×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.

image

History of Iran, History of Iran 11

History of Iran 11

سلام. این اپیزود یازدهم تاریخ ایران هست. از اینجا به بعد راجع به تاریخ بعد از ورود اسلام به ایران حرف می زنم. همون طور که گفتم، با حملۀ عرب های مسلمان به ایران شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد. شخصی که دستور این حمله به ایران را صادر کرده بود ابوبکر بود. که خلیفهٔ اول عرب های مسلمان بود. بعد در زمان خلافت عمر، خلیفۀ دوم، نبرد قادسیه اتفاق افتاد. و بخش اعظمی از ایران به دست اعراب مسلمان فتح شد. در زمان سومین خلیفۀ اعراب، یعنی عثمان، قلمرو آن ها به بیشترین حد خود رسید. در جنگ نهاوند مسلمانان تقریباً همهٔ قلمروی ساسانیان را فتح کردند. پس از فتح ایران توسط اعراب و از بین رفتن حکومت مرکزی، ایران توسط دستگاه خلافت اسلامی اداره می شد. با روی کار آمدن عباسیان دورۀ جدیدی در خلافت اسلامی آغاز شد. به تدریج، با ضعیف شدن عباسیان و نارضایتی مردم ایران از نحوۀ حکومت اعراب، حکومت های نیمه مستقل و مستقل در ایران شکل گرفتند. اما خلافت عباسی به ناچار و برای حفظ قدرت خود در ایران این سلسله ها را به رسمیت شناخت. با شکل‏گیری حکومت های محلی در ایران، که با ظهور سلسله طاهریان در اوایل قرن نهم میلادی آغاز شد، در کنار نهاد خلافت، قدرت دیگری هم در صحنه سیاسی کشور به وجود آمد. تقارن حکومت های محلی با خلافت اسلامی، در وضعیت سرزمین های شرقی خلافت اسلامی تغییراتی پدید آورد. و حوادث و تحولات گوناگونی را به دنبال داشت. در این دوره، تنها خلفا در سرنوشت ایران دخیل نبودند. بلکه حاکمان محلی و سلسله‏های ایرانی و یا غیر ایرانی به قدرت رسیده در ایران نیز سهمی را به خود اختصاص دادند. سلسله های طاهریان، صفاریان، علویان، سامانیان و آل بویه، مهم ترین سلسله هایی بودند که در فاصلهٔ قرن های نهم تا یازدهم میلادی بر بخش هایی از ایران حکومت می کردند. آن ها به تدریج به تسلط عباسیان بر ایران پایان دادند. طاهریان و سامانیان با فرمان خلفای عباسی به قدرت رسیدند. و با تأیید آنها به حکومت خود ادامه دادند. ولی بنیانگذاران سلسله های صفاریان، علویان و آل بویه، بی آنکه اجازه و فرمانی از خلفای عباسی بگیرند، حکومت خود را برپا کردند. ادیبان و دانشمندان بسیاری در این دوره می زیستند.خوارزمی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی از دانشمندان مهم ایرانی این دوران هستند. فردوسی هم در اواخر دورهٔ سامانیان، سرودن شاهنامه را آغاز کرد. پس از ورود اسلام به ایران، تا مدت ها عربی زبان اداری ایران بود. فرمان ها و نامه های اداری به زبان عربی نوشته می شد. و دانشمندان نیز کتاب های خود را به عربی می نوشتند. ولی مردم ایران همچنان به زبان فارسی سخن می گفتند. و به خط‌های مانوی و پهلوی می‌نوشتند. در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد. و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد. در دوره سامانی، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در امور دیوانی زبان عربی را به کار می‌بردند، امکان آن فراهم شد تا شاعران ایرانی همچون رودکی و دقیقی از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد. و سرانجام خط فارسی نوین پدید آورده شد. این خط فارسی گونۀ تکامل‌یافته از خط در زمان

اشکانیان و ساسانیان، یعنی خط پهلوی و اوستایی بود. ایرانیان بر اساس نیازهای زبانی خود، الفبای فارسی را پدید آوردند. ورود اسلام به ایران بر معماری ایرانی تأثیرات مشهودی گذاشت. همچنین هنرهایی مثل خوشنویسی، قالی بافی، سفالگری و کاشی سازی از آن تأثیر بسیار گرفتند. بدین ترتیب فرهنگ و هنر ایرانی دچار تغییر و دگرگونی شد. اما از قرن دهم میلادی بر اثر تلاش های ایرانیان به ویژه حکام آل بویه، مرکز، جنوب و غرب ایران استقلال سیاسی و فرهنگی خود را از دستگاه خلافت به دست آوردند. و جنبه هایی از تمدن ایرانی دوباره احیا شد.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

History of Iran 11 History of Iran 11 Historia de Irán 11 Histoire de l'Iran 11 Geschiedenis van Iran 11 Historia Iranu 11 História do Irã 11

