×

Wir verwenden Cookies, um LingQ zu verbessern. Mit dem Besuch der Seite erklärst du dich einverstanden mit unseren Cookie-Richtlinien.

image

History of Iran, History of Iran 26

History of Iran 26

در سال هزار و نهصد و هفتاد و نه، جنبش مردمی علیه حکومت محمدرضا پهلوی، شاه ایران، شتاب سرنوشت سازی گرفت. سستی، خوش خیالی و بیماری شاه هم انقلابی ها را برای به ثمر رساندن مبارزۀ چندین سالۀ خود امیدوارتر کرد.

اتفاق های مهمی در همان سال افتاد که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب شد. از جمله اعتراض‌های زنجیره‌ای شهرهای ایران، اعتصاب زندانیان، تظاهرات دانشجویان، کشتار گستردۀ معترضان و خشمگین تر شدن مردم. در آن سال، آیت الله خمینی تحت فشار به فرانسه مهاجرت کرد. او از راه دور فعالیت هایش را ادامه داد و شورای انقلاب را تشکیل داد. مردم سخنرانی ها و بیانیه های انقلابی را مخفیانه بین هم پخش می کردند. و دولت شاه اعتراض ها را سرکوب می کرد و معترضان را زندانی می کرد.

محمدرضا شاه آن چنان خفقانی در ایران ایجاد کرده بود که یافتن کتاب خمینی در هر خانه‌ای سال‌ها حبس در پی داشت. هیچ‌کس جرات نمی‌کرد از افکار او صحبت کند. دربارۀ کتاب‌ها و اندیشه‌هایش گفت‌وگو نمی‌شد. و در آن شرایط سخت، او برای مردم به یک نجات بخش تبدیل شده بود.

با اوج گرفتن اعتراضات، محمدرضا پهلوی به همراه همسرش فرح دیبا و فرزندانشان برای آخرین بار ایران را به مقصد مصر ترک کردند. شاه علت این خروج را استراحت عنوان کرد. ولی انقلابیون این رویداد را به عنوان فرار شاه توصیف کردند. مردم با شنیدن این خبر به خیابان‌ها ریختند و جشن گرفتند. آیت‌الله خمینی با صدور فرمانی مردم را به حفظ نظم دعوت کرد. بعد از رفتن شاه، بختیار کشور را اداره می کرد.

محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران به مصر رفت. سال بعد به آمریکا رفت، اما به دلیل اینکه دولت آمریکا از دادن اقامت به او پرهیز کرد به پاناما و سرانجام دوباره به مصر رفت. او یک سال بعد در مصر درگذشت.

چند روز بعد از رفتن شاه، آیت‌الله خمینی در میان استقبال میلیونی مردم از تبعید بازگشت. و گفت که به اتکای ملت، دولت تشکیل می‌دهد.

وضعیت کشور همچنان پرتنش بود. مردم در خیابان ها بودند و اعتراض می کردند. بعد از چند روز درگیری سنگین مسلحانه بین تظاهرکنندگان و سربازان، ارتش به واحدهای خود دستور داد به درگیری پایان دهند. و دولت بختیار سقوط کرد. رادیو و تلویزیون نیز به دست انقلابیون افتاد. بدین ترتیب با پیروزی انقلاب، بیش از دو هزار و پانصد سال حکومت شاهنشاهی در ایران به پایان رسید.

دو ماه بعد از انقلاب، برای تعیین حکومت همه پرسی برگزار شد. و با نود و هشت و دو دهم درصد، جمهوری اسلامی توسط مردم انتخاب شد.

در سپتامبر هزار و نهصد و هشتاد جنگ ایران و عراق شروع شد که هشت سال طول کشید. در سال های قبل، بارها تنش و درگیری بین ایران و عراق ایجاد شده بود. ولی این بار صدام حسین تصمیم گرفته بود تهران را فتح کند. در نهایت هشت سال بعد، پس از یک میلیون نفر تلفات، با توافق ایران و عراق به آتش بس، جنگ تمام شد.

بعد از فوت آیت الله خمینی، علی خامنه ای با رأی اعضای مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد. وی همچنان بر سمت خود باقی است. و تا پایان عمر بر کشور رهبری می کند. انتخابات ریاست جمهوری هر چهار سال یک بار برگزار می شود. و هر رئیس جمهور می تواند دو دورۀ پیاپی انتخاب شود. هر دو سال یک بار هم انتخابات مجلس برگزار می شود. و مردم می توانند به نمایندگانی که از قبل توسط شورایی تحت نظارت رهبر تأیید شده اند رأی بدهند.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

History of Iran 26 history|| Geschichte des Iran 26 History of Iran 26 Historia de Irán 26 Histoire de l'Iran 26 História do Irã 26 История Ирана 26

