آیا ما در یک شبیه سازی زندگی می کنیم؟
||||simulation|simulation|||
||||シミュレーション|シミュレーション|生活||
Leben wir in einer Simulation?
Are we living in a simulation?
Vivons-nous dans une simulation ?
Viviamo in una simulazione?
Leven we in een simulatie?
Czy żyjemy w symulacji?
Estamos vivendo uma simulação?
Lever vi i en simulering?
ما انسانا با همین ابزارای طبیعیمون یعنی با همین حواس پنجگانهمون،
|we humans|||tools|our nature||||senses|five senses|
|人間|||道具|私たちの自然な||||感覚|五感|私たちの
We humans, with our natural tools, that is, with our five senses,
فقط یه بخش کوچیکی از جهانو میتونیم پردازش کنیم.
|||||the world|||process|
|||小さな部分||世界の||できる|処理|
We can process only a small part of the world.
تکنولوژیهای جدید، خیلی در مورد این قضیه بهمون کمک کرد
technology|||||||issue|||
技術|||||||問題|私たちに||助けた
New technologies helped us a lot in this matter
اما یه سری سوالای آزاردهنده هم توی مغزمون انداخت.
|||questions|annoying|||our brain|threw
||いくつか|質問|迷惑な|||脳|投げかけた
But it also raised a series of annoying questions in our brains.
ما الان تونستیم با کامپیوترایی که داریم دنیاهای کوچیکی رو شبیهسازی کنیم.
||we can||the computers|||worlds|||||
||||コンピュータ|||世界|||||
We could now simulate small worlds with the computers we have.
اما قدرت کامپیوتری ما در همین حد نمیمونه و
|power||||||doesn't stay|
|コンピュータの能力|コンピュータの|||この程度|限界|留まらない|
But our computer power is not limited to this
هر سال با سرعت خیلی زیادی داره پیشرفت میکنه.
|||||||進歩|
It is progressing very fast every year.
اگه با پیشرفتای بزرگ، امکان شبیهسازی جهانای کامل وجود داشته باشه،
||advancements||possibility|||universes||||
||進歩|大きな|可能性|||世界|||持っている|
If it is possible to simulate the whole world with great progress,
چجوری میتونیم مطمئن باشیم که این اتفاق قبلا نیفتاده؟
どうやって|私たちは|確信||||出来事|以前に|起こっていない
How can we be sure that this has not happened before?
چجوری میتونیم مطمئن باشیم که همین الان داخل یه شبیهسازی نیستیم؟
||||||||inside||||we are
||||||||||||いません
How can we be sure that we are not in a simulation right now?
یعنی ممکنه واقعی نباشیم و خودمونم ندونیم؟
|||we're not||ourselves|we don't know
|可能性がある|本物|いない||自分たちも|わからない
Does that mean we may not be real and we don't know it ourselves?
اگه به این موضوع علاقه داری ادامهی ویدیو رو ببین.
|||この話題|興味||||||見る
If you are interested in this topic, watch the rest of the video.
در ضمن اگه به اینجور محتواها علاقه داری
|in addition||||content||
|その間|if||このような|コンテンツ||
Meanwhile, if you are interested in this kind of content
دکمهی سابسکرایب زیر ویدیو رو بزن و عضو کانالم شو.
button||||||||join||
ボタン||購読|下|動画|を|押して||メンバー|チャンネル|なって
Click the subscribe button below the video and become a member of my channel.
واقعیت چیه؟ خیلی از دانشمندا و فیلسوفا چند قرن
reality||||scientists||philosophers|several|centuries
現実||||科学者||哲学者||世紀
What is the reality? Many scientists and philosophers of several centuries
تلاش کردن که جواب این سوالو پیدا کنن.
|||answer (1)||this question||
努力|する|ために|答え||質問|見つける|彼らが
Trying to find the answer to this question.
از نظر تجربی جوابش واضحه: واقعیت چیزیه که ما بتونیم
|viewpoint|empirical|its answer|is clear||is a thing|||can
||経験的|答え|明らかだ||事実です|||できる
From an empirical point of view, the answer is clear: reality is something we can do
با حواس پنجگانهمون درکش کنیم، یعنی بتونیم ببینیمش،
||||understand it||||see it
|五感|五感|私たちの|理解||||見ることができる
To understand it with our five senses, that is, to be able to see it,
لمسش کنیم، بشنویمش، بوش کنیم یا بچشیمش.
its touch||we listen to it|smell|||we taste it
触れよう|しましょう|聞こう|匂い|||味わおう
Touch it, hear it, brush it or taste it.