سلام. این اپیزود یازدهم تاریخ ایران هست. this||eleventh episode||| |||geschiedenis|| Dies ist die elfte Episode der Geschichte des Iran. This is the eleventh episode in the history of Iran. C'est le onzième épisode de l'histoire de l'Iran. Bu, İran tarihinin on birinci bölümü. از اینجا به بعد راجع به تاریخ بعد از ورود اسلام به ایران حرف می زنم. |from here|||about|||||arrival|||||| ||||over|||||binnenkomst|||||| Von jetzt an spreche ich über die Geschichte nach dem Eintritt des Islam in den Iran. From now on, I will talk about the history after the arrival of Islam in Iran. À partir de maintenant, je parlerai de l’histoire après l’arrivée de l’Islam en Iran. Vanaf hier zal ik het hebben over de geschiedenis na de komst van de islam in Iran. همون طور که گفتم، با حملۀ عرب های مسلمان به ایران شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد. |||||attack||||to||empire||fall| |||||||||||||val van| Wie bereits erwähnt, fiel das Sassanidenreich mit dem Angriff der arabischen Muslime auf den Iran. As I said, the Sassanid Empire fell with the invasion of Muslim Arabs by Iran. Comme je l’ai dit, avec l’attaque des Arabes musulmans contre l’Iran, l’empire sassanide est tombé. شخصی که دستور این حمله به ایران را صادر کرده بود ابوبکر بود. The person||order||||||issued|||Abu Bakr| |||||||||||Abu Bakr| Die Person, die den Befehl für diesen Angriff auf den Iran erteilt hatte, war Abu Bakr. The person who ordered the attack on Iran was Abu Bakr. La personne qui a ordonné cette attaque contre l’Iran était Abou Bakr. De persoon die opdracht gaf tot deze aanval op Iran was Abu Bakr. که خلیفهٔ اول عرب های مسلمان بود. |the first caliph||||| |kalief van||||| Er war der erste Kalif der arabischen Muslime. Who was the first caliph of the Muslim Arabs. بعد در زمان خلافت عمر، خلیفۀ دوم، نبرد قادسیه اتفاق افتاد. after|||caliphate|Omar|caliph||battle|Battle of Qadisiyyah|occurred|took place |||kalifaat||kalief|||Slag bij Qadisiyya|| Später, während der Herrschaft von Umar, dem zweiten Kalifen, fand die Schlacht von Qadisiyyah statt. Later, during the caliphate of Umar, the second caliph, the battle of Qadisiyah took place. Puis, pendant le califat d’Umar, le deuxième calife, eut lieu la bataille de Qadisiyah. Toen, tijdens het kalifaat van Umar, de tweede kalief, vond de slag om Qadisiyah plaats. و بخش اعظمی از ایران به دست اعراب مسلمان فتح شد. ||vast majority|||||Arab Muslims||conquest| Der Großteil des Iran wurde von den arabischen Muslimen erobert. And much of Iran was conquered by Muslim Arabs. Et une grande partie de l’Iran a été conquise par les Arabes musulmans. En een groot deel van Iran werd veroverd door islamitische Arabieren. در زمان سومین خلیفۀ اعراب، یعنی عثمان، قلمرو آن ها به بیشترین حد خود رسید. |||Caliph|||Uthman|territory|||||extent|its own extent|reached ||derde|kalief|||Oethman|||||||| Unter dem dritten Kalifen der Araber, nämlich Uthman, erreichte ihr Territorium sein Maximum. During the time of the third Arab caliph, Uthman, their territory reached its maximum. À l’époque du troisième calife des Arabes, c’est-à-dire Othman, leur territoire atteignit son étendue maximale. In de tijd van de derde kalief van de Arabieren, dat wil zeggen Uthman, bereikte hun territorium zijn maximale omvang. در جنگ نهاوند مسلمانان تقریباً همهٔ قلمروی ساسانیان را فتح کردند. ||Nahavand||almost all|all|territory|||| ||Nehavand||Bijna|alle|gebied|Sassaniden||| In der Schlacht von Nahavand eroberten die Muslime fast das gesamte Gebiet der