×

우리는 LingQ를 개선하기 위해서 쿠키를 사용합니다. 사이트를 방문함으로써 당신은 동의합니다 쿠키 정책.

image

Arantik | Science and Technology, زندگی غولها | قسمت ۴ : استیو جابز

زندگی غولها | قسمت ۴ : استیو جابز

یکی از مهم‌ترین شخصیتایی که تو حوزه‌ی کامپیوتر و تکنولوژی پا رو زمین گذاشته

کسی نیست جز استیو جابز موسس کمپانی اپل یکی از بزرگترین شرکتای فناوری دنیا.

استیو جابزم مثل خیلی از آدمای خاص طرزفکر و رفتار

عجیب و خاص خودشو داشته که خیلی وقتا برای بقیه قابل درک نبوده.

تو این ویدیو میخوام درباره‌ی زندگی و تجربیات و کارای بزرگ این شخصیت کاریزماتیک

صحبت کنم پس اگه به این موضوع علاقه داری ادامه‌ی ویدیو رو ببین.

اگرم از اینجور محتواها خوشت میاد

دکمه‌ی سابسکرایب پایین ویدیو رو بزن و عضو کانالم شو.

استیون پاول جابز (Steven Paul Jobs)

24 فوریه‌ی 1955 تو شهر سن‌فرانسیسکوی آمریکا به دنیا اومد.

مادرش یه آمریکایی آلمانی‌تبار بود به نام جوان کارول شیبل (Joanne Carole Schieble)،

پدرشم یه پناهنده‌ی سیاسی از سوریه بود به نام

عبدالفتاح جَندَلی (Abdul Fattah Jandali).

زمانی که استیو به دنیا اومد پدرومادرش هردوشون

دانشجوی دانشگاه ویسکانسین بودن.

از یه طرف هنوز ازدواج نکرده بودن، از یه طرفم خانواده‌ی دختره راضی به ازدواجش

با یه عرب مسلمون نمیشد، برای همین وقتی که این بچه به دنیا اومد چاره‌ای نداشتن

جز اینکه خیلی بی‌سروصدا سرپرستیشو بدن به یه خانواده‌ی دیگه.

در نهایت یه زوج به نام Paul Reinhold Jobs با زنش Clara

سرپرستی بچه رو قبول کردن و اسمشو گذاشتن ستیون‌پل.

فامیلیشم که از همین پدرخونده‌ش یعنی پل جابز گرفته شد.

استیو جابز همیشه از پدرخونده و مادرخونده‌ش

راضی بود و اونا رو پدرمادر واقعیش میدونست.

قبل از رفتن به مدرسه، آموزشای مختلفو ازشون یاد گرفت و

بعدشم تو همون بچگی مهاجرت کردن به شهر Mountain View

که جزو منطقه‌ی معروف سیلیکون ولی بود.

سیلیکون ولی یا دره‌ی سیلیکون یه منطقه‌ی خیلی معروف اطراف سن‌فرانسیسکوی

آمریکاست که یه جورایی معدن بزرگترین شرکتای کامپیوتر و تکنولوژی دنیاست.

همین قضیه نقش خیلی زیادی داشت توی شخصیت آینده‌ی استیو جابز.

استیو جابز با پدرخونده‌ش که مکانیک یه شرکت تولید لیزر بود،

توی گاراژ خونه‌شون روی وسایل الکترونیکی کار می‌کردن.

جدا کردن قطعات وسایل الکترونیکی و دوباره سرهم کردنشون

باعث شد استیو تو کار با این چیزا مهارت خیلی زیادی پیدا کنه.

تو دوران تحصیل دانش‌آموز بدی نبود اما خیلی هم درخشان نبود.

بعد از تموم شدن دبیرستان، وارد یه کالج هنرهای آزاد

به نام کالج رید (Reed) شد اما یه ترم بیشتر طاقت نیاورد و بعدشم

فقط توی کلاسایی که علاقه داشت شرکت می‌کرد.

بعضی از هنرایی که توی این کالج یاد گرفت بعدا توی

طراحی‌های قشنگ محصولات اپل خودشو نشون داد.

بعدش به کالیفرنیا برگشت و تونست یه شغلی توی شرکت معروف آتاری پیدا کنه.

اینجا تقریبا بیست سالش بود.

اما یه مسیر مهمی تو زندگیش پیدا شد که از نظر خودش

بیشترین تاثیرو داشت توی موفقیتای آینده‌ش.

تو دورانی که توی کالج رید درس می‌خوند با یکی دو تا از دوستاش

به مذهب بودایی علاقمند شدن مخصوصا یکی از مکاتب بودایی به نام ذن.

مکتب ذن تاکید زیادی داره روی سادگی و درگیر پیچیدگی‌های عقلی و منطقی نشدن.

باز تاثیر همین طرز فکرو میشه روی محصولات اپل که

در آینده تولید کرد دید، که قابلیت‌های عالی رو با یه ظاهر

ساده و مینیمال کنار هم گذاشت و یه نتیجه‌ی عالی گرفت.

ذهن کنجکاوش باعث شد که با یکی از دوستاش راهی سفر هند بشه

تا بتونن با آدمای بزرگی که تو این مکتب هستن ملاقات کنن.

