×

Wir verwenden Cookies, um LingQ zu verbessern. Mit dem Besuch der Seite erklärst du dich einverstanden mit unseren Cookie-Richtlinien.


image

B Plus Podcast, A Peace to End All Peace 4

A Peace to End All Peace 4

این بساط که جمع شد. از اون ور، تو آفریقا هم که دیگه چیزی نبود که اینا برن سراغش و مستعمره کنن. گفتن خیلی خوب. پس همین زمین هایی که از عثمانی مونده رو باید واسه خودمون ور داریم دیگه. امیدشون وقتی به پیروزی در جنگ بیشتر شد، شروع کردن دیگه کشیدن نقشه برای آیندۀ منطقۀ خاورمیانه. نقشۀ واقعی.

کاغذ گذاشتن جلوشون. گفتن خط بکشیم ببینیم کجا رو چیکار می خواهیم بکنیم. می گه خلاصه بگیم چی شد جنگ شروع شد. و قدم اول عثمانی این بود که آمد خودش رو بست به آلمان ها. و جلوی بریتانیا درآمد. و این در واقع اولین قدم غلط بود تو جنگ. حالا غلط که می گیم، الان می دونیم غلطه. اون موقع که معلوم نبود. ولی اولین قدم غلطشون بود. برگردیم حالا دوباره لندن. وزیر جنگ بریتانیا در این دوره آقاییه به اسم کیچنر. این آقا با اینکه سال ها مأمور بود در مصر، و چون تنها عضو کابینه هم بود که تجربۀ شخصی داشت از خاورمیانه، خیلی حرفش برو داشت.

ولی در بسیار چیزها ایشون درکش از اوضاع خیلی غلط بود. مثل همون مأموری که در قسطنطنیه بود. این بود که سیاست های بریتانیا در منطقه بیشتر از اینکه مبنای واقعی داشته باشن، بر اساس تحلیل ها و گمان های غلط یکی دو نفر آدم از جمله آقای کیچنر بودن. این تازه آدم داناشون بود اصلاً. یعنی امکان این رو نداشتن که برن حرف اینو با یکی دیگه چک کنن. هرچی می گفت گوش می کردن. نقشۀ اول این آقا این بود که همۀ جماعت عربی زبان منطقه رو جمع کنن زیر پرچم یک خلیفه ای. با یه رهبر مذهبی. و خیال خامی بود دیگه. خوب خیال خامش این بود که عرب ها همه مثل هم اند.

همین که عربی حرف می زنن دیگه می شه اینا رو کرد یه کشور. یه دست اند. اینا راحت می رن زیر یه پرچم. یه رهبر مذهبی رو قبول می کنن. همۀ فرض هاش غلطه دیگه. می دونیم الان چقدر غلطه. تنها چیزی که ایشون درست فهمیده بود این بود که آره زبان عربی کمابیش یکیه. ولی نفهمیده بود که تفاوت ها در همین دنیا خیلی زیاده. فرهنگی، نژادی، مذهبی. کلاً دربارۀ سنی و شیعه نمی دونست این آقا. فکر می کرد مسلمون، مسلمونه دیگه. فرق نداره که. کجای کاری آقا؟ کجا مسلمون مسلمونه؟ از نتایج چنین ناآگاهی هایی هم بود که مثلاً در عراق شیعه نشین اینا اومدن بعداً از یک شاه سنی حمایت کردن. نمی دونستن این جزئیات رو.

قصه هم واقعاً اینه که آقای کیچنر خودش دنبال جاه طلبی های خودش بود. برنامۀ خودش رو داشت. می خواستش که آره رهبران عرب منطقه رو اداره کنن و فلان و اینا. ولی اینا ظاهر کار بود. این آقا و کارمندای بریتانیایی اینا می خواستن کسانی باشن که این رهبران عرب رو می رقصونن رو صحنه. یعنی این آقا می خواست اینا بشن یه کشور. یه رهبر داشته باشن. واین خودش بشه نایب سلطنۀ کل دنیای عرب. یه پست برای خودش درست کنه. مثل نایب سلطنۀ هندوستان، اینم بشه نایب سلطنۀ دنیای عرب. انقدر اطلاعات از خاورمیانه کم بود که حتی بریتانیایی ها نقشۀ دقیقی از منطقه نداشتن. همین بعداً که اشغال کردن منطقه رو باعث فاجعه شد واقعاً. در واقع این سیاست های غلط بریتانیا در خاورمیانه از اول بر اساس اطلاعات غلط بود و جاه طلبی های شخصی.

بر اساس همین اطلاعات و نقشه های غلط آمدن حمله کردن به گالیپولی. یک شبهه جزیره ای در دریای مرمره. که از اونجا بیان قسطنطنیه. حمله شکست تمام عیار بود. چنان فاجعه ای بود که نخست وزیر بریتانیا عوض شد بعدش. آقای دیوید لویدجرج آمد. و این وقتی که آمد، گفت این جنگ استراتژی جدید می خواد. به جای اینکه حمله کنه به عثمانی ها، تصمیم گرفت این آقا که حرکت های داخلی ضد ترکی رو در عرب ها تقویت کنه. و از اونا حمایت کنه. بالاخره این عرب ها قرن ها زیر سلطۀ ترکان عثمانی بودن. و فکر می کرد که می شه تحریکشون کرد به نارضایتی. و درست هم فکر می کرد. اینجا یه آدم جدیدی میاد وسط که اسمش رو شاید شنیده باشین. یک آقایی به نام سایکس. که خودش رفته بود منطقه رو بررسی کرده بود. و این آمد پیشنهاد کرد که ملک حسین نامی رو که اون موقع والی مکه بود، بکنن پادشاه و خلیفۀ کل دنیای عرب زبان.

اون نقشه به جایی نرسید. چون خود این آقای حسین گفت من می خوام از اروپایی ها مستقل باشم. اینم چیزی نبود که بریتانیا بتونه قبول کنه. اصلاً اینا دنبال این بودن که جا پاشون رو اونجا محکم کنن. ولی یه خرده بعد استراتژی شون عوض شد. یک مشورت هایی، یک افسر مرموزی از ارتش عثمانی بهشون داد. یه کسی به اسم محمد الفاروقی. که اینا نظرشون عوض شد. این فاروقی آمد گفت که من با نظامی های رده بالایی ارتباط دارم در عثمانی. اینا همه عربن و همه ملی گرا. اینا می تونن به بریتانیا کمک کنن عثمانی رو ما شکست بدیم.

