×

Χρησιμοποιούμε cookies για να βελτιώσουμε τη λειτουργία του LingQ. Επισκέπτοντας τον ιστότοπο, συμφωνείς στην πολιτική για τα cookies.

image

B Plus Podcast, Factfulness 2

Factfulness 2

بریم سراغ غریزۀ مشکل ساز بعدی. غریزۀ منفی نگری. Negativity instinct. می گه که چیزی که ما خیلی مصرف می کنیم، اخباره. توی اپیزود تمرکز دربارۀ این حرف زدیم که مقدار اطلاعاتی که ما می گیریم و تمرکزمون رابطۀ عکس دارن. هر چی اطلاعات بیشتر می گیریم تمرکزمون معمولاً کمتره. یکی از انواع اطلاعاتی که زیاد می گیریم، خیلی زیاد می گیریم، خبره. اخبار رو کی منتشر می کنه؟ خبرنگار. خبرنگار دنبال چیه؟ معمولاً دنبال اینه که مخاطب و شنونده و بینندۀ بیشتری جذب کنه. واسه همینم همونی رو می ده بهمون که دوست داریم. خبرهای خیلی ساده، و پر از دراما. خبر بد راحت. ساده ش. خبر بد خبره. اصلاً خبر خوب دیگه خبر حساب نمی شه. ارزش خبری نداره.

واسه همین نویسنده می گه که خیلی وقت ها نمیان خبرنگارها اون قدری که لازمه دقت کنن و کلی اطلاعات مرتبط با خبر بدن که ما فضاسازی بشه برامون وقتی یه خبری رو می شنویم. و یه نتیجۀ این این میشه که نگاه ما به دنیا اینه که آقا وضع خرابه. اوضاع فاجعه است. هولناکه. هیچ وقت به این بدی نبوده. همۀ دنیا هر روز بدتر از دیروز. اما نویسنده می گه این برداشت از واقعیت هم ناقصه، هم خام و ضعیفه. هستۀ این نگاه بدبینانۀ ما به دنیا اینه که اوضاع آدما در همه جای دنیا داره مدام از قبل بدتر می شه. ولی اگر واقعیت رو بدونیم، فکت ها رو بدونیم، این غلط ترین حرف ممکنه.

فکت ها نشون می دن که فقر در دنیای امروز بسیار کمتر از قبل شده. انسان در هر جای دنیا داره طولانی تر از قبل زندگی می کنه. بخش های کمتری از دنیا هست که داره به دست آدم های سرکوبگر و آدم های سکسیست اداره می شه. یه مجموعه ای اگه درست کنیم که توش فقط کشورهای با درآمد متوسط و بالا باشن، نود و یه درصد آدما اون تو جا می شن. یعنی نود و یک درصد کل جمعیت جهان در کشورهای با درآمد متوسط به بالا هستن. این عدد اثرش بزرگ تر می شه تو ذهنمون وقتی فقط به این فکر کنیم که دویست سال قبل هشتاد و پنج درصد مردم دنیا در فقر مطلق بودن همون طوری که گفتیم. امید به زندگی رو اگه نگاه کنیم، سال هزار و هشتصد سی سال بوده. الان رسیده به هفتاد و دو سال. روز به روز دنیا داره جای بهتری می شه و ما خیلی وقتا این رو متوجه نیستیم.

حتی لازم نیست خیلی عقب بریم که پیشرفت رو ببینیم. یه سؤال می پرسه. می گه فکر می کنید در طول بیست سال گذشته اوضاع فقر مطلق تو دنیا چه جوری شده؟ دو برابر شده؟ ثابت مونده یا تقریباً نصف شده؟ فقر مطلق! اگر شما بگید تقریباً نصف شده از معدود آدم هایی هستید که جواب درست داره می ده به این سؤال. تو آمریکا فقط پنج درصد مردم جواب درست دادن. در بریتانیا فقط نه درصد درست جواب دادن. جالب اینه که بین اونایی که جواب غلط می دن چند تا از برجسته ترین کارشناسان و متخصصین امر هم هستند. فقط آدمای عادی نیستن. فقط ما عوام نیستیم که این اشتباه رو می کنیم. آدمایی که کارشون لازمه ش اینه که اینو بدونن، تصویرشون درست باشه از واقعیت، اونا هم این تصویر درست رو ندارن.

این رو که فقط تعداد کمی از مردم درک درستی از جهان دارن نویسنده ربط می ده به غریزۀ طبیعی ما و چیزی که بهش می گه mega misconception ها. تصورهای غلط. ابرتصورهای غلط. می گه بعضی از این تصورهای غلط، بعضی از این misconception ها انقدر بزرگن که بهشون باید بگیم mega. چون تأثیر عمیقی می ذارن روی درک ما از دنیا. از جملۀ این mega misconception ها اون چیزیه که اولش گفتیم توی اون Gap instinct بهش گفتیم شرق و غرب. اینکه یه کشورایی خیلی جلوئن، یه کشورایی خیلی عقبن. کل این ایدۀ ما و اونا. می گه که مثلاً من تو کلاسام توی اروپای غربی، توی امریکا وقتی صحبت می کنم می گم ما اینجا هستیم اون ها رو باید یه کاری کرد به اینجا برسن.

می گه ما کیه؟ اونا کیه؟ مثلاً اونایی که می گید منظورتون شرقه؟ بعد شرق که می گین، مکزیک هم جزو شرق حساب می کنید؟ بعد ژاپن هم مثلاً شرق حساب می کنید؟ چین و هند هم فکر می کنین شرقه؟ بعد مثلاً کجای چین فکر می کنین چین همه جاش یه جوره؟ چه تصوری از مقایسۀ جمعیتی چین با مثلاً اروپا دارین؟ می گه در سال هزار و نهصد و شصت و پنج اگر میومدیم نرخ مرگ و میر کودکان رو می گرفتیم، یک شاخص خوبیه برای سنجش سلامت ملی، می گه اگه میومدیم نرخ مرگ و میر کودکان رو نگاه می کردیم، صد و بیست و پنج تا کشور بودن که بیش از پنج درصد بچه ها توشون قبل از تولد پنج سالگیشون از دنیا می رفتن.

