×

Utilizziamo i cookies per contribuire a migliorare LingQ. Visitando il sito, acconsenti alla nostra politica dei cookie.

image

B Plus Podcast, Factfulness 3

Factfulness 3

بگذریم. بریم سراغ غریزۀ بعدی. غریزۀ مشکل ساز بعدی. غریزۀ نمودار خط صاف. Straight line instinct. می گه شما اگه یه نمودار یه خط صافی رو بکشید که با یه شیب پایدار ملایمی داره می ره بالا، احتمالاً مغزتون این برداشت رو داره که این خط در آیندۀ نزدیک هم همین طوری بالا خواهد رفت. هرچند در واقعیت نمودارهای کمی هستن که یه خط صاف دارن، یه خط صافن، همین طوری صاف می رن بالا. می گه مثلاً رشد خودتون رو در نظر بگیرید، قد بچه برای یه مدتی داره همین طوری بلند می شه، میاد بالا، میاد بالا، میاد بالا. بعد نرخ رشد کم کم، کم می شه. بعد قد می رسه به یه نقطه یا که دیگه peak می زنه. دیگه قله است. و از اون به بعد دیگه رشد نمی کنه.

می گه ولی ما خیلی وقت ها انتظارمون این نمودار نیست. انتظارمون دیدن نموداریه که اگه یه جایی با یه شیبی داره می ره بالا ادامه بده به بالا رفتنش با همین شیب. مثلاً نمودار افزایش جمعیت جهان رو می بینیم و فکر می کنیم که همین طوری داره زیاد و زیادتر می شه. انقدر می ره بالاتر تا می ترکه. در حالی که این طوری نیست. یه peak ی وجود داره. یه قله ای وجود داره. ما هم اتفاقاً نزدیک قله ایم. طبق پیش بینی کارشناسای سازمان ملل که کارشون مطالعۀ رشد جمعیته، نمودار رشد جمعیت بین سال های دو هزار و شصت تا دو هزار و صد یک شیبی نزدیک صفر پیدا می کنه. دلیل اصلیش هم اینه که، حداقل دلیلی که آقای هانس می گه اینه که به خاطر کم شدن فقر تمایل آدما به بچه داشتن کمتر می شه.

آدما عمدتاً علت اینکه زیاد بچه درست می کردن این بود که فقیر بودن، بچه می آوردن که نان آورشون بشه. سال ها پیش نرخ مرگ و میر بالا بود، احتیاج به نیروی کار بود. بچه توی مزرعه، توی کارخونه همه جا. به طور میانگین مادرها شش تا بچه به دنیا می آوردن. الان به خاطر تحصیلات بیشتر، به خاطر فقر کمتر، به خاطر سیاست های کنترل جمعیت این عدد شده به حدود دو و نیم بچه برای هر مادر. و تا دو هزار و شصت این بچه هام بزرگ شدن، بچه های خودشون رو دارند، و اون موقع است که جمعیت جهان در حدود یازده میلیارد نفر یا همین حدود ثابت می مونه.

اصل حرف این فصل اینه که دلیل اصلی رشد جمعیت فقر بوده. فقر که داره از بین می ره، اون هم از بین می ره. بنابراین ما نباید زیاد نگران رشد جمعیت تمام نشدنی دنیا باشیم. نباید خیلی نگران ازدیاد جمعیت باشیم ولی هستیم. این به خاطر اون غریزۀ ترسه. و این به خاطر اشتباه ماست در این دیدن خط راست و تصور اینکه این همین طوری می ره بالا. و به خاطر غریزۀ دیگری به اسم غریزۀ اندازه. غریزۀ ترس و غریزۀ اندازه موضوعاتی ان که توی دو تا فصل آینده بهش می پردازه.

غریزۀ ترس دلایلش معلومه. اصلاً معلومه از کجا اومده. خیلی هم به دردمون خورده. همون چیزیه که به اجدادمون کمک کرده از دست ببر تیز دندان و قبائل وحشی دیگه جان به درد ببرن. ولی الان چون خطرات مستقیم مثل گذشته وجود نداره، این غریزۀ ما باید بهش خوراک برسه دیگه. ما میریم بهش خوراک جدید می دیم. تغذیه ش می کنیم با چیزایی که واقعاً نباید باعث ترسمون بشه. نگران می شیم برای تهدیداتی که در واقع وجود خارجی ندارند. آتیش سوزی، تروریسم، سیل، طوفان. اینا رو ما داریم بیش از حدی که لازمه بهش توجه می کنیم. به خاطر غریزۀ ترس. تو اخبار می بینیم یه جایی اون ور دنیا آتیش گرفته ما می ترسیم. ما می ترسیم. دلیلی برای ترس نداریم که.

