×

LingQをより快適にするためCookieを使用しています。サイトの訪問により同意したと見なされます クッキーポリシー.

image

B Plus Podcast, Deep Work 2

Deep Work 2

بخش اصلی کتاب که احتمالا به در ما هم زیاد خواهد خورد و اگه از این کتاب خوشتون بیاد مثل من بعدا بهش بیشتر رجوع خواهید کرد، اون بخشیه که داره تکنیک ها رو یاد می ده، پیشنهادهای خودشو می گه که چه اقدام های عملی باید بکنیم و اینا. ولی قبل از اینکه به اون بخش بره یه مقداری نقل و حکایت تعریف می کنه برای اینکه گفتیم تو بخش اول می خواد ثابت کنه حرفش رو می خواد تئوریش رو برای ما جا بندازه. ما یه خرده از این نقل و حکایت های اولش رو می گیم بعد می ریم سراغ بخش دومش. علت اینم که می گیم اینه که این حکایت ها هم خودشون جالبن حالا فارغ از قصۀ کتاب، هم طبق معمول این جور کتاب ها دریچۀ خوبی می دن بهمون واسۀ وارد شدن به اون بخش دوم.

سه تا مثال می زنه آقای کارل نیوپورت آقای نویسنده، از آدمایی که در دنیای کار آدمای موفقی شدن. با همین معیارهای معمول کاری. بعد می ره سراغ یه مطالعۀ دانشگاهی جالب بهمون می گه که هر کدوم این آدما به چه دسته ای تعلق دارن بعد یه خرده تعمیم میده قصه رو می گه که این سه جور آدم این سه دسته آدم اونایی هستن که در دنیای امروز موفق می شن. ها؟ بعد اون چیزی که بین این ها مشترکه مثلاً چیه؟ Deep work توانایی کار عمیق. سه تا آدم کی ان؟ نفر اول آقای نیت سیلوره. نیت سیلور رو ممکنه که بشناسیدنش الان مثلا از ای اس پی ان بشناسینش. ایشون یه آدمی بود که بیسبال تحلیل می کرد یه زمانی با آمار. عجیبی بود واقعاً.

بعد اون مهارت های تحلیل و مهارت های آماریش رو برد تو کار تحلیل انتخابات سیاسی انتخابات در امریکا، از اون جا خیلی معروف شد، رفت توی رسانه های بزرگ تر، بعد اون مهارت های آماریش رو ورداشت برد تو کار تحلیل آب و هوا مثلاً تحلیل انتخابات که سر همونم خیلی معروف شد بعدا هم که رفت پنج سه هشت رو راه انداخت، اگر که دنبال مثلا تحلیل آماری انتخابات و اینا باشین احتمال خیلی زیاد گزارتون افتاده به این سایت و به این آقا. آدم جالبیه واقعا امیدوارم یه روزی یه جایی بهش بپردازیم. از زمانی خیلی معروف شد که سال دو هزار و هست نتایج نهایی انتخابات رو در چهل و نه تا ایالت درست پیش بینی کرد. آدم جالبیه واقعاً کتاب های جالبی هم نوشته از جمله کتاب معروفی داره به نام the signal and the noise کتاب خوبیه تو لیست کتاب هایی که ما واسه فصل دوی بی پلاس بررسی کردیم هم بود کتابش.

بگذریم. یکی ایشون رو مثال می زنه آقای نیت سیلور رو مثال می زنه، یکی یه برنامه نویس قدری به نام آقای هان سان، و یکی هم یک سرمایه گذاری به نام جان دوئر. اینم آدمیه که در توئیتر و آمازون و گوگل و نت اسکیپ و سان مایکروسیستم و این ها از سرما یه گذارای اولیه بوده و خب میشه حدس زد سطح موفقیتش رو طبعا دیگه با این پورتفولیویی که داشته. بعد می گه که به این سوال که این ها چطور انقدر خوب کار کردن و چطور انقدر موفق شدن دو جور می شه جواب داد. یه دسته جواب های میکروئه که بریم ببینیم که شخصیتاشون چطوره، هر کدوم تکنیک های کاریشون چه جوریه اینها. یه سری هم جواب های ماکروئه. که بیشتر از خود فرد روی اون کاری که می کنه تمرکز می کنن. می گه واسه بحث این کتاب من، من رفتم سراغ جواب های نوع ماکرو. بعد برای اینکه خوب سر در بیارن که اینا چی شدن که همچین ترکوندن، می گه می رم سراغ کتاب رقابت با ماشین. Race against machine. از این کتاب کمک می گیرم.

کتاب چی می گه؟ می گه آقا تکنولوژی داره پیشرفت می کنه، ماشین ها دارن تواناتر می شن و بعضی از کارهارو از ما آدما می گیرن. بهتر انجام می دن و می گیرن. درست؟ اینو بلدیم دیگه همین الان. بعضی از مهارتا می گه به راحتی ممکنه که با ماشین جایگزین بشن به زودی. نکتل این کتاب ولی این بود که بله خیلیا کارشون رو از دست می دن توی این مسابقه ولی این مسابقۀ بشر با ماشین یه طوریه که بعضیا هم اتفاقاً توی این فضایی که درست می شه ارزششون مشخص می شه تازه. تازه شکوفا می شن. کیا ان؟ این سه دسته: high skilled worker, super star, owner این سه تا دسته آدم، آدمایی با مهارت های خیلی بالا یا آدمایی که ستاره ای هستن در زمینۀ کاریشون یا آدمایی که صاحب مالک چیزی هستن.