اینا رو بهشون می گفتیم کشورهای در حال توسعه. صد و بیست و پنج تا کشور. الان سیزده تا کشور توی این دسته جا می گیرن. سال هزار و نهصد و شصت و پنج تا حالا از صد و بیست و پنج رسیده به سیزده. یعنی چی؟ یعنی این تقسیم بندی ما و اون ها، غرب و بقیۀ دنیا دیگه عملاً وجود نداره. این سوءتفاهم هایی مثل شرق در برابر غرب، ما در برابر اون ها، این ها باعث می شه که نتونیم دنیا رو درست ببینیم.

این شاخص هایی که بعضی هاش رو مثال می زنیم، اینا فقط یکی دو تا نشونه است. نشونه هاییه که نشون می ده بشریت تا حالا خوب عمل کرده. چیزاییه که تعداد کمی از مردم در جریانش هستن. چرا این دستاوردهای مثبت نادیده گرفته می شه؟ به خاطر غریزۀ منفی ما. این اون چیزیه که ما رو به این mega misconception دوم می رسونه. به این سوءتفاهم بزرگ دوم می رسونه. اینکه دنیا داره همش بدتر می شه. حقیقت اینه که برای هر چیزی که قابل اندازه گیریه، هر چیزی که می شه اندازه گرفت رو اگر نگاه کنیم، از امید به زندگی تا فقر، اوضاع دنیا بهتر شده. ولی تمرکز انسان همش روی سمت بد ماجراست. و این رو یه مقدار زیادی سرزنش می کنه اخبار و رسانه رو آقای هانس به خاطرش.

می گه که اینکه اخبار همۀ دنیا الان زیر انگشت ماست و اخبار یعنی خبر بد همون طور که گفتیم. سیل، آتیش سوزی، تصادف، سقوط هواپیما. و این overexpose بودن ما به خبر، این برداشت رو بهمون می ده که اوضاع خیلی بدتر از همین بیست سال پیش شده. ولی باید یادمون باشه که به ازای هر مرگی که در اثر سیل یا زلزله می خونیم خبرش رو، خیلیا هستن که نجات پیدا کردن و گزارش نمی شن. در واقع از صدقه سر پیشرفت در مواد ساختمان سازی، از صدقه سر پیشرفت در پایین اومدن هزینۀ ساختن خونه های امن تر، جوامع کم درآمد الان بسیار ایمن تر از قبل هست خونه هاشون. نرخ مرگ و میر در اثر بلایای طبیعی بیست و پنج درصه. یک چهارم نرخشه در صد سال گذشته.

یه چیزی من یه جایی خوندم تو این کتاب نبود، می گفت که هر روز می تونن تو اخبار بگن امروز فلان قدر میلیون نفر از مرگ نجات پیدا کردن و دروغ نگفته باشن. بگن خب در اثر پیشرفت های بشری مثلاً در چند سال گذشته امروز انقدر نفر آدم که می تونستن بمیرن نمردن. ولی این با ذات خبر گفتن یه مقداری منافات داره. ها؟ این غریزۀ منفی ما که توی اخبار می ریم سیرش می کنیم این باعث دردسره. تمرکز رسانه روی خبر بد خیلی بیشتر از اونی که فکر می کنیم روی دید ما به دنیا اثر می ذاره. و حالا تازه ما فقط داریم اینجا باز این تکه خارج از کتابه، فقط ما داریم اینجا دربارۀ دیدمون به دنیا صحبت می کنیم. اینکه دید بد ما به دنیا چه اثری بعداً روی عملکرد و زندگی ما داره بماند که اون یه چیزیه که هر کسی باید واسه خودش فکر کنه دیگه. برگردیم به کتاب.

یه چیز دیگه ای که هانس می گه، می گه باعث این خطای منفی دیدن ما می شه، اینه که ما گذشته رو اشتباه یادمونه. خوب اگه به این دقت کنیم می بینیم که خیلیا این گرفتاری رو دارن که آقا گذشته چه خوب بود. چه دورانی بود. دهۀ شصت عجب صفایی بود. انگار همه چی اون روزا بهتر از امروز بود. این غلطه. در بیشتر موارد گذشته از امروز بدتر بود. تمام. باز یه چیز دیگه ای که در مورد گذشته می گه، می گه که خیلی وقت ها ما وقتی می گیم اوضاع بدتر شده داریم احساسمون رو می گیم. فکرمون رو نمی گیم، احساسمون رو داریم می گیم. می گه اینکه من می گم پیشرفت کردیم دارم نمی گم همه چی آرومه، نمی دونم من چقدر خوشبختم. از این حرفا نیست.

می گه من بدم میاد بهم می گن تو optimistic هستی. خوشبینی. اون خوشبینی وقتی می گن یعنی که تو پپه ای. تو ساده لوحی. می گه من این نیستم. می گه من possibilist ام. یه اصطلاحیه از خودش درآورده. می گه من نه بی دلیل امیدوارم می شم نه بی دلیل می ترسم. به پیشرفت نگاه می کنم، به گذشته نگاه می کنم و این به من این پیام رو می ده که پیشرفت در آینده هم ممکنه. این نگاه سازنده ایه به دنیا. این نگاه مفیدیه. الکی خوشی نیست. اینکه فکر کنی هیچی داره بهتر نمی شه یعنی هیچ کدوم از کارهایی که تا حالا کردیم نتیجۀ مثبتی نداده. زیادن این آدما که امیدشون رو به بشریت از دست دادن بهمین خاطر و همین آدما رو رادیکال می کنه. همین آدما رو تندرو می کنه و هلشون می ده که کارهایی بکنن که سریع بخوان به نتیجه برسن.

