×

우리는 LingQ를 개선하기 위해서 쿠키를 사용합니다. 사이트를 방문함으로써 당신은 동의합니다 쿠키 정책.

image

B Plus Podcast, Focus 4

Focus 4

یه خرده زیاد حرف زدیم دربارۀ تمرکز در سازمان ها و این ها. برگردیم روی تمرکز فردی. توجه و تمرکز همون طوری که اول اپیزود هم گفتیم، از اون چیزای خدادادی نیست که باهاش به دنیا بیایم. از اون ماهیچه هاییه که باید ورزش کنه قوی بشه. یک راه تمرین و تقویتش هم اینه که حواسمون باشه که کی داره حواسمون پرت می شه. درجا همون موقع برش گردونیم تو ریل. بعضی از انواع مراقبه و meditation هم هست که کارکردشون اصلاً همینه. می گن تمرین کنین فقط مثلاً روی یک چیز تمرکز کنید. مثلاً روی نفس کشیدن. هر وقت هم که حواس پرت شد، دوباره برش گردونین. مثل وزنه زدن، این جا هم هرچی بیشتر تکرار کنی تمرین رو، ماهیچه هات قوی تر می شن. این جوری یاد می گیری که چطوری تمرکزت رو از روی یه چیز برداری. کاملاً ارادی بذاری رو یه چیز دیگه. این طوری خودآگاه می شی نسبت به توجه و تمرکزت. خود نویسنده روش های جالبی هم پیشنهاد می کنه برای این کار. توی این کتاب خیلی نیست. ولی توی مصاحبه های بعدش، توی سخنرانی هاش هست. می تونید ببینید. که می گه آقا مثلاً notification ها رو باید ببندی اگه می خوای کار کنی، تمرکز کنی. می تونی شما بازه های زمانی بیست و پنج دقیقه، بیست و پنج دقیقه بذاری. که اینا توی اون بازه ها نه ایمیل چک کنی، نه دست به موبایل بزنی، نه هیچی. و بدونی که با تمرکز صد درصد روی یه چیزی کار می کنی. این طوری کم کم اون اعتیادت به اون دوپامینی که ترشح می شه هر بار notification می بینی، و کیف می کنی، بعداً اصلاً دنبالش می ری، خمارش می شی، اینو کم کم می تونی تحت کنترل بگیری. چون اینا توی کتاب خیلی نیست، من توی این پادکست بهش نمی پردازم. امیدوارم که جای دیگری بتونیم یه مقدار اینا رو توضیح بدیم. و مرتب کنیم. و معرفی کنیم. ولی بگردید دنبال اسم نویسنده و سخنرانی هاش رو ببینین، حتماً این پیشنهادها و توصیه ها و دستورات چی می گن بهبود دهندۀ زندگی رو می تونید پیدا کنید. من خودم خیلی استفاده کردم. و تأثیر گذاشته واقعاً روی روش کار کردن من و روی مرتب شدن ذهن من حداقل. خیلی تأثیر گذاشته. بعد تمرکز رو وقتی تمرین کنی این طوری ببری بالا، دفعۀ بعد که مثلاً داری یه کاری می کنی، بعد وسطش می ری توئیتر یا وسطش می ری تلگرام، بعد غرق می شی اون تو، این رو تو ذهنت داشته باش که آقا من تمرکزم از دست رفت. یه کاری رو باطل کردم. رفتم. با اراده وقتی اینو بتونی کنترل کنی برگردونی، این بعدها کمکت می کنه. مثلاً مثلاً کجا بگم، یه جایی وسط تست زدن دیدی یهو آدم قفل می کنه، می گه آقا من نمی تونم. این کار کار من نیست. به خاطر اینه که تمرکزت رو از دست دادی. اگر آگاه باشی و اگه تمرین کرده باشی، تونسته باشی که ارادی تمرکزت رو از چیزهایی برداری، بندازی رو چیزهای دیگه، می تونی از پس این لحظه های تسلیم شدن در تست ها خیلی راحت تر بربیای. مراقبه یه چیزیه که نویسنده خیلی تبلیغش رو می کنه. و می گه کمک می کنه به بهبود کنترلمون روی تمرکزمون. هم meditation هم mindfulness. این هم باز دوباره هم توی کتاب خیلی بهش نپرداخته، هم توی blink ش خیلی مطلب رو باز نکرده. ولی من توی سخنرانی ها و مصاحبه های بعدی نویسنده زیاد دیدم. که دربارۀ این توضیح می ده که چقدر خوبه که مثلاً session های mindfulness داشته باشی اول روز کاری. که حواست خیلی جمع تر بشه به کاری که داری می کنی. و روشی که داری از وقتت استفاده می کنی. یه چیز دیگه ای که ازش زیاد حرف می زنه تو کتاب، افکار شاد و

