×

Χρησιμοποιούμε cookies για να βελτιώσουμε τη λειτουργία του LingQ. Επισκέπτοντας τον ιστότοπο, συμφωνείς στην πολιτική για τα cookies.

image

Persian Literature, Forough Poem2

Forough Poem2

باد ما را خواهد برد. در شب کوچک من، افسوس، باد با برگ درختان میعادی دارد. در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانی است. گوش کن. وزش ظلمت را می شنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم. من به نومیدی خود معتادم. گوش کن. وزش ظلمت را می شنوی؟ در شب اکنون چیزی می گذرد. ماه سرخ است و مشوش، و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است، ابرها همچون انبوه عزاداران، لحظه باریدن را گویی منتظرند. لحظه ای و پس از آن، هیچ. پشت این پنجره شب دارد می لرزد. و زمین دارد باز می ماند از چرخش. پشت این پنجره یک نامعلوم، نگران من و توست. ای سراپایت سبز، دست هایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار. و لبانت را چون حسی گرم از هستی، به نوازش های لب های عاشق من بسپار. باد ما را با خود خواهد برد. باد ما را با خود خواهد برد.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Forough Poem2 Forough Poem2 Forough Poem2 Forough Poème2 Forough Poesia2

باد ما را خواهد برد. the wind will carry us در شب کوچک من، افسوس، On my little night, alas, باد با برگ درختان میعادی دارد. The wind blows with the leaves of trees. در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانی است. In my little night is the fear of destruction. گوش کن. listen. وزش ظلمت را می شنوی؟ Do you hear the wind of darkness? من غریبانه به این خوشبختی می نگرم. I look at this happiness strangely. من به نومیدی خود معتادم. I am addicted to my despair. گوش کن. listen. وزش ظلمت را می شنوی؟ Do you hear the wind of darkness? در شب اکنون چیزی می گذرد. Something is happening at night now. ماه سرخ است و مشوش، ||||disturbed The moon is red and confused, و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است، And on the roof that he is afraid of collapsing at any moment, ابرها همچون انبوه عزاداران، Clouds like crowds of mourners, لحظه باریدن را گویی منتظرند. It is as if they are waiting for the moment of rain. لحظه ای momentary و پس از آن، هیچ. And then, no. پشت این پنجره شب دارد می لرزد. The night behind this window is shaking. و زمین دارد And has land باز می ماند از چرخش. Remains from rotation. پشت این پنجره یک نامعلوم، Behind this window an unknown, نگران من و توست. Worry about me and you. ای سراپایت سبز، O all-green, دست هایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار. Put your hands in the hands of my lover like a burning memory. و لبانت را چون حسی گرم از هستی، And your lips like a warm feeling of being, به نوازش های لب های عاشق من بسپار. Leave it to the caresses of my lover's lips. باد ما را با خود خواهد برد. The wind will take us away. باد ما را با خود خواهد برد.