بعد از اینکه از هند برگشتن، استیو دوباره وارد شرکت آتاری شد و

یه پروژه گرفت که اگر موفق میشدن جایزه‌ی خوبی داشت.

برای همین با یکی از دوستاش به نام استیو وازنیاک (Steve Wozniak) که یه مهندس

الکترونیک بود تصمیم گرفتن این پروژه رو انجام بدن و جایزه‌شو تقسیم کنن.

این کارو به بهترین شکل انجام دادن و جایزه‌ی خوبی هم به دست آوردن.

بعد از اون استیو جابز و استیو وازنیاک خیلی خوب با هم مچ شدن

و تونستن کارای کوچیک و بزرگ زیادی باهم انجام بدن.

سال 1976 با همین استیو وازنیاک و یکی دیگه از دوستاشون

به نام رونالد وین (Ronald Wayne) شرکت کامپیوتری

اپل رو توی پارکینگ خونه‌ی استیو جابز تاسیس کردن.

این خونه در اصل مال پدرخونده و مادرخونده‌ی استیو جابز بود که

تو شهر Los Altos کالیفرنیا هست و الانم به عنوان یه جاذبه‌ی گردشگری ثبت شده.

کمتر از یه سال بعد، این دو تا خوره‌ی تکنولوژی،

اولین کامپیوتر شخصیشونو معرفی کردن به نام اپل 1 .

یه کامپیوتر ساده و دست‌ساز بود که وازنیاک طراحیش کرد و

استیو جابزم بیشتر روی بحث فروشش تمرکز داشت.

یه سال بعد اپل 2 رو معرفی کردن که خیلی موفق و پرفروش بود.

سال 1978 وقتی که استیو 23 سالش بود اولین بچه‌ش

به دنیا اومد که یه دختر بود به نام Lisa Brennan-Jobs

که حاصل ارتباطش با دوست‌دخترش Chris Ann Brennan بود که ازدواجم نکرده بودن.

دو سال بعد یعنی سال 1980 اپل 3 رو معرفی کردن که

به خاطر مشکلاتی که داشت نتونست خیلی موفق باشه.

اما حالا می‌خوام برم سراغ یه بخشی از زندگی استیو جابز

که به نظرم نکات زیادی واسه یاد گرفتن داره.

حداقل برای خود من که خیلی جالب و آموزنده بود.

ماجرای اخراج استیو جابز از شرکت خودش یعنی اپل!

قضیه از اینجا شروع شد که مایک مارکولا (Mike Markkula) که یکی از

اولین و بزرگترین سرمایه‌گذارای اپل بود، نظرش این بود که

استیو جابز و استیو وازنیاک زیاد برای مدیریت اپل مناسب نیستن.

برای همین یه شخصی به نام مایکل اسکات (Michael Scott)

که تجربه‌های مدیریتی زیادی داشتو به عنوان مدیرعامل اپل پیشنهاد کرد.

اسکات شد اولین مدیرعامل رسمی اپل، اما زیاد طول نکشید که از پستش استعفا داد.

حالا مایک مارکولا، یعنی همونی که زیاد نظر خوبی

نسبت به استیو جابز نداشت، خودش شد مدیرعامل.

سال 1983 استیو جابز سعی کرد خودش مدیرعامل بشه اما هیئت مدیره موافقت نکرد.

برای همین رفت سراغ مدیرعامل اون موقع پپسی کولا،

که یه شخصی بود به نام جان اسکالی (John Sculley).

هدف استیو جابز این بود که این جان اسکالی رو به عنوان مدیرعامل اپل استخدام کنه.

یه جمله‌ی معروفی هم بهش گفت که:

می‌خوای بقیه‌ی عمرتو صرف فروختن آب و شکر (یعنی همون نوشابه) بکنی

یا اینکه بیای تو شرکت اپل و مارو تو تغییر دادن دنیا همراهی بکنی!

اینجوری شد که از سال 1983 اسکالی شد مدیرعامل اپل.

همون موقعا بود که اپل کامپیوترای Apple Lisa رو معرفی کرد

که اولین کامپیوتر شخصی با رابط کاربری گرافیکی بود و موسم داشت.

این کامپیوترم به خاطر قیمت خیلی بالا و مشکلات دیگه‌ای که داشت زیاد موفق نبود.

پروژه‌ی بعدی اپل، کامپیوتر مکینتاش بود که یه کم بهتر ظاهر شد.

اینجا مدیرعامل یعنی همین آقای جان اسکالی تصمیم گرفت استیو جابزو از اون تیمی که

روی مکینتاش کار میکردن کنار بذاره برای همین یه اختلافاتی بینشون پیش اومد.

جان اسکالی به هیات مدیره گفت باید بین من یا استیو جابز

یکی رو انتخاب کنید،‌ اینجا یا جای منه یا جای این!

هیئت مدیره هم جان اسکالی رو انتخاب کردن و اینجوری شد که استیو جابز

بعد از حدود ده سال از شرکتی که خودش تاسیسش کرده بود اخراج شد!

اینکه حاصل زحمات بهترین سالای جوونیشو ازش گرفته بودن، اما ناامید نشد.

