اقتصاد و امنیت (2)
با همه اینها ایران با اسرائیل وارد همکاریهای اقتصادی و سیاسی میشه که یک نمونهاش طرح دشت قزوین بود، ایران هم در مقابل به اسرائیل نفت میفروخت.
عالیخانی یک سال بعد از این مذاکرات یعنی در سال 1338، چون فضای ساواک رو خیلی بسته میدید و نمیخواست وقتش را فقط متوجه مسائل اسرائیل و خلیج فارس کنه از ساواک استعفا داد و با توجه به رفاقتی که با هویدا در ماجرای نفت ابوظبی ایجاد شده بود به شرکت نفت رفت و در بخش غیرصنعتی شرکت نفت مشغول به کار شد. کار عالیخانی در این قسمت کمک به افرادی بود که از شرکت نفت بازخرید شده بودند.
به این صورت که به این افراد طرحهایی اقتصادی پیشنهاد میشد تا بوسیله این طرحها با پول بازخریدشون کسب و کاری راهاندازی کنند که احتیاج شرکت نفت بود. در حقیقت کمک میکردند تا بخش خصوصیای بوجود بیاد که کارهای جانبی شرکت نفت رو انجام بده و با این کار هم به آبادانی منطقه کمک کرده باشند و هم احتیاجات شرکت نفت رو برطرف کرده باشن، مثلا به کسی کمک میکردن تا هتل بسازه و شرکت نفت برای نیروهاش از این هتل استفاده کنه.
همزمان با این فعالیتها عالیخانی به صورت پارهوقت در اتاق بازرگانی هم مشغول به کار شد. فعالیت در شرکت نفت و ارتباط با بازرگانان باعث شد وقتی عالیخانی به وزارت اقتصاد منصوب بشه تا حد زیادی نسبت به وضعیت کسب و کار، بخش خصوصی و صنعت کشور اطلاعات داشته باشه.
مثلا این نگاه به بازرگانان رو ببینید که چقدر منطقیه، آقای دهباشی میپرسه: «به نظرتان بازرگان ایرانی همچنان که به فکر سود خودش بود، سود ایران و سود ملی را هم در نظر میگرفت؟» و عالیخانی در جواب میگه: «هیچ بازرگانی در هیچ نقطه دنیا این طوری فکر نمیکند میخواهد آمریکایی باشد، یا انگلیسی باشد، یا روس یا ایرانی. اصلا باورنکردنی است تقلبهایی که بخش خصوصی میکردند. آنها اگر بگویند برای میهن این کارها را میکنیم، باید زد توی دهانشان که آقا تو راجع به کار خودت حرف بزن.
و من این کار را میکردم، میگفتم خواهش میکنم راجع به میهن صحبت نکنید و مورد خودتان را بگویید. یعنی اینها تعارف است. محیطی که در آن شما با پول سر و کار دارید، پول میآورید سرمایهگذاری میکنید و میخواهید پول سازی کنید، یک محیطی است که این مسائل اخلاقی مطرح نیست. نمیخواهم بگویم منکرش میشوند ولی به این صورت حاد مطرح نیست؛ بنابراین شما باید یک سیستمی داشته باشید که آن سیستم اجازه این را ندهد که کسی تقلب بکند یا اگر تقلب کرد، واقعا بتوانید اینها را اگر گیر آوردید، بیرحمانه تنبیه بکنید.»
در بین سالهای 36 تا 40 به دلیل عملکرد بسیار ضعیف دولتهای شریف امامی و اقبال اقتصاد به قول عالیخانی دچار رکودی کوچک شده بود، رکودی که ریشه صنعتی و کشاورزی نداشت و روی بازرگانان تاثیر گذاشته بود، کشور دچار کسر بودجه و بدهیهای خارجی شده بود و دولت ارز لازم رو برای اداره کشور در اختیار نداشت تا اینکه دولت امینی سر کار اومد. عالیخانی میگه یکی از اصلیترین دلایلی که باعث شد شاه، امینی رو به نخستوزیری قبول کنه همین رکود بود چرا که بانک جهانی پرداخت وام به ایران رو منوط به این کرده بود که دولتی سر کار بیاد که مشخص باشه جلوی ریخت و پاشهای ارزی رو خواهد گرفت و برنامه داره.
