×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.

image

The Iranians, Sara

Sara

من سارا هستم٫ بیست و هشت سالمه. مجرد هستم. دانشگاه زبان فرانسه خوندم. تا دبیرستان top student بودم.

دبیرستان هنرستان رفتم و رشته نقشه کشی ساختمان خوندم. بعد از تموم شدنش و اینکه یعنی دیپلم گرفتم متوجه شدم که علاقه زیادی ندارم. به خاطر همین دانشگاه و کنکور را رشته زبان های خارجی را شرکت کردم شاخه زبان های خارجی و زبان فرانسه دانشگاه آزاد قبول شدم. بعد زبان فرانسه که خوندم بعد از تموم شدن درسم حالا به صورت خصوصی و آموزشگاه شروع کردم به تدریس کردن.

تا یه مدتی بعد از اون توی سفارت بخش آموزش زبان های خارجی مشغول به کار شدم. یه مدتی اونجا قسمت آموزش یعنی به صورت معلم من تدریس میکردم. بعد یه مدتی دوره های هواپیمایی را گذروندم و توی آژآنس هواپیمایی مشغول به کار شدم و یعنی تجربه آژانسی هم دارم.

بعد به ورزش خیلی علاقه دارم ورزش هایی مثل تکواندو و کاراته را امتحان کردم ولی خب دیدم که با روحیه من خیلی سازگار نیست. بعد از یه مدتی یه چند سالی یعنی دو سه سالی بدنسازی را انجام میدادم و تا اینکه به صورت اتفاقی با ورزش یوگا آشنا شدم.

بعد یوگا سبکی که کار میکنم سبک قدرتی یوگا هستنش چون همه آدمها فکر میکنن که یوگا یعنی اینکه بگیری بشینی یه جا و تمرکز کنی و هیچ حرکتی را انجام ندی. ولی در واقع یوگا سبک های بسیار زیادی داره. سبک من آشتانگا یوگا هستش که یه سبک بسیار قدرتیه که نیروی بدنی خوبی را لازم داره و به نظر من ورزش سنگینی به حساب میاد. من خیلی لذت میبرم از این ورزش. واقعا به نظر من یوگا فقط یه ورزش نیستش بلکه سبک زندگی هستش.

در زمینه تحصیلی خیلی دوست دارم توی رشته های ورزشی تربیت بدنی یا تغذیه چیزهایی که مربوط به سلامت باشه خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم ولی خب تو ایران دوست ندارم دیگه درس بخونم. دوست دارم حالا اگر بشه تو یه کشور اروپایی یا یه جای پیشرفته ادامه تحصیل بدم.

بعد یکی از رویاهام اینه که یه باشگاه ورزشی داشته باشم که بیشتر تمرکزش رو یوگا باشه چون همون طوری که بهتون گفتم یوگا فقط یه ورزش نیست به نظر من یه سبک زندگی ای که واقعا روی تمام زوایای زندگی آدم تاثیر میذاره.

دوست دارم مثلا بخش های مختلفی داشته باشه. یوگای کودکان، یوگای بارداری, سبک های مختلف یوگا. و به نظر من فکر میکنم با این کار یعنی با اشاعه آموزش یوگا به آدما باعث میشه که به سلامت آدما کمک میکنه و باعث میشه زندگی بهتری داشته باشن. زندگی راحت تری داشته باشن چون همون طور که گفتم فقط یه ورزش نیست خیلی از قسمت های دیگه ای زندگی آدم را تغییر میده. مثلا از لحاظ اخلاقی، تمرکز ذهنی، از لحاظ تغذیه رو خیلی چیزها تاثیر میذاره.

بعد من آدم برونگرایی نیستم. یعنی خیلی اهل اینکه مثلا دوست های زیادی داشته باشم نیستم دوست دارم. ولی خب روابط صمیمی و نزدیکم به چند نفر محدود میشه و همیشه فکر میکنم که آدم باید سخت و انرژی ش را با کسایی صرف کنه از لحاظ فکری و اعتقادی حتی مشابه هم باشن. به خاطر همین خیلی سخت دوست هام را انتخاب میکنم و خیلی نمیتونم با هر کسی مثلا صمیمی باشم.

بعد به غذا خیلی علاقه دارم. کلا آدم شکمو و پرخوری نیستم ولی خب خودم هم به آشپزی علاقه دارم. دوست دارم آشپزی کنم. حالا هم غذاهای ایرانی را دوست دارم. هم غذاهای فرنگی را دوست دارم, غذای فرنگی ایتالیایی و هندی را خیلی دوست دارم. و دوست دارم غذاهای ایتالیایی را هم یاد بگیرم. بعضی از غذاهای ایتالیایی را بلدم درست کنم مثل پنه های مختلف.

