×

LingQをより快適にするためCookieを使用しています。サイトの訪問により同意したと見なされます クッキーポリシー.

image

History of Iran, History of Iran 9

History of Iran 9

سلام. این اپیزود نهم از مجموعۀ تاریخ ایران هست. امروز دربارۀ دوران بعد از هخامنشیان حرف می زنم. همون طور که قبلاً گفتم، دورۀ هخامنشیان وقتی تمام شد که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد. و بسیاری از شهرهای ایران از جمله تخت جمشید را به آتش کشید. اسکندر علاوه بر ایران، مصر و قسمت هایی از هندوستان را هم تصرف کرد. او سرانجام بر اثر بیماری درگذشت. پس از مرگ اسکندر مقدونی در سال سیصد و بیست و سه قبل از میلاد، میان سرداران او بر سر فرمانروایی آن قلمروی پهناور نبردی طولانی در گرفت. تا اینکه بالاخره سلوکوس با کنار زدن رقبای دیگر بابل را فتح کرد. و این آغاز سلطنت سلسلۀ سلوکیان بر سرزمین های امپراطوری اسکندر بود. سلوکیان از همان ابتدای سلطنت، به دلیل نداشتن پایگاهی قومی در میان مردم قلمرو خویش و تفاوت فاحش فرهنگ ایرانی با یونانی ها دچار مشکلاتی شدند. سلوکوس برای تسلط بر اوضاع داخلی، مهاجران یونانی را در میان ایرانیان مستقر کرد. سلوکیان می خواستند خط و زبان یونانی را در ایران رواج دهند. آن ها شهرهای ایران را با اسامی و لقب های یونانی نامگذاری کردند. و بسیار تلاش می کردند که به حکومت خود در ایران قدرت بدهند. اما جنگ های متعدد آنان با رقیبان و دشمنان غربی باعث می شد تمام مالیات ها صرف مخارج نظامی، درباری و دیوانی شود. این موضوع فقر مردم ایران را بیشتر می کرد و خود به دشمنی ایرانیان و سلوکیان می افزود. اختلافات داخلی و بلندپروازی های گروهی از سرداران موجب جدال ها و استقلال طلبی های متعدد شد. این وقایع در نیمه قرن سوم پیش از میلاد، شرایط را برای ظهور یک نهضت ایرانی که بتواند همۀ مردم را به زیر پرچم خود برای مخالفت و شورش بر ضد بیگانگان جمع کند، مهیا می کرد. همان طور که قبلاً گفتم پارت ها یکی از اقوام آریایی بودند. رئیس یکی از قبایل پارت معروف به «اشک » یا «ارشک » با هدف مقابله با سلوکیان، پارتیان و دیگر اقوام ایرانی را متحد کرد. او با استفاده از اختلافات سلوکیان، توانست قسمت هایی از ایران را آزاد کند. مورخان وی را مؤسس سلسله اشکانی در سال دویست و پنجاه قبل از میلاد می دانند. این اولین دولت ایرانی بعد از هخامنشیان بود که شکل می گرفت. جانشینان اشک به مبارزه با سلوکیان ادامه دادند و موفق شدند به تدریج سایرمناطق ایران را نیز از زیر سلطهٔ سلوکیان نجات دهند. اشکانیان پس از آن به مدت چند قرن با تمام توان در برابر حمله های مکرر سپاه نیرومند روم ایستادند. و اجازه ندادند بار دیگر ایران به دست بیگانگان بیفتد. اشکانیان که در غرب به امپراطوری پارت ها معروفند، نزدیک پانصد سال بر ایران حکومت کردند. و مهم ترین رسالت آنها جلوگیری از نفوذ فرهنگ یونانی به ایران بود. آنها خود را وارث هخامنشیان می دانستند. و توانستند حکومت ایرانی مستحکمی پدید آورند. از مهم ترین وقایع دورۀ اشکانی، جنگ حران میان سپاه ایران و روم بود. که در آن سورنا سردار اشکانی، کراسوس سردار رومی را شکست داد. در قرن دوم میلادی، عواملی مثل ضعف در حکومت مرکزی و دربار اشکانی به دلیل جنگ‌های داخلی، سه حملۀ بزرگ رومیان به غرب حکومت و شیوع طاعون اشکانیان را ضعیف کرده بود. ضعف اشکانیان منجر به شورش اردشیر بابکان، فرمانروای اصطخر در پارس، شد. او در سال دویست و بیست و چهار میلادی با ورود به تیسفون، پایتخت اشکانیان، پایان دولت اشکانی را رقم زد. و بدین ترتیب شاهنشاهی ساسانی شکل گرفت.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

History of Iran 9 Geschichte des Iran 9 History of Iran 9 Historia de Irán 9 Histoire de l'Iran 9 Storia dell'Iran 9 Geschiedenis van Iran 9 História do Irã 9 Irans historia 9

سلام. Hello. Hallo. این اپیزود نهم از مجموعۀ تاریخ ایران هست. ||ninth||series|history|| Dies ist die neunte Episode der iranischen Geschichtssammlung. This is the ninth episode in the history of Iran. Il s'agit du 9ème épisode de la collection d'histoire iranienne. امروز دربارۀ دوران بعد از هخامنشیان حرف می زنم. ||era|||Achaemenids||"will"| Heute spreche ich über die Zeit nach Achämenid. Today I am talking about the post-Achaemenid period. همون طور که قبلاً گفتم، دورۀ هخامنشیان وقتی تمام شد که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد. |||previously||period||when|||||Macedonian|||attack| Wie ich