خطاهای دیداری چطور اتفاق میفتن؟
چقدر میتونیم مطمئن باشیم که چشمهای ما، دنیا رو
دقیقا همونجوری که هست به ما نشون میده؟
وقتی من و شما هردومون به یه منظره نگاه میکنیم، اون تصویری که توی مغز من
ساخته میشه، با اون تصویری که توی مغز شما ساخته میشه دقیقا یکیه؟
برای اینکه ببینیم سیستم بینایی ما چه خطاهایی میتونه داشته باشه،
یه موضوع جالب رو با هم بررسی میکنیم به نام توهمات اپتیکی (Optical Illusions)
یا اسمی که توی فارسی رایجتره: خطای دید.
پس اگه دوست دارید بدونید چی باعث میشه که این خطاهای دید اتفاق بیفته و
چشمای ما چیزی رو ببینه که واقعا وجود نداره، تا آخر ویدیو با من باشید.
این انیمیشن ساده رو ببینید.
سعی کنید فقط به این نقطهی سیاهی که سمت چپه خیره بشید.
وقتی که فقط به این نقطه نگاه میکنید، متوجه میشید که
اون جسم سمت راست به صورت اُریب یا کج حرکت میکنه.
ولی ما دچار یه خطای دید شدیم، در واقع کاملا عمودی داره حرکت میکنه.
امتحانش خیلی سادهست، من یه خط عمودی میذارم کنارش
تا ببینید که دقیقا عمودی داره بالاپایین میشه.
چیزی که ما رو به اشتباه انداخته و باعث شده فکر کنیم کج داره حرکت میکنه،
اون قسمتهای سیاه و سفید داخلشه که پشت سر هم عوض میشن.
اما چطور یه همچین چیزی داره ذهن ما رو گول میزنه؟
سال 2019 یه تیم از دانشمندان عصبشناس (Sirui Liu, Qing Yu, Peter Tse, Patrick Cavanagh)
روی این قضیه کار کردن که مغز ما چطور این حرکت رو کج میبینه.
اول اومدن یه انیمیشن دیگه درست کردن که کاملا شبیه اولی بود، با این تفاوت که
اینجا دیگه اون جسم سمت راست، واقعا کج حرکت میکرد، نه عمودی.
پس توی هردوشون وقتی به نقطهی سمت چپ خیره میشیم، سمت راستی
حرکت کج داره، ولی توی یکیشون این کجی واقعیه، توی اون یکی توهمه.
بعدش این دو تا انیمیشن رو به چند نفر نشون دادن و با MRI از فعالیتهای مغزیشون
عکسبرداری کردن تا ببینن این توهم حرکتی دقیقا کجای مغز داره اتفاق میفته.
یکی از احتمالاتی که وجود داشت این بود که توی منطقهی
کورتکس بینایی (Visual Cortex) ایجاد میشه، یعنی یه ناحیهای
پشت مغز که وظیفهش پردازش اطلاعاتیه که از چشمها میاد.
اما وقتی این عکسها رو بررسی کردن متوجه شدن که مشکل از این قسمت نیست.
چون با دیدن هرکدوم از این دوتا انیمیشن، فعالیت متفاوتی
توی کورتکس بینایی شرکتکنندهها ثبت شده بود.
سیستم بینایی داشت کارشو درست انجام میداد، این دو تا انیمیشن رو شبیه هم نمیدید.
پس چی باعث میشه که ما هردوشون رو مثل هم درک کنیم؟
یه مقدار که بیشتر بررسی کردن متوجه شدن که دیدنِ هر دوتای اینا، باعث
ایجاد الگوی مشابهی توی لوب جلویی مغز شرکتکنندهها میشه.
این قسمت از مغز که بهش لوب پیشانی (Frontal Lobes) هم گفته میشه،
بیشتر مخصوص فکر کردن و تصمیمگیری و استدلال و این چیزاست.
پس در واقع بخش جلویی مغز ما فکر میکنه که این دوتا انیمیشن شبیه هم حرکت میکنن.
درسته که پردازش اطلاعاتی که از چشمها میاد به عهدهی قسمت پشت سره، اما دیدن و
درک کردن در واقع یه اتفاق پیچیدهست که قسمتهای دیگهی مغز هم توش دخیلن.
موضوع مهمی که وجود داره اینه که چیزی که ما از طریق بینایی
از محیط اطرافمون حس میکنیم، تقریبا یکدهم ثانیه تاخیر داره.
یعنی تا نور وارد چشم من بشه، اونجا تبدیل به سیگنالهای الکتریکی بشه،
بعد از طریق اعصاب وارد مغز بشه و پردازش بشه، تقریبا یکدهم ثانیه طول میکشه.
پس هر چیزی که ما الان میبینیم، در واقع یکدهم ثانیه قبل اتفاق افتاده.
شاید این زمان خیلی ناچیز به نظر بیاد ولی همین زمان
ناچیز بعضی وقتا ممکنه به قیمت جون ما تموم بشه.
نمونهش حملهی شکارچیهای خیلی سریع.
