×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.


image

Goli Book Channel, مادام بوواری | Madame Bovary

مادام بوواری | Madame Bovary

سلام

تا حالا پیش اومده براتون که آرزوی رسیدن به یه چیزی یا کسی رو داشته باشید

و بعد وقتی بهش می‌رسید می‌بینید اونقدرا هم که از دور قشنگ به نظر می‌رسید قشنگ نیست؟

یعنی نه که قشنگ نباشه‌ها

فقط چون زمین تا آسمون با تصورات ما با رویاهای ما فرق داشته

یه جورایی می‌خوره تو ذوق‌مون

رمانی که امروز می‌خوام معرفی کنم

یکی از معروف‌ترین رمان‌های کلاسیک فرانسه ست که همچین موضوعی رو میاد مطرح می‌کنه

و همینجا بگم این رمان خیلی می‌تونه به رشد شخصی دختهای نوجوان کمک کنه

و نه تنها برای نوجوان‌ها که خانم‌های بزرگسال و حتی آقایون هم

می‌تونن از خوندن این کتاب لذت ببرن و کلی درس زندگی ازش بگیرن

رمان مادام بواری نوشته اقای گوستاو فلوبر

داستانی که ما تو این کتاب باهاش مواجهیم

در مورد زندگی یه زن رویاپرداز و رمانتیکه به نام اما

که یه جورایی میشه گفت سندروم سیندرلا داره

بچه‌ها سندروم سیندرلا یه عقده ایه که باعث می‌شه

دخترها هیچ مسئولیتی در قبال آینده خودشون قبول نکنن

و فقط منتظر یک مرد جنتلمن بشینن تا بیاد و با اسب سفیدش اونا رو به قصرهای مجلل ببره

و تا آخر عمر با خوبی و خوشی با هم زندگی کنن

دختر قصه ما هم هر شب با همین رویا می‌ره تو رخت خواب و هرصبح وقتی از رویای شیرینش بیدارمی‌شه

می‌بینه هنوز توی روستا زندگی می‌کنه و کلی با دنیای خیالیش فاصله داره

بچه‌ها با اینکه نویسنده این رمان یک مرده و شخصیت اصلی رمان یک زن

باورتون نمی‌شه چقدر شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت

اصن من در عجبم چطور یک مرد می‌تونه تا این حد به عمق ذهن یک زن نفوذ کنه؟

چطور ممکنه یک مرد اینقدر زن‌ها رو خوب بشناسه و افکارشون رو بخونه؟

البته اینکه می‌گم شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت

منظورم اینکه روی همون شخصیت مادام بواری خیلی خوب کار کرده

بقیه شخصیت‌ها چندان روشون کار نشده بود. بگذیم حالا

و چون داستان بر اساس شخصیت‌های واقعی نوشته شده

اون سطح واقع‌گرایی داستان رو خیلی بالا برده

یعنی شاید شما هم‌ذات‌پنداری نکنید با شخصیت اصلی

شاید حرص بخورید از دستش و ناامید بشید ازش، ولی قطعا درکش می‌کنید

یعنی به خودتون اجازه نمی‌دین شخصیت اصلی رو قضاوت کنید

چون نویسنده شما رو مجبور می‌کنه که بفهمیدش و بهش حق بدین

این کتاب تقریبا ۱۷۰ سال پیش نوشته شده و می‌شه گفت

فلوبر اولین نویسنده‌ای بود که اومد با این سبک داستان نویسی، تابوشکنی کرد

یعنی قبل از فلوبر همه داستان‌های عاشقانه طوری نوشته می‌شدن

که عاشق و معشوق کاملا پاک و بی‌عیب و نقص بودن و عشق‌شون کاملا مقدس بود

و به دوراز هر گونه شهوتی

دو طرف برای رسیدن به هم حاضر بودن هر از خودگذشتگی که لازم باشه انجام بدن

مثل رمان‌های نظامی گنجوی خودمون. لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و اینا

