×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.

image

History of Iran, History of Iran 13

History of Iran 13

سلام. امروز دربارۀ حملۀ مغول ها به ایران حرف می زنم. قرن های سیزدهم تا پانزدهم میلادی، یکی از تلخ ترین و سخت ترین دوران تاریخی برای ایران بود. در این دوره، ایران چندین بار مورد حملۀ بیابانگردان مغول قرار گرفت. در نتیجهٔ این حمله ها، تلفات و صدمات شدیدی به ایران وارد شد. مغولان، اقوام بیابانگردی بودند که در سرزمین مغولستان واقع در شمال چین و جنوب سیبری می زیستند. آن ها اول به چین حمله کردند و شهر پکن را تسخیر و غارت کردند. بعد با فتح سرزمین هایی در غرب مغولستان، به مرزهای ایران نزدیک شدند. مغول ها در زمان خوارزمشاهیان به ایران هجوم آوردند. وقتی اعضای یک کاروان تجاری مغول به یکی از شهرهای ایران آمده بودند، به دستور حاکم آن شهر به جرم جاسوسی دستگیر و کشته شدند. چنگیز خان، سردستۀ مغول ها، این موضوع را بهانه قرار داد و با لشکری عظیم به ایران هجوم آورد. لشکریان مغول به چند گروه تقسیم شدند و به تعداد زیادی از شهرها و آبادی های ایران یورش بردند. هر جا که مقاومتی صورت می گرفت، ساکنان آنجا به طرز بی رحمانه ای قتل عام می شدند. بر اثر این هجوم، بسیاری از ایرانیان جان باختند و تعداد زیادی به اسارت درآمدند. مغول ها آسیب زیادی به مزارع کشاورزی و قنات ها وارد کردند. آن ها همچنین مساجد، مدارس و کتابخانه ها را خراب کردند و کتاب ها را سوزاندند. بعد از مرگ چنگیز خان، حملات پراکندهٔ مغول ها به ایران ادامه داشت. تا اینکه نوهٔ او مأمور شد فتوحات مغول را در ایران و دیگر بخش های جهان اسلام، کامل کند. او پس از نابودی خلافت عباسی، حکومت ایلخانان را تأسیس کرد. وی و فرزندان و نوادگانش، حدود هشتاد سال بر ایران فرمان راندند. در دوران فرمانروایی سلسلهٔ ایلخانان، ایران از نظر سیاسی یکپارچه و متحد شد. و حکام و سرداران محلی تحت حاکمیت و سلطهٔ مغولان قرار گرفتند. پس از مرگ آخرین حاکم مغول، حکومت ایلخانان فرو پاشید. ایران بار دیگر گرفتار هرج و مرج، آشوب، جنگ و قتل و غارت شد. یکپارچگی و اتحاد سیاسی کشور از بین رفت. و حاکمان محلی و سرداران مغول و غیرمغول، هر کدام بر بخشی از آن مسلط شدند. و با یکدیگر به رقابت و مبارزه برخاستند. مدتی بعد، بار دیگر ایران با یورش های وحشتناک اقوام بیابانگرد، از سمت شمال شرق روبه رو شد. این یورش ها را شخصی به نام تیمور فرماندهی می کرد. تیمور با سواستفاده از اوضاع پریشان و آشفتهٔ ایران که بر هر گوشهٔ آن خانی و سرداری حکومت می کرد، چندین مرتبه به ایران حمله کرد. یورش های تیمور هم مثل حملۀ چنگیز خان مغول، آسیب و صدمات فراوانی به مردم وارد کرد. عدهٔ زیادی کشته شدند و اموال و دارایی مردم غارت شد. تیمور امپراطوری پهناوری را به نام تیموریان ایجاد کرد که از مرزهای چین تا شام گسترده بود. بعد از مرگ او، فرزندان و نوادگانش هر کدام به بخشی از امپراطوری او مسلط شدند. حکومت تیموریان سرانجام با ظهور حکومت صفویان در ایران از میان رفت. آثار ادبی بسیار مهمی در دوران مغول نوشته شد. از جمله گلستان و بوستان سعدی، دیوان شمس تبریزی و مثنوی مولوی. و در دورۀ تیموریان هم، ادیبان و شاعران بزرگی مثل حافظ و خواجوی کرمانی آثار

ارزشمند خود را خلق کردند. همچنین در دوران مغول و تیموریان تاریخ نویسی بیشتر از دوران دیگر رواج یافت. کتاب های تاریخی مهمی از این دوره به جا مانده است. توی اپیزود بعدی دربارۀ دوران حکومت صفویان که از مهم ترین دوران تاریخی ایران هست حرف می زنم.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

History of Iran 13 Geschichte des Iran 13 History of Iran 13 Historia de Irán 13 Histoire de l'Iran 13 Geschiedenis van Iran 13 Historia Iranu 13 História do Irã 13 İran Tarihi 13

