Ferdowsi poem
Ferdowsi|Shahnameh epic
Ferdowsi-Gedicht
Ferdowsi poem
poema ferdowsi
Poesia di Ferdowsi
フェルドウスィーの詩
Ferdowsi-gedicht
wiersz Ferdowsiego
Poema de Ferdowsi
Стихотворение Фирдоуси
توانا بود هر که دانا بود
Capable|"was" or "is"|every|who|wise|
Be capable of being wise
Wees in staat om wijs te zijn
Bilge olma yeteneğine sahip olmak
ز دانش دل پیر برنا بود
"from"|knowledge|heart|old person|young|was
It was the knowledge of Pir Borna
Het was de kennis van Pir Borna
****
چو ایران مباشد تن من مباد
If||"does not exist"|body|my body|"May not be"
If Iran is not my body
Als Iran niet mijn lichaam is
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
"to this"|land||land|alive|||
|Bu topraklar||||||
Be on this canvas and keep one person alive
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
||||||killing|
If we kill head to head
Als we het tegen elkaar opnemen
از آن به که کشور به دشمن دهیم
|"it"|||homeland|||
||||ülke|||
To give the country to the enemy
****
ز دانش بود جان و دل را فروغ
|||||||light
It was knowledge that enlightened the soul and the heart
نگر تا نگردی به گرد دروغ
||you turn|||
Look until you look around lying
سخنگوی چون بر گشاید سخن
The speaker opens his mouth
بمان تا بگوید تو تندی مکن
Stay to say do not be harsh
مگو آن سخن کاندرو سود نیست
||||benefit|
Do not say that Kandro's words are not profitable
کزان آتشت بهره جز دود نیست
from the fire|||||
The fire of interest is nothing but smoke
تن مرده چون مرد بی دانشست
|||||is knowledgeable
The body is dead because the man is ignorant
که نادان به هر جای بی رامشست
That the ignorant are restless everywhere
که دشمن که دانا بود به ز دوست
That enemy who was wise to his friend
که با دشمن و دوست دانش نکوست
Who is not with the enemy and the friend of knowledge
سخن ماند از ما همی یادگار
There was talk of us all
تو با گنج دانش برابر مدار
You are equal to the treasure of knowledge
سخن سنج و دینار گنجی مسنج
|singer||||
Speakers and Ganji Dinars
که بر دانشی مرد خوار است گنج
||||inferior||
Which is a treasure based on man-eating knowledge
به دانش نگر دور باش از گناه
که دانش گرامی تر از تاج و گاه
هران گه که گویی که دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
چنان دان که نادان تری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
****
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم
|||||we will treat
نباشد همه نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنجِ دینار و کاخ بلند
The same treasure of the dinar and the high palace
نخواهد بُدَن مر تو را سودمند
It will not be useful for you
سخن ماند از تو همی یادگار
We will always remember you
سخن را چنین خوارمایه مدار
****
مکن بد که بینی به فرجام بد
|||||end|
ز بد گردد اندر جهان نام بد
نگر تا چه کاری، همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
تو تا زنده ای سوی نیکی گرای
You are a good person as long as you live
مگر کام یابی به دیگر سرای
****