×

Χρησιμοποιούμε cookies για να βελτιώσουμε τη λειτουργία του LingQ. Επισκέπτοντας τον ιστότοπο, συμφωνείς στην cookie policy.


image

Arantik | Science and Technology, طرز کار یادگیری و حافظه در مغز

طرز کار یادگیری و حافظه در مغز

همیشه این موضوع برام جالب بوده که یادگیری توی مغز ما دقیقا چطور انجام میشه.

یعنی مثلا وقتی که یه کلمه‌ی خارجی یاد می‌گیریم، دقیقا چه اتفاقی توی مغز ما میفته؟

تو این ویدیو می‌خوام از یه بخش کوچیکی از ویژگیای عجیب مغز براتون بگم،

و این که یادگیری تو مغز ما چطور اتفاق میفته، بعد چرا چیزی که یاد گرفتیمو

فراموش می‌کنیم، حافظه چطور کار می‌کنه، چجوری میتونیم تقویتش کنیم.

اما این ویدیو اولین ویدیوی مشترکمون با یوتیوبرهای دیگه‌س

افتخار همکاری با آقای یوشا شیرازی رو داریم.

یوشا صاحب کانال یادگیری هست که یکی از قدیمی‌ترینا و بزرگترین کانالای

فارسی در زمینه‌ی یادگیری زبان آلمانی و مهارتای زندگی در آلمانه.

لینک کانالشو زیر ویدیو گذاشتم، پیشنهاد می‌کنم عضو

کانال خوبشون بشید و از مطالب مفیدشون استفاده کنید.

بعد از حرفای من صحبتهای یوشا در مورد همین مبحث یادگیری و حافظه

شروع میشه که نکات خیلی جالبی براتون داره، پس پیشنهاد میکنم تا آخر ویدیو با ما باشید.

خب قبل از شروع ویدیو باید بگم که چیزایی که ما از مغز خودمون

می‌دونیم نسبت به چیزایی که نمی‌دونیم خیلی کمه.

اما معنیش این نیست که اطلاعات کمی داشته باشیم.

دانش خوبی داریم اما مغز ما اینقدر پیچیده‌س که هرچی

بیشتر ازش می‌فهمیم سوالاتمونم بیشتر و بیشتر میشه.

چیزی که الان میدونیم اینه که ما انسانا پیچیده‌ترین موجودات این جهانیم.

تا الان که نتونستیم چیزی پیدا کنیم که از خودمون پیچیده‌تر و عجیب‌تر باشه.

تو بدن خود ما هم پیچیده‌ترین قسمت، مغز ماست.

تمام شخصیت من، هویت من، احساسات من، خاطراتم، علایقم،

همه تو همین یک-یک‌و‌نیم کیلویی هست که هفتادوپنج درصدشم آبه!

تمام قسمتای دیگه‌ی بدن میشه گفت که در اصل برای محافظت از همین عضوه،

سیستم گوارش واسه اینه که براش انرژی تولید کنه،

سیستم گردش خون برای اینه که بهش اکسیژن و مواد مغذی و انرژی برسونه،

اصلا همین دست و پا و اسکلت بدنم برای اینه که مغز بتونه

هرجایی که میخواد بره و هر کاری که میخواد بکنه.

سیستم عصبی بدن ما از دو قسمت اصلی تشکیل شده:

سیستم عصبی مرکزی و سیستم عصبی محیطی.

سیستم مرکزی باز خودش از دو قسمت تشکیل شده: مغز و طناب نخاعی.

سیستم محیطی هم همون رشته‌های عصبی هستن که خارج از مغز و نخاع قرار دارن

یعنی همون اعصابی که از قسمتای مختلف بدن میرسن به مغز و نخاع.

اما اینجا چون میخوایم در مورد یادگیری صحبت کنیم، فقط با مغز کار داریم.

خب مغزم مثل همه‌ی قسمتای بدن از سلولها ساخته شده.

سلولای مغزی رو می‌تونیم به دو تا دسته‌ی اصلی تقسیم کنیم: نورون و نوروگلی.

نورونا که بهشون سلولای عصبی هم گفته میشه،

کار اصلی رو توی مغز و سیستم عصبی ما انجام میدن.

سلولای نوع دوم یعنی نوروگلی، کارشون حمایت و

پشتیبانی از سلولای اصلی یا همون نوروناس.

