×

We gebruiken cookies om LingQ beter te maken. Als u de website bezoekt, gaat u akkoord met onze cookiebeleid.

image

The Iranians, Eli

Eli

سلام. من الهه هستم. دوستام بهم میگن الی. چهل و دو سالمه. من تصویرگر کتاب های کودک و نوجوان هستم توی ایران.

من تا پنج سالگی ایران زندگی نمی کردم. باکو زندگی می کردم. باکو یه زمانی مال ایران بوده. ولی بعد ازش جدا شده. و جزو اتحاد جماهیر شوروی بود، اون موقع که هنوز جدا نشده بود از اتحاد جماهیر شوروی.

و بعد من وقتی پنج سالم بود با خانواده ام اومدیم ایران. من تا اون موقع نه فارسی بلد بودم، نه ایران رو دیده بودم، نه خیلی چیز زیادی راجع به ایران می دونستم. ولی خیلی زود فارسی رو یاد گرفتم. چون که می رفتم توی کوچه و با بچه ها بازی می کردم. و خیلی طبیعی و سریع فارسی رو یاد گرفتم. حتی خیلی زودتر از خواهر و برادرهای بزرگ تر از خودم.

اون موقع زمان جنگ بود. و خیلی فضا پر از اضطراب، خبرهای جنگ، خبرهای بد، کشته هایی که از جنگ میومد، رنگ سیاه همه جا، خیلی لباسا سیاه بود. زنای چادری سیاه خیلی برای من عجیب بود. ندیده بودم همه زنا یه شکل چادر سیاه بپوشن.

و توی این فضا بچگی مون گذشت. و خیلی اتفاق های شاد و خوشحال توی زندگی مون کم بود. تا اینکه حالا کم کم فضا عوض شد بعد از جنگ.

من مدرسه رفتم. و تو مدرسه هم خیلی درسم خوب بود. و چون نقاشیم هم خیلی خوب بود، خیلی معلم ها منو دوست داشتن. تو مسابقات نقاشی شرکت می کردم. جایزه می بردم و یا برای بچه های دیگه نقاشی می کشیدم.

و توی مدرسه تا آخر دبیرستان ریاضی خوندم. توی سال های دبیرستان ریاضی خوندم. ولی همیشه می دونستم که دوست دارم هنر رو ادامه بدم. با اینکه خیلی خانواده ها دوست نداشتن که بچه هاشون هنر بخونن، و دوست داشتن که مهندسی یا پزشکی بخونن، ولی خب مادر من هیچ وقت مخالفت نکرد.

و من رفتم کنکور هنر دادم. و خیلی رتبه خوبی هم آوردم. تو یکی از بهترین دانشگاه های تهران قبول شدم. و شروع کردم به گرافیک خوندن.

گرافیک رو انتخاب کردم. چون می دونستم که می خوام کار کنم، و می خوام پول درآرم، و از نقاشی توی ایران نمیشه پول درآورد. یا حداقل اون موقع نمیشد. ولی در طول درس خوندن شروع کردم جاهای مختلف کار کردن.

مثلا اولین بار رفتن تو یه استودیویی که تازه اینجا توی ایران تاسیس شده بود شروع کردم انیمیشن دوبعدی کار کردن و انیمیشن تجربه کردن. بعد توی استودیوهای گرافیک، گرافیک تبلیغاتی کار کردم یه ذره. یه ذره با انتشاراتی ها کتاب و مجله درست کردم. و خلاصه همه این چیزا رو تجربه کردم. اون قدی گرافیست نبود که مثلا به ما ها که دانشجو بودیم کار نرسه. به ما کار می دادن و پول هم می دادن تازه بهمون.

و خیلی چیزا رو بیرون از دانشگاه یاد گرفتم. و بعد، سال ها که کار کردم، دیگه احساس کردم تهران خیلی منو داره خسته می کنه. چون خیلی شهر شلوغیه. و خیلی هواش خیلی آلوده است. و ترافیک داره. و من احساس می کردم اونجا خیلی دارم خسته میشم.