در حالی که اگر دقیق نگاه کنن، می بینن که آقا همین راهی که تا حالا آمدیم هم دستاورد داشته ها. همین راهی که آمدیم هم پیشرفت کردیم توش ها. پس اگه همینو ادامه بدیم یه خرده بهتر اینجا، یه خرده بهتر اونجا، پیشرفت خواهیم کرد. اینکه شما فکر کنی اوضاع خیلی خرابه خیلی وقتا منجر می شه به اینکه پس بزنیم زیر همه چی دیگه.

یه نمودار معروف و خیلی آموزنده ای داره توی این فصل، اینو هم می تونید توی Gapminder.org ببینید. لینکش رو توی توضیحاتش هم می ذاریم. اسمش هستWHC, World Health Chart خیلی نمودار خوبیه. کشورها رو برده رو نمودار. از نظر ثروت و از نظر وضع سلامت. معلوم می شه که هر کشوری کجاست هم از نظر سطح درآمدی، هم از نظر اوضاع سلامت. هر کشوری کجاست هم یعنی اینکه آدم میانگین اونجا کجاست دیگه. یک آدم میانگین توی چه سطح درآمدی ایه. بعد اینجا میاد کشور خودش سوئد رو نگاه می کنه از دویست سال پیش می خواد ببینه که توی نمودار چطوری اومده بالا.

بعد اینو مقایسه می کنه با کشورهای دیگه. می گه مثلاً من هزار و نهصد و چهل و هشت به دنیا آمدم. هانس می گه. می گه سوئد هزار و نهصد و چهل و هشت تقریباً همون جاییه که مصر بوده در دو هزار و هفده. یعنی در سطح سه. هنوز کانال های آب روباز بودن. بچه ها میفتادن توش غرق می شدن. پدرها خیلی زیاد کار می کردن. دور از خونه کار می کردن. و شرایط این طوری بود. هزار و نهصد و هفتاد و پنج می گه سالیه که بچه هام به دنیا اومدن. مثلاً پسرم به دنیا اومد یا چی، می گه سوئد جایی بوده که مالزی در دو هزار و هفده هست. در آستانۀ ورود به سطح چهار. اگه می گه بریم عقب تر از تولد من، بریم به هزار و نهصد و بیست و یک. سالی که مادرم به دنیا آمد، سوئد اون موقع جایی بود که زامبیا امروز هست. در سطح دو.

اگه بازم بریم عقب تر به هزار و هشتصد و نود و یک، مادربزرگ من این سال به دنیا آمد در سوئدی که در هزیز اقتصادیه. جاییه که الان کشوری مثل لسوتو هست. بین سطح یک و دو درآمدی. جد مادریم در هزار و هشتصد و شصت و سه می گه به دنیا آمده که سوئد مثل افغانستان امروز بود. در سطح یک درآمدی. اکثریتش در فقر مطلق بودن. ابزار درخشانیه این. این نمودار رو واقعاً می شه ساعت ها باهاش بازی کرد. من پیشنهاد می کنم دوستان واقعاً که هر کسی که اینو می شنوه، این پادکست رو می شنوه یه سر بزنه، یه خرده رو این نمودار نگاه کنه وضعیت کشورا رو وضعیت ایران رو، وضعیت هر جایی رو که دوست داره. خیلی دید می ده به آدم. یکی از اون ابزارهای فوق العاده ایه که هانس و بیشتر پسرش و عروسش که همکارش بودن در نوشتن این کتاب و حالا قصه شون رو می گیم درست کردن. توی بخش tools توی Gapminder.org هست.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Factfulness 2 Factfulness 2 Factivité 2 Realtà 2 Feitelijkheid 2 Faktowość 2

بریم سراغ غریزۀ مشکل ساز بعدی. Let's move on to the next problematic instinct. Laten we verder gaan met het volgende problematische instinct. غریزۀ منفی نگری. Negative instinct. Negativity instinct. Negativity instinct. می گه که چیزی که ما خیلی مصرف می کنیم، اخباره. Says what we consume a lot, in the news. توی اپیزود تمرکز دربارۀ این حرف زدیم که مقدار اطلاعاتی که ما می گیریم و تمرکزمون رابطۀ عکس دارن. In the focus episode we talked about how much information we get and the focus we have on the photo. In de focus-aflevering hebben we het gehad over hoe de hoeveelheid informatie die we krijgen en onze focus omgekeerd evenredig is. هر چی اطلاعات بیشتر می گیریم تمرکزمون معمولاً کمتره. The more information we get, the less our focus is usually. یکی از انواع اطلاعاتی که زیاد می گیریم، خیلی زیاد می گیریم، خبره. One of the types of information that we get a lot, we get a lot, expert. اخبار رو کی منتشر می کنه؟ خبرنگار. Who will publish the news? Reporter. خبرنگار دنبال چیه؟ معمولاً دنبال اینه که مخاطب و شنونده و بینندۀ بیشتری جذب کنه. What is the reporter looking for? It usually seeks to attract more audiences, listeners and viewers. Waar is de verslaggever naar op zoek? Het probeert meestal meer publiek, luisteraars en kijkers aan te trekken. واسه همینم همونی رو می ده بهمون که دوست داریم. That's why it's giving us what we love. خبرهای خیلی ساده، و پر از دراما. Very simple news, full of drama. Heel eenvoudig nieuws, en vol drama. خبر بد راحت. Comfortable bad news. ساده ش. خبر بد خبره. Bad news. Slecht nieuws. اصلاً خبر خوب دیگه خبر حساب نمی شه. Good news is no longer news at all. Goed nieuws is helemaal geen nieuws meer. ارزش خبری نداره. It has no news value.