همزمان با این رکود طرح اصلاحات ارضی هم شروع شد. عالیخانی به شدت از مرحله اول اصلاحات ارضی که به دست امینی و ارسنجانی انجام شد دفاع میکنه چون هم باعث شد سیستم ناعادلانه املاک اصلاح بشه و هم بهرهوری کشاورزی بالا بره. در اون دوران ملک بیشتر جنبه پرستیژ داشت و برای سرمایهگذاری توسط تجار خریداری میشد نه به این منظور که در اون کار جدی کشاورزی انجام بشه.
با اصلاحات ارضی املاک به کسانی میرسید که شغلشون کشاورزی بود. شاه هم به طور موثری وارد شد، شاه از اصلاحات ارضی میترسید چون نگران بود مالکان بزرگ براش مشکل ایجاد کنن اما وقتی وارد کار شد فهمید که اینطور نیست اما بعد در ادامه زیادهروی کرد و اصلاحات ارضی رو به جای بدی کشوند.
یک اتفاق مثبت دیگه که در پی اصلاحات ارضی اتفاق افتاد تاسیس شوراهای روستایی بود که مردم روستا یه عده رو انتخاب میکردن و هر کس بنا به درآمدش سهمی به این شورا میداد تا برای روستا کار انجام بشه. خیلی هم طرح موفق و تاثیرگذاری بوده و میتونست پایهای باشه هم برای حفظ حکومت و هم دموکراسی در ایران، چون اولا دهقانهایی که به این صورت به آزادی اقتصادی رسیده بودن محافظهکار میشدند و سعی نمیکردند نظم موجود رو بهم بزنن، و ثانیا اینکار باعث افزایش مسئولیتپذیری اجتماعی میشد و شروع یک دموکراسی بود که بصورت تدریجی باعث ایجاد تغییر بود، تغییرات تدریجی که بر حسب نیاز بوجود میان رو میشه اعمال کرد.
خلاصه که اینکار در زمان علم انجام شد ولی دو سال بعد در زمان منصور متوقف شد، چون وزیر کشاورزی اعتقاد داشت که باید همه چیز از مرکز کنترل بشه و شاه هم از این طرز فکر خوشش میومد چون به اصالت فکر مردم اعتقادی نداشت. این طرز فکر بارها در کتاب به مناسبتهای مختلف بیان میشه و علت اصلی این طرز فکر رو عالیخانی در وجود نفت میدونه، چون دولت پول داشت، فکر میکرد از همه بیشتر میفهمه، در حالیکه اگر درآمد دولت بر پایه مالیات و از مردم بود به این راحتی نمیتونست نظر مردم رو نادیده بگیره.
بعد از اینکه شاه رهبری اصلاحات و صنعتی شدن کشور رو به دست گرفت و نشون داد که بدون وجود امینی هم میتونه برای اصلاحات قابل اعتماد باشه، این قدرت رو پیدا کرد که امینی رو از نخست وزیری عزل و بجاش علم رو مسئول تشکیل کابینه کنه که از وجود امینی و ارسنجانی که تبدیل به رقیبش شده بود خلاصی پیدا کنه. ارسنجانی به گفته عالیخانی کسی بود که اصلاحات ارضی رو با لیاقت انجام داد ولی اگر کارش ادامه پیدا میکرد به توسعه اقتصادی ایران ضربه میزد. ارسنجانی تبدیل به قهرمان اصلاحات ارضی شده بود و خیلی خوب نطق میکرد، شاه هم تحمل قهرمان نداشت و برای همین از وزارت خلعش کرد.