تصمیم گرفتم با کمک یکی از دوستام یه خونه کوچیک تو یکی از شهرهای شمال ایران که خیلی سرسبزه و خیلی خلوت تر از تهران یه خونه کوچیک گرفتم. و تنهایی اسباب کشی کردم اومدم اینجا. که خیلی معمول نیست برای دخترای ایرانی که برن تنها یه جایی شروع کنن زندگی کردن. اولش برام سخت بود، ولی خب بعد دیگه کم کم عادی شد.

یه گربه هفت ساله هم دارم که از بچگی از تو خیابون پیداش کردم. و بزرگش کردم. و با همدیگه داریم زندگی می کنیم.

من الان دارم تصویرگری کتاب کودک و نوجوان کار می کنم. بیشتر کارم شامل اینه. و چرا این رشته رو انتخاب کردم؟ این کارو انتخاب کردم؟ چون اولا که من قصه ها رو خیلی دوست دارم. وقتی که قصه می خونم اصلا از تمام زندگی جدا میشم. و قصه به نظر من باعث میشه که ما زندگی رو خیلی بهتر بفهمیم.

دو اینکه وقتی که دارم تصویرگری می کنم برای بچه ها مستقیم با بچه ها حرف می زنم. و یه قسمتی از قصه رو من براشون تعریف می کنم. و یه قسمتی از منم همیشه یه ذره بچه می مونه که با بچه های دیگه حرف بزنه.

من خیلی روش های تصویرگری رو کار کردم. اونقدی تخصصی نشده تصویرگری توی ایران که ما فقط تو یه زمینه کار کنیم. من تصویرگری برای مدرسه ها کار کردم، برای کارای سرگرمی کتابای سرگرم کننده کار کردم، برای کتابای طنز کار کردم، برای کتابای نوجوان کار کردم. و تازه داره این فرهنگ توی ایران جا میفته و داره گسترش پیدا می کنه که تصویر هم یک زبانه.

و میشه با تصویر حرف زد. و تنها نوشتن و کلمه نیست که می تونه حرف بزنه. این تازه داره جایگاه تصویرگری و گرافیک توی ایران جا میفته. و قبول میشه. و شناخته میشه.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Eli My God Eli Eli eli Éli Eli イーライ Eli Eli Eli Эли Eli

سلام. Hello. من الهه هستم. I am Eli. Je suis la déesse. دوستام بهم میگن الی. |to me|"call me"|Ellie Meine Freunde nennen mich Eli. My friends call me Eli. Mes amis m'appellent Eli. چهل و دو سالمه. |||I am 42 Ich bin zweiundvierzig Jahre alt. I am forty-two years old. J'ai quarante deux ans. من تصویرگر کتاب های کودک و نوجوان هستم توی ایران. |illustrator|||children||young adult||| Ich bin Illustratorin von Büchern für Kinder und Jugendliche im Iran. I am an illustrator of children and youth's books in Iran. Je suis illustratrice de livres pour enfants et adolescents en Iran.

من تا پنج سالگی ایران زندگی نمی کردم. Ich habe erst mit fünf Jahren im Iran gelebt. Until I was five years old, I did not live in Iran . Je n'ai vécu en Iran qu'à l'âge de cinq ans. باکو زندگی می کردم. Baku||| Ich habe in Baku gelebt. I lived in Baku. J'ai vécu à Bakou. باکو یه زمانی مال ایران بوده. Baku|||belonged to|Iran| Baku gehörte einst zum Iran. Baku once belonged to Iran. Bakou appartenait autrefois à l'Iran. ولی بعد ازش جدا شده. Aber dann hat er mit ihr Schluss gemacht. But later it got separated. Mais ensuite, il a rompu avec elle. و جزو اتحاد جماهیر شوروی بود، اون موقع که هنوز جدا نشده بود از اتحاد جماهیر شوروی. |part of|Soviet Union|Soviet Union|Soviet Union|||at that time||still|separate|hadn't separated||||Soviet Republics|Soviet Union Und es war Teil der Sowjetunion, als es sich noch nicht von der Sowjetunion getrennt hatte. And it was part of the Soviet Union, at that time it had not yet separated from the Soviet Union. Et il faisait partie de l'Union soviétique, alors qu'il ne s'était pas encore séparé de l'Union soviétique.

