×

Wir verwenden Cookies, um LingQ zu verbessern. Mit dem Besuch der Seite erklärst du dich einverstanden mit unseren Cookie-Richtlinien.


image

Economy and Security / اقتصاد و امنیت, اقتصاد و امنیت (1)

اقتصاد و امنیت (1)

سال 1352 بعد از چهار برابر شدن درآمد نفتی ایران”همه فکر می‌کردند با این پول‌ها چه کارهایی نخواهند کرد. عمرانی دارم صحبت می‌کنم، سواستفاده منظورم نیست. از خود شاه گرفته تا دیگران. اما باید در مرحله اول می‌رفتید زیرساخت اقتصادی‌تان را قوی‌تر می‌کردید. می‌تواند زیرساخت انسانی باشد، می‌تواند فیزیکی باشد ولی همه اینها را باید درست بکنید.

کاملا هم می‌شد درست کرد و با آن ما یک جهش بی‌نظیری بکنیم. شاید هم آن موقع دیگر درآمدمان واقعا بالا می‌رفت؛ یعنی به جای اینکه با همین درآمد سرشار نفتی مثلا بشود حدود 2300 تا 3 هزار دلار، مثلا می‌شد همان موقع 7 یا 8 هزار دلار، ده هزار دلار. یعنی دیگر کاملا روشن بود داریم از عقب افتادگی می‌آییم بیرون. شانس بزرگی بود که ایران دیگر عقب افتادگی را برای همیشه کنار بگذارد ولی متاسفانه از این فرصت واقعا استثنائی استفاده نکردیم و برعکس، آن سیاستی که به خرج دادیم، خودش عامل آشوب و به هم خوردن وضع اجتماعی، نارضایتی همه و سرانجام انقلاب شد.”

علینقی عالیخانی که موضوع این قسمت از پادکسته جلد چهارم از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایرانه که به همت حسین دهباشی و نهادهای معتبری چون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تهیه شده است. ما قسمت بیست و هفتم همین پادکست رو به جلد دوم از این مجموعه یعنی خاطرات مرحوم شاپور آذربرزین اختصاص دادیم. جناب دهباشی توضیحات کاملی درباره این مجموعه دادن که برای اطلاعات بیشتر ارجاعتون میدم به دقایق4 تا 20 قسمت بیست و هفتم.

دکتر علینقی عالیخانی یکی از مهره‌های اصلی و بسیار تاثیرگذار در رشد اقتصادی دهه 40 ایران بود، دهه‌ای که ایران به طور میانگین شاهد رشد اقتصادی سالانه 11 درصد و تورم 2.5 درصدی بود و سریعترین رشد اقتصادی در جهان رو بین سال‌های دهه 60 میلادی تجربه کرد. عالیخانی 7 سال از این ده سال رو در کابینه‌های علم، منصور و هویدا، وزیر اقتصاد بود که با حمایت از بخش خصوصی نقش بزرگی در جهت دهی اقتصاد کلان و صنعتی شدن کشور بازی کرد که منجر به ایجاد صنایعی مثل ذوب‌آهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز، ماشین‌سازی تبریز، موتور دیزل آذربایجان،کارخانه لوله‌ نورد اهواز، موتور دیزل پرکینز تبریز، ماشین‌سازی اراک، ایران ناسیونال و ده‌ها صنعت دیگر شد.

ما در این کتاب علاوه بر آشنایی با نقش عمده مرحوم عالیخانی در رشد اقتصاد و صنعتی شدن کشور که تقریبا نیمی از مباحث کتاب رو به خودش اختصاص داده، با دوره‌هایی از فعالیت عالیخانی در ساواک و دانشگاه تهران هم آشنا میشیم. اما به نظر من مهمترین وجه کتاب، دوره‌ای است که عالیخانی به فعالیت دولتی پرداخته یعنی سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد تا اوایل دهه 50 شمسی که مصادف میشه با دیکتاتوری 25 ساله محمدرضا شاه.

کتاب از لحاظ تاریخی قابل اعتنا و مهمه چرا که از یک طرف مرحوم عالیخانی به مدت هفت سال در کانون تصمیمات و سیاستگذاری اقتصادی ایران بود و رابطه بسیار نزدیک و دوستانه‌ای با علم و هویدا داشت و از طرف دیگه به مدت دو سال وبا تصدی ریاست دانشگاه تهران از نزدیک با خواسته‌های نسل جوان کشور ارتباط برقرار کرده بود.

کتاب پر از شرح وقایع و شخصیت‌ها از دید عالیخانی است و استفاده موثر و بجای جناب دهباشی از مصاحبه دیگری که توسط بنیاد مطالعات ایران با مرحوم عالیخانی انجام شده، اطلاعات کتاب رو کامل‌تر میکنه، همچنین پانویس‌ها و شرح حال مختصر بسیاری از شخصیت‌ها و اسنادی که در کتاب آورده شده اون رو تبدیل به اثری ارزشمند در حوزه تاریخ معاصر ایران کرده که اطلاعات بسیار زیادی رو دربر میگیره. من در ادامه این پادکست به بخش بسیار کوچکی از این اطلاعات اشاره و ازتون دعوت می‌کنم که اگر علاقمند به تاریخ معاصر ایران هستین مطالعه این کتاب رو از دست ندین، من در انتهای این قسمت و همچنین در توضیحات پادکست روش‌های تهیه کتاب و منابع دیگری که از مرحوم عالیخانی موجوده رو معرفی می‌کنم.

دکتر علینقی عالیخانی سال 1307 در نزدیکی ابهر به دنیا آمد، در سال 1325 از دبیرستان البرز در رشته ادبی فارغ‌التحصیل شد و بعد به دانشگاه تهران رفت و از آنجا لیسانس علوم سیاسی گرفت. اواخر 1328 به فرانسه رفت و ابتدا در رشته حقوق بین الملل دیپلم مطالعات عالی و سپس دکتری دولتی فرانسه در رشته اقتصاد را گرفت.

