×

Używamy ciasteczek, aby ulepszyć LingQ. Odwiedzając stronę wyrażasz zgodę na nasze polityka Cookie.


image

Goli Book Channel, خوشه های خشم | The Grapes of Wrath

خوشه های خشم | The Grapes of Wrath

نمی دونم شمام در جریان هستید یا نه

ولی قدیما که بحث فیلترینگ و اینا نبود

سیستم یه طوری بود که وقتی می خواستن مردم رو

از داشتن یه چیزی محروم کنن

اون چیز رو حرام اعلام می کردن.

یعنی به صرفه ترین و آسون ترین راه حرام اعلام کردنش بود.

و جالبه بدونید که این موضوع فقط محدود به ایران نمیشه.

که کل دنیا ازش استفاده کردن.

حالا کتابی که امروز می خوام بهتون معرفی کنم

یکی از کتاباییه که حرام و ضد کل یسا اعلام شده

اونم کجا؟ ایالات متحده. حدود یک قرن پیش

یعنی این کتاب اونقدر محتواش تاثیر گذار بود

و اصلا یک انقلابی رو توی نگرش مردم به وجود آورد

که نظام سرمایه داری رو حسابی به وحشت انداخت

و اونام راهی جز این پیدا نکردن که اولا چاپ کتاب رو ممنوع کنن

دوما مردم کم سواد و پایین دست جامعه رو مجاب کنن

که این کتاب محتوای غیر اخلاقی داره

و خونونش حرامه.

و اون مردمم از همه جا بی خبر

بدون اینکه حتی یک صفحه از این کتاب بخونن چون به هر حال حرام بود دیگه

ریختن توی کتابخونه ها و همه ی نسخه های این کتابو آتیش زدن

خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک

این کتاب هم برنده جایزه پولیتزر شده هم نویسنده ش سال 1962 برنده ی جایزه نوبل شد

و خیلی ها معتقدن به خاطر خوشه های خشمش بود که تونست همچین جایزه ای بگیره

و همچنین جزو لیست 100 رمان برتر توی مجله تایمز بوده.

ژانر کتاب اجتماعی سیاسی و میشه گفت تاریخیه و

مربوط به سال های بحران اقتصادی آمریکا سال 1930

در واقع مهم ترین موضوعی که نویسنده تو این کتاب سعی در بیانش داشت

این بود که نشون بده چطور کسب و کارهای بزرگ، کسب و کارهای خرد رو از پا در میارن

ماشین های صنعتی که به جای نیروی انسانی مورد استفاده قرار می گیرن

چطور طبقه کارگر رو تحت فشار میذارن

بخش هایی از فیل

یه چیزی که باعث شده این کتاب خیلی تاثیر گذار بشه

و هر کسی که این کتابو می خونه تا مدت ها نتونه تصاویرشو از ذهنش پاک کنه

اینه که نویسنده وقتی این کتابو می نوشته خودش هم از قشر پایین جامعه بوده

و بنابراین تصویرسازی ها و شخصیت پردازی ها خ یلی خیلی ملموس به نظر میان

اصن سطح واقع گرایی تو این رمان خیلی بالاست. دنیا رو همونجوری نشون میده که واقعا هست

نه اون جوری که خودش می خواد باشه

و اصلا هم افراط و تفریط توش وجود نداره ها

یعنی شما تصور نکنید که پس حالا با کتابی سر و کار دارید که

سرشار از غم و آه و ناله و بدبختیه.

نه اتفاقا برعکس آدمای این کتاب با اینکه توی فقر و بدبختی دارن زندگی می کنن

تو ذهن شون پر از آرزوهای بزرگه و دنیا رو جای قشنگی واسه زندگی می بینن

برنامه ریزی می کنن واسه آینده شون و برای رسیدن به خواسته هاشون شب و روز سگ دو می زنن

به معنای واقعی سگ دو میزنن

و همین خستگی ناپذیر بودن شونه که دلو به در میاره

اون آرزوهای قشنگی که توی ذهن شون دارن

و باور دارن قراره یه روزی بهش برسن

ایناست که دلو به درد میاره

یا مثلا

یه دلخوشی های کوچیکی دارن که که اونقدر کوچیک و دم دسته که آدم باورش نمیشه

اینا می تونه برای یه نفر دلخوشی باشه

مثلا ...