و بعد من وقتی پنج سالم بود با خانواده ام اومدیم ایران. ||||||||my family||came to| Und dann kam ich mit meiner Familie im Alter von fünf Jahren in den Iran. And then I came to Iran with my family when I was five years old. Et puis je suis venu en Iran avec ma famille quand j'avais cinq ans. من تا اون موقع نه فارسی بلد بودم، نه ایران رو دیده بودم، نه خیلی چیز زیادی راجع به ایران می دونستم. |||||||||||||||||about||||I didn't know Bis dahin konnte ich kein Farsi, ich hatte den Iran nicht gesehen, ich wusste nicht viel über den Iran. At the time, I did not know Persian, I had not seen Iran, I did not know much about Iran. Jusque-là, je ne connaissais pas le farsi, je n'avais pas vu l'Iran, je ne connaissais pas grand-chose à l'Iran. ولی خیلی زود فارسی رو یاد گرفتم. Aber ich habe sehr bald Persisch gelernt. But I learned Persian very quickly. Mais j'ai appris le persan très tôt. چون که می رفتم توی کوچه و با بچه ها بازی می کردم. |||||alley||||||| Weil ich früher auf die Straße ging und mit den Kindern spielte. Because I went to an alley and played with children. Parce que j'avais l'habitude d'aller dans la rue et de jouer avec les enfants. و خیلی طبیعی و سریع فارسی رو یاد گرفتم. ||naturally|||||| Und ich habe Persisch ganz natürlich und schnell gelernt. And I learned Persian very naturally and quickly. Et j'ai appris le persan très naturellement et rapidement. حتی خیلی زودتر از خواهر و برادرهای بزرگ تر از خودم. ||||sister||my older siblings|||| Sogar viel früher als meine älteren Geschwister. Even quicker than my older siblings. Même beaucoup plus tôt que mes frères et sœurs aînés.

اون موقع زمان جنگ بود. |that time||| Es war eine Zeit des Krieges. At that time it was war times. C'était un temps de guerre. و خیلی فضا پر از اضطراب، خبرهای جنگ، خبرهای بد، کشته هایی که از جنگ میومد، رنگ سیاه همه جا، خیلی لباسا سیاه بود. ||space|||anxiety|news||||dead bodies|||||coming from||||||clothes|| Und die Atmosphäre war voller Angst, Kriegsnachrichten, schlechte Nachrichten, Kriegstote, überall schwarze Farbe, viele schwarze Kleidung. And there was a lot of anxiety, news of war, bad news, war casualties, black everywhere, a lot of black clothes. Et l'atmosphère était pleine d'anxiété, de nouvelles de guerre, de mauvaises nouvelles, de morts à la guerre, de couleur noire partout, de nombreux vêtements noirs. زنای چادری سیاه خیلی برای من عجیب بود. adultery|wearing a chador|||||strange| Schwarz verschleierter Ehebruch war für mich sehr seltsam. The black chador was very strange to me. L'adultère avec le voile noir m'était très étrange. ندیده بودم همه زنا یه شکل چادر سیاه بپوشن. hadn't seen|||women|all||||wear Ich hatte noch nie gesehen, dass alle Frauen den gleichen schwarzen Schleier trugen. I had not seen women wear a such black chadors. Je n'avais jamais vu toutes les femmes porter le même voile noir.

و توی این فضا بچگی مون گذشت. ||||||passed Und unsere Kindheit ist in diesem Raum vergangen. And in this atmosphere we spent our childhood. Et notre enfance s'est passée dans cet espace. و خیلی اتفاق های شاد و خوشحال توی زندگی مون کم بود. ||||happy||||||| Und es gab nur wenige glückliche Ereignisse in unserem Leben. And there were very few happy and joyful events in our lives. Et il y a eu peu d'événements heureux dans notre vie. تا اینکه حالا کم کم فضا عوض شد بعد از جنگ. ||now|||||||| Bisher hat sich die Atmosphäre nach dem Krieg allmählich verändert. Until now, the atmosphere has gradually changed after the war. Jusqu'à présent, l'atmosphère a peu à peu changé après la guerre.