غریزۀ اندازه چیه؟ چیزیه که باعث می شه اون چیزی رو که غریزۀ ترس بهمون نشون داده زیادی بزرگش کنیم. Overestimate ش کنیم. به ترسی که از خشونت داریم نگاه کنیم. ما با تعداد بیشتری اخبار خشن روبرو می شیم و فکر می کنیم که خشونت از قبل بیشتر شده. عدد واقعی نشون می ده جنایت اتفاقاً از قبل خیلی کمتره. در امریکا که در سال هزار و نهصد و نود چهار ده میلیون و پونصد هزار تا جرم گزارش شده بود، چهارده و نیم میلیون، در دو هزار و شونزده نه و نیم میلیون گزارش شده. بیشتر آدما حسشون برعکسه. عدد رو بذاری جلوشون می گن بیشتر شده. رفته بالا. دیوانه شده. اصلاً افسار جامعه در رفته. ولی این طوری نیست. فکت ها حرفشون برعکسه. در کل جهان هم با وجود این همه خبر جنگ و کشتار، واقعیت اینه که تلفات انسانی جنگ ها در حال کم شدنه. الان در پایین ترین رکورد تاریخیشه اتفاقاً.

چیزی که باید یاد بگیریم و درس تلخ و سختیه که از این کتاب باید بگیریم، اینه که اوضاع می تونه بد باشه ولی کماکان در حال بهتر شدن. ها؟ اوضاع می تونه بد باشه ولی رو به بهبود. جنگ سوریه بسیار جنگ تلخیه. بسار بده. بسیار ناراحت کننده است. احتمالاً بعد از جنگ اریتره و اتیوپی در هزار و نهصد و نود و هشت تا دو هزار این مرگبارترین جنگیه که داشتیم. تلفاتش هنوز هم ادامه داره. آمار کامل و دقیق تلفات رو هم نداریم. حداقل زمانی که کتاب درمیومده گفته که نداریم. من الان نمی دونم داریم یا نه. اما در نهایت با اون عددهایی که زمان انتشار کتاب هست، از بدترین و خونبارترین جنگ های دهۀ نود کمتر کشته داده. قطعاً این کشته شدن ها خبرهای هولناکی ان، مخصوصاً برای اون هایی که تو اون وضعیت گرفتارن. قطعاً یک نفر آدم هم کشته بشه خیلی زیاده.

ولی حرف چیز دیگریه. جنگ های امروز دارن کمتر از جنگ های دهه های پیش تلفات می دن. حتی دربارۀ تروریسم که یه چیزیه که آمار کشته شدگانش در حال زیاد شدنه هم وقتی دقیق می شیم توی آمار، که کجاها آدما دارن کشته می شن، می بینیم اولاً نیم درصد مرگ های جهان بر اثر حمله های تروریستی هستن. بعد هم اینکه بیشتر افزایش آمار کشته شدگان تروریسم توی پنج تا کشور اتفاق افتاده.عراق که تقریباً نصفش اونجاست. بعد افغانستان، نیجریه، پاکستان، سوریه. یعنی اولاً توی کشورهای سطح چهار که فقر خیلی کمتره درصد کشته های تروریسم آمار تلفات تروریسم در حال کاهش بوده. زیر یک درصد کشته ها در کشورهای در سطح چهار هستن. ولی پوشش رسانه ای قربانیان در کشورهای سطح چهار بسیار بسیار بیشتره.

نتیجه ش هم اینه که امروز مردم چهارده سال بعد از یازده سپتامبر، امروز منظورش زمان نوشته شدن کتابه، همون قدری می ترسن مردم در امریکا که هفته های بعد از یازده سپتامبر می ترسیدن. خیلی عجیبه دیگه. شما ببینید آمار کشته شدگان تروریسم در امریکا همین طوری کم شده. الان هم یک درصد کشتگان تروریسم در کشورهای سطح چهار هستن که امریکا توشون حساب می شه. ولی انقدر پوشش رسانه ای قربانیان در این کشورها زیاده، که مردم همون قدری می ترسن از تروریسم که هفته های بعد یازده سپتامبر می ترسیدن. این اثر رسانه است. و ترس خیلی اثر بدی می ذاره روی نگاه و فهم ما از دنیا. و خیلی تصمیم گیری هامون رو منحرف می کنه. و این غریزۀ اندازه که باعث می شه ما اندازه ش رو هم بیشتر از اونی که هست ببینیم، بدترش می کنه معمولاً.

