The new renaissance | Darius Mahdjoubi
The new renaissance Darius Mahdjoubi
el nuevo renacimiento Darío Mahdjoubi
La nouvelle renaissance Darius Mahdjoubi
Il nuovo Rinascimento Dario Mahdjoubi
O novo renascimento Dario Mahdjoubi
yeni rönesans Darius Mahdjoubi
صبح روز جمعهتون به خیر.
Good morning|||||
Good Friday morning.
از اینکه لطف کردید و صبح جمعهتونُ با من شریک شدید خیلی متشکرم.
about|||kindness|||morning|Friday|your|with||partner|very||thank you
Thank you so much for being so kind and sharing your Friday morning with me.
اسم من هست داریوش محجوبی، و امروز من میخوام براتون یه قصه بگم.
|||Dariush|Mahjoobi|||||I want|for you|a|story|tell
My name is Dariush Mahjoubi, and today I want to tell you a story.
قصهی من هست قصهی رنسانسِ نو. قصهی من هم قصهی گذشتهست و هم قصهی آینده.
|of|||||Renaissance|new|||||||the past||||||
My story is the story of the new renaissance. My story is both the story of the past and the story of the future.
قصهی من چهار تا بخش خواهد داشت: رنسانسِ اروپایی، عصرِ اکتشاف، چاپ و آینده.
|||four|||||Renaissance||Age of|Age of Exploration|printing||
My story will have four parts: European Renaissance, Age of Discovery, Printing and Future.
حدود شش قرن قبل، در ابتدای قرن پونزدهم میلادی یا سالهای هزار و چهارصد،
|six||||the beginning of|||||||||
About six centuries ago, at the beginning of the 15th century AD or 1400 years,
تحولی در اروپا شروع شد که بعدها رنسانس اروپایی نام گرفت.
|||began|||||||
A transformation began in Europe, which was later called the European Renaissance.
رنسانس اروپایی ساختارهای جهان رو تغییر داد
Renaissance||the structures of||||
The European Renaissance changed the structures of the world
ساختارهای فعلیِ جهان، همه تحت تاثیر رنسانس اروپاییایه.
||||||||is
The current structures of the world are all influenced by the European Renaissance.
رنسانس اروپایی تحول بسیار مهمی بود،
|||very||
The European Renaissance was a very important development.
ولی رنسانس اروپایی نمیتونه آخرین تحول بشر باشه.
|||not||||humanity|
But the European Renaissance cannot be the last evolution of mankind.
قبل از رنسانس اروپایی تحولهای دیگهای بوده و بعد از رنسانس اروپایی
||||||||||after|||
تحولهای دیگری خواهد بود.
transformation||other||
There will be other developments.
صحبت ما اینه که تحول ساختاریِ بعدی کی اتفاق میافته؟ مشخصههاش چیه؟
||||||||happens||happens||its characteristics|
We are talking about when will the next structural change happen? What are its characteristics?
این صحبت اصلیِ ماست.
|||yogurt
This is our main conversation.
رنسانس اروپایی به طور سمبولیک میگن سال هزار و چهارصد
||||symbolically||||||
European renaissance is symbolically called the year 1400
قبل از هزار و چهارصد عصر قرون وسطا سدههای میانهست
||||||||century||Middle|
Before 1400, the medieval era is the middle centuries
و بعد از اون رنسانس انجام میشه.
|||||happens||
And after that renaissance takes place.
این تحول از قرون وسطا به رنسانس، حاصل یک ساختار، یک تغییر در بینش و نگرشه.
|||||||||structure||||||
This transformation from the Middle Ages to the Renaissance is the result of a structure, a change in vision and attitude.
ساختار تکنولوژیک آنچنان عوض نمیشه.
||it||change||
The technological structure does not change that much.
بینشها عوض میشه که ساختار از قرون وسطا میره به رنسانس.
||changes|||||||||||
Insights change as the structure moves from the Middle Ages to the Renaissance.
در این مورد هزاران کتاب نوشته شده. من این تغییرُ با دو تا نقشه خدمتتون ارایه میدم.
||||books||||||||||||||
Thousands of books have been written about this. I present this change with two service plans.