دوران تحصیل عالیخانی در دانشگاه تهران مصادف بود با قائله آذربایجان. بعد از جنگ جهانی دوم بلشویک‌ها که به دنبال افزایش نفوذشون در ایران و خصوصا گرفتن امتیازی مشابه انگلیس، در نفت شمال بودند با حمایت از فرقه دموکرات به رهبری سید جعفر پیشه وری که به دنبال خودمختاری آذربایجان بود، سعی داشتند به حکومت مرکزی فشار بیارن تا امتیازات لازم رو بگیرن. حزب توده هم تبدیل شده بود به حافظ منافع شوروی در ایران و از خودمختاری آذربایجان و امتیاز نفت شمال حمایت می‌کرد، با حمایت کامیون‌های پر از سرباز روسی میتینگ‌های خیابانی راه می‌انداخت و مخالفان امتیاز دادن به شوروی مثل مرحوم مصدق رو با استفاده از مطبوعاتی که در اختیار داشت مورد حمله قرار میداد.

این پیوستگی حزب توده به شوروی و یا به قول خودشون کمونیسم بین الملل بعدها باعث شد افراد ملی‌گرایی مثل عالیخانی هیچ‌وقت نظر مثبتی به سوسیالیسم و چپ‌گرایی نداشته باشن. عالیخانی تعریف می‌کنه: «حالا که سنی از همه ما گذشته، وقتی با برادرم که آن زمان کمونیست بود، و یا با دوستان دیگری که کمونیست بودند، صحبت می‌کنم، می‌بینم در ورای همه اینها همه ما به شدت ناسیونالیست بودیم ولی هر کدام دنبال یک راهی می‌گشتیم که کشورمان را نجات بدهیم. و الا، در میهن‌پرستی هیچ کدام ما تردیدی نبود.»

نکته‌ای که در این کتاب، عالیخانی به خوبی بهش اشاره میکنه شرایطیه که حزب توده تونست خودش رو بین مردم و خصوصا کارگرها جا بندازه، در شرایط اشغال ایران که کل سیستم رضاخانی فروپاشیده بود و کشور دوباره دچار ناامنی و هرج و مرج شده بود، عده‌ای که این وضع براشون قابل قبول نبود تحت تاثیر تبلیغات حزب توده قرار می‌گرفتن، دقیقا هم نمی‌دونستن چی میگن چون ترجمه‌های درستی از منابع کمونیستی موجود نبود و شاید بغیر از کادر رهبری و ایدئولوگ‌های حزب، عملا اعضا چیزی از کمونیسم نمی‌دونستن اما چون از مارکس و انگلس نقل قول می‌کردن حرف‌هاشون دهن پرکن بود. در مقابل هم پان ایرانیست‌ها بودن که موضع ملی‌گرایی داشتند اما اونها هم بعدها مقداری تندروی در مواضعشون بوجود اومد.

فاصله گرفتن عالیخانی از مارکسیسم فقط موضع حزب توده در زمینه قائله آذربایجان و ملی شدن صنعت نفت تا قبل از 30 تیر نبود، بلکه مطالعه کتاب‌های مارکسیسم به زبانی قابل فهم سبب شد متوجه نظریات اقتصادی مارکسیسم بشه و از نظر او تئوری‌های مارکسیسم زمانی مطرح شده که اقتصاد تازه در حال شکل‌گیری بوده و اساتید اقتصاد هم با اینکه ممکن بود تمایل چپی داشته باشن اما این تئوری‌ها رو در زمینه اقتصاد قبول نداشتن.

عالیخانی که ملی‌گرایی افراطی بود بعد از سفرش به فرانسه خواه ناخواه تحت تاثیر سوسیالیسم فرانسوی که کاری با مارکس نداره قرار میگیره که لزوم کمک به ناتوانان و کاهش شکاف درآمدها از مشخصه‌هاشه. این فضا باعث شد کمی از ملی‌گرایی افراطی‌اش کاسته بشه و به نوعی میهن‌پرستی متعادل‌تر، منسجم‌تر و عمیق‌تر دست پیدا کنه.

البته این نوع سوسیالیسم بخاطر اعتقاد به اینکه دولت باید خیلی از کارها رو انجام بده خطرناک بود.

عالیخانی 7 سال در فرانسه بود و مهم‌ترین اتفاق‌ ایران اون زمان جنبش ملی شدن صنعت نفت بود، عالیخانی هم مثل اکثر ایرانی‌ها مصدقی بود اما بعد از مدتی اعتقاد داشت مصدق در کار خودش گیر کرده و کاری انجام نمیشه.. مصدق توانایی بسیج مردمی رو داشت اما توان رهبری مردم به سمت هدف رو نداشت چون تحت تاثیر مردم بود و یک رهبر سیاسی بزرگ نباید تحت تاثیر مردم باشه و می‌بایست پیشنهاد بانک جهانی که خودش هم قبول داشت رو به مردم اعلام می‌کرد، به همین دلیل این جنبش که می‌تونست ایران رو به دموکراسی برسونه شکست خورد.

عالیخانی بعد از اتمام تحصیلاتش در سال 1336 به تهران برگشت و در ساواک که تازه تشکیل شده بود و نخست وزیری خوانده میشد در قسمت اطلاعات خارجی بخش اقتصادی مشغول به کار شد. عالیخانی اطلاع درستی از این سازمان نداشت و در قدم اول با پاکروان ارتباط گرفته بود که خیلی هم خوشش آمده بود.