با سرمایه‌ای که تا اون موقع به دست آورده بود یه شرکت

کامپیوتری دیگه تاسیس کرد اسمشم گذاشت Next یعنی بعدی!

من حس می‌کنم یه جورایی خواسته بگه درسته اولی رو ازم

گرفتید اما من از رو نمیرم بعدی رو تاسیس می‌کنم!

شرکت Next تمرکزشو گذاشت روی تولید کامپیوترای شخصی با سخت‌افزار قوی.

البته قوی‌تر بودن باعث میشد قیمتشونم بالاتر باشه.

سال 1986 وقتی جورج لوکاس سازنده‌ی فیلمای معروف جنگ ستارگان و

صاحب کمپانی لوکاس‌فیلم درگیر یه طلاق پرهزینه بود، استیو جابز تونست

تیم گرافیک کامپیوتری‌شونو با یه قیمت خوبی بخره و بعد اسمشو گذاشت پیکسار.

شرکت پیکسار انیمیشنای خیلی عالی و موفقی ساخته مثل

مثل داستان اسباب‌بازی، کمپانی هیولاها، در جست‌و‌جوی نمو

با کلی انیمیشن دیگه که اکثرا برنده‌ی جایزه‌های خیلی بزرگ شدن.

البته استیو جابز خودش زیاد تو کار تولید انیمیشنا دخالت نمی‌کرد.

چند سال بعد سال 2006 شرکت معروف والت‌دیزنی کمپانی پیکسارو

به قیمت 7 میلیارد دلار خرید و استیو جابز شد بزرگترین سهام‌دار والت‌دیزنی.

سال 1991 وقتی 36 سالش بود با Laurene Powell ازدواج کرد و

این ازدواج تا آخر عمر استیو جابز دووم آورد و

نتیجش سه تا بچه بود، یه پسر، دوتا دختر.

اما یه سر بریم ببینیم حال و روز شرکت اپل بعد از استیو جابز چطور بود.

اسکالی که باعث اخراج استیو جابز شده بود داشت زور میزد که یه نوآوری‌هایی انجام بده.

یکیش یه سیستم عامل بود به نام System 7 که سال 1991 معرفی شد.

System7 میشه گفت که از اجداد سیستم‌عاملای مک‌اواسه که

روی کامپیوترای مکینتاش نصب میشد.

یکی دیگه از کارای اپل، معرفی لپ‌تاپ‌های Powerbook

بود که از خانواده‌ی کامپیوترای مکینتاش بودن.

اما مدیریت اشتباه جان اسکالی باعث شد که کم کم مسائل و مشکلاتی

برای اپل پیش بیاد که اپلو تا مرز ورشکستگی پیش ببره.

یکی از این اشتباها، تولید پردازنده‌های PowerPC بود که

باعث میشد هزینه‌های خیلی زیادی رو دوش اپل بیفته.

اشتباه بعدی یه دستیار دیجیتال به نام MessagePad بود که کارکرد مناسبی نداشت.

این مسایل کم‌کم باعث شد اسکالی از کار برکنار بشه.

بعد از اسکالی، Michael Spindler که یکی از کارمندای قدیمی اپل بود، مدیر عامل شد.

اما اونم چون نتونست با شرکت‌های دیگه به توافق برسه و

اپل رو از هزینه‌های زیاد نجات بده، از کار برکنار شد.

بعدش یه شخصی به نام Gil Amelio مدیرعامل شد و کاری که کرد این بود که

شرکت نکست استیو جابزو با قیمت 429 میلیون دلار خرید.

همین کار بود که باعث شد پای استیو جابز دوباره به اپل باز بشه.

اما برای اینکه اپل به قدرت امروزش برسه باید تغییرات

بزرگی توش انجام میشد که اینم لازمه‌ش این بود که استیو جابز

مدیرعامل بشه تا قدرت انجام این تغییراتو داشته باشه.

سال 1997 یه شخص ناشناس یک و نیم میلیون از سهام اپل رو

فروخت که این باعث شد سهام اپل به شدت افت کنه.

بعد از این اتفاق مدیرعامل اون موقع یعنی گیل آملیو برکنار شد و

استیو جابز به عنوان مدیرعامل موقت انتخاب شد.

اینجوری شد که استیو جابز بعد از دوازده سال که از اپل

اخراج شده بود دوباره شد همه‌کاره‌ی اپل.

البته یه کم بعد اعتراف کرد که خودش بوده که

اون یک و نیم میلیون سهم اپلو فروخته و باعث شده که آملیو اخراج بشه.

رشد عجیب اپل از همینجا کم‌کم شروع شد!

یکی از تغییرات بزرگی که استیو جابز انجام داد تغییر دادن هیات مدیره بود.

بعدش با رقیب قدیمیش یعنی بیل گیتس روابطشو خوب کرد و

مایکروسافتم یه سرمایه‌گذاری بزرگ روی اپل انجام داد.

سال 1998 معرفی کامپیوترای iMac باعث شد وضعیت مالی اپل خیلی بهتر بشه.

دو سال بعد استیو جابز از مدیرعامل موقت تبدیل شد به مدیرعامل دائم.