چاره چیه؟ یه چاره اینه که عدد اگه بهمون دادن، تنها نگاش نکنیم. برنداریم یه عدد رو نگاه کنیم بگیم اوه چه بزرگ! مقایسه ش کنیم. اگه می تونیم تقسیمش کنیم به یه چیزی. عدد رو معنادار کنیم. تقسیم کنیم معمولاً باعث می شه که عدد قابل اعتمادتر بشه. معنادارتر بشه. به ازای مثلاً جمعیت حساب کنیم. می دونید چی می گم؟ یا مثلاً یه پیشنهاد دیگه ش اینه که یه لیست بلند بالا از اعداد اگر که گرفتین، برید سراغ اون چند تا عدد بزرگی که قسمت اصلیش رو می سازن. احتمال اینکه اینایی که هشتاد درصد ماجرا هستن از توشون بشه نتیجۀ خوبی گرفت، یا اگه غلطی می خوای پیدا کنی توی اونا غلطی پیدا کنی، خیلی بیشتره. اون بیست درصد دیگه ای که پرتن، extreme ها هستن، اینا رو اولش بهش توجه هم نکردی، نکردی.

راهنمایی های خیلی خوبی داره برای اینکه با عدد چطوری برخورد کنیم. فریفتۀ عدد نشیم. فریفتۀ اندازه های عددها نشیم. مهم ترینش برای من این بود که rate مهم تر از عدده، مهم تر از مقداره. عدد رو به ازای نفر حساب کنیم. تقسیم کردن به چیزی معمولاً راه خوبیه برای اینکه عدد رو معنی دارتر کنیم. کتاب پر از این راهنمایی هاست واقعاً. دیگه من هی تکرار نکنم. این از اون کتاباییه که من خیلی دوست دارم که بتونم قانع کنم شنونده های پادکست رو که خودش رو بخونن و ببیننش.

اسپانسر این اپیزود بی پلاس رهنما کالجه. رهنما کالج کارش اینه که کمک کنه اونایی که می خوان برن سر کار پشت سد سابقۀ کار نداشتن نمونن. اگه می خواین مثلاً برنامه نویسی کنین، طراحی یو آی یو ایکس کنین یا کار دیجیتال مارکتینگ کنین رهنا کالج یه سری دوره داره برای شما که توش هم درس های فنی یاد می گیرین هم مهارت هایی رو که تو دانشگاه یاد آدم نمی دن ولی سر کار باید بلد باشین. مثل چطور یفیدبک بدیم، چطوری گوش بدیم به همکارمون، چطوری تو تیم کار کنیم، از اینا. دوره هاشون رو هم کم کم قراره بیشتر کنن، گسترده تر کنن، محدود به این رشته های فنی نمونن. کاملاً هم رایگانه. مجانی. تعهدی هم نمی ده کارآموز که بعدش حتماً واسه شرکت رهنما کار کنه. البته سعی می کنن کارآموزها و کارفرماهای خوب رو به هم معرفی کنن. برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام کردن در دوره ها سایت رهنما کالج رو ببینین. لینک اینستاگرامشون رو هم می گذاریم در توضیحات پادکست.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Factfulness 3 Sachlichkeit 3 Factfulness 3 Factualité 3 Realtà 3

بگذریم. laten we verder gaan. بریم سراغ غریزۀ بعدی. Let's move on to the next instinct. غریزۀ مشکل ساز بعدی. The next problematic instinct. Het volgende problematische instinct. غریزۀ نمودار خط صاف. The instinct of a straight line diagram. Het instinct van een rechte lijngrafiek. Straight line instinct. می گه شما اگه یه نمودار یه خط صافی رو بکشید که با یه شیب پایدار ملایمی داره می ره بالا، احتمالاً مغزتون این برداشت رو داره که این خط در آیندۀ نزدیک هم همین طوری بالا خواهد رفت. If you draw a straight line diagram with a gentle steep slope, you probably have the impression that this line will go up in the near future. Hij zegt dat als je een diagram tekent van een vloeiende lijn die omhoog gaat met een zachte, constante helling, je hersenen waarschijnlijk de indruk hebben dat deze lijn in de nabije toekomst op dezelfde manier omhoog zal gaan. هرچند در واقعیت نمودارهای کمی هستن که یه خط صاف دارن، یه خط صافن، همین طوری صاف می رن بالا. However, in reality there are few graphs that have a straight line, a straight line, so they go up smoothly. می گه مثلاً رشد خودتون رو در نظر بگیرید، قد بچه برای یه مدتی داره همین طوری بلند می شه، میاد بالا، میاد بالا، میاد بالا. He says, for example, consider your own growth, the height of the child has been rising for a while, it comes up, it comes up, it comes up. Denk bijvoorbeeld aan je eigen groei, zegt hij. بعد نرخ رشد کم کم، کم می شه. Then the growth rate gradually decreases. Daarna neemt het groeitempo geleidelijk af. بعد قد می رسه به یه نقطه یا که دیگه peak می زنه. Then it reaches a point or peak. دیگه قله است. و از اون به بعد دیگه رشد نمی کنه. And it does not grow from then on. En vanaf dat moment groeit het niet meer.

