×

Χρησιμοποιούμε cookies για να βελτιώσουμε τη λειτουργία του LingQ. Επισκέπτοντας τον ιστότοπο, συμφωνείς στην cookie policy.


image

Self Help With Saeed Bostani, پنج درس از ۵ اتفاق غیرمنتظره در کلمبیا

پنج درس از ۵ اتفاق غیرمنتظره در کلمبیا

درود درود درود

من سه هفته و نیم که دارم کلمبیا سفر می کنم

و امروز روز آخریه که توی کلمبیا هستم

و توی این مدت 5 تا اتفاقی افتاد که غیر منتظره بود

و اومدنی انتظارشونو نداشتم و

یادآوری کننده 5 تا درس مهم زندگی برای من بودن

توی این ویدئو می خوام این 5 تا اتفاق

و این 5 تا درس رو با شما به اشتراک بگذارم

اولین اتفاقی که افتاد توی شهر مرجین

یه روز کاملا آفتابی بود و

من یه توری رو بوت کرده بودم

و رفتم توی این تور باورتون نمیشه

شاید توی کمتر از نیم ساعت

هوا از افتابی به بارونی تبدیل شد

و همین طوری که توی این عکسها می بینید

اولش کاملا آفتابی وبعدش کاملا بارونی

و کاملا خیس خیسی شدم که تا حالا اینقدر

خیس نشده بودم

و چیزی که برای من یادآوری کننده بود

این بود که هیچوقت ما توی زندگی نمیتونیم

پیش بینی کنیم که چه اتفاقی قراره بیوفته

من فکر می کردم الان که آفتابیه به این زودی

و به این راحتی این تغییر نمی کنه و

برای همین چترم با خودم نبرده بودم

و مجبور شدم از این هایی که

یه کیسه زباله است در حقیقت بهت میدن

که میپوشی که خیس نشی

دومین اتفاقی که افتاد این بود که

خوب کلمبیا همیشه به این که یه مقدار

نا امن بوده و چه میدونم از لحاظ

تیراندازی و اینهاو اتفاقات غیر امنی که

ممکنه بیوفته همیشه معروف بوده

و اتفاقی که افتاد اینه که

حالا من توی این سه هفته و نیم نه یک

دعوا دیدم توی کلمبیا نه یه اتفاق مثلا دزدی

یا حالتی که بخواد حالت این باشه که من

خیلی احساس امنیت نمی کنم

توی یکی از شنبه شب ها توی مرکز شهر

که کلی پارتی و اینها بود من شاید حدود

صد تا پلیس که حالت

پلیسهای ضدشورش بودند دیدم

که فکر کردم یه اتفاق عجیبی افتاده

که این همه پلیس رو این ها توی خیابون

قرار دادند.یه کم پرسیدم گفتند: نه

اینها فقط اینجا هستند

که نشون بدن بودنشون رو و قدرتشون رو

و پیشگیری بکنن از هر اتفاق بدی که

ممکنه با این جمعیت بالایی که الان

وجود داره تو این منطقه شهر

ازش جلوگیری بکنن و جالب بود که

چیزی که توی ذهن من اومد این بود که

همیشه پیشگیری بهتر از درمان

ما خیلی وقتا وایمیسیم که یه اتفاق

بدی بیوفته اون موقع میخواهیم درمانش بکنیم

و حالا چون کلمبیا میخواد به کل دنیا

نشون بده که نه شهر، شهر امنی هستش

کشور، کشور امنی هست برای اینکه،به جای اینکه

اتفاقی بیوفته و اینها نیروها رو بیارن

نیروها رو اونجا میزارن که احساس امنیت

همیشه باشه و کسی هم با دیدن اون نیروهای

پلیس کاری رو انجام نمیده که بخواد ایجاد

ناامنی بکنه

اتفاق سومی که افتاد این بود که

یکی از شهرهای کلمبیا مرجین هست

که این شهر از لحاظ ثروت و ازلحاظ رفاه

بالاترین حد رو توی کلمبیا داره و

حتی توی یک سری از آمارهای دنیا از لحاظ

شهرهای روبه رشد جزءبالاترین ها قرار داره

چون الکتریسیته داره ومی تونه برق تولید بکنه

و اون رو صادر کنه، پول زیادی نسبتا داره

یه کاری که شروع میکنن توی این شهر این بوده که

دولت به تمام کسانیکه خونه نداشتند

شروع میکنه خونه دادن

ها_homeless _تمام کسانی که تو خیابون بودند

بعد یه نفر از دولت میادمیگه که نه

اگرکه ما بیاییم این رو اختیاری بزاریمش

اگر که کسی خونه نداره و خونه میخواد

بهش خونه بدیم.به جای اینکه این رو

تمام اینایی که از تو خیابون ها هستندرو