یعنی مثلا رسوندن غذا و اکسیژن به نورونا یا جدا کردنشون از همدیگه یا اینجور چیزا.

پس با سلولای نوروگلی هم کاری نداریم، تنها چیزی که تو این ویدیو

لازمه ازش صحبت کنیم نورونا هستن.

تمام چیزایی که یاد میگیریم، تمام خاطرات ما،

همه‌شون با استفاده از همین سلولای نورون انجام میشن.

تقریبا نصف مغز ما از نورون تشکیل شده، چیزی حدود صد میلیارد سلول.

برای اینکه بزرگی این عددو بهتر درک کنیم باید بگم که اگه هر ثانیه

یه عدد بشمرید، حدود سه هزار سال طول میکشه تا برسید به صد میلیارد!

پس یه تعداد خیلی خیلی زیادی سلول عصبی یا همون نورون تو مغز ما وجود داره.

حالا بریم ببینیم هرکدوم از این نورونا چه ساختاری دارن.

مثل همه‌ی سلولای دیگه، نورونم یه هسته داره که داخل بدنه‌ی سلوله.

اما نورون یه ویژگی خیلی جالب و خاص داره،

اونم اینه که با بقیه‌ی نورونا میتونه ارتباط برقرار کنه.

این کارم از طریق پیامای الکتریکی یا شیمیایی انجام میده.

هر نورون یه تعدادی عضو گیرنده و فرستنده داره.

به گیرنده میگن دندریت، به فرستنده میگن آکسون.

دندریتا اعضایی شبیه درخت هستن که از بدنه‌ی سلول بیرون زدن و شاخه‌شاخه شدن.

هر نورون می‌تونه تا چندده‌هزارتا از این شاخه‌های گیرنده داشته باشه

که کارشون اینه که پیامای عصبی رو از نورونای دیگه دریافت کنن.

آکسونم یه رشته‌ی بلنده که از بدنه‌ی سلول بیرون زده و تهش یه تعداد زیادی زائده

وجود داره، کارشم اینه که پیامای الکتریکی رو بفرسته به دندریتای نورونای دیگه.

اما فرستنده‌ی یه نورون کاملا نمی‌چسبه به گیرنده‌ی نورون بعدی.

این فاصله رو بهش میگن فضای سیناپسی.

انتقال‌دهنده‌های الکتریکی یا شیمیایی که کارشون انتقال پیام

از یه نورون به نورون بعدیه، باید از این فضای سیناپسی عبور کنن.

پس به صورت خلاصه، پیامای عصبی، که ممکنه از چشم بیان، ممکنه از گوش بیان،

ممکنه از هر جای دیگه‌ای از مغز بیان، از یه نورون منتقل میشن به

نورون بعدی، بعد هر نورونم میتونه پیامی رو که دریافت میکنی

یه پردازشی روش انجام بده بعد منتقلش کنه به نورون بعدی.

کلیت کار سلولای مغزی رو تا اینجا فهمیدیم، حالا بریم ببینیم

که چجوری میتونیم با این نورونا با این سلولای عصبی، چیزی رو یاد بگیریم!

یه بچه رو درنظر بگیرید که تازه داره حرف زدنو یاد میگیره.

فرض کنید این بچه میخواد کلمه‌ی «سیب» رو یاد بگیره.

سیستم یادگیری ما طبق دانشی که الان داریم، اگه بخوایم

خیلی خلاصه‌ش کنم اینجوریه که وقتی که این بچه اولین بار کلمه‌ی سیبو میشنوه،

یه تعدادی از نورونا توی مغزش، با هم ارتباط برقرار میکنن.

در نتیجه یه شبکه‌ای از نورونا تشکیل میشه که بهش میگن مسیر عصبی.

مسیر عصبی اینجوریه که فرستنده‌ی هر نورون با گیرنده‌ی نورون بعدی

ارتباط برقرار میکنه بعد یه زنجیره‌ای از این نورونا تشکیل میشه که این زنجیره معادل

کلمه‌ی سیبه یعنی مغز ما این مسیر عصبی رو به عنوان کلمه‌ی سیب تفسیرش میکنه.