سلام. امروز دربارۀ حملۀ مغول ها به ایران حرف می زنم. today|About||Mongol|||||| |over|aanval|Mongolen||||praatje|| Heute spreche ich über den Angriff der Mongolen auf den Iran. Today I am talking about the Mongol invasion of Iran. قرن های سیزدهم تا پانزدهم میلادی، یکی از تلخ ترین و سخت ترین دوران تاریخی برای ایران بود. ||||fünfzehnten||||||||||||| centuries||thirteenth century||fifteenth||||bitter|||harshest||||||was Eeuw||||||||bitterste||||||||| Die Jahrhunderte vom dreizehnten bis zum fünfzehnten nach Christus waren eine der bittersten und schwierigsten historischen Epochen für den Iran. The thirteenth to fifteenth centuries AD was one of the most bitter and difficult historical periods for Iran. Les XIIIe et XVe siècles furent l’une des périodes historiques les plus amères et les plus difficiles pour l’Iran. در این دوره، ایران چندین بار مورد حملۀ بیابانگردان مغول قرار گرفت. ||||||||desert raiders||| ||||several||case||nomadic invaders|Mongol|attacked by| ||||||||nomadische Mongolen||| In dieser Zeit wurde der Iran mehrere Male von den nomadischen Mongolen angegriffen. During this period, Iran was repeatedly attacked by Mongol deserters. Durant cette période, l'Iran fut attaqué à plusieurs reprises par des déserteurs mongols. در نتیجهٔ این حمله ها، تلفات و صدمات شدیدی به ایران وارد شد. |||||||Verletzungen||||| in|result of||||casualties||damages|severe|||inflicted on| |als gevolg van||||Verliezen||schade||||toegebracht| Infolge dieser Angriffe erlitten der Iran schwere Verluste und Schäden. As a result of these attacks, Iran suffered heavy casualties. À la suite de ces attaques, de graves pertes et blessures ont été infligées à l’Iran. مغولان، اقوام بیابانگردی بودند که در سرزمین مغولستان واقع در شمال چین و جنوب سیبری می زیستند. Mongols|tribes|Nomadic tribes|||||Mongolia|located in|in the|north|China|||Siberia||lived Mongolen|||||||||||||||| Die Mongolen waren nomadische Stämme, die im Gebiet der Mongolei im Norden Chinas und im Süden Sibiriens lebten. The Mongols were a nomadic tribe living in Mongolia, in northern China and southern Siberia. Les Mongols étaient des tribus du désert qui vivaient sur les terres de Mongolie, situées au nord de la Chine et au sud de la Sibérie. آن ها اول به چین حمله کردند و شهر پکن را تسخیر و غارت کردند. |||||||||Peking||||| |||||||||Beijing||capture||plundered| Zuerst griffen sie China an und eroberten und plünderten die Stadt Peking. They first invaded China and captured and looted Beijing. آن ها اول به چین حمله کردند و شهر پکن را تسخیر و غارت کردند. Ils ont d’abord attaqué la Chine, puis capturé et pillé la ville de Pékin. بعد با فتح سرزمین هایی در غرب مغولستان، به مرزهای ایران نزدیک شدند. |||||||||borders|||became Nachdem sie Gebiete im Westen der Mongolei erobert hatten, kamen sie den Grenzen Irans näher. Later, with the conquest of lands in western Mongolia, they approached the borders of Iran. Plus tard, en conquérant les terres de l’ouest de la Mongolie, ils se rapprochèrent des frontières de l’Iran. مغول ها در زمان خوارزمشاهیان به ایران هجوم آوردند. ||||Khwarazmian|||invaded|attacked Die Mongolen fielen zur Zeit der Khwarezm-Schahs in den Iran ein. The Mongols invaded Iran during the Khwarezmshahian period. Les Mongols ont envahi l'Iran à l'époque des Khwarezmshahs. وقتی اعضای یک کاروان تجاری مغول به یکی از شهرهای ایران آمده بودند، به دستور حاکم آن شهر به جرم جاسوسی دستگیر و کشته شدند. ||||||||||||||||||||Spionage|||| When|members of||caravan|commercial caravan||||||Iran|arrived||to|order|the ruler||||crime|espionage|arrested||killed| |leden van||karavaan|handels-|||||||||||||||||||| Als Mitglieder einer mongolischen Handelskarawane in eine der Städte Irans kamen, wurden sie auf Befehl des Herrschers dieser Stadt wegen Spionage festgenommen und hingerichtet. When members of a Mongol caravan