Sassaniden. In the battle of Nahavand, the Muslims conquered almost the entire territory of the Sassanids. Lors de la guerre de Nahavand, les musulmans ont conquis presque tous les territoires des Sassanides. In de oorlog van Nahavand veroverden moslims bijna alle gebieden van de Sassaniden. پس از فتح ایران توسط اعراب و از بین رفتن حکومت مرکزی، ایران توسط دستگاه خلافت اسلامی اداره می شد. ||||by||||"elimination of"|"collapse"||central government||by|system|Caliphate|Islamic Caliphate|administration|I am|became ||||door||||||regering|||door|apparaat|Kalifaat|||| Nach der Eroberung des Iran durch die Araber und dem Sturz der Zentralregierung wurde der Iran vom Islamischen Kalifat regiert. After the conquest of Iran by the Arabs and the destruction of the central government, Iran was governed by the Islamic Caliphate. Après la conquête de l'Iran par les Arabes et la destruction du gouvernement central, l'Iran fut gouverné par le califat islamique. Na de verovering van Iran door de Arabieren en de vernietiging van de centrale regering werd Iran bestuurd door het islamitische kalifaat. با روی کار آمدن عباسیان دورۀ جدیدی در خلافت اسلامی آغاز شد. "With"|with the rise||the rise of|the Abbasids|period|||||begin| ||||Abbasiden||||kalifaat||| Mit dem Aufkommen der Abbasiden begann eine neue Ära im islamischen Kalifat. With the rise of the Abbasids, a new era began in the Islamic Caliphate. Une nouvelle période dans le califat islamique a commencé avec la montée des Abbassides. Een nieuwe periode in het islamitische kalifaat begon met de opkomst van de Abbasiden. به تدریج، با ضعیف شدن عباسیان و نارضایتی مردم ایران از نحوۀ حکومت اعراب، حکومت های نیمه مستقل و مستقل در ایران شکل گرفتند. |Gradually||weak||Abbasids||dissatisfaction||||manner of|rule|Arabs|||semi|independent||independent|||emerged| |Geleidelijk aan||||||onvrede||||wijze van|regering|Arabieren||||onafhankelijk|||||| Nach und nach bildeten sich halbunabhängige und unabhängige Herrschaften im Iran, als die Abbasiden schwächer wurden und das iranische Volk mit der arabischen Herrschaft unzufrieden war. Gradually, with the weakening of the Abbasids and the dissatisfaction of the Iranian people with the way the Arabs ruled, semi-independent and sovereign governments were formed in Iran. Peu à peu, avec l'affaiblissement des Abbassides et le mécontentement du peuple iranien face à la manière dont les Arabes gouvernaient, des gouvernements semi-indépendants et indépendants ont été formés en Iran. Geleidelijk aan, met de verzwakking van de Abbasiden en de ontevredenheid van het Iraanse volk over de manier waarop de Arabieren regeerden, werden er semi-onafhankelijke en onafhankelijke regeringen gevormd in Iran. اما خلافت عباسی به ناچار و برای حفظ قدرت خود در ایران این سلسله ها را به رسمیت شناخت. |caliphate|Abbasid|to|inevitably||to maintain|preservation|power|||||dynasties||||recognize|recognized |het kalifaat||||||behoud van|macht|||||dynastieën||||erkende officieel|erkende Die Abbasiden-Kalifendynastie musste jedoch diese Regierungen in Iran zwangsläufig anerkennen, um ihre Macht zu wahren. But the Abbasid caliphate inevitably recognized these dynasties in order to maintain its power in Iran. Mais le califat abbasside reconnaissait inévitablement ces dynasties afin de maintenir son pouvoir en Iran. Maar het Abbasidische kalifaat erkende deze dynastieën onvermijdelijk om zijn macht in Iran te behouden. با شکل‏گیری حکومت های محلی در ایران، که با ظهور سلسله طاهریان در اوایل قرن نهم میلادی آغاز شد، در کنار