ولی فلوبر اومد چیکار کرد؟

داستان رو از اون حالت رمانتیسم و ایده‌آلیسمی که قبلش مد بود دراورد

و رفت به سمت واقع‌گرایی

و برای همین هم وقتی رمان منتشر شد با انتقادهای خیلی زیادی رو به رو شد

و خیلی ها اعتقاد داشتن که این رمان بداموزی داره

و ارزش‌های اخلاقی جامعه و مقدس بودن عشق رو زیر سوال می‌بره

خب من این کتاب رو از اپ فیدیبو خوندم

با ترجمه مشفق همدانی که خب خوب بود راضی بودم

ولی دوستام که این کتاب رو با ترجمه مهدی سحابی از انتشارات مرکز خونده بودن

اون ترجمه رو بیشتر تایید می‌کردن

و به شدت از ترجمه‌ محمد قاضی انتشارات بدرقه جاودان شاکی بودن

تا جایی که یکی می‌گفت محمد قاضی یه جا به جای اینکه ترجمه کنه کار به جاهای باریک کشید

ترجمه کرده کار به جاهای نازک کشید. یعنی اینقدر ضعیفه

در مورد تعداد صفحات کتاب هم یه خورده گیجم

تو هر انتشارات تعداد صفحات فرق می‌کنه

یعنی من با فیدیبو خودم ۳۹۲ صفحه بود

در صورتی که انتشارات مجید کتابش ۴۹۵ صفحه ست

یعنی بیش از ۱۰۰ صفحه اختلاف

ولی خب نسخه انگلیسی‌شو که چک کردم همون حدود ۳۹۰ صفحه بود

حالا اگه کسی در جریانه که قضیه این صد صفحه اختلاف چیه

لطفا توی کامنت‌های همین پست بهم بگید

خب ژانر رمان عاشقانه اجتماعی و پند آموزه و تقریبا میشه گفت برای همه گروه‌های سنی مناسبه

و اگه از توصیفات بیش از حد این رمان بگذریم

که البته این خاصیت رمان‌های کلاسیکه

ریتم رمان یه روند صعودی داره که هر چی جلوتر می‌رید براتون جذاب‌تر می‌شه

البته اینو هم بگما. تقریبا ۵۰ صفحه اول کتاب خیلی حاشیه‌ایه و از داستان اصلی خیلی دوره

پس اگه ۵۰ صفحه اول رو تحمل کنید جذابیت داستان کم کم خودشو نشون می‌ده

خب و اما امتیاز این کتاب

وقتی این کتابو تموم کردم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم و اونقدر غرق شده بودم توی کتاب