حالا دونه دونه می گیم که اینا چی ان. می گه یه کارگر ماهری مثل آقای نیت سیلور این آدمی که از این پیشرفت تکنولوژی عجیب سود می بره. ما وقتی می گیم پیشرفت تکنولوژی یعنی امکانات بهتر و سریع تر و قوی تر برای Data visualization یا مصور کردن دیتا. اطلاعات. یا ارتباطات سریع، rapid prototyping. اینا پیشرفت های تکنولوژیکی هستن که ابزار دست این آدمای ماهر رو قوی تر کردن، تیزتر کردن، مهارتشون رو کارآمدتر کردن. چون ماشینی که ابزارشونه داره پیشرفت می کنه اینا هم ارزششون بالاتر رفته. آقای تایلر کوئن اقتصاددانیه که اون آدم بسیار جالبیه. قبلا هم تو این پادکست ازش اسم بردیم در ادامۀ این فصل بی پلاس هم سراغش می ریم، خیلی صورت بندی جالبی می کنه از این ماجرا.

می گه که سوال اینه: آیا شما بلدی خوب با ماشین های هوشمند کار کنی یا نه؟ می گه این سوال یا جواب شما به این سوال نشون می ده که جایگاهت در بازار کار آینده کجاست. یکی مثل نیت سیلور ماشین های هوشمند نه تنها رقیبش نیستن، بلکه هم تیمیش ان. با اوناست که این می تونه بدرخشه بره جلو. پس اون یک آدمیه که از این مهارت ها از این وضعیت می تونه استفاده کنه.

دستۀ دیگۀ برنده ها کی ان؟ سوپراستارها هستن. قصۀ این چیه؟ قصۀ این اینه که به خاطر پیشرفت های ارتباطی، جلسات از راه دور، اینترنت پرسرعتی که همه جا هست آدم دیگه لازم نیست بشینه یه جا تو یه دفتری کار کنه. یه نفر برنامه نویسی که سوپر استار باشه و خیلی خواهان داشته باشه، می تونه الان واسه چهار تا کارفرما کار کنه، خیلی بیشتر از یه حقوق بگیره، فقط کارهای خیلی جذاب و خیلی مهم بکنه و هی تو اون کار هی بهتر و بهتر بشه. کارفرماهاشم راضی ترن به جای اینکه میز و دفتر و دستک و بیمه و همه چی بخوان واسش هزینه کنن، فقط دستمزدش رو می دن، بیشتر از اونی هم که قبلا ممکن بوده فقط به عنوان دستمزد بهش بد بهش می پردازن و خب کار درجه یک هم تحویل می گیرن، چهار تا کارفرمای خوشحال و یه نفری که داره این طوری کارش رو می فروشه. چنین آدمی از هر جای دنیا هم می تونه کار کنه دیگه. چرا باید بمونه مثلا وسط بیابون یا بغل قطب. سوپر استار می ره یه جای ارزون خوش آب و هوا از همونجا کارش رو می کنه حالش رو هم می بره. اینم پس دستۀ دوم برنده ها.

دستۀ سوم برنده ها هم اونایی ان که سرمایه ش رو دارن رو تکنولوژی های جدید سرمایه گذاری کنن. اینم ممکنه که خیلی واضح به نظر برسه بالاخره سرمایه همیشۀ تاریخ خوب بوده تقریبا ولی یه وقتایی بوده که ارزشش کم بوده. مثلا در اروپای بعد از جنگ جهانی که درگیر باز تورم و مالیات های وحشتناک و این ها، سرمایه خیلی به درد کسی نمی خوره چون زود دود می شه می ره هوا ولی در دورانی مثل دورانی که ما الان توش هستیم، و بعضی از اقتصاددان ها می کن دوران grade restructuring ه، این دوره ای که سرمایه خیلی به درد می خوره. چون الان این طوریه که تکنولوژی دیجیتال نیاز به کارگر و نیاز به labor رو کم کرده و شما ممکنه یه شرکتی داشته باشی با کلا سیزده تا کارمند، و یک میلیارد دلار بفروشی این شرکت رو همون طوری که اینستاگرام فروخته شد. کی دیگه در طول تاریخ چنین حجم کوچکی از نیروی کار می تونست درگیر خلق چنین ارزش بزرگی باشه؟ نسبت نیروی کار رو سرمایه رو داریم حرفش رو می زنیم دیگه. این که در یه چیزی که سود داده، چقدرش وزنش مال نیروی کاره چقدرش مال سرمایه هست؟

اینه که این venture capitalist ها انقدر زیادن، اینه که همه می خوان این کاره بشن، همه می خوان بزنن تو کار سرمایه گذاری. به خاطر این چشم انداز. بعد این سه تا برنده رو که توضیح می ده کتاب و البته خودش این رو هم می گه. می گه که این ترندی که داریم می گیم، the grade restructuring ، این تنها ترند اقتصادی این دوران ما نیست. این سه تا گروه هم تنها برنده ها نیستن. از این گیرا ندین که پس اون چی پس این چی، اونایی که هم اون طوری ان خیلی موفقن، اینایی هم که این طوری ان موفقن. حرف اینه که بالاخره این یکی از ترند های شناسایی شده ست و این سه تا گروه بالاخره سه تا از برنده ها هستن دیگه. خب؟ اینو که پذیرفتیم حالا نویسنده اینو می خواد بگه. می گه چطوری بریم تو این تیم برنده؟ سوال طبیعی همۀ اینایی که اینو می شنون یا خیلی از اینایی که اینو می شنون اینه دیگه؟ آقا ما چطوری بریم تو این برنده ها؟ جواب راحتش مال سومیه ست. می گه آقا توی اون گروه سرمایه دارا من نمی دونم چطوری بری اگه می دونستم که کتاب نمی نوشتم بخوام برای شما این چیزا رو توضیح بدم که. توی گروه سوم راهشوو من بلد نیستم چطوری باید بری ولی می گه توی اون دو تای اول می شه رفت یعنی قابل رسیدن هستن. اینکه یه کاری بکنیم که بتونیم عالی و خلاقانه با ماشینای هوشمند کار کنیم، و یا اینکه در یه کاری که داریم سوپراستار بشیم، مهارت فوق العاده پیدا کنیم، اینا شدنی هستند. ولی به شرطها و شروطها.