اما بعضی از افرادی که طرزفکر متفاوتی دارن،
|||||mindset||
|いくつか||||思考方法|異なる考え方|
But some people who have a different mindset,
مثل فیزیکدانا و فیلسوفا، نظرشون اینه که احتمال داره اینجوری نباشه
|physicists|||their opinion|||it is likely|||
|物理学者|||意見|||可能性||こんな風に|
Like physicists and philosophers, their opinion is that this is probably not the case
شاید واقعیت فقط یه شبیهسازی کامپیوتری خیلی پیشرفته باشه که
||||||||高度な||
ما داریم توش زندگی میکنیم، کار میکنیم، ازدواج میکنیم، پیر میشیم.
||in it|||||||||||
||中|||||||結婚する|||老いる|
We live in it, we work, we get married, we grow old.
از زمانی که این ایدهی شبیهسازی مطرح شد، خیلیها گفتن که
||||||||was raised|||many||
|時間|||アイデア|の|||提起された||||言った|その
Ever since the idea of cloning came up, many have said that
این در اصل یه کپی مدرنتر از تمثیل غار افلاطون یا شیطان فریبکار رنه دکارته.
||principle||||||allegory|cave|Plato|||deceiver|René|Descartes
It is basically a more modern copy of Plato's Allegory of the Cave or René Descartes' Devil.
تمثیل غار توی کتاب جمهوری افلاطون اومده که خلاصهش این میشه:
The allegory of the cave is found in Plato's Republic, which can be summarized as follows:
یه غاری رو تصور کنید که یه تعدادی آدم توش زندانیان.
|cave|||||||||are imprisoned|
Imagine a cave in which some people are imprisoned.
این آدما از وقتی که به دنیا اومدن توی این غار بسته شدن
|||||||were born|||||
These people have been locked in this cave since they were born
طوری که نه میتونن همدیگه رو ببینن نه میتونن کوچیکترین تکونی بخورن.
|||||||||||smallest|shake|
So that they can't see each other, they can't take the smallest movement.
فقط میتونن دیوار روبهروشونو ببینن.
||||facing|them|
They can only see the wall in front of them.
پشت سرشون یه آتیش روشنه و بین این آتیش و
|||fire|is burning||||fire|
There is a bright fire behind them and between this fire and
زندانیا هم یه راهرو هست که یه سری آدم از توش رد میشن.
the prison||a|corridor|||||||||
There is also a corridor in the prison where a series of people pass through.
این آدما یه سری چیزایی به شکل حیوانات و درختا و این جور چیزا
||||things|||animals||trees||||
These people are a series of things in the form of animals and trees and such things
با خودشون حمل میکنن که نور آتیش باعث میشه که
||carry|||||||
They carry with them the light of the fire
سایهی اینا بیفته روی دیوار روبروی زندانیا.
the shadow|||falls|||opposite|
Ina's shadow fell on the wall in front of the prisoner.
پس این زندانیا تو کل عمرشون فقط این سایهها رو میبینن و
||||all|their lifetime||||||||
So these prisoners only see these shadows in their whole life
به هیچ چیز دیگهای باور ندارن، هیچ ایدهای ندارن که دنیای بیرون چه شکلیه.
|||||belief||||||||||is like
They don't believe in anything else, they have no idea what the outside world looks like.
حالا فرض کنید یکی از این زندانیا زنجیرش باز میشه و از این غار میاد بیرون.
|assume|you consider|||||its chain||||||||
Now suppose one of these prisoners gets unchained and comes out of this cave.
روشنایی خورشیدو میبینه، حیوونا و درختا و
|||animals|||
He sees the light of the sun, animals and trees
بقیهی چیزا رو همونجوری که واقعا هستن میبینه.
He sees the rest of the things as they really are.
بعدشم افلاطون دربارهی این صحبت میکنه که
|Plato||||||
Then Plato talks about this
وقتی که این شخص برگرده داخل غار چه اتفاقاتی میوفته،
What happens when this person returns to the cave?
زندانیای دیگه حرفشو باور میکنن یا نه و این چیزا.
the prisoners|||||||||
Do the other prisoners believe him or not and these things.
