×

We gebruiken cookies om LingQ beter te maken. Als u de website bezoekt, gaat u akkoord met onze cookiebeleid.

image

Who is She?, درس بیست و پنجم

درس بیست و پنجم

روژین : من نمی تونم به یاد بیارم همه چیزهایی رو که در مدرسه یاد گرفتم. من که چیزهای خاصی برای فراموش کردن ندارم.

سوسن : من هم همینطور. به هر حال من از شیوه های آموزش زبان در مدرسه متنفر بودم و باعث میشد که من در برابر یادگیری زبان مقاومت کنم.

روژین : مطمئنم این در مورد خیلی از مردم صدق می کنه.

سوسن : بله، مردم باید با لذت زبان رو یاد بگیرن. مردم باید دست از مقاومت در برابر یاد گرفتن زبان بردارن و طبیعی اونو یاد بگیرن.

روژین : خب فکر کنم این برای تو خیلی خوب جواب داده.

سوسن : بله قطعاً. اینو به من یاد داد و برای همین اجازه دادم که داخل آپارتمان من زندگی کنه.

روژین : بنابراین تو در مقابل مسعود هم هیچ مقاومتی نکردی! سوسن : منظور تو چیه؟ مسعود دوست پسر من نیست. ما روی یه تخت با هم نمی خوابیم.

روژین : تو لطف کردی که گذاشتی داخل آپارتمانت بمونه.

سوسن : این کار به نفع خودم هم بود. مکالمه رایگان فارسی با او داشتم موقع صبحانه و ناهار. بعضی موقع ها با هم می رفتیم مهمونی.

روژین : فکر کنم این قضیه به زبان فارسی تو کمک کرد.

سوسن : بله، ولی الان می خوام که از اینجا بره. من دیگه به او نیازی ندارم و علاوه بر این داره میره روی مخم.

روژین : چرا همچین حرفی می زنی؟ چرا نمی خوای دیگه اینجا بمونه؟

سوسن : خیلی شلخته است. کاراشو خودش انجام نمیده و همیشه لباس های کثیفش دور و بر ریخته.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

درس بیست و پنجم lesson|twenty|and|fifth Die fünfundzwanzigste Lektion Lesson Twenty-Five Leçon vingt-cinq Dwudziesta piąta lekcja A vigésima quinta lição Yirmi beşinci ders

روژین : من نمی تونم به یاد بیارم همه چیزهایی رو که در مدرسه یاد گرفتم. من که چیزهای خاصی برای فراموش کردن ندارم. Rojin|I|not|can|to|memory|bring|all|things|that|that|in|school|learned|I got|I|that|things|specific|for|forgetting|to do|I don't have Rogin: I can not remember everything I learned at school, I do not have any special things to forget. Rojin : Je ne peux pas me souvenir de toutes les choses que j'ai apprises à l'école. Je n'ai rien de spécial à oublier.

سوسن : من هم همینطور. به هر حال من از شیوه های آموزش زبان در مدرسه متنفر بودم و باعث میشد که من در برابر یادگیری زبان مقاومت کنم. Susan|I||likewise|at|every|case|I|from|methods||teaching|language|in|school|hated|was|and|caused|it made|that|I|in|against|learning|language|resistance|do Suzanne: Likewise, however, I hated the language teaching methods at school and made me resist language learning. Soussane : Moi aussi. De toute façon, je détestais les méthodes d'enseignement des langues à l'école, et cela me faisait résister à l'apprentissage des langues. 수잔: 나도 마찬가지야. 어쨌든 저는 학교에서 언어를 가르치는 방식이 싫었고, 그것이 언어를 배우는 것을 거부하게 만들었습니다.

روژین : مطمئنم این در مورد خیلی از مردم صدق می کنه. Rojin|I'm sure|this|in|case|many|of|people|applies|present tense marker|does Rogin: I'm sure this applies to a lot of people. Rojin : Je suis sûr que c'est vrai pour beaucoup de gens. Rozhin: 나는 이것이 많은 사람들에게 적용된다고 확신합니다.

سوسن : بله، مردم باید با لذت زبان رو یاد بگیرن. مردم باید دست از مقاومت در برابر یاد گرفتن زبان بردارن و طبیعی اونو یاد بگیرن. Susan|yes|people|should|with|pleasure|language|it|learning|they take|people|should|hand|from|resistance|in|against|learning|taking|language|they put down|and|naturally|it|learning|they take Lily: Yes, people have to learn language with pleasure, people must stop resistance to learning the language and learn natural. Susan : Oui, les gens devraient apprendre la langue avec plaisir. Les gens doivent arrêter de résister à l'apprentissage de la langue et l'apprendre naturellement.