.بعد به جز اون به دیزاین غذا خیلی علاقه دارم. دیزاین غذا, دسرهای مختلف. کلا به دکوراسیون و دیزاین خیلی علاقه دارم. حتی یکی از چیزهای دیگه ای که دلم میخواد مثلا دانشگاه حالا یا به صورت یه کورسی باشه بخونم طراحی و دکوراسیون داخلی هست یعنی چیزهایی که مربوط به دیزاین و ظاهر حالا مثلا خونه میشه یا دکوراسیون حالا هر جایی که هستش.

بعد دیگه هنر خاصی ندارم. مثلا به موسیقی یا نقاشی اینها علاقه خاصی ندارم. قبلا امتحان کردم گیتارو ولی خب برام سخت بود دیگه ادامه همون تو نوجوانی و برام سخت بود ادامه ندادم. یعنی اون علاقه ای که فکر میکنم باید تو من باشه یعنی توی کسی که میخواد ادامه بده رشته اینجوری هنری را تو من نبود.

بعد کارهای آرایشگری را دوست دارم اما نه اینکه خودم بخوام به عنوان آرایشگر باشم یعنی یه شغل این چنینی داشته باشم اما خب باز به خاطر اینکه مثلا خودآرایی و کلا چیزهایی که مربوط به زیبایی میشه را خیلی علاقه دارم.

دوست دارم که بدونم مثلا سبک ها را یا مد روز را و به مثلا چیزهایی که باعث میشه به زیباتر شدن مثلا حالا یا محیط اطراف یا حتی ظاهر آدما کمک میکنه خیلی دوست دارم.

بعد ورزشی را هم که گفتم. خیلی دلم میخواد زبان های مختلفی را یاد بگیرم که البته کار هر کسی نیست. و دوست دارم مثلا همیشه فکر میکنم تو سنین مثلا بالا دلم می خواد زبان های مختلف را حالا اگر نمیدونم چجوری توانش را داشته باشم یا نه اما دوست دارم چیزهای جدید به خصوص زبان های جدید مثل اسپانیش مثل حالا هر زبانی ایتالیایی باشه را یاد بگیرم.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Sara Sara Sara Sarah Sara Sara Sara Sara Sara Sara Sara Сара Sarah sara

من سارا هستم٫ بیست و هشت سالمه. مجرد هستم. دانشگاه زبان فرانسه خوندم. تا دبیرستان top student بودم. |||||||single||||||||beste|Student| ||||||years old|single||university|||studied||high school|top student|top student| |||||||ongehuwd|||||ik heb gestudeerd||middelbare school||| Mein Name ist Sarah, ich bin 28 Jahre alt und Single. Ich habe Französisch an der Universität studiert und war bis zur High School eine Top-Schülerin. I am Sara, 28 years old. I am single. I studied French language at university. I was a top student until high school. Je m'appelle Sarah, j'ai 28 ans et je suis célibataire, j'ai étudié le français à l'université et j'ai été une excellente élève jusqu'au lycée. Mijn naam is Sarah. Ik ben 28 jaar oud. Ik ben vrijgezel Ik heb gestudeerd aan de Franse universiteit tot ik een topstudent was.