این فاروقی از اون دودره بازهای روزگار بود. به دو طرف ماجرا به بریتانیایی ها و به حسین اطلاعات غلط می داد. به اینا می گفت من صدها هزار سرباز عرب دارم که در اختیارم هستن. و در واقع داشت همونی رو به بریتانیایی ها می گفت که دوست داشتن بشنون. اینا هم باورشون می شد که آره عرب ها می تونن در شکست دادن عثمانی کمکمون کنن. برای همین وقتی که اون فاروقی اون طوری که خودش می گفت به نمایندگی از متحدانش می آمد و در دمشق مثلاً پیشنهاد می کرد که انگلیسی ها حرف حسین رو گوش کنن، بپذیرن شرایطش رو، این ها هم می پذیرفتن. قانع می شدن.

شروع کردن دوباره مذاکرات جدی کردن برای کشور مستقل عربی. به توافق هم رسیدن. ولی توافقی که بر اساس دروغ و دغل دو طرف بود. یعنی فاروقی می گفت من صدها هزار سرباز دارم که آماده اند عثمانی رو سرنگون کنیم. بریتانیا می گفت خیلی ممنون. دست شما درد نکنه. ما هم کاملاً آماده ایم وقتی که شما سرنگون کردی پامون رو از منطقه بکشیم بیرون. جفتشون هم دروغ می گفتن. خوب چنین توافقی معلوم هم هست آخر و عاقبتش چی می شه دیگه.از همون اول رابطۀ بریتانیایی ها و این متحدان عربشون رابطۀ خراب و کجی بود.

اسم شخصیت دیگری هم اینجا میاد که ما خیلی از چیزهایی که می دونیم دربارۀ اون آشوب هایی که اون موقع در دنیای عرب اتفاق افتاد از یادداشت های ایشونه. لورنس عربستان. تی ای لورنس یک افسر ارتشی بود در بریتانیا. بریتانیایی. مشاور نظامی آقای حسین بود. نقشۀ اینا از اول خیلی متزلزل پیش رفت. حسین آمد فرمان جهاد داد. و به سربازان عربی که در ارتش عثمانی بودن گفت به پا خیزید و فلان. ولی اینا هیشکی از جاش تکون نخورد. چون اصلاً برنامه ای وجود نداشت. خالی می بست فاروقی. بریتانیایی ها ولی امیدشون رو از دست ندادن. گفتن ما ادامه می دیم. ما با همین حسین ادامه می دیم.

تابستون هزار و نهصد و شونزده آمدن کمک کردن و مکه رو کردن پایگاه و مرکز قدرت و سعی کردن مدینه رو بگیرن که نشد. لورنس می گه که ارتش عثمانی آموزش اروپایی دیده بود به هر حال و عرب ها اون نظم و آمادگی رو نداشتن که بتونن جلوی اینا حرکتی بکنن. کم کم امید و علاقۀ بریتانیایی ها به لورنس و رئیسش حسین کم شد. ولی بعد شرایط عوض شد. در هزار و نهصد و هفده اینا تونستن شهر عقبه برو بگیرن. یک بندری در ساحل جنوبی فلسطین که اهمیت استراتژیک داشت. و خوب دیگه راحت شد براشون که نیروی کمکی بفرستن اعراب به فلسطین برای جنگ. و از مصر نیروی کمکی بفرستن.

کم کم بیت المقدس رو گرفتن. و آمدن جلوتر. تا اردن امروز و خیلی پیشروی کردن جلو عثمانی ها. و کم کم بیت المقدس. و بغداد افتاد دست متحدین بریتانیا و در واقع بریتانیایی ها و عملاً مسیر دمشق باز شد. تند رفتیم یه خرده جلو. برگردیم عقب به اون زمانی که گفتیم آقای سایکس گفتیم آقای مهمیه که بعضی ها ممکنه اسمش رو شنیده باشن. به زمانی که این آقا پیشنهاد کرده بود بریتانیا معامله کنه با حسین. همون زمان این آقا یک مذاکرات پنهانی رو شروع کرده بود با یک دیپلمات فرانسوی به اسم آقای پیکو.

اسم این ها رو ما کنار هم زیاد شنیدیم. معاهدۀ سایکس پیکو. این مذاکرات از اون موقع شروع شده بود. این آقای پیکو خودش از یک خانوادۀ استعمارگری می آمد اصلاً. و خودش نظر و ایده داشت دربارۀ آیندۀ خاورمیانه و نقش فرانسه توش. و برنامه داشت. مخصوصاً برای فلسطین و سوریه. برعکس بریتانیا، فرانسه دنبال این نبود که تأثیری داشته باشه در ادارۀ مناطق جدید. می خواست اصلاً خودش اداره کنه. اصلاً می گفتن که اینا جرئی از امپراطوری فرانسه هستن. ما در جنگ های صلیبی اینا رو فتح کرده بودیم در قرون وسطی. الان می خوایمشون. باید برگردن به ما.

کلی مذاکره و این و اون ور، آخرش بریتانیا با فرانسه رسیدن به یک توافقی مشهور به موافقت نامۀ سایکس پیکو. چی می گه؟ بسیار چیز جذابیه. اینم اگر که کسی علاقه منده به این مسائل می تونه حتماً ببینه. احتمالاً می شناسین. اول کاری که می کنه اینه که میاد مرزهای جدیدی می کشه واسه منطقه. بعد میان می گن که بسیار خوب. فرانسه حق حاکمیت بر لنبان رو خواهد داشت. و حق تأثیر داشتن در سوریه.

بریتانیا در مقابل، بیشتر عراق امروز رو می گیره و اردن رو. و دو تا بندر رو در سواحل فلسطین. توافق فاجعه است واقعاً. مخصوصاً سوری ها گفتن ما به هیچ وجه نمی خوایم بریم زیر دست فرانسه. از اون ور دوباره دربارۀ شبهه جزیرۀ عربستان توافق می گفتش که رو کاغذ قرار بود مستقل بمونه. ولی خوب هم بریتانیا و هم فرانسه تأثیر سیاسی و اقتصادی قرار بود داشته باشن روش. گرفتاری بزرگش ولی سر فلسطین بود. بریتانیا اون موقع شروع کرده بود یواش یواش خو گرفتن با این ایدۀ صهیونیسم یا زیونیسم. این پروژه ای که یهودیا می خوان یه خونه ای داشته باشن در فلسطین و می خوان برن اونجا. چون شده بود سیاست رسمی بریتانیا. دیگه نمی خواستن هیچ قدرتی به فرانسه بدن تو اون منطقه. چون فرانسه دل نداده بود به این پروژه اون موقع. ولی به توافق نرسیدن. سر اون تیکه به توافق نرسیدن.

