PANIK (6:8) – Showet er aflyst (2)
PANIK|نمایش|است|لغو شده
PANIC (6:8) - The show is canceled (2)
PANIK (6:8) – نمایش لغو شده است (2)
Jeg laver nogle videoer, og så lægger vi det på YouTube -
من|میسازم|چند|ویدیوها|و|سپس|قرار میدهیم|ما|آن|در|یوتیوب
من چند ویدیو میسازم و سپس آن را در یوتیوب قرار میدهیم -
- kun hvis du er dårlig!
فقط|اگر|تو|هستی|بد
- فقط اگر تو بد باشی!
Hah.
هاها
هاه.
Pøj pøj.
پوی|پوی
موفق باشی.
Hey, jordemoder.
سلام|ماما
سلام، ماما.
Jeg kan ikke.
من|می توانم|نمی
نمیتوانم.
Jeg kan ikke finde ud af at være en kvinde.
من|می|نمی|پیدا|از|بودن|به|بودن|یک|زن
نمیتوانم بفهمم که چگونه یک زن باشم.
Jeg lod bare som om den dag.
من|گذاشتم|فقط|مثل|در مورد|آن|روز
فقط آن روز وانمود کردم.
Det ved jeg da godt. - Gør du?
آن|میداند|من|حالا|خوب|آیا|تو
این را خوب میدانم. - آیا تو میدانی؟
Du er en god skuespiller, Mads!
تو|هستی|یک|خوب|بازیگر|مads
تو یک بازیگر خوب هستی، مads!
Men Vicky troede på dig.
اما|ویکی|باور کرد|به|تو
اما ویکی به تو ایمان داشت.
Og det var jo derfor, vi lavede øvelserne.
و|آن|بود|واقعاً|به همین دلیل|ما|انجام دادیم|تمرینات را
و به همین دلیل بود که ما تمرینات را انجام دادیم.
For at gøre hende tryg.
برای|به|کردن|او|مطمئن
تا او را راحت کنیم.
Og det var derfor, du var så god.
و|آن|بود|بنابراین|تو|بود|اینقدر|خوب
و به همین دلیل بود که تو اینقدر خوب بودی.
Fordi du gjorde det for en anden.
چون|تو|کردی|آن|برای|یک|دیگر
زیرا تو این کار را برای دیگری انجام دادی.
Det var det, der var din motivation.
آن|بود|آن|که|بود|تو|انگیزه
این همان چیزی بود که انگیزه تو بود.
Så du siger, jeg bare skal have en motivation?
پس|تو|میگویی|من|فقط|باید|داشته باشم|یک|انگیزه
پس تو میگویی که من فقط باید یک انگیزه داشته باشم؟
Ja, hvad er din motivation for at spille godt?
بله|چه|است|تو|انگیزه|برای|به|بازی کردن|خوب
بله، انگیزه تو برای خوب بازی کردن چیست؟
Conrad skal ud af by.
کنراد|باید|خارج|از|شهر
کانراد باید از شهر خارج شود.
Jeg har min motivation.
من|دارم|من|انگیزه
من انگیزهام را دارم.
Godt! Held og lykke!
خوب|شانس|و|موفقیت
خوب! موفق باشی!
Vi begynder nu.
ما|شروع می کنیم|اکنون
ما حالا شروع میکنیم.
Så er det nu, Mads.
حالا|است|آن|اکنون|مads
حالا نوبت توست، مads.
Og ved du, hvad jeg har besluttet mig for?
و|میدانی|تو|چه|من|دارد|تصمیم گرفته|خودم|برای
و میدانی که من چه تصمیمی گرفتهام؟
Jeg vil give dig min allersidste pastil -
من|خواهم|بدهم|به تو|من|آخرین|قرص نعنا
من آخرین قرص خود را به تو میدهم -
- fordi du har vist dig som en god ven. Værsgo, den er til dig.
چون|تو|داشته|نشان داده|خودت|به عنوان|یک|خوب|دوست|بفرما|آن|است|برای|تو
- چون تو به عنوان یک دوست خوب خود را نشان دادهای. بفرما، این برای توست.
Men hvorfor?
اما|چرا
اما چرا؟
Det er jo mod dårlig onde til kyssescenen.