یه صحنه ای بود که من خیلی ذوق کردم وقتی خوندمش

و بعد به خاطر ذوقم خودمو سرزنش کردم

دو تا بچه فسقلی بودن که به همراه باباشون رفته بودن سوپر مارکت و

باباشون هم برای ناهارشون به جای اینکه ساندویچ بخره فقط نون خالی خرید

چون بودجه ش در همون حد بود.

بخشی از فیلم

حالا این وسط این دو تا بچه تو نخ دو آبنبات چوبی رفته بودن و لب و لوچه شون حسابی آب افتاده بود

ولی صداشون در نمیومدا. فقط خط نگاهشونو که دنبال می کردی میخ شده بود روی آبنباتا

پدره هم خب طبیعتا دوست داشت در حد توانش لبخند رو روی لب بچه هاش بیاره

و خلاصه به هر ترتیبی بود این دو تا بچه به آبنبات هاشون رسیدن

و منم یه نفس راحت کشیدم که آخیش بالاخره به خواسته شون رسیدن

ولی همون لحظه ای که به خاطر این موضوع خوشحال بودم یهو ازذوق خودم جا خوردم

که خدایا مگه یه آبنبات چوبی چیه که یه بچه باید به خاطرش اینقدر خوخوری کنه و برای داشتنش اینقدر ذوق کنه

یعنی کتابش اینطوری تاثیر میذاره ها. نمیاد روضه خونی نمی کنه

فقط... روزمرگی های... یک خانواده ی کم درامد رو شنون میده

و تاثیری که بحران اقتصادی آمریکا روی سبک زندگی شون گذاشته

کتاب 614 صفحه ست و ریتم خوبی داره که باعث میشه از خوندنش لذت ببرید و مشتاق ادامه ی داستان باشید.

متیاز این کتاب توی گودریدز 3.98 یعنی تقریبا 4 از 5 هست

که خب حدس می زنم دلیل این امتیاز این بوده که خیلیا تحمل این سطح از واقع گرایی رو تو این کتاب نداشتن

ولی اگه خودم بخوام به این کتاب امتیاز بدم به نظرم حق این کتاب حتی خیلی بیشتر از پنجه

چون چشم و گوش مون رو روی حقیقت دنیا و نظام سرمایه داری باز می کنه

ین کتابی که من خوندم مال انتشارات نگاه هست

فونتش و وزنش خیلی خوب بودن ولی متاسفانه از ترجمه ش

که آقای اقای عبدالحسین شریفیان ترجمه ش کرده خیلی راضی نبودم

ولی دوستام که این کتابو با ترجمه رضا اسکندری از انتشارات مجید خوندن

میگن که ترجمش خیلی خوب بوده. دیگه حالا تصمیم با خودتون

آها فقط یه نکته ای رو تا یادم نرفته بگم

انتشارات نگاه یعنی همین کتابی که من دارم

این متن پشت کتاب رو نخونید

چون اومده نقطه ی اوج داستان رو لو داده. یعنی نقطه اوج داستان همون سه خط آخر کتابه که

اونقدر احساسیه که اصلا مو به تن آدم سیخ می کنه

و این انتشارات اومده این پشت دقیقا همون بخش رو لو داده.

اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید

لطفا این پست رو لایک کنید تا به بیشتر دیده شدنش کمک کنید

و اینکه میخواستم همینجا بدونید که من هر هفته کتاب های مختلف با ژانرهای مختلف تو این صفحه معرفی می کنم

و تلاش می کنم کامل ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم

پس اگه می خواید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم

طفا با سابسکرایب و فالو و و کامنت و هر چی که دم دست تونه

از من حمایت کنید

خب بچه ها در ادامه می خوام شخصیت های اصلی کتاب رو معرفی کنم و یه خورده بیشتر راجع به داستانش بگم

و همونطور که در جریان هستید به هیچ عنوان پایان داستان رو لو نمیدم. ولی خب طبیعتا تا حدودی براتون قضیه روشن میشه

پس اگه دوست ندارید این اتفاق بیفته بهتره که از همین لحظه ویدیو رو متوقف کنید

خب... ماجراهای این کتاب مربوط به سال 1930 میلادیه. یعنی همون روزهایی که آمریکا دچار یک بحران اقتصادی خیلی شدید شده بود.