گفتن خیلی خوب. جزئیات فلسطین رو می ذاریم بعد از جنگ نهایی می کنیم. یه ایده هم چون اون موقع هنوز این بود که یهودیا رو شاید ببریم در عراق امروز. اونجا ساکن کنیم. یه عده ای هم بیشتر طرفدار این بودن. خلاصه اینا فلسطین رو نبستن. گفتن آقا این یه دونه آیتم موند. اینو حالا بذاریم بعد از جنگ ببینیم چی می شه. این بذاریم بعد از جنگ ببینیم چی می شه همین شد که امروز شد. این یک چیزه دیگه. این یک نکتۀ آموزشی داره. آقا مطلبی رو که تو جلسه باز شد تو همون جلسه ببندین. نذارین که بذاریم حالا ببینیم بعداً چی می شه. بسته نشد خلاصه توافق این ها نهایتاً. و این همین توافق ناتمام سایکس پیکو زمینۀ این درگیری ادامه داری رو ساخت که الان یک قرنه همه درگیرشن.

سال هزار و نهصد و هفده که شد بریتانیایی ها بیشتر فلسطین رو گرفته بودن. و فرانسه دیگه فهمیده بود که اینا ول کن اینجا نیستن. حاضر نیستن چیزی ازش به این ها بدن. از اون طرف بریتانیا شده بود دیگه حامی کامل صهیونیسم. در نتیجۀ نخست وزیر شدن آقای لویدجرج، قبل جنگ اینا فکر می کردن بریتانیایی ها که ایدۀ صهیونیسم عملی نیست. به دو دلیل. اولاً که فلسطینی ها خیلی مخالفت شدیدی دارن باهاش. و ثانیاً اینکه زمین های فلسطین کلاً بیابونه. و به درد این نمی خوره که کلی مهاجر بخوای بیاری توش. ولی این آقای جرج یک evangelistبود. مسیحی تبشیری بود. شخصاً خودش دلبستۀ صهیونیسم بود.

و از اون طرف هم اینا فکر کردن که این کار رو بکنن که جهودها در جنگ همدل بشن باهاشون. با بریتانیا دیگه. این به دردشون می خوره. از جمله یهودی هایی که قرار بود این طوری دلشون به دست بیاد، همون ترکان جوان بودن که قصه شون رو می دونیم. که اصلاً ربطی به یهودیت نداشتن. آقای سایکس و آقای مورس همون که توهم زده بود که این جوانان ترک دارن امپراطوری عثمانی رو به واسطه برای یهودی ها در واقع اداره می کنن، اینا به این نتیجه رسیدن که از صهیونیسم حمایت کنن. این هم البته بود که فکر کردن که یهودی های روسیه هم اگر اینا از صهیونیسم حمایت کنن خوشحال می شن. و اینا میان روسیه رو در اتحاد بریتانیا نگه می دارن.

A Peace to End All Peace 4 A Peace to End All Peace 4

این بساط که جمع شد. This is the collection that was collected. Dit is het stuk dat is verzameld. از اون ور، تو آفریقا هم که دیگه چیزی نبود که اینا برن سراغش و مستعمره کنن. On the other hand, in Africa, there was nothing left for them to go to and colonize. Aan de andere kant was er in Afrika niets meer over om te gaan koloniseren. گفتن خیلی خوب. Too good to say. Te mooi om te zeggen. پس همین زمین هایی که از عثمانی مونده رو باید واسه خودمون ور داریم دیگه. So we have to have the same lands left over from the Ottomans for ourselves. Dus we moeten het land dat de Ottomanen hebben achtergelaten voor onszelf achterlaten. امیدشون وقتی به پیروزی در جنگ بیشتر شد، شروع کردن دیگه کشیدن نقشه برای آیندۀ منطقۀ خاورمیانه. When their hopes of victory in the war increased, they began to draw a plan for the future of the Middle East. نقشۀ واقعی. Echte kaart.

کاغذ گذاشتن جلوشون. Putting paper in front of them. Leg papier voor hen neer. گفتن خط بکشیم ببینیم کجا رو چیکار می خواهیم بکنیم. Let's draw a line and see what we want to do. می گه خلاصه بگیم چی شد جنگ شروع شد. In short, what happened is that the war started. و قدم اول عثمانی این بود که آمد خودش رو بست به آلمان ها. And the first step of the Ottomans was to come and close themselves to the Germans. En de eerste stap van de Ottomanen was om zich voor de Duitsers af te sluiten. و جلوی بریتانیا درآمد. And he came to Britain. En kwam voor Groot-Brittannië. و این در واقع اولین قدم غلط بود تو جنگ. And that was actually the first wrong step in the war. حالا غلط که می گیم، الان می دونیم غلطه. Now that I'm wrong, now we know it's wrong. اون موقع که معلوم نبود. It was not clear at the time. ولی اولین قدم غلطشون بود. برگردیم حالا دوباره لندن. Let's go back to London now. Laten we nu teruggaan naar Londen. وزیر جنگ بریتانیا در این دوره آقاییه به اسم کیچنر. The British Minister of War during this period was a gentleman named Kitchener. De Britse minister van oorlog in deze periode is een heer genaamd Kitchener. این آقا با اینکه سال ها مأمور بود در مصر، و چون تنها عضو کابینه هم بود که تجربۀ شخصی داشت از خاورمیانه، خیلی حرفش برو داشت. Although he served in Egypt for many years, and because he was the only cabinet member who had personal experience in the Middle East, he had a lot to say. Hoewel hij vele jaren agent was in Egypte en omdat hij het enige kabinetslid was met persoonlijke ervaring in het Midden-Oosten, had hij veel te vertellen.

