×

Mes naudojame slapukus, kad padėtume pagerinti LingQ. Apsilankę avetainėje Jūs sutinkate su mūsų cookie policy.


image

Arantik | Science and Technology, خطاهای دیداری چطور اتفاق میفتن؟ (2)

خطاهای دیداری چطور اتفاق میفتن؟ (2)

بهرحال قضیه‌ی رنگ این لباس هنوزم که هنوزه به صورت کامل حل نشده!

مساله اینه که وقتی که مغز ما با یه چیز مبهم روبه‌رو میشه،

سعی می‌کنه اون نقاط خالی رو با چیزایی که بیشتر باهاش آشناست پر کنه.

اما یه نوع دیگه از این توهمات بینایی که خیلی عجیب و مرموزه، تصاویری هستن که

کاملا ثابتن، ولی وقتی که بهشون نگاه می‌کنیم انگار دارن حرکت می‌کنن.

این اتفاق به نام Illusory Motion یا Motion Illusion شناخته میشه، توهم حرکت.

این تصاویر تقریبا از دهه‌ی 1960 با اسم Op Art یا

Optical Art رایج شدن، هنر نوری، هنر دیداری.

آدمایی که توی این زمینه فعالیت می‌کردن، بیشتر سعی می‌کردن عکس‌هایی درست کنن که

وقتی که بهشون نگاه می‌کنی حس کنی اجزای تصویر دارن حرکت می‌کنن،

درحالیکه عکس اصلا نمی‌تونه حرکت داشته باشه.

از همون زمان، تا همین الان، ذهن دانشمندان درگیر

این مساله بوده که دقیقا چی باعث این اتفاق میشه.

حدسیات زیادی هم در موردش هست که نمیشه همه رو توی یه ویدیو

گفت، اما چیزی که هست اینه که هنوز این مساله صددرصد حل نشده.

احتمالا به خاطر اینه که دانش ما از طرز کار مغز خودمون هنوز خیلی خیلی کمه.

یکی از افرادی که خیلی روی این قضیه کار کرده،

یه روانشناس ژاپنیه به نام آکیوشی کیتائوکا (Akiyoshi Kitaoka)

که یه تعداد زیادی از این تصاویر متحرک درست کرده.

معروف‌ترین اثرش میشه گفت این تصویره به نام مارهای چرخان (Rotating Snakes).

با نگاه کردن به این اثر حس می‌کنیم بعضی از این دایره‌ها،

تو یه جهت می‌چرخن، بعضیاشون تو جهت مخالف.

یکی از توضیحاتی که برای این اتفاق وجود داره اینه که تضاد بین رنگ‌ها باعث این توهم میشه.

یعنی احتمالا رنگ سفید، یا کلا رنگ‌های روشن‌تر، گیرنده‌های شبکیه‌ی

چشم ما رو بیشتر تحریک می‌کنن نسبت به رنگ‌های سیاه یا کلا رنگ‌های تیره‌تر.

برای همین استفاده از رنگ‌هایی با تضاد بالا، کنار همدیگه، باعث میشه که وقتی

چشم ما روی این الگوها این طرف و اون طرف میره، مغز ما یه حرکت خیالی ببینه.

در مورد این تصویر و خیلی از تصاویر دیگه، الگویی که باعث این اتفاق میشه

معمولا اینجوریه: سفید، خاکستری روشن، سیاه، خاکستری تیره.

الگوی کلیش تقریبا یه همچین چیزیه، اما به‌جای اینا ممکنه از

رنگ‌های دیگه استفاده شده باشه، مثلا توی این تصویر، به‌جای خاکستری روشن

از زرد استفاده شده، یا به جای خاکستری تیره از آبی استفاده شده.

برای همین وقتی که سیاه و سفیدش کنیم بازم میشه حرکت رو توش دید،

چون چیزی که مهمه اون رنگ‌ها نیستن، اختلاف بین رنگ‌هاست.

پس احتمالا میشه گفت دو تا عامل اصلی که باعث این توهم حرکت میشه،

یکیش چیدن رنگ‌های متضاد با یه ترتیب مشخصی کنار همدیگه‌ست،

یکیشم حرکت چشمای ما روی بخش‌های مختلف این تصویره، به خاطر همینه که

وقتی که فقط روی یه نقطه از تصویر خیره میشیم، دیگه هیچ حرکتی دیده نمیشه.

آخرین گروه از این خطاهای دید که بررسی می‌کنیم،

تصاویری هستن که هیچ حرکت واقعی یا خیالی ندارن،

ولی ویژگی‌هایی دارن که باعث میشه ما در موردشون اشتباه کنیم.

به این گروه، میگن توهم‌های هندسی-اپتیکال (Geometrical-Optical lllusions).

مثلا این دو تا خط دقیقا هم‌اندازه هستن، اما وقتی که اجزای دیگه‌ای بهشون

اضافه می‌کنیم، مغز ما توی تشخیص اندازه‌شون دچار اشتباه میشه.

یکی از معروفاش، توهم هرینگ (Hering illusion)

هست که از دو تا خط موازی تشکیل شده.

