×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.

image

Tarik-khane Tarikh Podcast | پادکست تاریکخانه تاریخ, Mosadegh 1

Mosadegh 1

تاریکخانه تاریخ. در تاریکخانه تاریخ عکس‌هایی از تاریخ دیروز و امروز را ظاهر می‌کنیم و برای شما شرح می‌دیم. محمد مصدق اشراف‌زاده‌ای در خدمت توسعه‌ی سیاسی. سلام محمد ناظمی هستم، و شما بیستمین قسمت از پادکست تاریکخانه‌ی تاریخ رو می‌شنوید. تو این پادکست با توجه به تیتری که انتخاب می‌کنیم سری به فعالیت‌های سیاسی شخصیت معاصری می‌زنیم و از اقداماتش در اون راستاها حرف می‌زنیم. علاقه‌ی من به تاریخ باعث و محرک تولید این پادکست بوده، و سعی کردم از مطالبی استفاده کنم که توسط تاریخ‌نگارها و پژوهشگرانی که تو این زمینه فعالیت می‌کنند استفاده کنم. قطعا تو خوانش مطالب دچار اشتباهاتی میشم که البته تلاشم اینه این اشتباهات رو به صفر برسونم. ولی امیدوارم مشکلاتی که در اجرای این پادکست دارم رو بر من ببخشید. و همچنان تو ادامه‌ی مسیر همراهمون باشید. قبل از اینکه بیشتر از نحوه تولید پادکست صحبت کنم، این رو بگم که اگه علاقه به نوشیدن قهوه یا چای خوب ایرانی دارید، تو توضیحات این قسمت آیدی توئیتر دوست عزیزی رو قرار دادم که می‌تونه تو این زمینه بهتون کمک کنه. حتما باهاش ارتباط بگیرید. و باتوجه بازخوردهایی که می‌بینم مطمئنم که پشیمون نمیشید. اما برگردم به صحبتی که داشتم. مطالبی که برای تاریکخانه تاریخ انتخاب می‌کنم، ممکنه تو هر قسمت جهت‌دار به نظر برسه. ولی وقتی این قسمت‌ها رو در کنار هم گوش کنید، دید بهتری از اوضاع دورانی که ازش صحبت می‌کنم رو به شما دوستان عزیزم میده. کما اینکه پیشنهاد می‌کنم قبل از شنیدن این قسمت سیزدهمین قسمت از پادکست تاریخانه‌ی تاریخ به‌عنوان احمد قوام جادوگر سیاست ایران رو بشنوید، تا این دوتا مطلب که توسط تاریخ نگارانی با دیدگاه‌های متفاوت نوشته شده در قیاس با هم قضاوت یک طرفه‌ایی از شخصیت‌ها رو ارایه نده. تو این قسمت می خوام از شخصیتی که خدمات زیادی برای توسعه سیاسی در ایران داشته صحبت کنم. محمد مصدق. سیاست مدار، حقوق دان، نمایندۀ هشت دورۀ مجلس شورای ملی، استاندار، وزیر و دو دوره نخست‌وزیر ایران. دکتر محمد مصدق پسر میرزا هدایت الله آشتیانی، معروف به وزیر دفتر، از بزرگان دوره‌ی ناصری بود. و مادرش هم نجم‌السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجم تهران دختر فیروز میرزا نصرت‌الدوله و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار بود. اجداد مصدق چندین نسل مستوفی بودند، و در واقع نواده‌ی محسن آشتیانی صدر اعظم دوره‌ی فتحعلی شاه بودند. ناصرالدین شاه بعد از فوت میرزا هدایت الله، به رسمی که اون دوره وجود داشت، به پسر دوازده ساله‌ی او لقب مصدق السلطنه داد. و اون رو مستوفی خراسان کرد. مصدق دوست داشت ادامه تحصیل بده و به فرمان استیفای خراسان راضی نبود. برای همین چند سال بعد به اروپا رفت. و بعد از گرفتن مدرک دکترا تو رشته‌ی حقوق از سوییس، سال هزار و دویست و نود و سه به ایران برگشت. مصدق از این تاریخ به بعد تا پایان قاجار مسؤلیت‌های مختلفی رو به عهده گرفت. مثل تدریس توی مدرسه‌ی علوم سیاسی، معاونت وزارت مالی، ریاست کل محاسبات، والی گری فارس و آذربایجان، وزارت امور خارجه، و نمایندگی دوره پنجم مجلس شورای ملی. توی دوران پهلوی هم توی مجلس ششم، چهاردهم و شانزدهم نماینده‌ی مجلس شورای ملی شد. از آثار مصدق میشه به این کتاب‌ها اشاره کرد: کاپیتولاسیون و ایران، دستور در محاکم حقوقی، شرکت‌های سهامی در اروپا، اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره‌ی مشروطه. دکتر مصدق مسلما یک وطن‌پرست بزرگ بود. یک ناطق قوی بود. یک حقوقدان بسیار مسلط به مسایل حقوقی بود. نخستین ایرانی بود که به دریافت دکترای حقوق نایل شد، و در تمام مدت عمرش هم مخالف شدید سیاست بریتانیا در ایران بود، که اون رو عامل اصلی بدبختی‌های ایران می‌دانست، و رهبر بی چون و چرای نهضت ملی ایران و نهضت ملی شدن نفت بود. دکتر مصدق برای اعتراض به تخلفات انتخاباتی مجلس شانزدهم از ملت دعوت کرد تا روز بیست و دو مهرماه هزار و سیصد و بیست و هشت جلوی کاخ مرمر تجمع کنند. خودش همم همراه نوزده نفر دیگه وارد کاخ شدند، و بعد از تقدیم خواسته‌هاشون به شاه تحصن کردند. جواب شاه به تحصن نشون میداد که قصد تغییر روش رو نداره. برای همین این گروه بیست نفره تحصن رو ترک کردن و توی منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ دور هم جمع شدند، و جبهه‌ی ملی را بنیان‌گذاری کردند. برنامه‌ی جبهه‌ی ملی سه تا ماده داشت. یک تجدید در قانون انتخابات، دو تجدید نظر در قانون مطبوعات، سه تجدید نظر در قانون اصول حکومت نظامی. اسم جبهه‌ی ملی رو هم دکتر حسین فاطمی انتخاب کرد. و اولین فعالیت سیاسی این حزب هم دعوت مردم برای حضور توی میتینگ بزرگ میدان بهارستان در هجدهم بهمن ماه هزار و سیصد و بیست و هشت بود. مهم‌ترین گروه‌هایی که جبهه‌ملی رو تشکیل می‌دادند این گروه‌ها بودند: حزب ایران که تنها و اولین حزبی بود که به جبهه‌ی ملی ملحق شد و از برجسته‌ترین تکنوکرات‌های ملی‌گرا و دموکرات ایران تشکیل شده بود. از معروف‌ترین اعضای حزب ایران میشه به علی شایگان، کریم سنجابی و الله‌یار صالح اشاره کرد. دومین گروه سازمان نظارت بر آزادی انتخابات بود که به رهبری دکتر مظفر بقایی و برای مبارزه‌ی انتخاباتی دوره شونزدهم به وجود اومد. گروه سوم حزب ملت ایران بود که با رهبری داریوش فروهر توی آبان هزار و سیصد و سی تشکیل شد. چهارمین گروه هم نهضت خداپرستان سوسیالیست بود که سال هزار و سیصد و بیست و دو با اسم جمعیت آزادی مردم ایران توسط محمد نخشب تاسیس شد. و توی سال هزار و سیصد و بیست و سه به نهضت خداپرستان سوسیالیست اسمش رو تغییر داد. این حزب بعد از اینکه به ملی ملحق شد با حزب ایران ائتلاف کرد، و بعد از کودتای بیست و هشت مرداد به حزب مردم ایران اسمش رو تغییر داد. گروه‌های دیگه‌ای هم مثل جمعیت فداییان اسلام، مجمع مسلمانان مجاهد با رهبری شمس قنات‌آبادی و خیلی های دیگه هم تو برهه‌ای از زمان عضو جبهه‌ی ملی بودند. با وجود این، هسته‌ی اولیه‌ی جبهه‌ی ملی رو که در اعتراض به انتخابات مجلس شانزدهم به وجود اومد سه تا گروه تشکیل می‌داد. یه گروه که سیاست‌مدارهای ضد دربار بودند، گروه دوم که سیاستمداران مرتبط با بازار بودند، و سومین گروه که مهمترین گروه محسوب می‌شد جوان‌های رادیکال و تحصیل کرده توی غرب بودند. در نهایت بیست و نه فروردین هزار و سیصد و بیست و نه نتیجه‌ی رای مجلس شانزدهم در تهران اعلام شد، که هشت نفر از دوازده نفر از اعضای جبهه ملی وارد اون مجلس شدند. و دکتر محمد مصدق هم به عنوان نفر اول در تهران اعلام شد. باید توجه داشته باشیم که این شرکت نفت اینجور نبوده که فقط یه کمپانی اقتصادی بازرگانی و صنعتی خارجی هست که یک امتیازی رو گرفته داره کار خودش رو انجام میده. شرکت نفت ایران در همه‌ی ارکان جامعه ایران نفوذ داشته در دوره قاجاریه و تا ملی شدن صنعت نفت. بعد از ملی شدن صنعت نفت و بیست و هشت مرداد هم به انواع مختلفی نفوذش رو ادامه داده. شما غیر از اون اسناد بی پی اگه اسناد وزارت خارجه انگلیس رو هم بخونید این کاملاً آشکاره. که شرکت نفت همزمان با دولت ایران و همگام با دولت ایران و همگام با نیروهای خارجی تو ایران مامور مخفی داشته جاسوس داشته. توی امور فرهنگی امور اقتصادی امور نظامی ایران نفوذ داشته و دست‌اندازی داشته. بنابراین وقتی صحبت از نفت ما در ایران می کنیم یعنی همه چیز. واقعیت اینه که موضوع امتیازهای نفتی و استخراج منابع زیرزمینی و عقد قراردادهای آنچنانی از دوره‌ی قاجار شروع شد. قرارداد دارسی هم تو دوره‌ی مظفری نمونه‌ی بارز این موضوع هستش که با سقوط قاجار و سر کار آمدن حکومت پهلوی رضاشاه در سال هزار و سیصد و دوازده تلاش کرد امتیاز دارسی رو لغو کنه. ولی قراردادی که به خاطر این حرکت عجولانه بسته شد تا دست انگلیسی‌ها از نفت جنوب دور نگه داره، به گفته‌ی خیلی از تحلیل‌گران بسیار بدتر و مفتضحانه تر از قرارداد دارسی بود. با اشغال ایران توسط شوروی و انگلیس توی شهریور هزار و سیصد و بیست، فضای سیاسی کشور متحول شد. و ارکان قدرت حکومت مشروطه جایگاه نسبی خودش رو به دست آورد. تو این فضای سیاسی، آمریکا که بعد از جنگ دوم جهانی به دنبال منافعش تو کشورهای شرقی از جمله ایران بود، با انگلیسی‌ها وارد رقابت شد. یک شرکت انگلیسی توی آبان ماه و شرکت‌های آمریکایی توی اسفند ماه سال هزار و سیصد و بیست و دو درخواست‌هایی به دولت سهیلی دادن برای بستن قرارداد استخراج منابع نفتی جنوب و جنوب شرقی ایران. حوزه‌ی جغرافیای این پیشنهادات قسمت‌های جنوب تا داخل بلوچستان ایران بود. دولت سهیلی موضوع مذاکره‌ی نفتی با کشورهای خارجی رو مخفی کرد. اما یه سری کارشناس استخدام کرد که در این خصوص مطالعه کنند. که با سقوط سهیلی مذاکرات نفتی در دولت ساعد برملا شد. با افشای مذاکرات، نماینده‌ها توی مجلس واکنش نشون دادن. شرح مذاکره‌های مجلس شورای ملی نشون میده که درگیری‌ها و پرسش و پاسخ‌های زیادی اتفاق افتاده تو این زمینه. نخست‌وزیر هم تصمیم‌گیری در رابطه با سیاست‌های نفتی رو از اختیارات مجلس می‌دونست. و معتقد بود دولت فقط مجری تصمیمات مجلسه. نماینده‌ها برای اعطای امتیاز نفت شمال اختلاف نظر داشتن. اما مصدق توی این زمان به خاطر سیاست موازنه منفی، کلا مخالف اعطای هر نوع امتیازی به کشورهای متقاضی بود. مصدق بر اساس سیاست موازنه منفی، طرحی رو به مجلس ارایه داد که در نهایت با حذف ماده‌ی چهارمش تصویب شد. اما این چهار ماده