bereits sagte, endete die Zeit der Achämeniden, als Alexander der Große in den Iran einmarschierte. As I said before, the Achaemenid period ended when Alexander the Great invaded Iran. Comme je l’ai déjà dit, la période achéménide a pris fin avec l’invasion de l’Iran par Alexandre le Grand. و بسیاری از شهرهای ایران از جمله تخت جمشید را به آتش کشید. |many|||||sentence|||||fire|set on fire und brannte viele iranische Städte nieder, darunter Persepolis. And set fire to many cities in Iran, including Persepolis. et incendié de nombreuses villes iraniennes, dont Persépolis. en verbrandde veel Iraanse steden, waaronder Persepolis. اسکندر علاوه بر ایران، مصر و قسمت هایی از هندوستان را هم تصرف کرد. |in addition|||Egypt|||||India|||conquered| Neben dem Iran eroberte Alexander auch Ägypten und Teile Indiens. In addition to Iran, Alexander also conquered Egypt and parts of India. Outre l’Iran, Alexandre conquit l’Égypte et certaines parties de l’Inde. Naast Iran veroverde Alexander Egypte en delen van India. او سرانجام بر اثر بیماری درگذشت. |finally ultimately||due to|illness|passed away Er starb schließlich an einer Krankheit. He eventually died of an illness. Il est finalement mort de maladie. Hij stierf uiteindelijk aan een ziekte. پس از مرگ اسکندر مقدونی در سال سیصد و بیست و سه قبل از میلاد، میان سرداران او بر سر فرمانروایی آن قلمروی پهناور نبردی طولانی در گرفت. ||death|||||three hundred||twenty|||||BC|among|commanders||over|over|rule||territory|vast|a long battle|prolonged||took place Nach dem Tod Alexanders des Großen im Jahr 323 v. Chr. kam es zwischen seinen Generälen zu einem langen Kampf um die Herrschaft über dieses riesige Gebiet. After the death of Alexander the Great in 323 BC, a long battle ensued between his generals over the rule of that vast territory. Après la mort d'Alexandre le Grand en 323 avant JC, ses généraux se livrèrent une longue bataille pour la domination de ce vaste territoire. Na de dood van Alexander de Grote in 323 voor Christus was er een lange strijd tussen zijn generaals over de heerschappij over dat uitgestrekte gebied. تا اینکه بالاخره سلوکوس با کنار زدن رقبای دیگر بابل را فتح کرد. ||finally|Seleucus|by|pushing aside|removing|rival competitors||Babylon||conquered| Bis schließlich Seleukus Babylon eroberte, indem er andere Rivalen eliminierte. Until Seleucus finally conquered Babylon by defeating his other rivals. تا اینکه بالاخره سلوکوس با کنار زدن رقبای دیگر بابل را فتح کرد. Jusqu'à ce que finalement Séleucus conquière Babylone en éliminant ses autres rivaux. Tot Seleucus uiteindelijk Babylon veroverde door zijn andere rivalen te verslaan. و این آغاز سلطنت سلسلۀ سلوکیان بر سرزمین های امپراطوری اسکندر بود. |||the reign||Seleucid dynasty||the land||empire|| Und dies war der Beginn der Herrschaft der Seleukiden-Dynastie über die Länder des Alexanderreichs. This was the beginning of the Seleucid dynasty over the lands of Alexander the Great. Et ce fut le début du règne de la dynastie Séleucide sur les terres de l'empire d'Alexandre. Dit was het begin van de Seleucidische dynastie over het land van Alexander de Grote. سلوکیان از همان ابتدای سلطنت، به دلیل نداشتن پایگاهی قومی در میان مردم قلمرو خویش و تفاوت فاحش فرهنگ ایرانی با  یونانی ها دچار مشکلاتی شدند. the Seleucids|||beginning of|||due to|lack of|ethnic base|ethnic|due to|among|the people|territory|their own territory||difference|significant|culture|||Greek||faced|problems| Von Beginn ihrer Herrschaft an hatten die Seleukiden mit Problemen zu kämpfen, da die Bevölkerung ihres Territoriums keine ethnische Basis hatte und die iranische und griechische Kultur sehr unterschiedlich waren. From the very beginning of their reign, the Seleucids suffered due to the lack of an ethnic base among the people of their territory and the stark difference between Iranian culture and the Greeks. Dès le début de leur