می گه ولی ما خیلی وقت ها انتظارمون این نمودار نیست. But we don't expect this chart for a long time. "Maar we verwachten deze grafiek vaak niet", zegt hij. انتظارمون دیدن نموداریه که اگه یه جایی با یه شیبی داره می ره بالا ادامه بده به بالا رفتنش با همین شیب. Expect to see a chart that if you go somewhere with a steep incline continue to climb it with the same slope. We verwachten een grafiek te zien dat als het een plaats heeft met een helling, het omhoog gaat, het blijft beklimmen met dezelfde helling. مثلاً نمودار افزایش جمعیت جهان رو می بینیم و فکر می کنیم که همین طوری داره زیاد و زیادتر می شه. For example, we see the world population growth chart and we think it is getting bigger and bigger. We zien bijvoorbeeld een grafiek van de groei van de wereldbevolking en denken dat het steeds meer wordt. انقدر می ره بالاتر تا می ترکه. You go so much higher than you go. Het gaat zo hoog dat het weggaat. در حالی که این طوری نیست. While this is not the case. یه peak ی وجود داره. There is a peak. یه قله ای وجود داره. There is a peak. Er is een hoogtepunt. ما هم اتفاقاً نزدیک قله ایم. We also happen to be close to the summit. We zijn toevallig ook dicht bij de top. طبق پیش بینی کارشناسای سازمان ملل که کارشون مطالعۀ رشد جمعیته، نمودار رشد جمعیت بین سال های دو هزار و شصت تا دو هزار و صد یک شیبی نزدیک صفر پیدا می کنه. According to a UN expert who studies population growth, the population growth chart will be near zero at between two thousand and sixty two thousand and one hundred. Volgens een deskundige van de Verenigde Naties die de bevolkingsgroei bestudeert, zal de grafiek van de bevolkingsgroei tussen 2000 en 2000 bijna nul zijn. دلیل اصلیش هم اینه که، حداقل دلیلی که آقای هانس می گه اینه که به خاطر کم شدن فقر تمایل آدما به بچه داشتن کمتر می شه. The main reason is that, at least the reason that Mr. Hans says is that because of poverty, people have less desire to have children. De belangrijkste reden is dat, althans de reden die meneer Hans zegt, is dat mensen door armoede minder kinderwens hebben.

آدما عمدتاً علت اینکه زیاد بچه درست می کردن این بود که فقیر بودن، بچه می آوردن که نان آورشون بشه. The main reason people made a lot of kids was because they were poor, they brought kids to make bread. Mensen waren de belangrijkste reden voor het hebben van zoveel kinderen omdat ze arm waren en kinderen brachten om zichzelf te voeden. سال ها پیش نرخ مرگ و میر بالا بود، احتیاج به نیروی کار بود. Years ago the mortality rate was high, there was a need for labor. Jaren geleden was het sterftecijfer hoog, er was behoefte aan arbeid. بچه توی مزرعه، توی کارخونه همه جا. Kids on the farm, in the factory everywhere. به طور میانگین مادرها شش تا بچه به دنیا می آوردن. On average, mothers give birth to six children. الان به خاطر تحصیلات بیشتر، به خاطر فقر کمتر، به خاطر سیاست های کنترل جمعیت این عدد شده به حدود دو و نیم بچه برای هر مادر. Now, because of more education, because of less poverty, because of population control policies, this number has risen to about two and a half children per mother. Nu, vanwege meer onderwijs, vanwege armoede, vanwege beleid voor bevolkingscontrole, is dit aantal gestegen tot ongeveer twee en een half kind per moeder. و تا دو هزار و شصت این بچه هام بزرگ شدن، بچه های خودشون رو دارند، و اون موقع است که جمعیت جهان در حدود یازده میلیارد نفر یا همین حدود ثابت می مونه. And until these two thousand and sixty children grow up, they have their own children, and that is when the world's population will remain at about eleven billion or so. En totdat deze tweeduizendzestig kinderen opgroeien, hebben ze hun eigen kinderen, en dat is wanneer de wereldbevolking ongeveer elf miljard zal blijven.