خوشحال داشتنه. وقتی خوشحالیم و مثبتیم، حتی سخت ترین کارها هم راحت تر و قابل انجام تر به نظر میان. این رو من مطمئنم که تجربه های شخصی شما هم تأیید می کنه. که آدمایی که شاد و خوشحالن، بعضی وقت ها می بینی کاری که واقعاً کار شدنی ای نیست، اینا خیلی خوشبینانه تر، بعضی وقت ها فکر می کنی ساده لوحانه، فکر می کنن که این کار شدنیه. من شخصاً عمیقاً فکر می کنم که این حرف حرف درستیه. افکار منفی آدم رو کم توان می کنن. یک دلیلش اینه که افکار مثبت انگیزۀ ما رو زیاد می کنن. وقتی تو یک شرایط فکری مثبت هستیم، سمت چپ قسمت جلویی مغز، cortex پیش پیشانی، چیزی که بهش می گن، خیلی فعال می شه. این همون بخش مغزه که reward circuitry توشه. و خیلی دوپامین داره توش. یعنی همین جوری که داریم کار می کنیم هی یادمون می ندازه که اینو که تموم کنی چه جایزه ای در انتظارته. این چیزیه که به ما انگیزه می ده که بیشتر تلاش کنیم. انگیزه می ده که تمرکزمون رو حفظ کنیم. همون امید اون جایزه هه. یه کار دیگری که این مثبت اندیشی با ما می کنه، اینه که باعث می شه گشاده تر باشیم. به تجربه ها، به آدم های جدید پذیراتر باشیم. مثلاً مهاجرت کردن پدیدۀ سختیه. پدیدۀ استرس آوریه. ولی آدم مثبت به جنبه های مثبتش و به فرصت هایی که پدید میاره فکر می کنه. برای همین با مشکلاتش راحت تر مواجه می شه. توی برنامه ریزی زندگی هم این خودش رو نشون می ده. اگه روی چیزی که واقعاً ازش لذت می بری تمرکز کنی، روی مهارت هایی که واقعاً دوست داری یاد بگیری، چیزی که دوست داری واقعاً دوست داری بشی، آدم خوشبین تری می شی. اینو من واقعاً حدس می زنم اگه دور و ورتونم نگاه کنید، ببینید که کیا خوشبین ترن، کیا مثلاً بدبین ترن، درمیارین که این الگو الگوی درستیه. آدمی که داره کاری رو می کنه که دوست داره، معمولاً خوشبین تره. اما اگه روی شکست، روی ناکامی، روی سختی، روی رقابت هایی که می خوای تجربه کنی، احتمال شکست، رو اینا تمرکز کنی انقدر می ترسی، انقدر بی انگیزه می شی که احتمالاً حتی اولین قدم رو هم برنخواهی داشت. خلاصۀ حرف نویسنده چیه تو این کتاب؟ باز اینم از اون کتاب هاییه که این کاری که ما کردیم، این اپیزود پادکست بی پلاس، فقط ما نوک زدیم به یه تیکه از اینجاش، یه تیکه از اونجاش، امید اینه که تشویق شده باشین شما به اینکه برید خود کتاب رو بخونید. حرف اساسیش چیه؟ می گه آقا ما سه جور تمرکز داریم. سه جور توجه داریم. درونی. بیرونی. و توجه به دیگران. بعد میاد دربارۀ اهمیت هر کدوم این ها توضیح می ده. بعد می گه که تمرکز داشتن کارایی ما رو می بره بالا. و توانایی مون رو برای موفق شدن زیاد می کنه. توجه ما به خودمون، توجه ما به دیگران و توجه ما به محیط، به context مثل طبیعت، کلیدیه که هم آینده مون رو بهتر می کنه، و هم همین زندگی الانمون رو. و همین طور که دیدیم، به جز در سطح فردی، در سطح سازمانی هم این مهمه. چون leader سازمان به جز اینکه باید حواسش به خیلی چیزها باشه، باید بتونه تمرکز بقیه رو هم هدایت کنه به اون جایی که باید بهش توجه کنن. توصیه های نویسنده، توصیه های خوبیه. برای خود من خیلی از حرف هاش راهگشا بودن. خیلی از دستورالعمل هاش رو آوردم توی زندگیم. دارم اجرا می کنم. می گه مثل ورزش، اینجا هم همون قدر که ورزش مهمه، استراحت هم مهمه. باید به حواسمون استراحت بدیم. باید بذاریم گاهی به هیچی متمرکز

نباشیم. بچرخه ذهنمون یه مدتی بتونه گشت و گذار کنه واسه خودش. چیزهای خوب از همین گشت و گذارها ممکنه دربیان. این رو هم من شخصاً بهش رسیدم. و اعتقاد پیدا کردم. و بارها در عمل هم اثرش رو دیدم. فکر می کنم اینکه مثلاً می گن برین بدویین. برین پیاده روی های طولانی کنین. برین اسکی کنین. کله تون رو خالی کنین. این هم فکر می کنم که دلیلش همینه. که توجه به چیزی نداشته باشین. خیال بتونه واسه خودش بره کارهای جالب بکنه.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Focus 4 Focus 4 Focus 4 Fokus 4