در واقع اون نورونا همونجا سر جاشون بودن، فقط الان یه ارتباطات

جدیدی بینشون به وجود اومده، یعنی بین دندریتا و آکسوناشون

ارتباطات جدیدی ایجاد شده که قبلا نبوده. حالا اینجا دو تا اتفاق مختلف ممکنه بیفته.

یا این بچه دیگه هیچوقت کلمه‌ی سیب رو نمیشنوه

یا اینکه بازم در آینده باهاش برخورد میکنه.

تو حالت اول، وقتی که دیگه هیچوقت کلمه‌ی سیب رو نمیشنوه،

کم کم اون مسیر عصبی که ایجاد شده بود، ضعیف و ضعیف‌تر میشه.

یعنی اون ارتباطات بین دندریتا و آکسونا کم‌کم محو میشه و از بین میره.

اما تو حالت دوم، هر بار که بچه کلمه‌ی سیب رو دوباره میشنوه،

مسیر عصبی که برای سیب ایجاد شده بود، قوی‌تر و قوی‌تر میشه.

یعنی ارتباطات بین دندریتا و آکسونا قوی‌تر و پایدارتر میشه.

غیر از این، تعداد مسیرای عصبی که برای سیب وجود داره هم بیشتر میشه.

یعنی مثلا یه مسیر برای سیب سبز ایجاد میشه، یکی برای سیب سرخ،

یکی برای مزه‌ی سیب، یکی برای بوی سیب، همینطور مسیرای عصبی بیشتری

برای یه مفهومی مثل سیب توی مغز ایجاد میشه که هرچقدر این مفهوم

بیشتر تکرار بشه، این مسیرا بیشتر و قوی‌تر میشن تا جایی که دیگه میشه گفت

هیچوقت اون بچه کلمه‌ی سیبو، مفهوم سیبو فراموش نمی‌کنه.

پس مغز ما به صورت خلاصه اینجوری کار میکنه.

یعنی مثلا اون شماره تلفنی که حفظ می‌کنیم، اون خاطراتی که از گذشته توی ذهنمونه،

اون مهارت رانندگی که یاد می‌گیریم، اینا همه به صورت مسیرهای عصبی توی مغز ما ثبت شدن.

از زمان قبل از تولد تا آخرین لحظه‌های زندگی

این مسیرا دائما توی مغز ما در حال تشکیل شدن و از بین رفتن ان.

همین الان که شما دارید این ویدیو رو می‌بینید به ازای هر چیز جدیدی که

یاد میگیرید یه مسیر عصبی مخصوص همون چیز توی مغز شما داره ایجاد میشه.

اما با این همه اطلاعاتی که هر روز وارد مغز ما میشه، چرا ظرفیتش پر نمیشه؟

دلیلش اینه که این صد میلیارد نورونی که توی مغز ماست

هرکدومشون میتونن با چند هزارتا نورون دیگه ارتباط برقرار کنن!

یعنی تعداد مسیرهای عصبی که توی مغز ما میتونه ایجاد بشه

یه عدد و رقم خیلی عجیب‌غریبیه، ظرفیت حافظه‌ و مغز ما عملا نامحدوده!

ولی چه اتفاقی میفته که ما یه موضوعی که قبلا میدونستیمو فراموش می‌کنیم؟

دلیلش همونطور که گفتم برمیگرده به همین مسیرای عصبی.

وقتی یه چیزی که براش مسیر عصبی ایجاد شده، دیگه تکرار نشه یا در واقع

از اون مسیر دیگه استفاده نشه، کم‌کم محو میشه. این یعنی همون فراموشی.

وقتی یه کلمه‌ی خارجی رو حفظ می‌کنید اما دیگه توی مکالمه ازش

استفاده نمیکنید یا دیگه براتون تکرار نمیشه، مسیر عصبی

که برای‌ اون کلمه توی مغز شما ایجاد شده بود، کم‌کم از بین میره.

پس هرچقدر موضوعی که یاد میگیرید رو بیشتر تکرار کنید و تمرین کنید، مسیر عصبی

که برای اون موضوع توی ذهن شما ایجاد شده قوی‌تر میشه

درنتیجه خیلی راحت‌تر میتونید اون موضوع رو یادتون بیارید.

