×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.

image

Iran, Village life

Village life

زندگی روستایی در شمال ایران از دید بسیاری از مردم که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند خیلی رؤیایی است. مردمی که در بعضی از این روستاها زندگی می کنند، امکانات زیادی ندارند، و زندگی شان بسیار ساده است. خیلی از روستاها حتی جاده برای رفت و آمد هم ندارند، و با ماشین نمی شود به آنها دسترسی پیدا کرد. روستاهای شمالی ایران در دل کوه و جنگل و دریا هستند. خیلی از ایرانی ها برای اینکه مدتی از شهر فاصله بگیرند و نفسی تازه کنند، چند روزی را به روستا می روند، و از آرامش و سادگی زندگی روستایی لذت می برند.

من زندگی روستایی را خیلی دوست دارم، و از حرف زدن با مردم روستا سیر نمی شوم. چند سالی است که به روستاهای دور افتاده که کمتر کسی آنها را می شناسد می روم، و چند روزی را با مردم مهربان روستایی زندگی می کنم. گاهی اصلا زبانشان را نمی فهمم، چون مردم بعضی از روستاها فارسی حرف نمی زنند. ولی تلاش می کنیم با زبان اشاره و بدن با هم ارتباط برقرار کنیم.

مردم روستا در خانه هایشان نان می پزند، و از گاوهایشان شیر می دوشند و پنیر و کره و ماست درست می کنند. آن ها غذاهای خیلی ساده ای می خورند، و وسایل خانه شان هم بسیار ساده است. وقتی غریبه ای مثل من مهمانشان می شود، تمام تلاششان را می کنند تا از مهمان پذیرایی کنند. خیلی از روستاها امکاناتی مثل برق، گاز، آب تصفیه شده، تلفن و حتی آنتن موبایل ندارند. در این روستاها زندگی سخت است. آن ها روی اجاق های هیزمی غذا درست می کنند. در زمستان با بخاری هیزمی خودشان و خانه شان را گرم می کنند، و دسترسی به اینترنت و تلویزیون و کامپیوتر ندارند.

از این ها که بگذریم، زندگی روستایی لذت های خودش را هم دارد. صدای پرنده هایی که از صبح تا شب آواز می خوانند و گوش آدم را نوازش می دهند، از مزایای زندگی در روستاست. هوای تمیز و سالم، بدون آلودگی های شهری، ریه های آدم را سالم نگه می دارد. خوردن مواد غذایی سالم و ارگانیک که روستاییان خودشان تولید می کنند، باعث سلامتی بدن می شود. فعالیت بدنی زیاد هم آن ها را سالم و قوی نگه می دارد.

زن های روستا از صبح زود تا شب مشغول کارهای مختلف هستند. نان می پزند، شیر گاوها را می دوشند، کشاورزی می کنند، غذا می پزند، با دست و با آب سرد لباس و ظرف های خانه را می شویند و خیلی کارهای دیگر. مردهای روستا هم از صبح زود گاو و گوسفندان را برای چرا به جنگل می برند، و غروب بر می گردند. آن ها هیزم مورد نیاز خانه را هم از جنگل می آورند.

در روستاهایی که برق ندارند، مردم با تاریک شدن هوا، یک چراغ نفتی در خانه شان روشن می کنند، و دور آن می نشینند، چای می نوشند، و گپ می زنند. نه گوشی و تبلت هوشمند دارند که با آن خودشان را سرگرم کنند، نه تلویزیون و نه لپ تاپ. شب ها آن قدر از کارهای روزانه خسته هستند، که خیلی زود به رختخواب می روند تا فردا دوباره از صبح خیلی زود یک روز دیگر را شروع کنند.