از چه مواردی تشکیل شده بودن. ماده اول، نخست وزیر و اشخاصی که معاون یا جانشین اون هستن راجع به امتیاز نفت با هیچ کدوم از نماینده‌های رسمی و غیررسمی دولت‌های همسایه و غیر همسایه و یا نماینده‌های شرکت نفت و هر کس دیگه‌ای نمی‌تونن مذاکره‌ای بکنن که اثر قانونی داره و نمی‌تونن هیچ قراردادی رو امضا کنن. ماده‌ی دوم، نخست‌وزیر و وزرا می‌تونن برای فروش نفت و روشی که دولت ایران معادل نفت خود رو استخراج می‌کنه مذاکره کنند و باید مجلس شورای ملی رو از جریان مذاکرات مطلع کنند. ماده‌ی سوم، متخلفین از موارد گفته شده به حبس مجرد از سه تا هشت سال و انفصال دایمی از خدمات دولتی محکوم میشن. و اما ماده‌ی چهارم، تعقیب متخلفین از طرف دادستان دیوان کشور به اجازه یا تحت تعقیب قرار گرفتنشون از طرف مجلس شورای ملی نیاز نداره. دادستان وظیفه داره که متخلفین از این قانون رو بر طبق قانون محاکمه وزرا مصوب شونزده و بیست تیر ماه هزار و سیصد و هفت تعقیب کنه. اینجا فقط مساله‌ی دولت بریتانیا نبود. شرکت نفت انگلیس و ایران یکی از هفت شرکت بزرگ نفتی بود که به هفت خواهران معروف بودند. منافع این شرکت‌ها ایجاب می‌کرد که کنترل صنعت نفت در جهان در دستان آنها باشه. شرکت نفت انگلیس و ایران مانند باقی شرکت‌ها می‌دانست که اگر ایران نفت خود را ملی کند، آنها کنترل صنعت نفت را از دست می‌دهند. و اگر کنترل را از دست بدهند، قدرت از دست شرکت‌های نفتی به کشورهای تولیدکننده نفت منتقل خواهد شد. این اتفاق در نهایت در دهه هفتاد میلادی رخ داد. ولی در ابتدای دهه‌ی پنجاه میلادی این موضوع از سوی تمامی شرکت‌های نفتی غیرقابل قبول بود. هر هفت شرکت صد درصد و به شدت هم عقیده بودند که ملی شدن نفت در ایران نباید موفق شود. برای آنها این موضوع پایان دنیای متمدن به شکلی که آنها می‌شناختند بود. و به همین دلیل آماده بودند که تا آخرین قطره‌ی خون علیه آن بجنگند. با ورود کافتاراتزه نماینده شوروی به ایران و درخواست اون برای واگذاری امتیاز نفت شمال و مخالفت دولت با اون ورق برگشت. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها برای حفظ منافع خودشون مذاکرات رو با ایران سر مسئله‌ی نفت قطع کردن. توده‌ای‌ها که تا قبل از این تمایلی به دادن امتیاز به کشورهای خارجی نداشتند، و از سیاست مصدق به خاطر عدم اعطای امتیاز به خارجی‌ها استقبال کرده بودند، و می‌خواستند دست انگلیسی‌ها به نفت جنوب نرسه، با دیدن درخواست شوروی برای واگذاری امتیاز نفت شمال تغییر عقیده دادن، و ناآرامی‌هایی تو پایتخت به وجود آوردن. علاوه بر این اتفاقات، از یک طرف آمریکا و انگلستان با هم رقابت داشتند که توی دو زمینه‌ی اولیگارشی سنتی سیاسی و منابع و صنایع نفت ایران نفوذ کنند. و از طرف دیگه افکار عمومی انتظار داشتند صنایع نفت از هر قدرت برون مرزی مستقل باشه. بنابراین مجلس شانزدهم شورای ملی با رهبری دکتر مصدق لایحه‌ی گسگلشاییان رو رد کرد. و اعضای کمیسیون به اتفاق آرا این تصمیم رو گرفتند. کمیسیون نفت که طبق تصمیم سی خرداد ماه هزار و سیصد و بیست و نه مجلس شورای ملی تشکیل شده است، پس از مذاکرات و مطالعات به این نتیجه رسید که قرارداد الحاقی ساعد گس کافی برای استیفای حقوق ایران نیست. بنابراین مخالفت خود را با آن اظهار می‌دارد. بعد از این اتفاقات ساعد هم که نتونست مساله‌ی نفت رو حل کنه استعفا داد. و علی منصور به نخست وزیری رسید. توی دوره‌ی منصور صف بندی جدیدی تو مجلس سر دفاع از حقوق نفتی در قالب کمیسیون نفت به وجود آمد. خود مصدق این کمیسیون رو رهبری می‌کرد. بعد از منصور هم رزم‌آرا تصمیم داشت مثل قرارداد شرکت آرامکو با عربستان سعودی قرارداد رو تنظیم کنه که حالت منصفانه پنجاه پنجاه داشته باشه. اما همچین اتفاقی نیفتاد. چون رزم‌آرا رو خلیل طهماسبی که از اعضای فداییان اسلام بود ترور کرد. رزم‌آرا سرسپرده‌ی انگلیس بود و از ملی شدن صنعت نفت ممانعت می‌کرد. کشته شدنش علاوه بر اینکه راه تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت رو باز کرد، آزادی نسبی رو توی انتخابات مجلس شانزدهم هم داشت. به خاطر فضایی که به وجود اومد، مصدق امیدوارتر شد. و برای قبول نخست وزیری و اجرایی شدن قانون ملی کردن صنعت نفت اعلام آمادگی کرد. به خاطر همین، یه روز بعد از ترور نخست‌وزیر رزم‌آرا توی هفدهم اسفند هزار و سیصد و بیست و نه کمیسیون مخصوص نفت اصل ملی شدن صنعت نفت رو اعلام کرد. و این قانون بیست وچهار اسفند توی مجلس شورای ملی و بعد بیست و نه اسفند توی مجلس سنا تصویب شد. هموطنان عزیز درود فراوان و سلام صمیمانه خود را از بستر بیماری برای شما می‌فرستم. امروز یکی از این ایامی است که شما هموطنان می‌توانید صفحه ای جدید و مقدس در حیات اجتماعی و اقتصادی خود باز کنید. و پس از پنجاه سال که از استقلال و آزادی سیاسی ما نامی بیش باقی نمانده بود، دوره نوین را در برابر نژاد معاصر و نسل آینده به وجود بیاورید. رشد و بروز سیاسی شما می‌تواند امروز را مبدا تحول و نهضت اسلامی آینده قرار دهد. و همه خواهند داست که روح ایرانی از ماورای تاریخ کهن چندین هزار ساله‌اش از نو درخشیدن گرفته. و روزهای زبونی و ضعف و ناتوانی خویش را اینک پشت سر گذاشته است. هیچ چیز جز ارادۀ آهنین شما نمی توانست این زنجیرهای جان فرسا و گران را از میان بردارد. کمیسیون نفت مجلس طرح نه ماده‌ای رو در چهارچوب ملی شدن نفت تصویب کرد. و رسما خلع ید انگلیس از نفت جنوب رو اعلام کرد. این حرکت دومین جنبش اجتماعی توده‌ای قرن بیستم بود که بعد از انقلاب مشروطیت به نتیجه رسید. اردیبهشت ماه سال هزار و سیصد و سی مجلس با هفتاد و نه رای موافق از مجموع صد رای دکتر محمد مصدق رو به نخست‌وزیری انتخاب کرد. مصدق به شرطی نخست‌وزیری رو قبول کردکه گزارش کمیسیون نفت مبنی بر اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب بشه. شاه هم دهم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و سی فرمان نخست وزیری مصدق رو امضا کرد. بعد از نخست وزیر شدن مصدق، دیگه کانون توجه عموم نه فقط مجلس بلکه نخست وزیر و خیابون‌ها بودن که در واقع مرکز قدرت جبهه‌ی ملی محسوب می‌شدن. از طرفی هم آیت‌الله کاشانی به مردم اعلام کرد که تا وقتی جبهه‌ی ملی این مبارزه‌ی مقدس و ملی علیه انگلیس رو ادامه بده، کاملا از مصدق پشتیبانی می‌کنه. توی پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت و به قدرت رسیدن مصدق سه ضلع حضور داشتند که مسلمه نبود هر کدوم از اونا می‌تونست باعث شکست نهضت بشه. این سه ضلع افکار عمومی، حمایت‌های تشکل‌های مذهبی، و تلاش اقلیت مجلس بودن. مصدق از همون شروع کارش با دو تا دغدغه کابینه‌اش رو تشکیل داد. یکی اجرای قانون ملی شدن نفت، و اون یکی اصلاح قانون انتخابات. بیست و دو تیرماه مصدق از مجلس تقاضای اختیارات شش‌ماهه داشت که بتونه یه سری اصلاحات انجام بده که مهم ترینش این موارد بودن: قانون انتخابات، شهرداری‌ها، امور مالی و اقتصادی، بهره‌برداری از منابع نفت کشور، و سازمان‌های اداری. اون همین طور می خواست شورای محلی توی روستاها ایجاد کنه. مصدق پست وزارت جنگ رو هم از شاه درخواست کرد. که شاه با این تقاضاش مخالفت کرد. مصدق هم به این دلیل استعفا داد. و قوام جای اون رو گرفت. اما اتفاقاتی افتاد که وضعیت رو تغییر داد. در واقع این باور دکتر مصدق که اولا به عنوان نخست‌وزیر باید ارتش تحت فرمان او باشه، و نه فرمان شاه. و دو اینکه گمان این بود که ارتش یکی از مراکز مهم حمایت شاه و به گمانش مخالفت با دکتر مصدق بدل شده. و به همین خاطر احساس کرد که باید این فرمانداری کل رو از شاه بگیره. و وقتی که در بیست و پنج تیر میره و با شاه صحبت می‌کنه و میگه که من باید وزارت جنگ رو خودم عهده‌دار بشم. استعفای مصدق منتشر شد. قوام اعلامیه شدیدالحنی صادر کرد و در مقابل اون آیت‌الله کاشانی هم اعلامیه‌ی شدیدی صادر کرد. که به اعلامیه‌ی قوام برانداز مشهور شد. کاشانی از طرفی هم با مطبوعات مصاحبه کرد و به شدت از مصدق طرفداری کرد و اون رو بزرگترین سد راه جنایت‌های حکومت دانست. و قوام رو فردی معرفی کرد که زندگیش پر از خیانت و ظلم و ستمه. این عوامل باعث شد که مردم در سی تیرماه هزار و سیصد و سی و یک قیام کنند. قوام السطنه که در اون زمان بسیار فرتوت و بیمار بود، پیر هم بود، در بیانیه خودش اعلام کرد که وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند. و اینکه ادامه داد که او دادگاه‌های انقلابی تشکیل خواهد داد. و روزی صدها نفر را به کیفر خواهد رساند. و در انتهای بیانیه‌اش نوشته بود کشتی بان با سیاستی دگر آمد. از بامداد روز سی تیر که جبهه ملی اون رو روز تعطیل اعلام کرده بود، اعتصاب عمومی مردم آغاز شد. و انبوهی از مردم از سراسر شهر به سوی بهارستان راه افتادن. زد و خورد هنگامی آغاز شد که ماموران می‌خواستند از ورود مردم به بهارستان جلوگیری کنند. اعضای حزب توده هم با لباس متحدالشکل پیراهن سفید اصلا فراموش نمی‌کنم پیراهن سفید شلوار خاکستری، تانک‌ها به سوی بهارستان به حرکت در اومدن. پلیس اسب سوار با شمشیرهای کشیده، سربازان پیاده با سرنیزه به مردم همه حمله یا اونا رو تهدید می‌کردن. به زودی صدای تیراندازی با مسلسل شنیده شد. نمایندگان جبهه ملی از پشت نرده‌های جلوی مجلس صحنه رو تماشا می‌کردند و گریه می‌کردند. مردم با فریاد زنده باد مصدق، یا مرگ یا مصدق، در خون خودشون می‌غلطیدن. جبهه ملی به رئیس مجلس اعتراض کرد که به شاه بگه این خونریزی رو تموم بکنه. او هم این کار رو کرد. ساعت دو بعدازظهر از جبهه ملی یعنی شایگان، معظمی، رضوی و مشار برای دیدن شاه به کاخ سعدآباد رفته بودن. اونا گزارش دادن که به شاه هشدار دادن که کشور در آستانۀ انقلابه و باید او قوام السلطنه رو برکنار بکنه. شاه بهشون گفته بود که برگردن و منتظر خبر اون باشن. ساعت پنج و نیم بعدازظهر بود که تلفن مجلس زنگ می‌زنه و حسین علا وزیر دربار خبر میده که قوام کناره‌گیری کرده. و شاه دستور داده نیروی های ‌انتظامی به پادگان خودشون برگردن. و حسین مکی از نرده های مجلس بالا رفت و با هیجان خبر رو به جمعیت میدان بهارستان که منتظر بودن اعلام کرد.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Mosadegh 1 Mosaddegh Mosadegh 1 Mosadegh 1 Mosadegh 1 Mosadegh 1 Mosadegh 1 Musaddık 1