نهاد خلافت، قدرت دیگری هم در صحنه سیاسی کشور به وجود آمد. |shape|formation|government||local|in||||emergence|dynasty|Taherid dynasty||early|century|ninth|AD||||beside|institution|caliphate|||||political scene||||came into existence|came |||regering||lokale|||||opkomst||Tahiriden-dynastie||||||||||||||||||||| Mit der Bildung lokaler Regierungen im Iran, die mit dem Aufstieg der Tahiriden-Dynastie zu Beginn des 9. Jahrhunderts begann, entstand neben der Kalifenherrschaft eine weitere Macht in der politischen Szene des Landes. With the formation of local governments in Iran, which began with the emergence of the Taherian dynasty in the early ninth century AD, along with the caliphate, another power emerged in the country's political scene. Avec la formation des gouvernements locaux en Iran, qui a commencé avec l'émergence de la dynastie Taherian au début du IXe siècle après J.-C., outre l'institution du califat, une autre puissance a émergé sur la scène politique du pays. Met de vorming van lokale regeringen in Iran, die begon met de opkomst van de Taheriaanse dynastie in het begin van de 9e eeuw na Christus, ontstond naast de instelling van het kalifaat een andere macht op het politieke toneel van het land. تقارن حکومت های محلی با خلافت اسلامی، در وضعیت سرزمین های شرقی خلافت اسلامی تغییراتی پدید آورد. coincidence||||with|caliphate||in|state|territories|local governments|eastern|||"Changes"|emerged| ||||||||toestand|landen|||||veranderingen|teweegbracht| Das Zusammenfallen lokaler Regierungen mit der islamischen Kalifenherrschaft brachte Veränderungen in den östlichen Ländern der islamischen Kalifenherrschaft mit sich. The symmetry of local governments with the Islamic Caliphate changed the situation in the eastern lands of the Islamic Caliphate. La symétrie des gouvernements locaux avec le califat islamique a provoqué des changements dans la situation des terres orientales du califat islamique. De symmetrie van lokale overheden met het islamitische kalifaat bracht veranderingen teweeg in de situatie van de oostelijke landen van het islamitische kalifaat. و حوادث و تحولات گوناگونی را به دنبال داشت. |events||developments|variety|||following|had |ongevallen||veranderingen||||| Und es folgten verschiedene Ereignisse und Entwicklungen. And followed various events and developments. Et divers incidents et développements ont suivi. En er volgden verschillende incidenten en ontwikkelingen. در این دوره، تنها خلفا در سرنوشت ایران دخیل نبودند. ||||caliphs||fate||involved|were not ||||||||betrokken| In diesem Zeitraum waren nicht nur die Kalifen am Schicksal des Iran beteiligt. During this period, not only the caliphs were involved in the fate of Iran. Durant cette période, seuls les califes n’étaient pas impliqués dans le sort de l’Iran. Gedurende deze periode waren alleen de kaliefen niet betrokken bij het lot van Iran. بلکه حاکمان محلی و سلسله‏های ایرانی و یا غیر ایرانی به قدرت رسیده در ایران نیز سهمی را به خود اختصاص دادند. rather|local rulers||||||||non||||||||a share||||allocated| |lokale heersers||||||||niet-Iraanse|Iraanse|||||Iran||||||| Auch lokale Herrscher und iranische oder nicht-iranische Dynastien, die in Iran an die Macht gelangten, beanspruchten einen Anteil für sich. But local rulers and Iranian or non-Iranian dynasties that came to power in Iran also contributed. Au contraire, les dirigeants locaux et les dynasties iraniennes ou non iraniennes arrivées au pouvoir en Iran se sont également attribué une part. Integendeel, lokale heersers en Iraanse