سال بعد اپل یه پخش‌کننده‌ی موسیقی معرفی کرد به نام آی‌پاد.

برخلاف برخورد اولیه‌ای که با این محصول شد،

آی‌پاد تبدیل شد به یکی از بزرگترین موفقیتای اپل که

الان بیست ساله داره تولید میشه و همچنانم پرطرفداره.

سال 2007 اپل یه برگ برنده‌ی دیگه رو کرد، یعنی گوشی آیفون.

صفهای طولانی که از همون روزای اول برای خریدن این گوشی

بوجود اومد نشون میده اپل چقدر موفق عمل کرده بود.

الان آی‌فون جزو بهترینا و پرفروش‌ترین گوشیای دنیاس.

قدم بزرگ بعدی معرفی تبلت‌های آی‌پد بود.

اولین آی‌پد سال 2010 معرفی شد و سال به سال بهتر و پیشرفته‌تر شد.

آیپدم جزو بزرگ‌ترین موفقیتای اپل به حساب میاد

که همچنان پرطرفدار و عالی داره تولید میشه.

الان اپل، بالاتر از مایکروسافت و آمازون، یه شرکت دو تریلیون دلاریه

که جزو باارزش‌ترین شرکتای دنیاس، یعنی در واقع با ارزش‌ترین برند جهانه.

اما برگردیم سراغ خود استیو جابز.

از سال 2003 مشخص شده بود که استیو جابز به یه

نوع نادری از سرطان لوزالمعده یا پانکراس مبتلا شده،

حتی دکترش بهش گفته بود احتمالا چند ماه بیشتر زنده نیست.

پیشنهاد دکترا این بود که غده‌ی سرطانی رو با جراحی بردارن.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

زندگی غولها | قسمت ۴ : استیو جابز |of the Giants||| Das Leben der Riesen Teil 4: Steve Jobs The life of giants Part 4: Steve Jobs La vida de los gigantes. Parte 4: Steve Jobs La vita dei giganti Parte 4: Steve Jobs Życie gigantów Część 4: Steve Jobs A vida dos gigantes Parte 4: Steve Jobs

یکی از مهم‌ترین شخصیتایی که تو حوزه‌ی کامپیوتر و تکنولوژی پا رو زمین گذاشته ||||personalities||||||||||| He is one of the most important figures in the field of computer and technology

کسی نیست جز استیو جابز موسس کمپانی اپل یکی از بزرگترین شرکتای فناوری دنیا. |||||founder|||||||| None other than Steve Jobs, the founder of Apple, one of the largest technology companies in the world.

استیو جابزم مثل خیلی از آدمای خاص طرزفکر و رفتار |||||people||mindset|| Steve Jobs, like many people, has a special way of thinking and behaving

عجیب و خاص خودشو داشته که خیلی وقتا برای بقیه قابل درک نبوده. |||himself||||times||others||understanding| It has its own strange and special characteristics that are often not understood by others.

تو این ویدیو میخوام درباره‌ی زندگی و تجربیات و کارای بزرگ این شخصیت کاریزماتیک ||||||||experiences||the work of|||| In this video, I want to talk about the life, experiences and great works of this charismatic personality

صحبت کنم پس اگه به این موضوع علاقه داری ادامه‌ی ویدیو رو ببین. |||||||interest|||||| I will talk, so if you are interested in this topic, watch the rest of the video.

اگرم از اینجور محتواها خوشت میاد if||this kind of|content|| If you like this kind of content

دکمه‌ی سابسکرایب پایین ویدیو رو بزن و عضو کانالم شو. ||||||press|||| Click the subscribe button below the video and become a member of my channel.

استیون پاول جابز (Steven Paul Jobs)

24 فوریه‌ی 1955 تو شهر سن‌فرانسیسکوی آمریکا به دنیا اومد. He was born on February 24, 1955 in San Francisco, USA.

مادرش یه آمریکایی آلمانی‌تبار بود به نام جوان کارول شیبل (Joanne Carole Schieble)، His mother was a German American named Joanne Carole Schieble.

پدرشم یه پناهنده‌ی سیاسی از سوریه بود به نام ||refugee||||||| My father was a political refugee from Syria named

عبدالفتاح جَندَلی (Abdul Fattah Jandali). Abdul Fattah Jandali (Abdul Fattah Jandali).

زمانی که استیو به دنیا اومد پدرومادرش هردوشون |||||||both of them When Steve was born, his parents were both

دانشجوی دانشگاه ویسکانسین بودن. Being a student at the University of Wisconsin.

از یه طرف هنوز ازدواج نکرده بودن، از یه طرفم خانواده‌ی دختره راضی به ازدواجش |||||||||||||happy|| On the one hand, they are not married yet, on the other hand, the girl's family is happy with her marriage

با یه عرب مسلمون نمیشد، برای همین وقتی که این بچه به دنیا اومد چاره‌ای نداشتن She could not become a Muslim with an Arab, so when this child was born, she had no choice

جز اینکه خیلی بی‌سروصدا سرپرستیشو بدن به یه خانواده‌ی دیگه. |||||his supervision|||||| Except that they very quietly take care of him to another family.