عالیخانی پاکروان رو مردی روشنفکر، فرانسه بلد، تاریخ‌دان، ریاضی‌دان و فلسفه بلد توصیف می‌کنه و معتقد بود پاکروان می‌تونه در دانشگاه ریاضی و تاریخ درس بده. عالیخانی تعریف میکنه که آندره فونتن سردبیر روزنامه لوموند دوست صمیمی پاکروان بود و زمانی که پاکروان به عنوان سفیر فرانسه منصوب شد یکی از لذت‌هاش این بود که پیش پاکروان برود و بنشینند و حرف بزنند.

شخصیت پاکروان باعث شد عالیخانی برخلاف هشدارهای اطرافیان وارد نخست‌وزیری بشه اما در ادامه میگه: «بعد متوجه شدم آن دستگاهی که مرا قبول کرد، اسمش سازمان اطلاعات و امنیت کشور است و اداره‌ای دارد به نام اطلاعات خارجی که در آنجا اطلاعات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره درباره کشورهای دیگر را گرد آورده و تجزیه و تحلیل می‌کند و به اطلاع شاه و نخست‌وزیر و دیگر مقام‌های مسئول دولت می‌رساند. از این گذشته ارتباطاتی که به علت حساسیت باید محرمانه بماند، از راه این اداره صورت می‌پذیرد، مانند تماس با اسرائیل و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس. مسئولیت من این بود که به مسائل اقتصادی مربوطه رسیدگی کنم.»

هدف ایران در اون زمان گسترش نفوذ در شیخ‌نشین‌ها و رویارویی با جاه‌طلبی‌های جمال عبدالناصر و ملیون عرب بود. پان عربیسم ناصر در واقع دشمن مشترک ایران و اسرائیل بود، ناصر در کتابی به نام فلسفه انقلاب به تفضیل در مورد جدا کردن خوزستان از ایران و الحاقش به سرزمین‌های عربی حرف زده بود و با اینکه به قول عالیخانی مدیر درجه یک و افسر لایقی بود اما از فلسفه چیزی نمی‌دونست و مهمل نوشته بود.

اما واکنش جامعه ایرانی به ناصر مثبت بود چون دشمن اسرائیل بود و اینکه اساسا اطلاعی از مواضع ناصر در قبال ایران نداشتند. عالیخانی این عدم اطلاع جامعه ایرانی رو در نبود دموکراسی در کشور می‌دونست که اجازه فکر کردن و به نتیجه رسیدن رو به مردم نمی‌داد و حکومت سعی داشت سلیقه خودش رو در مسائل به زور اعمال کنه.

اونموقع اختیار شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با انگلیس بود و مذاکرات رسمی باید از طریق انگلستان صورت می‌گرفت اما شیخ‌نشین‌های خلیج فارس میخواستند مستقل باشند و سعی می‌کردند به صورت خصوصی و مخفیانه با ایران ارتباط برقرار کنند، به همین دلیل ساواک این مذاکرات رو انجام میداد و دولت ایران رسما وارد مذاکره نمی‌شد چون موجبات اعتراض انگلستان رو فراهم می‌کرد.

یکی از قراردادهای مهمی که از دست رفت، قرارداد اکتشاف نفت در ابوظبی بود،کارشناسانی که برای این منظور فرستاده شدن به دلیل بی‌تجربه بودن نتونستن نفت پیدا کنن، اتفاقی که اگر می‌افتاد شاید سرنوشت خلیج فارس رو به کلی عوض می‌کرد و شاید نفت دوبی رو هم ایران استخراج می‌کرد. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد این اتفاق نیوفته این بود که متخصص به تعداد کافی در کشور وجود نداشت و کسانی که واقعا در کارشون خبره بودن مشغول کارهای مهم‌تری بودند.

رابطه با اسرائیل به زعم عالیخانی به نفع ایران بود چرا که اولا دشمن مشترکی مثل ناصر داشتند و در ثانی خدماتی که اسرائیل می‌تونست ارائه بده به شدت مورد نیاز ایران بود، اسرائیلی‌ها پیشرفت‌های مهمی در کشاورزی، راه سازی و ساختمان سازی کرده بودن و کیفیت کارشون در حد کشورهای پیشرفته بود. دیدی که عالیخانی از اسرائیل 1337 میده، دید مثبتیه، البته اضافه میکنه اسرائیل اونموقع با اسرائیل الان فرق داشت و جنایاتی که در این دو دهه اخیر انجام داده دیدش رو نسبت به این کشور تغییر داده، اما عالیخانی اشتباه می‌کرد و اسرائیل از بدو استقلال یعنی سال 1327 جنایت‌های متعددی رو علیه مردم فلسطین انجام داده بود مثل کشتار طنطوره که طی آن ارتش اسرائیل 250 فلسطینی را قتل عام کرد.

و اینها شامل کشتارهایی که توسط گروه‌های تروریستی صهیونیست قبل از استقلال اسرائیل میشه نیست. بعضی رهبران این گروه‌های تروریستی مثل مناخیم بگین بعدها نخست‌وزیر و اکثر اعضای این گروه‌ها وارد ارتش اسرائیل شدند.

اقتصاد و امنیت (1) Wirtschaft und Sicherheit (1) Economy and security (1) Economía y seguridad (1) Economie et sécurité (1) Economia e sicurezza (1) Economie en veiligheid (1)

سال 1352 بعد از چهار برابر شدن درآمد نفتی ایران”همه فکر می‌کردند با این پول‌ها چه کارهایی نخواهند کرد. 1352, nachdem sich Irans Öleinnahmen vervierfacht hatten, dachten alle, was sie mit diesem Geld nicht anfangen würden. In 1352, after Iran's oil income quadrupled, everyone thought what they would not do with this money. 1352'de İran'ın petrol geliri dört katına çıkınca herkes bu parayla ne yapmayacağını düşündü. عمرانی دارم صحبت می‌کنم، سواستفاده منظورم نیست. Im speaking civilly, I don't mean abuse. از خود شاه گرفته تا دیگران. From the king himself to others. اما باید در مرحله اول می‌رفتید زیرساخت اقتصادی‌تان را قوی‌تر می‌کردید. But you should have made your economic infrastructure stronger in the first step. می‌تواند زیرساخت انسانی باشد، می‌تواند فیزیکی باشد ولی همه اینها را باید درست بکنید. يمكن أن تكون بنية تحتية بشرية ، يمكن أن تكون مادية ، لكن عليك إصلاح كل هذه. It can be human infrastructure, it can be physical, but you have to fix all of these.