مردم روستاهای دورافتاده درآمد کمی دارند، و امکانات زندگی شان خیلی اولیه است. ولی دل های بزرگ و مهربانی دارند. آن ها از هیاهوی زندگی شهری به دور هستند، و در دامان طبیعت بدون استرس و تنش های دنیای مدرن زندگی شان را می گذرانند.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Village life Dorf| village|life Dorfleben Village life La vida del pueblo La vie du village Vita di villaggio Życie na wsi Vida da aldeia

زندگی روستایی در شمال ایران از دید بسیاری از مردم که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند خیلی رؤیایی است. ||||||||||||||||||traumhaft| life|rural|in|the north|Iran|from|view|many||people|who|in|cities|big|life|they|live|very|dreamy|is الحياة الريفية في شمال إيران هي حلم لكثير من الناس الذين يعيشون في المدن الكبرى. Livet på landet i det nordlige Iran er meget drømmende set fra mange menneskers synspunkt, der bor i storbyer. Rural life in northern Iran is a dream for many people living in big cities. La vie rurale dans le nord de l'Iran est un rêve devenu réalité pour de nombreuses personnes vivant dans les grandes villes. Het plattelandsleven in het noorden van Iran is een droom die uitkomt voor veel mensen die in grote steden wonen. مردمی که در بعضی از این روستاها زندگی می کنند، امکانات زیادی ندارند، و زندگی شان بسیار ساده است. die Menschen|||einigen|||Dörfer||||Möglichkeiten|||||||einfach| the people|who||some|of|these|villages||||facilities|a lot|they do not have|and|their life|their|very|simple| الناس الذين يعيشون في بعض هذه القرى ليس لديهم الكثير من المرافق، وحياتهم بسيطة للغاية. Die Menschen, die in einigen dieser Dörfer leben, haben nicht viele Einrichtungen und ihr Leben ist sehr einfach. The people who live in some of these villages do not have many facilities and their life is very simple. Les habitants de certains de ces villages n'ont pas beaucoup d'équipements et leur vie est très simple. خیلی از روستاها حتی جاده برای رفت و آمد هم ندارند، و با ماشین نمی شود به آنها دسترسی پیدا کرد. ||||||||||||||||||Zugang|| |||even|road|for|going||coming||||||||||access|| Viele Dörfer haben sogar keine Straßen für den Verkehr, und man kann sie nicht mit dem Auto erreichen. Many villages do not even have a road to get around, and they cannot be reached by car. De nombreux villages n'ont même pas de route pour se déplacer et ne sont pas accessibles en voiture. روستاهای شمالی ایران در دل کوه و جنگل و دریا هستند. Dörfer|||in|Herz|||||| the villages of|||in|heart of|the mountain||forest||sea| Die nördlichen Dörfer Irans befinden sich im Herzen von Bergen, Wäldern und am Meer. The northern villages of Iran are in the heart of mountains, forests and the sea. Les villages du nord de l'Iran sont au cœur des montagnes, des forêts et de la mer. خیلی از ایرانی ها برای اینکه مدتی از شهر فاصله بگیرند و نفسی تازه کنند، چند روزی را به روستا می روند، و از آرامش و سادگی زندگی روستایی لذت می برند. ||||||eine Weile|||Abstand|||Atem|frisch|||||||||||Ruhe||Einfachheit|||Freude|| ||||||for a while|from||distance|they take||breath||||a few days|||village||go|||peace||simplicity||rural|pleasure||brand Viele Iraner fahren für ein paar Tage ins Dorf, um der Stadt zu entfliehen und die Ruhe und Einfachheit des Landlebens zu genießen. Many Iranians go to the village for a few days to get away from the city and refresh themselves, and they enjoy the tranquility and simplicity of rural life. De nombreux Iraniens partent quelques jours à la campagne pour s'éloigner de la ville et reprendre leur souffle, profitant de la tranquillité et de la simplicité de la vie rurale. Veel Iraniërs gaan een paar dagen naar het platteland om even te genieten van de stad en om op adem te komen, genietend van de rust en eenvoud van het landelijke leven.

