×

Χρησιμοποιούμε cookies για να βελτιώσουμε τη λειτουργία του LingQ. Επισκέπτοντας τον ιστότοπο, συμφωνείς στην πολιτική για τα cookies.


image

Arantik | Science and Technology, انتقال اطلاعات از مغز به ربات ـ زندگی ابدی

انتقال اطلاعات از مغز به ربات ـ زندگی ابدی

فک کن توی یه آینده‌ی نزدیک پیشرفت علم به جایی میرسه که

وقتی پیر میشیو اعضای بدنت از کار میفته،

تمام اون خاطرات و هویتتو افکارتو منتقل میکنن روی یه حافظه‌ی دیجیتال،

بعد این حافظه رو وارد یه روبات انسان‌نمای پیشرفته میکنن.

فکر میکنی اصلا چنین چیزی امکان داره اتفاق بیفته؟

یعنی با بارگذاری تمام اطلاعات مغز من روی یه سیستم دیگه،

آگاهی منم به اون سیستم منتقل میشه؟

یا اینکه آگاهی انسان یه چیزی فراتر از این جسم مادیشه؟

اصلا چرا ما انسانا باید به همچین موضوعاتی فکر کنیم؟

غیر از اینه که یه میل شدیدی به جاودانه بودن داریم؟

توی این ویدیو میخوام یه نگاهی بندازم به اولین نشونه‌های

میل به زندگی جاودانه توی تاریخ انسان، بعدش برم سراغ اینکه

طول عمر ما الان نسبت به قبل چه فرقی کرده، و اینکه

همین الان چه کارایی داره انجام میشه برای رسیدن به این آرزوی قدیمی بشر.

بعدشم درباره‌ی این صحبت کنم که چطوری ممکنه که

آگاهی ما از این بدنی که الان داریم به یه بدن پیشرفته‌تر با مشکلات کمتر منتقل بشه.

پس پیشنهاد میکنم این ویدیو رو تا آخر ببینید.

در ضمن اگه به اینجور محتواها علاقه داری

دکمه‌ی سابسکرایب پایین ویدیورم بزن و عضو کانالم شو.

شاید یکی از قدیمی‌ترین منابعی که توش از زندگی جاودانه‌ی انسان گفته شده،

حماسه‌ی گیلگمش باشه که مربوط به 4000 سال پیشه و مال سومری‌هاس.

وقتی دوست صمیمی گیلگمش یعنی Enkidu میمیره، گیلگمش خیلی

غصه‌دار میشه و برای پیدا کردن راز زندگی جاودانه عازم یه سفر طولانی میشه.

بعد از کلی ماجرا یه گیاه جادویی پیدا میکنه که

انسان با خوردن این گیاه عمر جاودانه پیدا میکنه.

اما تو راه برگشت یه ماری میاد اون گیاهه رو میخوره.

اینجوری میشه که دست از پا درازتر برمیگرده خونش.

غیر از این، توی یه قسمت دیگه‌ای از همین حماسه‌ی گیلگمش،

از یه توفان بزرگ صحبت میشه که خدایان برای نابود کردن نوع بشر می‌فرستن.

ولی یکی از این خدایان به نام Enki ، به Zisudra اطلاع میده.

Zisudra هم یه کشتی بزرگ میسازه و انواع حیوانات و تخم گیاهارو

منتقل میکنه به کشتی تا از توفان نجات پیدا کنن.

بعد از تموم شدن توفان، خدایان از زیسودرا قدردانی میکنن و عمرشو طولانی میکنن.

رد زندگی جاودانه رو همه جا میشه دید، از ادیان

مختلف گرفته تا اساطیر یونان و ایران و جاهای دیگه.

قضیه‌ی آب حیاتو که دیگه همه‌تون شنیدید،

آبی که هرکس ازش بخوره دیگه هیچوقت پیر نمیشه و همیشه جوون میمونه.

از همه‌ی اینا میتونیم نتیجه بگیریم که ما انسانا

از زمانای خیلی خیلی قدیم دنبال عمر طولانی بودیم.