کاملا هم می‌شد درست کرد و با آن ما یک جهش بی‌نظیری بکنیم. يمكن صنعه بالكامل ويمكننا تحقيق قفزة فريدة معه. It could be completely made and we can make a unique leap with it. شاید هم آن موقع دیگر درآمدمان واقعا بالا می‌رفت؛ یعنی به جای اینکه با همین درآمد سرشار نفتی مثلا بشود حدود 2300 تا 3 هزار دلار، مثلا می‌شد همان موقع 7 یا 8 هزار دلار، ده هزار دلار. ربما عندها سيزداد دخلنا حقًا ؛ أي بدلاً من نفس الدخل النفطي الغني ، على سبيل المثال ، سيكون حوالي 2300 إلى 3 آلاف دولار ، على سبيل المثال ، سيكون 7 أو 8 آلاف دولار ، عشرة آلاف دولار في نفس الوقت. Maybe then our income would really increase; That is, instead of the same rich oil income, for example, it would be about 2300 to 3 thousand dollars, for example, it would be 7 or 8 thousand dollars, ten thousand dollars at the same time. یعنی دیگر کاملا روشن بود داریم از عقب افتادگی می‌آییم بیرون. أي أنه كان من الواضح أننا خرجنا من التخلف. That is, it was already clear that we are coming out of backwardness. شانس بزرگی بود که ایران دیگر عقب افتادگی را برای همیشه کنار بگذارد ولی متاسفانه از این فرصت واقعا استثنائی استفاده نکردیم و برعکس، آن سیاستی که به خرج دادیم، خودش عامل آشوب و به هم خوردن وضع اجتماعی، نارضایتی همه و سرانجام انقلاب شد.” كانت فرصة كبيرة لإيران أن تنحي التخلف جانباً إلى الأبد ، لكن للأسف لم نستغل هذه الفرصة الاستثنائية حقًا ، بل على العكس ، أصبحت السياسة التي استخدمناها سببًا للفوضى وتعطيل الوضع الاجتماعي ، واستياء الجميع. وأخيراً الثورة. It was a great chance for Iran to put aside backwardness forever, but unfortunately, we did not take advantage of this truly exceptional opportunity, and on the contrary, the policy we used became the cause of chaos and disruption of the social situation, everyone's dissatisfaction, and finally the revolution.

علینقی عالیخانی که موضوع این قسمت از پادکسته جلد چهارم از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایرانه که به همت حسین دهباشی و نهادهای معتبری چون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تهیه شده است. العنقي عليخاني ، موضوع هذه الحلقة من مجلد البودكاست 4 من مجموعة التاريخ الشفوي والمرئي لإيران ، والذي تم إعداده بجهود حسين دهباشي ومؤسسات مرموقة مثل منظمة الوثائق والمكتبة الوطنية الإيرانية . Alineqi Alikhani, who is the subject of this episode of the podcast volume 4 of the collection of oral and visual history of Iran, which was prepared with the efforts of Hossein Dehbashi and reputable institutions such as the Organization of Documents and the National Library of Iran. ما قسمت بیست و هفتم همین پادکست رو به جلد دوم از این مجموعه یعنی خاطرات مرحوم شاپور آذربرزین اختصاص دادیم. ||||||||||||||||||Azarbarzin|| خصصنا الحلقة السابعة والعشرين من هذا البودكاست للمجلد الثاني من هذه السلسلة مذكرات المرحوم شابور أزربارزين. We dedicated the twenty-seventh episode of this podcast to the second volume of this series, the memoirs of the late Shapour Azarbarzin. جناب دهباشی توضیحات کاملی درباره این مجموعه دادن که برای اطلاعات بیشتر ارجاعتون میدم به دقایق4 تا 20 قسمت بیست و هفتم. قدم السيد الدهباشي شرحاً كاملاً عن هذه السلسلة ، ولمزيد من المعلومات أحيلكم إلى الدقائق 4 إلى 20 من الحلقة السابعة والعشرين. Mr. Dehbashi gave a complete explanation about this series, for more information I refer you to minutes 4 to 20 of the 27th episode.

دکتر علینقی عالیخانی یکی از مهره‌های اصلی و بسیار تاثیرگذار در رشد اقتصادی دهه 40 ایران بود، دهه‌ای که ایران به طور میانگین شاهد رشد اقتصادی سالانه 11 درصد و تورم 2.5 درصدی بود و سریعترین رشد اقتصادی در جهان رو بین سال‌های دهه 60 میلادی تجربه کرد. كان الدكتور العنقي عليخاني أحد الركائز الرئيسية والمؤثرة للغاية في النمو الاقتصادي لإيران في الأربعينيات ، وهو العقد الذي شهدت فيه إيران متوسط نمو اقتصادي سنوي بلغ 11٪ وتضخمًا بنسبة 2.5٪ ، وشهدت أسرع نمو اقتصادي في إيران. العالم بين سنوات الستينيات. Dr. Alineqi Alikhani was one of the main and very influential pillars in the economic growth of Iran in the 1940s, a decade in which Iran saw an average annual economic growth of 11% and inflation of 2.5%, and experienced the fastest economic growth in the world between the years of the 1960s. عالیخانی 7 سال از این ده سال رو در کابینه‌های علم، منصور و هویدا، وزیر اقتصاد بود که با حمایت از بخش خصوصی نقش بزرگی در جهت دهی اقتصاد کلان و صنعتی شدن کشور بازی کرد که منجر به ایجاد صنایعی مثل ذوب‌آهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز، ماشین‌سازی تبریز، موتور دیزل آذربایجان،کارخانه لوله‌ نورد اهواز، موتور دیزل پرکینز تبریز، ماشین‌سازی اراک، ایران ناسیونال و ده‌ها صنعت دیگر شد. Alikhani was the Minister of Economy for 7 of these ten years in the Cabinets of Alam, Mansour and Hoyda, who supported the private sector and played a major role in the direction of the country's macroeconomics and industrialization, which led to the creation of industries such as Isfahan Iron Smelting, Tabriz Tractors, Tabriz Machinery, Azerbaijan Diesel Engine, Ahvaz Pipe Rolling Factory, Tabriz Perkins Diesel Engine, Arak Machinery, Iran National and dozens of other industries.