من مدرسه رفتم. Ich ging zur Schule. I went to school. Je suis allé à l'école. و تو مدرسه هم خیلی درسم خوب بود. Und ich war sehr gut in der Schule. And I did very well in school. Et j'étais très bon à l'école. و چون نقاشیم هم خیلی خوب بود، خیلی معلم ها منو دوست داشتن. ||we are artists|||||||||| Und weil ich sehr gut zeichnen konnte, mochten mich viele Lehrer. And because my painting was so good, a lot of teachers liked me. Et parce que mon dessin était très bon, beaucoup de professeurs m'aimaient. تو مسابقات نقاشی شرکت می کردم. |the competitions|||| Ich nahm an Zeichenwettbewerben teil. I participated in painting competitions. J'ai participé à des concours de dessin. جایزه می بردم و یا برای بچه های دیگه نقاشی می کشیدم. the prize||would win||||||||| Ich habe Preise gewonnen oder Bilder für andere Kinder gemalt. I would win prizes or draw for other children. J'ai gagné des prix ou fait des dessins pour d'autres enfants.

و توی مدرسه تا آخر دبیرستان ریاضی خوندم. |||||high school|Math (1)| Und ich habe in der Schule bis zum Ende der Highschool Mathematik studiert. And I studied math at school until the end of high school. Et j'ai étudié les maths à l'école jusqu'à la fin du lycée. توی سال های دبیرستان ریاضی خوندم. |||high school|| Ich habe in der High School Mathematik studiert. I studied math during my high school years. J'ai étudié les mathématiques au lycée. ولی همیشه می دونستم که دوست دارم هنر رو ادامه بدم. Aber ich wusste immer, dass ich die Kunst weiterführen möchte. But I always knew I wanted to pursue art. Mais j'ai toujours su que j'aimerais continuer l'art. با اینکه خیلی خانواده ها دوست نداشتن که بچه هاشون هنر بخونن، و دوست داشتن که مهندسی یا پزشکی بخونن، ولی خب مادر من هیچ وقت مخالفت نکرد. ||||||not having||||||||||engineering||medicine||||||||opposition| Obwohl es vielen Familien nicht gefällt, dass ihre Kinder Kunst studieren und sie lieber Ingenieurwesen oder Medizin studieren, hatte meine Mutter nie Einwände. Although many families did not want their children to study art and wanted them to study engineering or medicine, but my mother never objected. Même si de nombreuses familles n'aimaient pas que leurs enfants étudient l'art et voulaient qu'ils étudient l'ingénierie ou la médecine, ma mère ne s'y est jamais opposée.

و من رفتم کنکور هنر دادم. Und ich ging zur Kunstprüfung. And I went to the entrance exam for art. Et je suis allé à l'examen d'art. و خیلی رتبه خوبی هم آوردم. ||rank||| Und ich habe einen sehr guten Rang erreicht. And I got a very good score. Et j'ai obtenu un très bon classement. تو یکی از بهترین دانشگاه های تهران قبول شدم. Ich wurde an einer der besten Universitäten in Teheran angenommen. I was accepted into one of the best universities in Tehran. J'ai été accepté dans l'une des meilleures universités de Téhéran. و شروع کردم به گرافیک خوندن. ||I started||graphics|studying Und ich fing an, Grafiken zu lesen. And I started studying graphic design. Et j'ai commencé à lire des graphiques.