اما مث فرمول جادویی کیمیا که خیلی از انسان‌ها عمرشونو، جونشونو

گذاشتن روش تا روش تبدیل فلزات دیگه به طلا رو پیدا کنن و هیچوقتم موفق نشدن،

آب حیاتم همینجوری بود، هیچکدوم از آدمایی که دنبالش رفتن نتونستن پیداش کنن.

این قضیه تا همین امروزم ادامه داره، منتها با یه فرق بزرگ.

الان دیگه انسانا به جای درخواست عمر جاودانه از خدایان،

یا جادو جنبل، دارن سعی میکنن از در علم وارد شن.

الان مقدار امید به زندگی مردم دنیا 72 ساله.

امید به زندگی یعنی آدما، میانگین چقدر عمر

میکنن، یعنی انتظار میره که چقدر عمر کنن.

مقدارش برای زنها بیشتر از مرداس.

توی کشورای پیشرفته و پردرآمدم مقدارش از کشورای فقیر بیشتره.

دویست سال پیش امید به زندگی توی بیشتر کشورا 30 سال بود.

ولی از سال 1840 به بعد رشد زیادی کرد.

الان بیشترین مقدار امید به زندگی مال زنهای ژاپنیه که 87 ساله.

ولی این حد نهاییش نیست، همینطور که علم داره پیشرفت میکنه

امید به زندگی هم داره بیشتر و بیشتر میشه.

چیزی که باعث شده از دویست سال پیش تا الان اینقدر عمر آدما بیشتر بشه،

واضحه که پیشرفتای پزشکی بوده، آب و غذای سالم، واکسنا خیلی نقش مهمی داشتن.

به نظر دانشمندا، بچه‌هایی که الان توی کشورهای پیشرفته دارن به دنیا میان

احتمالا بیشترشون تا صد سالگی عمر میکنن.

و اینکه هر چهل سالی که میگذره، عمر ما انسانا تقریبا ده سال بیشتر میشه.

الان آزمایشگاههای زیادی توی کل دنیا دارن روی

کند کردن یا وارونه کردن روند پیری کار میکنن.

غیر از این، کارای دیگه‌ای هم داره انجام میشه مثل

دستکاری ژنتیکی، تولید اعضای مصنوعی بدن، استفاده از نانوبات‌ها یا

روبات‌های خیلی کوچیک که وارد بدن میشن و کارایی مثل ساختن استخون

یعنی تعمیر استخون‌های فرسوده یا باز کردن رگهایی که بسته شده و

جلوگیری از سکته انجام میدن یا کلی روشای دیگه.

اما سوال اصلی من اینه: همه‌ی این کارا چقد دیگه قراره به عمر ما اضافه کنه؟

تهش چقد قراره عمر کنیم؟ صد و پنجاه سال؟ دویست سال؟

سیصد سال؟ هنوز خیلی فاصله داره با عمر ابدی.

خب پس شاید بهتره دنبال راههای دیگه‌ای باشیم.

شرکت alcor توی آریزونای آمریکا الان مهمترین شرکت

دنیاست که داره جسد آدما رو منجمد میکنه.

هدف از این کار اینه که بدن انسان تا یه آینده‌ی نامعلومی سالم باقی بمونه

تا شاید علم در آینده اینقد پیشرفت کنه که بتونه اینا رو از مرگ برشون گردونه.

معمولا آدمای پیر پولدار یا اونایی که گرفتار بیماریای لاعلاج

یا سرطان یا اینچیزا هستن برای این کار ثبت‌نام میکنن.

طبق آمار سایت رسمیشون الان 181 نفر آدم منجمد شده دارن،

1338 نفرم عضو دارن یعنی آدمایی که بعد از مرگ قراره منجمد بشن.

اصلنم ارزون نیستا، کف هزینش برای منجمد کردن کل بدن، 200 هزار دلاره،

که با دلار 25 تومنی حساب کنیم میشه 5 میلیارد تومن.