به زور ببریمشون بهشون خونه بدیم

و این رو اختیاری میکنن و اتفاق جالبی که

میوفته این هست که

خیلی از کسایی که توی خیابون بودند

بودند قبول نمی کنند که برن و_homeless_و

خونه ای داشته باشندو ترجیح میدند که همون

و بدون خونه بمونندhomeless

درسی که به یاد من انداخت این بود که

همیشه ما توی زندگیمون انتخاب می کنیم

حتی اگر انتخاب نکنیم برای یک شرایط بهتر

داریم انتخاب می کنیم توی همون شرایطی که

هستیم بمونیم.خیلی وقت ها حالا ممکنه

به این حد بی خانمان بودن برای ما نباشه ولی

فرصت هایی برای ما پیش میاد که انتخاب میکنیم

که اون فرصت ها رو ازشون استفاده نکنیم

و با اون چیزی که هستیم بمونیم

چهارمین اتفاقی جالبی که برای من افتاد

این بود که

همیشه فکر می کردم خوب کلمبیا یه کشور جهان

سوم هست و خیلی باید کشور فقیری باشه

و انتظار خیلی مدرن بودن رو نداشتم

ولی توی یکی از شهرهای کلمبیا

به اسم کارتاخنا واقعا سورپرایز شدم

همونطوری که الان توی عکسها می بینید

که شهر کاملا مدرن

خیلی منو یاد گلدکوئست استرالیا میندازه

که کاملا با برجهای مدرن، امکانات مدرن

کاملا میبینی انگار فکر می کنی که

توی یک شهر کاملا مدرن هستی یا حتی شهر

مرجین کاملا شهر مدرن و

خیلی وقتها اصلا فکر می کنی توی شهر

اروپایی یا حتی مثلا آمریکایی هستی

از لحاظ اینکه چقدر مدرن، هم چقدر امکانات

توی یه شهر وجود داره

درسی که به یاد من انداخت این بود که

هیچوقت بر اساس اون چیزی که

شنیدید قضاوت نکنیم

میگه شنیدن کی بود مانند دیدن

اینجا خیلی وقتها ممکنه دیدن

او چیزی رو که ما می شنویم و اون دید و

دیدگاهی که نسبت به قضایا پیدا می کنید

رو می تونه کاملا برای ما تغییر بده

اتفاق پنجمی که افتاد

خوب من انتظار غواصی توی کلمبیا رو نداشتم

چون من طوری که شروع کردم به سفر اینه که

خیلی پلن نمی کنم و چون دوست دارم

همیشه توی لحظه زندگی بکنم

به دنبال این نیستم تا یک ماه آینده

دوماه آینده رو برنامه ریزی کرده باشم

و دوست دارم برم ببینم چه جوریه

و حتی هتل و اینها هم کم کم بوک می کنم

و با بقول معروف جریان سفر میرم جلو و

و خیلی مطالعه ام در مورد کلمبیا نداشتم گفتم

میرم اونجا و از مردم می پرسم کجاها خوب هست

چطوری هست و انتخاب می کنم چه کارهایی بکنم

اتفاقی که افتاد توی یکی از شهرهای

به اسم سانتامارتا توی کلمبیا

غواصی به شکل خیلی زیادی انجام میشه و

بسیار دایو سایز، قسمتهای خیلی زیبایی داره

برای غواصی. خوب من این غواصی رو انجام دادم

و حالا از اون مربی که بود پرسیدم که

جه جوریه؟ خود کلمبیایی ها میان یا نمیان؟

چون تمام کساییکه توی او ن تور بودن

برای غواصی همه مردمی بودند که توریست بودند

و حالا اون شهر خیلی توریستی بود برای

کل مردم کلمبیا که می آمدند توی اون شهر

چون یه شهر ساحلی بود از جاهای مختلف کلمبیا

می آمدند و از لحاظ هزینه ای هم طوری بود که

کاملا می تونستند پرداخت بکنن یعنی فرض کن

مثلاحدود 60 -70 دلار شما میدین و یه غواصی

انجام ، 2 بار غواصی انجام میدین و این

پولیه که برای خیلی از مردم کلمبیا کاملا

قابل پرداخت هست.یعنی خیلی از رستورانها که

می رین خود کلمبیایی ها می بینین که

خیلی بیشتر از اون برای یک شب دارن

هزینه می کنن برای 4 نفر که مثلا شام خوب

داشته باشن و نکته ای که بود این مربی

که خودش کلمبیایی بود گفت که نه کلمبیایی ها

خیلی غواصی را نمی خوان انجام بدن

چون دوست ندارن یه تجربه ایه که براشون

یه جورایی ناشناخته است. قبلا تجربه اش

نکردن رو تجربه بکنن و شاید یه کم براشون

حالت ترسناک بودن رو داشته باشه