of niet-Iraanse dynastieën die in Iran aan de macht kwamen, wezen ook een aandeel toe. سلسله های طاهریان، صفاریان، علویان، سامانیان و آل بویه، مهم ترین سلسله هایی بودند که در فاصلهٔ قرن های نهم تا یازدهم میلادی بر بخش هایی از ایران حکومت می کردند. ||Taherian dynasty|Saffarids|Alavids|Samanids||the Buwayhids|Buyid dynasty|||||were||in|between|century||ninth century||eleventh|||region|||||| |||Saffariden|Alaviden|Samaniden|||Boeyiden|||||||||||||||||||||| Die Dynastien der Taherianer, Saffarianer, Alawiten, Samaniden und Buyiden waren die wichtigsten Dynastien, die im Zeitraum zwischen dem neunten und elften Jahrhundert nach Christus Teile des Iran regierten. The Taherian, Saffarian, Alawite, Samanid, and Buyid dynasties were the most important dynasties that ruled parts of Iran between the ninth and eleventh centuries AD. Les dynasties Taherian, Safarian, Alawian, Samanian et Al Boyeh étaient les dynasties les plus importantes qui ont gouverné certaines parties de l'Iran entre le IXe et le XIe siècle. De Taheriaanse, Saffaarse, Alawiaanse, Samanische en Al Boyeh-dynastieën waren de belangrijkste dynastieën die tussen de 9e en 11e eeuw over delen van Iran heersten. آن ها به تدریج به تسلط عباسیان بر ایران پایان دادند. they|||gradually|to|dominance||||end| |||Geleidelijk aan||heerschappij|Abbasiden|||| Sie beendeten allmählich die Kontrolle der Abbasiden über den Iran. They gradually ended the Abbasid domination of Iran. Ils mirent progressivement fin à la domination abbasside sur l’Iran. Ze maakten geleidelijk een einde aan de overheersing van de Abbasiden over Iran. طاهریان و سامانیان با فرمان خلفای عباسی به قدرت رسیدند. Taherian||||command|Abbasid caliphs||||came Die Tahiriden und Samaniden kamen mit dem Befehl der Abbasiden an die Macht. The Taherians and Samanids came to power by order of the Abbasid caliphs. Les Tahériens et les Samaniens sont arrivés au pouvoir sur ordre des califes abbassides. و با تأیید آنها به حکومت خود ادامه دادند. |with|approval|||||to continue|gave Und sie führten ihre Herrschaft mit ihrer Bestätigung fort. And with their approval, they continued to rule. Et avec leur approbation, ils ont continué à gouverner. ولی بنیانگذاران سلسله های صفاریان، علویان و آل بویه، بی آنکه اجازه و فرمانی از خلفای عباسی بگیرند، حکومت خود را برپا کردند. |founders|||Saffarid|Alavids||||without|"without"|permission||a command||caliphs||take||||established| Aber die Gründer der Safariden-, Alawiden- und Buyiden-Dynastien errichteten ihre Herrschaft, ohne Erlaubnis oder Befehl von den Abbasiden-Kalifen einzuholen. However, the founders of the Saffarid, Alawite, and Al-Buwayh dynasties established their rule without obtaining permission from the Abbasid caliphs. Cependant, les fondateurs des dynasties Saffarian, Alawian et Al-Buyeh ont établi leur gouvernement sans obtenir la permission ni les ordres des califes abbassides. De oprichters van de Saffarische, Alawiaanse en Al-Buyeh-dynastieën vestigden echter hun eigen regering zonder toestemming of bevelen van de Abbasidische kaliefen. ادیبان و دانشمندان بسیاری در این دوره می زیستند.