règne, les Séleucides ont été confrontés à des problèmes dus à l'absence de base ethnique parmi la population de leur territoire et à l'énorme différence entre les cultures iranienne et grecque. Vanaf het allereerste begin van de regering hadden de Seleuciden problemen vanwege het ontbreken van een etnische basis onder de mensen op hun grondgebied en het enorme verschil tussen de Iraanse en de Griekse cultuur. سلوکوس برای تسلط بر اوضاع داخلی، مهاجران یونانی را در میان ایرانیان مستقر کرد. Seleucus||domination||the situation|internal|migrants||||||settled among| Um die innere Lage zu beherrschen, siedelte Seleukus griechische Einwanderer unter den Persern an. Seleucus settled Greek immigrants among the Iranians to dominate the internal situation. Pour dominer la situation intérieure, Séleucus installa des immigrants grecs parmi les Perses. Om de interne situatie te domineren, vestigde Seleucus Griekse immigranten onder de Perzen. سلوکیان می خواستند خط و زبان یونانی را در ایران رواج دهند. Seleucids|they|wanted to|script|||||||promote|"to promote" Die Seleukiden wollten die griechische Schrift und Sprache im Iran verbreiten. The Seleucids wanted to spread the Greek script and language in Iran. Les Séleucides voulaient répandre l’écriture et la langue grecques en Iran. De Seleuciden wilden het Griekse schrift en de Griekse taal in Iran verspreiden. آن ها شهرهای ایران را با اسامی و لقب های یونانی نامگذاری کردند. ||||||names||titles|||named| Sie benannten iranische Städte mit griechischen Namen und Spitznamen. They named the cities of Iran with Greek names and titles. Ils ont donné aux villes iraniennes des noms et des surnoms grecs. و بسیار تلاش می کردند که به حکومت خود در ایران قدرت بدهند. ||efforts|||||||||power|"to give" Und sie versuchten mit aller Kraft, ihrer Regierung im Iran Macht zu geben. And they tried very hard to empower their government in Iran. Et ils s’efforçaient de donner le pouvoir à leur gouvernement en Iran. En ze deden hun uiterste best om hun regering in Iran de macht te geven. اما جنگ های متعدد آنان با رقیبان و دشمنان غربی باعث می شد تمام مالیات ها صرف مخارج نظامی، درباری و دیوانی شود. |||multiple|They||rivals||Western enemies|Western|caused||"would cause"|all|taxes||spent on|expenses|military expenses|court-related||administrative affairs| Aber ihre zahlreichen Kriege mit westlichen Rivalen und Feinden führten dazu, dass sämtliche Steuern für Militär-, Gerichts- und Zivilkosten aufgewendet wurden. However, their multiple wars with western rivals and enemies caused all taxes to be spent on military, court, and administrative expenses. Mais leurs nombreuses guerres avec leurs rivaux et ennemis occidentaux ont amené tous les impôts à être dépensés en dépenses militaires, judiciaires et civiles. Hun talrijke oorlogen met westerse rivalen en vijanden zorgden er echter voor dat alle belastingen werden besteed aan militaire, gerechtelijke en civiele uitgaven. این موضوع فقر مردم ایران را بیشتر می کرد و خود به دشمنی ایرانیان و سلوکیان می افزود. |topic|poverty|the people|||more||||it||hostility|||the Seleucids||added to Dieses Problem vergrößerte die Armut des iranischen Volkes und verschärfte die Feindschaft zwischen den Iranern und den Seleukiden. This issue increased the poverty of the people of Iran and added to the enmity between the Iranians and the Seleucids. Cette question a accru la pauvreté du peuple iranien et accru l’inimitié entre les Iraniens et les Séleucides. Dit verhoogde de armoede van het Iraanse volk en droeg bij aan de vijandschap tussen de Iraniërs en de Seleuciden. اختلافات داخلی و بلندپروازی های گروهی از سرداران موجب جدال ها و استقلال طلبی های متعدد شد. internal conflicts|internal||ambitions||||commanders|"led to"|conflicts|||independence movements|independence movements||numerous| Interne Differenzen und Ambitionen einer Gruppe von Generälen