قبل از روی کار اومدن دولت اسداله علم اختلاف شدیدی بین وزارت بازرگانی و وزارت صنایع و معادن وجود داشت، بازرگانان در کار ایجاد صنعت مشکل ایجاد میکردند چون صنعتی شدن کشور به ضررشون بود. اکثر بازرگانها از دولت ارز میگرفتن، مقداری از ارز رو برای خودشون برمیداشتن و با مابقیاش جنس وارد میکردن، چون دولت اطلاع درستی از قیمتها نداشت به راحتی فریب میخورد.
برای اینها اصلا به صرفه نبود که مثلا آهن رو از ذوب آهنی در ایران بخرند. شاه در مواجهه با این اختلافات دستور داد تا این دو وزارتخانه در هم ادغام بشن و کسی مسئول اون بشه که اقتصاد رو خوب بلد باشه و در آمریکا تحصیل نکرده باشه، تا نگن اینکار رو هم سپردن به آمریکاییها.
جهانگیر تفضلی، عالیخانی رو معرفی میکنه، عالیخانی چهره شناخته شدهای در دولت نبود و وقتی قرار میشه به عنوان وزیر انتخاب بشه از ساواک دربارهاش تحقیق میکنن و ساواک هم اطلاعات غلط بهشون میده مثلا میگه زبان دوم عالیخانی انگلیسی است در حالی که فرانسه بود و از این دست اشتباهات که نشون میداد گزارشات ساواک چقدر پرت بود.
عالیخانی درباره ساواک هم میگه مخصوصا در آستانه انقلاب کلا سرشته امور از دستش خارج شده بود و اصلا نمیدونست مخالفان حکومت کیا هستن، یکی از دلایلش رو من اینطور تصور میکنم که ساواک بیش از حد به گزارشات مخبرهاش اعتماد داشت و اونها در غالب موارد اطلاعات غلط به ساواک میدادن، یا اطلاع درستی از اتفاقات نداشتن و یا مغرضانه خبر میفرستادن، مثلا در مورد عالیخانی که بعدها در وزارت اقتصاد کلی دشمن برای خودش تراشید، از این دست اطلاعات غلط و مغرضانه زیاد داده میشد.
عالیخانی در برابر پیشنهاد وزارت دو سوال از علم میکنه، اول اینکه آیا برنامه خاصی دارید که به من این پست رو پیشنهاد دادید؟ علم در جواب میگه نه ما از تو میخوایم دکتر یالمار شاخت ایران باشید. دکتر شاخت بین سالهای 1934 تا 37 وزیر اقتصاد آلمان نازی بود و 13 سال ریاست رایش بانک آلمان رو بعهده داشت و از اقتصاد بسیار ضعیف آلمان، اقتصادی پویا و قدرتمند ساخت که به صنعتی شدن و بازسازی مجدد این کشور انجامید.
دکتر شاخت سه بار به ایران آمد یکبار در زمان رضاشاه جهت بهبود اوضاع اقتصادی ایران، یکبار به دعوت دکتر مصدق به منظور ارائه طرح اقتصاد بدون نفت و یکبار هم بعد از دکتر مصدق برای ارائه پیشنهاداتی که دکتر مصدق از او خواسته بود. ولی به پیشنهاداتش توجهی نشد.
سوال دومی که عالیخانی از علم پرسید این بود که برای انتخاب همکارهام باید از کسانی استفاده کنم که شما معرفی میکنید؟ چون اگر اینطور باشه من نمیتونم کار کنم که علم هم در جواب گفته بود شما اختیار تام دارید و به قول عالیخانی علم تا آخر پای حرفش ایستاد و هیچ دخالتی در کار عالیخانی نکرد.