ولی در بسیار چیزها ایشون درکش از اوضاع خیلی غلط بود. But in many ways, he misunderstood the situation. Maar in veel opzichten had hij een heel verkeerd begrip van de situatie. مثل همون مأموری که در قسطنطنیه بود. Like the same officer who was in Constantinople. Zoals dezelfde officier die in Constantinopel was. این بود که سیاست های بریتانیا در منطقه بیشتر از اینکه مبنای واقعی داشته باشن، بر اساس تحلیل ها و گمان های غلط یکی دو نفر آدم از جمله آقای کیچنر بودن. It was that British policy in the region, rather than having a real basis, was based on the wrong analysis and assumptions of one or two people, including Mr. Kichener. Het was dat het Britse beleid in de regio meer gebaseerd was op een of twee mensen, waaronder de heer Kitchener, dan op de echte basis van de analyse en misvattingen. این تازه آدم داناشون بود اصلاً. This was just a wise man. Dit was helemaal hun nieuwe kennis. یعنی امکان این رو نداشتن که برن حرف اینو با یکی دیگه چک کنن. This means that it is not possible for them to check this with someone else. Dit betekent dat het voor hen niet mogelijk is om dit bij een ander te controleren. هرچی می گفت گوش می کردن. He listened to everything he said. نقشۀ اول این آقا این بود که همۀ جماعت عربی زبان منطقه رو جمع کنن زیر پرچم یک خلیفه ای. The first plan of this gentleman was to gather the entire Arabic-speaking community of the region under the banner of a caliph. Het eerste plan van deze heer was om alle Arabisch sprekende gemeenschappen van de regio onder de vlag van een kalief te verzamelen. با یه رهبر مذهبی. With a religious leader. Met een religieuze leider. و خیال خامی بود دیگه. And it was a raw fantasy. En het was een rauwe fantasie. خوب خیال خامش این بود که عرب ها همه مثل هم اند. Well, the raw idea was that the Arabs were all the same. Zijn goede idee was dat de Arabieren allemaal hetzelfde zijn.

همین که عربی حرف می زنن دیگه می شه اینا رو کرد یه کشور. As soon as they speak Arabic, it can be turned into a country. Zodra ze Arabisch spreken, kan er een land van gemaakt worden. یه دست اند. اینا راحت می رن زیر یه پرچم. They fly easily under a flag. یه رهبر مذهبی رو قبول می کنن. They accept a religious leader. همۀ فرض هاش غلطه دیگه. All his assumptions are wrong. Al zijn aannames zijn fout. می دونیم الان چقدر غلطه. We know how wrong it is now. We weten nu hoe fout het is. تنها چیزی که ایشون درست فهمیده بود این بود که آره زبان عربی کمابیش یکیه. The only thing he understood correctly was that yes, the Arabic language is more or less the same. Het enige dat hij goed begreep, was dat ja, de Arabische taal min of meer hetzelfde is. ولی نفهمیده بود که تفاوت ها در همین دنیا خیلی زیاده. But he did not realize that the differences in this world were too great. فرهنگی، نژادی، مذهبی. Cultureel, raciaal, religieus. کلاً دربارۀ سنی و شیعه نمی دونست این آقا. Deze heer wist helemaal niets van soennieten en sjiieten. فکر می کرد مسلمون، مسلمونه دیگه. Hij dacht moslims, moslims. فرق نداره که. کجای کاری آقا؟ کجا مسلمون مسلمونه؟ از نتایج چنین ناآگاهی هایی هم بود که مثلاً در عراق شیعه نشین اینا اومدن بعداً از یک شاه سنی حمایت کردن. Where are you doing sir Where are the Muslims? One of the consequences of such ignorance was that, for example, in Shiite Iraq, they came later to support a Sunni king. Waar werkt u meneer? Waar zijn de moslims? Een van de gevolgen van zo'n onwetendheid was dat ze bijvoorbeeld in het sjiitische Irak later kwamen om een soennitische koning te steunen. نمی دونستن این جزئیات رو. They did not know these details. Deze details niet kennen.

قصه هم واقعاً اینه که آقای کیچنر خودش دنبال جاه طلبی های خودش بود. The story really is that Mr. Kichtner himself was pursuing his own ambitions. Het verhaal gaat dat meneer Kitchener zelf zijn eigen ambities nastreefde. برنامۀ خودش رو داشت. He had his own plan. می خواستش که آره رهبران عرب منطقه رو اداره کنن و فلان و اینا. He wanted the Arab leaders to run the region, and so on and so forth. Hij wilde dat de Arabische leiders de regio zouden besturen, enzovoort, enzovoort. ولی اینا ظاهر کار بود. But that was the appearance of the work. Maar dit was het uiterlijk van het werk. این آقا و کارمندای بریتانیایی اینا می خواستن کسانی باشن که این رهبران عرب رو می رقصونن رو صحنه. These British gentlemen and employees wanted to be the ones dancing these Arab leaders on stage. Deze heren en Britse medewerkers wilden deze Arabische leiders op het podium dansen. یعنی این آقا می خواست اینا بشن یه کشور. I mean, this gentleman wanted these to be a country. Ik bedoel, deze heer wilde dat dit een land zou worden. یه رهبر داشته باشن. Have a leader. واین خودش بشه نایب سلطنۀ کل دنیای عرب. And this will be the viceroy of the whole Arab world. En hijzelf wordt de onderkoning van de hele Arabische wereld. یه پست برای خودش درست کنه. Make a post for yourself. Maak een bericht voor jezelf. مثل نایب سلطنۀ هندوستان، اینم بشه نایب سلطنۀ دنیای عرب. Like the viceroy of India, this will be the viceroy of the Arab world. انقدر اطلاعات از خاورمیانه کم بود که حتی بریتانیایی ها نقشۀ دقیقی از منطقه نداشتن. There was so little information about the Middle East that even the British did not have an accurate map of the region. Er was zo weinig informatie over het Midden-Oosten dat zelfs de Britten geen nauwkeurige kaart van het gebied hadden. همین بعداً که اشغال کردن منطقه رو باعث فاجعه شد واقعاً. It was really disastrous after the occupation of the region. Pas later veroorzaakte de bezetting van de regio een catastrofe. در واقع این سیاست های غلط بریتانیا در خاورمیانه از اول بر اساس اطلاعات غلط بود و جاه طلبی های شخصی. In fact, Britain's misguided policies in the Middle East were based on misinformation and personal ambitions. In feite was dit misleide Britse beleid in het Midden-Oosten vanaf het begin gebaseerd op verkeerde informatie en persoonlijke ambities.