ما در این کتاب علاوه بر آشنایی با نقش عمده مرحوم عالیخانی در رشد اقتصاد و صنعتی شدن کشور که تقریبا نیمی از مباحث کتاب رو به خودش اختصاص داده، با دوره‌هایی از فعالیت عالیخانی در ساواک و دانشگاه تهران هم آشنا میشیم. In this book, in addition to getting acquainted with the major role of the late Alikhani in the growth of the country's economy and industrialization, which he devoted almost half of the book's topics to himself, we also learn about the periods of Alikhani's activity in Savak and Tehran University. اما به نظر من مهمترین وجه کتاب، دوره‌ای است که عالیخانی به فعالیت دولتی پرداخته یعنی سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد تا اوایل دهه 50 شمسی که مصادف میشه با دیکتاتوری 25 ساله محمدرضا شاه. But in my opinion, the most important aspect of the book is the period when Alikhani engaged in government activities, that is, the years after the August 28 coup until the early 1950s, which coincides with the 25-year dictatorship of Mohammad Reza Shah.

کتاب از لحاظ تاریخی قابل اعتنا و مهمه چرا که از یک طرف مرحوم عالیخانی به مدت هفت سال در کانون تصمیمات و سیاستگذاری اقتصادی ایران بود و رابطه بسیار نزدیک و دوستانه‌ای با علم و هویدا داشت و از طرف دیگه به مدت دو سال وبا تصدی ریاست دانشگاه تهران از نزدیک با خواسته‌های نسل جوان کشور ارتباط برقرار کرده بود. Historically, the book is noteworthy and important because on the one hand, the late Alikhani was at the center of Iran's economic decisions and policies for seven years and had a very close and friendly relationship with science and science, and on the other hand, he was the president of the university for two years. Tehran had closely connected with the demands of the country's young generation.

کتاب پر از شرح وقایع و شخصیت‌ها از دید عالیخانی است و استفاده موثر و بجای جناب دهباشی از مصاحبه دیگری که توسط بنیاد مطالعات ایران با مرحوم عالیخانی انجام شده، اطلاعات کتاب رو کامل‌تر میکنه، همچنین پانویس‌ها و شرح حال مختصر بسیاری از شخصیت‌ها و اسنادی که در کتاب آورده شده اون رو تبدیل به اثری ارزشمند در حوزه تاریخ معاصر ایران کرده که اطلاعات بسیار زیادی رو دربر میگیره. The book is full of descriptions of events and characters from Aalikhani's point of view, and the effective use of another interview conducted by the Iran Studies Foundation with the late Aalikhani, instead of Mr. Dehbashi, makes the information of the book more complete, as well as footnotes and brief biographies of many characters and documents that In the book, it has become a valuable work in the field of contemporary history of Iran, which contains a lot of information. من در ادامه این پادکست به بخش بسیار کوچکی از این اطلاعات اشاره و ازتون دعوت می‌کنم که اگر علاقمند به تاریخ معاصر ایران هستین مطالعه این کتاب رو از دست ندین، من در انتهای این قسمت و همچنین در توضیحات پادکست روش‌های تهیه کتاب و منابع دیگری که از مرحوم عالیخانی موجوده رو معرفی می‌کنم. استمرارًا لهذا البودكاست ، أشير إلى جزء صغير جدًا من هذه المعلومات وأدعوك إلى عدم تفويت قراءة هذا الكتاب إذا كنت مهتمًا بتاريخ إيران المعاصر ، فأنا أقدم الكتاب الحالي من الراحل عليخاني. In the rest of this podcast, I refer to a very small part of this information and I invite you not to miss reading this book if you are interested in the contemporary history of Iran. I introduce the present one from the late Alikhani.

دکتر علینقی عالیخانی سال 1307 در نزدیکی ابهر به دنیا آمد، در سال 1325 از دبیرستان البرز در رشته ادبی فارغ‌التحصیل شد و بعد به دانشگاه تهران رفت و از آنجا لیسانس علوم سیاسی گرفت. ولد الدكتور النقي عليخاني بالقرب من أبهار عام 1307 ، وتخرج من مدرسة البرز الثانوية عام 1325 في مجال الأدب ، ثم التحق بجامعة طهران وحصل على درجة البكالوريوس في العلوم السياسية. Dr. Alinqi Alikhani was born near Abhar in 1307, graduated from Alborz High School in 1325 in the field of literature, and then went to Tehran University and received a bachelor's degree in political science. اواخر 1328 به فرانسه رفت و ابتدا در رشته حقوق بین الملل دیپلم مطالعات عالی و سپس دکتری دولتی فرانسه در رشته اقتصاد را گرفت. ذهب إلى فرنسا في نهاية عام 1328 وحصل أولاً على دبلوم الدراسات العليا في مجال القانون الدولي ثم الدكتوراه من الحكومة الفرنسية في مجال الاقتصاد. He went to France at the end of 1328 and first obtained a diploma of higher studies in the field of international law and then a doctorate from the French government in the field of economics.