یه سری هزینه‌های جانبی هم داره که قیمت هرکدومشون چندده هزار دلاره.

بیخود نیست که تو 50 سالی که تاسیس شده کلا 1300 نفر عضو داشته!

روال کارشونم اتفاقا اصلا ساده نیست، پیچیدگیای زیادی داره.

بلافاصله بعد از مرگ، قبل از اینکه بدن فاسد بشه

تمام رگا رو از خون خالی میکنن و به جاش با یه مایع ضدیخ پر میکنن.

بعدشم توی کپسولایی که پر از نیتروژن مایع هست

توی دمای 196- درجه به صورت سروته آویزون میکنن.

خلاصه باید همینجور آویزون و یخ زده باقی بمونی تا اینکه شاید،

یه روزی علم اونقدر پیشرفت بکنه که شمارو بتونه از مرگ برگردونه.

نظر شما چیه درباره‌ی این کار؟

یعنی ممکنه مثلا چمیدونم صد سال یا دویست سال

دیگه این آدمایی که الان یخ زدن بتونن دوباره زنده بشن؟ هیچکس نمیدونه.

خب پس اینم یه نمونه از تلاشای ما انسانا بود برای رسیدن به عمر طولانی.

ولی آخرین روشی که میخوام درباره‌ش صحبت کنم یه کم علمی تخیلیه.

فرض کنید وقتی بدن من فرسوده شد، تمام اون اطلاعاتی که

داخل مغز من هست کپی برداری بشه و روی یه بدن دیگه بارگذاری بشه.

این بدن جدیدم، یا دقیقا یه بدن انسانیه یعنی از همین

گوشت و پوست و استخون ساخته شده ولی کاملا به صورت آزمایشگاهی پرورش داده شده

یا اینکه کلا روبات‌طوره و خیلی از محدودیتای بدن انسانو نداره.

اگه در آینده بشه بدنهای انسانی ساخت که کاملا خالی از هویت باشن،

میشه هر چند سال یه بار که اون بدن فرسوده میشه با یه بدن جدیدتر عوضش کرد.

یعنی اطلاعات مغزو منتقل کرد روی یه بدن جدیدتر روی یه مغز جدید.

استفاده از بدن رباتی هم مزیتش اینه که دیگه خبری از پیری نیست، خبری از مریضی نیست،

هر عضویم که فرسوده میشه، میشه خیلی راحت با یه عضو جدید جایگزینش کرد،

قدرت بدنیم چندبرابر میشه. ولی احساسات انسانی چی میشه؟

بهرحال اگه فرض کنیم که تا صد سال یا دویست سال دیگه بشه یه بدن انسانی

کامل و خوب داشت، اونوقت اگه اطلاعات مغز منو کامل منتقل کنن روی یه مغز دیگه،

این هویت منم منتقل میشه روی اون بدن جدید؟ یعنی دقیقا همین منم فقط توی یه بدن دیگه؟‌

همین شخصیت؟ همین احساسات؟ به نظرم اگه اینطور باشه که

تمام هویت من فقط داخل مغزم باشه، می‌تونیم جواب مثبت بدیم به این سوال.

اما همونطور که قبلنم گفتم آگاهی هنوزم یکی از معماهای خیلی خیلی بزرگه.

یعنی اینکه چطوری میشه که با جمع شدن میلیاردها میلیارد اتم

کنار همدیگه با یه نظم مشخص، اون اتما یهو نسبت به وجود خودشون آگاه میشن!

اتما میتونن به اتما فکر کنن!

ولی اگه آگاهی ما ارتباطی به مغزمون نداشته باشه و

کلا از یه جای دیگه‌ای بیاد، اونوقت میتونیم جواب منفی بدیم به این سوال.

یعنی نمیشه فقط با بارگذاری اطلاعات یه مغز روی یه مغز دیگه

یا روی یه روبات، آگاهی اون انسان هم منتقل بشه روی اون بدن جدید.