گرافیک رو انتخاب کردم. Ich habe mich für Grafiken entschieden. I chose graphics design. J'ai choisi les graphismes. چون می دونستم که می خوام کار کنم، و می خوام پول درآرم، و از نقاشی توی ایران نمیشه پول درآورد. ||||||||||||I earn||||||||earn Weil ich wusste, dass ich arbeiten und Geld verdienen wollte, und mit Malen kann man im Iran kein Geld verdienen. Because I knew I wanted to work, and I wanted to make money, and I could not make money from painting in Iran. Parce que je savais que je voulais travailler, et que je voulais gagner de l'argent, et on ne peut pas gagner d'argent en peignant en Iran. یا حداقل اون موقع نمیشد. |at least||| Zumindest konnte es dann nicht sein. Or at least not then. Ou du moins cela ne pouvait pas être alors. ولی در طول درس خوندن شروع کردم جاهای مختلف کار کردن. Aber während meines Studiums begann ich, an verschiedenen Orten zu arbeiten. But during my studies I started working in different places. Mais pendant mes études, j'ai commencé à travailler dans différents endroits.

مثلا اولین بار رفتن تو یه استودیویی که تازه اینجا توی ایران تاسیس شده بود شروع کردم انیمیشن دوبعدی کار کردن و انیمیشن تجربه کردن. ||||||studio||||||established|||||animation|two-dimensional|working|||animation|| Als ich zum Beispiel zum ersten Mal in ein Studio ging, das gerade hier im Iran gegründet wurde, begann ich, an 2D-Animationen zu arbeiten und mit Animationen zu experimentieren. For example, the first time I went to a studio that had just been established here in Iran, I started working on two-dimensional animation and experimenting with animation. Par exemple, la première fois que je suis allé dans un studio qui venait de s'établir ici en Iran, j'ai commencé à travailler sur l'animation 2D et à expérimenter l'animation. بعد توی استودیوهای گرافیک، گرافیک تبلیغاتی کار کردم یه ذره. ||the studios|||advertising graphics||||a little Dann habe ich eine Zeit lang in Grafikstudios gearbeitet und Werbegrafiken erstellt. Then I worked in graphic studios, advertising graphics, for a while. Ensuite, j'ai travaillé dans des studios graphiques, des graphismes publicitaires un peu. یه ذره با انتشاراتی ها کتاب و مجله درست کردم. |||publishers||||magazine|| Ich habe einige Bücher und Zeitschriften mit Verlagen gemacht. I worked a little with publishers to create books and magazines. J'ai fait quelques livres et magazines avec des éditeurs. و خلاصه همه این چیزا رو تجربه کردم. |summary|||||| Und kurz gesagt, ich habe all diese Dinge erlebt. I experienced all these things in summary. Et en bref, j'ai vécu toutes ces choses. اون قدی گرافیست نبود که مثلا به ما ها که دانشجو بودیم کار نرسه. |that tall|graphic designer|||||||||||reach us Er hatte nicht die Größe eines Grafikers, was zum Beispiel für uns Studenten nicht funktionieren würde. He was not a tall graphic designer who couldn't do the work for us as students. Il n'était pas à la hauteur d'un graphiste, ce qui ne marcherait pas pour nous, qui étions étudiants, par exemple. به ما کار می دادن و پول هم می دادن تازه بهمون. |||||||||||to us Sie geben uns Jobs und geben uns Geld. They would give us work and money on top of that. Ils nous donnent des emplois et nous donnent de l'argent.

و خیلی چیزا رو بیرون از دانشگاه یاد گرفتم. Und ich habe viele Dinge außerhalb der Universität gelernt. And I learned a lot of things outside of university. Et j'ai appris beaucoup de choses en dehors de l'université. و بعد، سال ها که کار کردم، دیگه احساس کردم تهران خیلی منو داره خسته می کنه. Und dann, nach vielen Jahren der Arbeit, hatte ich das Gefühl, dass Teheran mich sehr ermüdet. And then, after years of working, I felt that Tehran was really wearing me out. Et puis, après avoir travaillé de nombreuses années, j'ai senti que Téhéran me fatiguait beaucoup. چون خیلی شهر شلوغیه. |||crowdedness Weil die Stadt sehr überfüllt ist. Because the city is so crowded. Parce que la ville est très fréquentée. و خیلی هواش خیلی آلوده است. ||air||polluted| Und die Luft ist sehr verschmutzt. And the air is very polluted. Et l'air est très pollué. و ترافیک داره. Und es gibt Verkehr. And a lot of traffic. Et il y a du trafic. و من احساس می کردم اونجا خیلی دارم خسته میشم. ||||I was||||| Und ich hatte das Gefühl, dass ich dort sehr müde wurde. And I felt very tired there. Et je sentais que je devenais très fatigué là-bas.