با این تاخیر ممکنه قبل از اینکه ببینیم چه اتفاقی داره میفته، جونمون رو از دست بدیم.
اینکه هنوز زندهایم، دلیلش اینه که مغز ما یه راهحل خیلی عجیب برای این تاخیر پیدا کرده.
به این صورت که بر اساس اون اطلاعاتی که بهش داده میشه،
حدود یکدهم ثانیه جلوتر رو پیشبینی میکنه.
البته این پیشبینیها همیشه هم درست نیست برای همین دائما با
اطلاعات جدیدی که بهش وارد میشه آپدیتشون میکنه.
یعنی در واقع مغز ما پیشبینی میکنه که این جسمی که داره
به یه سمتی حرکت میکنه، یکدهم ثانیه بعد قراره کجا باشه،
بعد اون جسم رو تو همون جا میبینه! این میشه درک ما از واقعیت.
برای اینکه این اتفاق عجیب رو تست کنیم، میشه از
یه مفهومی استفاده کرد به نام اثر Flash-Lag .
این مربع قرمز رو ببینید که داره از سمت چپ به سمت راست حرکت میکنه.
وسط مسیرش، یه مربع سبز وجود داره که زمانی که این دو تا از نظر
عمودی دقیقا توی یه راستا قرار میگیرن، چشمک میزنه.
اما اگه دقت کنید میبینید زمانی که مربع سبز چشمک میزنه، قرمزه یه کوچولو جلوتره.
برای اینکه ببینیم این انیمیشن هیچ مشکلی نداره، سرعتشو کند میکنم.
با سرعت پایین میبینید که دقیقا با هم توی یه راستا هستن.
قضیه اینه که وقتی که ما به این مربع قرمز در حال حرکت نگاه میکنیم،
مغز ما مسیر حرکتشو یه کوچولو جلوتر پیشبینی میکنه.
برای همین زمانی که سبزه چشمک میزنه، مغز، یه مقدار قرمزه رو جلوتر میبینه.
یعنی ما واقعیت رو نمیبینیم، ما اون داستانی رو میبینیم که مغز ما برامون ساخته.
این خطای دید، یا این توهم، در واقع به نفع ماست
چون باعث میشه مشکل تاخیر سیستم بینایی ما تا حدود زیادی حل بشه.
غیر از این توهماتی که حرکتی هستن، یه نوع دیگهای هم
وجود داره که براساس رنگها کار میکنه.
مثلا توی این تصویر، مربعهای A و B دقیقا همرنگن ولی مربع B چون توی یه
سایه قرار گرفته و اطرافشم مربعهای تیرهتر وجود داره، چشم ما روشنتر میبیندش.
مشکل از سیستم بینایی ما نیست که این دو تا مربع رو
متفاوت میبینه، این مغزه که اینجوری تفسیرش میکنه.
نتیجهای که میتونیم بگیریم اینه که روایتهایی که مغز ما دربارهی
واقعیت به ما میگه، حتی وقتی که اشتباه هم هست، برای ما کاملا قانعکنندهست.
یعنی حتی وقتی که میدونیم که این دو تا مربع کاملا همرنگن،
بازم متفاوت میبینیمشون. یه نمونهی دیگهش این انیمیشنه.
این مربعی که به سمت چپ و راست حرکت میکنه، فکر میکنید چه رنگیه؟
میتونیم بگیم وقتی که سمت چپه، آبیه ولی هرچی که به سمت راست
حرکت میکنه رنگش عوض میشه، کمکم قرمز میشه.
اما واقعیت اینه که ما داریم اشتباه میکنیم، رنگ این مربع
همیشه بنفشه، هیچوقت آبی یا قرمز نمیشه!
برای اینکه مطمئن بشیم، از یه نرمافزار Color Picker استفاده میکنم
که روی هر رنگی که کلیک میکنی کد RGB شو بهت میده،
که یه شمارهی شیش رقمی منحصربهفرده برای هر رنگ.
زمانی که این مربع سمت چپه و آبی دیده میشه، کد رنگش رو با این نرمافزار برمیدارم.
میبینید که بنفشه، کدش هم اینه.
حالا همین کار رو وقتی که میره سمت چپ و قرمز دیده میشه تکرار میکنم.
میبینید که اینجا هم رنگش دقیقا همونه، کدش هم همونه.
دلیل این اتفاق، اون رنگبندی پشت سرش هست که از قرمز به آبی تغییر کرده.
این باعث میشه که ما توی تشخیص رنگ مربع دچار اشتباه بشیم.
پس درک ما از رنگها یه چیزی نیست که کاملا قطعی و دقیق باشه.
الان شاید این سوال پیش بیاد که خب چرا چشمهای ما هم
مثل همین نرمافزار Color Picker عمل نمیکنه که هر رنگی رو
دقیقا همونی که هست تشخیص بده، دچار این اشتباههای عجیب غریب نشه.
با یه مثال نشون میدم که اتفاقا اگه چشمهای ما اونطوری بودن،
دائما تو درک محیط اطرافمون دچار اشتباه میشدیم.