تاریکخانه تاریخ. اتاق تاریک تاریخ| Darkroom of history| غرفة التاريخ المظلمة. History Darkhouse در تاریکخانه تاریخ عکس‌هایی از تاریخ دیروز و امروز را ظاهر می‌کنیم و برای شما شرح می‌دیم. |||||||||||||||||||می‌دهیم |darkroom||photos||||yesterday||today||reveal|||||you|explain|"we"|"we give" في غرفة التاريخ المظلمة ، نعرض صورًا لتاريخ الأمس واليوم ونشرحها لك. In the Darkness of History, we display photos of yesterday and today and explain them to you. محمد مصدق اشراف‌زاده‌ای در خدمت توسعه‌ی سیاسی. ||نخبگان جامعه|||||پیشرفت سیاسی||سیاسی: مربوط به سیاست Mohammad|Mossadegh|noble|born|is||service|development|| محمد مصدق ارستقراطي في خدمة التنمية السياسية. Mohammad Mossadegh Nobles in the service of political development. سلام محمد ناظمی هستم، و شما بیستمین قسمت از پادکست تاریکخانه‌ی تاریخ رو می‌شنوید. سلام محمد ناظمی||نازمی||||بیست‌ام|اپیزود||پادکست||||را دارید||گوش می‌دهید ||Nazemi||||twentieth|||podcast|||||I|are listening مرحبًا ، أنا محمد نظمي ، وأنت تستمع إلى الحلقة العشرين من بودكاست Darkroom of History. Hi, I am Mohammad Nazemi, and you are listening to the twentieth episode of the Dark History podcast. تو این پادکست با توجه به تیتری که انتخاب می‌کنیم سری به فعالیت‌های سیاسی شخصیت معاصری می‌زنیم و از اقداماتش در اون راستاها حرف می‌زنیم. ||||||عنوان انتخابی||برمی‌گزینیم|||نگاهی می‌اندازیم||فعالیت‌های سیاسی|فعالیت‌های سیاسی شخصیت||فرد مشهور معاصر|هم‌دوره‌ای||||||||||| ||podcast||||title||we choose|I||series||activities||political activities|character (1)|contemporary figure||"we explore"|||his actions||those areas|directions|talk about||we will talk In this podcast, according to the title we choose, we look at the political activities of the contemporary personality and talk about his actions in that direction. علاقه‌ی من به تاریخ باعث و محرک تولید این پادکست بوده، و سعی کردم از مطالبی استفاده کنم که توسط تاریخ‌نگارها و پژوهشگرانی که تو این زمینه فعالیت می‌کنند استفاده کنم. علاقه‌مندی|||||||||||بوده است|||||||||||||||||||||| interest||||history|cause||driving force|production||||||||materials||||||historians||researchers|||this|field|work|||| My interest in history prompted the production of this podcast, and I tried to use material that has been used by historians and researchers working in this field. قطعا تو خوانش مطالب دچار اشتباهاتی میشم که البته تلاشم اینه این اشتباهات رو به صفر برسونم. definitely||reading|texts|fall into|mistakes|I get||of course|my effort|is||mistakes|||zero|bring to zero I definitely make mistakes in reading the content, but of course I try to reduce these mistakes to zero. ولی امیدوارم مشکلاتی که در اجرای این پادکست دارم رو بر من ببخشید. ||issues|||execution of|||||||forgive But I hope you forgive me for the problems I have with running this podcast. و همچنان تو ادامه‌ی مسیر همراهمون باشید. |||continue||path|with us| And continue to be with us in the continuation of the path. قبل از اینکه بیشتر از نحوه تولید پادکست صحبت کنم، این رو بگم که اگه علاقه به نوشیدن قهوه یا چای خوب ایرانی دارید، تو توضیحات این قسمت آیدی توئیتر دوست عزیزی رو قرار دادم که می‌تونه تو این زمینه بهتون کمک کنه. |||||the way|production|||||||||||drinking|coffee||tea|||you have||descriptions|||ID|Twitter||a dear friend||I placed||||can|||area|you|| Before I talk more about how to produce a podcast, let me say that if you are interested in drinking good Iranian coffee or tea, I have included in the description of this section the Twitter ID of a dear friend who can help you in this regard. حتما باهاش ارتباط بگیرید. sure|it||establish Be sure to contact him. و باتوجه بازخوردهایی که می‌بینم مطمئنم که پشیمون نمیشید. and||feedback||||||regretful|you won't And given the feedback I see, I'm sure you won't regret it. اما برگردم به صحبتی که داشتم. |I return||the conversation|| But let me go back to what I said. مطالبی که برای تاریکخانه تاریخ انتخاب می‌کنم، ممکنه تو هر قسمت جهت‌دار به نظر برسه. the topics|||darkroom|||||might|||||directional|||seem Das Material, das ich für die Dunkelkammer der Geschichte wähle, mag in irgendeinem Teil richtungsweisend wirken. The material I choose for the darkroom of history may seem directional in any part. ولی وقتی این قسمت‌ها رو در کنار هم گوش کنید، دید بهتری از اوضاع دورانی که ازش صحبت می‌کنم رو به شما دوستان عزیزم میده. ||||||in||||||||situations|period|||||||||||gives Aber wenn Sie sich diese Teile zusammen anhören, erhalten Sie, meine lieben Freunde, einen besseren Überblick über die Situation in der Zeit, über die ich spreche. But when you listen to these parts together, it gives you a better view of the situation of the period I am talking about, my dear friends. کما اینکه پیشنهاد می‌کنم قبل از شنیدن این قسمت سیزدهمین قسمت از پادکست تاریخانه‌ی تاریخ به‌عنوان احمد قوام جادوگر سیاست ایران رو بشنوید، تا این دوتا مطلب که توسط تاریخ نگارانی با دیدگاه‌های متفاوت نوشته شده در قیاس با هم قضاوت یک طرفه‌ایی از شخصیت‌ها رو ارایه نده. as||||||||||the thirteenth||||Tarihane|||||Ahmad|Qavam|the magician||||listen||||||||historians||perspectives||||||comparison|||judgment|||one-sided|||||present| Bevor Sie sich diese Episode anhören, schlage ich vor, dass Sie sich die 13. Episode des historischen Podcasts „Geschichte als Ahmad Qavam, der Zauberer der iranischen Politik“ anhören, damit diese beiden von Historikern mit unterschiedlichen Ansichten verfassten Artikel kein einseitiges Urteil darstellen der Charaktere. As I suggest before listening to this part of the thirteenth part of the historical podcast of history as Ahmad Ghavam, the magician of Iranian politics, so that these two articles written by historians with different views do not present a one-sided judgment of the characters. تو این قسمت می خوام از شخصیتی که خدمات زیادی برای توسعه سیاسی در ایران داشته صحبت کنم. |this||||about|a personality|||||political development||||has had|| In diesem Teil möchte ich über eine Person sprechen, die viel zur politischen Entwicklung im Iran beigetragen hat. In this section, I want to talk about a person who has done a lot for political development in Iran. محمد مصدق. سیاست مدار، حقوق دان، نمایندۀ هشت دورۀ مجلس شورای ملی، استاندار، وزیر و دو دوره نخست‌وزیر ایران. politician|man||jurist|representative|eight|terms|||National|governor||||terms||Minister| Politician, lawyer, member of the eight terms of the National Assembly, governor, minister and two terms of the Prime Minister of Iran. دکتر محمد مصدق پسر میرزا هدایت الله آشتیانی، معروف به وزیر دفتر، از بزرگان دوره‌ی ناصری بود. ||||Mirza|Hedayat||Aashtiani|known|||||the notables|the Naserid era||Nasiri| Dr. Mohammad Mosadegh, der Sohn von Mirza Hedayatullah Ashtiani, bekannt als Minister des Amtes, war einer der Ältesten der Naseri-Zeit. Dr. Mohammad Mossadegh, the son of Mirza Hedayatullah Ashtiani, known as the Minister of the Office, was one of the greats of the Nasserite period. و مادرش هم نجم‌السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجم تهران دختر فیروز میرزا نصرت‌الدوله و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار بود. |||Najm|al-Sultana|founder|hospital|Najm|||Firoz||Nasrat|al-Dawlah|||||the Crown Prince|Qajar| Und seine Mutter, Najm al-Sultaneh, die Gründerin des Najm-Krankenhauses in Teheran, war die Tochter von Firoz Mirza Nusrat al-Douleh und die Enkelin des Qajar-Kronprinzen Abbas Mirza. His mother, Najm al-Saltanah, was the founder of Najm Hospital in Tehran, the daughter of Firuz Mirza Nusrat al-Dawla and the grandson of Abbas Mirza, the crown prince of Qajar. اجداد مصدق چندین نسل مستوفی بودند، و در واقع نواده‌ی محسن آشتیانی صدر اعظم