وقتی که یه طرحی از خطوط متقاطع، زیر این خطوط موازی قرار می‌دیم،

یهو به نظر میاد که خم شدن، در صورتی که همچنان موازی‌ان.

برای این توهم هم دلایل مختلفی گفته شده که یکیشون اینه که

این خطوطی که توی مرکز به هم می‌رسن، به صورت ناخودآگاه توی ذهن ما

یه تصوری از پرسپکتیو ایجاد می‌کنن، یعنی مثل دنیای واقعی که خطوط،

توی عمق به هم می‌رسن، اینجا هم مغز ما حس می‌کنه که مرکز تصویر، عمق داره.

برای همین این دو تا خط موازی رو، نزدیک مرکز، خمیده می‌بینه.

مثل حالتی که شما جلوی یه چارچوب در ایستادید و چشماتون به وسط

دو طرف در که با هم موازی‌ان نزدیک‌تره، برای همین وسط رو

بازتر می‌بینید، بالا و پایین رو جمع‌تر می‌بینید.

این توهمات تصویری اینقدر انواع مختلفی دارن که اگه بخوایم

درباره‌ی همشون صحبت کنیم چند تا ویدیو لازم داره.

من فکر می‌کنم مطالعه روی این تصاویر عجیب اهمیت زیادی داره

چون که باعث میشه که بیشتر با محدودیت‌های خودمون آشنا بشیم.

به نظرم اگه بخواهیم درباره‌ی یه موضوع خاصی بحث کنیم

منطقی نیست که بگیم من اینطوری فکر می‌کنم، پس حتما درسته.

چون باهم دیدیم که توی یه نمونه‌ش که بینایی ما بود، چقدر احتمال خطا وجود داره،

چقدر احتمال داره که چیزی که من می‌بینم با چیزی که شما می‌بینید فرق داشته باشه،

یا حتی بدتر از اون، چیزی که همه‌مون می‌بینیم

فقط یه توهم غیرواقعی باشه که مغزمون برامون ساخته.

پس اگه بخوایم دقیق فکر کنیم و تصمیم‌گیری کنیم نیاز به یه ابزاری مثل

همون کالر پیکر داریم که کد رنگ‌ها رو بهمون نشون می‌داد.

این همون آزمایش‌ها و ابزارهای دقیق علمیه.

شما هم لطفا نظر خودتونو توی کامنت‌ها برام بنویسید،

تا ویدیوی بعدی یادت باشه که بدون هیچ ترسی سوال بپرس!


خطاهای دیداری چطور اتفاق میفتن؟ (2) Wie kommt es zu Sehfehlern? (2) How do visual errors happen? (2) Comment se produisent les erreurs visuelles ? (2) Hur uppstår visuella fel? (2)

بهرحال قضیه‌ی رنگ این لباس هنوزم که هنوزه به صورت کامل حل نشده!

مساله اینه که وقتی که مغز ما با یه چیز مبهم روبه‌رو میشه،

سعی می‌کنه اون نقاط خالی رو با چیزایی که بیشتر باهاش آشناست پر کنه.

اما یه نوع دیگه از این توهمات بینایی که خیلی عجیب و مرموزه، تصاویری هستن که

کاملا ثابتن، ولی وقتی که بهشون نگاه می‌کنیم انگار دارن حرکت می‌کنن.

این اتفاق به نام Illusory Motion یا Motion Illusion شناخته میشه، توهم حرکت.

این تصاویر تقریبا از دهه‌ی 1960 با اسم Op Art یا

Optical Art رایج شدن، هنر نوری، هنر دیداری.

آدمایی که توی این زمینه فعالیت می‌کردن، بیشتر سعی می‌کردن عکس‌هایی درست کنن که

وقتی که بهشون نگاه می‌کنی حس کنی اجزای تصویر دارن حرکت می‌کنن،

درحالیکه عکس اصلا نمی‌تونه حرکت داشته باشه.

از همون زمان، تا همین الان، ذهن دانشمندان درگیر

این مساله بوده که دقیقا چی باعث این اتفاق میشه.

حدسیات زیادی هم در موردش هست که نمیشه همه رو توی یه ویدیو

گفت، اما چیزی که هست اینه که هنوز این مساله صددرصد حل نشده.

احتمالا به خاطر اینه که دانش ما از طرز کار مغز خودمون هنوز خیلی خیلی کمه.

یکی از افرادی که خیلی روی این قضیه کار کرده،

یه روانشناس ژاپنیه به نام آکیوشی کیتائوکا (Akiyoshi Kitaoka)

که یه تعداد زیادی از این تصاویر متحرک درست کرده.

معروف‌ترین اثرش میشه گفت این تصویره به نام مارهای چرخان (Rotating Snakes).

با نگاه کردن به این اثر حس می‌کنیم بعضی از این دایره‌ها،

تو یه جهت می‌چرخن، بعضیاشون تو جهت مخالف.