در نهایت یه زوج به نام Paul Reinhold Jobs با زنش Clara |||couple|||||||| Finally, a couple named Paul Reinhold Jobs and his wife Clara

سرپرستی بچه رو قبول کردن و اسمشو گذاشتن ستیون‌پل. guardianship||||||||| They accepted the guardianship of the child and named him Steven Paul.

فامیلیشم که از همین پدرخونده‌ش یعنی پل جابز گرفته شد. ||||adopted|||||| My surname was taken from his stepfather, Paul Jobs.

استیو جابز همیشه از پدرخونده و مادرخونده‌ش ||||stepfather||biological mother| Steve Jobs always from his stepfather and stepmother

راضی بود و اونا رو پدرمادر واقعیش میدونست. |||||parents|his reality| He was satisfied and knew them as his real parents.

قبل از رفتن به مدرسه، آموزشای مختلفو ازشون یاد گرفت و Before going to school, he learned various lessons from them

بعدشم تو همون بچگی مهاجرت کردن به شهر Mountain View ||||migration||||| Later, I immigrated to Mountain View when I was still a child

که جزو منطقه‌ی معروف سیلیکون ولی بود. which was part of the famous area of Silicon Valley.

سیلیکون ولی یا دره‌ی سیلیکون یه منطقه‌ی خیلی معروف اطراف سن‌فرانسیسکوی Silicon Valley is a very famous area around San Francisco

آمریکاست که یه جورایی معدن بزرگترین شرکتای کامپیوتر و تکنولوژی دنیاست. |||somehow||||||| America is the mine of the biggest computer and technology companies in the world.

همین قضیه نقش خیلی زیادی داشت توی شخصیت آینده‌ی استیو جابز. |issue|||||||||| This case played a big role in the future character of Steve Jobs.

استیو جابز با پدرخونده‌ش که مکانیک یه شرکت تولید لیزر بود، Steve Jobs with his stepfather, who was a mechanic of a laser production company.

توی گاراژ خونه‌شون روی وسایل الکترونیکی کار می‌کردن. They were working on electronic devices in the garage of their house.

جدا کردن قطعات وسایل الکترونیکی و دوباره سرهم کردنشون |||||||assembling| Disassembling electronic devices and reassembling them

باعث شد استیو تو کار با این چیزا مهارت خیلی زیادی پیدا کنه. ||||||||skill|||| It made Steve very good at working with these things.

تو دوران تحصیل دانش‌آموز بدی نبود اما خیلی هم درخشان نبود. ||study|student|student||||||brilliant| He wasn't a bad student in school, but he wasn't very bright either.

بعد از تموم شدن دبیرستان، وارد یه کالج هنرهای آزاد ||||high school||||| After finishing high school, he entered a liberal arts college

به نام کالج رید (Reed) شد اما یه ترم بیشتر طاقت نیاورد و بعدشم ||||||||||endurance||| It was named Reed College, but it didn't last one more semester and then I left

فقط توی کلاسایی که علاقه داشت شرکت می‌کرد. ||||interest|||| He only attended the classes he was interested in.

بعضی از هنرایی که توی این کالج یاد گرفت بعدا توی Some of the arts that he learned in this college later on

طراحی‌های قشنگ محصولات اپل خودشو نشون داد. ||beautiful|products|||| The beautiful designs of Apple products showed themselves.

بعدش به کالیفرنیا برگشت و تونست یه شغلی توی شرکت معروف آتاری پیدا کنه. After that, he returned to California and was able to find a job in the famous Atari company.

اینجا تقریبا بیست سالش بود. Here he was almost twenty years old.

اما یه مسیر مهمی تو زندگیش پیدا شد که از نظر خودش But an important path was found in his life that according to him

بیشترین تاثیرو داشت توی موفقیتای آینده‌ش. |effect||||| It had the greatest impact on his future success.

تو دورانی که توی کالج رید درس می‌خوند با یکی دو تا از دوستاش |the time|||||||||||||

به مذهب بودایی علاقمند شدن مخصوصا یکی از مکاتب بودایی به نام ذن. ||||||||schools||||Zen Becoming interested in Buddhism, especially one of the Buddhist schools called Zen.

مکتب ذن تاکید زیادی داره روی سادگی و درگیر پیچیدگی‌های عقلی و منطقی نشدن. ||||||simplicity||getting involved in|||intellectual||logical| The Zen school emphasizes simplicity and not getting involved in intellectual and logical complexities.

باز تاثیر همین طرز فکرو میشه روی محصولات اپل که |||way|thinking|||products|| Again, the effect of this way of thinking can be seen on Apple products

در آینده تولید کرد دید، که قابلیت‌های عالی رو با یه ظاهر ||||||||||||appearance In the future, he saw that he produced great features with an appearance

ساده و مینیمال کنار هم گذاشت و یه نتیجه‌ی عالی گرفت. |||next to|||||||excellent| He put simple and minimal together and got a great result.

ذهن کنجکاوش باعث شد که با یکی از دوستاش راهی سفر هند بشه |||||||||the way||| His curious mind made him travel to India with one of his friends

تا بتونن با آدمای بزرگی که تو این مکتب هستن ملاقات کنن. ||||||||school||meeting| so that they can meet great people who are in this school.

