زندگی غولها | قسمت ۳ : نیکولا تسلا
جریان برق متناوب، کنترل از راه دور، اسلحهی اشعهی ایکس، اوسیلاتور،
لامپ بیسیم، موتور الکتریکی، همهی اینا یه گوشهی خیلی کوچیک از
اختراعات یکی از بزرگترین دانشمندای قرن بیستمه یعنی نیکولا تسلا.
زمینههای فعالیت تسلا به حدی وسیعه که واقعا نفسگیر بوده.
از بین تمام دانشمندا هیچ کسو نمیشه پیدا کرد که شباهتی با تسلا داشته باشه.
توی این قسمت از سری زندگی غولها میخوام دربارهی
زندگی این دانشمند عجیب و مرموز یعنی نیکولا تسلا صحبت کنم.
پس اگه به این موضوع علاقه داری ادامهی ویدیو رو ببین.
در ضمن اگه از اینجور محتواها خوشت میاد
دکمهی سابسکرایب زیر ویدیورم بزن و عضو کانالم شو.
بخش اول، زندگی شخصی و فعالیتها:
نیکولا تسلا سال 1865 یعنی حدود صدوپنجاه سال پیش،
توی روستای Smiljan (سمیلجان) کشور کرواسی به دنیا اومد.
پدرش یه کشیش بود به نام Milutin Tesla
مادرشم یه زن باهوش بود به نام Djuka Mandic
معروفه که تسلا حافظهی خوب و خلاقیت زیاد خودشو از مادرش به ارث برده.
نیکولا بچهی چهارم بود، سه تا خواهر داشت به نام Angelina و Milka و Marica
یه برادر بزرگتر داشت به نام Daniel که وقتی نیکولا
بچه بود، توی حادثه کشته میشه و از بین میره.
تحصیلات ابتدایی رو توی همون روستای خودشون شروع کرد.
یه سال بعد به شهر گسپیچ (Gospić) رفتن که
تسلا دوران دبستان و راهنمایی رو توی این شهر گذروند.
تو چهارده سالگی برای دورهی دبیرستانش به شهر کارلواتس (Karlovac) رفت.
دورهی چهار سالهی دبیرستانو توی سه سال تموم کرد،
اینقدر باهوش و با استعداد بود که محاسبات پیچیدهی ریاضی رو توی ذهنش انجام میداد.
همین باعث شده بود بعضی از معلماش بهش شک کنن و محکوم به تقلب کردن بشه.
بعد از دبیرستان که به روستای خودشون برگشت،
گرفتار وبا شد و تا چند ماه بستری بود.
سال 1874 از خدمت سربازی توی ارتش امپراطوری اتریش-مجارستان، که روستاشونم
جزو این امپراطوری بود، فرار کرد و به یه منطقهی کوهستانی به نام Tomingaj رفت.
تو سن 19 سالگی وارد دانشگاه گراتس اتریش (Graz University of Technology) شد.
دو سال اولو با نمرههای خیلی عالی گذروند و حتی رییس دانشگاه
برای پدرش تقدیرنامه فرستاد، اما کمکم به خاطر قمار،
هزینههای زندگی و شهریهی دانشگاهشو از دست داد و مجبور به ترک تحصیل شد.
تا یه مدتی مشغول قمار و کارای مختلف بود تا اینکه
از طرف پلیس دستگیر میشه و برش میگردونن به شهر گسپیچ.
اونجا تسلا شروع به تدریس توی همون مدرسهای که خودش درس خونده بود کرد.
یه سال بعد، از طرف عموهاش یه کمک مالی بهش
داده شد تا برای ادامهی تحصیل به شهر پراگ بره.
اما اونجا هم به دلایل مختلف نتونست درسشو تموم کنه و مدرکشو بگیره.
یعنی در واقع تسلا هیچوقت مدرک دانشگاهی نگرفت.
تو 25 سالگی به شهر بوداپست مجارستان رفت و توی شرکت
تلفن و تلگراف بوداپست به عنوان مدیر برق مشغول به کار شد.