بر اساس همین اطلاعات و نقشه های غلط آمدن حمله کردن به گالیپولی. According to the same information and the wrong plans to attack Gallipoli. Op basis van deze informatie en verkeerde plannen om Gallipoli aan te vallen. یک شبهه جزیره ای در دریای مرمره. An island suspicion in the Sea of Marmara. Een eilandschiereiland in de Zee van Marmara. که از اونجا بیان قسطنطنیه. Hence the expression of Constantinople. Dat is de uitdrukking van Constantinopel. حمله شکست تمام عیار بود. The attack was a complete failure. De aanval was een complete nederlaag. چنان فاجعه ای بود که نخست وزیر بریتانیا عوض شد بعدش. It was such a tragedy that the British Prime Minister changed after that. Het was zo'n tragedie dat de Britse premier later werd vervangen. آقای دیوید لویدجرج آمد. Dhr. David Lloyd George kwam. و این وقتی که آمد، گفت این جنگ استراتژی جدید می خواد. And when he came, he said the war needed a new strategy. En toen hij kwam, zei hij dat deze oorlog een nieuwe strategie nodig heeft. به جای اینکه حمله کنه به عثمانی ها، تصمیم گرفت این آقا که حرکت های داخلی ضد ترکی رو در عرب ها تقویت کنه. Instead of attacking the Ottomans, he decided to strengthen the anti-Turkish internal movements in the Arabs. In plaats van de Ottomanen aan te vallen, besloot hij de interne anti-Turkse bewegingen onder de Arabieren te versterken. و از اونا حمایت کنه. And support them. En steun ze. بالاخره این عرب ها قرن ها زیر سلطۀ ترکان عثمانی بودن. After all, these Arabs have been under Ottoman rule for centuries. Deze Arabieren werden immers eeuwenlang geregeerd door de Ottomaanse Turken. و فکر می کرد که می شه تحریکشون کرد به نارضایتی. And he thought they could be provoked by dissatisfaction. En hij dacht dat ze tot ontevredenheid konden worden geprikkeld. و درست هم فکر می کرد. And he was right. اینجا یه آدم جدیدی میاد وسط که اسمش رو شاید شنیده باشین. Here comes a new person whose name you may have heard. یک آقایی به نام سایکس. Een heer genaamd Sykes. که خودش رفته بود منطقه رو بررسی کرده بود. Hij was zelf de omgeving gaan verkennen. و این آمد پیشنهاد کرد که ملک حسین نامی رو که اون موقع والی مکه بود، بکنن پادشاه و خلیفۀ کل دنیای عرب زبان. And this came to suggest that King Hussein be named the king and caliph of the entire Arabic-speaking world at the time when he was governor of Mecca. En hij kwam en stelde voor dat koning Hoessein de toenmalige gouverneur van Mekka koning en kalief van de hele Arabisch sprekende wereld zou noemen.

اون نقشه به جایی نرسید. Dat plan ging nergens heen. چون خود این آقای حسین گفت من می خوام از اروپایی ها مستقل باشم. Because Mr. Hussein himself said that he wanted to be independent of the Europeans. Omdat de heer Hussein zelf zei dat ik onafhankelijk wil zijn van de Europeanen. اینم چیزی نبود که بریتانیا بتونه قبول کنه. This was not something that Britain could accept. اصلاً اینا دنبال این بودن که جا پاشون رو اونجا محکم کنن. Basically, they were looking to strengthen their foothold there. Eigenlijk wilden ze daar hun voet aan de grond krijgen. ولی یه خرده بعد استراتژی شون عوض شد. But a little later, their strategy changed. یک مشورت هایی، یک افسر مرموزی از ارتش عثمانی بهشون داد. A mysterious officer from the Ottoman army gave them some advice. Een geraadpleegde, een mysterieuze officier van het Ottomaanse leger gaf hen. یه کسی به اسم محمد الفاروقی. Iemand genaamd Mohammad Al-Farooqi. که اینا نظرشون عوض شد. That changed their minds. این فاروقی آمد گفت که من با نظامی های رده بالایی ارتباط دارم در عثمانی. "I am in contact with high-ranking military personnel in the Ottoman Empire," he said. Farooqi kwam en zei dat hij contacten had met hooggeplaatste militairen in het Ottomaanse Rijk. اینا همه عربن و همه ملی گرا. These are all Arabs and all nationalists. Dit zijn allemaal Arabieren en allemaal nationalisten. اینا می تونن به بریتانیا کمک کنن عثمانی رو ما شکست بدیم. They can help Britain defeat the Ottomans. Deze kunnen Groot-Brittannië helpen de Ottomanen te verslaan.

این فاروقی از اون دودره بازهای روزگار بود. This Farooqi was one of the two players of the time. Deze Farooq was een van die tweesnijdende zwaarden van die tijd. به دو طرف ماجرا به بریتانیایی ها و به حسین اطلاعات غلط می داد. He was misleading both the British and Hussein. Hij gaf valse informatie aan beide kanten van het verhaal aan de Britten en aan Hussein. به اینا می گفت من صدها هزار سرباز عرب دارم که در اختیارم هستن. He told them that I had hundreds of thousands of Arab soldiers at my disposal. Hij vertelde hen dat ik honderdduizenden Arabische soldaten tot mijn beschikking had. و در واقع داشت همونی رو به بریتانیایی ها می گفت که دوست داشتن بشنون. And he was actually telling the British to listen. En hij zei eigenlijk tegen de Britten dat ze graag moesten horen. اینا هم باورشون می شد که آره عرب ها می تونن در شکست دادن عثمانی کمکمون کنن. They also believed that the Arabs could help us defeat the Ottomans. Ze geloofden ook dat de Arabieren ons konden helpen de Ottomanen te verslaan. برای همین وقتی که اون فاروقی اون طوری که خودش می گفت به نمایندگی از متحدانش می آمد و در دمشق مثلاً پیشنهاد می کرد که انگلیسی ها حرف حسین رو گوش کنن، بپذیرن شرایطش رو، این ها هم می پذیرفتن. So when that Farooqi came to represent his allies, as he himself said, and in Damascus, for example, he suggested that the British listen to Hussein and accept his terms, they accepted. Dat is de reden waarom toen Farooqi, zoals hij zei, namens zijn bondgenoten kwam en in Damascus, bijvoorbeeld, de Britten voorstelde om naar Hussein te luisteren, zijn voorwaarden te accepteren, ze dat ook accepteerden. قانع می شدن. Overtuigd.