که یه جورایی مطمئن بودم قراره بهش ۵ از ۵ بدم

ولی الان که چند وقتی گذشته و یکم از از اون فضا دور شدم

به این نتیجه رسیدم که خیلی هم پرفکت نبود

همونطور که اولش گفتم یه سری کاراکترها که نقش مهمی هم تو روال داستان داشتن

خیلی شخصیت پردازی قوی‌ای نداشتن

یه جورایی یک بعدی بودن و رفتاهاشون قابل درک نبود

ولی فضاسازی عالی بود

یعنی من خیلی لذت بردم از خوندنش مخصوصا آخر داستان

حالا نمیگم اخر داستان چی میشه ولی اونقدر فضاسازی عالی بود

که همه‌ش حس می‌کردم اگه منم جای «اما» بودم دقیقا همون کارو می‌کردم

خب داشتم چی می‌گفتم قبلش؟ آها امتیاز

بنابراین امتیاز من به این کتاب ۴.۵ از ۵

امتیاز کاربرهای گودریدز به این کتاب ۳.۷ از ۵ هست

خب مثل همه رمان‌های خوب دنیا که ازشون اقتباس سینمایی ساخته شده

از این رمان هم تا حالا چنتا فیلم سنمایی و مجموعه تلویزیونی ساخته شده

که جدید ترینش مربوط به یه فیلم سینمایی با کارگردانی سوفی بارتس هست

که سال ۲۰۱۵ ساخته شده و امتیازش توی IMDB ۵.۷ از ۱۰ هست

که خب امتیاز بدی محسوب می‌شه و بنابراین من ندیدمش

خب و اما سوال اصلی

آیا این کتاب برای شما مناسبه؟

اگه زندگی الان تون هیچ شباهتی با رویاهاتون نداره

اگه خیلی آدم کمال‌گرایی هستید و معمولا کم پیش میاد احساس خوشبختی کنید

اگه به عشق‌های اساطیری که سرشاراز ازخودگذشتگی و محبته باور دارید

و منتظرید یه روز شما هم همچین عشقی رو تجربه کنید

و در نهایت اگه رمان های کلاسیک دوست دارید و توصیفات زیاد خسته تون نمی‌کنه

بله. احتمالا این کتاب براتون مناسب باشه

و با شخصیت مادام بواری همذات پنداری خوبی داشته باشید

خب اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید

لطفا همین الان این پست رو لایک کنید و اینکه می‌خواستم بدونید

من اینجا هر هفته کتاب‌های مختلف با ژانرهای مختلف معرفی می‌کنم

و سعی می‌کنم کامل‌ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم

اگه دوست دارید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم

لطفا با لایک و کامنت و معرفی من به دوست‌های کتاب‌خون‌تون از من حمایت کنید

خب حالا بریم سراغ داستان و یه معرفی کلی از شخصیت‌ها

شخصیت اول آقای بواری هست که یک پزشک جوانه

که توی روستا زندگی می‌کنه

با یه زن خیلی مسن‌تر از خودش ازدواج کرده

شخصیت آروم بی خیال و کم حاشیه‌ای داره

کاری و سربه زیره و به همون چیزایی که داره قانعه

می‌دونید چی می گم. یعنی اصلا بلند پرواز نیست

و اما شخصیت بعدی یک دختر نوجوان و خوشگله به اسم «اما» که اونم توی روستا زندگی می‌کنه

ولی برای یه مدت کوتاهی پدرش اونو می‌فرسته صومعه یا کلیسا

یادم نمیاد دقیقا چی بود و خلاصه اونجا «اما» با زندگی شهرنشینی و بریز و بپاش‌هاش تا حدودی آشنا میشه

و به خاطر شخصیت خیلی رمانتیک و بلند پروازی که داره و داستان عشق‌های اساطیری که اون روزها می‌خونده

نا‌خوداگاه همیشه پس ذهنش برای آینده خودش هم یک زندگی مجلل رو تجسم می‌کنه

با مرد عاشق پیشه‌ای که از راه می رسه و اونو غرق در خوشبختی می‌کنه

درست مثل کتاب‌ها

ولی خب هر بار وقتی از عالم خیال میاد بیرون می‌بینه که زندگی واقعیش چقدر با رویاهاش فاصله داره

و همین موضوع سرخورده ش می‌کرده تا روزی که... نمی‌گم تا چه روزی. خودتون بخونیدش

بخونید و ببینید که حالا که اما که رضایت نداره از زندگیش

حالا که به خاطر محیط بسته و کسل کننده‌ی زندگیش مجالی برای بروز خودش پیدا نمی‌کنه

در نهایت چه تصمیمی می گیره برای آینده‌ش

و چطور میل و اشتیاقش برای یک زندگی رویایی رو ارضا می‌کنه؟

و آیا موفق می‌شه؟

از اینجا به بعد قراره داستان اسپویل شه پس اگه کتابو نخوندید بقیه‌شو گوش نکنید

حالا چرا دارم اسپویل می کنم برای اولین بار

چون خیلی دوست داشتم اینجا نظر شخصی‌مو راجع به شخصیت اما بگم

چون خیلی‌ها سرزنشش کردن و اونو یک زن بوالهوس معرفی کردن

که قدر زندگی و همسرشو نمی‌دونه. در صورتی که من این نظرو ندارم

به نظر من اتفاقا «اما» خیلی شخصیت دوست داشتنی‌ای بود

یک زن زیبا و احساساتی با یک روح بلند پرواز که فضای کسل کننده‌ی روستا نمی‌تونست شور و هیجانش رو تخلیه کنه

اون فضا بهش اجازه نمی‌داد استعدادهاش بروز پیدا کنه

تنها گناهی که داشت این بود که در مکان اشتباه و زمان اشتباه به دنیا اومده بود

و با مردی ازدواج کرده بود که با اینکه مرد خوبی بود، اما دنیای «اما» براش ناشناخته بود

روح زنونه‌ی «اما» می‌خواست سرشار از عشق باشه و این عشق همیشه مثل روز اول تازه باشه