درسی که به یاد من انداخت این بود که

خیلی وقت ها ما نمی خواهیم یه تجربه جدید رو

بکنیم،برای اینکه می ترسیم که این تجربه رو

قبلا نکردیم. همون چیزی که ما می گیم

یه کامفرت سلی رو داریم یه جایی رو داریم که

ذهن و بدنمون عادت کرده بهش با اینکه خیلی شاید

راحت نباشه، خوش نباشیم شاد نباشیم

ولی همون جا می مونیم و ازش خارج نمی شیم

و خیلی تجربه های جدید خیلی کارهای جدیدی

رو که می تونیم انجام بدیم رو انجام نمی دیم

چون میخواهیم از یک جایی که شناخته شده است

به یک جایی بریم که ناشناخته شدند

کلمبیا فوق العاده است، حتما پیشنهاد می کنم

که سفر کنید از لحاظ امنیت و اینها اگر

تو جاهایی باشین که امن هست

هیچ اتفاقی براتون نمی افته و از این کامفرتسل

خارج بشین و آمریکای جنوبی، کلمبیا رو

حتما اگر دوست داشتین بیایین و ببینید و

تجربه اش کنید.ممنون از توجهتون

یادتون باشه تا جایی که می تونید لبخند بزنید

هر کاری که نیاز هست انجام بدید

که بهترین دوست خودتون باشید بدرود


پنج درس از ۵ اتفاق غیرمنتظره در کلمبیا Five lessons from 5 unexpected events in Colombia Cinco lecciones de 5 eventos inesperados en Colombia Cinq leçons tirées de 5 événements inattendus en Colombie

درود درود درود

من سه هفته و نیم که دارم کلمبیا سفر می کنم I have been traveling to Colombia for three and a half weeks

و امروز روز آخریه که توی کلمبیا هستم And today is the last day that I am in Colombia

و توی این مدت 5 تا اتفاقی افتاد که غیر منتظره بود And during this period, 5 unexpected things happened

و اومدنی انتظارشونو نداشتم و And I did not expect them to come

یادآوری کننده 5 تا درس مهم زندگی برای من بودن Being a reminder of 5 important life lessons for me

توی این ویدئو می خوام این 5 تا اتفاق In this video, I want these 5 events

و این 5 تا درس رو با شما به اشتراک بگذارم And I will share these 5 lessons with you

اولین اتفاقی که افتاد توی شهر مرجین The first thing that happened in the city of Marjin

یه روز کاملا آفتابی بود و It was a completely sunny day

من یه توری رو بوت کرده بودم I had booted a net

و رفتم توی این تور باورتون نمیشه And I went on this tour, you won't believe it

شاید توی کمتر از نیم ساعت Maybe in less than half an hour

هوا از افتابی به بارونی تبدیل شد The weather changed from sunny to rainy

و همین طوری که توی این عکسها می بینید And just as you can see in these photos

اولش کاملا آفتابی وبعدش کاملا بارونی First it's completely sunny and then it's completely rainy

و کاملا خیس خیسی شدم که تا حالا اینقدر And I got completely wet

خیس نشده بودم I was not wet

و چیزی که برای من یادآوری کننده بود And something that reminded me

این بود که هیچوقت ما توی زندگی نمیتونیم It was that we can never in life

پیش بینی کنیم که چه اتفاقی قراره بیوفته Let's predict what will happen

من فکر می کردم الان که آفتابیه به این زودی I thought it would be so soon now that it's sunny

و به این راحتی این تغییر نمی کنه و And this does not change so easily

برای همین چترم با خودم نبرده بودم That's why I didn't take my umbrella with me

و مجبور شدم از این هایی که And I had to

یه کیسه زباله است در حقیقت بهت میدن They give you a garbage bag

که میپوشی که خیس نشی What do you wear so that you don't get wet?