روزای اولی که شروع به یادگیری رانندگی میکنیم اینکه همه چیزو کنترل کنیم

یه مقداری برامون سخته اما هرچقد که بیشتر تکرار و تمرین می‌کنیم دیگه نیازی نیست که

همه چیزو با فکر کردن انجام بدیم، به صورت خودکار دنده عوض می‌کنیم

به صورت خودکار کلاچو می‌گیریم. درواقع عادت‌ها هم همینجوری ایجاد میشن.

وقتی که یه رفتارو به تعداد دفعات زیاد تکرار می‌کنیم، مسیرهای عصبی قوی برای اون

رفتار ایجاد میشه توی مغز ما که این یعنی همون عادت.

برای همینه که ترک کردن عادتها کار سختیه.

اما حتما در مورد حافظه‌ی کوتاه‌مدت و بلندمدت شنیدید.

ایده‌ی کلیش اینه که وقتی که شما یه مطلبی رو یاد می‌گیرید

اول وارد حافظه‌ی کوتاه مدت شما میشه، بعدا اگه به یه تعداد مناسبی تکرار

بشه یا بهش توجه بشه وارد حافظه‌ی بلند مدت‌تون میشه.

حافظه‌ی کوتاه‌مدت ظرفیت محدودی داره، اطلاعاتم تا یه مدت محدودی میتونه نگه داره.

اما حافظه‌ی بلندمدت اینجوری نیست، نه محدودیت حجمی داره نه محدودیت زمانی.

حالا این بحث کوتاه‌مدت و بلندمدتو چجوری می‌تونیم

به اون مسیرهای عصبی که گفتم ربط بدیم؟

وقتی یه مطلبی میره توی حافظه‌ی کوتاه‌مدت ما،

همون مسیرهای عصبی درواقع براش شکل گرفتن.

اما برای اینکه این مطلب بره توی حافظه‌ی بلندمدت، باید کدگذاری بشه

دسته‌بندی بشه، مرتب بشه، مثلا اون شماره‌تلفن جدید،

وارد دسته‌ی شماره‌های ایرانسل میشه، بعد اونجا وارد گروهی میشه که اولش

939 هست یا هر نوع دسته‌بندی دیگه، که این کارم مغز ما

خودش به صورت خودکار بدون دخالت ما انجام میده.

اتفاقی که اینجا میفته اینه که اون مسیر عصبی اولیه،

با مسیرهای عصبی که از قبل تو مغز ما وجود داشتن مرتبط میشه، تغییر میکنه.

این باعث میشه دیگه شما اون مطلبو به راحتی فراموش نکنید.

البته جزییات خیلی بیشتری داره که وارد بحثای خیلی تخصصی میشه، اما کلیتش همینه.

حالا اینجا چند تا سوال پیش میاد.

سوال اول اینه که آیا می‌تونیم خودمون به صورت آگاهانه اطلاعاتی که

یاد میگیریمو به حافظه‌ی بلندمدتمون منتقل کنیم؟

آره، خیلی راحت با تکرار کردن می‌تونیم اینکارو بکنیم.

طبق یه منحنی به نام منحنی فراموشی که روانشناس آلمانی

هرمان اِبینگهاوس (Hermann Ebbinghaus) معرفیش کرده،

بیشترین میزان فراموشی همون روزای اول بعد از یادگیری اتفاق میفته.

اگه روزای اول اون مطلبو به صورت منظم تکرار کنیم، مقدار فراموشی خیلی خیلی پایین میاد.

یه شخصی به نام سباستین لایتنر (Sebastian Leitner) با استفاده از همین موضوع و

چند تا حقیقت دیگه، یه ابزار کمک آموزشی طراحی کرد به نام

جعبه‌ی لایتنر که خیلی از دانشجوها و دانش‌آموزا باهاش آشنان.

من خودم اینجا یدونه درست کردم که نشون‌تون میدم،

من برای حفظ کردن لغتای زبان ازش استفاده میکنم، لغتی که حفظ می‌کنم وارد خونه‌ی

اول میشه یه روز بعد تکرار میشه، اگه بلد بودم میره خونه‌ی دوم, بلد نبودم برمی‌گرده

دوباره از اینجا دو روز بعد تکرار میشه، چهار روز، هشت روز، شونزده روز،

درنهایت وقتی که یه کلمه‌ای از تمام این خونه‌ها با موفقیت رد بشه و تکرار بشه

وقتی که از خونه‌ی آخر بیاد بیرون دیگه وارد حافظه‌ی بلند مدت من شده


طرز کار یادگیری و حافظه در مغز How learning and memory work in the brain

همیشه این موضوع برام جالب بوده که یادگیری توی مغز ما دقیقا چطور انجام میشه.