واسه همین نویسنده می گه که خیلی وقت ها نمیان خبرنگارها اون قدری که لازمه دقت کنن و کلی اطلاعات مرتبط با خبر بدن که ما فضاسازی بشه برامون وقتی یه خبری رو می شنویم. For the same author, he says a lot of times that reporters do not have the kind of accuracy they need and all the information related to the news that we are being spaceship when we hear news. Om deze reden zegt de auteur dat journalisten vaak niet genoeg aandacht en algemene informatie besteden aan het nieuws van het lichaam dat we een ruimte voor ons creëren wanneer we nieuws horen. و یه نتیجۀ این این میشه که نگاه ما به دنیا اینه که آقا وضع خرابه. And one result is that our eyes are on the world, sir. En een gevolg hiervan is dat onze kijk op de wereld is dat, meneer, de situatie verpest is. اوضاع فاجعه است. The situation is a disaster. De situatie is catastrofaal. هولناکه. Horrible. . هیچ وقت به این بدی نبوده. It's never been this bad. همۀ دنیا هر روز بدتر از دیروز. The whole world is worse than yesterday. اما نویسنده می گه این برداشت از واقعیت هم ناقصه، هم خام و ضعیفه. But the author says this perception of reality is both incomplete and crude. Maar de auteur zegt dat deze perceptie van de werkelijkheid zowel onvolledig, ruw als zwak is. هستۀ این نگاه بدبینانۀ ما به دنیا اینه که اوضاع آدما در همه جای دنیا داره مدام از قبل بدتر می شه. The core of our pessimistic view of the world is that people everywhere are constantly getting worse. De kern van onze pessimistische kijk op de wereld is dat de situatie van mensen overal verslechtert. ولی اگر واقعیت رو بدونیم، فکت ها رو بدونیم، این غلط ترین حرف ممکنه. But if we know the facts, we know the facts, this is the worst possible word. Maar als we de waarheid kennen, kennen we de feiten, dit is het slechtst mogelijke woord.

فکت ها نشون می دن که فقر در دنیای امروز بسیار کمتر از قبل شده. The facts show that poverty in today's world is much lower than before. De feiten tonen aan dat de armoede in de wereld van vandaag veel lager is dan vroeger. انسان در هر جای دنیا داره طولانی تر از قبل زندگی می کنه. Man everywhere is living longer than ever before. Overal ter wereld leven mensen langer dan voorheen. بخش های کمتری از دنیا هست که داره به دست آدم های سرکوبگر و آدم های سکسیست اداره می شه. There are fewer parts of the world that are run by oppressors and sexists. Er zijn minder delen van de wereld die worden bestuurd door onderdrukkers en seksisten. یه مجموعه ای اگه درست کنیم که توش فقط کشورهای با درآمد متوسط و بالا باشن، نود و یه درصد آدما اون تو جا می شن. One set if we were to be only middle and high income countries, ninety-one percent of people would fit in. Als we een set maken die alleen landen met een gemiddeld en hoog inkomen bevat, past eenennegentig procent van de mensen erin. یعنی نود و یک درصد کل جمعیت جهان در کشورهای با درآمد متوسط به بالا هستن. That is, ninety-one percent of the world's population is in upper middle-income countries. Dat betekent dat eenennegentig procent van de wereldbevolking zich in landen met een hoger middeninkomen bevindt. این عدد اثرش بزرگ تر می شه تو ذهنمون وقتی فقط به این فکر کنیم که دویست سال قبل هشتاد و پنج درصد مردم دنیا در فقر مطلق بودن همون طوری که گفتیم. This number is going to get bigger in our minds when we just think that eighty-five percent of the world's people were in absolute poverty two hundred years ago, as we said. Dit aantal effecten wordt nog groter in onze gedachten als we bedenken dat tweehonderd jaar geleden, zoals we zeiden, vijfentachtig procent van de wereldbevolking in absolute armoede verkeerde. امید به زندگی رو اگه نگاه کنیم، سال هزار و هشتصد سی سال بوده. If we look at life expectancy, it's been 1,830 years. الان رسیده به هفتاد و دو سال. It is now seventy-two years old. روز به روز دنیا داره جای بهتری می شه و ما خیلی وقتا این رو متوجه نیستیم. The world is getting better day by day and we often do not realize this.

حتی لازم نیست خیلی عقب بریم که پیشرفت رو ببینیم. We don't even have to go far to see progress. یه سؤال می پرسه. He asks a question. می گه فکر می کنید در طول بیست سال گذشته اوضاع فقر مطلق تو دنیا چه جوری شده؟ دو برابر شده؟ ثابت مونده یا تقریباً نصف شده؟ فقر مطلق! Say what do you think about the world of absolute poverty over the past twenty years? Double? Fixed or about half? Absolute poverty! Hij zegt hoe denkt u dat de situatie van absolute armoede in de wereld de afgelopen twintig jaar is veranderd? Is het verdubbeld? Vast of bijna gehalveerd? Absolute armoede! اگر شما بگید تقریباً نصف شده از معدود آدم هایی هستید که جواب درست داره می ده به این سؤال. If you say that you are almost half of the few people who have the right answer to this question. Als je zegt dat je bijna de helft van de weinige mensen bent die het juiste antwoord op deze vraag heeft. تو آمریکا فقط پنج درصد مردم جواب درست دادن. In the United States, only five percent of people give the right answer. در بریتانیا فقط نه درصد درست جواب دادن. In the UK, only nine percent respond correctly. جالب اینه که بین اونایی که جواب غلط می دن چند تا از برجسته ترین کارشناسان و متخصصین امر هم هستند. Interestingly, there are some of the most prominent experts and experts among those who give the wrong answer. Interessant is dat onder degenen die het verkeerde antwoord geven, enkele van de meest prominente experts en specialisten in het veld zijn. فقط آدمای عادی نیستن. They are not just ordinary people. فقط ما عوام نیستیم که این اشتباه رو می کنیم. We are not the only people who make this mistake. آدمایی که کارشون لازمه ش اینه که اینو بدونن، تصویرشون درست باشه از واقعیت، اونا هم این تصویر درست رو ندارن. The people they need to know are right, they don't have the right image. Mensen wiens taak het is om dit te weten, hun beeld komt overeen met de werkelijkheid, ze hebben dit juiste beeld niet.