قدم به قدم داره نزدیکمون می کنه به حرف اساسیش دیگه. اول توجهمون رو جلب کرد حالا داره می گه چطور. می گه شما برای اینکه بخوای بری تو این تیم های برنده، باید هم یاد بگیری که چیزهای سخت رو سریع یاد بگیری، و هم اینکه بتونی با سرعت بالا کار با کیفیت بکنی. چی شد پس؟ کار کردن با سرعت بالا، کار با کیفیت با سرعت بالا، و یاد گرفتن چیزهای سخت در زمان کم. بعد که تا اینجا آوردمون آقای نویسنده، می گه شما مگه این دو تا چیز رو نمی خوای؟ سریع یاد گرفتن چیزهای سخت و توانایی تولید بالا؟ گوشتو بیار تا من بهت بگم که یه چیزی که خیلی اینجا بهت کمک می کنه در رسیدن به این دو تا چیز چیه؟ کار عمیق. Deep work . بعد ادامه می ده این بخش کتاب یه مقدار دیگه هم ادامه داره. بیشتر شرح می ده که چرا کار عمیق چیز معنی داریه. توضیح می ده که چرا چیز کمیابیه.

ما دیگه این بخش اول کتاب رو خیلی بهش نمی پردازیم. فرضمون اینه که همه می دونیم که رسانه های این دوره زمونه اعتیادآورن، می دونیم که این اعتیادآور بودن bug شون نیست، feature شونه. این طوری نیست که یه اشکالی تو سیستم باشه که باعث شده باشه ما معتاد تلفنمون بشیم. نه.

این تلفنه اصلا طراحی شده که معتادمون کنه، چیزی که خیلیامون نمی دونیم اینه که چطوری به این اعتیاد غلبه کنیم و وقت و انرژی رو بذاریم روی هدف و کاری رو که برامون مهمه. واسه همین ما این بخش اول کتاب رو دیگه ادامه ش رو نمی گیم. فرض می کنیم که نوینسده تونست نظرش رو به ما ثبات کنه به شما هم ثابت کنه، می ریم سراغ اون قسمتی که قراره یادمون بده که چطوری تمرکزمون رو بیشتر کنیم. چه کنیم حواسمون کمتر پرت بشه و سعی می کنیم اون جا یه چیزی یاد بگیریم.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Deep Work 2 Deep Work 2 Travail en profondeur 2 Lavoro profondo 2 Diep werk 2

بخش اصلی کتاب که احتمالا به در ما هم زیاد خواهد خورد و اگه از این کتاب خوشتون بیاد مثل من بعدا بهش بیشتر رجوع خواهید کرد، اون بخشیه که داره تکنیک ها رو یاد می ده، پیشنهادهای خودشو می گه که چه اقدام های عملی باید بکنیم و اینا. |||||||||||||"if"||||"you like"|||||to it||refer to||||the section|||techniques|||||||||||||||||| The main part of the book that will probably benefit us a lot, and if you like this book, like me, you'll come back to it later. And these. Het grootste deel van het boek, dat waarschijnlijk erg nuttig voor ons zal zijn, en als je dit boek leuk vindt, net als ik, zul je er later meer naar verwijzen, het deel dat de technieken leert, vertelt zijn eigen suggesties over welke praktische stappen we zou moeten nemen. En dit. ولی قبل از اینکه به اون بخش بره یه مقداری نقل و حکایت تعریف می کنه برای اینکه گفتیم تو بخش اول می خواد ثابت کنه حرفش رو می خواد تئوریش رو برای ما جا بندازه. But before he goes into that section, he tells a bit of anecdote because we said in the first part he wants to prove he wants to put his theory to us. Maar voordat hij naar dat deel gaat, legt hij wat vertelling uit, omdat we in het eerste deel zeiden dat hij zijn punt wil bewijzen, hij wil zijn theorie aan ons overlaten. ما یه خرده از این نقل و حکایت های اولش رو می گیم بعد می ریم سراغ بخش دومش. ||"a bit"|||||||||||||||| We tell a little of his first narration and then go on to his second part. علت اینم که می گیم اینه که این حکایت ها هم خودشون جالبن حالا فارغ از قصۀ کتاب، هم طبق معمول این جور کتاب ها دریچۀ خوبی می دن بهمون واسۀ وارد شدن به اون بخش دوم. ||||||||||||"are interesting"|||||||||||||||||||||||| The reason I say this is that these anecdotes are both interesting in themselves now and apart from the story of the book, and as usual these books provide a good way to get into that second part. De reden dat ik dit zeg, is dat deze anekdotes zelf nu interessant zijn, ongeacht het verhaal van het boek, en zoals gewoonlijk geven dergelijke boeken ons een goed venster om dat tweede deel binnen te gaan.