فکر میکنم شباهتش با نظریهی شبیهسازی اینه که
|||its similarity|||||||
I think the similarity with simulation theory is that
ما مثل اون زندانیای غار افلاطونیم که توی محدودیتای
|||||Plato|||limitations
We are like those prisoners of Plato's cave who are in a limit
فیزیکی دنیامون گرفتار شدیم و نمیتونیم تکون بخوریم.
||stuck|||||move|
چیزایی هم که میبینیم و فکر میکنیم واقعیت محض هستن
||||||||||pure|
The things we see and think are pure reality
در اصل یه سایههایی از واقعیت هستن نه خودش.
They are essentially shadows of reality, not reality itself.
شیطان فریبکار دکارت هم یه ایدهست که دکارت توی کتابش مطرح میکنه.
||Descartes|||||||||presents||
Descartes' deceiving demon is also an idea that Descartes presents in his book.
دکارت یه شیطان نابغه رو تصور میکنه که دائما در حال فریب دادن
|||genius|||||always|||deceiving|
Descartes imagines a genius demon that is constantly deceiving.
انسانهاست، نمیذاره هیچکس هیچ حس و درک واقعی از جهان داشته باشه.
||doesn't allow||||||||||
It is human beings, it does not allow anyone to have any real sense and understanding of the world.
همهی چیزایی که میبینیم، زمین، هوا، رنگها
بقیهی چیزا اینا همه فریبهای این شیطان هستن و واقعی نیستن.
اگه بخوایم اینجوری در نظر بگیریم که تکتک اتمای دنیای ما
|||||||||atoms||
If we want to consider this way that each atom of our world
تک تک ستارهها و کهکشانا و خلاصه کل عالم
|||||the Milky Way||||universe
individual stars and galaxies and the whole universe in short
شبیهسازی شده، یه جورایی غیرممکن به نظر میاد.
||||kind of||||
یعنی از لحاظ تعداد محاسباتی که برای این کار لازمه،
||regarding||computational|||||
حتی با مغز ماتروشکا هم نمیشه دنیایی مث دنیای مارو به طور کامل شبیهسازی کرد.
|||matryoshka||||||||||||
مغز ماتروشکا یه چیزیه که اطراف یه ستاره ساخته میشه.
A matryoshka brain is something that is made around a star.
اسمش از عروسکای معروف روسی به نام ماتروشکا گرفته شده
||doll|||||||
که داخل هر عروسک یه عروسک کوچیکتر هست.
سیستمش این شکلیه که از کل انرژی یه ستاره برای انجام
محاسبات توی یه کامپیوتر خیلی قدرتمند استفاده میشه.
طراحیش به صورت لایهلایه هست.
its design|||layer|layer|
هر لایه، کل اطراف ستاره رو میپوشونه.
||||||it covers
لایهی اول که نزدیکترین لایه به ستاره هست، گرمای ستاره رو جذب میکنه.
|||||||||||||absorbs|
بقیهی گرمایی که هدر میره رو لایهی دوم جذب میکنه.
||heat||wasted||||||absorbs|
باز لایهی دوم هم یه مقداریشو جذب میکنه و بقیهشو میده به لایهی سوم.
||||||a portion of it||||||||||
همینطور ادامه پیدا میکنه تا اینکه حداکثر انرژی ممکن از ستاره گرفته میشه.
کامپیوتری که همچین منبع انرژی عظیمی داشته باشه
|||||huge||
احتمالا میتونه شبیهسازیهای بزرگ و دقیقی انجام بده.
اما حتی همچین کامپیوتری هم نمیتونه به صورت کامل دنیای مارو شبیهسازی کنه.
||such|computer||||||||our|||
حتی اگه یه تعداد زیادی ازش داشته باشیم.
پس دو تا حالت میتونیم درنظر بگیریم.
|||||consider|consider
حالت اول اینه که اون هوش برتری که دنیای مارو شبیهسازی کرده،
|||||intelligence|superiority||||||
از یه کامپیوتر فوق پیشرفتهای استفاده کرده که الان ما هیچ درکی ازش نداریم.
حالت دوم که به نظر خودم منطقیتر میاد اینه که
||||||logical||||
فقط اون قسمتی از جهان داخل شبیهسازی ساخته بشه
که منی که داخلش هستم میتونم ببینم.