و شوهرش این نیازش رو درک نمی‌کرد

رفتا‌های «اما» قابل سرزنش نیست چون ما تلاشش رو برای پذیرش زندگی دیدیم

تلاشش برای اینکه با همون چیزایی که داره خوشحال باشه

و شوهری که اونقدر از زندگیش کنار «اما» رضایت داره که حتی به ذهنش هم نمی‌رسه که ممکنه

این حس دوطرفه نباشه. بنابراین دلیل افسردگی زنش رو متوجه نمیشه و تلاشی هم برای بهبود اوضاع نمی‌کنه

و امان از روح سرکش «اما» که با اینکه خیلی تلاش کرد اختیار افکارشو به دست بگیره

با عبادت و روزه و هر چی که به ذهنش می‌رسید

اما انگار اون عقده‌های فراموش شده ذهنش منتظر یک جرقه بود

تا بتونه خودش رو آزاد کنه و وقتی ازاد شد، چون خودش رو گناه‌کار می‌دونست

هیچوقت نتونست احساس خوشبختی کنه. هیچوقت

دیگه هیچ چیزی راضیش نمی‌کرد. مدام حریص‌تر می‌شد

و تا میومد از یه چیزی لذت ببره می‌دید داره ازش زده می‌شه

و این احساسات رو نویسنده چقدر خوب بیان کرده بود

خدایا چقدر خووب

آخر داستان اونقدر خوب درمانده و بیچاره بودن «اما» رو نشون داد

که وقتی اما خودکشی کرد با خودم گفتم آخیش خودشو کشت راحت شد از دست این زندگی

حالا برداشت من از کل کتاب این بود احتمالا هدف نویسنده این بوده که نشون بده

وقتی دو تا آدم خوب با دو تا دنیای متفاوت با هم ازدواج می‌کنن چطور این ازدواج به کام‌شون زهر می‌شه

خب مرسی که تا این لحظه همراهم بودین

اگه پیشنهادی یا انتقادی دارید خوشحال می‌شم اینجا تو کامنت‌ها باهام در میون بذارید

و به بهتر شدن کارم کمک کنید

تا هفته بعد و یه کتاب خوب دیگه خدا نگهدار

مادام بوواری | Madame Bovary Madame Bovary | Madame Bovary Madame Bovary | Madame Bovary Madame Bovary | Signora Bovary Pani Bovary | Pani Bovary

سلام Hi

تا حالا پیش اومده براتون که آرزوی رسیدن به یه چیزی یا کسی رو داشته باشید Have you ever wished to achieve something or someone?

و بعد وقتی بهش می‌رسید می‌بینید اونقدرا هم که از دور قشنگ به نظر می‌رسید قشنگ نیست؟ And then when you reach it, you see that it is not as beautiful as it looks from afar?

یعنی نه که قشنگ نباشه‌ها It does not mean that it is not beautiful

فقط چون زمین تا آسمون با تصورات ما با رویاهای ما فرق داشته Just because the earth to the sky is different from our imaginations and our dreams

یه جورایی می‌خوره تو ذوق‌مون Somehow it is to our taste

رمانی که امروز می‌خوام معرفی کنم The novel that I want to introduce today

یکی از معروف‌ترین رمان‌های کلاسیک فرانسه ست که همچین موضوعی رو میاد مطرح می‌کنه It is one of the most famous classic French novels that raises such a topic

و همینجا بگم این رمان خیلی می‌تونه به رشد شخصی دختهای نوجوان کمک کنه And let me say right here that this novel can help the personal development of teenage boys

و نه تنها برای نوجوان‌ها که خانم‌های بزرگسال و حتی آقایون هم And not only for teenagers, but also adult women and even men

می‌تونن از خوندن این کتاب لذت ببرن و کلی درس زندگی ازش بگیرن They can enjoy reading this book and learn a lot of life lessons from it

رمان مادام بواری نوشته اقای گوستاو فلوبر Madame Bovary novel written by Mr. Gustave Flaubert

داستانی که ما تو این کتاب باهاش مواجهیم The story that we are facing in this book

در مورد زندگی یه زن رویاپرداز و رمانتیکه به نام اما About the life of a dreamy and romantic woman named Emma

که یه جورایی میشه گفت سندروم سیندرلا داره In a way, it can be said that he has Cinderella syndrome

بچه‌ها سندروم سیندرلا یه عقده ایه که باعث می‌شه Guys, Cinderella syndrome is a complex that causes

دخترها هیچ مسئولیتی در قبال آینده خودشون قبول نکنن Girls should not accept any responsibility for their own future

و فقط منتظر یک مرد جنتلمن بشینن تا بیاد و با اسب سفیدش اونا رو به قصرهای مجلل ببره And just wait for a gentleman to come and take them to luxurious palaces with his white horse.