اصل حرف این فصل اینه که دلیل اصلی رشد جمعیت فقر بوده. The point of this chapter is that the main reason for the population growth was poverty. Het punt van dit hoofdstuk is dat de belangrijkste reden voor de bevolkingsgroei armoede was. فقر که داره از بین می ره، اون هم از بین می ره. Poverty that is disappearing, it is also disappearing. بنابراین ما نباید زیاد نگران رشد جمعیت تمام نشدنی دنیا باشیم. So we should not worry too much about the growth of the world's inexhaustible population. نباید خیلی نگران ازدیاد جمعیت باشیم ولی هستیم. We shouldn't worry too much about population, but we are. We moeten ons niet al te veel zorgen maken over overbevolking, maar dat zijn we wel. این به خاطر اون غریزۀ ترسه. This is because of that instinct of fear. Dit komt door dat instinct van angst. و این به خاطر اشتباه ماست در این دیدن خط راست و تصور اینکه این همین طوری می ره بالا. And this is because of our mistake in seeing the straight line and thinking that this is how it goes up. En dit komt door onze fout om de rechte lijn te zien en te denken dat het zo omhoog gaat. و به خاطر غریزۀ دیگری به اسم غریزۀ اندازه. And because of another instinct called the size instinct. En vanwege een ander instinct dat het grootte-instinct wordt genoemd. غریزۀ ترس و غریزۀ اندازه موضوعاتی ان که توی دو تا فصل آینده بهش می پردازه. The instinct of fear and the instinct of the size of the issues that will be addressed in the next two chapters.

غریزۀ ترس دلایلش معلومه. The instinct of fear is clear. Het instinct van angst is duidelijk. اصلاً معلومه از کجا اومده. It is not clear where it came from. Het is niet bekend waar het vandaan komt. خیلی هم به دردمون خورده. It hurts a lot. Het doet veel pijn. همون چیزیه که به اجدادمون کمک کرده از دست ببر تیز دندان و قبائل وحشی دیگه جان به درد ببرن. That's what helped our ancestors lose their sharp teeth and other wild tribes. Hetzelfde dat onze voorouders hielp hun scherpe tanden te verliezen en andere wilde stammen te overleven. ولی الان چون خطرات مستقیم مثل گذشته وجود نداره، این غریزۀ ما باید بهش خوراک برسه دیگه. But now, because there are no direct dangers like in the past, this instinct of ours must be fed. Maar nu er geen directe gevaren meer zijn zoals in het verleden, moeten onze instincten gevoed worden. ما میریم بهش خوراک جدید می دیم. We are going to give him new food. We gaan hem nieuw voer geven. تغذیه ش می کنیم با چیزایی که واقعاً نباید باعث ترسمون بشه. We feed her with things that really shouldn't scare us. We voeden het met dingen die ons niet echt bang moeten maken. نگران می شیم برای تهدیداتی که در واقع وجود خارجی ندارند. We worry about threats that do not actually exist. Ik maak me zorgen over bedreigingen die van buitenaf eigenlijk niet bestaan. آتیش سوزی، تروریسم، سیل، طوفان. Fires, terrorism, floods, storms. اینا رو ما داریم بیش از حدی که لازمه بهش توجه می کنیم. We have this too much to pay attention to. We hebben dit teveel om op te letten. به خاطر غریزۀ ترس. Because of the instinct of fear. تو اخبار می بینیم یه جایی اون ور دنیا آتیش گرفته ما می ترسیم. In the news, we see that somewhere in the world there is a fire, we are afraid. ما می ترسیم. We are afraid. دلیلی برای ترس نداریم که. We have no reason to be afraid.

غریزۀ اندازه چیه؟ چیزیه که باعث می شه اون چیزی رو که غریزۀ ترس بهمون نشون داده زیادی بزرگش کنیم. What is the size instinct? Something that makes us magnify what the instinct of fear has shown us. Wat is het maatinstinct? Iets dat ons laat uitvergroten wat het instinct van angst ons heeft laten zien. Overestimate ش کنیم. به ترسی که از خشونت داریم نگاه کنیم. Laten we eens kijken naar onze angst voor geweld. ما با تعداد بیشتری اخبار خشن روبرو می شیم و فکر می کنیم که خشونت از قبل بیشتر شده. We are facing more violent news and we think that the violence has already increased. We worden geconfronteerd met meer gewelddadig nieuws en we denken dat het geweld al is toegenomen. عدد واقعی نشون می ده جنایت اتفاقاً از قبل خیلی کمتره. The real number shows that the crime happens to be much less than before. Het werkelijke aantal laat zien dat de misdaad veel minder is dan voorheen. در امریکا که در سال هزار و نهصد و نود چهار ده میلیون و پونصد هزار تا جرم گزارش شده بود، چهارده و نیم میلیون، در دو هزار و شونزده نه و نیم میلیون گزارش شده. In the United States, where crimes were reported in the year 1904, fourteen and a half million, in two thousand and sixteen, nine and a half million. In de Verenigde Staten, waar in het jaar negenennegentigduizend vierhonderdtien miljoen en vijfhonderdduizend misdrijven werden gemeld, werden veertien en een half miljoen, in tweeduizend zestien negen en een half miljoen gemeld. بیشتر آدما حسشون برعکسه. Most people feel the opposite. De meeste mensen voelen het tegenovergestelde. عدد رو بذاری جلوشون می گن بیشتر شده. Put the number in front of them. رفته بالا. دیوانه شده. Crazy. اصلاً افسار جامعه در رفته. The tenet of society is gone. ولی این طوری نیست. But this is not the case. فکت ها حرفشون برعکسه. The facts are the opposite. De feiten zijn het tegenovergestelde. در کل جهان هم با وجود این همه خبر جنگ و کشتار، واقعیت اینه که تلفات انسانی جنگ ها در حال کم شدنه. All over the world, despite all the news of wars and killings, the reality is that the casualties of wars are decreasing. Over de hele wereld, ondanks al het nieuws over oorlogen en moorden, is de realiteit dat het aantal slachtoffers van oorlogen afneemt. الان در پایین ترین رکورد تاریخیشه اتفاقاً. Now at the lowest record in history by the way.