من زندگی روستایی را خیلی دوست دارم، و از حرف زدن با مردم روستا سیر نمی شوم. ||||||||von||||||satt|| |||||||||||||village|sated|| I really love rural life, and I never tire of talking to the villagers. J'aime beaucoup la vie rurale et je ne me lasse pas de parler aux villageois. چند سالی است که به روستاهای دور افتاده که کمتر کسی آنها را می شناسد می روم، و چند روزی را با مردم مهربان روستایی زندگی می کنم. |||||||||||||ich|kennt|||||||||freundlichen|||| |years||||||remote||less|||||knows||I go|||||||kind|||| Seit einigen Jahren besuche ich abgelegene Dörfer, die nur wenige Menschen kennen, und verbringe ein paar Tage bei den netten Dorfbewohnern. For a few years now, I have been going to remote villages that few people know, and I spend a few days living with the kind village people. Je vais dans des villages reculés que peu de gens connaissent depuis plusieurs années, et je vis quelques jours avec les gentils ruraux. Ik ga al een aantal jaren naar afgelegen dorpen waar maar weinig mensen iets van weten, en ik woon een paar dagen bij de aardige plattelandsmensen. گاهی اصلا زبانشان را نمی فهمم، چون مردم بعضی از روستاها فارسی حرف نمی زنند. |überhaupt|||||||einige||||||sagen sometimes||their language|||I understand|because||||||||speak Manchmal verstehe ich ihre Sprache überhaupt nicht, weil die Menschen in manchen Dörfern kein Farsi sprechen. Sometimes I do not understand their language at all, because the people of some villages do not speak Persian. Parfois, je ne comprends pas du tout leur langue, car les habitants de certains villages ne parlent pas le persan. Soms versta ik hun taal helemaal niet, omdat de mensen van sommige dorpen geen Perzisch spreken. ولی تلاش می کنیم با زبان اشاره و بدن با هم ارتباط برقرار کنیم. |Versuch|||||Zeichen|||||Kommunikation|herzustellen| |effort|||||sign language||body|||communication|establish| But we try to communicate with sign language and body. Mais nous essayons de communiquer avec la langue des signes et le corps.

مردم روستا در خانه هایشان نان می پزند، و از گاوهایشان شیر می دوشند و پنیر و کره و ماست درست می کنند. |||||||backen|||ihre Kühe|||melken||||Butter||Joghurt||| ||||their|bread||bake|||their cows|||milk||cheese||butter||yogurt||| The villagers bake bread in their homes, milk their cows and make cheese, butter and yogurt. Les villageois cuisent du pain chez eux, traient leurs vaches et fabriquent du fromage, du beurre et du yaourt. De dorpelingen bakken brood in hun huizen, melken hun koeien en maken kaas, boter en yoghurt. آن ها غذاهای خیلی ساده ای می خورند، و وسایل خانه شان هم بسیار ساده است. ||foods|||||eat||the things|||||| Sie ernähren sich sehr einfach und auch ihre Wohnungseinrichtung ist sehr einfach. They eat very simple food, and their household items are very simple. Ils mangent des aliments très simples et leurs articles ménagers sont très simples. وقتی غریبه ای مثل من مهمانشان می شود، تمام تلاششان را می کنند تا از مهمان پذیرایی کنند. wenn|der Fremde||wie||ihrem Gast|||alle|ihre Anstrengung|||||||die Bewirtung| |a stranger||||their guest||||effort|||||||hospitality| When a stranger like me becomes their guest, they do their best to entertain the guest. Lorsqu'un étranger comme moi devient leur invité, ils font de leur mieux pour divertir l'invité. Wanneer een vreemdeling zoals ik hun gast wordt, doen ze hun best om de gast te vermaken. خیلی از روستاها امکاناتی مثل برق، گاز، آب تصفیه شده، تلفن و حتی آنتن موبایل ندارند. |||Einrichtungen||Strom|Gas||gereinigt|getrunken|||||| |||facilities||electricity|gas|water|purified||telephone|||antenna|| Many villages do not have facilities such as electricity, gas, purified water, telephone and even mobile antennas. De nombreux villages ne disposent pas d'installations telles que l'électricité, le gaz, l'eau purifiée, le téléphone et même les antennes mobiles. در این روستاها زندگی سخت است. ||||hard|is Life is hard in these villages. La vie est dure dans ces villages. آن ها روی اجاق های هیزمی غذا درست می کنند. |||Herd||Holz|||| |||stove||wooden|||| They cook on wood stoves. Ils cuisinent sur des poêles à bois. در زمستان با بخاری هیزمی خودشان و خانه شان را گرم می کنند، و دسترسی به اینترنت و تلویزیون و کامپیوتر ندارند. |||Ofen|Holz|selbst|||||||||||||||| |||stove|firewood||||||||||access||||television||computer| In winter, they heat themselves and their homes with wood stoves, without access to the Internet, television or computers. En hiver, ils se chauffent et chauffent leur maison avec des poêles à bois, sans accès à Internet, à la télévision ou aux ordinateurs. In de winter verwarmen ze zichzelf en hun huis met houtkachels, zonder toegang tot internet, televisie of computers.