و تا آخر عمر با خوبی و خوشی با هم زندگی کنن And live happily together for the rest of their lives

دختر قصه ما هم هر شب با همین رویا می‌ره تو رخت خواب و هرصبح وقتی از رویای شیرینش بیدارمی‌شه The girl in our story goes to bed with the same dream every night and wakes up from her sweet dream every morning.

می‌بینه هنوز توی روستا زندگی می‌کنه و کلی با دنیای خیالیش فاصله داره He sees that he still lives in the village and is far from his imaginary world

بچه‌ها با اینکه نویسنده این رمان یک مرده و شخصیت اصلی رمان یک زن Guys, although the author of this novel is dead and the main character of the novel is a woman

باورتون نمی‌شه چقدر شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت You can't believe how strong his character was

اصن من در عجبم چطور یک مرد می‌تونه تا این حد به عمق ذهن یک زن نفوذ کنه؟ I wonder how a man can penetrate so deeply into a woman's mind?

چطور ممکنه یک مرد اینقدر زن‌ها رو خوب بشناسه و افکارشون رو بخونه؟ How can a man know women so well and read their thoughts?

البته اینکه می‌گم شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت Of course, I would say that he had a strong character

منظورم اینکه روی همون شخصیت مادام بواری خیلی خوب کار کرده I mean, he worked very well on the character of Madame Bovary

بقیه شخصیت‌ها چندان روشون کار نشده بود. بگذیم حالا The rest of the characters were not well developed. Let's go now

و چون داستان بر اساس شخصیت‌های واقعی نوشته شده And because the story is based on real characters

اون سطح واقع‌گرایی داستان رو خیلی بالا برده He raised the level of realism of the story

یعنی شاید شما هم‌ذات‌پنداری نکنید با شخصیت اصلی It means that you may not identify with the main character

شاید حرص بخورید از دستش و ناامید بشید ازش، ولی قطعا درکش می‌کنید You may be jealous of him and disappointed with him, but you will definitely understand him

یعنی به خودتون اجازه نمی‌دین شخصیت اصلی رو قضاوت کنید It means you don't allow yourself to judge the main character

چون نویسنده شما رو مجبور می‌کنه که بفهمیدش و بهش حق بدین Because the author forces you to understand it and give it its right

این کتاب تقریبا ۱۷۰ سال پیش نوشته شده و می‌شه گفت This book was written almost 170 years ago and it can be said

فلوبر اولین نویسنده‌ای بود که اومد با این سبک داستان نویسی، تابوشکنی کرد Flaubert was the first writer who came to break the taboo with this style of story writing

یعنی قبل از فلوبر همه داستان‌های عاشقانه طوری نوشته می‌شدن That is, before Flaubert, all love stories were written like this

که عاشق و معشوق کاملا پاک و بی‌عیب و نقص بودن و عشق‌شون کاملا مقدس بود that the lover and the beloved were completely pure and flawless and their love was completely sacred

و به دوراز هر گونه شهوتی And far from any lust

دو طرف برای رسیدن به هم حاضر بودن هر از خودگذشتگی که لازم باشه انجام بدن Both sides should make any necessary sacrifices in order to be present together

مثل رمان‌های نظامی گنجوی خودمون. لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و اینا Like our own Ganjoi military novels. Lily, Majnoon, Shirin, Farhad and these

ولی فلوبر اومد چیکار کرد؟ But what did Flaubert do when he came?