شروع کردن دوباره مذاکرات جدی کردن برای کشور مستقل عربی. Resumption of serious negotiations for an independent Arab state. Hervatting van serieuze onderhandelingen voor een onafhankelijke Arabische staat. به توافق هم رسیدن. Agree. Tot een overeenkomst komen. ولی توافقی که بر اساس دروغ و دغل دو طرف بود. But the agreement was based on lies and deceit on both sides. Maar de overeenkomst was gebaseerd op leugens en bedrog van beide partijen. یعنی فاروقی می گفت من صدها هزار سرباز دارم که آماده اند عثمانی رو سرنگون کنیم. In other words, Farooqi said that I have hundreds of thousands of soldiers who are ready to overthrow the Ottomans. Farooqi zei dat ik honderdduizenden soldaten heb die klaar staan om de Ottomanen omver te werpen. بریتانیا می گفت خیلی ممنون. Britain said thank you very much. دست شما درد نکنه. Thank you. Dank u. ما هم کاملاً آماده ایم وقتی که شما سرنگون کردی پامون رو از منطقه بکشیم بیرون. We are also fully prepared to pull our feet out of the area when you are overthrown. We zijn ook volledig voorbereid om onze voet uit het gebied te trekken als je wordt omvergeworpen. جفتشون هم دروغ می گفتن. Their partner was also lying. Hun partner loog ook. خوب چنین توافقی معلوم هم هست آخر و عاقبتش چی می شه دیگه.از همون اول رابطۀ بریتانیایی ها و این متحدان عربشون رابطۀ خراب و کجی بود. Welnu, zo'n overeenkomst is duidelijk en wat er uiteindelijk zal gebeuren.Vanaf het allereerste begin was de relatie tussen de Britten en deze Arabische bondgenoten verbroken.

اسم شخصیت دیگری هم اینجا میاد که ما خیلی از چیزهایی که می دونیم دربارۀ اون آشوب هایی که اون موقع در دنیای عرب اتفاق افتاد از یادداشت های ایشونه. De naam van een ander personage wordt hier genoemd, en we weten veel van wat hij weet over de rellen die destijds in de Arabische wereld plaatsvonden. لورنس عربستان. Laurentius van Arabië. تی ای لورنس یک افسر ارتشی بود در بریتانیا. TE Lawrence was een legerofficier in Groot-Brittannië. بریتانیایی. مشاور نظامی آقای حسین بود. Mr. Hussein was a military adviser. Hij was de militaire adviseur van meneer Hussein. نقشۀ اینا از اول خیلی متزلزل پیش رفت. From the very beginning, their map was very shaky. Ina's plan was vanaf het begin erg wankel. حسین آمد فرمان جهاد داد. Hussein came and ordered the jihad. Hoessein kwam en beval de jihad. و به سربازان عربی که در ارتش عثمانی بودن گفت به پا خیزید و فلان. And he stood up to the Arab soldiers who were in the Ottoman army and so on. En hij zei tegen de Arabische soldaten die in het Ottomaanse leger zaten dat ze moesten opstaan, enzovoort. ولی اینا هیشکی از جاش تکون نخورد. But that didn't stop Josh. Maar dit schokte Josh niet. چون اصلاً برنامه ای وجود نداشت. Because there was no plan at all. Want er was helemaal geen plan. خالی می بست فاروقی. Farooqi closed. Farooqi sloot leeg. بریتانیایی ها ولی امیدشون رو از دست ندادن. The British, however, did not lose hope. گفتن ما ادامه می دیم. We keep saying. ما با همین حسین ادامه می دیم. We continue with Hussein.

تابستون هزار و نهصد و شونزده آمدن کمک کردن و مکه رو کردن پایگاه و مرکز قدرت و سعی کردن مدینه رو بگیرن که نشد. In the summer of 1910, they came to help and take Mecca to the base and center of power and try to capture Medina, but it didn't happen. De zomer van negentienhonderd zestien kwam om Mekka te helpen en om te vormen tot een basis en machtscentrum en om Medina te veroveren, maar dat mislukte. لورنس می گه که ارتش عثمانی آموزش اروپایی دیده بود به هر حال و عرب ها اون نظم و آمادگی رو نداشتن که بتونن جلوی اینا حرکتی بکنن. Lawrence says the Ottoman army received European training anyway, and the Arabs did not have the discipline and readiness to move in front of them. Lawrence zegt dat het Ottomaanse leger hoe dan ook in Europa is opgeleid en dat de Arabieren niet de discipline en bereidheid hadden om voor hen op te trekken. کم کم امید و علاقۀ بریتانیایی ها به لورنس و رئیسش حسین کم شد. Gradually, British hopes and interest in Lawrence and his boss, Hussein, waned. Geleidelijk verloren de Britten de hoop en interesse in Lawrence en zijn baas, Hussein. ولی بعد شرایط عوض شد. But then things changed. Maar toen veranderden de dingen. در هزار و نهصد و هفده اینا تونستن شهر عقبه برو بگیرن. In one thousand nine hundred and seventeen, they were able to capture the city of Aqaba. In het jaar negentienhonderdzeventien konden ze de stad Akaba innemen. یک بندری در ساحل جنوبی فلسطین که اهمیت استراتژیک داشت. A port on the southern coast of Palestine that was of strategic importance. Een haven aan de zuidkust van Palestina die van strategisch belang was. و خوب دیگه راحت شد براشون که نیروی کمکی بفرستن اعراب به فلسطین برای جنگ. And it was easy for them to send reinforcements to the Arabs in Palestine for the war. En het was gemakkelijk voor hen om een Arabische hulpmacht naar Palestina te sturen voor oorlog. و از مصر نیروی کمکی بفرستن. And send reinforcements from Egypt. En stuur versterkingen uit Egypte.

کم کم بیت المقدس رو گرفتن. Gradually capture Jerusalem. Verover geleidelijk Jeruzalem. و آمدن جلوتر. And coming forward. En naar voren komen. تا اردن امروز و خیلی پیشروی کردن جلو عثمانی ها. To Jordan today and a lot of progress ahead of the Ottomans. Tot zover Jordan vandaag en veel vooruitgang voor de Ottomanen. و کم کم بیت المقدس. En beetje bij beetje Jeruzalem. و بغداد افتاد دست متحدین بریتانیا و در واقع بریتانیایی ها و عملاً مسیر دمشق باز شد. And Baghdad fell to the British allies, and in fact the British, and in fact the way to Damascus was opened. En Bagdad viel in handen van de Britse bondgenoten, en in feite de Britten, en de weg naar Damascus was praktisch geopend. تند رفتیم یه خرده جلو. We hurried a little further. برگردیم عقب به اون زمانی که گفتیم آقای سایکس گفتیم آقای مهمیه که بعضی ها ممکنه اسمش رو شنیده باشن. Going back to when we said Mr. Sykes, we said it's important that some people may have heard his name. Laten we teruggaan naar toen we Mr. Sykes zeiden, we zeiden Mr. Belangrijk dat sommige mensen zijn naam misschien hebben gehoord. به زمانی که این آقا پیشنهاد کرده بود بریتانیا معامله کنه با حسین. When this gentleman suggested that Britain deal with Hussein. Tegen de tijd dat deze heer Groot-Brittannië een deal met Hussein had aangeboden. همون زمان این آقا یک مذاکرات پنهانی رو شروع کرده بود با یک دیپلمات فرانسوی به اسم آقای پیکو. At the same time, the man had begun secret talks with a French diplomat named Mr. Pico. Tegelijkertijd was de heer geheime onderhandelingen begonnen met een Franse diplomaat genaamd Mr. Pico.