خوارزمی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی از دانشمندان مهم ایرانی این دوران هستند. Writers||scholars||||||lived|Al-Khwarizmi|Ibn|Avicenna||Al-Biruni|Al-Biruni||scientists||||| |||||||||||Ibn Sina|||||wetenschappers||||periode| Viele Schriftsteller und Gelehrte lebten in dieser Zeit. Al-Khwarizmi, Avicenna und Al-Biruni sind wichtige iranische Gelehrte dieser Ära. Many writers and scientists lived in this period. Khwarizmi, Ibn Sina and Abu Rihan al-Biruni are important Iranian scientists of this period. De nombreux écrivains et scientifiques ont vécu à cette époque, parmi lesquels Khwarazmi, Ibn Sina et Abu Rihan Biruni sont d'importants scientifiques iraniens de cette période. In deze periode leefden veel schrijvers en wetenschappers. Khwarazmi, Ibn Sina en Abu Rihan Biruni zijn belangrijke Iraanse wetenschappers van deze periode. فردوسی هم در اواخر دورهٔ سامانیان، سرودن شاهنامه را آغاز کرد. Ferdowsi|||in the late|||composing|Shahnameh||| Ferdowsi|||laatste jaren van||Samaniden-dynastie|dichten|Shahnameh||begon met| Ferdowsi begann auch gegen Ende der Samaniden-Ära, das Shahnameh zu verfassen. Ferdowsi also began composing the Shahnameh at the end of the Samanid period. Ferdowsi a également commencé à composer le Shahnameh à la fin de la période samanide. Ferdowsi begon ook met het componeren van de Shahnameh aan het einde van de Samanid-periode. پس از ورود اسلام به ایران، تا مدت ها عربی زبان اداری ایران بود. ||entry||||"for"|duration||||administrative|| Nach der Einführung des Islam im Iran war Arabisch lange Zeit die Verwaltungssprache des Iran. After the arrival of Islam in Iran, Arabic was the official language of Iran for a long time. Après l’arrivée de l’Islam en Iran, l’arabe fut longtemps la langue officielle de l’Iran. Na de komst van de islam in Iran was Arabisch lange tijd de officiële taal van Iran. فرمان ها و نامه های اداری به زبان عربی نوشته می شد. command|||letters||administrative||||written|| |||brieven||administratieve||||geschreven in het Arabisch|| Anweisungen und administrative Briefe wurden in Arabisch verfasst. Administrative orders and letters were written in Arabic. Les ordres administratifs et les lettres étaient rédigés en arabe. Administratieve bevelen en brieven werden in het Arabisch geschreven. و دانشمندان نیز کتاب های خود را به عربی می نوشتند. ||also||||||||wrote |wetenschappers||||||||| Und auch Wissenschaftler schrieben ihre Bücher auf Arabisch. And scientists wrote their books in Arabic. Et les scientifiques ont également écrit leurs livres en arabe. En wetenschappers schreven hun boeken ook in het Arabisch. ولی مردم ایران همچنان به زبان فارسی سخن می گفتند. |||still||||speak||said |||nog steeds|||||| Aber die Menschen im Iran sprachen immer noch Persisch. But the Iranian people still spoke Persian. Mais le peuple iranien parlait toujours le persan. Maar de mensen van Iran spraken nog steeds Perzisch. و به خط‌های مانوی و پهلوی می‌نوشتند. ||line||Manichaean||Pahlavi||wrote Und sie schrieben in Manichaeaner- und Pahlavi-Schrift. And they wrote in Manichaean and Pahlavi scripts. Et ils ont écrit en manuscrits et en scripts Pahlavi. En ze schreven in Manuscript- en Pahlavi-scripts. در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد. |time|the Saffarids||||| Während der Sasaniden wurde Persisch zur Amtssprache. During the Saffarid period, Persian became the official language. Le persan est devenu la langue officielle à l’époque safarienne. Perzisch werd de officiële taal tijdens het Saffaarse tijdperk. و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد. ||"to some extent"||death|gradual||prevent| ||||dood|geleidelijke||| Und einem gewissen Grad konnte dem allmählichen Tod vorgebeugt werden. And to some extent, its gradual death was prevented. Et dans une certaine mesure, sa mort progressive a été évitée. En tot op zekere hoogte werd zijn geleidelijke dood voorkomen. در دوره