این نقشهی دنیاست در سال هزار و سیصد و شصت و سهی میلادی،
|||the world|||||three hundred||||three||
This is the map of the world in the year 1363 AD.
درست در مرز قبل از رنسانس.
||the border|||
Right on the pre-Renaissance border.
این نقشه به واقع مرتبط است با این نقشهی کوچولویِ سمت راست،
||||||||||small||
This map is actually related to this little map on the right.
که بهش میگن نقشهی TO ، همونطور که میبینید یه O داره و یه T.
|||||||||||||O(1)||||
which is called the TO map, as you can see, it has an O and a T.
نقشهی TO ساختار تئوریک کلیسا بود در دروان قرون وسطا.
||the||||||||
The TO map was the theoretical structure of the church during the Middle Ages.
کلیسا تعیین میکرد که واقعیت چطوری باید باشه.
|||||reality|||
The church determined how reality should be.
کلیسا تعیین میکرد که شکل دنیا چه شکلی باید باشه.
|||||the shape of|||||
The church determined what the shape of the world should be.
کلیسا میگفت که جهان باید صاف باشه، اگرچه کُرَوی بودنِ زمین شناختهشده بود.
|||||||||spherical|||||
The church said that the world must be flat, although the earth was known to be spherical.
کلیسا میگفت که جهان باید دایرهای باشه.
||said||||||
The church said that the world should be round.
کلیسا میگفت که مرکز این جهان باید شهر بیتالمقدس باشه.
||||||||city|||
The church said that the center of this world should be the city of Jerusalem.
کلیسا میگفت که جهان بر مبنای یک صلیب تشکیل شده،
||||||||cross|was formed|
The church said that the world is built on a cross.
پایهی این صلیب دریای مدیترانهست،
|||cross|||
The base of this cross is the Mediterranean Sea.
یک بازوی صلیب دریای سرخه، یک بازوی دیگهی صلیب دریای سیاهه.
|arm||||||||||
One arm of the Red Sea Cross, another arm of the Black Sea Cross.
اون Tای که وسط میبینید یک دونه صلیبه.
|||||||piece|
The T you see in the middle is a cross.
نقشهی دوم میآد و سعی میکنه این نظرات کلیسا رو متجلی کنه.
||second|||||||these|||||
The second map comes and tries to manifest these views of the church.
بگه که کلیسا درست میگه. نقشهی دوم این نقشهی تئولوژیکه.
|||||says|||||||theological
Say that the church is right. The second map of this theological map.
بالای هر دوتای این نقشهها طرف شرقه. برای اینکه یه کمی معمولتر بشه
|||||||east||||||||"become more common"
Above both of these maps is the east side. To make it a little more common
من هردوتا نقشه رو میچرخونم تا بالای هر دوتا نقشه بشه شمال.
|||||||||||become|
I rotate both maps so that the top of both maps is north.
این نقشه به واقع بخشیست که الان ما میشناسیم. این نقشه ساختار فعلیِ جهانه
this|||||||now|||we know|||||the world
This map is actually the part that we know now. This map of the current structure of the world
متناسب با همون نقشهی بزرگ. نقشهی پایینی اگه دقت کنید سمت چپاش
"proportional to"|||||large|||||attention||||
According to the same big plan. The bottom map, if you look carefully, is on the left side
تنگهی جبلالطارقه، وسط دریای مدیترانهست، پایین دریای سرخه، و بالا دریای سیاه.
Strait||Gibraltar|Tarikah|||||||||above||Black
The Strait of Gibraltar is in the middle of the Mediterranean Sea, below the Red Sea, and above the Black Sea.
اون نقشه بزرگه هم، همین رو داره نشون میده
||big|||||||
That big map is showing the same thing
سمت چپِ گوشهاش تنگهی جبلالطارقه، اون دریای وسط دریای مدیترانهست،
||corner|||||||||||
The left side of the corner is the Strait of Gibraltar, that sea in the middle of the Mediterranean Sea.