یه مثال معروفی هم مورد این قضیه هست:

مغز من از هزار میلیارد نورون یا سلول عصبی ساخته شده

که هر کدومشون با چندصدتا یا چندصد هزارتا نورون دیگه ارتباط دارن.

حالا فرض کنید یکی از این سلولا رو بردارن، به جاش یه

قطعه‌ی الکترونیکی کوچیک قرار بدن که دقیقا همون کار اون نورونو انجام بده.

یعنی دقیقا اون تعداد بالای ارتباطاتم داشته باشه با سلولای دیگه

حالا کاری نداریم شدنی هست یا نشدنی، یه آزمایش فرضیه.

با جایگزین کردن یه سلول احتمالا هیچ مشکلی

پیش نمیاد یعنی من احتمالا هیچ تغییری حس نمیکنم.

حالا فرض کنید بقیه‌ی سلولارم دونه دونه بردارن و به جای هر کدوم

یه قطعه‌ی الکترونیکی بذارن که دقیقا همون کار سلولو انجام میده.

این کارو اینقد ادامه بدن تا اینکه تمام اون هزار میلیارد

سلول مغز من، با اون قطعات الکترونیکی جایگزین شده باشه.

الان مغز من دیگه به طور کامل از قطعات الکترونیکی

ساخته شده، یعنی دیگه هیچ خبری از نورونا نیست.

اما آیا تغییری توی شخصیت و هویت من بوجود اومده؟

پس شاید بتونیم بگیم که تمام اون افکارو خاطرات و اون هویت ما فقط از

سلولای عصبی مغزمونو اون اتصالات خیلی زیاد بینشون میاد.

شایدم این طرز فکر اشتباهه، شاید حرف نیکولا تسلا، دانشمند مرموز درسته.

تسلا میگه: مغز من فقط یک گیرنده است.

در جهان، هسته‌ای وجود دارد که ما دانش، قدرت، و الهام را از آن دریافت می‌کنیم.

من از اسرار این هسته آگاه نیستم اما می‌دانم که وجود دارد.

پس یه جمع‌بندی بخوام بکنم، ما آدما از دوران خیلی خیلی قدیم

دنبال این بودیم که یه جوری مرگو دور بزنیم، بیشتر توی این دنیا

بمونیم، دنیایی که اتفاقا خیلی هم با ما مهربون نبوده.

قبلا که از لحاظ علمی دست و بالمون بسته بود دنبال چیزایی مثل اکسیر

حیات و این چیزا می‌رفتیم ولی الان داریم زور میزنیم با علم این راهو بریم.

تا حدودی هم موفق بودیم چون توی دویست سال گذشته عمرمون تقریبا دو سه برابر شده.

اما با بیشتر شدن عمر آدما، سوالای دیگه‌ای هم پیش میاد.

مثلا این همه آدم با عمرای طولانی چجوری قراره سیر بشن؟

شغلشون چی میشه مسکنشون چی میشه؟

بعدش از نظر فردی بخوایم نگاه کنیم، توی این مثلا

دویست سیصد سالی که یه آدم عمر میکنه میخواد چیکار بکنه؟

طرف، نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی خودشم میبینه، خسته نمیشه حوصلش سر نمیره؟

اگه این ویدیو رو دوس داشتی، لایک فراموش نشه،

منتظر نظراتتونم هستم، مث همیشه

بدون ترس سوال بپرس و دنبال جواب باش.

انتقال اطلاعات از مغز به ربات ـ زندگی ابدی ||||||eternal life|| Übertragung von Informationen vom Gehirn zum Roboter - ewiges Leben Transferring information from the brain to the robot - eternal life Transferencia de información del cerebro al robot - vida eterna Transférer des informations du cerveau au robot - la vie éternelle Trasferimento di informazioni dal cervello al robot: vita eterna Informatie overbrengen van de hersenen naar de robot - eeuwig leven Przeniesienie informacji z mózgu do robota - życie wieczne

فک کن توی یه آینده‌ی نزدیک پیشرفت علم به جایی میرسه که ||||near future|||advancement||||| Imagine that in the near future, the progress of science will reach a point where

وقتی پیر میشیو اعضای بدنت از کار میفته، ||"you become"|body parts|your body||| When you get old, your body parts fail.