اسم این ها رو ما کنار هم زیاد شنیدیم. We heard the names of these together a lot. We hebben de namen hiervan vaak samen gehoord. معاهدۀ سایکس پیکو. Sykes-Picot Treaty. Het Sykes-Picot-verdrag. این مذاکرات از اون موقع شروع شده بود. These negotiations had started since then. این آقای پیکو خودش از یک خانوادۀ استعمارگری می آمد اصلاً. This Mr. Pico himself came from a colonial family. Deze meneer Pico kwam zelf helemaal niet uit een koloniaal gezin. و خودش نظر و ایده داشت دربارۀ آیندۀ خاورمیانه و نقش فرانسه توش. And he himself had an idea about the future of the Middle East and the role of France. En hij had zijn eigen ideeën over de toekomst van het Midden-Oosten en de rol van Frankrijk. و برنامه داشت. And he had a plan. En hij had een plan. مخصوصاً برای فلسطین و سوریه. Especially for Palestine and Syria. Vooral voor Palestina en Syrië. برعکس بریتانیا، فرانسه دنبال این نبود که تأثیری داشته باشه در ادارۀ مناطق جدید. Unlike Britain, France did not seek to influence the administration of the new territories. In tegenstelling tot Groot-Brittannië probeerde Frankrijk geen invloed uit te oefenen op het bestuur van de nieuwe gebieden. می خواست اصلاً خودش اداره کنه. He wanted to run it himself. Hij wilde het zelf runnen. اصلاً می گفتن که اینا جرئی از امپراطوری فرانسه هستن. They used to say that they were a part of the French Empire. Over het algemeen werd gezegd dat deze deel uitmaakten van het Franse keizerrijk. ما در جنگ های صلیبی اینا رو فتح کرده بودیم در قرون وسطی. We conquered these in the Crusades in the Middle Ages. We hebben ze overwonnen tijdens de kruistochten in de middeleeuwen. الان می خوایمشون. We want them now. We willen ze nu. باید برگردن به ما. We need to get back to us. Moet naar ons terugkeren.

کلی مذاکره و این و اون ور، آخرش بریتانیا با فرانسه رسیدن به یک توافقی مشهور به موافقت نامۀ سایکس پیکو. Negotiations are over, and Britain is finally reaching an agreement with France, known as the Sykes-Picot Agreement. Alle onderhandelingen en dat en dat, Groot-Brittannië bereikte uiteindelijk een akkoord met Frankrijk, bekend als de Sykes-Picot-overeenkomst. چی می گه؟ بسیار چیز جذابیه. What does he say? It's very attractive. Wat zegt hij? Heel aantrekkelijk ding. اینم اگر که کسی علاقه منده به این مسائل می تونه حتماً ببینه. This is a must see if anyone is interested in these issues. Dit is als iemand die geïnteresseerd is in deze problemen het zeker kan zien. احتمالاً می شناسین. You probably know. Je weet het waarschijnlijk wel. اول کاری که می کنه اینه که میاد مرزهای جدیدی می کشه واسه منطقه. The first thing he does is draw new boundaries for the region. Het eerste wat het doet is nieuwe grenzen trekken voor de regio. بعد میان می گن که بسیار خوب. Then they say that it is very good. فرانسه حق حاکمیت بر لنبان رو خواهد داشت. France will have the right to rule Lebanon. Frankrijk zal soevereiniteit hebben over Libanon. و حق تأثیر داشتن در سوریه. And the right to influence in Syria. En het recht op invloed in Syrië.

بریتانیا در مقابل، بیشتر عراق امروز رو می گیره و اردن رو. Britain, on the other hand, takes most of Iraq today and Jordan. Groot-Brittannië daarentegen bezet het grootste deel van Irak en Jordanië. و دو تا بندر رو در سواحل فلسطین. And two ports on the coast of Palestine. En twee havens voor de kust van Palestina. توافق فاجعه است واقعاً. The deal is really a disaster. Het akkoord is inderdaad een ramp. مخصوصاً سوری ها گفتن ما به هیچ وجه نمی خوایم بریم زیر دست فرانسه. Especially the Syrians, saying we don't want to go under French control at all. Vooral de Syriërs zeggen dat we helemaal niet in handen van Frankrijk willen vallen. از اون ور دوباره دربارۀ شبهه جزیرۀ عربستان توافق می گفتش که رو کاغذ قرار بود مستقل بمونه. On the other hand, he again agreed with the suspicion of the Saudi island that the paper was supposed to remain independent. Aan de andere kant was hij het weer eens over het Arabisch Schiereiland, dat op papier onafhankelijk moest blijven. ولی خوب هم بریتانیا و هم فرانسه تأثیر سیاسی و اقتصادی قرار بود داشته باشن روش. But both Britain and France were supposed to have a political and economic influence. Maar zowel Groot-Brittannië als Frankrijk zouden een politieke en economische invloed hebben. گرفتاری بزرگش ولی سر فلسطین بود. His big problem was Palestine. Zijn grote probleem was het hoofd van Palestina. بریتانیا اون موقع شروع کرده بود یواش یواش خو گرفتن با این ایدۀ صهیونیسم یا زیونیسم. Britain then began to slowly get used to the idea of Zionism or Zionism. Groot-Brittannië raakte toen langzaam gewend aan het idee van het zionisme of het zionisme. این پروژه ای که یهودیا می خوان یه خونه ای داشته باشن در فلسطین و می خوان برن اونجا. This is a project that Jews want to have a house in Palestine and they want to go there. چون شده بود سیاست رسمی بریتانیا. Because it had become official British policy. Omdat het officieel Brits beleid was geworden. دیگه نمی خواستن هیچ قدرتی به فرانسه بدن تو اون منطقه. They no longer wanted any power in France. چون فرانسه دل نداده بود به این پروژه اون موقع. Because France did not like this project at that time. ولی به توافق نرسیدن. But not reaching an agreement. Maar geen overeenstemming bereiken. سر اون تیکه به توافق نرسیدن. They didn't agree on that piece. Over dat stuk niet eens.