دومین اتفاقی که افتاد این بود که The second thing that happened was that

خوب کلمبیا همیشه به این که یه مقدار Well, Colombia is always like that

نا امن بوده و چه میدونم از لحاظ It was unsafe and what do I know in terms of

تیراندازی و اینهاو اتفاقات غیر امنی که Shooting and other unsafe events

ممکنه بیوفته همیشه معروف بوده It may happen that it has always been famous

و اتفاقی که افتاد اینه که And what happened is that

حالا من توی این سه هفته و نیم نه یک Now, in these three and a half weeks, I haven't had one

دعوا دیدم توی کلمبیا نه یه اتفاق مثلا دزدی I saw a fight in Colombia, not something like a robbery

یا حالتی که بخواد حالت این باشه که من Or whatever state you want to be me

خیلی احساس امنیت نمی کنم I don't feel very safe

توی یکی از شنبه شب ها توی مرکز شهر On one of the Saturday nights in the city center

که کلی پارتی و اینها بود من شاید حدود There was a lot of partying and all that, maybe about

صد تا پلیس که حالت A hundred policemen

پلیسهای ضدشورش بودند دیدم I saw riot police

که فکر کردم یه اتفاق عجیبی افتاده I thought something strange had happened

که این همه پلیس رو این ها توی خیابون That there are so many policemen in the street

قرار دادند.یه کم پرسیدم گفتند: نه I asked a little and they said: No

اینها فقط اینجا هستند These are just here

که نشون بدن بودنشون رو و قدرتشون رو that show their body and their strength

و پیشگیری بکنن از هر اتفاق بدی که And prevent any bad things from happening

ممکنه با این جمعیت بالایی که الان It is possible with this high population now

وجود داره تو این منطقه شهر It exists in this area of the city

ازش جلوگیری بکنن و جالب بود که It was interesting to prevent it

چیزی که توی ذهن من اومد این بود که What came to my mind was that

همیشه پیشگیری بهتر از درمان Prevention is always better than cure

ما خیلی وقتا وایمیسیم که یه اتفاق We often say that something happened

بدی بیوفته اون موقع میخواهیم درمانش بکنیم If it gets bad, then we want to treat it

و حالا چون کلمبیا میخواد به کل دنیا And now because Colombia wants to the whole world

نشون بده که نه شهر، شهر امنی هستش Show that it is not a city, it is a safe city

کشور، کشور امنی هست برای اینکه،به جای اینکه The country is a safe country because, instead of because

اتفاقی بیوفته و اینها نیروها رو بیارن If something happens, they will bring the forces

نیروها رو اونجا میزارن که احساس امنیت They put the troops where they feel safe

همیشه باشه و کسی هم با دیدن اون نیروهای It's always okay and someone sees those forces

پلیس کاری رو انجام نمیده که بخواد ایجاد The police do not do what they want to create

ناامنی بکنه insecurity

اتفاق سومی که افتاد این بود که The third thing that happened was that

یکی از شهرهای کلمبیا مرجین هست Marjin is one of the cities of Colombia

که این شهر از لحاظ ثروت و ازلحاظ رفاه that this city in terms of wealth and prosperity

بالاترین حد رو توی کلمبیا داره و It has the highest limit in Colombia

حتی توی یک سری از آمارهای دنیا از لحاظ Even in a series of world statistics in terms of

شهرهای روبه رشد جزءبالاترین ها قرار داره Growing cities are among the highest

چون الکتریسیته داره ومی تونه برق تولید بکنه Because it has electricity and can generate electricity

و اون رو صادر کنه، پول زیادی نسبتا داره And to export it, he has a lot of money

یه کاری که شروع میکنن توی این شهر این بوده که One thing they are starting in this city is that

دولت به تمام کسانیکه خونه نداشتند The government to all those who did not have a home

شروع میکنه خونه دادن It starts to give a house

ها_homeless _تمام کسانی که تو خیابون بودند Ha_homeless _all those who were on the street

بعد یه نفر از دولت میادمیگه که نه Then someone from the government comes and says no

اگرکه ما بیاییم این رو اختیاری بزاریمش If we come, let's make it optional

اگر که کسی خونه نداره و خونه میخواد If someone does not have a house and wants a house

بهش خونه بدیم.به جای اینکه این رو Let's give him a home instead of this

تمام اینایی که از تو خیابون ها هستندرو All these are from the streets

به زور ببریمشون بهشون خونه بدیم Let's take them by force and give them houses

و این رو اختیاری میکنن و اتفاق جالبی که And they make this optional, which is an interesting thing