سه تا مثال می زنه آقای کارل نیوپورت آقای نویسنده، از آدمایی که در دنیای کار آدمای موفقی شدن. Here are three examples of Mr. Carl Newport, the author, a person who succeeds in the business world. با همین معیارهای معمول کاری. By the same standard of work. Werk met dezelfde standaardcriteria. بعد می ره سراغ یه مطالعۀ دانشگاهی جالب بهمون می گه که هر کدوم این آدما به چه دسته ای تعلق دارن بعد یه خرده تعمیم میده قصه رو می گه که این سه جور آدم این سه دسته آدم اونایی هستن که در دنیای امروز موفق می شن. Then he goes on to a fascinating academic study that tells us who each of these people belongs to, and then tells a generalized tale that these three types of people are the three most successful people in today's world. Dan gaat hij naar een interessante academische studie en vertelt ons tot welke categorie elk van deze mensen behoort. ها؟ بعد اون چیزی که بین این ها مشترکه مثلاً چیه؟ Deep work توانایی کار عمیق. Huh? Then what does this have in common? Deep work Ability to work deep. سه تا آدم کی ان؟ نفر اول آقای نیت سیلوره. Three people in KNN? First, Mr. Nathan Silvera. Hoe zit het met drie mensen? De eerste persoon is meneer Nate Silver. نیت سیلور رو ممکنه که بشناسیدنش الان مثلا از ای اس پی ان بشناسینش. Silver's intentions may be that you know him now from ESPN. Het is mogelijk om Nate Silver nu te kennen, bijvoorbeeld van ESPN. ایشون یه آدمی بود که بیسبال تحلیل می کرد یه زمانی با آمار. He was a guy who was analyzing baseball for a while. Hij was een man die honkbal eens met statistieken analyseerde. عجیبی بود واقعاً. It was really weird.

بعد اون مهارت های تحلیل و مهارت های آماریش رو برد تو کار تحلیل انتخابات سیاسی انتخابات در امریکا، از اون جا خیلی معروف شد، رفت توی رسانه های بزرگ تر، بعد اون مهارت های آماریش رو ورداشت برد تو کار تحلیل آب و هوا مثلاً تحلیل انتخابات که سر همونم خیلی معروف شد بعدا هم که رفت پنج سه هشت رو راه انداخت، اگر که دنبال مثلا تحلیل آماری انتخابات و اینا باشین احتمال خیلی زیاد گزارتون افتاده به این سایت و به این آقا. Then he took his analytical skills and his statistical skills into the job of analyzing political elections in America. From there he became very popular, went to the larger media, then he applied his statistical skills to a job in climate analysis, such as analysis. The election that became very popular with me later went to the polls, five or eight, if you look at the statistical analysis of the election, and so on. Daarna gebruikte hij zijn analytische en statistische vaardigheden voor het analyseren van politieke verkiezingen in de Verenigde Staten.De verkiezingen, die voor mij erg beroemd werden, begonnen vijf of acht jaar later. آدم جالبیه واقعا امیدوارم یه روزی یه جایی بهش بپردازیم. I really hope that someday we'll get to some place. Interessant persoon, ik hoop hem echt ooit ergens te betalen. از زمانی خیلی معروف شد که سال دو هزار و هست نتایج نهایی انتخابات رو در چهل و نه تا ایالت درست پیش بینی کرد. It has long been well-known that the year 2000 predicted the final results in forty-nine states. Het is erg beroemd sinds het jaar 2000, toen het de eindresultaten van de verkiezingen in negenenveertig staten correct voorspelde. آدم جالبیه واقعاً کتاب های جالبی هم نوشته از جمله کتاب معروفی داره به نام the signal and the noise کتاب خوبیه تو لیست کتاب هایی که ما واسه فصل دوی بی پلاس بررسی کردیم هم بود کتابش. Adam has some really interesting books, including his famous book, The Signal and the Noise, which is also a good book in the list of books we reviewed for the Double Plus season. Een interessant persoon heeft ook een aantal echt interessante boeken geschreven, waaronder een beroemd boek genaamd The Signal and the Noise.