و سمت راست دریای سرخه که سرخ نشون داده شده
|||||||shown|shown|
and the right side of the Red Sea, which is shown in red
نکتهی جالب در این سه تا نقشه اینه که مرکز هر سه تا نقشه، بیتالمقدسه.
the point||||||||||||||||
The interesting thing about these three maps is that the center of all three maps is Jerusalem.
یعنی اونهایی که اون نقشه رو کشیدند، اومدند در جهت ثابتکردنِ نظریات کلیسا
|||||||drew|||||||
That is, those who drew that plan came to prove the views of the church
که مرکز جهان بیتالمقدسه، آن بخشی از دنیا رو ارایه دادند،
|||||||||||they provided
They presented that part of the world as the center of the world, Jerusalem.
که مرکز اش واقعا بیتالمقدس هست.
|||really|||
whose center is really Jerusalem.
تو اون نقشهی بزرگ، یک رود دیده میشه، رودِ شرقی-غربیه. این رود، رودِ نیلِ
||||||||||||||||Nile
In that big map, a river can be seen, it is an east-west river. This river is the Nile
ما میدونیم که نیل، شمالی-جنوبیه. بنابراین سوال اینه که چرا نیلُ شرقی-غربی نشون دادن؟
||know|||||||||why|the Nile||west||showing
We know that the Nile is north-south. So the question is, why show East-West Nile?
و جواب قضیه اینه که اگر رود نیل رو تو اون نقشهی بزرگ شمالی-جنوبی نشون میدادند،
|||||||||||||||south-north|||
And the answer is that if they had shown the Nile in that big north-south map,
مرکز نقشه دیگه بیتالمقدس نمیشد.
The center of the map was no longer Jerusalem.
در نتیجه در جهت اثبات نظرات کلیسا که مرکز جهان بیتالمقدس هست،
|result|||||||||||
As a result, in order to prove the opinions of the church that the center of the world is Jerusalem,
هیچ اِبایی از این نداشتند که جهت نیل رو هم عوض کنند.
|||||||||||they change
They did not hesitate to change the direction of the Nile.
این نقشه به واقع تفکر قرون وسطایی رو نشون میده که ما بهش میگیم استدلال معکوس.
|||||||||||||||game||
This map actually shows the medieval thinking that we call inverse reasoning.
یعنی شما اول نتیجه رو مشخص میکنید، تمام مقدمات رو میچینید تا به همون نتیجه برسید.
|||||determine||||||||||||
It means that you determine the result first, you make all the preparations to reach the same result.
حالا این نقشهی بعدی، نقشهی جهانه در سال هزار و چهارصد و نود.
now||||||||||||||
Now this next map, the map of the world in the year 1490.
یعنی درست صد سال بعده، منتها بعد از رنسانسه.
||||later||||
That is, exactly a hundred years later, but after the Renaissance.
و همونطور که ملاحظه میکنید، این نقشه با ساختار فعلی خیلی تفاوت نمیکنه.
|||||||||||||difference||
And as you can see, this map is not much different from the current structure.
تفاوتِ دوتا نقشه، در دوتا بینشه: نقشهی اولی بر مبنای بینشهای قرون وسطاایه
|||||insight|||||||||
The difference between the two maps is in two insights: the first map is based on medieval insights.
و نقشهی دوم بر مبنای بینشهای رنسانسایه.
نکتهی جالب در این نقشه اینه که رود نیل با تمام جزییاتاش کشیده شده.
||||||||||||details|||
The interesting point in this map is that the Nile River is drawn with all its details.
آنهایی که اون نقشهی قبلی رو کشیدند، به همین اطلاعات دسترسی داشتند.
|||||previous|||||||
Those who drew that previous map had access to the same information.
منتها بینشاشون متفاوت بود، بینش این بود که نظرات کلیسا اعلام بشه.
|||different|||||||||
However, their vision was different, the vision was to announce the views of the church.
این نقشه، نقشهی رنسانسایه بر مبنای واقعیتها کشیده شده،
و البته دیگه بیتالمقدس مرکز نقشه نیست.
|||||||is not
And of course, Jerusalem is no longer the center of the map.