تو بازیای کامپیوتری جهانباز مثل GTA دیدید وقتی
||||||GTA||
شخصیت بازی اینطرف و اونطرف میره، محیط بازی کمکم رندر میشه و آماده میشه؟
||this side||over there||environment||||render||||
یعنی اینجوری نیست که کل فضای بازی، ماشینا، خونهها
آدماش اینا همه همون اول کار پردازش بشن و آماده بشن.
people||||||processing||||
بر اساس اون نقطهای که شخصیت بازی الان اونجاست، محیط بازی پردازش میشه.
||||||character||||environment|||
اینجوری اون مقدار محاسباتی که کامپیوتر باید انجام بده
خیلی خیلی کمتر میشه، سرعت بازی خیلی بهتر میشه.
ببینید الان این مدادو من هیچ اطلاعی از داخلش ندارم.
|||pencil||||||
تا وقتی که نشکنمش نمیتونم مطمئن بشم که داخلش دقیقا چیه.
|||I break it||||||||
پس هیچ نیازی نیست که تک تک اون میلیاردها اتمی که
||||||||billions|atomic|
داخلش هستن به صورت کامل و دقیق شبیهسازی بشن،
تا زمانی که بازش نکنم و به اتمای داخلش نگاه نکنم.
|||||||atomy|||
یاد چی میفتید؟ درسته فیزیک کوانتوم.
||you think of|||quantum
آزمایش دو شکاف یانگ.
experiment||slit|
توی آزمایش دو شکاف، الکترونا رفتار عجیبی از خودشون نشون میدن.
|||slits|electrons||||||
در حالت عادی، خاصیت موجی از خودشون نشون میدن اما
|state|normal|property|wave|||||
به محض اینکه ما تصمیم میگیریم که تشخیص بدیم یه الکترون
|as soon as|||||||diagnosis|||
As soon as we decide to recognize an electron
از کدوم یکی از شکافها گذشته، یهو رفتار الکترون
||||gaps|||suddenly||
Through which one of the gaps has passed, the behavior of the electron
از حالت موجی به حالت ذرهای تغییر میکنه!
یعنی دقیقا مشاهدهی ما، چشم ما تعیین میکنه که یه ماده، چه رفتاری داشته باشه.
||observation|||||determines|||||substance||||
That is, exactly our observation, our eyes determine how a substance behaves.
پس نتیجهای که میخوام بگیرم اینه که ممکنه جهانی که
So the conclusion I want to draw is that it is possible that the world
شبیهسازی شده هم یه همچین ویژگیهایی داشته باشه،
||||||features|||
یعنی بهجای انجام پردازشای سنگین، فقط پردازشایی که نیاز هست، انجام بشه.
||||processing|||processing||are needed||done|
It means that instead of doing heavy processing, only the processing that is needed should be done.
چیزی که از همه مهمتره اینه که «من» که
||||is more important||||
داخل شبیهسازی هستم اصلا نباید متوجه این قضیه بشم.
||||||||matter|
خب پس بالاخره ما توی شبیهسازی داریم زندگی میکنیم یا نه؟
یه فیلسوف سوئدی به نام نیک باستروم (Nick Bostrom) سال 2003 یه مقاله نوشت به نام
|philosopher|||||Bostrom|Nick|Bostrom||||||
«آیا شما در یک شبیهسازی کامپیوتری زندگی میکنید؟»
بر اساس حرفای نیک باستروم، پنج تا فرضیه وجود داره که اگه همهی اینا درست باشن
||the words|good|Bostrom|||hypotheses|||||||||
میتونیم نتیجه بگیریم که ما احتمالا داریم داخل یه شبیه سازی زندگی میکنیم.
فرضیهی اول: آیا امکان شبیهسازی آگاهی وجود داره یا نه.
hypothesis|||whether|possibility|||awareness||||
The first hypothesis: Is it possible to simulate consciousness or not?
هیچکی دقیقا نمیدونه که آگاهی چیه.
nobody||knows||awareness|
No one knows exactly what consciousness is.
چی باعث میشه از کنار هم قرار گرفتن یه تعداد خیلی زیادی اتم، آگاهی بوجود بیاد؟
||||next to|||||||||||
چی باعث میشه مغز من نسبت به وجود خودش آگاه باشه؟
|||||||||aware|
اصلا میشه این آگاهی رو توی یه کامپیوتر پیشرفته شبیهسازی کرد یا نه؟
Can this awareness be simulated in an advanced computer or not?