دوره‌ی فتحعلی شاه بودند. ancestors||several|generation|treasurer|||||grandchild||||Sadr|Azam|the first||Fath Ali|| Mossadeghs Vorfahren waren mehrere Generationen lang Mustafis, und tatsächlich waren die Nachkommen von Mohsen Ashtiani der Premierminister der Ära von Fath Ali Shah. Mossadegh's ancestors were several generations of Mustafa, and were in fact the grandchildren of Mohsen Ashtiani, the prime minister of Fath Ali Shah. ناصرالدین شاه بعد از فوت میرزا هدایت الله، به رسمی که اون دوره وجود داشت، به پسر دوازده ساله‌ی او لقب مصدق السلطنه داد. Naser al-Din||||death of||||||||that period|||||twelve|twelve|||title||of the kingdom| Nach dem Tod von Mirza Hedayatullah verlieh Naser al-Din Shah seinem zwölfjährigen Sohn den Titel Mosaddeq al-Sultaneh. After the death of Mirza Hedayatullah, Nasser al-Din Shah officially named his twelve-year-old son Mossadegh al-Saltanah. و اون رو مستوفی خراسان کرد. and||it|the governor|Khorasan| And it was made by Mostofi Khorasan. مصدق دوست داشت ادامه تحصیل بده و به فرمان استیفای خراسان راضی نبود. Mossadegh||wanted to||studies||||command|stifling||satisfied| Mossadegh wollte seine Ausbildung fortsetzen und war mit dem Befehl von Stifay Khorasan nicht zufrieden. Mossadegh wanted to continue his education and was not satisfied with Khorasan's resignation order. برای همین چند سال بعد به اروپا رفت. |for that reason|||||| So he went to Europe a few years later. و بعد از گرفتن مدرک دکترا تو رشته‌ی حقوق از سوییس، سال هزار و دویست و نود و سه به ایران برگشت. ||||degree|PhD||field of law||||Switzerland||||||ninety||||| And after getting a doctorate in law from Switzerland, he returned to Iran in the year one thousand two hundred and ninety-three. مصدق از این تاریخ به بعد تا پایان قاجار مسؤلیت‌های مختلفی رو به عهده گرفت. |||||||the end of||responsibilities|||||| From this date until the end of Qajar, Mossadegh assumed various responsibilities. مثل تدریس توی مدرسه‌ی علوم سیاسی، معاونت وزارت مالی، ریاست کل محاسبات، والی گری فارس و آذربایجان، وزارت امور خارجه، و نمایندگی دوره پنجم مجلس شورای ملی. |teaching||||||deputyship||Finance|presidency||General Accounting|governorship|governorship of|||Azerbaijan|||||representative of||||| Such as teaching in the School of Political Science, Deputy Minister of Finance, Director General of Accounts, Governor of Fars and Azerbaijan, Ministry of Foreign Affairs, and representative of the fifth term of the National Assembly. توی دوران پهلوی هم توی مجلس ششم، چهاردهم و شانزدهم نماینده‌ی مجلس شورای ملی شد. ||Pahlavi||||||||||||| During the Pahlavi era, he was a member of the National Assembly in the sixth, fourteenth and sixteenth parliaments. از آثار مصدق میشه به این کتاب‌ها اشاره کرد: کاپیتولاسیون و ایران، دستور در محاکم حقوقی، شرکت‌های سهامی در اروپا، اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره‌ی مشروطه. |works|||||||||Capitulation|||order||courts|legal proceedings|||joint-stock companies||||principles of||laws|finance||countries|abroad||||before|Constitutionalism||period||Constitutional period Mossadegh's works include: Capitulation and Iran, Orders in Courts of Law, Joint Stock Companies in Europe, Principles of Tax Rules and Laws in Foreign Countries and Iran before the Constitution and the Constitutional Period. دکتر مصدق مسلما یک وطن‌پرست بزرگ بود. ||Certainly||fatherland|patriot|| Dr. Mossadegh was certainly a great patriot. یک ناطق قوی بود. |speaker|| He was a strong speaker. یک حقوقدان بسیار مسلط به مسایل حقوقی بود. |lawyer||proficient||legal issues|legal issues| A lawyer who was very good at legal matters. نخستین ایرانی بود که به دریافت دکترای حقوق نایل شد، و در تمام مدت عمرش هم مخالف شدید سیاست بریتانیا در ایران بود، که اون رو عامل اصلی بدبختی‌های ایران می‌دانست، و رهبر بی چون و چرای نهضت ملی ایران و نهضت ملی شدن نفت بود. |||||receiving|||achieve|became|||||his life||opponent||||||||||factor||misery||||||||||بدون شک|national||||movement|||| He was the first Iranian to receive a doctorate in law, and throughout his life was strongly opposed to British policy in Iran, which he considered to be the main cause of Iran's misery, and was the undisputed leader of the Iranian national movement and the oil nationalization movement. دکتر مصدق برای اعتراض به تخلفات انتخاباتی مجلس شانزدهم از ملت دعوت کرد تا روز بیست و دو مهرماه هزار و سیصد و بیست و هشت جلوی کاخ مرمر تجمع کنند. |||protest||violations|election|||||invited|||||||October 22|||three hundred|||||in front of||marble|gather| Dr. Mossadegh called on the people to gather in front of the Marble Palace on the 22nd of October, 1328, to protest the election violations of the 16th Majlis. خودش همم همراه نوزده نفر دیگه وارد کاخ شدند، و بعد از تقدیم خواسته‌هاشون به شاه تحصن کردند. |also|with|nineteen|||||they entered||||present|demands||||sit-in| He himself entered the palace with nineteen other people, and after presenting their demands to the king, they sat down. جواب شاه به تحصن نشون میداد که قصد تغییر روش رو نداره. |the king||sit-in||||||method|| The king's response to the sit-in indicated that he did not intend to change the method. برای همین این گروه بیست نفره تحصن رو ترک کردن و توی منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ دور هم جمع شدند، و جبهه‌ی ملی را بنیان‌گذاری کردند. ||||||||||||||||||||gathered|||the National Front||||founded|| That is why this group of 20 people left the sit-in and gathered at Dr. Mossadegh's house on Kakh Street, and founded the National Front. برنامه‌ی جبهه‌ی ملی سه تا ماده داشت. ||National Front|||||article| The National Front program had three articles. یک تجدید در قانون انتخابات، دو تجدید نظر در قانون مطبوعات، سه تجدید نظر در قانون اصول حکومت نظامی. |amendment||law|election law||revision||||press|three|||||principles|government principles|military rule One revision of the election law, two revisions of the press law, three revisions of the law on the principles of martial law. اسم جبهه‌ی ملی رو هم دکتر حسین فاطمی انتخاب کرد. |||||||Hussein|Fatemi|| The name of the National Front was also chosen by Dr. Hossein Fatemi. و اولین فعالیت سیاسی این حزب هم دعوت مردم برای حضور توی میتینگ بزرگ میدان بهارستان در هجدهم بهمن ماه هزار و سیصد و بیست و هشت بود. |first|activity|political|||||||||meeting||Square|Baharestan Square||eighteenth|Bahman 18||||||||| And the first political activity of this party was inviting the people to attend the big rally in Baharestan Square on the 18th of Bahman, 1328. مهم‌ترین گروه‌هایی که جبهه‌ملی رو تشکیل می‌دادند این گروه‌ها بودند: حزب ایران که تنها و اولین حزبی بود که به جبهه‌ی ملی ملحق شد و از برجسته‌ترین تکنوکرات‌های ملی‌گرا و دموکرات ایران تشکیل شده بود. |||||||||||||were||||||||party|||||||joined||||the most prominent||technocrats|||nationalist||Democrat|||| The most important groups that formed the National Front were: the Party of Iran, which was the only and the first party to join the National Front and consisted of the most prominent nationalist and democratic technocrats of Iran. از معروف‌ترین اعضای حزب ایران میشه به علی شایگان، کریم سنجابی و الله‌یار صالح اشاره کرد. ||||||||Ali|Shaygan|Kareem|Sanjabi|||Yar|Saleh|| The most famous members of the Iranian party are Ali Shayegan, Karim Sanjabi and Allahyyar Saleh. دومین گروه سازمان نظارت بر آزادی انتخابات بود که به رهبری دکتر مظفر بقایی و برای مبارزه‌ی انتخاباتی دوره شونزدهم به وجود اومد. ||||||||||||Mozaffar|Baqaie|||struggle||||sixteenth||| Die zweite Gruppe war die Election Freedom Monitoring Organization, die unter der Leitung von Dr. Mozafar Baghai für den Wahlkampf in der 16. Amtszeit gegründet wurde. The second group was the Freedom of Elections Monitoring Organization, which was formed under the leadership of Dr. Muzaffar Baghaei to run in the 16th term. گروه سوم حزب ملت ایران بود که با رهبری داریوش فروهر توی آبان هزار و سیصد و سی تشکیل شد. ||Party||||||leadership|Dariush|Furohar||||||||| Die dritte Gruppe war die Iranische Volkspartei, die im November 1330 unter der Führung von Dariush Forohar gegründet wurde. The third group was the Nation Party of Iran, which was formed under the leadership of Dariush Forouhar in November 1330. چهارمین