این نقشه مسیر مارکوپولوئه که صدسال قبل از اون نقشهی قبلی اومد از اروپا رفت به چین.
||||was||||||||||||||
This is the map of Marco Polo's route, which came from Europe to China a hundred years before the previous map.
مسیر بالای خط قرمز، رفتِ مارکوپولو رو نشون میده.
route|||||||||
The path above the red line shows the departure of Marco Polo.
اونهایی که اون نقشهی کوچولو رو کشیدن به این اطلاعات دسترسی داشتند.
||||||||drew|||||
ولی بخشی از جهان رو انتخاب کردند که مرکز اش بیتالمقدس میبود.
||||||they chose|||||||
But they chose a part of the world whose center was Jerusalem.
حالا این نقشه نکاتی داره که هنوز برای ما جالبه.
||||||still|||
Now this map has points that are still interesting for us.
خط بالایی، جادهی زمینیایست که ما بهش میگیم جادهی ابریشم.
||||land||||||||||
The upper line is the land road that we call the Silk Road.
از اروپا میاومد، میرفت به چین، و قسمت عمدهاش از داخل فلات ایران عبور میکنه.
|||||||||||||the interior|||||
It comes from Europe, goes to China, and most of it passes through the Iranian plateau.
مارکوپولو از این مسیر برنگشت بلکه از اون مسیر سبزرنگ برگشت،
|||||||||green|
Marcopolo did not return from this path, but from that green path.
که بهش گفته میشه جادهی ادویه. جادهی ادویه و جادهی ابریشم
|||||||spice|||||||
which is called the spice road. Spice Road and Silk Road
دو تا جادهی موازیِ هم بودند، که ساختار تجارت دنیا رو تشکیل میدادند.
||||||were||||||||
There were two parallel roads, which formed the structure of world trade.
البته اینها دوتا جادهی مشخص نیستند، هردو شون دوتا شبکه هستند
||||||||both||||
Of course, these are not two specific roads, they are both networks
که دنیا رو به هم وصل میکردند و در عین حال مسیرهایی دارند که تو نقشهی مارکوپولو نیست
|||||||||||at the same time||||||||
which connected the world and at the same time have routes that are not in Marco Polo's map
ولی نکتهی جالب، موقعیت عَدَن است و هرمز: هرمز شهریست یا بندریست
||||||||Hormuz||||||
But the interesting point is the location of Aden and Hormuz: Hormuz is a city or a port
که دوتا جادهی ابریشم و ادویه رو به هم وصل میکنه.
which connects the two roads of silk and spices.
همچین نقشی رو عدن هم داره در اون گوشه. هرکس که این دو تا نقطه رو کنترل میکرد
also||||||||||anyone|||||||||
در اون روزگار، ساختار تجارت جهانی رو کنترل میکرد.
||era|||||||
At that time, it controlled the structure of world trade.
میرسیم به سال هزار و سیصد و پنجاهِ میلادی درست قبل از رنسانس در انتهای قرون وسطا.
|||||||||||||||the end of||
We reach the year 1350 just before the Renaissance at the end of the Middle Ages.
یک کتابی هست به نام: "Before European Hegemony"
و این کتاب ادعا میکنه و یا ثابت میکنه و یا بیان میکنه که در دوران قبل از رنسانس،
And this book claims or proves or states that in the pre-Renaissance era,
هشت مرکز قدرت جهانی وجود داشت. این مراکز عبارت بودند: در بالا اروپای
|||||||||were|||
شمالی، اروپای جنوبی، خاورمیانه، مصر، هند غربی، هند شرقی، چین،
||Southern|||India||||
و اون بالاتر بقایای امپراتوری مغول.
||higher|||
And above that are the remains of the Mongol Empire.
اینها ساختارهای قدرت جهانی رو در اون دوران تشکیل میدادند.
These formed the world power structures at that time.
همونطور که میبینید اروپای جنوبی اصلا در مسیر نیست.
|||||||at all|||
As you can see, Southern Europe is not on the way at all.