این رو که فقط تعداد کمی از مردم درک درستی از جهان دارن نویسنده ربط می ده به غریزۀ طبیعی ما و چیزی که بهش می گه mega misconception ها. That only a few people understand the author's world has to do with our natural instincts and what they call mega misconceptions. تصورهای غلط. Misconceptions. Misvattingen. ابرتصورهای غلط. Misconceptions. Misvattingen. می گه بعضی از این تصورهای غلط، بعضی از این misconception ها انقدر بزرگن که بهشون باید بگیم mega. He says some of these misconceptions, some of these misconceptions are so big that I have to call them mega. Hij zegt dat sommige van deze misvattingen, sommige van deze misvattingen zo groot zijn dat ik ze mega moet noemen. چون تأثیر عمیقی می ذارن روی درک ما از دنیا. Because they have a profound effect on our understanding of the world. از جملۀ این mega misconception ها اون چیزیه که اولش گفتیم توی اون Gap instinct بهش گفتیم شرق و غرب. One of these mega misconceptions is what we first said in that Gap instinct, East and West. Een van deze megamisvattingen is wat we voor het eerst zeiden in dat Gap-instinct, Oost en West. اینکه یه کشورایی خیلی جلوئن، یه کشورایی خیلی عقبن. That a country is too far forward, a country too far behind. Dat een land ver vooruit is, een land ver achter. کل این ایدۀ ما و اونا. This is the whole idea of us and them. Dit is het hele idee van wij en zij. می گه که مثلاً من تو کلاسام توی اروپای غربی، توی امریکا وقتی صحبت می کنم می گم ما اینجا هستیم اون ها رو باید یه کاری کرد به اینجا برسن. He says, for example, in my class in Western Europe, in America, when I talk, we say we are here, they have to do something here. Hij zegt bijvoorbeeld dat in mijn klas in West-Europa, in Amerika, als ik spreek, ik zeg dat we hier zijn, ze iets moeten doen om hier te komen.

می گه ما کیه؟ اونا کیه؟ مثلاً اونایی که می گید منظورتون شرقه؟ بعد شرق که می گین، مکزیک هم جزو شرق حساب می کنید؟ بعد ژاپن هم مثلاً شرق حساب می کنید؟ چین و هند هم فکر می کنین شرقه؟ بعد مثلاً کجای چین فکر می کنین چین همه جاش یه جوره؟ چه تصوری از مقایسۀ جمعیتی چین با مثلاً اروپا دارین؟ می گه در سال هزار و نهصد و شصت و پنج اگر میومدیم نرخ مرگ و میر کودکان رو می گرفتیم، یک شاخص خوبیه برای سنجش سلامت ملی، می گه اگه میومدیم نرخ مرگ و میر کودکان رو نگاه می کردیم، صد و بیست و پنج تا کشور بودن که بیش از پنج درصد بچه ها توشون قبل از تولد پنج سالگیشون از دنیا می رفتن. Who's saying us? Who are they? For example, what are you saying you mean? And then you say East, do you count Mexico as East? Then you count Japan as well as the east? Do you think China and India also have a stake? Then where in China, for example, do you think China is all the same? What do you think of China's demographic comparison with that of Europe? If we were to get child mortality rates, a good indicator of national health, if we were to keep child mortality rates at one hundred twenty-five, A country where more than five percent of their children die before their five-year-old is born. Wie zijn we? Wie zijn zij? Bijvoorbeeld, degenen die zeggen dat je Sharqa bedoelt? Beschouwt u Mexico na het Oosten als een deel van het Oosten? Beschouw je Japan bijvoorbeeld als het Oosten? Denk je dat China en India oosters zijn? Waar in China denk je dan dat China dan overal hetzelfde is? Wat vind je van het vergelijken van de Chinese bevolking met bijvoorbeeld Europa? Hij zegt dat in het jaar 1395, als we zouden komen, we de kindersterfte zouden krijgen, een goede indicator voor het meten van de nationale gezondheid. Hij zegt dat als we zouden komen, we zouden kijken naar de kindersterfte, honderdvijfentwintig Een land zijn waar meer dan vijf procent van de kinderen sterft voordat ze vijf jaar oud zijn.

اینا رو بهشون می گفتیم کشورهای در حال توسعه. We used to say this to developing countries. We noemden ze ontwikkelingslanden. صد و بیست و پنج تا کشور. One hundred twenty-five countries. Honderdvijfentwintig landen. الان سیزده تا کشور توی این دسته جا می گیرن. Thirteen countries now fall into this category. سال هزار و نهصد و شصت و پنج تا حالا از صد و بیست و پنج رسیده به سیزده. The year one thousand nine hundred and sixty-five has so far increased from one hundred and twenty-five to thirteen. Het jaar negentienhonderdvijfenzestig is tot dusver gestegen van honderdvijfentwintig naar dertien. یعنی چی؟ یعنی این تقسیم بندی ما و اون ها، غرب و بقیۀ دنیا دیگه عملاً وجود نداره. what does it mean? That is, this division of ours and theirs, the West and the rest of the world, no longer exists. این سوءتفاهم هایی مثل شرق در برابر غرب، ما در برابر اون ها، این ها باعث می شه که نتونیم دنیا رو درست ببینیم. Such misunderstandings as the East versus the West, we against them, these make us unable to see the world correctly.