بعد از اینکه از هند برگشتن، استیو دوباره وارد شرکت آتاری شد و ||that|||||||||| After returning from India, Steve rejoined Atari

یه پروژه گرفت که اگر موفق میشدن جایزه‌ی خوبی داشت. |||||||prize||| He got a project that would have a good reward if it was successful.

برای همین با یکی از دوستاش به نام استیو وازنیاک (Steve Wozniak) که یه مهندس

الکترونیک بود تصمیم گرفتن این پروژه رو انجام بدن و جایزه‌شو تقسیم کنن. ||decision||||||||||divide| It was electronic to decide to do this project and divide the prize.

این کارو به بهترین شکل انجام دادن و جایزه‌ی خوبی هم به دست آوردن. ||||||||||||||obtaining Do this in the best way and get a good reward.

بعد از اون استیو جابز و استیو وازنیاک خیلی خوب با هم مچ شدن ||||||||||||a match|matched After that, Steve Jobs and Steve Wozniak got along very well

و تونستن کارای کوچیک و بزرگ زیادی باهم انجام بدن. |||||||together|| And being able to do many small and big things together.

سال 1976 با همین استیو وازنیاک و یکی دیگه از دوستاشون 1976 with the same Steve Wozniak and one of their friends

به نام رونالد وین (Ronald Wayne) شرکت کامپیوتری

اپل رو توی پارکینگ خونه‌ی استیو جابز تاسیس کردن. Apple was founded in the parking lot of Steve Jobs' house.

این خونه در اصل مال پدرخونده و مادرخونده‌ی استیو جابز بود که |||||adoptive father||||||| This house originally belonged to Steve Jobs' stepfather and stepmother

تو شهر Los Altos کالیفرنیا هست و الانم به عنوان یه جاذبه‌ی گردشگری ثبت شده. |||||||now|||||||| It is located in the city of Los Altos, California, and is now registered as a tourist attraction.

کمتر از یه سال بعد، این دو تا خوره‌ی تکنولوژی، ||||||||addicts|| Less than a year later, these two technology giants,

اولین کامپیوتر شخصیشونو معرفی کردن به نام اپل 1 . ||their personal||||| Introducing their first personal computer named Apple 1.

یه کامپیوتر ساده و دست‌ساز بود که وازنیاک طراحیش کرد و |||||made|||||| It was a simple and hand-made computer that Wazniak designed

استیو جابزم بیشتر روی بحث فروشش تمرکز داشت. Steve Jobs focused more on his sales pitch.

یه سال بعد اپل 2 رو معرفی کردن که خیلی موفق و پرفروش بود. |||||||||||bestselling| A year later, they introduced Apple 2, which was very successful and best-seller.

سال 1978 وقتی که استیو 23 سالش بود اولین بچه‌ش In 1978, when Steve was 23 years old, he had his first child

به دنیا اومد که یه دختر بود به نام Lisa Brennan-Jobs A girl named Lisa Brennan-Jobs was born

که حاصل ارتباطش با دوست‌دخترش Chris Ann Brennan بود که ازدواجم نکرده بودن. |result|||||||||||| which was the result of his relationship with his girlfriend Chris Ann Brennan, who were not married.

دو سال بعد یعنی سال 1980 اپل 3 رو معرفی کردن که Two years later, in 1980, Apple 3 was introduced

به خاطر مشکلاتی که داشت نتونست خیلی موفق باشه. Because of the problems he had, he could not be very successful.

اما حالا می‌خوام برم سراغ یه بخشی از زندگی استیو جابز |||||to the part of|||||| But now I want to go to a part of Steve Jobs' life

که به نظرم نکات زیادی واسه یاد گرفتن داره. |||||for||| which I think has many points to learn.

حداقل برای خود من که خیلی جالب و آموزنده بود. ||||||||educational| At least for me, it was very interesting and informative.

ماجرای اخراج استیو جابز از شرکت خودش یعنی اپل! the story of|the dismissal of||||||| The story of Steve Jobs being fired from his own company, Apple!

قضیه از اینجا شروع شد که مایک مارکولا (Mike Markkula) که یکی از the case|||||||||||| The matter started from here that Mike Markkula (Mike Markkula), who is one of

اولین و بزرگترین سرمایه‌گذارای اپل بود، نظرش این بود که |||investment||||||| He was the first and biggest investor of Apple, his opinion was that

استیو جابز و استیو وازنیاک زیاد برای مدیریت اپل مناسب نیستن. Steve Jobs and Steve Wozniak are not very suitable for managing Apple.

برای همین یه شخصی به نام مایکل اسکات (Michael Scott) That's why a person named Michael Scott

که تجربه‌های مدیریتی زیادی داشتو به عنوان مدیرعامل اپل پیشنهاد کرد. |||management|||||CEO|||

اسکات شد اولین مدیرعامل رسمی اپل، اما زیاد طول نکشید که از پستش استعفا داد.

حالا مایک مارکولا، یعنی همونی که زیاد نظر خوبی ||||the same one||||

نسبت به استیو جابز نداشت، خودش شد مدیرعامل.