حالا اگر اون جادهی ابریشم و جادهی ادویه رو بر این نقشه منطبق بکنیم
||||||||||||||align|
Now, if we match the Silk Road and the Spice Road to this map
میبینین که ساختار قدرت و ساختار تجارت دست در دست هم بودند
|you see|||||||||||
You see that the power structure and the business structure were hand in hand
در اون دوران تا مرز رنسانس، این دو با هم میرفتند.
|||||||||||were going
In those days, until the border of the Renaissance, these two went together.
نکتهی بعدی موقعیت فلات ایرانه که از یه طرف مرکز جغرافیایی دنیای قدیمه،
|||||is Iran|||||||||
The next point is the location of the Iranian plateau, which is the geographical center of the ancient world on the one hand.
از یه طرف دیگه رابط بین جادهی ابریشم و جادهی ادویهست
|||||between||||||||
و از طرف دیگه در مرکز ساختار مرکزی قدرت که خاورمیانه فلات ایران قرار میگیره
|||||||||||||is located||
موقعیت جغرافیایِ ما رو نشون میده.
|geography|||||
با این مقدمه میرسیم به عصر اکتشاف که اون هم شش قرن قبل در هزار و چهارصد
||introduction|||||||||||||||
همزمان با رنسانس شروع شد.
عصر رنسانس و عصر اکتشاف همزمان با هم شروع شدند و دست در دست هم جلو رفتند.
||||||||||started|||||||
با هم شروع شد.
پیشتاز عصر اکتشاف پرتغالیها هستند.
pioneers|||||
پرتغالیها در گوشهی اروپا خارج از مسیر اصلی بودند.
|||||||||main|
اونها به این نتیجه رسیدند که، به این فکر افتادند که بیان راه جایگزینی به عنوان
||||||||||they thought||||||
راههای ابریشم و ادویه به وجود بیارن و راهی به وجود بیارن
|||||||bring|||||
به طور مستقیم از پرتغال به هند.
||||Portugal||
در این مسیر حدود سال هزار و چهارصد و بیست شروع کردند،
|||||||||twenty||
و سال به سال در جهت غرب آفریقا جلو رفتند.
||||||west|||
هفتاد سال طول کشید تا به دماغهی امید نیک رسیدند. بارتلومیو دیاس. این مسیرشه.
||||||||||||Dias||
هم زمان وقتی که این برنامه انجام شد، یک هیئت اکتشافی-جاسوسی فرستادند
|||||||||committee|exploratory||
At the same time this program was carried out, they sent an exploratory-intelligence delegation.
و اون هیئت، شرق آفریقا رو مطالعه کرد.
||the committee|||||
And that delegation studied East Africa.
جالب اینجاست که اون هیئت هم از عدن و هرمز عبور کرد.
|here||||||||||
Interestingly, that delegation also passed through Aden and Hormuz.
با این مقدمه حدود صد سال بعد از شروع، پرتغالیها موفق شدند، واسکودو گاما موفق شد
|||||||||||succeeded|||||
که مستقیم از پرتغال، به هند بره و به این ترتیب راههای تازهی تجاری شروع شد.
|||||||||||||new||||
این نقشهی بعد، چهار واقعهی مهم عصر اکتشاف رو نشون میده:
|||||events||important||||||
اول از مسیر دیاز، که به دماغهی امید نیک رسید،
||||||||||reached
دوم مسیر کریستف کلمب که به آمریکا رفت. سوم مسیر واسکو دو گاما که به هند رفت،
|||Columbus|||America||||||||||
و چهارمی مسیر ماژلان که موفق شد زیر پرچم اسپانیا، از اقیانوس اطلس عبور کنه،
||||||||flag|Spain|||||
از تنگهی ماژلان در جنوب آمریکای جنوبی عبور کنه، وارد اقیانوس آرام بشه،
|||Magellan||south|America|||||||
از اون طرف دنیا بیاد بیرون وبعد برگرده. ما میدونیم که ماژلان در فیلیپین کشته میشه،
||||comes|out|||||||||the Philippines|||
ولی تیم ماژلان موفق میشه که این مسیرُ طی کنه. از چهارتا کشتیای که اینها
|||||||||||||ships||||
شروع میکنند، فقط یکیاش سالم به اسپانیا بر میگرده.