دبیرستان هنرستان رفتم و رشته نقشه کشی ساختمان خوندم. بعد از تموم شدنش و اینکه یعنی دیپلم گرفتم متوجه شدم که علاقه زیادی ندارم. به خاطر همین دانشگاه و کنکور را رشته زبان های خارجی را شرکت کردم شاخه زبان های خارجی و زبان فرانسه دانشگاه آزاد قبول شدم. بعد زبان فرانسه که خوندم بعد از تموم شدن درسم حالا به صورت خصوصی و آموزشگاه شروع کردم به تدریس کردن. |Berufsschule||||Zeichnen|Zeichnen|Gebäude|||||wurde||||||gemerkt|||||||||||Aufnahmeprüfung|||||||Teilnahme||Fachrichtung||||||||Universität آزاد|angenommen|||||||||||Studium||||privat|||anfangen|||unterrichten| de middelbare school||||studierichting|tekenen|||||||het beëindigen|||||||ik realiseerde me||||||vanwege|datom|||toelatingsexamen||vak|||buitenlandse talen||deelnemen aan|||||||||||geaccepteerd|||||||||||||||privé||taalcentrum||||lesgeven| |vocational high school|||field of study|Drafting|Drafting|building|||||graduation||||||realized|||interest|||"due to"|||||entrance exam||field of study|||foreign languages||took|I did|field|||foreign languages|||||Azad University|accepted to|||||||||||my studies|||privately|private||Training center||||teaching| Ich besuchte die Hanrestan High School und studierte Baudesign. Nachdem ich sie abgeschlossen und ein Diplom erhalten hatte, wurde mir klar, dass ich wegen dieser Universität kein großes Interesse hatte, und ich legte die Aufnahmeprüfung im Bereich Fremdsprachen ab und Französisch, und dann wurde ich an der Azad-Universität angenommen. Die französische Sprache, die ich nach Abschluss meines Studiums lernte, begann ich nun, privat und an Schulen zu unterrichten. I went to an art high school and studied architecture drawing. After completing it and getting my diploma, I realized I didn't have much interest in it. That's why I participated in the university entrance exam for foreign languages, and got accepted in the French language branch of the Open University. Then, after studying French, I started teaching privately and at an institute after finishing my course. Je suis allé au lycée Hanarestan et j'ai étudié la conception de bâtiments. Après l'avoir terminé et obtenu un diplôme, j'ai réalisé que cela ne m'intéressait pas beaucoup. Pour cette raison, je suis entré à l'université et à l'examen d'entrée dans le domaine des langues étrangères. Ik ging naar de middelbare school en studeerde tekenen na mijn afstuderen, en dat betekent dat ik een diploma kreeg, ik realiseerde me dat ik niet erg geïnteresseerd was, vanwege deze universiteit en het toelatingsexamen nam ik deel aan vreemde talen, vreemde talen en Frans taaltak, werd ik toegelaten tot Azad University De Franse taal die ik studeerde, na het afronden van mijn cursus, ben ik nu privé en op school gaan lesgeven.

تا یه مدتی بعد از اون توی سفارت بخش آموزش زبان های خارجی مشغول به کار شدم. یه مدتی اونجا قسمت آموزش یعنی به صورت معلم من تدریس میکردم. بعد یه مدتی دوره های هواپیمایی را گذروندم و توی آژآنس هواپیمایی مشغول به کار شدم و یعنی تجربه آژانسی هم دارم. ||||||||afdeling|onderwijs|||buitenlandse||||||||||||||||ik gaf les|||||||||||||||||||ervaring (1)|ervaring met een bureau|| ||eine Weile|||||Botschaft||||||beschäftigt|||||||Abteilung||das heißt||Form||||ich unterrichtete|||||||||||||||||||||| ||for a while|||||Embassy|department|education|||foreign languages|"engaged in"|||||for a while||department|Education|that||as|as a teacher||teaching|was doing|||for a while|courses|of|aviation courses||I completed|||Travel agency|aviation courses|"employed"||work||||experience|Travel agency work|| Danach habe ich eine Zeit lang in der Abteilung für Fremdsprachenunterricht der Botschaft gearbeitet. Dort habe ich eine Zeit lang als Lehrer unterrichtet, dann habe ich eine Zeit lang Flugkurse belegt und in einer Flugagentur gearbeitet, was auch Agenturerfahrung bedeutet . Ich habe. For a while after that, I worked in the foreign language education department of the embassy. For a while there, in the education section, I was teaching as a teacher. Then, I took airline courses and worked in an airline agency, so I also have experience in an agency. J'ai ensuite travaillé quelque temps au service d'enseignement des langues étrangères de l'ambassade, où j'ai enseigné pendant un certain temps en tant que professeur, puis j'ai pris des cours d'aviation pendant un certain temps et j'ai travaillé dans une agence aérienne, ce qui signifie que j'ai également une expérience en agence. Daarna heb ik een tijdje op de afdeling onderwijs voor vreemde talen van de ambassade gewerkt, een tijdje heb ik daar op de afdeling onderwijs gewerkt, dat wil zeggen als docent.

بعد به ورزش خیلی علاقه دارم ورزش هایی مثل تکواندو و کاراته را امتحان کردم ولی خب دیدم که با روحیه من خیلی سازگار نیست. بعد از یه مدتی یه چند سالی یعنی دو سه سالی بدنسازی را انجام میدادم و تا اینکه به صورت اتفاقی با ورزش یوگا آشنا شدم. ||sports||interest|||||Taekwondo||karate||tried|||"well"|I realized|||personality|||compatible with|||||a while||a few||||||Bodybuilding|||I was doing|||until|||by chance|||yoga|became familiar with|I became ||sport|||||||||karate|||||||||mijn geest|||compatibel|||||een tijdje|||||||een paar jaar|krachttraining|||||||||||||| Ich interessiere mich sehr für Sportarten wie Taekwondo und Karate, aber ich habe gesehen, dass es nicht sehr mit meinem Geist vereinbar ist Later on, I developed a great interest in sports. I tried sports like taekwondo and karate, but I realized they were not very compatible with my spirit. After a while, for a few years, I was involved in bodybuilding until I accidentally became familiar with yoga. Ensuite, je suis très intéressé par le sport, j'ai essayé des sports comme le Taekwondo et le Karaté, mais j'ai vu que ce n'était pas très compatible avec mon esprit. Dan ben ik erg geïnteresseerd in sport, ik heb sporten geprobeerd als Taekwondo en Karate, maar ik zag dat het niet erg paste bij mijn humeur.