آن|است|واقعاً|علیه|بد|شیطانی|برای|صحنه بوسه
این که بر ضد بدیها برای صحنه بوسه است.
Undskyld, hvad for en kyssescene?
ببخشید|چه|برای|یک|صحنه بوسه
ببخشید، کدام صحنه بوسه؟
Der er sgu da ikke nogen kyssescene med i det her?
این|است|واقعاً|حالا|نه|هیچ کس|صحنه بوسه|در|در|این|اینجا
واقعا هیچ صحنه بوسهای در اینجا وجود ندارد؟
Jo.
بله
بله.
Jeg har set stykket 30 gange, der er ikke nogen kyssescene.
من|دارد|دیده|نمایشنامه|بار|که|است|نه|هیچ|صحنه بوسه
من این نمایش را 30 بار دیدهام، هیچ صحنه بوسهای وجود ندارد.
Det er fordi, det er filmen, vi laver i aften. Der kysser de.
آن|است|زیرا|آن|است|فیلم|ما|میسازیم|در|شب|آنجا|میبوسند|آنها
چون این فیلمی است که امشب میسازیم. در آنجا بوسه میزنند.
Mrs. Doubtfire!
خانم|دابفایر
خانم داوتفایر!
Riing!
زنگ
زنگ!
Ja hallo, det er Kenny. Jeg er rigtig god til at passe børn -
بله|سلام|آن|هست|کنی|من|هست|خیلی|خوب|در|به|مراقبت کردن|بچه ها
بله سلام، من کنی هستم. من در نگهداری از بچهها خیلی خوب هستم -
- hold kæft Dennis! Luk røven, eller jeg smadrer dig!
نگه|دهان|دنیس|ببند|عقب|یا|من|خرد میکنم|تو
- دهنت را ببند دنیس! دهنت را ببند، وگرنه میزنمت!
Ååh! Mine bryster brænder!
آآه|من|سینه ها|می سوزند
آه! سینههایم میسوزند!
Mrs. Doubtfire!
خانم|دابفایر
خانم داوتفایر!
Nej, nu lytter du til mig.
نه|حالا|گوش میدهی|تو|به|من
نه، حالا به من گوش کن.
Jeg er træt af, at du altid skal være den sjove -
من|هستم|خسته|از|اینکه|تو|همیشه|باید|باشی|آن|بامزه
من از این که تو همیشه باید بامزه باشی خسته شدم -
- og jeg altid er den sure.
و|من|همیشه|هستم|آن|عصبانی
و من همیشه باید عصبانی باشم.
Bravo! Bravo!
Bravo|Bravo
آفرین! آفرین!
Conrad? Conrad?
کنراد|
کانراد؟ کانراد؟
Hold op, hvor var du god, skat!
بزن|بزن|چقدر|بودی|تو|خوب|عزیزم
بسه، چقدر خوب بودی، عزیزم!
Nå, det var sgu også meget sjovt.
خوب|آن|بود|واقعاً|هم|خیلی|جالب
خب، واقعاً خیلی جالب بود.
Jeg vidste slet ikke, du kunne spille skuespil.
من|میدانستم|اصلاً|نه|تو|میتوانستی|بازی کردن|بازیگری
من اصلاً نمیدانستم که تو میتوانی بازی کنی.
Nej, det er også helt vildt.
نه|آن|است|همچنین|کاملاً|دیوانه کننده
نه، واقعاً عجیب است.
Jeg tænkte på, om vi ikke skulle tage det der rollespil med ind i soveværelset.
من|فکر کردم|به|آیا|ما|نباید|باید|بیاوریم|آن|آنجا|بازی نقش|با|به داخل|در|اتاق خواب
من فکر میکردم که آیا نباید آن بازی نقشآفرینی را به اتاق خواب ببریم.
Wow, undskyld jeg forstyrrer, hør her:
واو|ببخشید|من|مزاحم|گوش کن|اینجا
وای، ببخشید که مزاحم شدم، گوش کن:
Wow, hvor var du god. Det var mesterligt.
واو|کجا|بود|تو|خوب|آن|بود|استادانه
وای، چقدر خوب بودی. این فوقالعاده بود.
Hvor har du været? Du hører slet ikke til her, du skal til hovedstaden.