بگذریم. let's move on. یکی ایشون رو مثال می زنه آقای نیت سیلور رو مثال می زنه، یکی یه برنامه نویس قدری به نام آقای هان سان، و یکی هم یک سرمایه گذاری به نام جان دوئر. One is exemplified by Mr. Nathan Silver, one is a developer by the name of Mr. Han Sun, and the other by an investor named John Doerr. De een noemt hem Mr. Nate Silver, een ander als programmeur genaamd Mr. Han Sun, en een ander als investeerder genaamd John Doer. اینم آدمیه که در توئیتر و آمازون و گوگل و نت اسکیپ و سان مایکروسیستم و این ها از سرما یه گذارای اولیه بوده و خب میشه حدس زد سطح موفقیتش رو طبعا دیگه با این پورتفولیویی که داشته. This is a person who's been on Twitter, Amazon, Google, Netscape and Sun Microsystems, and these are some of the early transitions, and one can only guess his level of success with this portfolio. Dit is een persoon die een hoofdrolspeler is geweest in Twitter, Amazon, Google, Netscape en Sun Microsystem, en dit zijn de eerste overgangen van de kou, en het kan worden geraden dat zijn succesniveau natuurlijk anders zal zijn met deze portfolio. had. بعد می گه که به این سوال که این ها چطور انقدر خوب کار کردن و چطور انقدر موفق شدن دو جور می شه جواب داد. He then goes on to answer the question of how well they work and how successful they are. یه دسته جواب های میکروئه که بریم ببینیم که شخصیتاشون چطوره، هر کدوم تکنیک های کاریشون چه جوریه اینها. Here's a bunch of micro answers to see what their personality is, whatever their work techniques are. یه سری هم جواب های ماکروئه. There are some Macro answers. Een reeks macro-antwoorden. که بیشتر از خود فرد روی اون کاری که می کنه تمرکز می کنن. That they focus more on what they are doing than on their own. Ze richten zich meer op wat ze doen dan op zichzelf. می گه واسه بحث این کتاب من، من رفتم سراغ جواب های نوع ماکرو. As for the discussion of this book, I went for macro-type answers. Hij zegt dat ik, om dit boek te bespreken, voor macro-achtige antwoorden ging. بعد برای اینکه خوب سر در بیارن که اینا چی شدن که همچین ترکوندن، می گه می رم سراغ کتاب رقابت با ماشین. Then, in order to get a good idea of what they are doing, I go to the car racing book. Om een goed beeld te krijgen van wat er met zo'n uitbarsting is gebeurd, ga ik dan naar het autoracenboek. Race against machine. از این کتاب کمک می گیرم. I get help from this book.

کتاب چی می گه؟ می گه آقا تکنولوژی داره پیشرفت می کنه، ماشین ها دارن تواناتر می شن و بعضی از کارهارو از ما آدما می گیرن. What does the book say? It says that technology is advancing, machines are becoming more powerful and some people are taking us away. Wat zegt het boek? Hij zegt dat de technologie vooruitgaat, machines krachtiger worden en dat een deel van hun werk ons afneemt. بهتر انجام می دن و می گیرن. They do better and get better. درست؟ اینو بلدیم دیگه همین الان. Right? We know this right now. بعضی از مهارتا می گه به راحتی ممکنه که با ماشین جایگزین بشن به زودی. Some skills say it is easy to replace a car soon. Sommige vaardigheden zeggen dat het gemakkelijk snel door een auto kan worden vervangen. نکتل این کتاب ولی این بود که بله خیلیا کارشون رو از دست می دن توی این مسابقه ولی این مسابقۀ بشر با ماشین یه طوریه که بعضیا هم اتفاقاً توی این فضایی که درست می شه ارزششون مشخص می شه تازه. The point of this book, but yes, is that many are losing their jobs in this race, but this human race is a car that some people just happen to find worthwhile in the space that is right. De kern van dit boek was echter dat ja, ze verliezen veel van hun werk in deze wedstrijd, maar dit is een menselijke autorace op een manier dat sommige mensen toevallig hun waarde vinden in deze ruimte die wordt gecreëerd. . تازه شکوفا می شن. It just blooms. Ze bloeien gewoon. کیا ان؟ این سه دسته: high skilled worker, super star, owner این سه تا دسته آدم، آدمایی با مهارت های خیلی بالا یا آدمایی که ستاره ای هستن در زمینۀ کاریشون یا آدمایی که صاحب مالک چیزی هستن. Who? These three categories: high skilled worker, super star, owner These three categories are people, people with very high skills or people who are stars in their business or people who own something.

حالا دونه دونه می گیم که اینا چی ان. Now, let's just say what this is. Nu zal ik zeggen wat dit is. می گه یه کارگر ماهری مثل آقای نیت سیلور این آدمی که از این پیشرفت تکنولوژی عجیب سود می بره. Says a skilled worker like Mr. Nate Silver, the man who profits from this strange technological advance. Zegt een bekwame arbeider als de heer Nate Silver, de man die profiteert van deze vreemde technologische vooruitgang. ما وقتی می گیم پیشرفت تکنولوژی یعنی امکانات بهتر و سریع تر و قوی تر برای Data visualization  یا مصور کردن دیتا. When we say technology advancement means better, faster and more powerful data visualization or data visualization. Met technologische vooruitgang bedoelen we betere, snellere en krachtigere mogelijkheden voor datavisualisatie. اطلاعات. Information. Informatie. یا ارتباطات سریع، rapid prototyping. Or fast, rapid prototyping communications. اینا پیشرفت های تکنولوژیکی هستن که ابزار دست این آدمای ماهر رو قوی تر کردن، تیزتر کردن، مهارتشون رو کارآمدتر کردن. These are technological breakthroughs that have made these skilled people's tools stronger, sharper, more efficient. Dit zijn technologische vorderingen die de instrumenten van deze bekwame mensen sterker, scherper en efficiënter hebben gemaakt. چون ماشینی که ابزارشونه داره پیشرفت می کنه اینا هم ارزششون بالاتر رفته. Because the machine that has their tool is improving, they are worth more. آقای تایلر کوئن اقتصاددانیه که اون آدم بسیار جالبیه. Mr. Tyler Coen economist that he is a very interesting person. De heer Tyler Coen is een econoom die een zeer interessante man is. قبلا هم تو این پادکست ازش اسم بردیم در ادامۀ این فصل بی پلاس هم سراغش می ریم، خیلی صورت بندی جالبی می کنه از این ماجرا. We've already mentioned him in this podcast as we go on with this plus-one season, which is a very interesting form of storytelling. We hebben hem al genoemd in deze podcast en we gaan naar hem toe in het vervolg van dit B-Plus seizoen.