بعد یوگا سبکی که کار میکنم سبک قدرتی یوگا هستنش چون همه آدمها فکر میکنن که یوگا یعنی اینکه بگیری بشینی یه جا و تمرکز کنی و هیچ حرکتی را انجام ندی. ولی در واقع یوگا سبک های بسیار زیادی داره. سبک من آشتانگا یوگا هستش که یه سبک بسیار قدرتیه که نیروی بدنی خوبی را لازم داره و به نظر من ورزش سنگینی به حساب میاد. من خیلی لذت میبرم از این ورزش. واقعا به نظر من یوگا فقط یه ورزش نیستش بلکه سبک زندگی هستش. |yoga|style|||do|style|powerful||"is"||all|people||do|||||sit down|sit down||||concentration||||movement|||power yoga||||||||||||Ashtanga Yoga|||||||powerful||strength|physical strength|||requires|||||||intense||considered as||||Enjoyment|enjoy||||||||||||"is not"|"but rather"|style|| ||||||stijl|kracht||is|||mensen||||||||zit||||concentratie||||||doen|niet||||||||||||Ashtanga||is|||||||||||||||||sport|zware sport||||||||||||||||||||||| Dann ist der Yoga-Stil, den ich arbeite, der Power-Yoga-Stil, weil jeder denkt, dass Yoga bedeutet, sich hinzusetzen und zu konzentrieren und keine Bewegung zu machen, aber tatsächlich gibt es viele Yoga-Stile. Mein Stil ist Ashtanga-Yoga, was sehr ist Anderer Stil. Es erfordert eine gute körperliche Kraft und meiner Meinung nach ist es eine schwere Sportart. Meiner Meinung nach ist Yoga nicht nur ein Sport, sondern ein Lebensstil. Then, the style of yoga that I work on is the power style of yoga, because everyone thinks that yoga means sitting down and concentrating and not doing any movement. But in fact, yoga has many styles. My style is Ashtanga yoga, which is a very strong style that requires good physical strength, and in my opinion, it is considered a heavy exercise. I really enjoy this sport. In my opinion, yoga is not just a sport but a lifestyle Ensuite, le style de yoga que je fais est le style de yoga de la force parce que tout le monde pense que le yoga signifie s'asseoir au même endroit et se concentrer et ne faire aucun mouvement, mais en fait le yoga a plusieurs styles. Mon style est l'ashtanga yoga, qui est un style très fort qui nécessite une bonne force physique, et à mon avis, il est considéré comme un exercice lourd. J'aime vraiment ce sport. Je pense vraiment que le yoga n'est pas seulement un sport, mais un mode de vie. Dan yoga, de stijl waarin ik werk is de krachtstijl van yoga, omdat iedereen denkt dat yoga betekent: zitten en concentreren en geen beweging maken, maar in feite heeft yoga veel stijlen. Mijn stijl is Ashtanga-yoga, wat een hele stijl is. Kracht vereist goede fysieke kracht en ik vind het een zware sport, ik geniet echt van deze sport, naar mijn mening is yoga niet alleen een sport maar een levensstijl.