تمام اون خاطرات و هویتتو افکارتو منتقل میکنن روی یه حافظه‌ی دیجیتال، ||memories||your identity|your thoughts|transfer||||digital memory||digital memory All those memories and your identity transfer your thoughts on a digital memory.

بعد این حافظه رو وارد یه روبات انسان‌نمای پیشرفته میکنن. Then they enter this memory into an advanced humanoid robot.

فکر میکنی اصلا چنین چیزی امکان داره اتفاق بیفته؟ Do you think something like this is possible to happen?

یعنی با بارگذاری تمام اطلاعات مغز من روی یه سیستم دیگه، That is, by uploading all the information of my brain to another system.

آگاهی منم به اون سیستم منتقل میشه؟ Will my consciousness be transferred to that system?

یا اینکه آگاهی انسان یه چیزی فراتر از این جسم مادیشه؟ Or is human consciousness something beyond this material body?

اصلا چرا ما انسانا باید به همچین موضوعاتی فکر کنیم؟ Why do we humans have to think about such issues?

غیر از اینه که یه میل شدیدی به جاودانه بودن داریم؟ Other than that we have a strong desire to be immortal?

توی این ویدیو میخوام یه نگاهی بندازم به اولین نشونه‌های In this video, I want to take a look at the first signs

میل به زندگی جاودانه توی تاریخ انسان، بعدش برم سراغ اینکه The desire for eternal life in human history, I will go to that later

طول عمر ما الان نسبت به قبل چه فرقی کرده، و اینکه How is our life span different now compared to before, and that

همین الان چه کارایی داره انجام میشه برای رسیدن به این آرزوی قدیمی بشر. What is being done right now to achieve this old human dream.

بعدشم درباره‌ی این صحبت کنم که چطوری ممکنه که Then I will talk about how it is possible

آگاهی ما از این بدنی که الان داریم به یه بدن پیشرفته‌تر با مشکلات کمتر منتقل بشه.

پس پیشنهاد میکنم این ویدیو رو تا آخر ببینید. So I suggest you watch this video till the end.

در ضمن اگه به اینجور محتواها علاقه داری Meanwhile, if you are interested in this kind of content

دکمه‌ی سابسکرایب پایین ویدیورم بزن و عضو کانالم شو. Click the subscribe button below my video and become a member of my channel.

شاید یکی از قدیمی‌ترین منابعی که توش از زندگی جاودانه‌ی انسان گفته شده،

حماسه‌ی گیلگمش باشه که مربوط به 4000 سال پیشه و مال سومری‌هاس.

وقتی دوست صمیمی گیلگمش یعنی Enkidu میمیره، گیلگمش خیلی

غصه‌دار میشه و برای پیدا کردن راز زندگی جاودانه عازم یه سفر طولانی میشه.

بعد از کلی ماجرا یه گیاه جادویی پیدا میکنه که

انسان با خوردن این گیاه عمر جاودانه پیدا میکنه.

اما تو راه برگشت یه ماری میاد اون گیاهه رو میخوره.

اینجوری میشه که دست از پا درازتر برمیگرده خونش.

غیر از این، توی یه قسمت دیگه‌ای از همین حماسه‌ی گیلگمش،

از یه توفان بزرگ صحبت میشه که خدایان برای نابود کردن نوع بشر می‌فرستن.

ولی یکی از این خدایان به نام Enki ، به Zisudra اطلاع میده.

Zisudra هم یه کشتی بزرگ میسازه و انواع حیوانات و تخم گیاهارو

منتقل میکنه به کشتی تا از توفان نجات پیدا کنن.

بعد از تموم شدن توفان، خدایان از زیسودرا قدردانی میکنن و عمرشو طولانی میکنن.