گروه هم نهضت خداپرستان سوسیالیست بود که سال هزار و سیصد و بیست و دو با اسم جمعیت آزادی مردم ایران توسط محمد نخشب تاسیس شد. fourth|||movement|God-worshippers|Socialist|||||||||||||||||||Nakhshab|established| Die vierte Gruppe war die sozialistische Gottesanbetungsbewegung, die 1322 von Mohammad Nakhshab unter dem Namen Jamiat Azadi Azadi People of Iran gegründet wurde. The fourth group was the God-worshiping socialist movement, which was founded by Mohammad Nakhshb in the year 1322 under the name of the Freedom Society of the Iranian People. و توی سال هزار و سیصد و بیست و سه به نهضت خداپرستان سوسیالیست اسمش رو تغییر داد. |||||||||||movement||Socialist|||| Und im Jahr 1323 änderte er aufgrund der Bewegung der sozialistischen Gläubigen seinen Namen. And in the year one thousand three hundred and twenty-three he changed his name to the socialist theistic movement. این حزب بعد از اینکه به ملی ملحق شد با حزب ایران ائتلاف کرد، و بعد از کودتای بیست و هشت مرداد به حزب مردم ایران اسمش رو تغییر داد. |||||||joined|||||alliance|||after||coup|||||||||||| Diese Partei bildete nach ihrem Beitritt zur Nationalen Partei ein Bündnis mit der Iran-Partei und änderte nach dem Putsch vom 28. August ihren Namen in Iranische Volkspartei. The party formed an alliance with the Iranian Party after joining the Nation, and changed its name to the People's Party of Iran after the August 19 coup. گروه‌های دیگه‌ای هم مثل جمعیت فداییان اسلام، مجمع مسلمانان مجاهد با رهبری شمس قنات‌آبادی و خیلی های دیگه هم تو برهه‌ای از زمان عضو جبهه‌ی ملی بودند. |||||||Fedayeen||assembly|Muslims|struggler|||Shams|Qanat||||||||period||||||of the|| Andere Gruppen wie Jamiat Fadaiyan Islam, die von Shams Qanatabadi geführte Mujahid Muslim Assembly und viele andere waren zu einem bestimmten Zeitpunkt ebenfalls Mitglieder der Nationalen Front. Other groups, such as the Jamiat Fadaiyan al-Islam, the Mujahideen Muslim Association led by Shams Qanatabadi, and many others, were members of the National Front at some point in time. با وجود این، هسته‌ی اولیه‌ی جبهه‌ی ملی رو که در اعتراض به انتخابات مجلس شانزدهم به وجود اومد سه تا گروه تشکیل می‌داد. with|||core||||||||||||elections|||to|||||||| Dennoch bildeten drei Gruppen den ursprünglichen Kern der Nationalen Front, die aus Protest gegen die Wahlen zum 16. Parlament gegründet wurde. However, the core of the National Front, which emerged in protest of the 16th parliamentary elections, consisted of three groups. یه گروه که سیاست‌مدارهای ضد دربار بودند، گروه دوم که سیاستمداران مرتبط با بازار بودند، و سومین گروه که مهمترین گروه محسوب می‌شد جوان‌های رادیکال و تحصیل کرده توی غرب بودند. ||||politicians|anti|court|||||politicians|related||||||||||was considered||||||||||| Die eine Gruppe waren die Anti-Gerichtspolitiker, die zweite Gruppe waren die marktnahen Politiker und die dritte Gruppe, die als wichtigste Gruppe galt, war die radikale und gebildete Jugend im Westen. One group was anti-court politicians, the second group was market-related politicians, and the third group, which was considered the most important group, was the radical and educated youth in the West. در نهایت بیست و نه فروردین هزار و سیصد و بیست و نه نتیجه‌ی رای مجلس شانزدهم در تهران اعلام شد، که هشت نفر از دوازده نفر از اعضای جبهه ملی وارد اون مجلس شدند. ||||||||||||||||||||||||||||||||||parliament| Finally, on the 29th of Farvardin, one thousand three hundred and twenty-nine, the result of the vote of the sixteenth parliament was announced in Tehran, in which eight of the twelve members of the National Front entered that parliament. و دکتر محمد مصدق هم به عنوان نفر اول در تهران اعلام شد. And Dr. Mohammad Mossadegh was announced as the first person in Tehran. باید توجه داشته باشیم که این شرکت نفت اینجور نبوده که فقط یه کمپانی اقتصادی بازرگانی و صنعتی خارجی هست که یک امتیازی رو گرفته داره کار خودش رو انجام میده. ||||||||this kind of|||||||||||||||||||||| Wir müssen festhalten, dass es sich bei dieser Ölgesellschaft nicht um eine solche handelt, sondern lediglich um ein ausländisches Wirtschafts-, Handels- und Industrieunternehmen, das sich ein Privileg angeeignet hat und seine Arbeit verrichtet. It should be noted that this oil company is not such that it is just a foreign economic, commercial and industrial company that has taken a concession and is doing its job. شرکت نفت ایران در همه‌ی ارکان جامعه ایران نفوذ داشته در دوره قاجاریه و تا ملی شدن صنعت نفت. ||||||institutions|||||||Qajar|||||industry| Die Iran Oil Company hatte während der Kadscharenzeit und bis zur Verstaatlichung der Ölindustrie Einfluss auf alle Elemente der iranischen Gesellschaft. Iran Oil Company had influence in all elements of Iranian society during the Qajar period and until the nationalization of the oil industry. بعد از ملی شدن صنعت نفت و بیست و هشت مرداد هم به انواع مختلفی نفوذش رو ادامه داده. ||||||||||||to|||its influence||continue|continued After the nationalization of the oil industry and the 28th of Mordad, it continued its influence in various ways. شما غیر از اون اسناد بی پی اگه اسناد وزارت خارجه انگلیس رو هم بخونید این کاملاً آشکاره. |other||||||if|||||||read||completely|obvious Abgesehen von diesen BP-Dokumenten ist dies ziemlich offensichtlich, wenn man die Dokumente des britischen Außenministeriums liest. Apart from those BP documents, if you also read the documents of the British Foreign Office, this is quite obvious. که شرکت نفت همزمان با دولت ایران و همگام با دولت ایران و همگام با نیروهای خارجی تو ایران مامور مخفی داشته جاسوس داشته. ||||||||alongside|||||||||||agent|secret||| dass der Ölkonzern gleichzeitig mit der iranischen Regierung und den ausländischen Streitkräften im Iran Geheimagenten und Spione hatte. The oil company had a secret agent at the same time as the Iranian government and the Iranian government and foreign forces in Iran. توی امور فرهنگی امور اقتصادی امور نظامی ایران نفوذ داشته و دست‌اندازی داشته. ||||||||||||interference| Er hat die kulturellen, wirtschaftlichen und militärischen Angelegenheiten Irans beeinflusst und manipuliert. In the cultural affairs, economic affairs, military affairs of Iran, he had influence and influence. بنابراین وقتی صحبت از نفت ما در ایران می کنیم یعنی همه چیز. Wenn wir also über unser Öl im Iran sprechen, bedeutet das alles. So when we talk about oil in Iran, we mean everything. واقعیت اینه که موضوع امتیازهای نفتی و استخراج منابع زیرزمینی و عقد قراردادهای آنچنانی از دوره‌ی قاجار شروع شد. ||||of the oil concessions|||extraction||underground||the conclusion of|contracts|such contracts||era|possessive marker||| Tatsache ist, dass die Frage der Ölkonzessionen und der Gewinnung unterirdischer Ressourcen sowie der Abschluss solcher Verträge bereits in der Kadscharenzeit begann. The fact is that the issue of oil concessions and extraction of underground resources and the conclusion of such contracts began in the Qajar period. قرارداد دارسی هم تو دوره‌ی مظفری نمونه‌ی بارز این موضوع هستش که با سقوط قاجار و سر کار آمدن حکومت پهلوی رضاشاه در سال هزار و سیصد و دوازده تلاش کرد امتیاز دارسی رو لغو کنه. |Darcy|||||Mozafarian era|||prominent||||||||||||||||||||||attempt||concession|||cancel| Das Darsi-Abkommen in der Mozaffari-Zeit ist ein klares Beispiel für dieses Problem. Mit dem Sturz von Qajar und der Pahlavi-Regierung von Reza Schah im Jahr 1312 versuchte er, das Darsi-Privileg aufzuheben. The Darcy contract in the Mozaffari period is a clear example of this, which with the fall of Qajar and the coming to power of the Pahlavi government of Reza Shah in the year 1312 tried to cancel the Darcy concession. ولی قراردادی که به خاطر این حرکت عجولانه بسته شد تا دست انگلیسی‌ها از نفت جنوب دور نگه داره، به گفته‌ی خیلی از تحلیل‌گران بسیار بدتر و مفتضحانه تر از قرارداد دارسی بود. |contract||||||hasty|||||||||||keep||||||||||||disgraceful||||| Aber der Vertrag, der wegen dieser übereilten Maßnahme unterzeichnet wurde, um die britischen Hände vom Öl des Südens fernzuhalten, war nach Ansicht vieler Analysten viel schlimmer und skandalöser als Darcys Vertrag. But the deal that was made because of this hasty move to keep