یه سال بعد، برای کار توی شرکت Continental ادیسون توی پاریس انتخاب شد.
یکی از کارای اصلی این شرکت که توماس ادیسون تاسیسش
کرده بود، نصب سیستم روشنایی شهری برای فرانسه بود.
تسلا توی مدت دو سه سالی که توی این شرکت مشغول به کار بود
تجربههای خیلی زیادی از برق به دست آورد و کلی هم پیشرفت کرد.
استعداد و لیاقتی که توی این مدت از خودش نشون داد باعث شد پاش به کارخونهی
ادیسون مشین ورکز توی آمریکا باز بشه و زندگیش وارد یه دورهی جدیدی بشه.
تو سن 28 سالگی، تسلا به آمریکا مهاجرت کرد و
توی کارخونهی مشین ورکزِ ادیسون مشغول به کار شد.
اما شیش ماه بیشتر اونجا نموند.
دلایلی که برای بیرون اومدن تسلا از شرکت ادیسون میارن
مختلفه اما یه دلیلی که رایجه برمیگرده به نحوهی برخورد
دانشمند مغروری مثل ادیسون با یه جوون با استعدادی مثل تسلا.
ادیسون از همون اول با طرح تسلا در مورد برق جریان
متناوب مشکل داشته و فکر میکرد که برق مستقیم خودش بهتره.
از طرفی، ادیسون یه پیشنهاد به تسلا میده که اگه بتونه فلان تغییر و
توی موتورها ایجاد بکنه و اصلاحشون بکنه، یه پول خیلی خوبی بهش میده.
اما وقتی که تسلا این کارو توی یه مدت خیلی کم انجامش میده،
ادیسون زیر حرفش میزنه و میگه شوخی کردم تو مثل اینکه
اصلا درک درستی از شوخیهای ما آمریکاییا نداری!
همین باعث دلسردی تسلا میشه و از شرکت ادیسون بیرون میاد.
این اختلافات بعدا به یه سری جنگ و دعواهای
طولانی کشیده شد که بهش میگن جنگ جریانها.
یعنی جنگ بین جریان متناوب تسلا یا AC ، با جریان مستقیم ادیسون یا DC .
جریان متناوب خیلی ساده اگه بخوام بگم، همون برقیه که الان توی سیمکشی
خونهها استفاده میشه، جریان مستقیمم همون برقیه که توی انواع باتریهاست.
طرفدارای هرکدوم از این دو نوع برق، نظر خودشونو داشتن و
با نظرات طرف مقابل مخالف بودند.
ادیسون شدیدا در مقابل برق جریان متناوب تسلا جبهه
گرفته بود و میگفت این نوع برق خیلی خطرناک و غیرقابلکنترله.
بهرحال، بعد از این که تسلا بیرون اومد، شرکت خودش به نام روشنایی الکتریکی تسلا
(Tesla Electric Light and Manufacturing) رو تاسیس کرد و شروع کرد
به تکمیل اختراعاتش در مورد ژنراتور و لامپای الکتریکی.
اما ایدههاش اونطوری که انتظارشو داشت از طرف بقیه قبول نشد.
در واقع ایدهی تسلا در مورد استفاده از جریان متناوب بهجای جریان مستقیم،
اما بهرحال سرمایهگذارا زیاد ازش استقبال نکردن.
این موضوع باعث شد اوضاع مالیش خراب بشه و برای گذروندن زندگیش مجبور به
کارای خیلی پستتر مثل تعمیرات وسایل الکتریکی یا حتی کندن گودال بشه.
تسلا از اون دوره از زندگیش که تقریبا سی سالگیش میشه،
به عنوان روزای خیلی سختی یاد کرد و نوشت:
تحصیلات بالای من در شاخههای مختلفی از علوم، مکانیک
و ادبیات، به نظرم مسخره و بیهوده میآمد.
یه سال بعد، تسلا با دو نفر که تجربههای خیلی خوبی توی تاسیس شرکت و ثبت اختراع
داشتن آشنا شد و با هم یه شرکت به نام تسلا الکتریک تاسیس کردن.