چیزی که باید یاد بگیریم و درس تلخ و سختیه که از این کتاب باید بگیریم، اینه که اوضاع می تونه بد باشه ولی کماکان در حال بهتر شدن. What we need to learn, and the bitter lesson we need to learn from this book, is that things can be bad, but they are still getting better. ها؟ اوضاع می تونه بد باشه ولی رو به بهبود. Ha? Things can be bad but improving. Hoezo? Dingen kunnen slecht zijn, maar verbeteren. جنگ سوریه بسیار جنگ تلخیه. The Syrian war is a very bitter war. بسار بده. Give it up. Geef het aan mij. بسیار ناراحت کننده است. It is very sad. احتمالاً بعد از جنگ اریتره و اتیوپی در هزار و نهصد و نود و هشت تا دو هزار این مرگبارترین جنگیه که داشتیم. Probably the most deadly war we've had since the Eritrean-Ethiopian War in the 1930s. Dit is waarschijnlijk de dodelijkste oorlog die we ooit hebben gehad sinds de oorlogen in Eritrea en Ethiopië in 1995. تلفاتش هنوز هم ادامه داره. His casualties are still going on. Zijn slachtoffers zijn nog steeds aan de gang. آمار کامل و دقیق تلفات رو هم نداریم. We do not have complete and accurate statistics of casualties. We hebben geen volledige en nauwkeurige statistieken van slachtoffers. حداقل زمانی که کتاب درمیومده گفته که نداریم. At least when the book came out we said we didn't. Toen het boek uitkwam, zei hij tenminste van niet. من الان نمی دونم داریم یا نه. I do not know now whether we have or not. Ik weet nu niet of we dat wel of niet hebben gedaan. اما در نهایت با اون عددهایی که زمان انتشار کتاب هست، از بدترین و خونبارترین جنگ های دهۀ نود کمتر کشته داده. But in the end, with the numbers at the time of the book's release, it killed less than the worst and bloodiest wars of the nineties. Maar uiteindelijk, met de aantallen die het boek publiceerde, werden er minder van de ergste en bloedigste oorlogen van de jaren negentig gedood. قطعاً این کشته شدن ها خبرهای هولناکی ان، مخصوصاً برای اون هایی که تو اون وضعیت گرفتارن. These deaths are definitely terrible news, especially for those in that situation. Deze moorden zijn zeker afschuwelijk nieuws, vooral voor degenen die zich in die situatie bevinden. قطعاً یک نفر آدم هم کشته بشه خیلی زیاده. Definitely too many people to be killed too much. Absoluut te veel mensen om te veel gedood te worden.

ولی حرف چیز دیگریه. But it's something else. Maar het is iets anders. جنگ های امروز دارن کمتر از جنگ های دهه های پیش تلفات می دن. Today's wars are losing less than the wars of decades ago. De oorlogen van vandaag verliezen minder dan de oorlogen van decennia geleden. حتی دربارۀ تروریسم که یه چیزیه که آمار کشته شدگانش در حال زیاد شدنه هم وقتی دقیق می شیم توی آمار، که کجاها آدما دارن کشته می شن، می بینیم اولاً نیم درصد مرگ های جهان بر اثر حمله های تروریستی هستن. Even with regard to terrorism, which is one of the deaths on the rise, when we look closely at the statistics of where people are being killed, we see that at least half of the world's deaths are from terrorist attacks. Zelfs in het geval van terrorisme, waar het dodental stijgt, als we goed kijken naar de statistieken over waar mensen worden gedood, zien we dat ten eerste een half procent van de sterfgevallen in de wereld te wijten is aan terroristische aanslagen. بعد هم اینکه بیشتر افزایش آمار کشته شدگان تروریسم توی پنج تا کشور اتفاق افتاده.عراق که تقریباً نصفش اونجاست. And then there was a further increase in the number of terrorism deaths in five countries. Iraq is about half that. Het grootste deel van het dodental door terrorisme valt immers in vijf landen, Irak, dat is ongeveer de helft daar. بعد افغانستان، نیجریه، پاکستان، سوریه. Then Afghanistan, Nigeria, Pakistan, Syria. یعنی اولاً توی کشورهای سطح چهار که فقر خیلی کمتره درصد کشته های تروریسم آمار تلفات تروریسم در حال کاهش بوده. This means, firstly, in level four countries where poverty is much lower, the percentage of deaths from terrorism has been declining. زیر یک درصد کشته ها در کشورهای در سطح چهار هستن. Less than one percent of deaths are in level four countries. ولی پوشش رسانه ای قربانیان در کشورهای سطح چهار بسیار بسیار بیشتره. But media coverage of victims is much, much higher in level four countries.