arrived in an Iranian city, they were arrested and killed for espionage on the orders of the ruler of that city. وقتی اعضای یک کاروان تجاری مغول به یکی از شهرهای ایران آمده بودند، به دستور حاکم آن شهر به جرم جاسوسی دستگیر و کشته شدند. Lorsque les membres d'une caravane commerciale mongole sont arrivés dans une ville d'Iran, ils ont été arrêtés et tués pour espionnage sur ordre du dirigeant de cette ville. چنگیز خان، سردستۀ مغول ها، این موضوع را بهانه قرار داد و با لشکری عظیم به ایران هجوم آورد. |||||||||||||Armee||||| Genghis Khan|Khan|leader of||||topic|this matter|pretext|to justify||||army|massive|||invasion|came ||||||||||||||enorm leger|||| Dschingis Khan, der Anführer der Mongolen, nutzte dieses Thema als Vorwand und fiel mit einer riesigen Armee in Iran ein. Genghis Khan, the leader of the Mongols, used this as an excuse and invaded Iran with a large army. Gengis Khan, le chef des Mongols, a utilisé cette question comme excuse et a envahi l'Iran avec une immense armée. لشکریان مغول به چند گروه تقسیم شدند و به تعداد زیادی از شهرها و آبادی های ایران یورش بردند. armies||||groups||||||many||||villages and towns|||raided|they attacked De legers||||groepen|verdeeld||||aantal|||||dorpen en steden|||| Die mongolischen Truppen wurden in mehrere Gruppen aufgeteilt und griffen eine große Anzahl von Städten und Dörfern in Iran an. The Mongol armies were divided into several groups and attacked a large number of cities and towns in Iran. Les armées mongoles furent divisées en plusieurs groupes et attaquèrent un grand nombre de villes et de colonies en Iran. هر جا که مقاومتی صورت می گرفت، ساکنان آنجا به طرز بی رحمانه ای قتل عام می شدند. |||||||||||||||Massenmord|| |||resistance|occurred|||inhabitants|there|to|brutally|mercilessly|ruthlessly|in a ... manner|massacred|massacre||were |plaats||verzet|||||||op wrede wijze||||||| Wo auch immer Widerstand geleistet wurde, wurden die Einwohner dort auf grausame Weise massakriert. Wherever there was resistance, its inhabitants were brutally massacred. Partout où il y avait de la résistance, les habitants étaient brutalement massacrés. بر اثر این هجوم، بسیاری از ایرانیان جان باختند و تعداد زیادی به اسارت درآمدند. ||||||||||||||in Gefangenschaft geraten ||this attack|||||lives|lost their lives||||in|captivity|were taken captive |door gevolg van||aanval||||||||||| Durch diesen Überfall starben viele Iraner und eine große Anzahl wurde gefangen genommen. As a result of this invasion, many Iranians died and many were taken prisoner. À la suite de cette attaque, de nombreux Iraniens sont morts et beaucoup ont été capturés. مغول ها آسیب زیادی به مزارع کشاورزی و قنات ها وارد کردند. ||damage|||farmlands|agriculture||qanat||inflicted on|they inflicted |||||boerderijen|||||| Die Mongolen fügten den Agrarflächen und Wasserkanälen großen Schaden zu. The Mongols caused great damage to agricultural fields and aqueducts. Les Mongols ont causé de nombreux dégâts aux champs agricoles et aux aqueducs. آن ها همچنین مساجد، مدارس و کتابخانه ها را خراب کردند و کتاب ها را سوزاندند. ||||||Bibliotheken|||vernielden||||||verbrandden ze |||Moscheen||||||zerstört|||||| |||mosques|||library|||||||||burned Sie zerstörten auch Moscheen, Schulen und Bibliotheken und verbrannten die Bücher. They also destroyed mosques, schools and libraries and burned books. Ils ont également détruit des mosquées, des écoles et des bibliothèques et brûlé des livres. بعد از مرگ چنگیز خان، حملات پراکندهٔ مغول ها به ایران ادامه داشت. ||||||verstreute|||||| |||||attacks|scattered|||||continued|had ||dood|||aanvallen|verspreide||||||duurde voort Nach dem Tod von Dschingis Khan setzten die sporadischen Angriffe der Mongolen auf den Iran fort. After the death of Genghis Khan, scattered Mongol invasions of Iran continued. Après la mort de Gengis Khan, les attaques sporadiques des Mongols contre l'Iran se sont poursuivies. تا اینکه نوهٔ او مأمور شد فتوحات مغول را در ایران و دیگر بخش های جهان اسلام، کامل کند. "so that"||his grandson||assigned|was|conquests|||||||||||complete| ||kleinzoon van||aangesteld|||||||||||||voltooien| Bis sein Enkel beauftragt wurde, die Eroberungen der Mongolen im Iran und in anderen Teilen der islamischen Welt zu vollenden. Until his grandson was commissioned to complete the Mongol conquests in Iran and other parts of the Islamic world. jusqu'à ce que son petit-fils soit chargé d'achever les conquêtes mongoles en Iran et dans d'autres parties du monde islamique. او پس از نابودی خلافت عباسی، حکومت ایلخانان را تأسیس کرد. |||Destruction||||||| |then||fall|||government|Ilkhanate rulers||established government|established |||vernietiging|||regering|Ilkhanaat||| Er gründete nach der Zerschlagung des abbasidischen Kalifats die Herrschaft der Ilkhane. After the destruction of the Abbasid Caliphate, he established the rule of the Ilkhans. Après la destruction du califat abbasside, il établit le règne des Ilkhans. وی و فرزندان و نوادگانش، حدود هشتاد سال بر ایران فرمان راندند. ||children||||||||| he||children||his grandchildren|about|eighty||||rule|ruled over ||kinderen||zijn kleinkinderen||tachtig||||| Er und seine Söhne und Enkel regierten den Iran ungefähr achtzig Jahre lang. He and his sons and grandsons ruled Iran for about eighty years. Lui et ses enfants et petits-enfants ont dirigé l’Iran pendant environ quatre-vingts ans. در دوران فرمانروایی سلسلهٔ ایلخانان، ایران از نظر سیاسی یکپارچه و متحد شد. ||||||||politically|unified and cohesive||| ||||Ilkhanaat-dynastie||||politiek|verenigd||verenigd| Während der Regierungszeit des Ilkhanats wurde der Iran politisch vereint. During the reign of the Ilkhanate, Iran became politically united. Sous le règne de la dynastie Ilkhanate, l’Iran était politiquement intégré et uni. و حکام و سرداران محلی تحت حاکمیت و سلطهٔ مغولان قرار گرفتند. ||||||Herrschaft||||| |rulers||||under the authority|sovereignty||domination|the Mongols|| |||krijgsheren|||||||| Und die Herrscher und lokalen Kommandeure gerieten unter die Herrschaft und Kontrolle der Mongolen. And the local rulers and commanders came under the rule and domination of the Mongols. Et les gouverneurs et généraux locaux tombèrent sous le règne et la domination des Mongols. پس از مرگ آخرین حاکم مغول، حکومت ایلخانان فرو پاشید. |||||||||zerfiel |||last|||government|Ilkhanate|fell|collapsed ||||heerser||||| Nach dem Tod des letzten mongolischen Herrschers brach die Herrschaft der Ilkhaniden zusammen. After the death of the last Mongol ruler, the rule of the Ilkhans collapsed. Après la mort du dernier souverain moghol, le règne de l'Ilkhanate s'est effondré. ایران بار دیگر گرفتار هرج و مرج، آشوب، جنگ و قتل و غارت شد. ||||||Chaos||||||| |||caught in|chaos||chaos|chaos|war|||||became Iran wurde erneut von Chaos, Unruhen, Krieg sowie Mord und Plünderung heimgesucht. Iran was once again plunged into chaos, unrest, war, murder and looting. L’Iran s’est retrouvé une fois de plus plongé dans l’anarchie, le chaos, la guerre, les meurtres et les pillages. یکپارچگی و اتحاد سیاسی کشور از بین رفت. Einheit||||||| integriteit||eenheid||land||weg| Cohesion||political