می گه که سوال اینه: آیا شما بلدی خوب با ماشین های هوشمند کار کنی یا نه؟ می گه این سوال یا جواب شما به این سوال نشون می ده که جایگاهت در بازار کار آینده کجاست. The question is: Do you know how to work smart cars or not? That question or answer will tell you where your position is in the future job market. De vraag is: weet jij hoe je met slimme machines moet werken of niet? Er staat dat deze vraag of je antwoord op deze vraag laat zien waar je staat op de toekomstige arbeidsmarkt. یکی مثل نیت سیلور ماشین های هوشمند نه تنها رقیبش نیستن، بلکه هم تیمیش ان. One such as Silverlight's intentions are not only its competitors, but also its team. Een daarvan, zoals Nate Silver, is niet alleen slimme concurrenten, maar ook teamgenoten. با اوناست که این می تونه بدرخشه بره جلو. With them this can shine forward. Het is bij hen dat dit kan schijnen. پس اون یک آدمیه که از این مهارت ها از این وضعیت می تونه استفاده کنه. So there is one person who can use these skills to this situation. Hij is dus iemand die deze vaardigheden vanuit deze situatie kan gebruiken.

دستۀ دیگۀ برنده ها کی ان؟ سوپراستارها هستن. Who's the other winners hand? They are superstars. Wie is de andere winnaar? Het zijn supersterren. قصۀ این چیه؟ قصۀ این اینه که به خاطر پیشرفت های ارتباطی، جلسات از راه دور، اینترنت پرسرعتی که همه جا هست آدم دیگه لازم نیست بشینه یه جا تو یه دفتری کار کنه. What's the story of this? The story is that because of communication improvements, teleconferencing, high-speed Internet everywhere, you don't have to sit in the same office. Wat is dit verhaal? Het punt is dat u door de vooruitgang van de communicatie, telewerken en het snelle internet dat overal is, niet langer op kantoor hoeft te zitten en te werken. یه نفر برنامه نویسی که سوپر استار باشه و خیلی خواهان داشته باشه، می تونه الان واسه چهار تا کارفرما کار کنه، خیلی بیشتر از یه حقوق بگیره، فقط کارهای خیلی جذاب و خیلی مهم بکنه و هی تو اون کار هی بهتر و بهتر بشه. A super star-studded developer can work for four employers right now, earning a lot more than just a salary, just doing very interesting and very important work and getting better and better at it. Een programmeur die een superster is en veel verlangen heeft, kan nu voor vier werkgevers werken, veel meer dan één salaris krijgen, gewoon heel aantrekkelijke en heel belangrijke dingen doen en steeds beter worden in die baan. کارفرماهاشم راضی ترن به جای اینکه میز و دفتر و دستک و بیمه و همه چی بخوان واسش هزینه کنن، فقط دستمزدش رو می دن، بیشتر از اونی هم که قبلا ممکن بوده فقط به عنوان دستمزد بهش بد بهش می پردازن و خب کار درجه یک هم تحویل می گیرن، چهار تا کارفرمای خوشحال و یه نفری که داره این طوری کارش رو می فروشه. My employer is more than happy to pay him for his desk, office, gloves, insurance and everything else, just more than he ever could before, just as bad as his wages, and then a top job. They deliver, four happy bosses, and one guy who's selling his job. Mijn werkgevers zijn meer tevreden, in plaats van te betalen voor het bureau, kantoor, zakdoeken, verzekeringen en al het andere, kennen ze alleen zijn salaris, meer dan voorheen mogelijk was, ze betalen hem alleen slecht als salaris, en nou ja, eersteklas Ze worden overgedragen, vier gelukkige werkgevers en één persoon die zijn werk op deze manier verkoopt. چنین آدمی از هر جای دنیا هم می تونه کار کنه دیگه. Such a person can work anywhere in the world. چرا باید بمونه مثلا وسط بیابون یا بغل قطب. Why should it stay in the middle of the desert or next to a pole. Waarom zou hij bijvoorbeeld midden in de woestijn of naast de paal moeten blijven? سوپر استار می ره یه جای ارزون خوش آب و هوا از همونجا کارش رو می کنه حالش رو هم می بره. The Super Star is going to get a cheap weather out of nowhere. اینم پس دستۀ دوم برنده ها. Here's to the second-hand winners. Dit is de tweede groep winnaars.