یه خرده زیاد حرف زدیم دربارۀ تمرکز در سازمان ها و این ها. We talked a little bit about focusing on organizations and that. We hebben het een beetje gehad over het focussen op organisaties en zo. برگردیم روی تمرکز فردی. Let's return to individual focus. Laten we terugkeren naar individuele focus. توجه و تمرکز همون طوری که اول اپیزود هم گفتیم، از اون چیزای خدادادی نیست که باهاش به دنیا بیایم. Focus and focus As we mentioned earlier in the episode, it's not a godly thing to be born with. از اون ماهیچه هاییه که باید ورزش کنه قوی بشه. It is one of those muscles that needs to be strengthened. Het is een van die spieren die versterkt moet worden. یک راه تمرین و تقویتش هم اینه که حواسمون باشه که کی داره حواسمون پرت می شه. One way to practice and strengthen it is to be aware of who is being distracted. Een manier om het te oefenen en te versterken, is door je bewust te zijn van wie wordt afgeleid. درجا همون موقع برش گردونیم تو ریل. Return to the rail at the same time. Laten we het op dat moment op zijn plaats op de rail snijden. بعضی از انواع مراقبه و meditation هم هست که کارکردشون اصلاً همینه. There are also some types of meditation and meditation that do not work at all. Er zijn een aantal soorten meditatie die helemaal mediteren. می گن تمرین کنین فقط مثلاً روی یک چیز تمرکز کنید. They say practice, just focus on one thing, for example. Ze zeggen dat de praktijk zich bijvoorbeeld maar op één ding concentreert. مثلاً روی نفس کشیدن. For example, breathing. هر وقت هم که حواس پرت شد، دوباره برش گردونین. Whenever it gets distracted, slice it again. Telkens als je afgeleid bent, bezuinig je. مثل وزنه زدن، این جا هم هرچی بیشتر تکرار کنی تمرین رو، ماهیچه هات قوی تر می شن. Like weightlifting, the more you repeat the exercise, the stronger your muscles become. Net als bij gewichtheffen, hoe vaker je de oefening herhaalt, hoe sterker je spieren worden. این جوری یاد می گیری که چطوری تمرکزت رو از روی یه چیز برداری. This is how you learn to focus on something. Zo leer je ergens op te focussen. کاملاً ارادی بذاری رو یه چیز دیگه. Leave something completely voluntary. Laat iets geheel vrijwillig achter. این طوری خودآگاه می شی نسبت به توجه و تمرکزت. This way you become aware of your attention and focus. خود نویسنده روش های جالبی هم پیشنهاد می کنه برای این کار. The author himself suggests interesting ways to do this. De auteur suggereert zelf interessante manieren om dit te doen. توی این کتاب خیلی نیست. There is not much in this book. Er staat niet veel in dit boek. ولی توی مصاحبه های بعدش، توی سخنرانی هاش هست. But in later interviews, in his speeches. می تونید ببینید. You can see. که می گه آقا مثلاً notification ها رو باید ببندی اگه می خوای کار کنی، تمرکز کنی. That says, sir, for example, you should close the notifications if you want to work, focus. می تونی شما بازه های زمانی بیست و پنج دقیقه، بیست و پنج دقیقه بذاری. You can set intervals of twenty-five minutes, twenty-five minutes. که اینا توی اون بازه ها نه ایمیل چک کنی، نه دست به موبایل بزنی، نه هیچی. During these periods, you do not check e-mail, touch your mobile phone, or anything. Tijdens deze periodes check je geen e-mail, raak je geen mobiele telefoons aan of wat dan ook. و بدونی که با تمرکز صد درصد روی یه چیزی کار می کنی. And you know you're working on something 100 percent focused. این طوری کم کم اون اعتیادت به اون دوپامینی که ترشح می شه هر بار notification می بینی، و کیف می کنی، بعداً اصلاً دنبالش می ری، خمارش می شی، اینو کم کم می تونی تحت کنترل بگیری. So gradually you get addicted to the dopamine that gets splashed every time