از این ها که بگذریم، زندگی روستایی لذت های خودش را هم دارد. ||||vergessen|||Vergnügen||||| ||||we pass|||||||| Abgesehen davon hat das Landleben seine eigenen Freuden. Besides, rural life has its pleasures. En dehors de cela, la vie rurale a aussi ses plaisirs. Daarnaast heeft het plattelandsleven ook zijn genoegens. صدای پرنده هایی که از صبح تا شب آواز می خوانند و گوش آدم را نوازش می دهند، از مزایای زندگی در روستاست. ||||||||Gesang|||||||verwöhnen||||Vorteile|||dem Dorf |bird|||||||singing||sing|||||caress||||the advantages of|life|in|the village The sound of birds singing from morning till night and caressing the human ear is one of the benefits of living in a village. Le chant des oiseaux qui chantent du matin au soir et caressent l'oreille humaine est l'un des avantages de vivre dans un village. هوای تمیز و سالم، بدون آلودگی های شهری، ریه های آدم را سالم نگه می دارد. ||||||||Lunge|||||halten|| |clean||||pollution||urban|lungs|||||keeps|| Clean and healthy air, without urban pollution, keeps one's lungs healthy. Un air propre et sain, sans pollution urbaine, maintient ses poumons en bonne santé. Schone en gezonde lucht, zonder stedelijke vervuiling, houdt de longen gezond. خوردن مواد غذایی سالم و ارگانیک که روستاییان خودشان تولید می کنند، باعث سلامتی بدن می شود. |||||bio||||||||||| |food|food|healthy||organic||the villagers|themselves|produce|||causes|health|body|| Der Verzehr gesunder und biologischer Lebensmittel, die die Dorfbewohner selbst produzieren, macht den Körper gesund. Eating healthy and organic foods that the villagers themselves produce keeps the body healthy. Manger des aliments sains et biologiques que les villageois produisent eux-mêmes maintient le corps en bonne santé. فعالیت بدنی زیاد هم آن ها را سالم و قوی نگه می دارد. activity|physical||||||||strong||| Excessive physical activity also keeps them healthy and strong. Une activité physique excessive les maintient également en bonne santé et forts.

زن های روستا از صبح زود تا شب مشغول کارهای مختلف هستند. Frauen|||||||||||sind |||||||||tasks|various| The women of the village are busy from morning till night. Les femmes du village s'affairent du matin au soir. De vrouwen van het dorp zijn van 's morgens vroeg tot 's avonds laat bezig. نان می پزند، شیر گاوها را می دوشند، کشاورزی می کنند، غذا می پزند، با دست و با آب سرد لباس و ظرف های خانه را می شویند و خیلی کارهای دیگر. ||||der Kühe||||Landwirtschaft||||||||||||||Geschirr||||sie|waschen|||| ||||of the cows||||farming|||||||||||cold|clothes||utensils|||||wash|||things| They bake bread, milk the cows, farm, cook, wash clothes and dishes by hand and with cold water, and much more. Ils cuisent le pain, traient les vaches, cultivent, cuisinent, lavent les vêtements et la vaisselle à la main et à l'eau froide, et bien plus encore. مردهای روستا هم از صبح زود گاو و گوسفندان را برای چرا به جنگل می برند، و غروب بر می گردند. the men of||||||cow||sheep|||grazing||||||sunset|||return Die Männer des Dorfes bringen die Kühe und Schafe frühmorgens zum Weiden in den Wald und kehren abends zurück. The men of the village take the cows and sheep to graze in the forest early in the morning and return in the evening. Les hommes du village emmènent les vaches et les moutons dans la forêt tôt le matin pour le pâturage et reviennent le soir. De mannen van het dorp brengen de koeien en schapen 's morgens vroeg naar het bos om te grazen en komen 's avonds weer terug. آن ها هیزم مورد نیاز خانه را هم از جنگل می آورند. ||firewood|of the mulberry|needed|house||||||bring They also bring firewood needed for the house from the forest. Ils apportent également du bois de chauffage pour la maison de la forêt. Ze brengen ook brandhout voor het huis uit het bos.