در زمینه تحصیلی خیلی دوست دارم توی رشته های ورزشی تربیت بدنی یا تغذیه چیزهایی که مربوط به سلامت باشه خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم ولی خب تو ایران دوست ندارم دیگه درس بخونم. دوست دارم حالا اگر بشه تو یه کشور اروپایی یا یه جای پیشرفته ادامه تحصیل بدم. |field|academic|||||field||sports-related fields|Physical education|physical education||Nutrition|things||related to||health and wellness|are|very|||continue studying|study|I like||Well|||||||to study|||||it happens|you|a||European country||||advanced|continue|studies| ||onderwijs|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| Was die Ausbildung betrifft, studiere ich sehr gerne Sport, Sport oder Ernährung, Dinge, die mit Gesundheit zu tun haben, aber ich möchte jetzt, wenn möglich, nicht mehr studieren Ich möchte meine Ausbildung in einem europäischen Land oder einem fortgeschrittenen Ort fortsetzen In the field of education, I really like to continue my education in sports fields, physical education or nutrition, things related to health, but I don't want to study in Iran anymore. If possible, I would like to continue my education in a European country or an advanced place Dans le domaine de l'éducation, j'aime beaucoup poursuivre mes études dans le sport, l'éducation physique ou la nutrition, les choses liées à la santé, mais je ne veux plus étudier en Iran. Maintenant, si possible, j'aimerais poursuivre mes études dans un pays européen ou un endroit avancé. Op het gebied van onderwijs zou ik graag mijn opleiding voortzetten op het gebied van sport, lichamelijke opvoeding of voeding, zaken die met gezondheid te maken hebben, maar ik hou er niet meer van om in Iran te studeren. Ik wil graag mijn opleiding voortzetten in een Europees land of een geavanceerde plaats بدم.

بعد یکی از رویاهام اینه که یه باشگاه ورزشی داشته باشم که بیشتر تمرکزش رو یوگا باشه چون همون طوری که بهتون گفتم یوگا فقط یه ورزش نیست به نظر من یه سبک زندگی ای که واقعا روی تمام زوایای زندگی آدم تاثیر میذاره. |||my dreams||||gym||||||its focus||yoga|okay||that|In a way||"to you"|||||||||||lifestyle|life style|||||all aspects|aspects|||impact| |||mijn dromen||||||||||||||||||||||||||||een|levensstijl|||||||aspecten|||invloed| Dann ist es einer meiner Träume, einen Sportverein zu haben, der sich hauptsächlich auf Yoga konzentriert, denn wie ich Ihnen bereits sagte, ist Yoga meiner Meinung nach nicht nur ein Sport, sondern ein Lebensstil, der wirklich alle Aspekte des Lebens eines Menschen beeinflusst. Then, one of my dreams is to have a sports club that focuses mostly on yoga, because as I told you, yoga is not just a sport, in my opinion, it is a lifestyle that really affects all aspects of a person's life Ensuite, un de mes rêves est d'avoir un club de sport qui se concentre principalement sur le yoga, car comme je vous l'ai dit, le yoga n'est pas qu'un sport, à mon avis, c'est un mode de vie qui touche vraiment tous les aspects de la vie d'une personne. Dan is een van mijn dromen om een sportclub te hebben die zich meer op yoga richt, want, zoals ik al zei, yoga is niet alleen een sport, ik denk dat het een levensstijl is die echt alle aspecten van iemands leven beïnvloedt.

دوست دارم مثلا بخش های مختلفی داشته باشه. یوگای کودکان، یوگای بارداری, سبک های مختلف یوگا. و به نظر من فکر میکنم با این کار یعنی با اشاعه آموزش یوگا به آدما باعث میشه که به سلامت آدما کمک میکنه و باعث میشه زندگی بهتری داشته باشن. زندگی راحت تری داشته باشن چون همون طور که گفتم فقط یه ورزش نیست خیلی از قسمت های دیگه ای زندگی آدم را تغییر میده. مثلا از لحاظ اخلاقی، تمرکز ذهنی، از لحاظ تغذیه رو خیلی چیزها تاثیر میذاره. friend||"for example"|section||various|||Yoga|children's yoga||pregnancy yoga|||various|||||||||||||promotion||||people|causes|||||||makes||causes|||better||be||comfortable|easier||"have"|||||||||||||||||||change|it changes|||in terms of|morally|mental focus|mental focus|||nutrition|||many aspects|impact| ||bijvoorbeeld|||verschillende||||kinderyoga||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||ethisch||mentale focus|||||||| Ich würde mir wünschen, dass es verschiedene Abschnitte gibt, zum Beispiel Kinderyoga, Schwangerschaftsyoga, verschiedene Yogastile, und meiner Meinung nach denke ich, dass dadurch, indem man die Yoga-Ausbildung an die Menschen weitergibt, die Gesundheit der Menschen gefördert und sie gesund werden Habe ein besseres Leben, ein einfacheres Leben. Habe es, weil es, wie gesagt, kein Sport ist, sondern viele Teile des Lebens eines Menschen verändert. I would like it to have different sections, for example. Children's yoga, pregnancy yoga, different styles of yoga. And in my opinion, I think that by doing this, by spreading yoga education to people, it will help people's health and make them live a better life. Have an easier life because, as I said, it is not a sport, it changes many parts of a person's life J'aimerais qu'il ait différentes parties, par exemple, le yoga des enfants, le yoga de la grossesse, différents styles de yoga, et à mon avis, en faisant cela, en diffusant l'enseignement du yoga aux gens, cela aidera la santé des gens et leur fera vivre une vie meilleure, une vie plus facile, car comme je l'ai dit, ce n'est pas un sport, cela change de nombreuses parties de la vie d'une personne. Ik zou graag verschillende secties willen hebben, bijvoorbeeld kinderyoga, zwangerschapsyoga, verschillende yogastijlen, en ik denk dat door dit te doen, dat wil zeggen door yoga-educatie onder mensen te verspreiden, het de gezondheid van mensen zal helpen en hun leven zal verbeteren. Hebben, want zoals ik al zei, het is geen sport, het verandert veel delen van iemands leven.