تصمیم گرفتم با کمک یکی از دوستام یه خونه کوچیک تو یکی از شهرهای شمال ایران که خیلی سرسبزه و خیلی خلوت تر از تهران یه خونه کوچیک گرفتم. ||||||||||||||||||greenery|||quieter||||||| Ich beschloss, mit Hilfe eines meiner Freunde ein kleines Haus in einer der Städte im Norden Irans zu kaufen, die sehr grün und viel ruhiger als Teheran ist. With the help of a friend, I decided to buy a small house in one of the cities in northern Iran, which is very green and much more secluded than Tehran. J'ai décidé d'acheter une petite maison avec l'aide d'un de mes amis dans une des villes du nord de l'Iran, qui est très verte et beaucoup plus calme que Téhéran. و تنهایی اسباب کشی کردم اومدم اینجا. |loneliness|caused|moving||| Und ich bin alleine umgezogen und hierher gekommen. And I moved alone, came here. Et j'ai déménagé seul et je suis venu ici. که خیلی معمول نیست برای دخترای ایرانی که برن تنها یه جایی شروع کنن زندگی کردن. ||common|||girls||||||somewhere|||| Es ist nicht üblich, dass iranische Mädchen anfangen, nur an einem Ort zu leben. It is not very common for Iranian girls to start living in a new place alone. Il n'est pas très courant que les filles iraniennes commencent à vivre dans un seul endroit. اولش برام سخت بود، ولی خب بعد دیگه کم کم عادی شد. ||||||||||normal| Anfangs fiel es mir schwer, aber dann wurde es allmählich normal. At first it was hard for me, but then it gradually became normal. C'était dur pour moi au début, mais ensuite c'est devenu normal petit à petit.

یه گربه هفت ساله هم دارم که از بچگی از تو خیابون پیداش کردم. |a cat||||||||||street|found it| Ich habe auch eine siebenjährige Katze, die ich als Kind auf der Straße gefunden habe. I also have a seven-year-old cat that I found on the street as a child. J'ai aussi un chat de sept ans que j'ai trouvé dans la rue quand j'étais enfant. و بزرگش کردم. |I made it big| Und ich habe ihn großgezogen. And I raised him. Et je l'ai élevé. و با همدیگه داریم زندگی می کنیم. Und wir leben zusammen. And we live together. Et nous vivons ensemble.

من الان دارم تصویرگری کتاب کودک و نوجوان کار می کنم. |||illustrating||||||| Zurzeit arbeite ich als Illustratorin für Kinderbücher. I am currently working as an illustrator of children's books. Je travaille actuellement comme illustratrice de livres pour enfants. بیشتر کارم شامل اینه. ||includes| Die meisten meiner Arbeiten beinhalten dies. Most of my work involves this. La plupart de mon travail inclut cela. و چرا این رشته رو انتخاب کردم؟ این کارو انتخاب کردم؟ چون اولا که من قصه ها رو خیلی دوست دارم. ||||||||||||Firstly|||story||||| Und warum habe ich mich für dieses Fachgebiet entschieden? Habe ich diesen Job gewählt? Denn erstens mag ich Geschichten sehr. And why did I choose this field? Why did I choose this job? Because first of all, I like stories very much. Et pourquoi ai-je choisi ce domaine ? Ai-je choisi ce métier ? Parce que tout d'abord, j'aime beaucoup les histoires. وقتی که قصه می خونم اصلا از تمام زندگی جدا میشم. ||story|||||||| Wenn ich eine Geschichte lese, trenne ich mich völlig von allem Leben. When I read a story, I completely detach from my entire life. Quand je lis une histoire, je me sépare complètement de toute vie. و قصه به نظر من باعث میشه که ما زندگی رو خیلی بهتر بفهمیم. |||||||||||||understand Und die Geschichte lässt uns meiner Meinung nach das Leben viel besser verstehen. And stories allows us to understand our lives much better. Et l'histoire, à mon avis, nous fait beaucoup mieux comprendre la vie.