رد زندگی جاودانه رو همه جا میشه دید، از ادیان

مختلف گرفته تا اساطیر یونان و ایران و جاهای دیگه.

قضیه‌ی آب حیاتو که دیگه همه‌تون شنیدید،

آبی که هرکس ازش بخوره دیگه هیچوقت پیر نمیشه و همیشه جوون میمونه.

از همه‌ی اینا میتونیم نتیجه بگیریم که ما انسانا

از زمانای خیلی خیلی قدیم دنبال عمر طولانی بودیم.

اما مث فرمول جادویی کیمیا که خیلی از انسان‌ها عمرشونو، جونشونو

گذاشتن روش تا روش تبدیل فلزات دیگه به طلا رو پیدا کنن و هیچوقتم موفق نشدن،

آب حیاتم همینجوری بود، هیچکدوم از آدمایی که دنبالش رفتن نتونستن پیداش کنن.

این قضیه تا همین امروزم ادامه داره، منتها با یه فرق بزرگ.

الان دیگه انسانا به جای درخواست عمر جاودانه از خدایان،

یا جادو جنبل، دارن سعی میکنن از در علم وارد شن.

الان مقدار امید به زندگی مردم دنیا 72 ساله.

امید به زندگی یعنی آدما، میانگین چقدر عمر

میکنن، یعنی انتظار میره که چقدر عمر کنن.

مقدارش برای زنها بیشتر از مرداس.

توی کشورای پیشرفته و پردرآمدم مقدارش از کشورای فقیر بیشتره.

دویست سال پیش امید به زندگی توی بیشتر کشورا 30 سال بود.

ولی از سال 1840 به بعد رشد زیادی کرد.

الان بیشترین مقدار امید به زندگی مال زنهای ژاپنیه که 87 ساله.

ولی این حد نهاییش نیست، همینطور که علم داره پیشرفت میکنه

امید به زندگی هم داره بیشتر و بیشتر میشه.

چیزی که باعث شده از دویست سال پیش تا الان اینقدر عمر آدما بیشتر بشه،

واضحه که پیشرفتای پزشکی بوده، آب و غذای سالم، واکسنا خیلی نقش مهمی داشتن.

به نظر دانشمندا، بچه‌هایی که الان توی کشورهای پیشرفته دارن به دنیا میان

احتمالا بیشترشون تا صد سالگی عمر میکنن.

و اینکه هر چهل سالی که میگذره، عمر ما انسانا تقریبا ده سال بیشتر میشه.

الان آزمایشگاههای زیادی توی کل دنیا دارن روی

کند کردن یا وارونه کردن روند پیری کار میکنن.

غیر از این، کارای دیگه‌ای هم داره انجام میشه مثل

دستکاری ژنتیکی، تولید اعضای مصنوعی بدن، استفاده از نانوبات‌ها یا

روبات‌های خیلی کوچیک که وارد بدن میشن و کارایی مثل ساختن استخون

یعنی تعمیر استخون‌های فرسوده یا باز کردن رگهایی که بسته شده و

جلوگیری از سکته انجام میدن یا کلی روشای دیگه.

اما سوال اصلی من اینه: همه‌ی این کارا چقد دیگه قراره به عمر ما اضافه کنه؟

تهش چقد قراره عمر کنیم؟ صد و پنجاه سال؟ دویست سال؟

سیصد سال؟ هنوز خیلی فاصله داره با عمر ابدی.

خب پس شاید بهتره دنبال راههای دیگه‌ای باشیم.

شرکت alcor توی آریزونای آمریکا الان مهمترین شرکت

دنیاست که داره جسد آدما رو منجمد میکنه.

هدف از این کار اینه که بدن انسان تا یه آینده‌ی نامعلومی سالم باقی بمونه

تا شاید علم در آینده اینقد پیشرفت کنه که بتونه اینا رو از مرگ برشون گردونه.