دوران تحصیل عالیخانی در دانشگاه تهران مصادف بود با قائله آذربایجان. ||||||coincided with|||| تزامنت فترة التعليم الثانوي في جامعة طهران مع عهد أذربيجان. The period of high school education in Tehran University coincided with the Azerbaijan era. بعد از جنگ جهانی دوم بلشویک‌ها که به دنبال افزایش نفوذشون در ایران و خصوصا گرفتن امتیازی مشابه انگلیس، در نفت شمال بودند با حمایت از فرقه دموکرات به رهبری سید جعفر پیشه وری که به دنبال خودمختاری آذربایجان بود، سعی داشتند به حکومت مرکزی فشار بیارن تا امتیازات لازم رو بگیرن. بعد الحرب العالمية الثانية ، كان البلاشفة ، الذين سعوا إلى زيادة نفوذهم في إيران وخاصة الحصول على امتياز مشابه لتنازل إنجلترا ، في نفط نفط بدعم من الطائفة الديمقراطية بقيادة السيد جعفر بيشيفاري ، الذي سعى إلى الحكم الذاتي. من أذربيجان ، وحاول الضغط على الحكومة المركزية للحصول على النقاط اللازمة. After the Second World War, the Bolsheviks, who sought to increase their influence in Iran and especially to obtain a concession similar to that of England, were in Naft Naft with the support of the democratic sect led by Seyyed Jafar Pishevari, who sought the autonomy of Azerbaijan, and tried to put pressure on the central government to Get the necessary points. حزب توده هم تبدیل شده بود به حافظ منافع شوروی در ایران و از خودمختاری آذربایجان و امتیاز نفت شمال حمایت می‌کرد، با حمایت کامیون‌های پر از سرباز روسی میتینگ‌های خیابانی راه می‌انداخت و مخالفان امتیاز دادن به شوروی مثل مرحوم مصدق رو با استفاده از مطبوعاتی که در اختیار داشت مورد حمله قرار میداد. The Tudeh party had also become the protector of the Soviet interests in Iran and supported the autonomy of Azerbaijan and the oil concession of the North, with the support of trucks full of Russian soldiers, it held street meetings and opponents of giving concessions to the Soviet Union, such as the late Mossadegh, using the press in He had the right to attack.

این پیوستگی حزب توده به شوروی و یا به قول خودشون کمونیسم بین الملل بعدها باعث شد افراد ملی‌گرایی مثل عالیخانی هیچ‌وقت نظر مثبتی به سوسیالیسم و چپ‌گرایی نداشته باشن. This connection of the Tudeh party to the Soviet Union or, as they called it, international communism, later caused nationalists like Alikhani to never have a positive opinion of socialism and leftism. عالیخانی تعریف می‌کنه: «حالا که سنی از همه ما گذشته، وقتی با برادرم که آن زمان کمونیست بود، و یا با دوستان دیگری که کمونیست بودند، صحبت می‌کنم، می‌بینم در ورای همه اینها همه ما به شدت ناسیونالیست بودیم ولی هر کدام دنبال یک راهی می‌گشتیم که کشورمان را نجات بدهیم. Alikhani explained: "Now that all of us are old, when I talk to my brother who was a communist at that time, or to other friends who were communists, I see that behind all this we were all extremely nationalists, but each of us was looking for a We were looking for a way to save our country. و الا، در میهن‌پرستی هیچ کدام ما تردیدی نبود.» Besides, there was no doubt about our patriotism."

نکته‌ای که در این کتاب، عالیخانی به خوبی بهش اشاره میکنه شرایطیه که حزب توده تونست خودش رو بین مردم و خصوصا کارگرها جا بندازه، در شرایط اشغال ایران که کل سیستم رضاخانی فروپاشیده بود و کشور دوباره دچار ناامنی و هرج و مرج شده بود، عده‌ای که این وضع براشون قابل قبول نبود تحت تاثیر تبلیغات حزب توده قرار می‌گرفتن، دقیقا هم نمی‌دونستن چی میگن چون ترجمه‌های درستی از منابع کمونیستی موجود نبود و شاید بغیر از کادر رهبری و ایدئولوگ‌های حزب، عملا اعضا چیزی از کمونیسم نمی‌دونستن اما چون از مارکس و انگلس نقل قول می‌کردن حرف‌هاشون دهن پرکن بود. A point that Alikhani points out well in this book is the situation in which the Tudeh party was able to establish itself among the people, especially the workers, in the conditions of the occupation of Iran, when the entire system of Rezakhani had collapsed and the country was once again insecure and chaotic. This situation was not acceptable for them, they were influenced by the propaganda of the Tudeh party, they did not know exactly what they were saying because there were no correct translations from the communist sources, and maybe, except for the leadership and ideologues of the party, the members practically did not know anything about communism, but because of Marx and Engels. Quoting their words was mouth-watering. در مقابل هم پان ایرانیست‌ها بودن که موضع ملی‌گرایی داشتند اما اونها هم بعدها مقداری تندروی در مواضعشون بوجود اومد. On the other hand, there were pan-Iranists who had a nationalistic position, but they also later became a bit extreme in their positions.

فاصله گرفتن عالیخانی از مارکسیسم فقط موضع حزب توده در زمینه قائله آذربایجان و ملی شدن صنعت نفت تا قبل از 30 تیر نبود، بلکه مطالعه کتاب‌های مارکسیسم به زبانی قابل فهم سبب شد متوجه نظریات اقتصادی مارکسیسم بشه و از نظر او تئوری‌های مارکسیسم زمانی مطرح شده که اقتصاد تازه در حال شکل‌گیری بوده و اساتید اقتصاد هم با اینکه ممکن بود تمایل چپی داشته باشن اما این تئوری‌ها رو در زمینه اقتصاد قبول نداشتن. Alikhani's distance from Marxism was not only the Tudeh party's position regarding Azerbaijan and the nationalization of the oil industry before July 30, but reading Marxism books in an understandable language made him understand the economic theories of Marxism, and in his opinion, the theories of Marxism were proposed when The economy is just being formed and even though the professors of economics may have left leanings, they do not accept these theories in the field of economics.