führten zu vielen Konflikten und Unabhängigkeit. Internal conflicts and the ambitions of a group of commanders led to numerous skirmishes and independence movements. Les différences internes et les ambitions d'un groupe de généraux ont provoqué de nombreux conflits et indépendances. Interne meningsverschillen en de ambities van een groep generaals zorgden voor veel conflicten en onafhankelijkheid. این وقایع در نیمه قرن سوم پیش از میلاد، شرایط را برای ظهور یک نهضت ایرانی که بتواند همۀ مردم را به زیر پرچم خود برای مخالفت و شورش بر ضد بیگانگان جمع کند، مهیا می کرد. |events||middle|century|third century||||conditions||for|emergence||movement|Iranian||"could"|all||||under|banner|its own banner||opposition||rebellion||against|foreign invaders|gather|was preparing|prepared|| Diese Ereignisse in der Mitte des dritten Jahrhunderts v. Chr. bereiteten die Bedingungen für die Entstehung einer iranischen Bewegung vor, die alle Menschen unter ihrer Flagge sammeln konnte, um sich gegen Ausländer zu stellen und gegen sie zu rebellieren. These events in the mid-third century BC set the stage for the emergence of an Iranian movement capable of rallying all people under its banner to oppose and rebel against foreigners. Ces événements du milieu du IIIe siècle avant JC ont préparé les conditions pour l’émergence d’un mouvement iranien capable de rassembler tout le peuple sous son drapeau pour s’opposer et se rebeller contre les étrangers. Deze gebeurtenissen in het midden van de derde eeuw voor Christus bereidden de voorwaarden voor de opkomst van een Iraanse beweging voor die alle mensen onder haar vlag kon verzamelen om zich te verzetten tegen en in opstand te komen tegen buitenlanders. همان طور که قبلاً گفتم پارت ها یکی از اقوام آریایی بودند. "as"|just|"as"|||Parthians||||tribes|Aryan| Wie ich bereits sagte, waren die Parther einer der arischen Stämme. As I said before, the Parthians were an Aryan tribe. Zoals ik al eerder zei, waren de Parthen een Arische stam. رئیس یکی از قبایل پارت معروف به «اشک » یا «ارشک » با هدف مقابله با سلوکیان، پارتیان و دیگر اقوام ایرانی را متحد کرد. |||tribes||known as|to|Ashk|or|Arsaces|with the aim|with the aim|confrontation||the Seleucids|the Parthians||other Iranian tribes||||united| Das Oberhaupt eines der Partherstämme, bekannt als „Ashk“ oder „Arshak“, vereinte die Parther und andere iranische Stämme mit dem Ziel, den Seleukiden entgegenzutreten. The chief of one of the Parthian tribes known as "Ashk" or "Arshak" united with the aim of confronting the Seleucids, Parthians and other Iranian tribes. Le chef de l'une des tribus parthes connues sous le nom de « Ashk » ou « Arshak » a uni les Parthes et d'autres tribus iraniennes dans le but d'affronter les Séleucides. Het hoofd van een van de Parthische stammen, bekend als "Ashk" of "Arshak", verenigde de Parthen en andere Iraanse stammen met als doel de Seleuciden te confronteren. او با استفاده از اختلافات سلوکیان، توانست قسمت هایی از ایران را آزاد کند. ||using||disputes|the Seleucids|was able to|parts|||||| Er konnte Teile Irans befreien, indem er die Differenzen der Seleukiden nutzte. Using the Seleucid disputes, he was able to liberate parts of Iran. Il a pu libérer certaines parties de l’Iran en utilisant les différences des Séleucides. مورخان وی را مؤسس سلسله اشکانی در سال دویست و پنجاه قبل از میلاد می دانند. historians|"him"||founder||Arsacid|||||fifty|||BC||"consider" Historiker halten ihn für den Gründer der Parther-Dynastie im Jahr 250 v. Chr. Historians consider him the founder of the Parthian dynasty in the year two hundred and fifty BC. Les historiens le considèrent comme le fondateur de la dynastie parthe en 250 avant JC. Historici beschouwen hem als de grondlegger van de Parthische dynastie in het jaar tweehonderdvijftig voor Christus. این اولین دولت ایرانی بعد از هخامنشیان بود که شکل می