کجا|داشته|تو|بوده|تو|میشنوی|اصلاً|نه|متعلق|اینجا|تو|باید|به|پایتخت
کجا بودی؟ تو اصلاً اینجا نیستی، باید به پایتخت بروی.
Jeg tror, du tager fejl. Det er Conrad, du gerne vil rose.
من|فکر می کنم|تو|می گیری|اشتباه|آن|است|کانراد|تو|با کمال میل|می خواهد|ستایش کند
فکر میکنم اشتباه میکنی. این کنراد است که میخواهی از او تعریف کنی.
Nej nej, Conrad er ligegyldig. Det er dig.
نه|نه|کنراد|است|بی اهمیت|آن|است|تو
نه نه، کنراد مهم نیست. این تویی.
Og du må love mig, ikke at lade provinsen holde dig nede.
و|تو|باید|قول|به من|نه|که|بگذارد|استان|نگه دارد|تو|پایین
و تو باید به من قول بدهی که اجازه ندهی استان تو را پایین نگه دارد.
Du er noget særligt. Du var aftenens sande stjerne.
تو|هستی|چیزی|خاص|تو|بود|شب|واقعی|ستاره
تو چیزی خاص هستی. تو ستاره واقعی شب بودی.
Satans tage mit talent!
شیطان|بگیرد|من|استعداد
لعنتی، استعداد من را بگیر!
Hvor fanden skulle jeg vide det fra?
کجا|لعنتی|باید|من|میدانستم|آن|از
من از کجا باید این را میدانستم؟
Jeg har kun spillet et træ.
من|دارم|فقط|بازی کرده|یک|درخت
من فقط یک درخت بازی کردهام.
Conrad?
کنراد
کانراد؟
Conrad?
کنراد
کانراد؟
Er du herinde?
هستی|تو|اینجا
آیا تو اینجا هستی؟
Jeg hørte alt, hvad hun sagde til dig.
من|شنیدم|همه چیز|چه|او|گفت|به|تو
من همه چیزهایی را که او به تو گفت شنیدم.
Alt hendes ros.
همه|او|ستایش
تمام تعریف و تمجیدهای او.
Du har ødelagt min drøm, Mads.
تو|دارد|خراب کرده|من|خواب|مads
تو رویای من را خراب کردی، مads.
Eller endnu værre: Du har stjålet min drøm.
یا|هنوز|بدتر|تو|داری|دزدیده|من|رویا
یا حتی بدتر: تو رویای من را دزدیدی.
Det var ikke... - Nej!
آن|بود|نه|نه
این نبود... - نه!
Du lod som om, du var min ven.
تو|وانمود کرد|مانند|که|تو|بود|من|دوست
تو وانمود کردی که دوستم هستی.
Men så dolkede du mig i ryggen.
اما|سپس|چاقو زدی|تو|مرا|در|پشت
اما سپس به من خنجر زدی.
Du har taget alt fra mig! Alt!
تو|داری|گرفته|همه چیز|از|من|همه چیز
تو همه چیز را از من گرفتی! همه چیز!
Undskyld, det var ikke min mening.
ببخشید|آن|بود|نه|من|منظور
متاسفم، این منظور من نبود.
Nej! Og nu vil jeg tage alt fra dig.
نه|و|حالا|خواهد|من|بگیرم|همه چیز|از|تو
نه! و حالا میخواهم همه چیز را از تو بگیرم.
Jeg vil tage alt fra dig, Mads.
من|خواهم|بگیرم|همه چیز|از|تو|مads
میخواهم همه چیز را از تو بگیرم، مads.
Jeg vil gøre alt for at overtage Min Lille købmand.
من|خواهم|انجام دادن|همه چیز|برای|به|تصاحب کردن|من|کوچک|بقالی
میخواهم هر کاری بکنم تا مغازه کوچک من را به دست بگیرم.
Og ved du, hvad jeg så vil?
و|میدانی|تو|چه|من|سپس|میخواهم
و میدانی، من چه میخواهم؟
Så vil jeg brænde lortet ned til aske.
پس|خواهد|من|بسوزانم|زباله|به|تا|خاکستر
پس میخواهم که همه چیز را به خاکستر بسوزانم.