قرارشون این بود که از سودی که به دست میارن، یکسومش
به تسلا برسه، یکسومش به اون دو نفر، یکسومشم بشه بودجهی شرکت.
تسلا طرح موتور الکتریکی خودش که با برق AC کار میکرد، کامل کرد و یه سال بعد
تونستن یه قرارداد با ارزشی با یه شخصی به نام جرج وستینگهاوس ببندن.
وستینگهاوس خودش یه مخترع و مهندس برق بود که از رقیبای سرسخت ادیسونم بود.
غیر از این، تسلا ماهی دو هزار دلارم بابت مشاوره دریافت کرد.
این پولا و درآمدای دیگهای که نصیب تسلا شد باعث شد حسابی ثروتمند بشه.
برای همین خودش به صورت مستقل آزمایشگاه خودشو
راه اندازی کرد و شروع به تحقیق و اختراع کرد.
بعد از این، تسلا وقت و انرژی زیادی روی
لامپهایی گذاشت که به صورت بیسیم روشن میشدن.
موفقیتایی هم توی این زمینه داشت اما خب هیچوقت به تولید تجاری نرسید.
سال 1892 تسلا نایبرییس انجمن مهندسان برق
آمریکا شد که امروز با اسم IEEE میشناسیمش.
سال بعد، وستینگهاوس یه قرارداد بست برای تامین برق
از آبشار نیاگارا که برای تسلا هم موفقیتای زیادی داشت.
سیستم برق AC تسلا توی این پروژه حسابی جواب داد و تو کل دنیا مشهور شد.
اما یه اتفاق تلخ باعث شد این خوشیا خیلی زود تموم بشه.
مارچ 1895 یه آتیشسوزی بزرگ توی آزمایشگاه تسلا
توی نیویورک اتفاق افتاد که تمام ساختمونو تقریبا نابود کرد.
این قضیه هم از نظر روحی ضربهی بزرگی برای تسلا بود هم از نظر مالی.
تمام ابزارا و اختراعات نیمهکارش که کلی براشون زحمت کشیده بود
با خاک یکی شد و از اون طرف چون آزمایشگاش بیمه نبود کلی ضرر مالی کرد.
ممکنه این آتیشسوزی برگرده به همون جنگ جریانها که قبلا گفتم،
یعنی شاید مخالفان تسلا که از طرفدارای ادیسون مایهدار بودن
برای متوقف کردن طرحهای موفق تسلا این آتیشسوزی رو عمدا راهانداخته باشن.
اما این قضیه هیچوقت ثابت نشد.
بهرحال، تسلا باید خیلی زود دنبال سرمایهگذارای جدید
تا پولی که برای اختراعات جدیدش نیاز داشت فراهم بشه.
اما با وجود تلاش زیادی که کرد کسی حاضر به
سرمایهگذاری توی پروژههای بلندپروازانهی تسلا نشد.
انگار این ایدهها خیلی جلوتر از زمان خودشون بودن
کسی نمیتونست درست درکشون کنه.
سال 1898 یه قایق کنترل از راه دور اختراع کرد که با امواج رادیویی کنترل میشد.
تسلا خودش فکر میکرد با این فناوری کنترل از راه دور
میتونه پول خوبی به دست بیاره اما متاسفانه اینطور نشد.
چون هنوز ذهن مردم اون زمان مطمئن نبود که چقدر میشه به این قایقا اطمینان داشت.
اما چیزی که بیشتر از همه ذهن این دانشمند نابغه رو
به خودش مشغول کرده بود انتقال برق به کل دنیا به صورت بیسیم بود.
از نظر تسلا، برقو میشد از طریق زمین یا هوا منتقل کرد بدون نیاز به کابلکشی.
پس برای اینکه بتونه آزمایشاتشو راحتتر پیش ببره،
از نیویورک رفت به یه منطقهی دور افتاده توی کلرادو اسپرینگز.
اونجا تونست با خیال راحت و بدون مزاحمت، آزمایشای بزرگی انجام بده.