you see a notification, and you go in, then you go after it, you hang it up, you can get it under control. Op deze manier, beetje bij beetje, je verslaving aan de dopamine die vrijkomt, elke keer dat je een melding ziet, en je het inpakt, dan volg je het helemaal, je raakt eraan verslaafd, beetje bij beetje heb je het onder controle . چون اینا توی کتاب خیلی نیست، من توی این پادکست بهش نمی پردازم. Because it's not so much in the book, I'm not going to cover it in this podcast. امیدوارم که جای دیگری بتونیم یه مقدار اینا رو توضیح بدیم. I hope we can explain some of this elsewhere. Ik hoop dat we dit ergens anders kunnen uitleggen. و مرتب کنیم. And arrange. En regelen. و معرفی کنیم. And introduce. ولی بگردید دنبال اسم نویسنده و سخنرانی هاش رو ببینین، حتماً این پیشنهادها و توصیه ها و دستورات چی می گن بهبود دهندۀ زندگی رو می تونید پیدا کنید. But looking at the author's name and his lectures, be sure to find these suggestions and recommendations and what they say are life enhancers. من خودم خیلی استفاده کردم. I used it a lot myself. و تأثیر گذاشته واقعاً روی روش کار کردن من و روی مرتب شدن ذهن من حداقل. And it really affected the way I worked and the way my mind was organized, at least. En het heeft in ieder geval echt invloed gehad op de manier waarop ik werkte en de manier waarop mijn geest was georganiseerd. خیلی تأثیر گذاشته. Very impressed. بعد تمرکز رو وقتی تمرین کنی این طوری ببری بالا، دفعۀ بعد که مثلاً داری یه کاری می کنی، بعد وسطش می ری توئیتر یا وسطش می ری تلگرام، بعد غرق می شی اون تو، این رو تو ذهنت داشته باش که آقا من تمرکزم از دست رفت. Then, when you practice, raise your focus like this, the next time you do something, for example, then you go to Twitter or Telegram in the middle, then you drown in it, keep in mind that, sir, I am focused on Lost. یه کاری رو باطل کردم. I canceled something. Ik heb iets geannuleerd. رفتم. با اراده وقتی اینو بتونی کنترل کنی برگردونی، این بعدها کمکت می کنه. This will help later when you can control it. مثلاً مثلاً کجا بگم، یه جایی وسط تست زدن دیدی یهو آدم قفل می کنه، می گه آقا من نمی تونم. For example, where can I say, somewhere in the middle of testing, you see a Yahoo person lock up and say, "Sir, I can't." Waar kan ik bijvoorbeeld zeggen, ergens in het midden van het testen, zie je een Yahoo-persoon opsluiten en zeggen: "Meneer, ik kan niet." این کار کار من نیست. This is not my job. به خاطر اینه که تمرکزت رو از دست دادی. Because you lost your focus. اگر آگاه باشی و اگه تمرین کرده باشی، تونسته باشی که ارادی تمرکزت رو از چیزهایی برداری، بندازی رو چیزهای دیگه، می تونی از پس این لحظه های تسلیم شدن در تست ها خیلی راحت تر بربیای. If you were aware and if you were practicing, you could voluntarily take your focus away from things, throw things away, you would be much easier to handle in these tests. Als je je bewust bent, en als je geoefend hebt, je vrijwillig je focus van het ene naar het andere hebt kunnen verleggen, kun je deze momenten van het slagen voor de tests veel gemakkelijker overwinnen. مراقبه یه چیزیه که نویسنده خیلی تبلیغش رو می کنه. Meditation is something that the author does very well. Meditatie is iets dat de auteur veel promoot. و می گه کمک می کنه به بهبود کنترلمون روی تمرکزمون. And it says it helps improve our control of our focus. En hij zegt dat het helpt om onze controle