داستان رو از اون حالت رمانتیسم و ایده‌آلیسمی که قبلش مد بود دراورد He took the story out of that state of romanticism and idealism that was fashionable before

و رفت به سمت واقع‌گرایی And went towards realism

و برای همین هم وقتی رمان منتشر شد با انتقادهای خیلی زیادی رو به رو شد And that's why when the novel was published, it faced a lot of criticism

و خیلی ها اعتقاد داشتن که این رمان بداموزی داره And many believe that this novel is uneducated

و ارزش‌های اخلاقی جامعه و مقدس بودن عشق رو زیر سوال می‌بره And it questions the moral values of society and the sanctity of love

خب من این کتاب رو از اپ فیدیبو خوندم Well, I read this book from Fidibo app

با ترجمه مشفق همدانی که خب خوب بود راضی بودم I was satisfied with Mushfaq Hamdani's translation, which was good

ولی دوستام که این کتاب رو با ترجمه مهدی سحابی از انتشارات مرکز خونده بودن But my friends have read this book translated by Mehdi Sahabi from the center publications

اون ترجمه رو بیشتر تایید می‌کردن They would approve that translation more

و به شدت از ترجمه‌ محمد قاضی انتشارات بدرقه جاودان شاکی بودن

تا جایی که یکی می‌گفت محمد قاضی یه جا به جای اینکه ترجمه کنه کار به جاهای باریک کشید To the extent that someone said that Mohammad Qazi worked in narrow places instead of translating

ترجمه کرده کار به جاهای نازک کشید. یعنی اینقدر ضعیفه Translated and worked in thin places. It means it is so weak

در مورد تعداد صفحات کتاب هم یه خورده گیجم I am also confused about the number of pages in the book

تو هر انتشارات تعداد صفحات فرق می‌کنه The number of pages is different in each publication

یعنی من با فیدیبو خودم ۳۹۲ صفحه بود That is, with my fidibo, it was 392 pages

در صورتی که انتشارات مجید کتابش ۴۹۵ صفحه ست In the case of Majid publications, his book is 495 pages long

یعنی بیش از ۱۰۰ صفحه اختلاف

ولی خب نسخه انگلیسی‌شو که چک کردم همون حدود ۳۹۰ صفحه بود

حالا اگه کسی در جریانه که قضیه این صد صفحه اختلاف چیه Now, if anyone knows what is the matter of these hundred pages of difference

لطفا توی کامنت‌های همین پست بهم بگید

خب ژانر رمان عاشقانه اجتماعی و پند آموزه و تقریبا میشه گفت برای همه گروه‌های سنی مناسبه

و اگه از توصیفات بیش از حد این رمان بگذریم

که البته این خاصیت رمان‌های کلاسیکه Of course, this is the characteristic of classic novels

ریتم رمان یه روند صعودی داره که هر چی جلوتر می‌رید براتون جذاب‌تر می‌شه The rhythm of the novel has an upward trend, which becomes more interesting the further you go

البته اینو هم بگما. تقریبا ۵۰ صفحه اول کتاب خیلی حاشیه‌ایه و از داستان اصلی خیلی دوره Of course, let's say this too. The first 50 pages of the book are very marginal and far removed from the main story

پس اگه ۵۰ صفحه اول رو تحمل کنید جذابیت داستان کم کم خودشو نشون می‌ده

خب و اما امتیاز این کتاب

وقتی این کتابو تموم کردم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم و اونقدر غرق شده بودم توی کتاب

که یه جورایی مطمئن بودم قراره بهش ۵ از ۵ بدم I was somehow sure that I was going to give it 5 out of 5

ولی الان که چند وقتی گذشته و یکم از از اون فضا دور شدم

به این نتیجه رسیدم که خیلی هم پرفکت نبود

همونطور که اولش گفتم یه سری کاراکترها که نقش مهمی هم تو روال داستان داشتن

خیلی شخصیت پردازی قوی‌ای نداشتن Not having a very strong character

یه جورایی یک بعدی بودن و رفتاهاشون قابل درک نبود Somehow, their one-dimensionality and behavior was incomprehensible

ولی فضاسازی عالی بود But the atmosphere was great

یعنی من خیلی لذت بردم از خوندنش مخصوصا آخر داستان I mean, I really enjoyed reading it, especially the end of the story

حالا نمیگم اخر داستان چی میشه ولی اونقدر فضاسازی عالی بود Now I won't say what will happen at the end of the story, but the atmosphere was so great