نتیجه ش هم اینه که امروز مردم چهارده سال بعد از یازده سپتامبر، امروز منظورش زمان نوشته شدن کتابه، همون قدری می ترسن مردم در امریکا که هفته های بعد از یازده سپتامبر می ترسیدن. The upshot is that people today, fourteen years after 9/11, today mean the time of writing the book, just as much people in America are afraid of the weeks after 9/11. Het resultaat is dat vandaag, veertien jaar na 9/11, de tijd dat het boek vandaag werd geschreven, de mensen in Amerika net zo bang zijn als in de weken na 9/11. خیلی عجیبه دیگه. Very strange. شما ببینید آمار کشته شدگان تروریسم در امریکا همین طوری کم شده. الان هم یک درصد کشتگان تروریسم در کشورهای سطح چهار هستن که امریکا توشون حساب می شه. There is already one percent of the death toll in terrorism in the top four countries that the United States counts. ولی انقدر پوشش رسانه ای قربانیان در این کشورها زیاده، که مردم همون قدری می ترسن از تروریسم که هفته های بعد یازده سپتامبر می ترسیدن. But the media coverage of the victims in these countries is so high that people are as afraid of terrorism as they were in the weeks following 9/11. این اثر رسانه است. Dit is het effect van de media. و ترس خیلی اثر بدی می ذاره روی نگاه و فهم ما از دنیا. And fear has a very bad effect on our view and understanding of the world. En angst heeft een zeer slecht effect op onze kijk op en begrip van de wereld. و خیلی تصمیم گیری هامون رو منحرف می کنه. And a lot of decisions are distracting us. En het leidt ons erg af van onze beslissingen. و این غریزۀ اندازه که باعث می شه ما اندازه ش رو هم بیشتر از اونی که هست ببینیم، بدترش می کنه معمولاً. And this size instinct that makes us see our size even worse than it usually is. En dit maatinstinct, waardoor we zijn maat nog groter zien dan hij in werkelijkheid is, maakt het meestal erger.

چاره چیه؟ یه چاره اینه که عدد اگه بهمون دادن، تنها نگاش نکنیم. What is the solution? One solution is to not just count if they give us a number. Wat is de oplossing? Een oplossing is om niet alleen naar het nummer te kijken als het aan ons wordt gegeven. برنداریم یه عدد رو نگاه کنیم بگیم اوه چه بزرگ! Let's not look at a number saying oh how big! Laten we niet naar een getal kijken en zeggen oh hoe groot! مقایسه ش کنیم. Let's compare it. Laten we het vergelijken. اگه می تونیم تقسیمش کنیم به یه چیزی. If we can divide it into something. Als we het ergens in kunnen verdelen. عدد رو معنادار کنیم. Make the number meaningful. Maak het nummer zinvol. تقسیم کنیم معمولاً باعث می شه که عدد قابل اعتمادتر بشه. Splitting usually makes the number more reliable. Delen maakt het getal meestal betrouwbaarder. معنادارتر بشه. Make it more meaningful. به ازای مثلاً جمعیت حساب کنیم. Bereken bijvoorbeeld de populatie. می دونید چی می گم؟ یا مثلاً یه پیشنهاد دیگه ش اینه که یه لیست بلند بالا از اعداد اگر که گرفتین، برید سراغ اون چند تا عدد بزرگی که قسمت اصلیش رو می سازن. Do you know what I'm saying? Or, for example, another suggestion is that if you get a long list of numbers, go for the few large numbers that make up the bulk of it. Weet je wat ik bedoel? Of, bijvoorbeeld, een andere suggestie is dat als je een lange lijst met getallen krijgt, ga naar de paar grote getallen die het hoofdgedeelte vormen. احتمال اینکه اینایی که هشتاد درصد ماجرا هستن از توشون بشه نتیجۀ خوبی گرفت، یا اگه غلطی می خوای پیدا کنی توی اونا غلطی پیدا کنی، خیلی بیشتره. It is much more likely that those who are eighty percent of the story will get a good result, or if you want to find a mistake, you will find a mistake in them, much more. Het is veel waarschijnlijker dat degenen die tachtig procent van het verhaal uitmaken een goed resultaat krijgen, of als je een fout wilt vinden, je zult er een fout in vinden, veel meer. اون بیست درصد دیگه ای که پرتن، extreme ها هستن، اینا رو اولش بهش توجه هم نکردی، نکردی. The other twenty percent that are radiant, extremists, you did not pay attention to these at first, you did not. De overige twintig procent die stralend zijn, extremisten, daar schonk je eerst geen aandacht aan.