گرفت. this|first|government|||||||form|| Dies war der erste iranische Staat, der nach den Achämeniden gegründet wurde. This was the first Iranian state to be formed after the Achaemenids. Ce fut le premier État iranien à être formé après les Achéménides. جانشینان اشک به مبارزه با سلوکیان ادامه دادند و موفق شدند به تدریج سایرمناطق ایران را نیز از زیر سلطهٔ سلوکیان نجات دهند. Successors|Arsaces||fight|with|the Seleucids|continue|they gave||successful|||gradually|other regions|||"as well"|||domination of|the Seleucids|liberate|rescue from Ashks Nachfolger kämpften weiter gegen die Seleukiden und es gelang ihnen, nach und nach andere Regionen Irans vor der Herrschaft der Seleukiden zu retten. The Tear Successors continued to fight the Seleucids and succeeded in gradually rescuing other parts of Iran from Seleucid domination. Les successeurs d'Ashk continuèrent à lutter contre les Séleucides et réussirent à sauver progressivement d'autres régions d'Iran de la domination séleucide. De Traanopvolgers bleven de Seleuciden bevechten en slaagden erin geleidelijk andere delen van Iran te redden van de Seleucidische overheersing. اشکانیان پس از آن به مدت چند قرن با تمام توان در برابر حمله های مکرر سپاه نیرومند روم ایستادند. Parthians|||||for a period of||centuries|with||full strength|during|against|||repeated|the army|powerful|Rome|stood firm Danach stellten sich die Parther mehrere Jahrhunderte lang mit aller Kraft den wiederholten Angriffen der mächtigen römischen Armee entgegen. The Parthians then withstood the repeated attacks of the mighty Roman army for several centuries. Après cela, les Parthes résistèrent de toutes leurs forces aux attaques répétées de la puissante armée romaine pendant plusieurs siècles. Daarna stonden de Parthen eeuwenlang met al hun kracht tegen de herhaalde aanvallen van het machtige Romeinse leger. و اجازه ندادند بار دیگر ایران به دست بیگانگان بیفتد. |permission|"did not allow"|burden||||hands|foreign powers|fall into hands Und sie ließen nicht zu, dass der Iran erneut in die Hände von Ausländern fiel. And they did not allow Iran to fall into the hands of foreigners again. Et ils n’ont pas permis que l’Iran retombe aux mains des étrangers. En ze lieten Iran niet opnieuw in handen van buitenlanders vallen. اشکانیان که در غرب به امپراطوری پارت ها معروفند، نزدیک پانصد سال بر ایران حکومت کردند. Parthians||||||Parthia||"are known"||five hundred||||ruled| Die Parther, im Westen als Partherreich bekannt, regierten den Iran fast fünfhundert Jahre lang. The Parthians, known in the West as the Parthian Empire, ruled Iran for nearly five hundred years. Les Parthes, connus en Occident sous le nom d’Empire parthe, ont gouverné l’Iran pendant près de cinq cents ans. De Parthen, in het westen bekend als het Parthische rijk, regeerden bijna vijfhonderd jaar over Iran. و مهم ترین رسالت آنها جلوگیری از نفوذ فرهنگ یونانی به ایران بود. |||mission||preventing|"from"|influence|culture|Greek culture||| Und ihre wichtigste Aufgabe bestand darin, das Eindringen der griechischen Kultur in den Iran zu verhindern. And their most important mission was to prevent the influence of Greek culture on Iran. Et leur mission la plus importante était d’empêcher la pénétration de la culture grecque en Iran. En hun belangrijkste missie was om te voorkomen dat de Griekse cultuur Iran zou binnendringen. آنها خود را وارث هخامنشیان می دانستند. |||heirs of|Achaemenids||considered themselves Sie betrachteten sich als Erben der Achämeniden. They considered themselves the heirs of the Achaemenids. Ils se considéraient comme les héritiers des Achéménides. و توانستند حکومت ایرانی مستحکمی پدید آورند. |"were able to"|||strong|bring about|bring about Und es gelang ihnen, eine starke iranische Regierung zu schaffen. And they were able to establish a strong Iranian government. Et ils ont réussi à créer un gouvernement