گفتن خیلی خوب. Too good to say. جزئیات فلسطین رو می ذاریم بعد از جنگ نهایی می کنیم. We leave the details of Palestine and finalize after the war. We zullen de details van Palestina na de oorlog achterlaten. یه ایده هم چون اون موقع هنوز این بود که یهودیا رو شاید ببریم در عراق امروز. Een idee, zoals het toen was, was dat we Judea vandaag naar Irak zouden kunnen brengen. اونجا ساکن کنیم. Laten we daar gaan wonen. یه عده ای هم بیشتر طرفدار این بودن. Some were even more in favor of this. Sommigen zijn hier meer voorstander van. خلاصه اینا فلسطین رو نبستن. Kortom, ze sloten Palestina niet af. گفتن آقا این یه دونه آیتم موند. Saying sir, this is a double item. Ik zeg meneer, er zijn nog een paar items over. اینو حالا بذاریم بعد از جنگ ببینیم چی می شه. Let's see what happens after the war. Laten we nu eens kijken wat er na de oorlog gebeurt. این بذاریم بعد از جنگ ببینیم چی می شه همین شد که امروز شد. Let's see what happens today after the war. این یک چیزه دیگه. This is something else. این یک نکتۀ آموزشی داره. This has an educational point. Dit is een educatief punt. آقا مطلبی رو که تو جلسه باز شد تو همون جلسه ببندین. Sir, close the article that was opened in the meeting. Meneer, sluit het artikel dat in dezelfde vergadering werd geopend. نذارین که بذاریم حالا ببینیم بعداً چی می شه. Let's not let us see what happens next. بسته نشد خلاصه توافق این ها نهایتاً. The agreement was not finalized. De overeenkomst kwam niet tot stand. و این همین توافق ناتمام سایکس پیکو زمینۀ این درگیری ادامه داری رو ساخت که الان یک قرنه همه درگیرشن. And it was this unfinished Sykes-Picot agreement that paved the way for this ongoing conflict, which has been going on for a century now. En het was deze onvoltooide Sykes-Picot-overeenkomst die de basis legde voor dit voortdurende conflict waar iedereen nu al een eeuw bij betrokken is.

سال هزار و نهصد و هفده که شد بریتانیایی ها بیشتر فلسطین رو گرفته بودن. In the year 1797, the British occupied most of Palestine. Tegen het jaar 1977 hadden de Britten het grootste deel van Palestina ingenomen. و فرانسه دیگه فهمیده بود که اینا ول کن اینجا نیستن. And France understood that they were not here. En Frankrijk had beseft dat ze hier niet waren. حاضر نیستن چیزی ازش به این ها بدن. They are not willing to give anything to him. Het lichaam is niet bereid er iets aan te doen. از اون طرف بریتانیا شده بود دیگه حامی کامل صهیونیسم. On the other hand, Britain had become a full supporter of Zionism. Aan de andere kant was Groot-Brittannië een volledige aanhanger van het zionisme geworden. در نتیجۀ نخست وزیر شدن آقای لویدجرج، قبل جنگ اینا فکر می کردن بریتانیایی ها که ایدۀ صهیونیسم عملی نیست. As a result of Mr. Lloyd Jirj's appointment as Prime Minister, before the war, the British thought that the idea of Zionism was not practical. Als gevolg van het feit dat de heer Lloyd George voor de oorlog premier werd, dachten de Britten dat het idee van het zionisme onpraktisch was. به دو دلیل. اولاً که فلسطینی ها خیلی مخالفت شدیدی دارن باهاش. First of all, the Palestinians are strongly opposed to it. Ten eerste zijn de Palestijnen er erg tegen. و ثانیاً اینکه زمین های فلسطین کلاً بیابونه. And secondly, the lands of Palestine are completely deserted. En ten tweede dat de landen van Palestina volledig verlaten zijn. و به درد این نمی خوره که کلی مهاجر بخوای بیاری توش. And it doesn't help that you want to bring a whole immigrant. En het maakt niet uit of je een hele immigrant mee wilt nemen. ولی این آقای جرج یک evangelistبود. But this George was an evangelist. مسیحی تبشیری بود. He was an evangelical Christian. Hij was een evangelische christen. شخصاً خودش دلبستۀ صهیونیسم بود. Personally, he himself was attached to Zionism. Hij was persoonlijk gehecht aan het zionisme.

و از اون طرف هم اینا فکر کردن که این کار رو بکنن که جهودها در جنگ همدل بشن باهاشون. And on the other hand, they are thinking of doing this so that the jihadists will sympathize with them in the war. En aan de andere kant denken ze eraan om dit te doen zodat de jihadisten in de oorlog met hen meevoelen. با بریتانیا دیگه. With Britain. این به دردشون می خوره. It hurts. Het doet pijn. از جمله یهودی هایی که قرار بود این طوری دلشون به دست بیاد، همون ترکان جوان بودن که قصه شون رو می دونیم. Among the Jews who were supposed to be loved in this way were the young Turks whose stories we know. Onder de Joden die hun hart op deze manier moesten krijgen, waren de jonge Turken wiens verhaal we kennen. که اصلاً ربطی به یهودیت نداشتن. Which has nothing to do with Judaism. آقای سایکس و آقای مورس همون که توهم زده بود که این جوانان ترک دارن امپراطوری عثمانی رو به واسطه برای یهودی ها در واقع اداره می کنن، اینا به این نتیجه رسیدن که از صهیونیسم حمایت کنن. Mr. Sykes and Mr. Morse, who had the illusion that these young Turks were leaving, were in fact running the Ottoman Empire through the Jews, in order to support Zionism. De heer Sykes en de heer Morse, die de illusie hadden dat deze jonge Turken het Ottomaanse rijk in feite voor de joden bestuurden, kwamen tot de conclusie dat zij het zionisme steunden. این هم البته بود که فکر کردن که یهودی های روسیه هم اگر اینا از صهیونیسم حمایت کنن خوشحال می شن. Of course, it was thought that Russian Jews would be happy if they supported Zionism. Het was natuurlijk om te denken dat de joden in Rusland blij zouden zijn als ze het zionisme zouden steunen. و اینا میان روسیه رو در اتحاد بریتانیا نگه می دارن. And they keep Russia in the British alliance. En dat houdt Rusland in de Britse alliantie.