||||||safe|||||pollen
و هشتاد درصد ملوانها کشته میشن، یا میمیرن در این مسیر.
|||||||are||||||
ولی بار ادویهای که اینها از هند میبرند به اسپانیا از کل هزینهی سفر زیادتره.
||||||||||brand||||||||
به این ترتیب با این مسیر، ساختار تجارتی جهان عوض شد. و به این ترتیب،
|||||||trade|||||||
آن مسیر جادهی ادویه و جادهی ابریشم منسوخ شدند.
|||||||||became obsolete|
تمام کشورهایی که در اون زمان، تا قبل از اون در ساختار قدرت بودند،
|countries||||||||||||
اینها از ساختار قدرت خارج شدند. در اون مستطیل.
|||||||||rectangle
مصر و هند تبدیل شدند به کشورهای مستعمره،
|||||||colonies
ایران و چین تبدیل شدند به کشورهای نیمه مستعمره.
||||||||colonies
ایران در سال هزار و نهصد و نوزده تا مرحله تحتالحمایه شدن، فقط یک قدم فاصله داشت.
||||||||||under||becoming|||||
خطر در هزار و نهصد و نوزده از بیخ گوشمون گذشت.
||||||||the edge of|||
بر میگردیم به این نقشهی بعدی که همونه، و میبینیم که پاپ در انتهای قرن چهاردهم
||||||||||||we see||||||
میآد دنیا رو نصف میکنه. همون ساختار فکری که میگفت جهان مسطحه، حالا دنیا رو
||||||||||||||is flat|||
کروی میکنه. از وسط دو قسمت میکنه، قسمت شرقی رو میده به پرتغال،
spherical|||||||||||||||
و قسمت غربی رو میده به اسپانیا. در همین مسیر عدن و هرمز با فاصلهی کمی،
تحت اشغال پرتغال درمیآن و مستعمره میشن. هرمز برای مدت صد و بیست و پنج سال
||||||||||||||||five|
در اشغال و مستعمرهی پرتغال بود.
|occupation|||||
با این مقدمه میرسیم به گوتنبرگ و چاپ. در هزار و چهارصد و پنجاه،
||||||Gutenberg||||||||
یعنی به موازات عصر رنسانس، به موازات عصر اکتشاف، گوتنبرگ
||parallel to|||||||
تکنولوژیِ چاپ رو به وجود میآره. در هزار و چهارصد و پنجاه.
technology||||||||||||
در دورانی که هنوز امپراتوریِ پرتغال در مرحله جنینیست.
||||||||embryonic|
و موفق میشه با استفاده از یه سری تکنولوژیهای موجود،
|||||||||technologies||
تکنولوژیِ چاپ رو ارائه بده که بنیاد اش بر مبنای حروفِ فلزیِ قابلِ تعویضه.
||||||foundation|||||||
به این ترتیب ساختار دانشیِ رنسانس به وجود میآد.
||||of knowledge|||||
بدون چاپ، امکان رنسانس نمیتونست به این صورتی که اتفاق افتاد، اتفاق بیافته
|||||||||||||happen
برای اینکه ساختار دانشی رو عوض کرد. هزینهی تکثیرُ تقریبا یک-پنجاهام کرد.
|||||||||||almost||||
زمان تکثیرُ به یک-بیستام رسوند.
||||||reached
به دنبال چاپ، انقلاب علمی اتفاق میافته. که بر دو مبنای روش بررسی،
||||scientific|||||||||
و روش استدلال قرار گرفته.
|method|||
روش بررسیاش شامل است بر مشاهده، تجربه و اندازهگیری؛
||||||||||measurement
و روش استدلال عبارت است از تجزیهی مدل دکارتی با استفاده از منطق صوری.
||||||||||||||formal
و قدم به قدم اینها میآن جلو