over onze focus te verbeteren. هم meditation هم mindfulness. این هم باز دوباره هم توی کتاب خیلی بهش نپرداخته، هم توی blink ش خیلی مطلب رو باز نکرده. He didn't do much in the book again, nor did he in the blink. Nogmaals, dit sprak hem niet veel aan in het boek, en hij sloeg ook niet veel open in zijn knipoog. ولی من توی سخنرانی ها و مصاحبه های بعدی نویسنده زیاد دیدم. But I saw a lot of the author in subsequent lectures and interviews. که دربارۀ این توضیح می ده که چقدر خوبه که مثلاً session های mindfulness داشته باشی اول روز کاری. Which explains how good it is to have mindfulness sessions, for example, on the first day of work. Dat verklaart hoe goed het is om bijvoorbeeld op de eerste werkdag mindfulness-sessies te hebben. که حواست خیلی جمع تر بشه به کاری که داری می کنی. That you want to be much more focused on what you are doing. Dat je veel meer gefocust wilt zijn op wat je aan het doen bent. و روشی که داری از وقتت استفاده می کنی. And the way you use your time. En de manier waarop je je tijd gebruikt. یه چیز دیگه ای که ازش زیاد حرف می زنه تو کتاب، افکار شاد و Another thing that is talked about a lot in the book is happy thoughts and Een ander ding waar veel over gesproken wordt in het boek zijn gelukkige gedachten en

خوشحال داشتنه. Happy to have. وقتی خوشحالیم و مثبتیم، حتی سخت ترین کارها هم راحت تر و قابل انجام تر به نظر میان. When we're happy and positive, even the hardest things seem easier and more manageable. این رو من مطمئنم که تجربه های شخصی شما هم تأیید می کنه. I'm sure this is confirmed by your personal experiences. Ik weet zeker dat dit zal worden bevestigd door uw persoonlijke ervaringen. که آدمایی که شاد و خوشحالن، بعضی وقت ها می بینی کاری که واقعاً کار شدنی ای نیست، اینا خیلی خوشبینانه تر، بعضی وقت ها فکر می کنی ساده لوحانه، فکر می کنن که این کار شدنیه. That people who are happy and happy, sometimes you see something that is not really workable, they are much more optimistic, sometimes you think na ،ve, they think it's workable. Dat mensen die blij zijn, soms zie je iets dat niet echt kan, ze veel optimistischer zijn, soms denk je naïef, ze denken dat het wel kan. من شخصاً عمیقاً فکر می کنم که این حرف حرف درستیه. I personally think deeply that this is the right word. افکار منفی آدم رو کم توان می کنن. Negative thoughts weaken a person. یک دلیلش اینه که افکار مثبت انگیزۀ ما رو زیاد می کنن. One reason is that positive thoughts increase our motivation. Een reden is dat positieve gedachten onze motivatie vergroten. وقتی تو یک شرایط فکری مثبت هستیم، سمت چپ قسمت جلویی مغز، cortex پیش پیشانی، چیزی که بهش می گن، خیلی فعال می شه. When we are in a positive state of mind, the left front of the brain, the forehead cortex, what we call it, becomes very active. این همون بخش مغزه که reward circuitry توشه. This is the core part of the reward circuitry. و خیلی دوپامین داره توش. And there's a lot of dopamine in it. یعنی همین جوری که داریم کار می کنیم هی یادمون می ندازه که اینو که تموم کنی چه جایزه ای در انتظارته. That is, as we work, he remembers what awaits you to finish. Dat wil zeggen, de manier waarop we werken, het herinnert ons eraan welke beloning ons wacht als je klaar bent. این چیزیه که به ما انگیزه می ده که بیشتر تلاش کنیم. This is what motivates us to work harder. انگیزه می ده که تمرکزمون رو حفظ کنیم. It motivates us to stay