یعنی مثلا وقتی که یه کلمه‌ی خارجی یاد می‌گیریم، دقیقا چه اتفاقی توی مغز ما میفته؟

تو این ویدیو می‌خوام از یه بخش کوچیکی از ویژگیای عجیب مغز براتون بگم،

و این که یادگیری تو مغز ما چطور اتفاق میفته، بعد چرا چیزی که یاد گرفتیمو

فراموش می‌کنیم، حافظه چطور کار می‌کنه، چجوری میتونیم تقویتش کنیم.

اما این ویدیو اولین ویدیوی مشترکمون با یوتیوبرهای دیگه‌س

افتخار همکاری با آقای یوشا شیرازی رو داریم.

یوشا صاحب کانال یادگیری هست که یکی از قدیمی‌ترینا و بزرگترین کانالای

فارسی در زمینه‌ی یادگیری زبان آلمانی و مهارتای زندگی در آلمانه.

لینک کانالشو زیر ویدیو گذاشتم، پیشنهاد می‌کنم عضو

کانال خوبشون بشید و از مطالب مفیدشون استفاده کنید.

بعد از حرفای من صحبتهای یوشا در مورد همین مبحث یادگیری و حافظه

شروع میشه که نکات خیلی جالبی براتون داره، پس پیشنهاد میکنم تا آخر ویدیو با ما باشید.

خب قبل از شروع ویدیو باید بگم که چیزایی که ما از مغز خودمون

می‌دونیم نسبت به چیزایی که نمی‌دونیم خیلی کمه.

اما معنیش این نیست که اطلاعات کمی داشته باشیم.

دانش خوبی داریم اما مغز ما اینقدر پیچیده‌س که هرچی

بیشتر ازش می‌فهمیم سوالاتمونم بیشتر و بیشتر میشه.

چیزی که الان میدونیم اینه که ما انسانا پیچیده‌ترین موجودات این جهانیم.

تا الان که نتونستیم چیزی پیدا کنیم که از خودمون پیچیده‌تر و عجیب‌تر باشه.

تو بدن خود ما هم پیچیده‌ترین قسمت، مغز ماست.

تمام شخصیت من، هویت من، احساسات من، خاطراتم، علایقم،

همه تو همین یک-یک‌و‌نیم کیلویی هست که هفتادوپنج درصدشم آبه!

تمام قسمتای دیگه‌ی بدن میشه گفت که در اصل برای محافظت از همین عضوه،

سیستم گوارش واسه اینه که براش انرژی تولید کنه،

سیستم گردش خون برای اینه که بهش اکسیژن و مواد مغذی و انرژی برسونه،

اصلا همین دست و پا و اسکلت بدنم برای اینه که مغز بتونه

هرجایی که میخواد بره و هر کاری که میخواد بکنه.

سیستم عصبی بدن ما از دو قسمت اصلی تشکیل شده:

سیستم عصبی مرکزی و سیستم عصبی محیطی.

سیستم مرکزی باز خودش از دو قسمت تشکیل شده: مغز و طناب نخاعی.

سیستم محیطی هم همون رشته‌های عصبی هستن که خارج از مغز و نخاع قرار دارن

یعنی همون اعصابی که از قسمتای مختلف بدن میرسن به مغز و نخاع.

اما اینجا چون میخوایم در مورد یادگیری صحبت کنیم، فقط با مغز کار داریم.

خب مغزم مثل همه‌ی قسمتای بدن از سلولها ساخته شده.

سلولای مغزی رو می‌تونیم به دو تا دسته‌ی اصلی تقسیم کنیم: نورون و نوروگلی.

نورونا که بهشون سلولای عصبی هم گفته میشه،

کار اصلی رو توی مغز و سیستم عصبی ما انجام میدن.

سلولای نوع دوم یعنی نوروگلی، کارشون حمایت و

پشتیبانی از سلولای اصلی یا همون نوروناس.