که همه‌ش حس می‌کردم اگه منم جای «اما» بودم دقیقا همون کارو می‌کردم All of which I felt that if I were in "Emma's" place, I would have done exactly the same thing

خب داشتم چی می‌گفتم قبلش؟ آها امتیاز

بنابراین امتیاز من به این کتاب ۴.۵ از ۵

امتیاز کاربرهای گودریدز به این کتاب ۳.۷ از ۵ هست The rating of Goodreads users for this book is 3.7 out of 5

خب مثل همه رمان‌های خوب دنیا که ازشون اقتباس سینمایی ساخته شده Well, like all the good novels in the world that have been adapted into movies

از این رمان هم تا حالا چنتا فیلم سنمایی و مجموعه تلویزیونی ساخته شده So far, several movies and TV series have been made from this novel

که جدید ترینش مربوط به یه فیلم سینمایی با کارگردانی سوفی بارتس هست The most recent one is related to a movie directed by Sophie Barts

که سال ۲۰۱۵ ساخته شده و امتیازش توی IMDB ۵.۷ از ۱۰ هست

که خب امتیاز بدی محسوب می‌شه و بنابراین من ندیدمش which is considered a bad score and therefore I did not see it

خب و اما سوال اصلی

آیا این کتاب برای شما مناسبه؟ Is this book suitable for you?

اگه زندگی الان تون هیچ شباهتی با رویاهاتون نداره

اگه خیلی آدم کمال‌گرایی هستید و معمولا کم پیش میاد احساس خوشبختی کنید If you are a perfectionist and you rarely feel happy

اگه به عشق‌های اساطیری که سرشاراز ازخودگذشتگی و محبته باور دارید If you believe in mythological love that is full of selflessness and love

و منتظرید یه روز شما هم همچین عشقی رو تجربه کنید

و در نهایت اگه رمان های کلاسیک دوست دارید و توصیفات زیاد خسته تون نمی‌کنه

بله. احتمالا این کتاب براتون مناسب باشه

و با شخصیت مادام بواری همذات پنداری خوبی داشته باشید And have a good identification with the character of Madame Bovary

خب اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید

لطفا همین الان این پست رو لایک کنید و اینکه می‌خواستم بدونید

من اینجا هر هفته کتاب‌های مختلف با ژانرهای مختلف معرفی می‌کنم

و سعی می‌کنم کامل‌ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم

اگه دوست دارید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم

لطفا با لایک و کامنت و معرفی من به دوست‌های کتاب‌خون‌تون از من حمایت کنید

خب حالا بریم سراغ داستان و یه معرفی کلی از شخصیت‌ها

شخصیت اول آقای بواری هست که یک پزشک جوانه

که توی روستا زندگی می‌کنه

با یه زن خیلی مسن‌تر از خودش ازدواج کرده

شخصیت آروم بی خیال و کم حاشیه‌ای داره

کاری و سربه زیره و به همون چیزایی که داره قانعه

می‌دونید چی می گم. یعنی اصلا بلند پرواز نیست You know what I mean. That is, it is not high-flying at all

و اما شخصیت بعدی یک دختر نوجوان و خوشگله به اسم «اما» که اونم توی روستا زندگی می‌کنه

ولی برای یه مدت کوتاهی پدرش اونو می‌فرسته صومعه یا کلیسا But for a short time, his father sends him to a monastery or a church

یادم نمیاد دقیقا چی بود و خلاصه اونجا «اما» با زندگی شهرنشینی و بریز و بپاش‌هاش تا حدودی آشنا میشه

و به خاطر شخصیت خیلی رمانتیک و بلند پروازی که داره و داستان عشق‌های اساطیری که اون روزها می‌خونده

نا‌خوداگاه همیشه پس ذهنش برای آینده خودش هم یک زندگی مجلل رو تجسم می‌کنه

با مرد عاشق پیشه‌ای که از راه می رسه و اونو غرق در خوشبختی می‌کنه

درست مثل کتاب‌ها

ولی خب هر بار وقتی از عالم خیال میاد بیرون می‌بینه که زندگی واقعیش چقدر با رویاهاش فاصله داره