این شاخص هایی که بعضی هاش رو مثال می زنیم، اینا فقط یکی دو تا نشونه است. These are some of the indicators that some of us just point out. Deze indicatoren, waarvan we er enkele als voorbeeld geven, zijn slechts één of twee indicatoren. نشونه هاییه که نشون می ده بشریت تا حالا خوب عمل کرده. These are the signs that humanity has done well so far. Dit zijn de tekenen dat de mensheid het tot nu toe goed heeft gedaan. چیزاییه که تعداد کمی از مردم در جریانش هستن. Things that few people are aware of. Dingen die maar weinig mensen weten. چرا این دستاوردهای مثبت نادیده گرفته می شه؟ به خاطر غریزۀ منفی ما. Why are these positive achievements being ignored? Because of our negative instincts. Waarom worden deze positieve prestaties genegeerd? Vanwege onze negatieve instincten. این اون چیزیه که ما رو به این mega misconception دوم می رسونه. This is what brings us to this second mega misconception. به این سوءتفاهم بزرگ دوم می رسونه. Addresses this second great misunderstanding. اینکه دنیا داره همش بدتر می شه. That the world is getting worse. حقیقت اینه که برای هر چیزی که قابل اندازه گیریه، هر چیزی که می شه اندازه گرفت رو اگر نگاه کنیم، از امید به زندگی تا فقر، اوضاع دنیا بهتر شده. The truth is that for everything that can be measured, anything that can be measured, from life expectancy to poverty, the world is getting better. De waarheid is dat voor alles wat kan worden gemeten, alles wat kan worden gemeten, van levensverwachting tot armoede, de situatie in de wereld is verbeterd. ولی تمرکز انسان همش روی سمت بد ماجراست. But the human focus is always on the bad side of the story. و این رو یه مقدار زیادی سرزنش می کنه اخبار و رسانه رو آقای هانس به خاطرش. And this is a lot of blame for the news and media Mr. Hans remembers. En hij geeft het nieuws en de media daar veel de schuld van, meneer Hans.

می گه که اینکه اخبار همۀ دنیا الان زیر انگشت ماست و اخبار یعنی خبر بد همون طور که گفتیم. He says that the news of the whole world is now under our finger and the news means the bad news as we said. Hij zegt dat het nieuws van de hele wereld nu onder onze vinger ligt en het nieuws betekent slecht nieuws zoals we zeiden. سیل، آتیش سوزی، تصادف، سقوط هواپیما. Floods, fires, accidents, plane crashes. Overstromingen, branden, ongelukken, vliegtuigcrashes. و این overexpose بودن ما به خبر، این برداشت رو بهمون می ده که اوضاع خیلی بدتر از همین بیست سال پیش شده. And our overexposure to the news gives us the impression that the situation is much worse than it was twenty years ago. ولی باید یادمون باشه که به ازای هر مرگی که در اثر سیل یا زلزله می خونیم خبرش رو، خیلیا هستن که نجات پیدا کردن و گزارش نمی شن. But we must remember that for every death we hear as a result of a flood or an earthquake, there are many who are not saved and are not reported. Maar we moeten niet vergeten dat voor elke dode die we horen als gevolg van een overstroming of een aardbeving, er velen zijn die niet worden gered en niet worden gemeld. در واقع از صدقه سر پیشرفت در مواد ساختمان سازی، از صدقه سر پیشرفت در پایین اومدن هزینۀ ساختن خونه های امن تر، جوامع کم درآمد الان بسیار ایمن تر از قبل هست خونه هاشون. In fact, from the charity of progress in building materials, from the charity of progress in lowering the cost of building safer houses, low-income communities now have much safer homes. Door de liefdadigheid van vooruitgang in bouwmaterialen, door de liefdadigheid van vooruitgang in het verlagen van de kosten van het bouwen van veiligere huizen, hebben gemeenschappen met lage inkomens nu veel veiligere huizen dan voorheen. نرخ مرگ و میر در اثر بلایای طبیعی بیست و پنج درصه. Natural disaster mortality rate is twenty-five percent. Het sterftecijfer bij natuurrampen is vijfentwintig procent. یک چهارم نرخشه در صد سال گذشته. A quarter of the rate in the last hundred years. Een kwart van het tarief in de afgelopen honderd jaar.

یه چیزی من یه جایی خوندم تو این کتاب نبود، می گفت که هر روز می تونن تو اخبار بگن امروز فلان قدر میلیون نفر از مرگ نجات پیدا کردن و دروغ نگفته باشن. Something I read somewhere was not in this book, it said that every day you can tell the news today that so many millions of people have been saved from death and have not lied. Iets wat ik ergens las, stond niet in dit boek, er stond dat je vandaag elke dag het nieuws kunt vertellen dat zoveel miljoenen mensen van de dood zijn gered en niet hebben gelogen. بگن خب در اثر پیشرفت های بشری مثلاً در چند سال گذشته امروز انقدر نفر آدم که می تونستن بمیرن نمردن. Say, well, as a result of human progress, for example, in the last few years, today so many people who could have died have not died. Welnu, als gevolg van de menselijke vooruitgang, bijvoorbeeld in de afgelopen jaren, zijn er tegenwoordig niet genoeg mensen die hadden kunnen sterven. ولی این با ذات خبر گفتن یه مقداری منافات داره. But this is somewhat inconsistent with the nature of the news. Maar dit is enigszins in strijd met de aard van het nieuws. ها؟ این غریزۀ منفی ما که توی اخبار می ریم سیرش می کنیم این باعث دردسره. Ha? We feed this negative instinct that we go into the news. This causes trouble. Hoezo? We voeden dit negatieve instinct waarmee we in het nieuws komen, dit veroorzaakt problemen. تمرکز رسانه روی خبر بد خیلی بیشتر از اونی که فکر می کنیم روی دید ما به دنیا اثر می ذاره. The media's focus on bad news far outweighs what we think affects our view of the world. De aandacht van de media voor slecht nieuws is veel groter dan wat we denken dat onze kijk op de wereld beïnvloedt. و حالا تازه ما فقط داریم اینجا باز این تکه خارج از کتابه، فقط ما داریم اینجا دربارۀ دیدمون به دنیا صحبت می کنیم. And now we just have this piece out of the book here again, only we are talking here about seeing the world. En nu hebben we dit stukje hier weer uit het boek, alleen hebben we het hier over het zien van de wereld. اینکه دید بد ما به دنیا چه اثری بعداً روی عملکرد و زندگی ما داره بماند که اون یه چیزیه که هر کسی باید واسه خودش فکر کنه دیگه. What effect does our bad view of the world have on our performance and life later remains something that everyone should think for themselves. Welk effect onze slechte kijk op de wereld heeft op onze prestaties en het leven later blijft iets waar iedereen zelf over moet nadenken. برگردیم به کتاب. Let's go back to the book. Laten we teruggaan naar het boek.