یعنی مثلا رسوندن غذا و اکسیژن به نورونا یا جدا کردنشون از همدیگه یا اینجور چیزا.

پس با سلولای نوروگلی هم کاری نداریم، تنها چیزی که تو این ویدیو

لازمه ازش صحبت کنیم نورونا هستن.

تمام چیزایی که یاد میگیریم، تمام خاطرات ما،

همه‌شون با استفاده از همین سلولای نورون انجام میشن.

تقریبا نصف مغز ما از نورون تشکیل شده، چیزی حدود صد میلیارد سلول.

برای اینکه بزرگی این عددو بهتر درک کنیم باید بگم که اگه هر ثانیه

یه عدد بشمرید، حدود سه هزار سال طول میکشه تا برسید به صد میلیارد!

پس یه تعداد خیلی خیلی زیادی سلول عصبی یا همون نورون تو مغز ما وجود داره.

حالا بریم ببینیم هرکدوم از این نورونا چه ساختاری دارن.

مثل همه‌ی سلولای دیگه، نورونم یه هسته داره که داخل بدنه‌ی سلوله.

اما نورون یه ویژگی خیلی جالب و خاص داره،

اونم اینه که با بقیه‌ی نورونا میتونه ارتباط برقرار کنه.

این کارم از طریق پیامای الکتریکی یا شیمیایی انجام میده.

هر نورون یه تعدادی عضو گیرنده و فرستنده داره.

به گیرنده میگن دندریت، به فرستنده میگن آکسون.

دندریتا اعضایی شبیه درخت هستن که از بدنه‌ی سلول بیرون زدن و شاخه‌شاخه شدن.

هر نورون می‌تونه تا چندده‌هزارتا از این شاخه‌های گیرنده داشته باشه

که کارشون اینه که پیامای عصبی رو از نورونای دیگه دریافت کنن.

آکسونم یه رشته‌ی بلنده که از بدنه‌ی سلول بیرون زده و تهش یه تعداد زیادی زائده

وجود داره، کارشم اینه که پیامای الکتریکی رو بفرسته به دندریتای نورونای دیگه.

اما فرستنده‌ی یه نورون کاملا نمی‌چسبه به گیرنده‌ی نورون بعدی.

این فاصله رو بهش میگن فضای سیناپسی.

انتقال‌دهنده‌های الکتریکی یا شیمیایی که کارشون انتقال پیام

از یه نورون به نورون بعدیه، باید از این فضای سیناپسی عبور کنن.

پس به صورت خلاصه، پیامای عصبی، که ممکنه از چشم بیان، ممکنه از گوش بیان،

ممکنه از هر جای دیگه‌ای از مغز بیان، از یه نورون منتقل میشن به

نورون بعدی، بعد هر نورونم میتونه پیامی رو که دریافت میکنی

یه پردازشی روش انجام بده بعد منتقلش کنه به نورون بعدی.

کلیت کار سلولای مغزی رو تا اینجا فهمیدیم، حالا بریم ببینیم

که چجوری میتونیم با این نورونا با این سلولای عصبی، چیزی رو یاد بگیریم!

یه بچه رو درنظر بگیرید که تازه داره حرف زدنو یاد میگیره.

فرض کنید این بچه میخواد کلمه‌ی «سیب» رو یاد بگیره.

سیستم یادگیری ما طبق دانشی که الان داریم، اگه بخوایم

خیلی خلاصه‌ش کنم اینجوریه که وقتی که این بچه اولین بار کلمه‌ی سیبو میشنوه،

یه تعدادی از نورونا توی مغزش، با هم ارتباط برقرار میکنن.

در نتیجه یه شبکه‌ای از نورونا تشکیل میشه که بهش میگن مسیر عصبی.

مسیر عصبی اینجوریه که فرستنده‌ی هر نورون با گیرنده‌ی نورون بعدی

ارتباط برقرار میکنه بعد یه زنجیره‌ای از این نورونا تشکیل میشه که این زنجیره معادل

کلمه‌ی سیبه یعنی مغز ما این مسیر عصبی رو به عنوان کلمه‌ی سیب تفسیرش میکنه.

در واقع اون نورونا همونجا سر جاشون بودن، فقط الان یه ارتباطات

جدیدی بینشون به وجود اومده، یعنی بین دندریتا و آکسوناشون

ارتباطات جدیدی ایجاد شده که قبلا نبوده. حالا اینجا دو تا اتفاق مختلف ممکنه بیفته.