سال 1983 استیو جابز سعی کرد خودش مدیرعامل بشه اما هیئت مدیره موافقت نکرد. ||||||||||board||

برای همین رفت سراغ مدیرعامل اون موقع پپسی کولا، |||to see|||time|Pepsi|

که یه شخصی بود به نام جان اسکالی (John Sculley).

هدف استیو جابز این بود که این جان اسکالی رو به عنوان مدیرعامل اپل استخدام کنه.

یه جمله‌ی معروفی هم بهش گفت که:

می‌خوای بقیه‌ی عمرتو صرف فروختن آب و شکر (یعنی همون نوشابه) بکنی ||the rest of||your life|spend||||sugar|||soda|

یا اینکه بیای تو شرکت اپل و مارو تو تغییر دادن دنیا همراهی بکنی! ||come|||||||||||

اینجوری شد که از سال 1983 اسکالی شد مدیرعامل اپل. this way||||||||

همون موقعا بود که اپل کامپیوترای Apple Lisa رو معرفی کرد |time|||||||||

که اولین کامپیوتر شخصی با رابط کاربری گرافیکی بود و موسم داشت. |||||interface|user interface||||season|

این کامپیوترم به خاطر قیمت خیلی بالا و مشکلات دیگه‌ای که داشت زیاد موفق نبود.

پروژه‌ی بعدی اپل، کامپیوتر مکینتاش بود که یه کم بهتر ظاهر شد. |||||||||||appearance|

اینجا مدیرعامل یعنی همین آقای جان اسکالی تصمیم گرفت استیو جابزو از اون تیمی که |CEO||||||decision|||||||

روی مکینتاش کار میکردن کنار بذاره برای همین یه اختلافاتی بینشون پیش اومد.

جان اسکالی به هیات مدیره گفت باید بین من یا استیو جابز ||||board|||||||

یکی رو انتخاب کنید،‌ اینجا یا جای منه یا جای این!

هیئت مدیره هم جان اسکالی رو انتخاب کردن و اینجوری شد که استیو جابز |||||||||this way||||

بعد از حدود ده سال از شرکتی که خودش تاسیسش کرده بود اخراج شد! |||||||||its establishment|||fired|

اینکه حاصل زحمات بهترین سالای جوونیشو ازش گرفته بودن، اما ناامید نشد. |result|efforts|||his youth|||||hopeless| The best years of his youth were taken away from him, but he was not disappointed.

با سرمایه‌ای که تا اون موقع به دست آورده بود یه شرکت |capital|||||time|||||| A company with the capital it had earned until then

کامپیوتری دیگه تاسیس کرد اسمشم گذاشت Next یعنی بعدی! ||established||||||

من حس می‌کنم یه جورایی خواسته بگه درسته اولی رو ازم |||||somehow|he wants||the right|||

گرفتید اما من از رو نمیرم بعدی رو تاسیس می‌کنم! |||||I die|||||

شرکت Next تمرکزشو گذاشت روی تولید کامپیوترای شخصی با سخت‌افزار قوی.

البته قوی‌تر بودن باعث میشد قیمتشونم بالاتر باشه.

سال 1986 وقتی جورج لوکاس سازنده‌ی فیلمای معروف جنگ ستارگان و

صاحب کمپانی لوکاس‌فیلم درگیر یه طلاق پرهزینه بود، استیو جابز تونست ||||involved||divorce||||| The owner of Lucasfilm was involved in a costly divorce, Steve Jobs

تیم گرافیک کامپیوتری‌شونو با یه قیمت خوبی بخره و بعد اسمشو گذاشت پیکسار.

شرکت پیکسار انیمیشنای خیلی عالی و موفقی ساخته مثل ||||great||||

مثل داستان اسباب‌بازی، کمپانی هیولاها، در جست‌و‌جوی نمو

با کلی انیمیشن دیگه که اکثرا برنده‌ی جایزه‌های خیلی بزرگ شدن. |||||most of them|||||||

البته استیو جابز خودش زیاد تو کار تولید انیمیشنا دخالت نمی‌کرد. ||||||||animations|||

چند سال بعد سال 2006 شرکت معروف والت‌دیزنی کمپانی پیکسارو

به قیمت 7 میلیارد دلار خرید و استیو جابز شد بزرگترین سهام‌دار والت‌دیزنی.

سال 1991 وقتی 36 سالش بود با Laurene Powell ازدواج کرد و

این ازدواج تا آخر عمر استیو جابز دووم آورد و

نتیجش سه تا بچه بود، یه پسر، دوتا دختر.

اما یه سر بریم ببینیم حال و روز شرکت اپل بعد از استیو جابز چطور بود.

اسکالی که باعث اخراج استیو جابز شده بود داشت زور میزد که یه نوآوری‌هایی انجام بده. |||||||||||||innovation|||

یکیش یه سیستم عامل بود به نام System 7 که سال 1991 معرفی شد. |||operating system||||||||

System7 میشه گفت که از اجداد سیستم‌عاملای مک‌اواسه که |||||ancestors||||OS|

روی کامپیوترای مکینتاش نصب میشد.

یکی دیگه از کارای اپل، معرفی لپ‌تاپ‌های Powerbook

بود که از خانواده‌ی کامپیوترای مکینتاش بودن.