و ما داستان خانواده ای رو می خونیم که از بس از بانک وام گرفته بودن و نتونسته بودن بازپرداختش کنن

بانک هم خونه ها و زمین هاشونو ازشون گرفته بود و اینها فقط به عنوان مستاجر... روی زمین های خودشون کار می کردن

و از یه جایی به بعد که کشاورزی با تراکتور مد شد، بانک دیگه نیازی به این مستاجر ها نداشت و بنا براین

این خونواده... از زمین های آبا و اجدادی شون بیرون انداخته شدن

زمینی که هم خودشون هم پدران شون هم پدر بزرگ هاشون همونجا به دنیا اومده بودن و زندگی کرده بودن

بخش هایی از فیلم

و خلاصه مجبور بودن که دنبال یک کار و سر پناه دیگه بگردن. در حالی که هیچ کاری جز کشاورزی بلد نبودن

و جز خونه خودشون هیچوقت جای دیگه ای زندگی نکرده بودن

و خلاصه با سبک زندگی شهر نشینی به هیچ عنوان آشنایی نداشتن

و توی همین دنبال کار گشتن ها یه تبلیغی می بینن مربوط به شهر کالیفرنیا که نیاز شدید به کارگر داشتن

بنابراین خونواده تصمیم به مهاجرت از شهر خودشون یعنی اکلاهما به کالیفرنیا می گیرن

که مسیر خیلی طولانی ایه برای سفر با ماشین. اونم کامیون

که خب به هر حال باید وسایل زندگی شونو با خودشون می بردن و کل اعضای خونواده هم باید تو همون کامیون می بودن

و طبیعتا برای خانواده ای که توش افراد سن بالا دارن مثل پدر بزرگ و مادر بزرگ. کودک دارن و همینطور زن باردار خیلی سخته تحمل این شرایط

ولی با این وجود این خانواده... خطرات و ریسک های مهاجرت رو به جون می خرن و می زنن به دل جاده

و در واقع این کتاب از لحظه ای که خانواده تصمیم به مهاجرت می گیرن و اون مسیری که تا رسیدن به مقصد طی می کنن

و نتیجه ای که در نهایت بهش می رسن رو لحظه به لحظه برامون توصیف می کنه

و در ادامه می بینیم که نه تنها خانواده ی «جود»، این خونواده که در موردش حرف زدم فامیلشون جود هست

نه تنها خانواده ی جود این تصمیم رو برای ادامه ی زندگی شون گرفتن

که از سرتا سر آمریکا خاواده های زیادی دارن هجوم می برن به کالیفرنیا به امید پیدا کردن کار و داشتن سر پناه

و خب همونطور که خودتون در جریانید وقتی برای یه کاری عرضه کم باشه و تقاضا زیاد، چه بلایی سر متقاضی ها و دستمزد هاشون میاد

یه موردی که تو این کتاب خیلی غم داشت، و مشابهش رو توی کشور خودمون هم دیدیم

اون نگاهی بود که شهر نشین ها به این مهاجرا داشتن. نگاهی که انگار خودشون انسان هستن و احساس دارن و نیاز به آسایش و سر پناه

ولی مهاجرا انگار موجود های ناشناخته ی بی احساسی هستن که نه نیاز به احترام دارن نه نیاز به بهداشت نه لازمه حقوق مدنی شون رعایت بشه

و هیچی دقیقا همون برخوردی که تو کلان شهرهای ایران با مهاجرهای افغان میشه

کار سنگین دستمزدها پایین حقوق شهروندی صفر و تازه حق طلب هم همیشه داریم که اومدن جای کاگرهای ایرانی رو تنگ کردن

ولی اگه این کتابو بخونید... متوجه می شید که

اگه یک درصد اگه یک درصد این مهاجرا احتمال میدادن که تو کشور خودشون قراره رنگ آرامش رو ببینن

به هیچ عنوان پاشونو تو کشوری نمیذاشتن که قراره اینقدر از سمت مردمش آزار و اذیت ببینن

خب بیشتر از این توضیح نمیدم راجع به داستان کتاب

میشه گفت بهترین کتابی بود که تا حالا خوندم

حرف های خیلی خوبی برای گفتن داشت و خوندنش رو به همه اونایی که دنبال یک شاهکار می گردن پیشنهاد می کنم