بعد من آدم برونگرایی نیستم. یعنی خیلی اهل اینکه مثلا دوست های زیادی داشته باشم نیستم دوست دارم. ولی خب روابط صمیمی و نزدیکم به چند نفر محدود میشه و همیشه فکر میکنم که آدم باید سخت و انرژی ش را با کسایی صرف کنه از لحاظ فکری و اعتقادی حتی مشابه هم باشن. به خاطر همین خیلی سخت دوست هام را انتخاب میکنم و خیلی نمیتونم با هر کسی مثلا صمیمی باشم. |I||Extroversion|||very|fond of||for example||||||I am not|||||relationships|close||close relationships|||people|limited to few|||||||||carefully||energy|my energy|||people|spend on|like|||||ideological beliefs|even|similar in beliefs|too|||||||friends|important||choose||||can't really|||with anyone||| |||||||||||||||||||||||||||beperkt|||altijd||||||||energie|||||uitgeven|||||||||||||||||Hamm||keuze||||ik kan niet|||||| Moralisch gesehen beeinflusst die mentale Konzentration beispielsweise viele Dinge in Bezug auf die Ernährung. Dann bin ich kein Extrovertierter, das heißt, ich mag es nicht, viele Freunde zu haben, auch wenn sie sich ähneln In Bezug auf Gedanken und Glauben wähle ich meine Freunde deshalb sehr sorgfältig aus und kann zum Beispiel niemandem nahe sein. For example, in terms of morality, mental concentration affects many things in terms of nutrition. Then I am not an extrovert. I mean, I'm not very fond of having many friends. But my intimate and close relationships are limited to a few people, and I always think that one should spend time and energy with someone who is even similar in terms of thought and belief. That's why I choose my friends very hard and I can't be close with anyone Par exemple, moralement, la concentration mentale affecte beaucoup de choses en termes de nutrition, alors je ne suis pas extraverti, c'est-à-dire que je n'aime pas beaucoup avoir beaucoup d'amis, je les aime bien, mais mes relations intimes et proches sont limitées à quelques personnes, et je pense toujours qu'une personne devrait passer son temps et son énergie avec quelqu'un, même s'ils sont similaires en termes de pensée et de croyance, c'est pourquoi je choisis très durement mes amis et je ne peux être proche de personne, par exemple. Moreel gezien wordt mentale focus in termen van voeding bijvoorbeeld door veel dingen beïnvloed. Dan ben ik niet extravert, dat wil zeggen, ik hou er bijvoorbeeld niet zo van om veel vrienden te hebben. vergelijkbaar in gedachte en overtuiging, dus ik kies mijn vrienden heel hard en ik kan bijvoorbeeld met niemand heel dichtbij zijn.

بعد به غذا خیلی علاقه دارم. کلا آدم شکمو و پرخوری نیستم ولی خب خودم هم به آشپزی علاقه دارم. دوست دارم آشپزی کنم. حالا هم غذاهای ایرانی را دوست دارم. هم غذاهای فرنگی را دوست دارم, غذای فرنگی ایتالیایی و هندی را خیلی دوست دارم. و دوست دارم غذاهای ایتالیایی را هم یاد بگیرم. بعضی از غذاهای ایتالیایی را بلدم درست کنم مثل پنه های مختلف. ||food||interest|I|"generally"||"Food lover"||overeating||||myself|||||||||||||||||||foreign cuisine||||||Italian food||Indian food|||||||||Italian food|||||some|||||I know how||||penne pasta||various ||||||over het algemeen||eetlustig||overeten|||||||||||||||||||||||Frans||||||||Indiaas|||||||||||||||||||||||pasta|| Ich mag Essen sehr, ich bin kein Vielfraß, aber ich koche auch gern, ich koche gerne, jetzt mag ich iranisches Essen, ich mag Farengi-Essen, ich mag italienisches und indisches Farengi sehr und ich mag Italienisch Ich weiß auch, wie man einige italienische Gerichte kocht. Then I am very interested in food. I am not a glutton, but I am also interested in cooking. I like to cook. Now I like Iranian food. I also like foreign dishes, I like Italian and Indian ones very much. And I would like to learn Italian food. I know how to make some Italian dishes like different penne Je suis très intéressé par la nourriture. Je ne suis pas un glouton et un glouton, mais je m'intéresse aussi à la cuisine. J'aime cuisiner. Maintenant, j'aime la nourriture iranienne et j'aime la nourriture farangi. J'aime beaucoup les farangi italiens et indiens. J'aime aussi apprendre la cuisine italienne. Je sais cuisiner des plats italiens.