در روستاهایی که برق ندارند، مردم با تاریک شدن هوا، یک چراغ نفتی در خانه شان روشن می کنند، و دور آن می نشینند، چای می نوشند، و گپ می زنند. |Dörfer||||||||||Lampe|Öl-|||||||||||||||||| |villages||||||darkness||||lamp|oil||||||||around|||sit|||drink||chat|| In Dörfern ohne Strom zünden die Menschen bei Einbruch der Dunkelheit eine Petroleumlampe in ihrem Haus an, sitzen drumherum, trinken Tee und unterhalten sich. In villages without electricity, when it gets dark, people light an oil lamp in their home, sit around it, drink tea, and chat. Dans les villages sans électricité, quand il fait noir, les gens allument une lampe à huile dans leur maison et s'assoient autour, buvant du thé et bavardant. In dorpen zonder elektriciteit steken mensen als het donker wordt een olielamp in huis aan en gaan er omheen zitten, thee drinken en kletsen. نه گوشی و تبلت هوشمند دارند که با آن خودشان را سرگرم کنند، نه تلویزیون و نه لپ تاپ. |phone||tablet|smart|||||||entertain||||||laptop|laptop They do not have a smartphone or tablet to entertain themselves, nor a TV nor a laptop. Ils n'ont ni smartphones ni tablettes pour se divertir, ni téléviseurs ni ordinateurs portables. شب ها آن قدر از کارهای روزانه خسته هستند، که خیلی زود به رختخواب می روند تا فردا دوباره از صبح خیلی زود یک روز دیگر را شروع کنند. ||||||daily|||||||bed||||tomorrow|again|||||||||| The nights are so tired of the daily chores that they go to bed too early to start another day very early tomorrow morning. Les nuits sont tellement fatiguées des corvées quotidiennes qu'elles se couchent trop tôt pour commencer une autre journée très tôt demain matin.

مردم روستاهای دورافتاده درآمد کمی دارند، و امکانات زندگی شان خیلی اولیه است. ||remote|income||||||||basic| Die Menschen in abgelegenen Dörfern haben ein geringes Einkommen und ihre Wohnmöglichkeiten sind sehr einfach. People in remote villages have low incomes, and their livelihoods are very basic. Les habitants des villages reculés ont de faibles revenus et leurs moyens de subsistance sont très élémentaires. ولی دل های بزرگ و مهربانی دارند. aber|||||| |hearts||||kindness| But they have big and kind hearts. Mais ils ont un cœur grand et gentil. آن ها از هیاهوی زندگی شهری به دور هستند، و در دامان طبیعت بدون استرس و تنش های دنیای مدرن زندگی شان را می گذرانند. |||the hustle and bustle||||||||the lap of|nature||stress||tensions||the world of|modern|life||||spend They are far from the hustle and bustle of urban life, and live in the lap of nature without the stresses and strains of the modern world. Ils sont loin de l'agitation de la vie urbaine et vivent dans la nature sans le stress et les tensions du monde moderne. Ze zijn ver verwijderd van de drukte van het stadsleven en leven in de schoot van de natuur zonder de stress en spanningen van de moderne wereld.