سامانی، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. ||Samanid dynasty||||advancement||blossoming|significant|enjoyed prosperity|experienced ||Samanidische||||vooruitgang||bloei||| Während der Samaniden-Ära erlebte die persische Sprache einen großen Fortschritt und eine Blütezeit. During the Samanid period, the Persian language flourished. Durant la période Samani, la langue persane connut de grands progrès et prospérité. Tijdens de Samani-periode kende de Perzische taal grote vooruitgang en welvaart. با آن که سامانیان در امور دیوانی زبان عربی را به کار می‌بردند، امکان آن فراهم شد تا شاعران ایرانی همچون رودکی و دقیقی از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود بنویسند. "although"||that||at|affairs|civil|||||use||used|possibility||made possible|became||Iranian poets||such as|Rudaki||Daqiqi||first|people|be (plural)||with|kind|even though|"among"||national language||write |||Samaniden||||||||||||||||||zoals|||Daqiqi||eerste||zijn||||||||| Obwohl die Samaniden in administrativen Angelegenheiten Arabisch verwendeten, bot sich die Möglichkeit, dass auch iranische Dichter wie Rudaki und Daqiqi zu den ersten gehörten, die in einer Form ihrer Muttersprache schrieben. Although the Samanids used Arabic in their court proceedings, it became possible for Iranian poets such as Rudaki and Daqiqi to be among the first to write in their own national language. با آن که سامانیان در امور دیوانی زبان عربی را به کار می‌بردند، امکان آن فراهم شد تا شاعران ایرانی همچون رودکی و دقیقی از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود بنویسند. Bien que les Samanides utilisaient la langue arabe dans leurs affaires civiles, il était possible que des poètes iraniens comme Rudaki et Zachi soient parmi les premiers à écrire dans une variété de leur langue nationale. Hoewel de Samaniden de Arabische taal gebruikten in hun burgerlijke zaken, was het mogelijk dat Iraanse dichters als Rudaki en Zachini als een van de eersten in een verscheidenheid van hun nationale taal schreven. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد. |||||accepted| Diese Sprache wurde am Hof der Samaniden akzeptiert. The language was adopted at the Samanid court. Cette langue était acceptée à la cour samanienne. Deze taal werd geaccepteerd in de Samaanse rechtbank. و سرانجام خط فارسی نوین پدید آورده شد. |finally|||modern|produced|created|was Und schließlich entstand die moderne persische Schrift. And finally, a new Persian script was created. Et finalement, la nouvelle écriture persane fut créée. En tot slot werd het nieuwe Perzische schrift gemaakt. این خط فارسی گونۀ تکامل‌یافته از خط در زمان |||"form" or "type"|evolved form||||| Diese persische Schrift ist eine Weiterentwicklung der Schrift aus dieser Zeit. This Persian script is an evolved version of the script in time این خط فارسی گونۀ تکامل‌یافته از خط در زمان Cette écriture persane est une version évoluée de l'écriture au fil du temps Dit Perzische schrift is een geëvolueerde versie van het schrift in de tijd

اشکانیان و ساسانیان، یعنی خط پهلوی و اوستایی بود. the Parthians||Sassanids|||Pahlavi||Avestan| |||||Pahlavi||Avestisch schrift| Die Ashkaniden und die Sassaniden, das heißt die Pahlavi- und Avestan-Schrift, waren es. It was Parthian and Sassanid, meaning the Pahlavi and Avestan scripts. Parthes et Sassanides, c'est-à-dire les lignes Pahlavi et Avestan. Parthen en Sassaniërs, dat wil zeggen Pahlavi en Avestaanse linies. ایرانیان بر اساس نیازهای زبانی خود، الفبای فارسی را پدید آوردند. |on|based on|needs|||alphabet|||created|brought