و همین موضوع سرخورده ش می‌کرده تا روزی که... نمی‌گم تا چه روزی. خودتون بخونیدش

بخونید و ببینید که حالا که اما که رضایت نداره از زندگیش

حالا که به خاطر محیط بسته و کسل کننده‌ی زندگیش مجالی برای بروز خودش پیدا نمی‌کنه

در نهایت چه تصمیمی می گیره برای آینده‌ش

و چطور میل و اشتیاقش برای یک زندگی رویایی رو ارضا می‌کنه؟

و آیا موفق می‌شه؟

از اینجا به بعد قراره داستان اسپویل شه پس اگه کتابو نخوندید بقیه‌شو گوش نکنید

حالا چرا دارم اسپویل می کنم برای اولین بار

چون خیلی دوست داشتم اینجا نظر شخصی‌مو راجع به شخصیت اما بگم

چون خیلی‌ها سرزنشش کردن و اونو یک زن بوالهوس معرفی کردن

که قدر زندگی و همسرشو نمی‌دونه. در صورتی که من این نظرو ندارم

به نظر من اتفاقا «اما» خیلی شخصیت دوست داشتنی‌ای بود

یک زن زیبا و احساساتی با یک روح بلند پرواز که فضای کسل کننده‌ی روستا نمی‌تونست شور و هیجانش رو تخلیه کنه

اون فضا بهش اجازه نمی‌داد استعدادهاش بروز پیدا کنه

تنها گناهی که داشت این بود که در مکان اشتباه و زمان اشتباه به دنیا اومده بود

و با مردی ازدواج کرده بود که با اینکه مرد خوبی بود، اما دنیای «اما» براش ناشناخته بود

روح زنونه‌ی «اما» می‌خواست سرشار از عشق باشه و این عشق همیشه مثل روز اول تازه باشه

و شوهرش این نیازش رو درک نمی‌کرد

رفتا‌های «اما» قابل سرزنش نیست چون ما تلاشش رو برای پذیرش زندگی دیدیم "actions"|||||||||||||

تلاشش برای اینکه با همون چیزایی که داره خوشحال باشه

و شوهری که اونقدر از زندگیش کنار «اما» رضایت داره که حتی به ذهنش هم نمی‌رسه که ممکنه

این حس دوطرفه نباشه. بنابراین دلیل افسردگی زنش رو متوجه نمیشه و تلاشی هم برای بهبود اوضاع نمی‌کنه

و امان از روح سرکش «اما» که با اینکه خیلی تلاش کرد اختیار افکارشو به دست بگیره And safe from the rebellious spirit of "Emma" who tried hard to control her thoughts

با عبادت و روزه و هر چی که به ذهنش می‌رسید With worship and fasting and whatever comes to his mind

اما انگار اون عقده‌های فراموش شده ذهنش منتظر یک جرقه بود

تا بتونه خودش رو آزاد کنه و وقتی ازاد شد، چون خودش رو گناه‌کار می‌دونست

هیچوقت نتونست احساس خوشبختی کنه. هیچوقت

دیگه هیچ چیزی راضیش نمی‌کرد. مدام حریص‌تر می‌شد

و تا میومد از یه چیزی لذت ببره می‌دید داره ازش زده می‌شه

و این احساسات رو نویسنده چقدر خوب بیان کرده بود

خدایا چقدر خووب

آخر داستان اونقدر خوب درمانده و بیچاره بودن «اما» رو نشون داد

که وقتی اما خودکشی کرد با خودم گفتم آخیش خودشو کشت راحت شد از دست این زندگی

حالا برداشت من از کل کتاب این بود احتمالا هدف نویسنده این بوده که نشون بده

وقتی دو تا آدم خوب با دو تا دنیای متفاوت با هم ازدواج می‌کنن چطور این ازدواج به کام‌شون زهر می‌شه When two good people from two different worlds get married, how does this marriage become poison to their taste?

خب مرسی که تا این لحظه همراهم بودین

اگه پیشنهادی یا انتقادی دارید خوشحال می‌شم اینجا تو کامنت‌ها باهام در میون بذارید

و به بهتر شدن کارم کمک کنید

تا هفته بعد و یه کتاب خوب دیگه خدا نگهدار