focused. Het motiveert ons om gefocust te blijven. همون امید اون جایزه هه. That is the hope of that award. Dat is de hoop van die prijs. یه کار دیگری که این مثبت اندیشی با ما می کنه، اینه که باعث می شه گشاده تر باشیم. Another thing that makes us think positively is that we are more open. Een ander ding dat dit positieve denken met ons doet, is dat het ons meer open maakt. به تجربه ها، به آدم های جدید پذیراتر باشیم. Be more welcoming to experiences, to new people. Sta meer open voor ervaringen, voor nieuwe mensen. مثلاً مهاجرت کردن پدیدۀ سختیه. For example, it is difficult to migrate. Migreren is bijvoorbeeld een lastig fenomeen. پدیدۀ استرس آوریه. Stress phenomenon. Het fenomeen stress. ولی آدم مثبت به جنبه های مثبتش و به فرصت هایی که پدید میاره فکر می کنه. But the positive person thinks about the positive aspects and the opportunities that he / she creates. Maar een positief mens denkt na over de positieve aspecten en de kansen die zich voordoen. برای همین با مشکلاتش راحت تر مواجه می شه. So it's easier to deal with its problems. توی برنامه ریزی زندگی هم این خودش رو نشون می ده. It also shows itself in life planning. Bij levensplanning komt dit tot uiting. اگه روی چیزی که واقعاً ازش لذت می بری تمرکز کنی، روی مهارت هایی که واقعاً دوست داری یاد بگیری، چیزی که دوست داری واقعاً دوست داری بشی، آدم خوشبین تری می شی. If you focus on what you really enjoy, the skills you really love to learn, the things you really love, you will be a better person. اینو من واقعاً حدس می زنم اگه دور و ورتونم نگاه کنید، ببینید که کیا خوشبین ترن، کیا مثلاً بدبین ترن، درمیارین که این الگو الگوی درستیه. This is what I really guess if you look around and see, Kia is more optimistic, Kia is more pessimistic, for example. Dit is wat ik echt vermoed, als je om je heen kijkt, zul je zien dat Kia optimistischer is, Kia bijvoorbeeld pessimistischer, je zult ontdekken dat dit model het juiste model is. آدمی که داره کاری رو می کنه که دوست داره، معمولاً خوشبین تره. A person who does what he likes is usually more optimistic. Iemand die doet wat hij leuk vindt, is meestal optimistischer. اما اگه روی شکست، روی ناکامی، روی سختی، روی رقابت هایی که می خوای تجربه کنی، احتمال شکست، رو اینا تمرکز کنی انقدر می ترسی، انقدر بی انگیزه می شی که احتمالاً حتی اولین قدم رو هم برنخواهی داشت. But if you focus on failure, failure, hardship, the competition you want to experience, the likelihood of failure, you are so scared you are so motivated that you probably won't even take the first step. Maar als je je concentreert op falen, op falen, op ontbering, op de concurrentie die je wilt ervaren, de mogelijkheid van falen, daarop, word je zo bang, je raakt zo ongemotiveerd dat je waarschijnlijk niet eens de eerste stap zet. خلاصۀ حرف نویسنده چیه تو این کتاب؟ باز اینم از اون کتاب هاییه که این کاری که ما کردیم، این اپیزود پادکست بی پلاس، فقط ما نوک زدیم به یه تیکه از اینجاش، یه تیکه از اونجاش، امید اینه که تشویق شده باشین شما به اینکه برید خود کتاب رو بخونید. What is the author's summary in this book? Again, it's one of those books that we did, this episode of Podcast Plus, we just hit a piece of it here, a bit of it, hoping you were encouraged to read the book yourself. Wat is de samenvatting van de auteur in dit boek? Nogmaals, dit is een van die boeken die we hebben gedaan, deze aflevering van B-Plus podcast, alleen hebben we gewezen op een stuk van hier, een stuk van daar, de hoop is dat je wordt aangemoedigd om het boek zelf te gaan lezen. حرف اساسیش چیه؟ می گه آقا ما سه جور تمرکز داریم. What is the main point? "Sir, we have three kinds of focus," he says. سه جور توجه داریم. We pay attention to three types. درونی. بیرونی. External. و توجه به دیگران. And pay attention to others. بعد میاد دربارۀ اهمیت هر کدوم این ها توضیح می ده. Then he explains the importance of each of these. بعد می گه که تمرکز داشتن کارایی ما رو می بره بالا. Then he says that focusing increases our efficiency. و توانایی مون رو برای موفق شدن زیاد می کنه. And it increases our ability to succeed. توجه ما به خودمون، توجه ما به دیگران و توجه ما به محیط، به context مثل طبیعت، کلیدیه که هم آینده مون رو بهتر می کنه، و هم همین زندگی الانمون رو. Our attention to ourselves, our attention to others, and our attention to the environment, to contexts such as nature, are key to improving both our future and our lives. Onze aandacht voor onszelf, onze aandacht voor anderen en onze aandacht voor het milieu, voor context zoals de natuur, is de sleutel tot zowel onze toekomst als ons leven. و همین طور که دیدیم، به جز در سطح فردی، در سطح سازمانی هم این مهمه. And as we have seen, this is important not only at the individual level but also at the organizational level. چون leader سازمان به جز اینکه باید حواسش به خیلی چیزها باشه، باید بتونه تمرکز بقیه رو هم هدایت کنه به اون جایی که باید بهش توجه کنن. Because the leader of an organization must be able to direct the focus of others to where they need to pay attention, in addition to focusing on many things. توصیه های نویسنده، توصیه های خوبیه. The author's advice is good advice. برای خود من خیلی از حرف هاش راهگشا بودن. For me, many of his words were helpful. Voor mij waren veel van zijn woorden leerzaam. خیلی از دستورالعمل هاش رو آوردم توی زندگیم. I brought many of his instructions into my life. دارم اجرا می کنم. I'm running. می گه مثل ورزش، اینجا هم همون قدر که ورزش مهمه، استراحت هم مهمه. He says like exercise, here as much as exercise is important, rest is also important. باید به حواسمون استراحت بدیم. We need to give our minds a break. باید بذاریم گاهی به هیچی متمرکز We have to focus sometimes on nothing

نباشیم. بچرخه ذهنمون یه مدتی بتونه گشت و گذار کنه واسه خودش. Our mind can spin for a while on its own. Onze geest kan een tijdje op zichzelf draaien. چیزهای خوب از همین گشت و گذارها ممکنه دربیان. Good things can come from these sightseeing. این رو هم من شخصاً بهش رسیدم. This is what I personally achieved. Dit is wat ik persoonlijk heb bereikt. و اعتقاد پیدا کردم. And I believed. En ik geloofde. و بارها در عمل هم اثرش رو دیدم. And I saw the effect many times in practice. En ik zag het effect vaak in de praktijk. فکر می کنم اینکه مثلاً می گن برین بدویین. I think for example they say go to bed. برین پیاده روی های طولانی کنین. Take long walks. برین اسکی کنین. Go skiing. کله تون رو خالی کنین. Empty your head. Maak je hoofd leeg. این هم فکر می کنم که دلیلش همینه. I think that is the reason. که توجه به چیزی نداشته باشین. That you do not pay attention to anything. خیال بتونه واسه خودش بره کارهای جالب بکنه. Imagine being able to do interesting things for yourself. Stel je voor dat je interessante dingen voor jezelf kunt doen.