عالیخانی که ملی‌گرایی افراطی بود بعد از سفرش به فرانسه خواه ناخواه تحت تاثیر سوسیالیسم فرانسوی که کاری با مارکس نداره قرار میگیره که لزوم کمک به ناتوانان و کاهش شکاف درآمدها از مشخصه‌هاشه. After his trip to France, Alikhani, who was an extreme nationalist, willy-nilly be influenced by French socialism, which has nothing to do with Marx, which is characterized by the need to help the disabled and reduce the income gap. این فضا باعث شد کمی از ملی‌گرایی افراطی‌اش کاسته بشه و به نوعی میهن‌پرستی متعادل‌تر، منسجم‌تر و عمیق‌تر دست پیدا کنه. This environment made him reduce his extreme nationalism a bit and achieve a more balanced, coherent and deeper kind of patriotism.

البته این نوع سوسیالیسم بخاطر اعتقاد به اینکه دولت باید خیلی از کارها رو انجام بده خطرناک بود. Of course, this type of socialism was dangerous because of the belief that the government should do many things.

عالیخانی 7 سال در فرانسه بود و مهم‌ترین اتفاق‌ ایران اون زمان جنبش ملی شدن صنعت نفت بود، عالیخانی هم مثل اکثر ایرانی‌ها مصدقی بود اما بعد از مدتی اعتقاد داشت مصدق در کار خودش گیر کرده و کاری انجام نمیشه.. مصدق توانایی بسیج مردمی رو داشت اما توان رهبری مردم به سمت هدف رو نداشت چون تحت تاثیر مردم بود و یک رهبر سیاسی بزرگ نباید تحت تاثیر مردم باشه و می‌بایست پیشنهاد بانک جهانی که خودش هم قبول داشت رو به مردم اعلام می‌کرد، به همین دلیل این جنبش که می‌تونست ایران رو به دموکراسی برسونه شکست خورد. Alikhani was in France for 7 years and the most important event in Iran at that time was the nationalization movement of the oil industry, Alikhani was a Mossadegh like most Iranians, but after a while he believed that Mossadegh was stuck in his own work and nothing could be done... Mossadegh had the ability to mobilize people. But he was not able to lead the people towards the goal because he was under the influence of the people and a great political leader should not be under the influence of the people and he should have announced to the people the proposal of the World Bank which he himself accepted, that is why this movement that could lead Iran to Democracy has failed.

عالیخانی بعد از اتمام تحصیلاتش در سال 1336 به تهران برگشت و در ساواک که تازه تشکیل شده بود و نخست وزیری خوانده میشد در قسمت اطلاعات خارجی بخش اقتصادی مشغول به کار شد. After completing his studies in 1336, Alikhani returned to Tehran and worked in the newly formed SAVAK, which was called the prime minister, in the foreign intelligence section of the economic department. عالیخانی اطلاع درستی از این سازمان نداشت و در قدم اول با پاکروان ارتباط گرفته بود که خیلی هم خوشش آمده بود. Alikhani did not have proper information about this organization and in the first step he contacted Pakrovan, who liked him very much.

عالیخانی پاکروان رو مردی روشنفکر، فرانسه بلد، تاریخ‌دان، ریاضی‌دان و فلسفه بلد توصیف می‌کنه و معتقد بود پاکروان می‌تونه در دانشگاه ریاضی و تاریخ درس بده. Alikhani describes Pakrovan as an intellectual man, knows French, historian, mathematician and philosophy, and believed that Pakrovan could teach mathematics and history at the university. عالیخانی تعریف میکنه که آندره فونتن سردبیر روزنامه لوموند دوست صمیمی پاکروان بود و زمانی که پاکروان به عنوان سفیر فرانسه منصوب شد یکی از لذت‌هاش این بود که پیش پاکروان برود و بنشینند و حرف بزنند. Alikhani explains that Andre Fontaine, the editor of Le Monde newspaper, was Pakrovan's close friend, and when Pakrovan was appointed as the French ambassador, one of his pleasures was to go to Pakrovan and sit down and talk.

شخصیت پاکروان باعث شد عالیخانی برخلاف هشدارهای اطرافیان وارد نخست‌وزیری بشه اما در ادامه میگه: «بعد متوجه شدم آن دستگاهی که مرا قبول کرد، اسمش سازمان اطلاعات و امنیت کشور است و اداره‌ای دارد به نام اطلاعات خارجی که در آنجا اطلاعات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره درباره کشورهای دیگر را گرد آورده و تجزیه و تحلیل می‌کند و به اطلاع شاه و نخست‌وزیر و دیگر مقام‌های مسئول دولت می‌رساند. His clean character made Alikhani enter the prime ministership against the warnings of those around him, but he continues: "Then I realized that the organization that accepted me is called the Intelligence and Security Organization of the country, and it has a department called Foreign Intelligence, where various political, economic, collects and analyzes social and other information about other countries and informs the king and prime minister and other government officials. از این گذشته ارتباطاتی که به علت حساسیت باید محرمانه بماند، از راه این اداره صورت می‌پذیرد، مانند تماس با اسرائیل و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس. After all, communications that must remain confidential due to sensitivity are carried out through this office, such as contacts with Israel and the sheikhdoms of the Persian Gulf. مسئولیت من این بود که به مسائل اقتصادی مربوطه رسیدگی کنم.» "My responsibility was to take care of the relevant economic issues."