در سال هزار و نهصد و هفتاد و نه، جنبش مردمی علیه حکومت محمدرضا پهلوی، شاه ایران، شتاب سرنوشت سازی گرفت. |||||||||||||||||gained momentum||| en||mille||nonante-nuef||soixante-dix|||mouvement|populaire|contre||Mohammad Reza|Pahlavi|||accélération décis|de l'histoire|décisive|prit ||||Nine hundred|||||movement|popular movement|against||||||momentum|of destiny|making| In the year one thousand nine hundred and seventy-nine, the popular movement against the government of Mohammad Reza Pahlavi, the Shah of Iran, accelerated its destiny. En 1979, le mouvement populaire contre le gouvernement de Mohammad Reza Pahlavi, le Shah d'Iran, a pris un élan décisif. سستی، خوش خیالی و بیماری شاه هم انقلابی ها را برای به ثمر رساندن مبارزۀ چندین سالۀ خود امیدوارتر کرد. lenteur|joyeuse|rêverie|||||révolutionnaires|||||fruits|réaliser|lutte|plusieurs|plusieurs années||plus optimistes| laziness|good|wishful thinking||||||||||fruit|bringing to fruition|struggle||||more hopeful| The king's laziness, optimism, and illness also gave the revolutionaries more hope of achieving their long-standing struggle. La paresse, la complaisance et la maladie du Shah ont également rendu les révolutionnaires plus optimistes quant aux résultats de leurs nombreuses années de lutte.

اتفاق های مهمی در همان سال افتاد که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب شد. événements||importantes||cette||se sont produites|||finalement|a conduit|||révolution| Important events took place in the same year that eventually led to the victory of the revolution. Des événements importants se sont produits la même année, qui ont finalement conduit à la victoire de la révolution. از جمله اعتراض‌های زنجیره‌ای شهرهای ایران، اعتصاب زندانیان، تظاهرات دانشجویان، کشتار گستردۀ معترضان و خشمگین تر شدن مردم. |parmi|protestation||en chaîne||||grève|des prisonniers|manifestations||massacre|étendue|les manifestants||de plus en plus en||| ||||chain||||prisoners' strike|prisoners' strike|||massacre of||protesters||angrier||| Protests in Iranian city chains, prisoner strikes, student protests, widespread killings of protesters and more outrage. Parmi eux, des manifestations en chaîne dans les villes iraniennes, des grèves de prisonniers, des manifestations étudiantes, des meurtres généralisés de manifestants et la colère du peuple. در آن سال، آیت الله خمینی تحت فشار به فرانسه مهاجرت کرد. |||||||pression||France|émigrer|a fait That year, Ayatollah Khomeini emigrated to France under pressure. Cette année-là, l'ayatollah Khomeini a immigré en France sous la pression. او از راه دور فعالیت هایش را ادامه داد و شورای انقلاب را تشکیل داد. ||||activité||||||le Conseil|||a formé| He continued his activities from a distance and formed the Revolutionary Council. Il poursuit ses activités à distance et forme le Conseil révolutionnaire. مردم سخنرانی ها و بیانیه های انقلابی را مخفیانه بین هم پخش می کردند. |discours|||déclarations||||secrètement|||diffusaient|| |speeches|||statements||||secretly||||| People secretly broadcast revolutionary speeches and statements. Les gens avaient l'habitude de répandre secrètement entre eux des discours et des déclarations révolutionnaires. و دولت شاه اعتراض ها را سرکوب می کرد و معترضان را زندانی می کرد. ||||||réprimait||||les manifestants|||| ||||||||||protesters|||| And the Shah's government suppressed the protests and imprisoned the protesters. Et le gouvernement du Shah a réprimé les manifestations et emprisonné les manifestants.

محمدرضا شاه آن چنان خفقانی در ایران ایجاد کرده بود که یافتن کتاب خمینی در هر خانه‌ای سال‌ها حبس در پی داشت. ||||oppression||||||||||||||||||| |||||||||||||Khomeini|||||||prison||| ||||repression||||||||||||||||imprisonment||| Mohammad Reza Shah had caused so much suffocation in Iran that finding Khomeini's book in every old house would lead to imprisonment. Mohammad Reza Shah avait créé une telle suffocation en Iran que trouver le livre de Khomeiny dans n'importe quelle maison entraînerait des années d'emprisonnement. هیچ‌کس جرات نمی‌کرد از افکار او صحبت کند. ||courage||||pensées||| ||dared||||thoughts||talk| No one dared to talk about his thoughts. Personne n'osait parler de ses pensées. دربارۀ کتاب‌ها و اندیشه‌هایش گفت‌وگو نمی‌شد. ||||pensées|ses|de|discussion|| ||||thoughts||||| There was no talk of his books and ideas. Il n'y a eu aucune discussion sur ses livres et ses pensées. و در آن شرایط سخت، او برای مردم به یک نجات بخش تبدیل شده بود. |||conditions|||||||sauveur|sauveur|devenu|| And in those difficult circumstances, he became a savior for the people. Et dans cette situation difficile, il était devenu un sauveur pour les gens.