خب مرسی که تا این لحظه ویدیو رو نگاه کردین

اگه این کتابو خوندین نظرتونو لطفا برام بنویسید و

اگه کتاب خاصی مد نظرتونه که دوست دارید معرفیش کنم لطفا توی کامنت ها بهم بگید. خدانگهدار

خوشه های خشم | The Grapes of Wrath ||||||The Grapes of Wrath Clusters of anger The Grapes of Wrath Grappes de colère Les raisins de la colère Clusters van woede De druiven der gramschap Öfke kümeleri Gazap Üzümleri

نمی دونم شمام در جریان هستید یا نه ||"you all"||aware||| I don't know if you are in the news or not Je ne sais pas si tu es dans l'actualité ou pas

ولی قدیما که بحث فیلترینگ و اینا نبود |"in the past"|||filtering or censorship||| But in the past, there was no discussion of filtering and such

سیستم یه طوری بود که وقتی می خواستن مردم رو ||"a way"|||||wanted to|| The system was such that when they wanted people

از داشتن یه چیزی محروم کنن To deprive of having something

اون چیز رو حرام اعلام می کردن. |||Declare forbidden|declare|| They declare that thing haram.

یعنی به صرفه ترین و آسون ترین راه حرام اعلام کردنش بود. ||||||||||declaring it forbidden| That is, it was the most economical and easiest way to declare it haram.

و جالبه بدونید که این موضوع فقط محدود به ایران نمیشه. ||"to know"|||||||| And it is interesting to know that this issue is not only limited to Iran.

که کل دنیا ازش استفاده کردن. which the whole world uses.

حالا کتابی که امروز می خوام بهتون معرفی کنم Now the book that I want to introduce to you today

یکی از کتاباییه که حرام و ضد کل یسا اعلام شده ||one of the books||||||Jesus Christ|| It is one of the books that has been declared forbidden and against the whole of Jesus

اونم کجا؟ ایالات متحده. حدود یک قرن پیش

یعنی این کتاب اونقدر محتواش تاثیر گذار بود That is, this book was so impressive in its content

و اصلا یک انقلابی رو توی نگرش مردم به وجود آورد And it created a revolution in people's attitude

که نظام سرمایه داری رو حسابی به وحشت انداخت

و اونام راهی جز این پیدا نکردن که اولا چاپ کتاب رو ممنوع کنن

دوما مردم کم سواد و پایین دست جامعه رو مجاب کنن Second, persuade the low-educated and low-level people of the society

که این کتاب محتوای غیر اخلاقی داره

و خونونش حرامه. And his blood is haram.

و اون مردمم از همه جا بی خبر And those people are ignorant of everything

بدون اینکه حتی یک صفحه از این کتاب بخونن چون به هر حال حرام بود دیگه

ریختن توی کتابخونه ها و همه ی نسخه های این کتابو آتیش زدن Pouring into the bookstores and burning all the copies of this book

خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک

این کتاب هم برنده جایزه پولیتزر شده هم نویسنده ش سال 1962 برنده ی جایزه نوبل شد

و خیلی ها معتقدن به خاطر خوشه های خشمش بود که تونست همچین جایزه ای بگیره

و همچنین جزو لیست 100 رمان برتر توی مجله تایمز بوده.

ژانر کتاب اجتماعی سیاسی و میشه گفت تاریخیه و Social-political genre||||||||

مربوط به سال های بحران اقتصادی آمریکا سال 1930

در واقع مهم ترین موضوعی که نویسنده تو این کتاب سعی در بیانش داشت In fact, the most important issue that the author tried to express in this book

این بود که نشون بده چطور کسب و کارهای بزرگ، کسب و کارهای خرد رو از پا در میارن

ماشین های صنعتی که به جای نیروی انسانی مورد استفاده قرار می گیرن

چطور طبقه کارگر رو تحت فشار میذارن

بخش هایی از فیل

یه چیزی که باعث شده این کتاب خیلی تاثیر گذار بشه Something that made this book very effective

و هر کسی که این کتابو می خونه تا مدت ها نتونه تصاویرشو از ذهنش پاک کنه And whoever reads this book will not be able to erase the images from his mind for a long time

اینه که نویسنده وقتی این کتابو می نوشته خودش هم از قشر پایین جامعه بوده This is because the author himself was from the lower strata of society when he wrote this book

و بنابراین تصویرسازی ها و شخصیت پردازی ها خ یلی خیلی ملموس به نظر میان And so the illustrations and characterizations seem very tangible

اصن سطح واقع گرایی تو این رمان خیلی بالاست. دنیا رو همونجوری نشون میده که واقعا هست The level of realism in this novel is very high. It shows the world as it really is

نه اون جوری که خودش می خواد باشه Not the way he wants it to be

و اصلا هم افراط و تفریط توش وجود نداره ها And there is no exaggeration at all

یعنی شما تصور نکنید که پس حالا با کتابی سر و کار دارید که That is, don't imagine that you are now dealing with a book that

سرشار از غم و آه و ناله و بدبختیه.