Die Iraner haben aufgrund ihrer sprachlichen Bedürfnisse das persische Alphabet entwickelt. Iranians created the Persian alphabet based on their linguistic needs. Les Iraniens ont créé l'alphabet persan en fonction de leurs besoins linguistiques. Iraniërs creëerden het Perzische alfabet op basis van hun taalkundige behoeften. ورود اسلام به ایران بر معماری ایرانی تأثیرات مشهودی گذاشت. arrival|||||architecture||impacts|significant impacts|left an impact Der Eintritt des Islam in den Iran hatte spürbare Auswirkungen auf die iranische Architektur. The arrival of Islam in Iran had a noticeable effect on Iranian architecture. L'arrivée de l'Islam en Iran a eu un impact visible sur l'architecture iranienne. همچنین هنرهایی مثل خوشنویسی، قالی بافی، سفالگری و کاشی سازی از آن تأثیر بسیار گرفتند. also|arts||calligraphy|carpet weaving|weaving|Pottery||tile making|making|||influence|very|took |kunsten||kalligrafie|||pottenbakken||tegels maken||||||namen aan invloed Auch Künste wie Kalligraphie, Teppichweberei, Töpferei und Fliesenherstellung wurden stark beeinflusst. Arts such as calligraphy, carpet weaving, pottery and tile making were also greatly influenced. En outre, des arts tels que la calligraphie, le tissage de tapis, la poterie et la fabrication de carreaux en ont été grandement influencés. Ook kunsten als kalligrafie, tapijtweven, aardewerk en tegelmaken werden er sterk door beïnvloed. بدین ترتیب فرهنگ و هنر ایرانی دچار تغییر و دگرگونی شد. this way|order|||||underwent|change||transformation| |||||||||verandering en transformatie| Auf diese Weise wurde die iranische Kultur und Kunst verändert und transformiert. Thus, Iranian culture and art underwent changes and transformations. De cette manière, la culture et l’art iraniens ont changé et transformé. Op deze manier veranderde en transformeerde de Iraanse cultuur en kunst. اما از قرن دهم میلادی بر اثر تلاش های ایرانیان به ویژه حکام آل بویه، مرکز، جنوب و غرب ایران استقلال سیاسی و فرهنگی خود را از دستگاه خلافت به دست آوردند. ||century|||"due to"||efforts||Iranians||special|rulers|House of|Buwayhid dynasty||south||||independence|political||||||system|caliphate||| ||||||als gevolg van|||Iraniërs|||||||||||onafhankelijkheid|||||||apparaat|kalifaat||| Aber ab dem 10. Jahrhundert nach Christus erlangten die Iraner, insbesondere die Herrscher der Buyiden, im Zentrum, Süden und Westen des Iran, ihre politische und kulturelle Unabhängigkeit von der Kalifenherrschaft. But from the tenth century AD, as a result of the efforts of the Iranians, especially the rulers of Al-Buwayh, central, southern and western Iran gained their political and cultural independence from the caliphate. Mais depuis le 10ème siècle après JC, grâce aux efforts des Iraniens, en particulier des gouverneurs d'Al Boyeh, le centre, le sud et l'ouest de l'Iran ont obtenu leur indépendance politique et culturelle du système du califat. Maar sinds de 10e eeuw na Christus, dankzij de inspanningen van Iraniërs, vooral de gouverneurs van Al Boyeh, kregen het centrum, het zuiden en het westen van Iran hun politieke en culturele onafhankelijkheid van het kalifaatsysteem. و جنبه هایی از تمدن ایرانی دوباره احیا شد. |aspects|||civilization||again|revived|was revived |aspecten van||||Iraanse|opnieuw|herleefd| Und einige Aspekte der iranischen Zivilisation wurden wiederbelebt. And aspects of Iranian civilization were revived. Et certains aspects de la civilisation iranienne ont été ravivés. En aspecten van de Iraanse beschaving werden nieuw leven ingeblazen.