یا این بچه دیگه هیچوقت کلمه‌ی سیب رو نمیشنوه

یا اینکه بازم در آینده باهاش برخورد میکنه.

تو حالت اول، وقتی که دیگه هیچوقت کلمه‌ی سیب رو نمیشنوه،

کم کم اون مسیر عصبی که ایجاد شده بود، ضعیف و ضعیف‌تر میشه.

یعنی اون ارتباطات بین دندریتا و آکسونا کم‌کم محو میشه و از بین میره.

اما تو حالت دوم، هر بار که بچه کلمه‌ی سیب رو دوباره میشنوه،

مسیر عصبی که برای سیب ایجاد شده بود، قوی‌تر و قوی‌تر میشه.

یعنی ارتباطات بین دندریتا و آکسونا قوی‌تر و پایدارتر میشه.

غیر از این، تعداد مسیرای عصبی که برای سیب وجود داره هم بیشتر میشه.

یعنی مثلا یه مسیر برای سیب سبز ایجاد میشه، یکی برای سیب سرخ،

یکی برای مزه‌ی سیب، یکی برای بوی سیب، همینطور مسیرای عصبی بیشتری

برای یه مفهومی مثل سیب توی مغز ایجاد میشه که هرچقدر این مفهوم

بیشتر تکرار بشه، این مسیرا بیشتر و قوی‌تر میشن تا جایی که دیگه میشه گفت

هیچوقت اون بچه کلمه‌ی سیبو، مفهوم سیبو فراموش نمی‌کنه.

پس مغز ما به صورت خلاصه اینجوری کار میکنه.

یعنی مثلا اون شماره تلفنی که حفظ می‌کنیم، اون خاطراتی که از گذشته توی ذهنمونه،

اون مهارت رانندگی که یاد می‌گیریم، اینا همه به صورت مسیرهای عصبی توی مغز ما ثبت شدن.

از زمان قبل از تولد تا آخرین لحظه‌های زندگی

این مسیرا دائما توی مغز ما در حال تشکیل شدن و از بین رفتن ان.

همین الان که شما دارید این ویدیو رو می‌بینید به ازای هر چیز جدیدی که

یاد میگیرید یه مسیر عصبی مخصوص همون چیز توی مغز شما داره ایجاد میشه.

اما با این همه اطلاعاتی که هر روز وارد مغز ما میشه، چرا ظرفیتش پر نمیشه؟

دلیلش اینه که این صد میلیارد نورونی که توی مغز ماست

هرکدومشون میتونن با چند هزارتا نورون دیگه ارتباط برقرار کنن!

یعنی تعداد مسیرهای عصبی که توی مغز ما میتونه ایجاد بشه

یه عدد و رقم خیلی عجیب‌غریبیه، ظرفیت حافظه‌ و مغز ما عملا نامحدوده!

ولی چه اتفاقی میفته که ما یه موضوعی که قبلا میدونستیمو فراموش می‌کنیم؟

دلیلش همونطور که گفتم برمیگرده به همین مسیرای عصبی.

وقتی یه چیزی که براش مسیر عصبی ایجاد شده، دیگه تکرار نشه یا در واقع

از اون مسیر دیگه استفاده نشه، کم‌کم محو میشه. این یعنی همون فراموشی.

وقتی یه کلمه‌ی خارجی رو حفظ می‌کنید اما دیگه توی مکالمه ازش

استفاده نمیکنید یا دیگه براتون تکرار نمیشه، مسیر عصبی

که برای‌ اون کلمه توی مغز شما ایجاد شده بود، کم‌کم از بین میره.

پس هرچقدر موضوعی که یاد میگیرید رو بیشتر تکرار کنید و تمرین کنید، مسیر عصبی

که برای اون موضوع توی ذهن شما ایجاد شده قوی‌تر میشه

درنتیجه خیلی راحت‌تر میتونید اون موضوع رو یادتون بیارید.

روزای اولی که شروع به یادگیری رانندگی میکنیم اینکه همه چیزو کنترل کنیم

یه مقداری برامون سخته اما هرچقد که بیشتر تکرار و تمرین می‌کنیم دیگه نیازی نیست که

همه چیزو با فکر کردن انجام بدیم، به صورت خودکار دنده عوض می‌کنیم

به صورت خودکار کلاچو می‌گیریم. درواقع عادت‌ها هم همینجوری ایجاد میشن.