.بعد به جز اون به دیزاین غذا خیلی علاقه دارم. دیزاین غذا, دسرهای مختلف. کلا به دکوراسیون و دیزاین خیلی علاقه دارم. حتی یکی از چیزهای دیگه ای که دلم میخواد مثلا دانشگاه حالا یا به صورت یه کورسی باشه بخونم طراحی و دکوراسیون داخلی هست یعنی چیزهایی که مربوط به دیزاین و ظاهر حالا مثلا خونه میشه یا دکوراسیون حالا هر جایی که هستش. |"to"|"except for"|that||design|||||||desserts||in general||Interior design|||||||||things||||I want|"wants to"||||||||course||"to study"|Design and decoration|||interior design|||||related to||||appearance|"now" or "currently"|"for example"|home or house||||now||any place||is |||||design|||interesse||design|voedsel|toetjes|verschillende|||decoratie|||||||||dingen|||||||universiteit|||||||||ontwerp||decoratie|||||||||||||||||||||is Abgesehen davon interessiere ich mich sehr für Food-Design, Food-Design, verschiedene Desserts, generell interessiere ich mich sehr für Dekoration und Design. Sogar eines der anderen Dinge, die ich an der Universität studieren möchte, zum Beispiel. ist Innenarchitektur und Dekoration, also Dinge, die mit Design und Aussehen zu tun haben, zum Beispiel Häuser oder Dekorationen, wo immer sie sind, dann habe ich keine besondere Kunst mehr. Besides that, I am very interested in food design. I am very interested in food design, various desserts, decoration and design. Even one of the other things that I want to study, for example, in the university or in the form of a course, is interior design and decoration, that is, things related to design and appearance Comme diverses autres choses, en plus de cela, je suis très intéressé par le design alimentaire, le design alimentaire, divers desserts, en général, je suis très intéressé par la décoration et le design. Même l'une des autres choses que je veux étudier, par exemple, à l'université ou en tant que cours, est le design d'intérieur et la décoration, c'est-à-dire les choses liées au design et à l'apparence. Net als verschillende centen, daarnaast ben ik erg geïnteresseerd in food design. Food design. Verschillende desserts. Over het algemeen ben ik erg geïnteresseerd in decoratie en design. Ik bedoel dingen die te maken hebben met design en uiterlijk, nu wordt het een huis of decoratie, waar het ook is, dan heb ik geen bijzondere kunst meer.

بعد دیگه هنر خاصی ندارم. مثلا به موسیقی یا نقاشی اینها علاقه خاصی ندارم. قبلا امتحان کردم گیتارو ولی خب برام سخت بود دیگه ادامه همون تو نوجوانی و برام سخت بود ادامه ندادم. یعنی اون علاقه ای که فکر میکنم باید تو من باشه یعنی توی کسی که میخواد ادامه بده رشته اینجوری هنری را تو من نبود. ||art|special interest||||||painting|these things||||previously|I tried||the guitar|but||"for me"||||continue|the same||adolescence|||||continue with it|I didn't continue|that is||interest||||||||||||||continue||field|like this|||||wasn't there ||kunst|speciaal||bijvoorbeeld||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| Ich interessiere mich zum Beispiel nicht besonders für Musik oder Malerei. Ich habe es vorher mit der Gitarre versucht, aber es fiel mir schwer. For example, I am not particularly interested in their music or painting. I tried the guitar before, but it was difficult for me, so I didn't continue. I was still a teenager and it was hard for me, so I didn't continue Par exemple, je ne m'intéresse pas particulièrement à la musique ou à la peinture, j'ai essayé la guitare avant, mais c'était difficile pour moi. Ik heb bijvoorbeeld geen bijzondere interesse in muziek of schilderen, ik heb eerder gitaar geprobeerd, maar het was moeilijk voor mij, ik ging niet meer verder.