the British out of southern oil was, according to many analysts, much worse and more scandalous than the Darcy deal. با اشغال ایران توسط شوروی و انگلیس توی شهریور هزار و سیصد و بیست، فضای سیاسی کشور متحول شد. |occupation|||Soviet Union|||||||||||||transformed| Mit der Besetzung Irans durch die Sowjetunion und England im September 1320 veränderte sich die politische Atmosphäre des Landes. With the occupation of Iran by the Soviet Union and Britain in September 1320, the political atmosphere of the country changed. و ارکان قدرت حکومت مشروطه جایگاه نسبی خودش رو به دست آورد. |pillars||||position|relative||||| Und die Machtsäulen der verfassungsmäßigen Regierung erlangten ihre relative Stellung. And the pillars of power of the constitutional government gained their relative position. تو این فضای سیاسی، آمریکا که بعد از جنگ دوم جهانی به دنبال منافعش تو کشورهای شرقی از جمله ایران بود، با انگلیسی‌ها وارد رقابت شد. |||||||||||||its|||Eastern|||||||||competition| In this political climate, the United States, which sought its interests in Eastern countries, including Iran, after World War II, entered into competition with the British. یک شرکت انگلیسی توی آبان ماه و شرکت‌های آمریکایی توی اسفند ماه سال هزار و سیصد و بیست و دو درخواست‌هایی به دولت سهیلی دادن برای بستن قرارداد استخراج منابع نفتی جنوب و جنوب شرقی ایران. |||||||||||March||||||||||||||Soeili|||||||||||| A British company in November and American companies in March of the year 1322 made requests to the Soheili government to conclude a contract for the extraction of oil resources in the south and southeast of Iran. حوزه‌ی جغرافیای این پیشنهادات قسمت‌های جنوب تا داخل بلوچستان ایران بود. ||geography|||||||||| Das geografische Gebiet dieser Vorschläge umfasste die südlichen Teile bis ins Landesinnere von Belutschistan, Iran. The geographical scope of these proposals was from the southern parts to the interior of Baluchistan, Iran. دولت سهیلی موضوع مذاکره‌ی نفتی با کشورهای خارجی رو مخفی کرد. |Sohaili|||||||||secret| Die Soheili-Regierung verheimlichte die Frage der Ölverhandlungen mit dem Ausland. The Soheili government hid the issue of oil negotiations with foreign countries. اما یه سری کارشناس استخدام کرد که در این خصوص مطالعه کنند. Er beauftragte jedoch eine Reihe von Experten mit der Untersuchung dieser Angelegenheit. But he hired a series of experts to study the subject. که با سقوط سهیلی مذاکرات نفتی در دولت ساعد برملا شد. ||||||||Saad|was revealed| With the fall of Soheili, oil negotiations in the Saed government were revealed. با افشای مذاکرات، نماینده‌ها توی مجلس واکنش نشون دادن. |Disclosure of|||||||| Mit der Offenlegung der Verhandlungen reagierten die Abgeordneten im Parlament. With the revelation of the negotiations, the deputies in the parliament reacted. شرح مذاکره‌های مجلس شورای ملی نشون میده که درگیری‌ها و پرسش و پاسخ‌های زیادی اتفاق افتاده تو این زمینه. ||||||shows|||conflicts|||||||||||| Die Beschreibung der Verhandlungen des Nationalrates zeigt, dass es in diesem Bereich zu vielen Konflikten und Fragen und Antworten kam. نخست‌وزیر هم تصمیم‌گیری در رابطه با سیاست‌های نفتی رو از اختیارات مجلس می‌دونست. |||||||||||||authorities||| Der Premierminister wusste auch, dass die Entscheidungsfindung im Zusammenhang mit der Ölpolitik in der Zuständigkeit des Parlaments liegt. The prime minister also considered parliamentary authority to decide on oil policies. و معتقد بود دولت فقط مجری تصمیمات مجلسه. |||||executor|| And he believed that the government was only the executor of the decisions of the parliament. نماینده‌ها برای اعطای امتیاز نفت شمال اختلاف نظر داشتن. |||granting|||||| The representatives have a difference of opinion for granting North Oil concession. اما مصدق توی این زمان به خاطر سیاست موازنه منفی، کلا مخالف اعطای هر نوع امتیازی به کشورهای متقاضی بود. ||||||||balance||||granting||||||applicant| But at this time, Mossadegh was completely against granting any kind of privilege to the applicant countries due to the negative balance policy. مصدق بر اساس سیاست موازنه منفی، طرحی رو به مجلس ارایه داد که در نهایت با حذف ماده‌ی چهارمش تصویب شد. ||||balance||||||proposal||||||||||| Based on the policy of negative balance, Mossadegh presented a plan to the parliament, which was finally approved by deleting its fourth article. اما این چهار ماده از چه مواردی تشکیل شده بودن. But what are these four items composed of? ماده اول، نخست وزیر و اشخاصی که معاون یا جانشین اون هستن راجع به امتیاز نفت با هیچ کدوم از نماینده‌های رسمی و غیررسمی دولت‌های همسایه و غیر همسایه و یا نماینده‌های شرکت نفت و هر کس دیگه‌ای نمی‌تونن مذاکره‌ای بکنن که اثر قانونی داره و نمی‌تونن هیچ قراردادی رو امضا کنن. |||||persons||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| Article 1 The Prime Minister and his successors or successors may not negotiate over any oil concessions with any of the official or unofficial representatives of neighboring and non-neighboring states or representatives of the oil company and anyone else who has legal effect and may not enter into any contract. Sign. ماده‌ی دوم، نخست‌وزیر و وزرا می‌تونن برای فروش نفت و روشی که دولت ایران معادل نفت خود رو استخراج می‌کنه مذاکره کنند و باید مجلس شورای ملی رو از جریان مذاکرات مطلع کنند. ||||||ministers|||||||method||||equivalent||its||||||||||||||||informed| Article 2: The Prime Minister and the Ministers may negotiate the sale of oil and the manner in which the Government of Iran extracts its oil equivalent, and shall inform the National Assembly of the progress of the negotiations. ماده‌ی سوم، متخلفین از موارد گفته شده به حبس مجرد از سه تا هشت سال و انفصال دایمی از خدمات دولتی محکوم میشن. |||||||||||||||||permanent separation|||||| Article 3 Violators of the said cases shall be sentenced to one to three years of solitary confinement and permanent dismissal from public service. و اما ماده‌ی چهارم، تعقیب متخلفین از طرف دادستان دیوان کشور به اجازه یا تحت تعقیب قرار گرفتنشون از طرف مجلس شورای ملی نیاز نداره. |||||prosecution|||||||||||||||||||| And as for the fourth article, prosecution of violators by the prosecutor of the State Court does not require the permission or prosecution of them by the National Assembly. دادستان وظیفه داره که متخلفین از این قانون رو بر طبق قانون محاکمه وزرا مصوب شونزده و بیست تیر ماه هزار و سیصد و هفت تعقیب کنه. ||||||||||||trial|||||||||||||| The prosecutor has a duty to prosecute violators of this law in accordance with the law on the trial of ministers on July 16, 2013. اینجا فقط مساله‌ی دولت بریتانیا نبود. This was not just the problem of the British government. شرکت نفت انگلیس و ایران یکی از هفت شرکت بزرگ نفتی بود که به هفت خواهران معروف بودند. The Anglo-Iranian Oil Company was one of seven major oil companies known as the Seven Sisters. منافع این شرکت‌ها ایجاب می‌کرد که کنترل صنعت نفت در جهان در دستان آنها باشه. ||||necessitated|||||||||||| The interests of these companies required that they control the world's oil industry. شرکت نفت انگلیس و ایران مانند باقی شرکت‌ها می‌دانست که اگر ایران نفت خود را ملی کند، آنها کنترل صنعت نفت را از دست می‌دهند. و اگر کنترل را از دست بدهند، قدرت از دست شرکت‌های نفتی به کشورهای تولیدکننده نفت منتقل خواهد شد. And if they lose control, power will shift from oil companies to oil-producing countries. این اتفاق در نهایت در دهه هفتاد میلادی رخ داد. This finally happened in the 1970s. ولی در ابتدای دهه‌ی پنجاه میلادی این موضوع از سوی تمامی شرکت‌های نفتی غیرقابل قبول بود. But in the early 1950s, this was unacceptable to all oil companies. هر هفت شرکت صد درصد و به شدت هم عقیده بودند که ملی شدن نفت در ایران نباید موفق شود. All seven companies strongly agreed that the nationalization of oil in Iran should not succeed. برای آنها این موضوع پایان دنیای متمدن به شکلی که آنها می‌شناختند بود. ||||||civilized||||||| For them, this was the end of the civilized world as they knew it. و به همین دلیل آماده بودند که تا آخرین قطره‌ی خون علیه آن بجنگند. |||||||||drop|of|||| با ورود کافتاراتزه نماینده شوروی به ایران و درخواست اون برای واگذاری امتیاز نفت شمال و مخالفت دولت با اون ورق برگشت. ||Kavtaratze||||||||||||||||||paper| With the arrival of the Soviet representative in Iran, Kaftaratzeh, and his request to cede the northern oil concession and the government's opposition to that sheet, he returned. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها برای حفظ منافع خودشون مذاکرات رو با ایران سر مسئله‌ی نفت قطع کردن. توده‌ای‌ها که تا قبل از این تمایلی به دادن امتیاز به کشورهای خارجی نداشتند، و از سیاست مصدق به خاطر عدم اعطای امتیاز به خارجی‌ها استقبال کرده بودند، و می‌خواستند دست انگلیسی‌ها به نفت جنوب نرسه، با دیدن درخواست شوروی برای واگذاری امتیاز نفت شمال تغییر عقیده دادن، و ناآرامی‌هایی تو پایتخت به وجود آوردن. ||||||||willingness|||||||||||||||granting|||||||||||||||||reach|||||||||||||||||||| The masses, who had previously been reluctant to grant concessions to foreign countries, welcomed Mossadegh's policy of not granting concessions to foreigners, and did not want the British to get their hands on southern oil. Giving, and creating unrest in the capital. علاوه بر این اتفاقات، از یک طرف آمریکا و انگلستان با هم رقابت داشتند که توی دو زمینه‌ی اولیگارشی سنتی سیاسی و منابع و صنایع نفت ایران نفوذ کنند. |||||||||||||||||||oligarchy|||||||||| In addition to these events, on the one hand, the United States and the United Kingdom competed to penetrate the two spheres of traditional political oligarchy and Iran's oil resources and industries. و از طرف دیگه افکار عمومی انتظار داشتند صنایع نفت از هر قدرت برون مرزی مستقل باشه. ||||thoughts||expectation|||||||||| On the other hand, public opinion expected the oil industry to be independent of any overseas power. بنابراین مجلس شانزدهم شورای ملی با رهبری دکتر مصدق لایحه‌ی گسگلشاییان رو رد کرد. |||||||||||decolonization||| Therefore, the 16th National Assembly, led by Dr. Mossadegh, rejected the Gasgalshaian bill. و اعضای کمیسیون به اتفاق آرا این تصمیم رو گرفتند. And the members of the commission made this decision unanimously. کمیسیون نفت که طبق تصمیم سی خرداد ماه هزار و سیصد و بیست و نه مجلس شورای ملی تشکیل شده است، پس از مذاکرات و مطالعات به این نتیجه رسید که قرارداد الحاقی ساعد گس کافی برای استیفای حقوق ایران نیست. ||||||||||||||||||||||||||||||||supplementary contract||gaps|||satisfaction of rights||| The Petroleum Commission, which was formed by the decision of the National Assembly on June 20, 1329, concluded after negotiations and studies that the Saed Gass Additional Agreement was not sufficient to enforce Iran's rights. بنابراین مخالفت خود را با آن اظهار می‌دارد. He therefore expresses his opposition to it. بعد از این اتفاقات ساعد هم که نتونست مساله‌ی نفت رو حل کنه استعفا داد. ||||||||||||||resigned| After these events, Saed resigned as he could not solve the oil issue. و علی منصور به نخست وزیری رسید. And Ali Mansour became prime minister. توی دوره‌ی منصور صف بندی جدیدی تو مجلس سر دفاع از حقوق نفتی در قالب کمیسیون نفت به وجود آمد. |||||||||||||||format||||| During Mansour's term, a new line was formed in the parliament to defend oil rights in the form of the Oil Commission. خود مصدق این کمیسیون رو رهبری می‌کرد. Mossadegh himself led this commission. بعد از منصور هم رزم‌آرا تصمیم داشت مثل قرارداد شرکت آرامکو با عربستان سعودی قرارداد رو تنظیم کنه که حالت منصفانه پنجاه پنجاه داشته باشه. ||||comrade|||||||||||||draft||||fair state|||| After Mansour, Razmara decided to set up a contract similar to Aramco's contract with Saudi Arabia, which would be fair to fifty. اما همچین اتفاقی نیفتاد. But that did not happen. چون رزم‌آرا رو خلیل طهماسبی که از اعضای فداییان اسلام بود ترور کرد. ||||Khalil||||||||| Because Razmara was assassinated by Khalil Tahmasebi, a member of the Fadaiyan-e-Islam. رزم‌آرا سرسپرده‌ی انگلیس بود و از ملی شدن صنعت نفت ممانعت می‌کرد. ||subservient|||||||||||| Razmara was the surrender of Britain and prevented the nationalization of the oil industry. کشته شدنش علاوه بر اینکه راه تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت رو باز کرد، آزادی نسبی رو توی انتخابات مجلس شانزدهم هم داشت. His assassination, in addition to paving the way for the passage of a law to nationalize the oil industry, also gave him relative freedom in the 16th parliamentary elections. به خاطر فضایی که به وجود اومد، مصدق امیدوارتر شد. ||||||||more hopeful| Because of the atmosphere that was created, Mossadegh became more hopeful. و برای قبول نخست وزیری و اجرایی شدن قانون ملی کردن صنعت نفت اعلام آمادگی کرد. And he announced his readiness to accept the prime ministership and the implementation of the oil industry nationalization law. به خاطر همین، یه روز بعد از ترور نخست‌وزیر رزم‌آرا توی هفدهم اسفند هزار و سیصد و بیست و نه کمیسیون مخصوص نفت اصل ملی شدن صنعت نفت رو اعلام کرد. ||||||||||war|Razmara||||||||||||||||||||| For this reason, one day after the assassination of Prime Minister Razmara on the 17th of March 1329, the special oil commission announced the principle of nationalization of the oil industry. و این قانون بیست وچهار اسفند توی مجلس شورای ملی و بعد بیست و نه اسفند توی مجلس سنا تصویب شد. And this law was approved on March 24th in the National Assembly and then on March 29th in the Senate. هموطنان عزیز درود فراوان و سلام صمیمانه خود را از بستر بیماری برای شما می‌فرستم. ||||||sincere||||||||| Dear compatriots, I am sending you many greetings and my sincere greetings from the bed of illness. امروز یکی از این ایامی است که شما هموطنان می‌توانید صفحه ای جدید و مقدس در حیات اجتماعی و اقتصادی خود باز کنید. ||||days||||||||||||||||||| و پس از پنجاه سال که از استقلال و آزادی سیاسی ما نامی بیش باقی نمانده بود، دوره نوین را در برابر نژاد معاصر و نسل آینده به وجود بیاورید. And after fifty years when there was no more name left of our independence and political freedom, create a new era for the contemporary race and the future generation. رشد و بروز سیاسی شما می‌تواند امروز را مبدا تحول و نهضت اسلامی آینده قرار دهد. |||||||||origin|transformation||movement|||| Your political development can make today the origin of the future Islamic movement. و همه خواهند داست که روح ایرانی از ماورای تاریخ کهن چندین هزار ساله‌اش از نو درخشیدن گرفته. ||||||||beyond|||||||||| And everyone will know that the Iranian soul has started to shine again after going beyond its ancient history of several thousand years. و روزهای زبونی و ضعف و ناتوانی خویش را اینک پشت سر گذاشته است. ||weakness|||||oneself||now|||| And now the days of language, weakness and inability are over. هیچ چیز جز ارادۀ آهنین شما نمی توانست این زنجیرهای جان فرسا و گران را از میان بردارد. |||willpower|iron|||||||soul-draining|||||| Nothing but your iron will could break these deadly and expensive chains. کمیسیون نفت مجلس طرح نه ماده‌ای رو در چهارچوب ملی شدن نفت تصویب کرد. |||||material||||||||| The oil commission of the parliament approved the nine-point plan in the framework of oil nationalization. و رسما خلع ید انگلیس از نفت جنوب رو اعلام کرد. ||removal|hand||||||| And officially announced the withdrawal of Britain from southern oil. این حرکت دومین جنبش اجتماعی توده‌ای قرن بیستم بود که بعد از انقلاب مشروطیت به نتیجه رسید. This movement was the second mass social movement of the 20th century that came to fruition after the constitutional revolution. اردیبهشت ماه سال هزار و سیصد و سی مجلس با هفتاد و نه رای موافق از مجموع صد رای دکتر محمد مصدق رو به نخست‌وزیری انتخاب کرد. مصدق به شرطی نخست‌وزیری رو قبول کردکه گزارش کمیسیون نفت مبنی بر اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب بشه. ||condition|||||||||||||||||| Mossadegh accepted the prime ministership on the condition that the oil commission's report on the implementation of the oil industry nationalization law is approved. شاه هم دهم اردیبهشت ماه هزار و سیصد و سی فرمان نخست وزیری مصدق رو امضا کرد. بعد از نخست وزیر شدن مصدق، دیگه کانون توجه عموم نه فقط مجلس بلکه نخست وزیر و خیابون‌ها بودن که در واقع مرکز قدرت جبهه‌ی ملی محسوب می‌شدن. |||||||||public||||||||street||||||||||||| After Mossadegh became prime minister, the focus of public attention was not only the parliament but also the prime minister and the streets, which were in fact the center of power of the National Front. از طرفی هم آیت‌الله کاشانی به مردم اعلام کرد که تا وقتی جبهه‌ی ملی این مبارزه‌ی مقدس و ملی علیه انگلیس رو ادامه بده، کاملا