میوفته این هست که It turns out that

خیلی از کسایی که توی خیابون بودند Many of the people who were on the street

بودند قبول نمی کنند که برن و_homeless_و They did not accept to go homeless

خونه ای داشته باشندو ترجیح میدند که همون They have a house and they prefer it

و بدون خونه بمونندhomeless and stay homeless

درسی که به یاد من انداخت این بود که The lesson that reminded me was that

همیشه ما توی زندگیمون انتخاب می کنیم We always choose in our life

حتی اگر انتخاب نکنیم برای یک شرایط بهتر Even if we don't choose for a better condition

داریم انتخاب می کنیم توی همون شرایطی که We are choosing under the same conditions

هستیم بمونیم.خیلی وقت ها حالا ممکنه We are staying. Many times it is now possible

به این حد بی خانمان بودن برای ما نباشه ولی Being homeless is not for us

فرصت هایی برای ما پیش میاد که انتخاب میکنیم We have opportunities that we choose

که اون فرصت ها رو ازشون استفاده نکنیم Not to use those opportunities

و با اون چیزی که هستیم بمونیم And stay with what we are

چهارمین اتفاقی جالبی که برای من افتاد The fourth interesting thing that happened to me

این بود که It was the

همیشه فکر می کردم خوب کلمبیا یه کشور جهان I always thought that Colombia is a world country

سوم هست و خیلی باید کشور فقیری باشه It is third and must be a very poor country

و انتظار خیلی مدرن بودن رو نداشتم And I didn't expect it to be very modern

ولی توی یکی از شهرهای کلمبیا But in one of the cities of Colombia

به اسم کارتاخنا واقعا سورپرایز شدم I was really surprised by the name of Cartagena

همونطوری که الان توی عکسها می بینید

که شهر کاملا مدرن That is a completely modern city

خیلی منو یاد گلدکوئست استرالیا میندازه It reminds me a lot of Gold Quest Australia

که کاملا با برجهای مدرن، امکانات مدرن which is completely with modern towers, modern facilities

کاملا میبینی انگار فکر می کنی که You see completely as if you think that

توی یک شهر کاملا مدرن هستی یا حتی شهر You are in a completely modern city or even a city

مرجین کاملا شهر مدرن و

خیلی وقتها اصلا فکر می کنی توی شهر Many times you think at all in the city

اروپایی یا حتی مثلا آمریکایی هستی Are you European or even American?

از لحاظ اینکه چقدر مدرن، هم چقدر امکانات In terms of how modern, how many facilities

توی یه شهر وجود داره It exists in a city

درسی که به یاد من انداخت این بود که The lesson that reminded me was that

هیچوقت بر اساس اون چیزی که Never based on that

شنیدید قضاوت نکنیم You heard that we should not judge

میگه شنیدن کی بود مانند دیدن He says that hearing someone was like seeing

اینجا خیلی وقتها ممکنه دیدن It can be seen here many times

او چیزی رو که ما می شنویم و اون دید و He saw what we hear and what he saw

دیدگاهی که نسبت به قضایا پیدا می کنید The perspective you find on issues

رو می تونه کاملا برای ما تغییر بده You can completely change it for us

اتفاق پنجمی که افتاد The fifth thing that happened

خوب من انتظار غواصی توی کلمبیا رو نداشتم Well, I did not expect diving in Colombia

چون من طوری که شروع کردم به سفر اینه که Because that's how I started traveling

خیلی پلن نمی کنم و چون دوست دارم I don't plan much and because I love it

همیشه توی لحظه زندگی بکنم Always live in the moment

به دنبال این نیستم تا یک ماه آینده Not looking for this until next month

دوماه آینده رو برنامه ریزی کرده باشم I have planned the next two months

و دوست دارم برم ببینم چه جوریه And I would like to go see what it is like

و حتی هتل و اینها هم کم کم بوک می کنم And I even book hotels and such things little by little

و با بقول معروف جریان سفر میرم جلو و And with the famous saying, I go forward with the flow of travel

و خیلی مطالعه ام در مورد کلمبیا نداشتم گفتم And I didn't study much about Colombia, I said

میرم اونجا و از مردم می پرسم کجاها خوب هست I go there and ask people where it is good

چطوری هست و انتخاب می کنم چه کارهایی بکنم How is it and what do I choose to do?