دستۀ سوم برنده ها هم اونایی ان که سرمایه ش رو دارن رو تکنولوژی های جدید سرمایه گذاری کنن. Third-party winners are the ones who have the capital to invest in new technologies. De derde groep winnaars zijn degenen die het kapitaal hebben om in nieuwe technologieën te investeren. اینم ممکنه که خیلی واضح به نظر برسه بالاخره سرمایه همیشۀ تاریخ خوب بوده تقریبا ولی یه وقتایی بوده که ارزشش کم بوده. It may seem very obvious that after all, capital has always been good history almost, but once upon a time it was worthless. Het lijkt misschien heel duidelijk: kapitaal is immers altijd bijna altijd goed geweest, maar het was een tijd dat het van weinig waarde was. مثلا در اروپای بعد از جنگ جهانی که درگیر باز تورم و مالیات های وحشتناک و این ها، سرمایه خیلی به درد کسی نمی خوره چون زود دود می شه می ره هوا ولی در دورانی مثل دورانی که ما الان توش هستیم، و بعضی از اقتصاددان ها می کن دوران grade restructuring ه، این دوره ای که سرمایه خیلی به درد می خوره. For example, in post-World War II Europe, which is plagued by high inflation and terrible taxes, and so on, capital doesn't hurt much because it would smoke soon, but in an era like we are now, and some economists You are in the era of grade restructuring, this period when capital is very profitable. In het Europa van na de Tweede Wereldoorlog, dat wordt geplaagd door inflatie, vreselijke belastingen, enzovoort, heeft iemand bijvoorbeeld weinig nut omdat het snel rookt, maar in een tijdperk als dat waarin we ons nu bevinden, en sommige economen Het is de periode van hoogwaardige herstructurering, de periode waarin kapitaal erg nuttig is. چون الان این طوریه که تکنولوژی دیجیتال نیاز به کارگر و نیاز به labor رو کم کرده و شما ممکنه یه شرکتی داشته باشی با کلا سیزده تا کارمند، و یک میلیارد دلار بفروشی این شرکت رو همون طوری که اینستاگرام فروخته شد. Because now digital technology has reduced the need for labor and the need for labor, and you could have a company with a total of thirteen employees, and sell this company for a billion dollars as Instagram was sold. Omdat nu digitale technologie de behoefte aan arbeid en de behoefte aan arbeid heeft verminderd, en je misschien een bedrijf hebt met in totaal dertien werknemers, en een miljard dollar aan dit bedrijf verkoopt zoals Instagram werd verkocht. کی دیگه در طول تاریخ چنین حجم کوچکی از نیروی کار می تونست درگیر خلق چنین ارزش بزرگی باشه؟ نسبت نیروی کار رو سرمایه رو داریم حرفش رو می زنیم دیگه. Who else could have been involved in the creation of such great value throughout history? We have the ratio of labor to capital. Wie anders in de geschiedenis zou zo weinig werk hebben verzet om zo'n grote waarde te creëren? We hebben de verhouding tussen arbeid en kapitaal, we hebben het erover. این که در یه چیزی که سود داده، چقدرش وزنش مال نیروی کاره چقدرش مال سرمایه هست؟ How much does it cost to own a labor force in something that has profits? Hoeveel van het gewicht van iets dat winst heeft gemaakt, behoort tot de beroepsbevolking en hoeveel behoort het tot het kapitaal?

اینه که این venture capitalist ها انقدر زیادن، اینه که همه می خوان این کاره بشن، همه می خوان بزنن تو کار سرمایه گذاری. That these venture capitalists are so big, that everybody wants to be this, everybody's going to invest. Dat er zoveel durfkapitalisten zijn, dat iedereen het wil doen, iedereen erin wil investeren. به خاطر این چشم انداز. Because of this vision. Vanwege dit perspectief. بعد این سه تا برنده رو که توضیح می ده کتاب و البته خودش این رو هم می گه. Then these three winners explain the book and of course say so. Dan deze drie winnaars die het boek uitlegt en natuurlijk zegt hij het zelf. می گه که این ترندی که داریم می گیم، the grade restructuring ، این تنها ترند اقتصادی این دوران ما نیست. It says the trend we have, the grade restructuring, is not the only economic trend of our time. Hij zegt dat de trend die we hebben, de herstructurering van de rangschikking, niet de enige economische trend van onze tijd is. این سه تا گروه هم تنها برنده ها نیستن. These three groups are not the only winners. Deze drie groepen zijn niet de enige winnaars. از این گیرا ندین که پس اون چی پس این چی، اونایی که هم اون طوری ان خیلی موفقن، اینایی هم که این طوری ان موفقن. Don't be fooled by the fact that they are so successful, they are so successful, they are so successful. Laat u niet misleiden door wat er is, degenen die zo succesvol zijn en degenen die zo succesvol zijn. حرف اینه که بالاخره این یکی از ترند های شناسایی شده ست و این سه تا گروه بالاخره سه تا از برنده ها هستن دیگه. The point is that this is one of the identified trends, and these three groups are finally three of the winners. Het punt is dat dit eindelijk een van de geïdentificeerde trends is en dat deze drie groepen uiteindelijk drie van de winnaars zijn. خب؟ اینو که پذیرفتیم حالا نویسنده اینو می خواد بگه. OK? The author now wants to say that. OK? Dit is wat we hebben geaccepteerd, nu wil de auteur dit zeggen. می گه چطوری بریم تو این تیم برنده؟ سوال طبیعی همۀ اینایی که اینو می شنون یا خیلی از اینایی که اینو می شنون اینه دیگه؟ آقا ما چطوری بریم تو این برنده ها؟ جواب راحتش مال سومیه ست. How do we go about winning this team? The natural question is all they hear or so many hear? How do we go about these winners, sir? His answer is simple. Hij zegt hoe kunnen we naar dit winnende team gaan? De natuurlijke vraag is: zijn al deze mensen die dit horen of velen van degenen die dit horen? Meneer, hoe gaan we om met deze winnaars? Het makkelijke antwoord is van de derde partij. می گه آقا توی اون گروه سرمایه دارا من نمی دونم چطوری بری اگه می دونستم که کتاب نمی نوشتم بخوام برای شما این چیزا رو توضیح بدم که. Says sir in that venture capital group i dont know how to go if i knew i didn't write a book i would like to explain this to you. Hij zegt: "Meneer, in die groep kapitalisten weet ik niet hoe ik moet gaan als ik wist dat ik geen boek heb geschreven. Ik wil u deze dingen uitleggen." توی گروه سوم راهشوو من بلد نیستم چطوری باید بری ولی می گه توی اون دو تای اول می شه رفت یعنی قابل رسیدن هستن. In the third group, I don't know how to go, but they say the first two go, they are reachable. In de derde groep weet ik niet hoe ik moet gaan, maar hij zegt dat je in de eerste twee kunt gaan, dat wil zeggen dat ze bereikbaar zijn. اینکه یه کاری بکنیم که بتونیم عالی و خلاقانه با ماشینای هوشمند کار کنیم، و یا اینکه در یه کاری که داریم سوپراستار بشیم، مهارت فوق العاده پیدا کنیم، اینا شدنی هستند. It's all possible to do something that we can do smart and creative with a smart car, or to have superb skills in a job we have to become a superstar. Het is mogelijk om iets te doen wat we geweldig en creatief kunnen doen met een slimme auto, of om extreem bekwaam te worden in iets dat we moeten worden om een superster te worden. ولی به شرطها و شروطها. But on the terms and conditions. Maar aan de voorwaarden.