توی این عکس چند تا توت فرنگی میبینید که انگار زیر یه نور آبی قرار گرفتن.
اگه ازتون بپرسم این توتفرنگیها چه رنگیان، سریع میگید قرمز، نه به خاطر اینکه
میدونید توتفرنگی قرمزه، به خاطر اینکه دقیقا دارید قرمز میبینیدشون.
اما جالبه بدونید که اصلا قرمز نیستن! میتونیم با همین نرمافزار تستشون کنیم.
وقتی که رنگ توتفرنگیها رو برمیدارم، میبینید که اون
قسمتهایی که چشمای ما کاملا قرمز میبینه، در واقع خاکستریان!
اتفاقی که اینجا میفته اینه که مغز ما به طور خودکار، بدون اینکه ما رو در جریان بذاره،
اون نور آبی که روی توتفرنگیها افتاده رو تشخیص میده و فیلترش میکنه.
با حذف رنگ آبی، ما رنگ واقعیشون رو میبینیم، یعنی قرمز.
پس اگه چشمای ما خیلی دقیق بودن و مثل این نرمافزار کار میکردن،
الان ما یه سری توتفرنگیهای خاکستری میدیدیم و حسابی گیج میشدیم.
زیر نور خورشید که زرد رنگه، اشیا رو یه جور میدیدیم،
زیر نور مهتابی که سفیدرنگه یه جور دیگه میدیدیم.
دلیل بعضی از خطاهای دید رنگی هم همین فیلتر کردن خودکار مغزه.
یعنی سرنخهایی که توی رنگهای اطراف و نور محیط میبینیم،
به ما کمک میکنه تا رنگ واقعی یه جسم رو حدس بزنیم.
البته بعضی وقتها این حدسیات اشتباه درمیاد،
بعضی وقتا هم حدسیات ما با بقیهی آدما فرق میکنه.
این لباس معروف رو دیگه فکر میکنم همه دیدن.
تقریبا از سال 2015 این عکس تو اینترنت پخش شد و
باعث اختلافنظرهایی در مورد رنگ این لباس شد.
قضیه اینه که بعضیا این لباس رو آبی و سیاه میبینن، ولی بعضیای دیگه سفید و طلایی.
این بحث اینقدر بالا گرفت که چندتا از دانشمندان هم شروع به تحقیق روی این
موضوع کردن که چی میشه که دو تا آدم، یه لباس رو به دو تا رنگ مختلف میبینن.
سال 2017 یه عصبشناس از دانشگاه نیویورک، به نام پاسکال والیش (Pascal Wallisch)
یه مقاله منتشر کرد و ادعا کرد که دلیل احتمالی این اختلاف رو پیدا کرده.
ایدهش این بود که مغز آدمها حدسیات متفاوتی داره
دربارهی اون نوری که روی این لباس تابیده.
بعضیا حس میکنن زیر نور خورشید یا روشنایی روز قرار گرفته،
ولی بعضیا حس میکنن زیر نور لامپه.
بر اساس همین اختلاف، مغزشون به صورت ناخودآگاه رنگ اون
نور رو فیلتر میکنه، مثل همون قضیهای که درمورد توتفرنگیها و رنگ آبی دیدیم.
والیش یه نظرسنجی آنلاین روی 13000 نفر انجام داد تا ببینه هر کدوم از این دو تا گروه،
چه ویژگیهایی دارن که ممکنه با اون رنگی که از لباس میبینن ارتباط داشته باشه.
نتیجهای که گرفت این بود که آدمای شببیدار که شبها دیرتر میخوابیدن و
صبحها دیرتر بیدار میشدن، بیشترشون لباس رو آبی و سیاه میدیدن.
اما سحرخیزها که شبها زودتر میخوابیدن و صبحها هم زودتر بیدار میشدن،
بیشترشون سفید و طلایی میدیدن.
بعدش اینطور نتیجهگیری کرد که افراد سحرخیز چون زمان بیشتری رو توی
روشنایی روز میگذرونن، وقتی که این لباس رو میبینن مغزشون بیشتر
تمایل داره فکر کنه که زیر نور آفتابه.
چون این نور نسبت به خیلی از نورهای مصنوعی، مقدار بیشتری
رنگ آبی داخل خودش داره، باعث میشه که مغز این افراد به صورت خودکار
این نور آبی رو فیلتر کنه و باعث بشه که لباس رو به رنگ سفید و طلایی ببینن.
اما افراد شببیدار، به خاطر اون سبک زندگیای که دارن،
وقتی که این لباس رو میبینن، مغزشون بیشتر تمایل داره فکر کنه که زیر نور مصنوعیه
براهمین وقتی که مغزشون این نورو فیلتر میکنه، لباس رو به رنگ آبی و سیاه میبینن.
این نظر پاسکال والیش بود، اما خب خیلیا معتقدن که همین یدونه عامل نمیتونه
دلیل این اختلاف رو دقیق مشخص کنه، احتمالا عوامل دیگهای هم دخالت دارن.