با اوج گرفتن اعتراضات، محمدرضا پهلوی به همراه همسرش فرح دیبا و فرزندانشان برای آخرین بار ایران را به مقصد مصر ترک کردند. |||les manifestations||||avec|||Diba|||||||||||| |||protests|||||||Farah Diba||||||||to|||| As the protests escalated, Mohammad Reza Pahlavi, along with his wife Farah Diba and their children, left Iran for Egypt for the last time. Alors que les protestations s'intensifiaient, Mohammad Reza Pahlavi, son épouse Farah Diba et leurs enfants ont quitté l'Iran pour l'Égypte pour la dernière fois. شاه علت این خروج را استراحت عنوان کرد. |||sortie|||sujet| |reason|||||| The king said the reason for this departure was rest. Shah a déclaré que la raison de ce départ était le repos. ولی انقلابیون این رویداد را به عنوان فرار شاه توصیف کردند. |the revolutionaries||event||||||| But the revolutionaries described the event as the king's escape. Mais les révolutionnaires ont décrit cet événement comme une évasion du roi. مردم با شنیدن این خبر به خیابان‌ها ریختند و جشن گرفتند. ||||||||se sont précipités||| ||||||||poured out||| Hearing this, people took to the streets and celebrated. Lorsque les gens ont appris cette nouvelle, ils sont descendus dans les rues et ont célébré. آیت‌الله خمینی با صدور فرمانی مردم را به حفظ نظم دعوت کرد. ||||émission|un décret|||||l'ordre|| ||||issuing|||||||| Ayatollah Khomeini issued a decree calling on the people to maintain order. L'ayatollah Khomeini a publié un décret et a invité le peuple à maintenir l'ordre. بعد از رفتن شاه، بختیار کشور را اداره می کرد. ||||Bakhtiar|pays|||| ||||Bakhtiar||||| After the Shah left, Bakhtiar ruled the country. Après le départ du Shah, Bakhtiar dirigea le pays.

محمدرضا پهلوی پس از ترک ایران به مصر رفت. Mohammad Reza Pahlavi went to Egypt after leaving Iran. Mohammadreza Pahlavi s'est rendu en Égypte après avoir quitté l'Iran. سال بعد به آمریکا رفت، اما به دلیل اینکه دولت آمریکا از دادن اقامت به او پرهیز کرد به پاناما و سرانجام دوباره به مصر رفت. |||||||||||||||||||Panama||finalement|||Égypte| ||||||||||||||||avoided|||Panama|||||| He went to the United States the following year, but returned to Egypt because the US government refused to grant him residency. L'année suivante, il partit pour l'Amérique, mais comme le gouvernement américain refusait de lui accorder le droit de résidence, il se rendit au Panama et finalement de nouveau en Égypte. او یک سال بعد در مصر درگذشت. ||||||est décédé He died a year later in Egypt. Il mourut un an plus tard en Egypte.

چند روز بعد از رفتن شاه، آیت‌الله خمینی در میان استقبال میلیونی مردم از تبعید بازگشت. |||||||||||accueil||||l'exil| |||||||||||welcome|millions of|||exile| A few days after the Shah's departure, Ayatollah Khomeini returned from exile amid millions of people. Quelques jours après le départ du Shah, l'ayatollah Khomeini revenait d'exil entouré de millions de personnes. و گفت که به اتکای ملت، دولت تشکیل می‌دهد. ||||s'appuyant sur|la nation||former|| ||||reliance on||||| And he said that he relies on the nation to form the government. Et il a dit qu’il formerait un gouvernement basé sur la nation.