یه چیز دیگه ای که هانس می گه، می گه باعث این خطای منفی دیدن ما می شه، اینه که ما گذشته رو اشتباه یادمونه. Another thing that Hans says that causes us to see this negative error is that we remember the past wrong. خوب اگه به این دقت کنیم می بینیم که خیلیا این گرفتاری رو دارن که آقا گذشته چه خوب بود. Well, if we pay attention to this, we will see that many of them have a problem with what was good in the past, sir. Als we hier aandacht aan besteden, zullen we zien dat velen van hen een probleem hebben met wat goed was in het verleden, meneer. چه دورانی بود. What a period it was. دهۀ شصت عجب صفایی بود. The sixties were amazingly clean. De jaren zestig waren ongelooflijk schoon. انگار همه چی اون روزا بهتر از امروز بود. Everything seemed to be better that day than today. Alles leek die dag beter te zijn dan vandaag. این غلطه. This is a mistake. در بیشتر موارد گذشته از امروز بدتر بود. In most cases, the past was worse than today. In de meeste gevallen was het verleden erger dan nu. تمام. باز یه چیز دیگه ای که در مورد گذشته می گه، می گه که خیلی وقت ها ما وقتی می گیم اوضاع بدتر شده داریم احساسمون رو می گیم. Another thing he says about the past is that we often express our feelings when we say things have gotten worse. Een ander ding dat hij over het verleden zegt, is dat we vaak onze gevoelens uiten als we zeggen dat de dingen erger zijn geworden. فکرمون رو نمی گیم، احساسمون رو داریم می گیم. We do not say our thoughts, we say our feelings. We zeggen niet onze gedachten, we zeggen onze gevoelens. می گه اینکه من می گم پیشرفت کردیم دارم نمی گم همه چی آرومه، نمی دونم من چقدر خوشبختم. He says that I say we have made progress, I do not say everything is calm, I do not know how happy I am. Hij zegt dat ik zeg dat we vooruitgang hebben geboekt, ik zeg niet dat alles rustig is, ik weet niet hoe gelukkig ik ben. از این حرفا نیست. Not from these words. Niet van deze woorden.

می گه من بدم میاد بهم می گن تو optimistic هستی. He says I hate it, they tell me you are optimistic. خوشبینی. اون خوشبینی وقتی می گن یعنی که تو پپه ای. That optimism when they say it means you are a pepe. Dat optimisme als ze zeggen dat het betekent dat je een pepe bent. تو ساده لوحی. Je bent naïef. می گه من این نیستم. می گه من possibilist ام. یه اصطلاحیه از خودش درآورده. He coined a term of his own. Hij bedacht een eigen term. می گه من نه بی دلیل امیدوارم می شم نه بی دلیل می ترسم. He says I do not hope for no reason, I am not afraid for no reason. Hij zegt dat ik niet zonder reden hoop, ik ben niet bang zonder reden. به پیشرفت نگاه می کنم، به گذشته نگاه می کنم و این به من این پیام رو می ده که پیشرفت در آینده هم ممکنه. I look at progress, I look at the past, and that sends me the message that progress is possible in the future. Ik kijk naar vooruitgang, ik kijk naar het verleden, en dat stuurt mij de boodschap dat vooruitgang mogelijk is in de toekomst. این نگاه سازنده ایه به دنیا. This is a constructive view of the world. Dit is een constructieve kijk op de wereld. این نگاه مفیدیه. This look is useful. الکی خوشی نیست. Alki is not happy. Alki is niet blij. اینکه فکر کنی هیچی داره بهتر نمی شه یعنی هیچ کدوم از کارهایی که تا حالا کردیم نتیجۀ مثبتی نداده. To think that there is nothing better does not mean that none of the things we have done so far have yielded positive results. Denken dat er niets beters is, betekent niet dat niets van wat we tot nu toe hebben gedaan positieve resultaten heeft opgeleverd. زیادن این آدما که امیدشون رو به بشریت از دست دادن بهمین خاطر و همین آدما رو رادیکال می کنه. Many of these people who lose hope in humanity for this reason and this person is radicalized. Veel mensen die om deze reden de hoop op de mensheid verliezen en deze persoon radicaliseert. همین آدما رو تندرو می کنه و هلشون می ده که کارهایی بکنن که سریع بخوان به نتیجه برسن. It makes the same person extremist and pushes them to do things that read quickly to get results. Het maakt dezelfde persoon extremistisch en duwt hen om dingen te doen die snel lezen om resultaten te krijgen.

در حالی که اگر دقیق نگاه کنن، می بینن که آقا همین راهی که تا حالا آمدیم هم دستاورد داشته ها. On the other hand, if they look closely, they will see that, sir, you have achieved the same way we have come so far. Aan de andere kant, als ze goed kijken, zullen ze zien dat, meneer, u op dezelfde manier hebt bereikt als wij tot nu toe zijn gekomen. همین راهی که آمدیم هم پیشرفت کردیم توش ها. We progressed the same way we came. پس اگه همینو ادامه بدیم یه خرده بهتر اینجا، یه خرده بهتر اونجا، پیشرفت خواهیم کرد. So if we continue like this, we will make a little bit better here, a little bit better there. اینکه شما فکر کنی اوضاع خیلی خرابه خیلی وقتا منجر می شه به اینکه پس بزنیم زیر همه چی دیگه. The fact that you think the situation is so bad often leads us to give up on everything else. Het feit dat je denkt dat de situatie zo slecht is, leidt er vaak toe dat we al het andere opgeven.