فرضیهی دوم: تکنولوژی همینطور با سرعت به پیشرفتش ادامه میده.
hypothesis||||||||its progress||
اگه این فرض درست باشه، احتمالا توی جهان تمدنای پیشرفتهای
||assumption||||||civilizations||
هستن که کامپیوترایی با قدرت پردازش نامحدود دارن.
||||power|processing|unlimited|
شاید از سیستمایی مثل مغز ماتروشکا
||systemic|||matryoshka
که قبلا توضیح دادم استفاده میکنن تا یه جهان کاملو شبیهسازی کنن.
||||||||||perfect|||
فرضیهی سوم: تمدنای پیشرفته خودشونو نابود نمیکنن.
|||||themselves|destroy|
اگه نظرمون این باشه که تمدنای پیشرفته، خودشون خودشونو نابود میکنن،
|our opinion||||||||destroy|
دیگه بحث شبیهسازی همینجا تموم میشه چون اینجوری دیگه هیچ تمدنی نمیتونه
||||right here|||||||civilization|
اونقدر دوام بیاره که به اون حد از پیشرفت برسه که بتونه یه جهان کاملو شبیهسازی کنه.
|durability||||||||reaches||be able to|||perfect|||
It should last long enough to reach such a level of development that it can simulate a perfect world.
فرضیهی چهارم: تمدنهای فوق پیشرفته، دوس دارن شبیهسازی ایجاد کنن.
||fourth|||super||||||creation|
The fourth hypothesis: highly advanced civilizations like to create simulations.
دلیل اینکه چرا باید این کارو بکنن، ما نمیدونیم.
طبیعی هم هست که ندونیم.
it's natural||||we don't know
It is natural that we do not know.
شما فرض کنید مثلا باهوشترین مورچهی روی زمین، کنار یه شهربازی زندگی میکنه.
|assume|||smart||ant||||||amusement park||
Suppose, for example, that the smartest ant on earth lives next to an amusement park.
این مورچه براش سواله که آدما دارن چیکار میکنن.
|ant||question||people|are||
This ant is wondering what people are doing.
چرا سر صف وایمیسن و سوار وسیلههای شهربازی
||line|they stand||on|||
Why are you standing in line and riding the amusement park equipment?
میشن تا یه کم بترسن و هیجان داشته باشن.
they get||||to be scared||excitement||
They can be a little scared and excited.
شما هرچقدرم که سعی کنی بهش توضیح بدی هیچ درکی از این چیزا نداره.
|no matter how||effort||||||understanding||||
No matter how much you try to explain to him, he has no understanding of these things.
قضیهی ما و موجودات فوقپیشرفته هم همینجوریه.
the case||||beings|superior|||it's the same
در مقایسه با اونا ما مثل مورچه هستیم.
|comparison|||||ant|
این طرز فکر ما که اونا برای سرگرمی یا آزمایش علمی
|way|mind|||||entertainment|||
شبیهسازی انجام میدن شاید برای اونا خیلی طرز فکر احمقانهای باشه.
||||||them||way of||stupid||
پس اگه ما داخل یه شبیهسازی زندگی میکنیم که موجوات فوقپیشرفته
|||||||||||beings|super|
So if we live inside a simulation that is super advanced
ساختنش، احتمالا هیچوقت نمیتونیم درک کنیم که چرا این کارو کردن.
making it|||||||||||
Making it, we will probably never understand why they did it.
فرضیهی پنجم: اگه تعداد زیادی شبیهسازی وجود داشته باشه،
ما هم احتمالا داخل یکی از اونا هستیم.
اگه جهانای شبیهسازی شده وجود داشته باشن، احتمالا تعدادشون کم نیست.
|multiverses||||||||their number||
یعنی اون هوش برتری که تونسته این شبیهسازیا رو پیاده کنه
|||superiority|||||simulation|||
It means the superior intelligence that was able to implement these simulations
احتمالا به یه قدرت کامپیوتری نامحدودی دسترسی داره، برای همین ممکنه
|||power||unlimited|access||||
میلیونها یا حتی میلیاردها جهان شبیهسازی شده درست کرده باشه.
نیک باستروم توی این مقاله گفته شبیهسازی یه دنیای کامل
||||article||||||perfect
مثل دنیای ما قدرت محاسباتی خیلی بالایی میخواد
||||computational||high|
چون باید ذهن تمام انسانایی که تا حالا توش زندگی کردن باورش کنه.
||||humans|||||||it|
اما اگه یه مشکل یا خرابی توی شبیهسازی بوجود بیاد،
|||||malfunction||||occurs|
But if there is a problem or failure in the simulation,
سازندهش میتونه خیلی راحت قبل از اینکه قضیه لو بره،
||||||||the case|leak|get out
Its creator can easily before the matter is revealed.