وضعیت کشور همچنان پرتنش بود. |||tendue| |||tense| The situation in the country remained tense. La situation dans le pays était encore tendue. مردم در خیابان ها بودند و اعتراض می کردند. People were on the streets protesting. Les gens étaient dans les rues pour protester. بعد از چند روز درگیری سنگین مسلحانه بین تظاهرکنندگان و سربازان، ارتش به واحدهای خود دستور داد به درگیری پایان دهند. |||||lourde|armé||||les soldats|||||||||| ||||||armed confrontation||protesters||the soldiers|||units||||||| After days of heavy fighting between protesters and soldiers, the army ordered its units to end the fighting. Après plusieurs jours de violents affrontements armés entre manifestants et militaires, l’armée a ordonné à ses unités de mettre fin aux combats. و دولت بختیار سقوط کرد. ||Bakhtiar|est tombée| And Bakhtiar's government fell. Et le gouvernement de Bakhtiar tomba. رادیو و تلویزیون نیز به دست انقلابیون افتاد. ||||||les révolutionnaires| Radio and television also fell into the hands of the revolutionaries. La radio et la télévision tombèrent également aux mains des révolutionnaires. بدین ترتیب با پیروزی انقلاب، بیش از دو هزار و پانصد سال حکومت شاهنشاهی در ایران به پایان رسید. Thus, with the victory of the revolution, more than two thousand five hundred years of imperial rule in Iran came to an end. Ainsi, avec la victoire de la révolution, plus de deux mille cinq cents ans de domination impériale en Iran ont pris fin.

دو ماه بعد از انقلاب، برای تعیین حکومت همه پرسی برگزار شد. ||||||||of all||| Two months after the revolution, a referendum was held to determine the government. Deux mois après la révolution, un référendum a été organisé pour déterminer le gouvernement. و با نود و هشت و دو دهم درصد، جمهوری اسلامی توسط مردم انتخاب شد. And with ninety-eight and two tenth percent, the Islamic Republic was elected by the people. Et avec quatre-vingt-dix-huit et deux dixièmes pour cent, la République islamique a été élue par le peuple.

در سپتامبر هزار و نهصد و هشتاد جنگ ایران و عراق شروع شد که هشت سال طول کشید. |septembre||||||||||||||ans|| |September|||||||||||||||| In September, the 1980 Iran-Iraq War began and lasted for eight years. En septembre 1980, éclate la guerre Iran-Irak, qui dure huit ans. در سال های قبل، بارها تنش و درگیری بین ایران و عراق ایجاد شده بود. |||||||conflit||||||| In previous years, there were frequent tensions and conflicts between Iran and Iraq. Au cours des années précédentes, des tensions et des conflits entre l’Iran et l’Irak ont surgi à plusieurs reprises. ولی این بار صدام حسین تصمیم گرفته بود تهران را فتح کند. ||||||||||prendre| |||Saddam Hussein|||||||| But this time Saddam Hussein had decided to conquer Tehran. Mais cette fois, Saddam Hussein avait décidé de conquérir Téhéran. در نهایت هشت سال بعد، پس از یک میلیون نفر تلفات، با توافق ایران و عراق به آتش بس، جنگ تمام شد. ||||||||||pertes humaines||accord||||||cessez-le-feu||| ||||||||||||agreement||||||ceasefire||| Finally, eight years later, after a million casualties, the war ended with the Iran-Iraq ceasefire agreement. Finalement, huit ans plus tard, après un million de victimes, la guerre a pris fin avec l'accord de cessez-le-feu entre l'Iran et l'Irak.

بعد از فوت آیت الله خمینی، علی خامنه ای با رأی اعضای مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد. |||||||||||les membres||l'Assemblée des experts||la direction|| |||||||Khamenei|||vote of||Assembly|Assembly of Experts|||| After the death of Ayatollah Khomeini, Ali Khamenei was elected leader by a vote of the Assembly of Experts. Après la mort de l'ayatollah Khomeini, Ali Khamenei a été élu leader par le vote des membres du Majlis des experts. وی همچنان بر سمت خود باقی است. il|||poste||| ||on|position|his position|| He remains in office. Il est toujours à son poste. و تا پایان عمر بر کشور رهبری می کند. ||||||la direction|| And leads the country for the rest of his life. Et il dirigera le pays jusqu'à la fin de sa vie. انتخابات ریاست جمهوری هر چهار سال یک بار برگزار می شود. |presidential|presidential|||||||| Presidential elections are held every four years. Les élections présidentielles ont lieu tous les quatre ans. و هر رئیس جمهور می تواند دو دورۀ پیاپی انتخاب شود. ||||||||consécutives|| |||president|||||consecutive terms|| And each president can be elected for two consecutive terms. Et chaque président peut être élu pour deux mandats consécutifs. هر دو سال یک بار هم انتخابات مجلس برگزار می شود. ||||||||ont lieu|| Parliamentary elections are held every two years. Les élections à l'Assemblée ont lieu tous les deux ans. و مردم می توانند به نمایندگانی که از قبل توسط شورایی تحت نظارت رهبر تأیید شده اند رأی بدهند. |||||les représentants|||||un conseil||surveillance|le leader|approuvés|||vote| |||||representatives|||||the council||supervision|Leader||been approved||| And the people can vote for representatives who have already been approved by the council under the supervision of the Supreme Leader. Et le peuple peut voter pour des représentants préalablement approuvés par un conseil supervisé par le leader.