با ساختن یه فرستندهی بزرگ، جرقههای الکتریکی بزرگی
به سمت آسمون میفرستاد تا بتونه انتقال برق از طریق جو رو آزمایش کنه.
برای انتقال برق از طریق زمینم آزمایشای مختلفی انجام داد.
از نتیجهی این آزمایشا، تسلا تقریبا به یه اطمینانی رسید که ایدههاش قابل پیادهسازیان.
برای همین سال 1900 دوباره به نیویورک برگشت.
چیزی که توی ذهنش بود یه برج بلند بود به نام برج واردنکلیف.
این برج که بهش برج تسلا هم گفته میشه
توی یکی از روستاهای اطراف نیویورک ساخته شد.
در اصل یه ایستگاه انتقال بیسیم بود که قرار بود
ازش برای انتقال امواج به فاصلههای خیلی دور استفاده بشه.
اما بازم به خاطر مسایل مالی و اینکه پول کافی برای تکمیل پروژه
وجود نداشت، سال 1906 نیمهکاره رها شد و هیچوقت عملی نشد.
در نهایت، ده سال بعد تسلا مجبور شد برای تسویهی بدهیاش
برجو تخریبش کنه و آهنآلاتشو بفروشه.
اینجوری شد که آرزوی تسلا برای انتقال بیسیم برق نابود شد.
اینجا تسلا تقریبا 50 سالش شده بود.
تو سالای بعدی هم اختراعاتی داشت ولی بیشتر وقتشو
صرف پیدا کردن منابع مالی برای پیش بردن اهدافش کرد.
چون خونه نداشت، توی هتلای مختلف نیویورک زندگی میکرد
که بعضا هتلای خیلی مجلل و گرونی هم بودن.
همین باعث شد از نظر مالی فشار زیادی بهش وارد شه.
این هزینهها همینطور روی هم تلنبار میشد و
تلاشش برای پیدا کردن سرمایهگذارم بینتیجه بود.
از سال 1920 به بعد کمکم منزوی شد و بیشتر
وقتشو صرف قدم زدن تو پارک و دونه دادن به کبوترا میکرد.
بعضی از منابع میگن که تقریبا ده سال آخر عمرش که گرفتار فقر خیلی شدیدی
شده بود شرکت وستینگهاوس، که تسلا یه زمانی بزرگترین مخترعش بود،
یه مبلغ خیلی کمی به عنوان اجاره بها و هزینهی زندگی بهش میداد.
تا اینکه سال 1943 وقتی 86 سالش بود، توی تنهایی
کامل داخل یکی از اتاقای هتل نیویورکر از دنیا رفت.
اونقدر تنها که جسدشو خدمتکار هتل بعد از دو روز
که برای تمیزکاری وارد اتاقش شده بود پیدا کرد.
خاکستر نیکولا تسلا دانشمند نابغه، الان داخل یه کره
با روکش طلا توی موزهی نیکولا تسلای صربستان نگهداری میشه.
اینطور که آدمای نزدیک به تسلا دربارهش میگن، یه آدم قد بلند و لاغر بود که به وضعیت
و لباسای خودش اهمیت خیلی زیادی میدادو یه جنتلمن به تمام معنا بود.
روی نظافت شخصی و برنامهی روزانهش خیلی حساس بود
این حساسیتو حتی روی اطرافیانشم بعضی وقتا نشون میداد.
خیلی کم میخوابید و بیشتر اوقاتشو توی تنهایی میگذروند.
تسلا حافظهی تصویری فوقالعادهای داشت.
قبل از اینکه اختراعشو پیادهسازی کنه، با جزییات کامل
توی ذهنش میدیدش و مجسمش میکرد بعد شروع به پیاده سازیش میکرد.
به خاطر همین یادداشتهای خیلی کمی داشت و همه چیزو توی ذهنش حفظ میکرد.
تو میانسالی با مارک تواین نویسندهی معروف دوست صمیمی
بود و زمان زیادی رو با هم توی آزمایشگاه تسلا میگذروندن.
به چند تا زبون مختلف میتونست صحبت کنه از جمله