اما مدیریت اشتباه جان اسکالی باعث شد که کم کم مسائل و مشکلاتی ||mistake||||||||||

برای اپل پیش بیاد که اپلو تا مرز ورشکستگی پیش ببره. ||forward|comes|||||bankruptcy|| It will happen for Apple to push Apple to the brink of bankruptcy.

یکی از این اشتباها، تولید پردازنده‌های PowerPC بود که |||||processor||||

باعث میشد هزینه‌های خیلی زیادی رو دوش اپل بیفته. |||||||on the shoulders||

اشتباه بعدی یه دستیار دیجیتال به نام MessagePad بود که کارکرد مناسبی نداشت. |||assistant|||||||functioning||

این مسایل کم‌کم باعث شد اسکالی از کار برکنار بشه.

بعد از اسکالی، Michael Spindler که یکی از کارمندای قدیمی اپل بود، مدیر عامل شد. ||||||||employees||||||

اما اونم چون نتونست با شرکت‌های دیگه به توافق برسه و |||||||||agreement||

اپل رو از هزینه‌های زیاد نجات بده، از کار برکنار شد.

بعدش یه شخصی به نام Gil Amelio مدیرعامل شد و کاری که کرد این بود که |||||||CEO||||||||

شرکت نکست استیو جابزو با قیمت 429 میلیون دلار خرید.

همین کار بود که باعث شد پای استیو جابز دوباره به اپل باز بشه.

اما برای اینکه اپل به قدرت امروزش برسه باید تغییرات

بزرگی توش انجام میشد که اینم لازمه‌ش این بود که استیو جابز |in it|||||||||||

مدیرعامل بشه تا قدرت انجام این تغییراتو داشته باشه.

سال 1997 یه شخص ناشناس یک و نیم میلیون از سهام اپل رو ||person|unknown||||||||

فروخت که این باعث شد سهام اپل به شدت افت کنه.

بعد از این اتفاق مدیرعامل اون موقع یعنی گیل آملیو برکنار شد و ||||||time||||was dismissed||

استیو جابز به عنوان مدیرعامل موقت انتخاب شد. |||||interim||

اینجوری شد که استیو جابز بعد از دوازده سال که از اپل this way|||||||||||

اخراج شده بود دوباره شد همه‌کاره‌ی اپل. fired||||||||

البته یه کم بعد اعتراف کرد که خودش بوده که ||||confession|||||

اون یک و نیم میلیون سهم اپلو فروخته و باعث شده که آملیو اخراج بشه.

رشد عجیب اپل از همینجا کم‌کم شروع شد! ||||from here||||

یکی از تغییرات بزرگی که استیو جابز انجام داد تغییر دادن هیات مدیره بود. ||||||||||||board|

بعدش با رقیب قدیمیش یعنی بیل گیتس روابطشو خوب کرد و |||||||||he did|

مایکروسافتم یه سرمایه‌گذاری بزرگ روی اپل انجام داد.

سال 1998 معرفی کامپیوترای iMac باعث شد وضعیت مالی اپل خیلی بهتر بشه. ||||||situation|||||

دو سال بعد استیو جابز از مدیرعامل موقت تبدیل شد به مدیرعامل دائم.

سال بعد اپل یه پخش‌کننده‌ی موسیقی معرفی کرد به نام آی‌پاد. |||||player||||||||

برخلاف برخورد اولیه‌ای که با این محصول شد، unlike|encounter|initial|||||product|

آی‌پاد تبدیل شد به یکی از بزرگترین موفقیتای اپل که

الان بیست ساله داره تولید میشه و همچنانم پرطرفداره. |||||||I am still|popular

سال 2007 اپل یه برگ برنده‌ی دیگه رو کرد، یعنی گوشی آیفون. ||||winner||||did||phone|

صفهای طولانی که از همون روزای اول برای خریدن این گوشی

بوجود اومد نشون میده اپل چقدر موفق عمل کرده بود. |||||||action||

الان آی‌فون جزو بهترینا و پرفروش‌ترین گوشیای دنیاس.

قدم بزرگ بعدی معرفی تبلت‌های آی‌پد بود. step||||||||

اولین آی‌پد سال 2010 معرفی شد و سال به سال بهتر و پیشرفته‌تر شد. ||||||||||||advanced||

آیپدم جزو بزرگ‌ترین موفقیتای اپل به حساب میاد my iPad|is part of|||||||

که همچنان پرطرفدار و عالی داره تولید میشه. ||||great|||

الان اپل، بالاتر از مایکروسافت و آمازون، یه شرکت دو تریلیون دلاریه

که جزو باارزش‌ترین شرکتای دنیاس، یعنی در واقع با ارزش‌ترین برند جهانه. ||valuable||||||||||brand|

اما برگردیم سراغ خود استیو جابز.

از سال 2003 مشخص شده بود که استیو جابز به یه

نوع نادری از سرطان لوزالمعده یا پانکراس مبتلا شده، |Naderi|||pancreas||pancreas||

حتی دکترش بهش گفته بود احتمالا چند ماه بیشتر زنده نیست.

پیشنهاد دکترا این بود که غده‌ی سرطانی رو با جراحی بردارن. |PhD||||gland||||||remove