unity||||among|was lost Die Integrität und politische Einheit des Landes ging verloren. The unity and political unity of the country was destroyed. L'unité et l'unité politique du pays ont été perdues. و حاکمان محلی و سرداران مغول و غیرمغول، هر کدام بر بخشی از آن مسلط شدند. |||||||non-Mongol||each of|over|a part||"that region"|gained control over| |lokale heersers|lokale|||||niet-Mongolen|||||||beheersen| Und die lokalen Herrscher sowie die Mongolen- und Nicht-Mongolen-Führer etablierten ihre Herrschaft über verschiedene Teile davon. And local rulers and Mongol and non-Mongol rulers each dominated part of it. Et les dirigeants locaux et les chefs mongols et non mongols en dominaient chacun une partie. و با یکدیگر به رقابت و مبارزه برخاستند. |||||||kämpften auf ||each other||competition||struggle competition|rose up ||elkaar||concurrentie|||stonden op tegen Und sie traten miteinander in Wettbewerb und Kampf. And they competed and fought with each other. Et ils ont commencé à rivaliser et à se battre. مدتی بعد، بار دیگر ایران با یورش های وحشتناک اقوام بیابانگرد، از سمت شمال شرق روبه رو شد. ||||||||||Wüstenbewohner||||||| ||||||invasion|of invasions|terrifying||nomadic tribes|||||faced with|| ||||||aanvallen||||nomadische stammen||||||| Nachdem eine Zeit vergangen war, sah sich Iran erneut den schrecklichen Überfällen der nomadischen Stämme aus dem Nordosten gegenüber. Some time later, Iran once again faced the horrific attacks of the desert tribes from the northeast. Quelque temps plus tard, l’Iran fut à nouveau confronté aux terribles attaques des tribus du désert venues du nord-est. این یورش ها را شخصی به نام تیمور فرماندهی می کرد. ||||||||Befehlen|| |invasion||||||Timur|commanded|| Diese Überfälle wurden von einer Person namens Timur angeführt. These attacks were commanded by a man named Timur. Ces raids étaient commandés par une personne nommée Timur. تیمور با سواستفاده از اوضاع پریشان و آشفتهٔ ایران که بر هر گوشهٔ آن خانی و سرداری حکومت می کرد، چندین مرتبه به ایران حمله کرد. |||||||unruhig chaotisch|||||||Herrschaft||Anführer|||||Mal|||| Timur||abuse||situations|disturbed and chaotic||chaotic||that|on||corner of||Khan||chieftain|ruled over||attacked||several times|||| Timur nutzte die verworrene und chaotische Lage Irans aus, in der an jeder Ecke ein Khan oder ein Führer herrschte, und griff mehrere Male Iran an. Teymour repeatedly invaded Iran, abusing the turbulent situation in Iran, which was ruled by Khani and Sardari. Profitant de la situation perturbée et chaotique de l'Iran, gouverné par des khans et des chefs, Timur a attaqué l'Iran à plusieurs reprises. یورش های تیمور هم مثل حملۀ چنگیز خان مغول، آسیب و صدمات فراوانی به مردم وارد کرد. invasion||Timur|||||||damage||injuries|abundance|to||inflicted on| invallen||||zoals|aanval||||schade||schade en verwondingen||||| Timurs Invasionen, wie die Invasion des mongolischen Dschingis Khan, verursachten dem Volk großen Schaden. Timur's invasions, like the invasion of the Mongol Genghis Khan, caused great damage to the people. Les attaques de Timur, comme celle de Gengis Khan, ont causé beaucoup de dégâts à la population. عدهٔ زیادی کشته شدند و اموال و دارایی مردم غارت شد. |||||bezittingen||||| eine Menge von|||||||||| "a number of"|many people|killed|||property||property||| Eine große Anzahl wurde getötet und das Vermögen und die Besitztümer der Menschen wurden geplündert. Many were killed and people's property was looted. De nombreuses personnes ont été tuées et leurs propriétés