نه اتفاقا برعکس آدمای این کتاب با اینکه توی فقر و بدبختی دارن زندگی می کنن No, by the way, on the contrary, the people in this book live in poverty and misery

تو ذهن شون پر از آرزوهای بزرگه و دنیا رو جای قشنگی واسه زندگی می بینن

برنامه ریزی می کنن واسه آینده شون و برای رسیدن به خواسته هاشون شب و روز سگ دو می زنن They plan for their future and run around day and night to achieve their wishes

به معنای واقعی سگ دو میزنن In the real sense, dogs run

و همین خستگی ناپذیر بودن شونه که دلو به در میاره And it is the tirelessness of the shoulder that brings the heart to the door

اون آرزوهای قشنگی که توی ذهن شون دارن Those beautiful dreams they have in their minds

و باور دارن قراره یه روزی بهش برسن

ایناست که دلو به درد میاره This is what hurts Aquarius

یا مثلا or for example

یه دلخوشی های کوچیکی دارن که که اونقدر کوچیک و دم دسته که آدم باورش نمیشه

اینا می تونه برای یه نفر دلخوشی باشه

مثلا ...

یه صحنه ای بود که من خیلی ذوق کردم وقتی خوندمش

و بعد به خاطر ذوقم خودمو سرزنش کردم And then I blamed myself for my taste

دو تا بچه فسقلی بودن که به همراه باباشون رفته بودن سوپر مارکت و They were two children from Faskali who had gone to the supermarket with their father

باباشون هم برای ناهارشون به جای اینکه ساندویچ بخره فقط نون خالی خرید

چون بودجه ش در همون حد بود.

بخشی از فیلم

حالا این وسط این دو تا بچه تو نخ دو آبنبات چوبی رفته بودن و لب و لوچه شون حسابی آب افتاده بود |||||||||||||||||mouth and lips||||| Now, in the middle of this, these two children were in the thread of two lollipops and their lips and cheeks were watered.

ولی صداشون در نمیومدا. فقط خط نگاهشونو که دنبال می کردی میخ شده بود روی آبنباتا But they could not hear. Only the line of their gaze that you followed was nailed on the candy bar

پدره هم خب طبیعتا دوست داشت در حد توانش لبخند رو روی لب بچه هاش بیاره The father naturally liked to bring smiles to his children's faces as much as he could

و خلاصه به هر ترتیبی بود این دو تا بچه به آبنبات هاشون رسیدن And in short, these two kids reached their candies in any order

و منم یه نفس راحت کشیدم که آخیش بالاخره به خواسته شون رسیدن And I breathed a sigh of relief that they finally got what they wanted

ولی همون لحظه ای که به خاطر این موضوع خوشحال بودم یهو ازذوق خودم جا خوردم But at the same moment that I was happy because of this, I lost my taste

که خدایا مگه یه آبنبات چوبی چیه که یه بچه باید به خاطرش اینقدر خوخوری کنه و برای داشتنش اینقدر ذوق کنه God, what is a lollipop that a child should eat so much and be so excited to have?

یعنی کتابش اینطوری تاثیر میذاره ها. نمیاد روضه خونی نمی کنه This is how his book affects people. He doesn't come, he doesn't do blood fasts

فقط... روزمرگی های... یک خانواده ی کم درامد رو شنون میده

و تاثیری که بحران اقتصادی آمریکا روی سبک زندگی شون گذاشته And the impact that the American economic crisis has had on their lifestyle

کتاب 614 صفحه ست و ریتم خوبی داره که باعث میشه از خوندنش لذت ببرید و مشتاق ادامه ی داستان باشید. The book has 614 pages and has a good rhythm that makes you enjoy reading it and eager for the continuation of the story.