بعد کارهای آرایشگری را دوست دارم اما نه اینکه خودم بخوام به عنوان آرایشگر باشم یعنی یه شغل این چنینی داشته باشم اما خب باز به خاطر اینکه مثلا خودآرایی و کلا چیزهایی که مربوط به زیبایی میشه را خیلی علاقه دارم. ||hairdressing||||||||"I want"||as a|hairdresser||||job||such as this|||||again|||||self-grooming||in general|||related||beauty||||| ||kapsalon|||||||||||kapper||||||zoiets|||||||vanwege|||zelfverzorging|||||||||||| Ich meine, das Interesse, das meiner Meinung nach an mir liegen sollte, also an der Person, die den künstlerischen Bereich so weiterführen möchte, hatte ich nicht, dann mag ich Friseur, aber nicht, dass ich Friseur werden möchte Ich selbst, das heißt, einen solchen Job zu haben, aber andererseits weil ich zum Beispiel sehr gern selbst schminke und alles, was mit Schönheit zu tun hat. That is, the interest that I think should be in me, that is, in someone who wants to continue the field of art like this, was not in me. Then I like hairdressing, but not because I want to be a hairstylist, that is, to have a job like this, but because I like self-makeup and things related to beauty in general C'est-à-dire l'intérêt que je pense devrait être en moi, c'est-à-dire en quelqu'un qui veut continuer dans le domaine de l'art comme celui-ci, je ne l'avais pas, alors j'aime la coiffure, mais pas parce que je veux être coiffeur, c'est-à-dire avoir un travail comme celui-ci, mais encore une fois, parce que je m'intéresse beaucoup à l'auto-maquillage et aux choses liées à la beauté en général. Ik bedoel, de interesse die volgens mij in mij zou moeten zijn, dat wil zeggen, in iemand die wil doorgaan, het vakgebied van deze kunst was niet in mij. algemeen.

دوست دارم که بدونم مثلا سبک ها را یا مد روز را و به مثلا چیزهایی که باعث میشه به زیباتر شدن مثلا حالا یا محیط اطراف یا حتی ظاهر آدما کمک میکنه خیلی دوست دارم. |||"to know"||style||||fashion||||||||causes|||more beautiful|||||environment or surroundings|surrounding environment|||appearance of people|||||| |||||stijl|||||||||||||||||||||||||||||| I like to know, for example, styles or fashion, and for example, things that help to be more beautiful, for example, the surroundings or even the appearance of people J'aime vraiment connaître, par exemple, les styles ou la mode, et par exemple, les choses qui rendent les choses plus belles, par exemple, l'environnement, ou même l'apparence des gens.

بعد ورزشی را هم که گفتم. خیلی دلم میخواد زبان های مختلفی را یاد بگیرم که البته کار هر کسی نیست. و دوست دارم مثلا همیشه فکر میکنم تو سنین مثلا بالا دلم می خواد زبان های مختلف را حالا اگر نمیدونم چجوری توانش را داشته باشم یا نه اما دوست دارم چیزهای جدید به خصوص زبان های جدید مثل اسپانیش مثل حالا هر زبانی ایتالیایی باشه را یاد بگیرم. ||||||||wants||||||||of course|||||||||||||ages||older ages|||"want to"|||||||"I don't know"|how to|capability||||||||||||especially|||||Spanish||||language||||| |||||||||||verschillende||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||in het bijzonder||||||||||||||bepaal Nachdem ich Sport erwähnt habe, möchte ich unbedingt verschiedene Sprachen lernen, was natürlich nicht jedermanns Aufgabe ist. Ich möchte neue Dinge lernen, insbesondere neue Sprachen, wie Spanisch, sowie jede italienische Sprache. Then I mentioned sports. I really want to learn different languages, which of course is not for everyone. I always think, for example, when I'm old, for example, I like different languages, now if I don't know how I can do it or not, but I like to learn new things, especially new languages, like Spanish, like now, any language, Italian J'ai aussi dit à propos du sport, je veux vraiment apprendre différentes langues, ce qui bien sûr n'est pas le travail de tout le monde. Je pense toujours, par exemple, quand j'étais vieux, par exemple, j'aime différentes langues. Maintenant, si je ne sais pas comment je peux le faire ou non, mais j'aime apprendre de nouvelles choses, surtout de nouvelles langues, comme l'espagnol, comme maintenant, n'importe quelle langue, l'italien. Wat betreft de sport die ik zei, ik wil heel graag verschillende talen leren, wat natuurlijk niet ieders werk is. Ik vind het leuk. Ik denk bijvoorbeeld altijd dat ik bijvoorbeeld op oudere leeftijd van verschillende talen hou. Leer nieuw dingen, vooral nieuwe talen zoals Spaans zoals elk ander Italiaans nu.