ont été pillées. تیمور امپراطوری پهناوری را به نام تیموریان ایجاد کرد که از مرزهای چین تا شام گسترده بود. ||||||Timuriden|||||||||| ||vastness||||Timurids|established||that||borders|China||Syria|wide| Timur gründete ein großes Imperium, das als Timuriden bekannt ist und von den Grenzen Chinas bis nach Scham reichte. Timur created a vast empire called the Timurids, which stretched from the borders of China to the Levant. Timur a créé un vaste empire appelé les Timurides qui s'étendait des frontières de la Chine jusqu'au Levant. بعد از مرگ او، فرزندان و نوادگانش هر کدام به بخشی از امپراطوری او مسلط شدند. ||||children||descendants||which||||||dominated| Nach seinem Tod herrschten seine Kinder und Enkel jeweils über einen Teil seines Imperiums. After his death, his children and grandchildren each became part of his empire. Après sa mort, ses enfants et descendants dominèrent chacun une partie de son empire. حکومت تیموریان سرانجام با ظهور حکومت صفویان در ایران از میان رفت. |the Timurids|||the emergence||Safavids||||among|went Die timuridische Herrschaft verschwand schließlich mit dem Aufstieg der safawidischen Herrschaft im Iran. The Timurid rule finally disappeared with the rise of the Safavid rule in Iran. Le gouvernement timouride a finalement disparu avec l’émergence du gouvernement safavide en Iran. آثار ادبی بسیار مهمی در دوران مغول نوشته شد. works|literary||significant||||| werken|literaire|zeer|||||| In der Mongolenzeit wurden sehr wichtige literarische Werke verfasst. Very important literary works were written during the Mongol period. Des œuvres littéraires très importantes ont été écrites à l’époque moghole. از جمله گلستان و بوستان سعدی، دیوان شمس تبریزی و مثنوی مولوی. ||||||||Tabriz||| |including|The Rose Garden||Bustan||Divan|Shams|Tabrizi||Masnavi (Mathnawi)|Rumi Darunter das Golestan und Bostan von Saadi, das Diwan von Schams Tabrizi und das Mesnevi von Rumi. Including Golestan and Bustan Saadi, Divan Shams Tabrizi and Masnavi Molavi. و در دورۀ تیموریان هم، ادیبان و شاعران بزرگی مثل حافظ و خواجوی کرمانی آثار ||||||||||||Khajavi Kermani|| ||||also|literati|||||Hafez||Khajui|Kermanian| Und in der Timuridenzeit schufen große Literaten und Dichter wie Hafiz und Khwajavi Kermani ebenfalls Werke. And in the Timurid period, great writers and poets such as Hafez and Khajavi Kermani

ارزشمند خود را خلق کردند. valuable|||created|created Sie haben ihr Wertvolles geschaffen. They created their value. Ils ont créé leur propre valeur. همچنین در دوران مغول و تیموریان تاریخ نویسی بیشتر از دوران دیگر رواج یافت. |||||||Geschichtsschreibung|||||| also|||||||writing|||||prevalence| Auch in der Zeit der Mongolen und Timuriden verbreitete sich die Geschichtsschreibung mehr als in anderen Zeiten. Also in the Mongol and Timurid eras, historiography became more popular than in other eras. En outre, pendant les époques mongole et timurienne, l’écriture de l’histoire est devenue plus populaire qu’à d’autres époques. کتاب های تاریخی مهمی از این دوره به جا مانده است. |||||||to||remained| Es sind wichtige historische Bücher aus dieser Zeit übrig geblieben. Important historical books have survived from this period. توی اپیزود بعدی دربارۀ دوران حکومت صفویان که از مهم ترین دوران تاریخی ایران هست حرف می زنم. |episode|next||||||||||||||| In der nächsten Episode spreche ich über die Safawiden-Dynastie, die eine der wichtigsten historischen Epochen Irans ist. In the next episode, I will talk about the Safavid period, which is one of the most important historical periods in Iran.