حالت اون مغزایی که از شبیهسازی اطلاع پیدا کردنو تغییر بده.
||brain|||||||getting to know|change|
یا اینکه میتونه چند ثانیه برگرده عقبو
||||seconds||back
شبیهسازی رو طوری تغییر بده که دیگه اون مشکل پیش نیاد.
توی فیلم ماتریکس که بیشتر از بیست سال پیش
||The Matrix||||||
خیلی از این چیزا نشون داده شده.
ماتریکس رو من واقعا دوست دارم یعنی
به نظرم یکی از بهترین فیلمای تاریخه.
|||||movies|history
نژاد انسان توسط یه نژاد از ماشینای هوشمند اسیر شده که
race|human|by||race||machines|smart|captured||
از گرما و انرژی بدن انسانا استفاده میکنن، ولی ذهن انسانا
توی یه واقعیت مصنوعی به نام ماتریکس زندانی شده.
|||||||prisoner|
آدما زندگی روزانهی خودشونو انجام میدن بدون اینکه تشخیص بدن که
||daily|||||||realize||
در اصل دارن داخل یه شبیهسازی زندگی میکنن
|essentially||||||||
یه دنیای غیرواقعی! چون به سیستم عصبی بدن اصلیشون
|world|unreal||||nervous system||their main
دستگاههایی وصل شده که جلوی فهمیدن این قضیه رو میگیره.
devices||||||||||
ایلان ماسک هم نظر جالبی داره و فکر میکنه احتمال
|||||||||probability
اینکه ما توی یه شبیهسازی نباشیم، یک در میلیارده!
||||||are not|||a billion
ایلان ماسک میگه: «چهل سال پیش، ما بازی pong را داشتیم که از
||||||||Pong||||
Elon Musk says: "Forty years ago, we had the pong game that
دو مستطیل و یک نقطه تشکیل شده بود. بازیها آن موقع در این حد بودند.
|rectangles||||||||||||||
Two rectangles and one point were formed. The games were like this at that time.
حالا بعد از چهل سال، ما تصاویر شبیهسازیشدهی سهبعدی
||||||images||||||
Now, after forty years, we have 3D simulated images
بسیار واقعی داریم که میلیونها نفر همزمان در آن بازی میکنند.
|real|||||||||||
و این موضوع هر سال بهتر میشود.
شما با هر نرخ پیشرفتی که حساب کنید،
|||rate|progress|||
بازیهای آینده، از واقعیت، غیرقابل تشخیص خواهند بود.»
|||||unrecognizable|recognizable||
تمام این حرفا فعلا حدس و گمانایی هست که هیچ راهی برای اثباتش نداریم.
||talks|for now|guess||guesswork||||||its proof|
All these talks are currently guesses and speculations that we have no way to prove.
برای همین دانشمندای زیادی هم هستن که با این ایدهی شبیهسازی مخالفن.
||scientists|||||||||||are opposed
That's why there are many scientists who disagree with this simulation idea.
مساله اینه که چه ما انسانای واقعی باشیم که داریم روی یه سیارهی آبی
the issue|||||humans|||||||||
The issue is whether we are real humans living on a blue planet.
توی یه فضای خیلی بزرگ با سرعت خیلی زیاد حرکت میکنیم، چه شبیهسازی باشیم،
||space|||||||||||||
زیاد فرقی نمیکنه، هردوشون به اندازهی کافی عجیب و ترسناک هستن!
|||both of them||||||||
It doesn't make much difference, both are weird and scary enough!
تنها کاری که از دستمون برمیاد اینه که خوب زندگی کنیم،
||||our hands|we can do|||||
The only thing we can do is to live well,
با خودمون و با بقیه خوب باشیم، از همه مهمتر،
|||||||||most important
to be good to ourselves and to others, most importantly,
اگه واقعا داریم داخل یه شبیهسازی کامپیوتری زندگی میکنیم،
|||inside|||||||
امیدوار باشیم کسی پاش به کابل برق این کامپیوتر گیر نکنه!
|||leg||cable||||get stuck|
Let's hope that no one gets stuck in the power cable of this computer!
اگه این ویدیو رو دوس داشتی لایک فراموش نشه،
منتظر نظراتتون هستم و مث همیشه،
|your comments||||
بدون ترس، سوال بپرس و دنبال جواب باش!
without|||||||