متیاز این کتاب توی گودریدز 3.98 یعنی تقریبا 4 از 5 هست rating||||||||

که خب حدس می زنم دلیل این امتیاز این بوده که خیلیا تحمل این سطح از واقع گرایی رو تو این کتاب نداشتن Well, I guess the reason for this rating is that many people could not tolerate this level of realism in this book.

ولی اگه خودم بخوام به این کتاب امتیاز بدم به نظرم حق این کتاب حتی خیلی بیشتر از پنجه But if I want to rate this book, I think this book deserves even more than Panjah

چون چشم و گوش مون رو روی حقیقت دنیا و نظام سرمایه داری باز می کنه

ین کتابی که من خوندم مال انتشارات نگاه هست This book that I read is owned by Nagha publishing house

فونتش و وزنش خیلی خوب بودن ولی متاسفانه از ترجمه ش Its tone||||||||||

که آقای اقای عبدالحسین شریفیان ترجمه ش کرده خیلی راضی نبودم

ولی دوستام که این کتابو با ترجمه رضا اسکندری از انتشارات مجید خوندن But my friends, read this book translated by Reza Eskandari from Majid Publications

میگن که ترجمش خیلی خوب بوده. دیگه حالا تصمیم با خودتون

آها فقط یه نکته ای رو تا یادم نرفته بگم Oh, I just forgot to mention one thing

انتشارات نگاه یعنی همین کتابی که من دارم

این متن پشت کتاب رو نخونید Do not read this text on the back of the book

چون اومده نقطه ی اوج داستان رو لو داده. یعنی نقطه اوج داستان همون سه خط آخر کتابه که Because he has revealed the climax of the story. That is, the climax of the story is the last three lines of the book

اونقدر احساسیه که اصلا مو به تن آدم سیخ می کنه It is so emotional that it makes one's hair stand on end

و این انتشارات اومده این پشت دقیقا همون بخش رو لو داده.

اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید

لطفا این پست رو لایک کنید تا به بیشتر دیده شدنش کمک کنید

و اینکه میخواستم همینجا بدونید که من هر هفته کتاب های مختلف با ژانرهای مختلف تو این صفحه معرفی می کنم

و تلاش می کنم کامل ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم

پس اگه می خواید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم

طفا با سابسکرایب و فالو و و کامنت و هر چی که دم دست تونه Tafa by subscribing and following and commenting and whatever you can

از من حمایت کنید support me

خب بچه ها در ادامه می خوام شخصیت های اصلی کتاب رو معرفی کنم و یه خورده بیشتر راجع به داستانش بگم

و همونطور که در جریان هستید به هیچ عنوان پایان داستان رو لو نمیدم. ولی خب طبیعتا تا حدودی براتون قضیه روشن میشه And as you know, I will not reveal the end of the story. But naturally, the matter will become clear to some extent

پس اگه دوست ندارید این اتفاق بیفته بهتره که از همین لحظه ویدیو رو متوقف کنید So if you don't like this to happen, it's better to stop the video right now

خب... ماجراهای این کتاب مربوط به سال 1930 میلادیه. یعنی همون روزهایی که آمریکا دچار یک بحران اقتصادی خیلی شدید شده بود. Well... the adventures of this book are related to 1930 AD. That is, the same days when America was in a very severe economic crisis.

و ما داستان خانواده ای رو می خونیم که از بس از بانک وام گرفته بودن و نتونسته بودن بازپرداختش کنن

بانک هم خونه ها و زمین هاشونو ازشون گرفته بود و اینها فقط به عنوان مستاجر... روی زمین های خودشون کار می کردن

و از یه جایی به بعد که کشاورزی با تراکتور مد شد، بانک دیگه نیازی به این مستاجر ها نداشت و بنا براین

این خونواده... از زمین های آبا و اجدادی شون بیرون انداخته شدن

زمینی که هم خودشون هم پدران شون هم پدر بزرگ هاشون همونجا به دنیا اومده بودن و زندگی کرده بودن

بخش هایی از فیلم

و خلاصه مجبور بودن که دنبال یک کار و سر پناه دیگه بگردن. در حالی که هیچ کاری جز کشاورزی بلد نبودن

و جز خونه خودشون هیچوقت جای دیگه ای زندگی نکرده بودن

و خلاصه با سبک زندگی شهر نشینی به هیچ عنوان آشنایی نداشتن

و توی همین دنبال کار گشتن ها یه تبلیغی می بینن مربوط به شهر کالیفرنیا که نیاز شدید به کارگر داشتن