Og så pisser jeg så længe, jeg kan, i asken.
و|سپس|میکنم|من|تا|زمانی|من|بتوانم|در|خاکستر
و سپس تا جایی که میتوانم، در خاکستر میکنم.
Og én ting er helt sikker: Nu skal vi slås!
و|یک|چیز|است|کاملاً|مطمئن|حالا|باید|ما|بجنگیم
و یک چیز کاملاً مشخص است: حالا باید بجنگیم!
Nu!
حالا
حالا!
Kom så!
بیا|حالا
بیا!
Nej! Måske ikke lige nu.
نه|شاید|نه|درست|الان
نه! شاید الان نه.
Så er jeg altså ikke sikker på, at jeg forstå, hvad "nu" betyder.
پس|هست|من|بنابراین|نه|مطمئن|در|که|من|بفهمم|چه|حالا|معنی میدهد
پس من مطمئن نیستم که بفهمم "الان" یعنی چه.
Nej, men det er fordi, vores familier er derude.
نه|اما|آن|است|چون|ما|خانواده ها|هستند|آنجا
نه، اما به این خاطر است که خانوادههای ما آنجا هستند.
Det bliver noget rod. Det bliver noget værre rod, Mads!
آن|خواهد شد|چیزی|بی نظمی|آن|خواهد شد|چیزی|بدتر|بی نظمی|مads
این یک آشفتگی خواهد بود. این یک آشفتگی بد خواهد بود، مads!
Nå ja.
خوب|بله
خب.
Jeg kommer til at skrive til dig om et tid og et sted. Kan du forstå det!?
من|می آیم|به|به|نوشتن|به|تو|درباره|یک|زمان|و|یک|مکان|آیا|تو|می فهمی|آن
من به تو درباره یک زمان و یک مکان مینویسم. آیا میفهمی!؟
Hahahahaa.
ههههههه
ههاهاها.
Og jeg gav dig min sidste...
و|من|دادم|به تو|من|آخرین
و من آخرین... را به تو دادم...
Jeg ga..
من|رفتن
من دادم..
Og jeg..
و|من
و من..
Og jeg ga...
و|من|رفتم
و من دادم...
Og så fik du min si...
و|سپس|گرفتی|تو|من|سیگار
و سپس تو سیگار من را گرفتی...
Og jeg gav dig min sidste halspastil!
و|من|دادم|به تو|من|آخرین|قرص گلو
و من آخرین قرص گلویم را به تو دادم!
Så nu vil han altså slås.
پس|حالا|خواهد|او|بنابراین|مبارزه کند
پس حالا او میخواهد مبارزه کند.
Men sagde du ikke til ham, at det ville du ikke?
اما|گفت|تو|نه|به|او|که|این|میخواست|تو|نه
اما تو به او نگفتی که نمیخواهی؟
Jamen jeg har ikke noget valg.
اما|من|دارم|نه|هیچ|انتخاب
اما من هیچ انتخابی ندارم.
Hvis han absolut vil slås, så er det jo også bedst -
اگر|او|به شدت|بخواهد|مبارزه کند|پس|باشد|این|البته|همچنین|بهتر
اگر او به شدت بخواهد مبارزه کند، پس این هم بهترین است -
- at jeg er comitted.
که|من|هستم|متعهد
- که من متعهد باشم.
Det her rollespil, det gør ikke rigtig noget for mig.
این|این|بازی نقش|آن|می کند|نه|واقعاً|چیزی|برای|من
این بازی نقش، واقعاً برای من جذاب نیست.
Nej, det hjælper heller ikke mig.
نه|آن|کمک می کند|همچنین|نه|من
نه، این هم به من کمک نمیکند.
Jeg tror også, de er i familie.
من|فکر می کنم|همچنین|آنها|هستند|در|خانواده
من هم فکر میکنم که آنها خانواده هستند.
Gud ja, føj for helvede.
خدا|بله|افسوس|برای|جهنم
خدا، آره، لعنتی.
SENT_CWT:AFkKFwvL=2.8 PAR_TRANS:gpt-4o-mini=2.4
fa:AFkKFwvL
openai.2025-01-22
ai_request(all=124 err=0.00%) translation(all=103 err=0.00%) cwt(all=679 err=0.15%)