یه نمودار معروف و خیلی آموزنده ای داره توی این فصل، اینو هم می تونید توی Gapminder.org ببینید. There is a famous and very informative chart in this chapter, you can also see it at Gapminder.org. لینکش رو توی توضیحاتش هم می ذاریم. We also put the link in its description. We hebben de link ook in de beschrijving geplaatst. اسمش هستWHC, World Health Chart خیلی نمودار خوبیه. Its name is WHC, World Health Chart is a very good chart. Het heet WHC, de World Health Chart is een zeer goede grafiek. کشورها رو برده رو نمودار. Graph countries. Maak een grafiek van de tot slaaf gemaakte landen. از نظر ثروت و از نظر وضع سلامت. In terms of wealth and in terms of health. معلوم می شه که هر کشوری کجاست هم از نظر سطح درآمدی، هم از نظر اوضاع سلامت. It turns out where each country is, both in terms of income level and health status. هر کشوری کجاست هم یعنی اینکه آدم میانگین اونجا کجاست دیگه. Wherever each country is, it means that the average person is there. Waar elk land ook is, het betekent dat de gemiddelde persoon er is. یک آدم میانگین توی چه سطح درآمدی ایه. What is the average income level of a person? Wat is het gemiddelde inkomensniveau van een persoon? بعد اینجا میاد کشور خودش سوئد رو نگاه می کنه از دویست سال پیش می خواد ببینه که توی نمودار چطوری اومده بالا. Then he comes here and looks at his own country, Sweden. He wants to see how it came up in the chart two hundred years ago. Dan komt hij hier en kijkt naar zijn eigen land, Zweden, hij wil zien hoe hij tweehonderd jaar geleden op de kaart kwam.

بعد اینو مقایسه می کنه با کشورهای دیگه. He then compares this with other countries. می گه مثلاً من هزار و نهصد و چهل و هشت به دنیا آمدم. He says, for example, I was born in 1949. هانس می گه. Hans says. می گه سوئد هزار و نهصد و چهل و هشت تقریباً همون جاییه که مصر بوده در دو هزار و هفده. He says that Sweden is one thousand nine hundred and forty-eight, almost the same as Egypt was in two thousand and seventeen. Hij zegt dat Zweden, negentienhonderd achtenveertig, bijna dezelfde plaats is als Egypte in tweeduizend zeventien. یعنی در سطح سه. That is, at level three. هنوز کانال های آب روباز بودن. Water canals are still open. Waterkanalen zijn nog open. بچه ها میفتادن توش غرق می شدن. The children were drowning. De kinderen waren aan het verdrinken. پدرها خیلی زیاد کار می کردن. Fathers worked very hard. دور از خونه کار می کردن. Working away from home. و شرایط این طوری بود. And that was the situation. هزار و نهصد و هفتاد و پنج می گه سالیه که بچه هام به دنیا اومدن. One thousand nine hundred and seventy-five says the year my children were born. Negentienhonderdvijfenzeventig zegt het jaar waarin mijn kinderen werden geboren. مثلاً پسرم به دنیا اومد یا چی، می گه سوئد جایی بوده که مالزی در دو هزار و هفده هست. For example, my son was born or what, he says Sweden was a place where Malaysia is in two thousand and seventeen. Mijn zoon is bijvoorbeeld geboren of zo, hij zegt dat Zweden een plaats was waar Maleisië in tweeduizend zeventien ligt. در آستانۀ ورود به سطح چهار. On the verge of entering level four. Op het punt om naar niveau vier te gaan. اگه می گه بریم عقب تر از تولد من، بریم به هزار و نهصد و بیست و یک. If he says let's go back to my birth, let's go to one thousand nine hundred and twenty-one. Als hij zegt, laten we teruggaan naar mijn geboorte, laten we dan naar negentienhonderdeenentwintig gaan. سالی که مادرم به دنیا آمد، سوئد اون موقع جایی بود که زامبیا امروز هست. The year my mother was born, Sweden was where Zambia is today. در سطح دو.

اگه بازم بریم عقب تر به هزار و هشتصد و نود و یک، مادربزرگ من این سال به دنیا آمد در سوئدی که در هزیز اقتصادیه. Going back to one thousand eight hundred and ninety-one, my grandmother was born this year in Sweden, which is economically disadvantaged. Om terug te gaan naar duizend achthonderdeenennegentig, werd mijn grootmoeder dit jaar geboren in Zweden, dat economisch achtergesteld is. جاییه که الان کشوری مثل لسوتو هست. Where there is now a country like Lesotho. Waar nu een land als Lesotho is. بین سطح یک و دو درآمدی. Between level one and two income. Tussen niveau één en twee inkomen. جد مادریم در هزار و هشتصد و شصت و سه می گه به دنیا آمده که سوئد مثل افغانستان امروز بود. Our maternal ancestor was born in 1863 and says that Sweden was like Afghanistan today. Onze grootvader van moederskant werd geboren in 1863 en zegt dat Zweden vandaag als Afghanistan was. در سطح یک درآمدی. At an income level. Op inkomensniveau. اکثریتش در فقر مطلق بودن. The majority are in absolute poverty. De meerderheid leeft in absolute armoede. ابزار درخشانیه این. This is a brilliant tool. Dit is een briljant hulpmiddel. این نمودار رو واقعاً می شه ساعت ها باهاش بازی کرد. This chart can really be played with for hours. من پیشنهاد می کنم دوستان واقعاً که هر کسی که اینو می شنوه، این پادکست رو می شنوه یه سر بزنه، یه خرده رو این نمودار نگاه کنه وضعیت کشورا رو وضعیت ایران رو، وضعیت هر جایی رو که دوست داره. I suggest friends, really, that everyone who hears this, listens to this podcast, take a look at this chart, the situation of the countries, the situation of Iran, the situation wherever he likes. Ik raad echt vrienden aan dat iedereen die dit hoort, naar deze podcast luistert, deze grafiek bekijkt, de situatie van de landen, de situatie van Iran, de situatie waar hij maar wil. خیلی دید می ده به آدم. It gives a lot of vision to Adam. یکی از اون ابزارهای فوق العاده ایه که هانس و بیشتر پسرش و عروسش که همکارش بودن در نوشتن این کتاب و حالا قصه شون رو می گیم درست کردن. One of those great tools that Hans and most of his son and daughter-in-law, who co-wrote this book and now tell their story, make. توی بخش tools توی Gapminder.org هست.