از مصدق پشتیبانی می‌کنه. |||||||||||||||||||holy||||||||||||| On the other hand, Ayatollah Kashani announced to the people that he will fully support Mossadegh as long as the National Front continues this holy and national struggle against the British. توی پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت و به قدرت رسیدن مصدق سه ضلع حضور داشتند که مسلمه نبود هر کدوم از اونا می‌تونست باعث شکست نهضت بشه. ||movement|||||||||||side||||certainly||||||||||| In the victory of the movement for the nationalization of the oil industry and the coming to power of Mossadegh, there were three sides, and it was certain that each of them could have caused the defeat of the movement. این سه ضلع افکار عمومی، حمایت‌های تشکل‌های مذهبی، و تلاش اقلیت مجلس بودن. ||aspect|thoughts||||organizations|||||minority|| These three sides are public opinion, the support of religious organizations, and the efforts of the minority in the parliament. مصدق از همون شروع کارش با دو تا دغدغه کابینه‌اش رو تشکیل داد. ||||||||concerns||||| Mossadegh formed his cabinet from the beginning with two concerns. یکی اجرای قانون ملی شدن نفت، و اون یکی اصلاح قانون انتخابات. |||||||||reform|| One is the implementation of the oil nationalization law, and the other is the amendment of the election law. بیست و دو تیرماه مصدق از مجلس تقاضای اختیارات شش‌ماهه داشت که بتونه یه سری اصلاحات انجام بده که مهم ترینش این موارد بودن: قانون انتخابات، شهرداری‌ها، امور مالی و اقتصادی، بهره‌برداری از منابع نفت کشور، و سازمان‌های اداری. |||||||request for||||||||||||||most important||||||municipalities||||||||||||||| On the 22nd of July, Mosaddeq asked the parliament for six-month powers to make a series of reforms, the most important of which are: the election law, municipalities, financial and economic affairs, exploitation of the country's oil resources, and administrative organizations. اون همین طور می خواست شورای محلی توی روستاها ایجاد کنه. He also wanted to establish local councils in the villages. مصدق پست وزارت جنگ رو هم از شاه درخواست کرد. Mossadegh also requested the post of the Ministry of War from the Shah. که شاه با این تقاضاش مخالفت کرد. مصدق هم به این دلیل استعفا داد. |||||resigned| Mossadegh also resigned for this reason. و قوام جای اون رو گرفت. |stability|||| And consistency took its place. اما اتفاقاتی افتاد که وضعیت رو تغییر داد. But something happened that changed the situation. در واقع این باور دکتر مصدق که اولا به عنوان نخست‌وزیر باید ارتش تحت فرمان او باشه، و نه فرمان شاه. |||||||Firstly|||||||||||||| In fact, Dr. Mossadegh believes that, first of all, the army should be under his command as the prime minister, and not the king. و دو اینکه گمان این بود که ارتش یکی از مراکز مهم حمایت شاه و به گمانش مخالفت با دکتر مصدق بدل شده. |||belief|||||||||||||his belief|||||become| Secondly, it was thought that the army had become one of the important centers of the Shah's support and, in his opinion, opposition to Dr. Mossadegh. و به همین خاطر احساس کرد که باید این فرمانداری کل رو از شاه بگیره. And that's why he felt that he should take this governorship from the king. و وقتی که در بیست و پنج تیر میره و با شاه صحبت می‌کنه و میگه که من باید وزارت جنگ رو خودم عهده‌دار بشم. ||||||||||||||||||||||||in charge of|will take| And when he goes on the 25th of July and talks to the king and says that I should take charge of the Ministry of War. استعفای مصدق منتشر شد. Mossadegh's resignation was announced. قوام اعلامیه شدیدالحنی صادر کرد و در مقابل اون آیت‌الله کاشانی هم اعلامیه‌ی شدیدی صادر کرد. stability|statement|strongly worded||||||||||||||| Ghavam issued a harsh statement, and Ayatollah Kashani issued a harsh statement in return. که به اعلامیه‌ی قوام برانداز مشهور شد. |||||overthrowing|famous| Which became known as the Declaration of Consistency. کاشانی از طرفی هم با مطبوعات مصاحبه کرد و به شدت از مصدق طرفداری کرد و اون رو بزرگترین سد راه جنایت‌های حکومت دانست. |||||press||||||||supporting||||||barrier||crime||| Kashani, on the other hand, gave an interview to the press and strongly supported Mossadegh, calling him the biggest obstacle to the government's crimes. و قوام رو فردی معرفی کرد که زندگیش پر از خیانت و ظلم و ستمه. and|stability||||||his life|||betrayal||oppression||and oppression He introduced Ghavam as a person whose life is full of betrayal and oppression. این عوامل باعث شد که مردم در سی تیرماه هزار و سیصد و سی و یک قیام کنند. |factors|||||||||||||||uprising| These factors caused the people to rise in July 1331. قوام السطنه که در اون زمان بسیار فرتوت و بیمار بود، پیر هم بود، در بیانیه خودش اعلام کرد که وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند. the ruler|sultan||||||feeble||||||||||||||||||||reform||disruptions| Qawam al-Satna, who was very depressed and sick at the time, was also old. و اینکه ادامه داد که او دادگاه‌های انقلابی تشکیل خواهد داد. ||||||court||||| و روزی صدها نفر را به کیفر خواهد رساند. ||||||punishment|| And one day he will punish hundreds of people. و در انتهای بیانیه‌اش نوشته بود کشتی بان با سیاستی دگر آمد. |||||||captain||||| And at the end of his statement, he wrote that Keshtiban came with a different policy. از بامداد روز سی تیر که جبهه ملی اون رو روز تعطیل اعلام کرده بود، اعتصاب عمومی مردم آغاز شد. The general strike of the people began in the morning of July 20, when the National Front declared it a holiday. و انبوهی از مردم از سراسر شهر به سوی بهارستان راه افتادن. |a crowd|||||||||| And crowds of people from all over the city walk to Baharestan. زد و خورد هنگامی آغاز شد که ماموران می‌خواستند از ورود مردم به بهارستان جلوگیری کنند. The clashes began when officers tried to prevent people from entering Baharestan. اعضای حزب توده هم با لباس متحدالشکل پیراهن سفید اصلا فراموش نمی‌کنم پیراهن سفید شلوار خاکستری، تانک‌ها به سوی بهارستان به حرکت در اومدن. ||||||uniform||||||||||||||||||| I do not forget the members of the Tudeh Party in white uniforms, white shirts, gray pants, tanks moving towards Baharestan. پلیس اسب سوار با شمشیرهای کشیده، سربازان پیاده با سرنیزه به مردم همه حمله یا اونا رو تهدید می‌کردن. |||||||||spear|||||||||| Mounted policemen with drawn swords, foot soldiers with bayonets were all attacking or threatening people. به زودی صدای تیراندازی با مسلسل شنیده شد. Soon the sound of machine gun fire was heard. نمایندگان جبهه ملی از پشت نرده‌های جلوی مجلس صحنه رو تماشا می‌کردند و گریه می‌کردند. |||||railing||||||||||crying|| Representatives of the National Front watched the scene from behind the fences in front of the parliament and cried. مردم با فریاد زنده باد مصدق، یا مرگ یا مصدق، در خون خودشون می‌غلطیدن. ||||||||||||||rolling in People were screaming in their own blood, shouting "Long live Mossadegh, or death or Mossadegh." جبهه ملی به رئیس مجلس اعتراض کرد که به شاه بگه این خونریزی رو تموم بکنه. The National Front protested to the speaker of parliament to tell the king to stop the bloodshed. او هم این کار رو کرد. He did this too. ساعت دو بعدازظهر از جبهه ملی یعنی شایگان، معظمی، رضوی و مشار برای دیدن شاه به کاخ سعدآباد رفته بودن. |||||||Shaigan|||||||||||| At two o'clock in the afternoon, Shaygan, Moazami, Razavi and Mashhar from the National Front had gone to Saadabad Palace to see the Shah. اونا گزارش دادن که به شاه هشدار دادن که کشور در آستانۀ انقلابه و باید او قوام السلطنه رو برکنار بکنه. |||||||||||threshold||||||||| They reported warning the Shah that the country was on the brink of revolution and that he should overthrow the Sultanate. شاه بهشون گفته بود که برگردن و منتظر خبر اون باشن. ساعت پنج و نیم بعدازظهر بود که تلفن مجلس زنگ می‌زنه و حسین علا وزیر دربار خبر میده که قوام کناره‌گیری کرده. ||||||||||||||||court||||||| It was 5:30 in the afternoon when the parliament phone rang and Hossein Ala, the court minister, announced that Qavam had resigned. و شاه دستور داده نیروی های ‌انتظامی به پادگان خودشون برگردن. و حسین مکی از نرده های مجلس بالا رفت و با هیجان خبر رو به جمعیت میدان بهارستان که منتظر بودن اعلام کرد. ||Maki||railing|||||||||||||||||| And Hossein Makki climbed the fences of the parliament and excitedly announced the news to the people of Baharestan Square who were waiting.