روژین : خب فکر کنم این برای تو خیلی خوب جواب داده. Rojin|well|think|I guess|this|for|you|very|well|answer|has worked Rogin: Well, I think it's okay for you. Rojin : Eh bien, je pense que c'est une très bonne réponse pour vous.

سوسن : بله قطعاً. اینو به من یاد داد و برای همین اجازه دادم که داخل آپارتمان من زندگی کنه. Susan|yes|certainly|this|to|me|learned|taught|and|for|this reason|permission|I gave|to|inside|apartment|my|live|he/she does Lily: Yes, it definitely taught me this and allowed me to live inside my apartment. Susan : Oui, définitivement. Il m'a appris cela et je l'ai donc laissé vivre dans mon appartement.

روژین : بنابراین تو در مقابل مسعود هم هیچ مقاومتی نکردی! Rojin|therefore|you|in|front of|Masoud|also|any|resistance|did not make Rogin: So you did not resist Massoud! Rojin : Donc tu n'as pas résisté à Massoud non plus ! سوسن : منظور تو چیه؟ مسعود دوست پسر من نیست. ما روی یه تخت با هم نمی خوابیم. Susan|meaning|you|what|Masoud|friend|boy|I|is not|we|on|one|bed|with|each other|not|sleep Lily: What do you mean? Massoud is not my boyfriend, we do not sleep together on a bed. Suzanne : Qu'est-ce que tu veux dire ? Massoud n'est pas mon petit ami. Nous ne dormons pas sur le même lit.

روژین : تو لطف کردی که گذاشتی داخل آپارتمانت بمونه. Rojin|you|kindness|did|that|you let|inside|your apartment|stay Rogin: You're grateful that you stayed inside your apartment. Rojin : Vous avez eu la gentillesse de la laisser rester à l'intérieur de votre appartement.

سوسن : این کار به نفع خودم هم بود. مکالمه رایگان فارسی با او داشتم موقع صبحانه و ناهار. بعضی موقع ها با هم می رفتیم مهمونی. Susan|this|work|to|benefit|myself|also|was|conversation|free|Persian|with|him|I had|during|breakfast||lunch|some|times|plural marker|with|each other|past tense marker|we went|party Suzanne: It was in my own favor, I had a free Persian conversation with him. At breakfast and lunch, we sometimes went together for a party. Sosan : Cela m'a aussi été bénéfique. J'avais une conversation gratuite en persan avec lui pendant le petit-déjeuner et le déjeuner. Parfois, nous allions ensemble à des fêtes. 수스ان: 나에게도 도움이 되었습니다. 아침과 점심 식사 시간에 그와 무료로 페르시아어 대화를 나눴습니다. 때로는 파티에 함께 참석하기도 했습니다.

روژین : فکر کنم این قضیه به زبان فارسی تو کمک کرد. Rojin|think|I think|this|issue|in|language|Persian|you|help|past tense of help Rogin: I think this contributed to your Farsi language. Rojin : Je pense que cette situation t'a aidé avec la langue persane. 로자인: 아마도 페르시아어로 말하는 것이 도움이 되었을 것 같아요.

سوسن : بله، ولی الان می خوام که از اینجا بره. من دیگه به او نیازی ندارم و علاوه بر این داره میره روی مخم. Susan|yes|but|now|I|want|to|from|here|leave|I|no longer|to|he|need|don't have|and|in addition|on|this|he is|going|on|my nerves Lily: Yes, but now I want to go from here, I do not need him anymore, and plus, he's getting on my nerves. Sosan : Oui, mais maintenant je veux qu'il parte d'ici. Je n'ai plus besoin de lui et de plus, il commence à m'embêter. 수스ان: 네, 그렇지만 지금은 그가 여기서 떠나기를 원합니다. 더 이상 그에게 필요가 없고, 더군다나 그가 나를 신경 쓰지 않고 떠나려 하고 있습니다.

روژین : چرا همچین حرفی می زنی؟ چرا نمی خوای دیگه اینجا بمونه؟ Rojin|why|such|thing|||why|||anymore|here|to stay Rogin: Why do you say that? Why do not you want to stay here anymore? Rojin : Pourquoi tu dis ça ? Pourquoi ne veux-tu plus rester ici ? 로ژین : 왜 그런 말을 하는 거야? 왜 더 이상 여기에 머물고 싶지 않아?

سوسن : خیلی شلخته است. کاراشو خودش انجام نمیده و همیشه لباس های کثیفش دور و بر ریخته. Susan|very|messy|is|her tasks|she|does|not|and||||his dirty|||about|thrown Lily: He is very sloppy, does not do her own work, and he always has dirty clothes all around. Sosan : Elle est très désordonnée. Elle ne fait pas sa propre vaisselle et laisse toujours ses vêtements sales traîner autour. سوسن : 매우 부주의해. 스스로 일을 처리하지 않고 항상 더러운 옷을 놔두고 다닌다.