عالیخانی در بدو ورود به وزارت اقتصاد و بخاطر آشنایی با فضای اقتصادی کشور بواسطه کار در اتاق بازرگانی، با مشکلات آشنا بود و میدونست در چه زمینههایی باید کار صورت بگیره، اول حمایت و دخالت دولت در تولید داخلی بود، دوم مبارزه با عدم تعادلی بود که در فضای اقتصادی کشور وجود داشت به این معنا که اکثر فعالیتها در چند نقطه متمرکز شده بود و این جریان دو ضرر عمده داشت، یکی ایجاد شهرهای بزرگ که مشکلات خودشون رو داشتن و مدیریت اونها کار مشکلی بود و دومی محرومیت اغلب مناطق کشور. سومین کاری که باید انجام میشد حمایت و گسترش صنایع کوچک و دستی بود چرا که راه افتادن صنعت کشور زمانبر بود و تا این اتفاق میافتاد مردم باید کار میداشتند و نکته آخر اینکه باید اقتصاد ایران متنوع میشد و از وابستگی به نفت نجات پیدا میکرد.
همه این کارها نیازمند اطلاعات بود، اطلاعات از وضع اقتصادی کشور، از میزان صادرات و واردات، از صنایع دستی کشور و ظرفیتهایی که کشور داشت و میشد با توسل به اونها صنعت ایجاد کرد. اولین کار عالیخانی در وزارت اقتصاد جمع آوری اطلاعات و تحقیق بود و برای این منظور جمعی از متخصصان اقتصادی، مهندسان و کارشناسان فنی رو دعوت به همکاری کرد تا جهتگیری اقتصادی ایران رو مشخص کنند. شاخصترین این افراد دکتر محمد یگانه بود که به دعوت عالیخانی از کار در سازمان ملل استعفا داد و معاون وزیر اقتصاد و مسئول قسمت بررسیهای اقتصادی شد.یکی از اولین کارهایی که در این قسمت انجام شد تهیه آمارهای دقیق از میزان صادرات و واردات، میزان تقاضا، مصرف و قیمتها بود.
آمارهایی که باعث میشد وزارت اقتصاد دیدی درست و واقعگرایانه به وضعیت اقتصادی کشور داشته باشه. این آمارها مشخص میکرد کشور چه چیزهایی رو وارد میکنه و این واردات چه خروجیای در اقتصاد دارن، مثلا اگر کود وارد میکنیم آیا ارزشش رو داره خودمون تولید کنیم و دیگه وارد نکنیم؟ به این ترتیب جاهای خالی برای سرمایهگذاری در صنعت مشخص میشد و از دل همین تحقیقات بود که صنعت پتروشیمی در ایران به وجود اومد.
نتیجه دیگهای که این تحقیقات داشت این بود که مشخص شد ایران به دلیل کمبود آب و کمبود زمینهای حاصلخیز، امکانات توسعه کشاورزی محدود بود. پس باید در زمینه خدمات و صنایع کاری انجام میشد. این صنایع در درجه اول در خدمت کشاورزی و بعد معادن کشور بود.
برای حمایت از تولید داخلی واردات اجناسی که در ایران تولید میشد رو محدود یا ممنوع کرد، مقررات صادرات و واردات جوری تنظیم شد که امکان تقلب در گمرک کم بشه و جلوی فسادهای این شکلی گرفته بشه. واردات خیلی چیزها رو هم که بی دلیل ممنوع شد بود آزاد کرد مثل اتومبیل که ممنوعیت وارداتش منجر به مونتاژ شده بود، مونتاژی که همه قطعات از خارج میومد و فقط در ایران پیچهاش سفت میشد، اینکار باعث میشد ارز بیشتری خارج بشه و عدهای بیجهت پولدار بشن.
این اقدامات اثرات مثبتی داشت اما باعث دلسردی بازرگانان شد و این با هدف عالیخانی که حمایت و تشویق بخش خصوصی بود تعارض داشت. البته این اشتباهات بعدتر اصلاح شد و به گفته عالیخانی نمیشه از الگوهای اقتصادی برای رشد و توسعه استفاده کرد، الگوهای اقتصادی بیشتر به کار آنالیز میخورن و در عمل باید عقل سلیم به کار گرفته بشه ، امکانات و محدودیتها دیده بشن و از این دست موارد، مسلما در مواردی اشتباه هم اتفاق میافته که باید اصلاح بشه.