راهنمایی های خیلی خوبی داره برای اینکه با عدد چطوری برخورد کنیم. It has very good tips on how to deal with numbers. Er staan hele goede tips in om met cijfers om te gaan. فریفتۀ عدد نشیم. Let us not be fooled by the number. Laat je niet misleiden door het nummer. فریفتۀ اندازه های عددها نشیم. Let us not be fooled by the sizes of the numbers. Laat u niet misleiden door de grootte van de getallen. مهم ترینش برای من این بود که rate مهم تر از عدده، مهم تر از مقداره. Most important to me was that the rate was more important than the number, more important than the value. Het belangrijkste voor mij was dat koers belangrijker is dan cijfers, belangrijker dan waarden. عدد رو به ازای نفر حساب کنیم. Calculate the number per person. تقسیم کردن به چیزی معمولاً راه خوبیه برای اینکه عدد رو معنی دارتر کنیم. Dividing into something is usually a good way to make the number more meaningful. Opdelen in iets is meestal een goede manier om het getal betekenisvoller te maken. کتاب پر از این راهنمایی هاست واقعاً. A book full of these tips really. Echt een boek vol met deze tips. دیگه من هی تکرار نکنم. I will not repeat. این از اون کتاباییه که من خیلی دوست دارم که بتونم قانع کنم شنونده های پادکست رو که خودش رو بخونن و ببیننش. This is one of those books that I would love to be able to convince podcast listeners to read and see for themselves. Dit is een van die boeken waarvan ik graag podcast-luisteraars zou willen overtuigen om ze zelf te lezen en te zien.

اسپانسر این اپیزود بی پلاس رهنما کالجه. The sponsor of this episode is B Plus College Guide. رهنما کالج کارش اینه که کمک کنه اونایی که می خوان برن سر کار پشت سد سابقۀ کار نداشتن نمونن. The college guide is to help those who want to go to work behind the bar have no work experience. اگه می خواین مثلاً برنامه نویسی کنین، طراحی یو آی یو ایکس کنین یا کار دیجیتال مارکتینگ کنین رهنا کالج یه سری دوره داره برای شما که توش هم درس های فنی یاد می گیرین هم مهارت هایی رو که تو دانشگاه یاد آدم نمی دن ولی سر کار باید بلد باشین. For example, if you want to program, design UIU X or do digital marketing, Rahna College has a series of courses for you that you will learn both technical courses and skills that you do not learn at university but at work. You have to know. Wil je bijvoorbeeld programmeren, UIUX ontwerpen of aan digitale marketing doen, dan heeft Rahna College een reeks cursussen voor je die je zowel technische vakken leert als vaardigheden die je niet op de universiteit maar op het werk leert. مثل چطور یفیدبک بدیم، چطوری گوش بدیم به همکارمون، چطوری تو تیم کار کنیم، از اینا. Like how to give feedback, how to listen to our colleague, how to work in a team, from here. Zoals hoe feedback te geven, hoe te luisteren naar onze collega, hoe te werken in een team, van hieruit. دوره هاشون رو هم کم کم قراره بیشتر کنن، گسترده تر کنن، محدود به این رشته های فنی نمونن. They are going to increase their courses little by little, to expand them, they are limited to these technical disciplines. Ze gaan geleidelijk hun opleidingen uitbreiden en uitbreiden, beperkt tot deze technische disciplines. کاملاً هم رایگانه. Absolutely free. مجانی. تعهدی هم نمی ده کارآموز که بعدش حتماً واسه شرکت رهنما کار کنه. The trainee does not promise to work for Rahnama Company after that. De stagiair verplicht zich daarna niet om voor Rahnama Company te werken. البته سعی می کنن کارآموزها و کارفرماهای خوب رو به هم معرفی کنن. Natuurlijk proberen ze goede stagiaires en werkgevers voor te stellen. برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام کردن در دوره ها سایت رهنما کالج رو ببینین. Ga voor meer informatie en om je aan te melden voor de cursussen naar de website van het Rahnama College. لینک اینستاگرامشون رو هم می گذاریم در توضیحات پادکست. We hebben ook hun Instagram-link in de podcastbeschrijving geplaatst.