معمولا آدمای پیر پولدار یا اونایی که گرفتار بیماریای لاعلاج

یا سرطان یا اینچیزا هستن برای این کار ثبت‌نام میکنن.

طبق آمار سایت رسمیشون الان 181 نفر آدم منجمد شده دارن،

1338 نفرم عضو دارن یعنی آدمایی که بعد از مرگ قراره منجمد بشن.

اصلنم ارزون نیستا، کف هزینش برای منجمد کردن کل بدن، 200 هزار دلاره،

که با دلار 25 تومنی حساب کنیم میشه 5 میلیارد تومن.

یه سری هزینه‌های جانبی هم داره که قیمت هرکدومشون چندده هزار دلاره.

بیخود نیست که تو 50 سالی که تاسیس شده کلا 1300 نفر عضو داشته!

روال کارشونم اتفاقا اصلا ساده نیست، پیچیدگیای زیادی داره.

بلافاصله بعد از مرگ، قبل از اینکه بدن فاسد بشه

تمام رگا رو از خون خالی میکنن و به جاش با یه مایع ضدیخ پر میکنن.

بعدشم توی کپسولایی که پر از نیتروژن مایع هست

توی دمای 196- درجه به صورت سروته آویزون میکنن.

خلاصه باید همینجور آویزون و یخ زده باقی بمونی تا اینکه شاید،

یه روزی علم اونقدر پیشرفت بکنه که شمارو بتونه از مرگ برگردونه.

نظر شما چیه درباره‌ی این کار؟

یعنی ممکنه مثلا چمیدونم صد سال یا دویست سال

دیگه این آدمایی که الان یخ زدن بتونن دوباره زنده بشن؟ هیچکس نمیدونه.

خب پس اینم یه نمونه از تلاشای ما انسانا بود برای رسیدن به عمر طولانی.

ولی آخرین روشی که میخوام درباره‌ش صحبت کنم یه کم علمی تخیلیه.

فرض کنید وقتی بدن من فرسوده شد، تمام اون اطلاعاتی که

داخل مغز من هست کپی برداری بشه و روی یه بدن دیگه بارگذاری بشه.

این بدن جدیدم، یا دقیقا یه بدن انسانیه یعنی از همین

گوشت و پوست و استخون ساخته شده ولی کاملا به صورت آزمایشگاهی پرورش داده شده

یا اینکه کلا روبات‌طوره و خیلی از محدودیتای بدن انسانو نداره.

اگه در آینده بشه بدنهای انسانی ساخت که کاملا خالی از هویت باشن،

میشه هر چند سال یه بار که اون بدن فرسوده میشه با یه بدن جدیدتر عوضش کرد.

یعنی اطلاعات مغزو منتقل کرد روی یه بدن جدیدتر روی یه مغز جدید.

استفاده از بدن رباتی هم مزیتش اینه که دیگه خبری از پیری نیست، خبری از مریضی نیست،

هر عضویم که فرسوده میشه، میشه خیلی راحت با یه عضو جدید جایگزینش کرد،

قدرت بدنیم چندبرابر میشه. ولی احساسات انسانی چی میشه؟

بهرحال اگه فرض کنیم که تا صد سال یا دویست سال دیگه بشه یه بدن انسانی

کامل و خوب داشت، اونوقت اگه اطلاعات مغز منو کامل منتقل کنن روی یه مغز دیگه،

این هویت منم منتقل میشه روی اون بدن جدید؟ یعنی دقیقا همین منم فقط توی یه بدن دیگه؟‌

همین شخصیت؟ همین احساسات؟ به نظرم اگه اینطور باشه که

تمام هویت من فقط داخل مغزم باشه، می‌تونیم جواب مثبت بدیم به این سوال.

اما همونطور که قبلنم گفتم آگاهی هنوزم یکی از معماهای خیلی خیلی بزرگه.

یعنی اینکه چطوری میشه که با جمع شدن میلیاردها میلیارد اتم

کنار همدیگه با یه نظم مشخص، اون اتما یهو نسبت به وجود خودشون آگاه میشن!