iranien fort. En ze waren in staat om een sterke Iraanse regering op te richten. از مهم ترین وقایع دورۀ اشکانی، جنگ حران میان سپاه ایران و روم بود. |||events|era|Parthian||Carrhae|between|army|||| Eines der wichtigsten Ereignisse der Partherzeit war der Harran-Krieg zwischen der iranischen und der römischen Armee. One of the most important events of the Parthian period was the war between the Iranian and Roman armies. L'un des événements les plus importants de la période parthe fut la guerre d'Harran entre les armées iranienne et romaine. Een van de belangrijkste gebeurtenissen in de Parthische periode was de Harran-oorlog tussen de Iraanse en Romeinse legers. که در آن سورنا سردار اشکانی، کراسوس سردار رومی را شکست داد. |||Surena|commander||Crassus|commander|||defeated| in dem Sarna, der parthische Feldherr, Crassus, den römischen Feldherrn, besiegte. In which Sorena, a Parthian general, defeated Crassus, a Roman general. dans lequel Sarna, le général parthe, battit Crassus, le général romain. waarin Sarna, de Parthische generaal, Crassus, de Romeinse generaal, versloeg. در قرن دوم میلادی، عواملی مثل ضعف در حکومت مرکزی و دربار اشکانی به دلیل جنگ‌های داخلی، سه حملۀ بزرگ رومیان به غرب حکومت و شیوع طاعون اشکانیان را ضعیف کرده بود. |century||AD|factors||weakness|||||the court|the Parthian|||||||invasion||Romans||the west|central authority||outbreak|Plague|Parthian Empire||"Weakness"||had Im zweiten Jahrhundert n. Chr. hatten Faktoren wie die Schwäche der Zentralregierung und des parthischen Hofes aufgrund von Bürgerkriegen, die drei großen römischen Angriffe im Westen und die Ausbreitung der parthischen Pest die Regierung geschwächt. In the second century AD, factors such as weakness in the central government and the Arsacid court due to internal wars, three major Roman attacks on the western empire, and the outbreak of plague had weakened the Arsacids. Au deuxième siècle après JC, des facteurs tels que la faiblesse du gouvernement central et de la cour parthe en raison des guerres civiles, les trois grandes attaques romaines à l'ouest et la propagation de la peste parthe avaient affaibli le gouvernement. In de tweede eeuw na Christus hadden factoren als de zwakte van de centrale regering en het Parthische hof als gevolg van burgeroorlogen, de drie grote Romeinse aanvallen in het westen en de verspreiding van de Parthische pest de regering verzwakt. ضعف اشکانیان منجر به شورش اردشیر بابکان، فرمانروای اصطخر در پارس، شد. the weakness|Parthians|led to||rebellion|Ardashir Babakan|Babak's son|ruler|Istakhr|||led to Die Schwäche der Parther führte zum Aufstand von Ardeshir Babakan, dem Herrscher von Istakhar in Pars. The weakness of the Arsacids led to the rebellion of Ardashir Babakan, the ruler of Istakhr in Persia. La faiblesse des Parthes conduisit à la rébellion d'Ardeshir Babakan, le dirigeant d'Istakhar à Pars. De zwakte van de Parthen leidde tot de opstand van Ardeshir Babakan, de heerser van Istakhar in Pars. او در سال دویست و بیست و چهار میلادی با ورود به تیسفون، پایتخت اشکانیان، پایان دولت اشکانی را رقم زد. |||||twenty|||||entry into||Ctesiphon|||the end|dynasty|||brought about| Er markierte das Ende der parthischen Regierung, indem er im Jahr 224 n. Chr. in Tisphon, der parthischen Hauptstadt, einmarschierte. In the year 224 AD, by entering Ctesiphon, the capital of the Arsacids, he marked the end of the Arsacid state. Il marqua la fin du gouvernement parthe en entrant à Tisphon, la capitale parthe, en 224 après JC. Hij markeerde het einde van de Parthische regering door Tisphon, de Parthische hoofdstad, in 224 na Christus binnen te gaan. و بدین ترتیب شاهنشاهی ساسانی شکل گرفت. ||way|empire|Sasanian Empire|shape| Und so entstand das Sassanidenreich. And thus the Sassanid Empire was formed. C’est ainsi que fut formé l’empire sassanide. En zo werd het Sassanidische rijk gevormd.