یکی از توضیحاتی که برای این اتفاق وجود داره اینه که تضاد بین رنگ‌ها باعث این توهم میشه.

یعنی احتمالا رنگ سفید، یا کلا رنگ‌های روشن‌تر، گیرنده‌های شبکیه‌ی

چشم ما رو بیشتر تحریک می‌کنن نسبت به رنگ‌های سیاه یا کلا رنگ‌های تیره‌تر.

برای همین استفاده از رنگ‌هایی با تضاد بالا، کنار همدیگه، باعث میشه که وقتی

چشم ما روی این الگوها این طرف و اون طرف میره، مغز ما یه حرکت خیالی ببینه.

در مورد این تصویر و خیلی از تصاویر دیگه، الگویی که باعث این اتفاق میشه

معمولا اینجوریه: سفید، خاکستری روشن، سیاه، خاکستری تیره.

الگوی کلیش تقریبا یه همچین چیزیه، اما به‌جای اینا ممکنه از

رنگ‌های دیگه استفاده شده باشه، مثلا توی این تصویر، به‌جای خاکستری روشن

از زرد استفاده شده، یا به جای خاکستری تیره از آبی استفاده شده.

برای همین وقتی که سیاه و سفیدش کنیم بازم میشه حرکت رو توش دید،

چون چیزی که مهمه اون رنگ‌ها نیستن، اختلاف بین رنگ‌هاست.

پس احتمالا میشه گفت دو تا عامل اصلی که باعث این توهم حرکت میشه،

یکیش چیدن رنگ‌های متضاد با یه ترتیب مشخصی کنار همدیگه‌ست،

یکیشم حرکت چشمای ما روی بخش‌های مختلف این تصویره، به خاطر همینه که

وقتی که فقط روی یه نقطه از تصویر خیره میشیم، دیگه هیچ حرکتی دیده نمیشه.

آخرین گروه از این خطاهای دید که بررسی می‌کنیم،

تصاویری هستن که هیچ حرکت واقعی یا خیالی ندارن،

ولی ویژگی‌هایی دارن که باعث میشه ما در موردشون اشتباه کنیم.

به این گروه، میگن توهم‌های هندسی-اپتیکال (Geometrical-Optical lllusions).

مثلا این دو تا خط دقیقا هم‌اندازه هستن، اما وقتی که اجزای دیگه‌ای بهشون

اضافه می‌کنیم، مغز ما توی تشخیص اندازه‌شون دچار اشتباه میشه.

یکی از معروفاش، توهم هرینگ (Hering illusion)

هست که از دو تا خط موازی تشکیل شده.

وقتی که یه طرحی از خطوط متقاطع، زیر این خطوط موازی قرار می‌دیم،

یهو به نظر میاد که خم شدن، در صورتی که همچنان موازی‌ان.

برای این توهم هم دلایل مختلفی گفته شده که یکیشون اینه که

این خطوطی که توی مرکز به هم می‌رسن، به صورت ناخودآگاه توی ذهن ما

یه تصوری از پرسپکتیو ایجاد می‌کنن، یعنی مثل دنیای واقعی که خطوط،

توی عمق به هم می‌رسن، اینجا هم مغز ما حس می‌کنه که مرکز تصویر، عمق داره.

برای همین این دو تا خط موازی رو، نزدیک مرکز، خمیده می‌بینه.

مثل حالتی که شما جلوی یه چارچوب در ایستادید و چشماتون به وسط

دو طرف در که با هم موازی‌ان نزدیک‌تره، برای همین وسط رو

بازتر می‌بینید، بالا و پایین رو جمع‌تر می‌بینید.

این توهمات تصویری اینقدر انواع مختلفی دارن که اگه بخوایم

درباره‌ی همشون صحبت کنیم چند تا ویدیو لازم داره.

من فکر می‌کنم مطالعه روی این تصاویر عجیب اهمیت زیادی داره

چون که باعث میشه که بیشتر با محدودیت‌های خودمون آشنا بشیم.

به نظرم اگه بخواهیم درباره‌ی یه موضوع خاصی بحث کنیم

منطقی نیست که بگیم من اینطوری فکر می‌کنم، پس حتما درسته.

چون باهم دیدیم که توی یه نمونه‌ش که بینایی ما بود، چقدر احتمال خطا وجود داره،

چقدر احتمال داره که چیزی که من می‌بینم با چیزی که شما می‌بینید فرق داشته باشه،

یا حتی بدتر از اون، چیزی که همه‌مون می‌بینیم

فقط یه توهم غیرواقعی باشه که مغزمون برامون ساخته.

پس اگه بخوایم دقیق فکر کنیم و تصمیم‌گیری کنیم نیاز به یه ابزاری مثل

همون کالر پیکر داریم که کد رنگ‌ها رو بهمون نشون می‌داد. We have the same color figure that showed us the color code.

این همون آزمایش‌ها و ابزارهای دقیق علمیه.

شما هم لطفا نظر خودتونو توی کامنت‌ها برام بنویسید،

تا ویدیوی بعدی یادت باشه که بدون هیچ ترسی سوال بپرس!