دو اینکه وقتی که دارم تصویرگری می کنم برای بچه ها مستقیم با بچه ها حرف می زنم. |||||illustrating||||||direct|||||| Zweitens spreche ich beim Malen direkt mit den Kindern für die Kinder. Two, when I'm illustrating, I talk to the kids directly. Deuxièmement, quand je peins, je parle directement aux enfants pour les enfants. و یه قسمتی از قصه رو من براشون تعریف می کنم. ||part|||||for them|tell|| Und ich werde ihnen einen Teil der Geschichte erzählen. And I am tell them a part of the story. Et je leur raconterai une partie de l'histoire. و یه قسمتی از منم همیشه یه ذره بچه می مونه که با بچه های دیگه حرف بزنه. ||||||||||remains childish|||||||little kid Und ein Teil von mir bleibt immer ein bisschen ein Kind, das mit anderen Kindern spricht. And a part of me has stayed as a bit of a kid talking to other kids. Et une partie de moi reste toujours un peu un enfant qui parle aux autres enfants.

من خیلی روش های تصویرگری رو کار کردم. ||methods||||| Ich habe viele bildgebende Verfahren angewendet. I worked on many illustration methods. J'ai travaillé de nombreuses méthodes d'imagerie. اونقدی تخصصی نشده تصویرگری توی ایران که ما فقط تو یه زمینه کار کنیم. That specialized|specialized|||||||||||| Illustration ist im Iran nicht so spezialisiert, dass wir nur in einem Bereich arbeiten. Illustration is not so specialized in Iran that we only work in one field. L'illustration n'est pas si spécialisée en Iran que nous ne travaillons que dans un domaine. من تصویرگری برای مدرسه ها کار کردم، برای کارای سرگرمی کتابای سرگرم کننده کار کردم، برای کتابای طنز کار کردم، برای کتابای نوجوان کار کردم. |||||||||activities||entertaining||||||humor||||||| Ich habe Illustrationen für Schulen gemacht, ich habe lustige Bücher zur Unterhaltung gemacht, ich habe Comics gemacht, ich habe Jugendbücher gemacht. I worked as an illustrator for schools, I worked for entertainment books, I worked for comic books, I worked for teen books. J'ai fait des illustrations pour les écoles, j'ai fait des livres amusants pour le divertissement, j'ai fait des bandes dessinées, j'ai fait des livres pour enfants. و تازه داره این فرهنگ توی ایران جا میفته و داره گسترش پیدا می کنه که تصویر هم یک زبانه. ||||||||settling in|||expanding|||||image|||tongue Und diese Kultur fängt im Iran gerade erst an und breitet sich aus, und das Bild ist auch eine Sprache. And this culture is just starting to take root in Iran and is expanding, that the image is also a language. Et cette culture commence tout juste à prendre place en Iran et se développe, et l'image est aussi une langue.

و میشه با تصویر حرف زد. Und Sie können mit dem Bild sprechen. And you can talk through images. Et vous pouvez parler à l'image. و تنها نوشتن و کلمه نیست که می تونه حرف بزنه. ||||word||||can|| Und es sind nicht nur Schrift und Worte, die sprechen können. And it is not just writing and words that can speak. Et il n'y a pas que l'écriture et les mots qui peuvent parler. این تازه داره جایگاه تصویرگری و گرافیک توی ایران جا میفته. |new||position of||||in||| Die Bedeutung von Illustration und Grafik im Iran steht erst am Anfang. This is just the beginning of the position of illustration and graphics in Iran. La position de l'illustration et du graphisme en Iran ne fait que commencer. و قبول میشه. Und es wird akzeptiert. And it is being accepted. Et c'est accepté. و شناخته میشه. Und es ist bekannt. And becoming known. Et c'est connu.