وقتی که یه رفتارو به تعداد دفعات زیاد تکرار می‌کنیم، مسیرهای عصبی قوی برای اون

رفتار ایجاد میشه توی مغز ما که این یعنی همون عادت.

برای همینه که ترک کردن عادتها کار سختیه.

اما حتما در مورد حافظه‌ی کوتاه‌مدت و بلندمدت شنیدید.

ایده‌ی کلیش اینه که وقتی که شما یه مطلبی رو یاد می‌گیرید

اول وارد حافظه‌ی کوتاه مدت شما میشه، بعدا اگه به یه تعداد مناسبی تکرار

بشه یا بهش توجه بشه وارد حافظه‌ی بلند مدت‌تون میشه.

حافظه‌ی کوتاه‌مدت ظرفیت محدودی داره، اطلاعاتم تا یه مدت محدودی میتونه نگه داره.

اما حافظه‌ی بلندمدت اینجوری نیست، نه محدودیت حجمی داره نه محدودیت زمانی.

حالا این بحث کوتاه‌مدت و بلندمدتو چجوری می‌تونیم

به اون مسیرهای عصبی که گفتم ربط بدیم؟

وقتی یه مطلبی میره توی حافظه‌ی کوتاه‌مدت ما،

همون مسیرهای عصبی درواقع براش شکل گرفتن.

اما برای اینکه این مطلب بره توی حافظه‌ی بلندمدت، باید کدگذاری بشه

دسته‌بندی بشه، مرتب بشه، مثلا اون شماره‌تلفن جدید،

وارد دسته‌ی شماره‌های ایرانسل میشه، بعد اونجا وارد گروهی میشه که اولش

939 هست یا هر نوع دسته‌بندی دیگه، که این کارم مغز ما

خودش به صورت خودکار بدون دخالت ما انجام میده.

اتفاقی که اینجا میفته اینه که اون مسیر عصبی اولیه،

با مسیرهای عصبی که از قبل تو مغز ما وجود داشتن مرتبط میشه، تغییر میکنه.

این باعث میشه دیگه شما اون مطلبو به راحتی فراموش نکنید.

البته جزییات خیلی بیشتری داره که وارد بحثای خیلی تخصصی میشه، اما کلیتش همینه.

حالا اینجا چند تا سوال پیش میاد.

سوال اول اینه که آیا می‌تونیم خودمون به صورت آگاهانه اطلاعاتی که

یاد میگیریمو به حافظه‌ی بلندمدتمون منتقل کنیم؟

آره، خیلی راحت با تکرار کردن می‌تونیم اینکارو بکنیم.

طبق یه منحنی به نام منحنی فراموشی که روانشناس آلمانی

هرمان اِبینگهاوس (Hermann Ebbinghaus) معرفیش کرده،

بیشترین میزان فراموشی همون روزای اول بعد از یادگیری اتفاق میفته.

اگه روزای اول اون مطلبو به صورت منظم تکرار کنیم، مقدار فراموشی خیلی خیلی پایین میاد.

یه شخصی به نام سباستین لایتنر (Sebastian Leitner) با استفاده از همین موضوع و

چند تا حقیقت دیگه، یه ابزار کمک آموزشی طراحی کرد به نام

جعبه‌ی لایتنر که خیلی از دانشجوها و دانش‌آموزا باهاش آشنان.

من خودم اینجا یدونه درست کردم که نشون‌تون میدم،

من برای حفظ کردن لغتای زبان ازش استفاده میکنم، لغتی که حفظ می‌کنم وارد خونه‌ی

اول میشه یه روز بعد تکرار میشه، اگه بلد بودم میره خونه‌ی دوم, بلد نبودم برمی‌گرده

دوباره از اینجا دو روز بعد تکرار میشه، چهار روز، هشت روز، شونزده روز،

درنهایت وقتی که یه کلمه‌ای از تمام این خونه‌ها با موفقیت رد بشه و تکرار بشه

وقتی که از خونه‌ی آخر بیاد بیرون دیگه وارد حافظه‌ی بلند مدت من شده