بنابراین خونواده تصمیم به مهاجرت از شهر خودشون یعنی اکلاهما به کالیفرنیا می گیرن So the family decides to migrate from their hometown, Oklahoma, to California

که مسیر خیلی طولانی ایه برای سفر با ماشین. اونم کامیون

که خب به هر حال باید وسایل زندگی شونو با خودشون می بردن و کل اعضای خونواده هم باید تو همون کامیون می بودن anyway, they should take their living things with them and all the family members should be in the same truck.

و طبیعتا برای خانواده ای که توش افراد سن بالا دارن مثل پدر بزرگ و مادر بزرگ. کودک دارن و همینطور زن باردار خیلی سخته تحمل این شرایط

ولی با این وجود این خانواده... خطرات و ریسک های مهاجرت رو به جون می خرن و می زنن به دل جاده

و در واقع این کتاب از لحظه ای که خانواده تصمیم به مهاجرت می گیرن و اون مسیری که تا رسیدن به مقصد طی می کنن

و نتیجه ای که در نهایت بهش می رسن رو لحظه به لحظه برامون توصیف می کنه And he describes the final result to us moment by moment

و در ادامه می بینیم که نه تنها خانواده ی «جود»، این خونواده که در موردش حرف زدم فامیلشون جود هست And then we see that not only the "Jude" family, this family that I talked about is a Jude family.

نه تنها خانواده ی جود این تصمیم رو برای ادامه ی زندگی شون گرفتن Not only Jude's family made this decision to continue their lives

که از سرتا سر آمریکا خاواده های زیادی دارن هجوم می برن به کالیفرنیا به امید پیدا کردن کار و داشتن سر پناه Many immigrants from all over America flock to California in hopes of finding work and shelter

و خب همونطور که خودتون در جریانید وقتی برای یه کاری عرضه کم باشه و تقاضا زیاد، چه بلایی سر متقاضی ها و دستمزد هاشون میاد And as you know, when the supply for a job is low and the demand is high, what will happen to the applicants and their wages?

یه موردی که تو این کتاب خیلی غم داشت، و مشابهش رو توی کشور خودمون هم دیدیم

اون نگاهی بود که شهر نشین ها به این مهاجرا داشتن. نگاهی که انگار خودشون انسان هستن و احساس دارن و نیاز به آسایش و سر پناه

ولی مهاجرا انگار موجود های ناشناخته ی بی احساسی هستن که نه نیاز به احترام دارن نه نیاز به بهداشت نه لازمه حقوق مدنی شون رعایت بشه But immigrants seem to be unknown, emotionless creatures who do not need respect, do not need health care, and do not need their civil rights to be observed.

و هیچی دقیقا همون برخوردی که تو کلان شهرهای ایران با مهاجرهای افغان میشه And nothing is exactly the same as the treatment of Afghan immigrants in Iran's big cities

کار سنگین دستمزدها پایین حقوق شهروندی صفر و تازه حق طلب هم همیشه داریم که اومدن جای کاگرهای ایرانی رو تنگ کردن Heavy work, low wages, zero citizenship rights, and we always have new demands to fill the place of Iranian workers

ولی اگه این کتابو بخونید... متوجه می شید که

اگه یک درصد اگه یک درصد این مهاجرا احتمال میدادن که تو کشور خودشون قراره رنگ آرامش رو ببینن If 1%, if 1% of these immigrants were likely to see the color of peace in their own country

به هیچ عنوان پاشونو تو کشوری نمیذاشتن که قراره اینقدر از سمت مردمش آزار و اذیت ببینن

خب بیشتر از این توضیح نمیدم راجع به داستان کتاب

میشه گفت بهترین کتابی بود که تا حالا خوندم

حرف های خیلی خوبی برای گفتن داشت و خوندنش رو به همه اونایی که دنبال یک شاهکار می گردن پیشنهاد می کنم

خب مرسی که تا این لحظه ویدیو رو نگاه کردین

اگه این کتابو خوندین نظرتونو لطفا برام بنویسید و

اگه کتاب خاصی مد نظرتونه که دوست دارید معرفیش کنم لطفا توی کامنت ها بهم بگید. خدانگهدار