هدف ایران در اون زمان گسترش نفوذ در شیخ‌نشین‌ها و رویارویی با جاه‌طلبی‌های جمال عبدالناصر و ملیون عرب بود. ||||||||Sheikhdoms|sheikhdoms||||||||||||| Iran's goal at that time was to expand its influence in the sheikhdoms and confront the ambitions of Jamal Abdul Nasser and the Arab million. پان عربیسم ناصر در واقع دشمن مشترک ایران و اسرائیل بود، ناصر در کتابی به نام فلسفه انقلاب به تفضیل در مورد جدا کردن خوزستان از ایران و الحاقش به سرزمین‌های عربی حرف زده بود و با اینکه به قول عالیخانی مدیر درجه یک و افسر لایقی بود اما از فلسفه چیزی نمی‌دونست و مهمل نوشته بود. Nasser's pan-Arabism was actually the common enemy of Iran and Israel. In a book called Philosophy of the Revolution, Nasser had talked about separating Khuzestan from Iran and annexing it to the Arab lands, and although he was a first-class manager and a worthy officer, according to Alikhani, He didn't know anything about philosophy and wrote carelessly.

اما واکنش جامعه ایرانی به ناصر مثبت بود چون دشمن اسرائیل بود و اینکه اساسا اطلاعی از مواضع ناصر در قبال ایران نداشتند. But the Iranian society's reaction to Nasser was positive because he was an enemy of Israel and they basically did not know about Nasser's positions towards Iran. عالیخانی این عدم اطلاع جامعه ایرانی رو در نبود دموکراسی در کشور می‌دونست که اجازه فکر کردن و به نتیجه رسیدن رو به مردم نمی‌داد و حکومت سعی داشت سلیقه خودش رو در مسائل به زور اعمال کنه. Alikhani knew the lack of information of the Iranian society in the absence of democracy in the country, which did not allow people to think and reach conclusions, and the government was trying to impose its own taste on issues by force.

اونموقع اختیار شیخ‌نشین‌های خلیج فارس با انگلیس بود و مذاکرات رسمی باید از طریق انگلستان صورت می‌گرفت اما شیخ‌نشین‌های خلیج فارس میخواستند مستقل باشند و سعی می‌کردند به صورت خصوصی و مخفیانه با ایران ارتباط برقرار کنند، به همین دلیل ساواک این مذاکرات رو انجام میداد و دولت ایران رسما وارد مذاکره نمی‌شد چون موجبات اعتراض انگلستان رو فراهم می‌کرد. At that time, the authority of the sheikhdoms of the Persian Gulf was with England, and the official negotiations had to take place through England, but the sheikhdoms of the Persian Gulf wanted to be independent and tried to communicate privately and secretly with Iran, for this reason SAVAK conducted these negotiations and the Iranian government He would not officially enter into negotiations because it would cause England to protest.

یکی از قراردادهای مهمی که از دست رفت، قرارداد اکتشاف نفت در ابوظبی بود،کارشناسانی که برای این منظور فرستاده شدن به دلیل بی‌تجربه بودن نتونستن نفت پیدا کنن، اتفاقی که اگر می‌افتاد شاید سرنوشت خلیج فارس رو به کلی عوض می‌کرد و شاید نفت دوبی رو هم ایران استخراج می‌کرد. One of the important contracts that was lost was the oil exploration contract in Abu Dhabi, the experts who were sent for this purpose could not find oil due to their inexperience, an event that, if it had happened, would have changed the fate of the Persian Gulf and perhaps the oil of Dubai. Iran was also extracting. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد این اتفاق نیوفته این بود که متخصص به تعداد کافی در کشور وجود نداشت و کسانی که واقعا در کارشون خبره بودن مشغول کارهای مهم‌تری بودند. One of the most important reasons why this did not happen was that there were not enough specialists in the country and those who were really experts in their work were busy with more important work.

رابطه با اسرائیل به زعم عالیخانی به نفع ایران بود چرا که اولا دشمن مشترکی مثل ناصر داشتند و در ثانی خدماتی که اسرائیل می‌تونست ارائه بده به شدت مورد نیاز ایران بود، اسرائیلی‌ها پیشرفت‌های مهمی در کشاورزی، راه سازی و ساختمان سازی کرده بودن و کیفیت کارشون در حد کشورهای پیشرفته بود. According to Alikhani, the relationship with Israel was beneficial to Iran because, firstly, they had a common enemy like Nasser, and secondly, the services that Israel could provide were badly needed by Iran. It was at the level of advanced countries. دیدی که عالیخانی از اسرائیل 1337 میده، دید مثبتیه، البته اضافه میکنه اسرائیل اونموقع با اسرائیل الان فرق داشت و جنایاتی که در این دو دهه اخیر انجام داده دیدش رو نسبت به این کشور تغییر داده، اما عالیخانی اشتباه می‌کرد و اسرائیل از بدو استقلال یعنی سال 1327 جنایت‌های متعددی رو علیه مردم فلسطین انجام داده بود مثل کشتار طنطوره که طی آن ارتش اسرائیل 250 فلسطینی را قتل عام کرد. Alikhani's view of Israel in 1337 is a positive one, of course he adds that Israel then was different from Israel now and the crimes committed in the last two decades have changed his view of this country, but Alikhani was wrong and Israel since its independence means In 1327, he had committed many crimes against the Palestinian people, such as the Tantoura massacre, during which the Israeli army massacred 250 Palestinians.

و اینها شامل کشتارهایی که توسط گروه‌های تروریستی صهیونیست قبل از استقلال اسرائیل میشه نیست. And these do not include the killings by Zionist terrorist groups before Israel's independence. بعضی رهبران این گروه‌های تروریستی مثل مناخیم بگین بعدها نخست‌وزیر و اکثر اعضای این گروه‌ها وارد ارتش اسرائیل شدند. Some leaders of these terrorist groups, such as Menachem Begin, who later became the prime minister, and most of the members of these groups entered the Israeli army.