اتفاقی که افتاد توی یکی از شهرهای What happened in one of the cities

به اسم سانتامارتا توی کلمبیا In the name of Santamarta in Colombia

غواصی به شکل خیلی زیادی انجام میشه و Diving is done in many ways

بسیار دایو سایز، قسمتهای خیلی زیبایی داره

برای غواصی. خوب من این غواصی رو انجام دادم for diving Well, I did this diving

و حالا از اون مربی که بود پرسیدم که And now I asked the coach who was there

جه جوریه؟ خود کلمبیایی ها میان یا نمیان؟ How is it? Are the Colombians coming or not?

چون تمام کساییکه توی او ن تور بودن Because all the people in it are on tour

برای غواصی همه مردمی بودند که توریست بودند For diving, there were all the people who were tourists

و حالا اون شهر خیلی توریستی بود برای

کل مردم کلمبیا که می آمدند توی اون شهر All the people of Colombia used to come to that city

چون یه شهر ساحلی بود از جاهای مختلف کلمبیا Because it was a coastal city from different parts of Colombia

می آمدند و از لحاظ هزینه ای هم طوری بود که They came and in terms of cost, it was like that

کاملا می تونستند پرداخت بکنن یعنی فرض کن They could totally pay, that is, assume

مثلاحدود 60 -70 دلار شما میدین و یه غواصی For example, you pay about 60-70 dollars and a dive

انجام ، 2 بار غواصی انجام میدین و این Do, you do 2 dives and this

پولیه که برای خیلی از مردم کلمبیا کاملا Money that for many people in Colombia is completely

قابل پرداخت هست.یعنی خیلی از رستورانها که It can be paid, that is, many restaurants

می رین خود کلمبیایی ها می بینین که Colombians themselves will see that

خیلی بیشتر از اون برای یک شب دارن They have much more than that for one night

هزینه می کنن برای 4 نفر که مثلا شام خوب They pay for a good dinner for 4 people

داشته باشن و نکته ای که بود این مربی have and the point was this coach

که خودش کلمبیایی بود گفت که نه کلمبیایی ها who was Colombian himself, said that not Colombians

خیلی غواصی را نمی خوان انجام بدن They don't want to do a lot of diving

چون دوست ندارن یه تجربه ایه که براشون Because they don't like it, it's an experience for them

یه جورایی ناشناخته است. قبلا تجربه اش It is somehow unknown. His previous experience

نکردن رو تجربه بکنن و شاید یه کم براشون Let them experience not doing it and maybe a little for them

حالت ترسناک بودن رو داشته باشه Be scary

درسی که به یاد من انداخت این بود که The lesson that reminded me was that

خیلی وقت ها ما نمی خواهیم یه تجربه جدید رو Many times we don't want a new experience

بکنیم،برای اینکه می ترسیم که این تجربه رو

قبلا نکردیم. همون چیزی که ما می گیم We didn't do it before. The same thing we say

یه کامفرت سلی رو داریم یه جایی رو داریم که We have a comfortable place

ذهن و بدنمون عادت کرده بهش با اینکه خیلی شاید Our mind and body are used to it, although it is very possible

راحت نباشه، خوش نباشیم شاد نباشیم Don't be comfortable, don't be happy, don't be happy

ولی همون جا می مونیم و ازش خارج نمی شیم But we stay there and do not leave it

و خیلی تجربه های جدید خیلی کارهای جدیدی And many new experiences, many new things

رو که می تونیم انجام بدیم رو انجام نمی دیم We do not do what we can do

چون میخواهیم از یک جایی که شناخته شده است Because we want from a place that is known

به یک جایی بریم که ناشناخته شدند Let's go to an unknown place

کلمبیا فوق العاده است، حتما پیشنهاد می کنم Colombia is wonderful, I definitely recommend it

که سفر کنید از لحاظ امنیت و اینها اگر If you travel in terms of security and these things

تو جاهایی باشین که امن هست Be in a safe place

هیچ اتفاقی براتون نمی افته و از این کامفرتسل Nothing will happen to you and you will feel comfortable

خارج بشین و آمریکای جنوبی، کلمبیا رو Go to South America, Colombia

حتما اگر دوست داشتین بیایین و ببینید و Be sure to come and see if you like

تجربه اش کنید.ممنون از توجهتون Experience it. Thank you for your attention

یادتون باشه تا جایی که می تونید لبخند بزنید Remember to smile as much as you can

هر کاری که نیاز هست انجام بدید Do whatever it takes

که بهترین دوست خودتون باشید بدرود Be your own best friend