قدم به قدم داره نزدیکمون می کنه به حرف اساسیش دیگه. Step by step, he is bringing us closer to his basic word. Stap voor stap brengt hij ons dichter bij zijn basisboodschap. اول توجهمون رو جلب کرد حالا داره می گه چطور. First it caught our attention now how is it saying. Eerst trok hij onze aandacht, nu zegt hij hoe. می گه شما برای اینکه بخوای بری تو این تیم های برنده، باید هم یاد بگیری که چیزهای سخت رو سریع یاد بگیری، و هم اینکه بتونی با سرعت بالا کار با کیفیت بکنی. It says you have to learn to learn the hard things quickly, and be able to do high quality work in order to get to these winning teams. Hij zegt dat je, om naar deze winnende teams te willen gaan, zowel harde dingen snel moet leren als in staat moet zijn om met hoge snelheid kwaliteitswerk te doen. چی شد پس؟ کار کردن با سرعت بالا، کار با کیفیت با سرعت بالا، و یاد گرفتن چیزهای سخت در زمان کم. what happened? Working at high speed, working at high quality, and learning hard things in low time. wat is er gebeurd? Werk met hoge snelheid, werk met hoge kwaliteit en leer in korte tijd moeilijke dingen. بعد که تا اینجا آوردمون آقای نویسنده، می گه شما مگه این دو تا چیز رو نمی خوای؟ سریع یاد گرفتن چیزهای سخت و توانایی تولید بالا؟ گوشتو بیار تا من بهت بگم که یه چیزی که خیلی اینجا بهت کمک می کنه در رسیدن به این دو تا چیز چیه؟ کار عمیق. After bringing us here, Mr. Writer, you say you don't want these two things? Fast learning hard stuff and high production ability? Bring me meat to tell you what's one of the things that helps you get here so much. Deep work. Nadat we u hierheen hebben gebracht, meneer de schrijver, zegt hij dat u deze twee dingen niet wilt? Snel leren van harde dingen en een hoge productiecapaciteit? Breng je vlees mee zodat ik je kan vertellen wat een ding is dat je veel helpt bij het bereiken van deze twee dingen? Diep werk. Deep work . بعد ادامه می ده این بخش کتاب یه مقدار دیگه هم ادامه داره. Then go on. This part of the book goes on for a while. بیشتر شرح می ده که چرا کار عمیق چیز معنی داریه. It further explains why deep work is meaningful. توضیح می ده که چرا چیز کمیابیه. Explains why things are scarce. Legt uit waarom dingen schaars zijn.

ما دیگه این بخش اول کتاب رو خیلی بهش نمی پردازیم. We don't pay much attention to this first part of the book. Aan dit eerste deel van het boek besteden we niet veel aandacht. فرضمون اینه که همه می دونیم که رسانه های این دوره زمونه اعتیادآورن، می دونیم که این اعتیادآور بودن bug شون نیست، feature شونه. The assumption is that we all know the media of this era is addictive, we know that this is not their bug addictive feature. De veronderstelling is dat we allemaal weten dat de media van dit tijdperk verslavend zijn, we weten dat deze verslaving niet hun bug is, maar hun kenmerk. این طوری نیست که یه اشکالی تو سیستم باشه که باعث شده باشه ما معتاد تلفنمون بشیم. It's not like there was a bug in the system that made us addicted to our phone. Dit is geen probleem in het systeem dat ons verslaafd heeft gemaakt aan onze telefoons. نه.

این تلفنه اصلا طراحی شده که معتادمون کنه، چیزی که خیلیامون نمی دونیم اینه که چطوری به این اعتیاد غلبه کنیم و وقت و انرژی رو بذاریم روی هدف و کاری رو که برامون مهمه. This phone is not designed to make us addicted, what we do not know much about is how to overcome this addiction and put the time and energy into the purpose and work that matters to us. واسه همین ما این بخش اول کتاب رو دیگه ادامه ش رو نمی گیم. That's why we're not going to continue this first part of the book. فرض می کنیم که نوینسده تونست نظرش رو به ما ثبات کنه به شما هم ثابت کنه، می ریم سراغ اون قسمتی که قراره یادمون بده که چطوری تمرکزمون رو بیشتر کنیم. We assume that the nineteen could stabilize our view and prove to you that we are going to remind you how to increase our focus. چه کنیم حواسمون کمتر پرت بشه و سعی می کنیم اون جا یه چیزی یاد بگیریم. What can we do to become less distracted and try to learn something there.