اتما میتونن به اتما فکر کنن!

ولی اگه آگاهی ما ارتباطی به مغزمون نداشته باشه و

کلا از یه جای دیگه‌ای بیاد، اونوقت میتونیم جواب منفی بدیم به این سوال.

یعنی نمیشه فقط با بارگذاری اطلاعات یه مغز روی یه مغز دیگه

یا روی یه روبات، آگاهی اون انسان هم منتقل بشه روی اون بدن جدید.

یه مثال معروفی هم مورد این قضیه هست:

مغز من از هزار میلیارد نورون یا سلول عصبی ساخته شده

که هر کدومشون با چندصدتا یا چندصد هزارتا نورون دیگه ارتباط دارن.

حالا فرض کنید یکی از این سلولا رو بردارن، به جاش یه

قطعه‌ی الکترونیکی کوچیک قرار بدن که دقیقا همون کار اون نورونو انجام بده.

یعنی دقیقا اون تعداد بالای ارتباطاتم داشته باشه با سلولای دیگه

حالا کاری نداریم شدنی هست یا نشدنی، یه آزمایش فرضیه.

با جایگزین کردن یه سلول احتمالا هیچ مشکلی

پیش نمیاد یعنی من احتمالا هیچ تغییری حس نمیکنم.

حالا فرض کنید بقیه‌ی سلولارم دونه دونه بردارن و به جای هر کدوم

یه قطعه‌ی الکترونیکی بذارن که دقیقا همون کار سلولو انجام میده.

این کارو اینقد ادامه بدن تا اینکه تمام اون هزار میلیارد

سلول مغز من، با اون قطعات الکترونیکی جایگزین شده باشه.

الان مغز من دیگه به طور کامل از قطعات الکترونیکی

ساخته شده، یعنی دیگه هیچ خبری از نورونا نیست.

اما آیا تغییری توی شخصیت و هویت من بوجود اومده؟

پس شاید بتونیم بگیم که تمام اون افکارو خاطرات و اون هویت ما فقط از

سلولای عصبی مغزمونو اون اتصالات خیلی زیاد بینشون میاد.

شایدم این طرز فکر اشتباهه، شاید حرف نیکولا تسلا، دانشمند مرموز درسته.

تسلا میگه: مغز من فقط یک گیرنده است.

در جهان، هسته‌ای وجود دارد که ما دانش، قدرت، و الهام را از آن دریافت می‌کنیم.

من از اسرار این هسته آگاه نیستم اما می‌دانم که وجود دارد.

پس یه جمع‌بندی بخوام بکنم، ما آدما از دوران خیلی خیلی قدیم

دنبال این بودیم که یه جوری مرگو دور بزنیم، بیشتر توی این دنیا

بمونیم، دنیایی که اتفاقا خیلی هم با ما مهربون نبوده.

قبلا که از لحاظ علمی دست و بالمون بسته بود دنبال چیزایی مثل اکسیر

حیات و این چیزا می‌رفتیم ولی الان داریم زور میزنیم با علم این راهو بریم.

تا حدودی هم موفق بودیم چون توی دویست سال گذشته عمرمون تقریبا دو سه برابر شده.

اما با بیشتر شدن عمر آدما، سوالای دیگه‌ای هم پیش میاد.

مثلا این همه آدم با عمرای طولانی چجوری قراره سیر بشن؟

شغلشون چی میشه مسکنشون چی میشه؟

بعدش از نظر فردی بخوایم نگاه کنیم، توی این مثلا

دویست سیصد سالی که یه آدم عمر میکنه میخواد چیکار بکنه؟

طرف، نوه‌ی نوه‌ی نوه‌ی خودشم میبینه، خسته نمیشه حوصلش سر نمیره؟

اگه این ویدیو رو دوس داشتی، لایک فراموش نشه،

منتظر نظراتتونم هستم، مث همیشه

بدون ترس سوال بپرس و دنبال جواب باش.