زندگی غولها | قسمت ۴ : استیو جابز
یکی از مهمترین شخصیتایی که تو حوزهی کامپیوتر و تکنولوژی پا رو زمین گذاشته
کسی نیست جز استیو جابز موسس کمپانی اپل یکی از بزرگترین شرکتای فناوری دنیا.
استیو جابزم مثل خیلی از آدمای خاص طرزفکر و رفتار
عجیب و خاص خودشو داشته که خیلی وقتا برای بقیه قابل درک نبوده.
تو این ویدیو میخوام دربارهی زندگی و تجربیات و کارای بزرگ این شخصیت کاریزماتیک
صحبت کنم پس اگه به این موضوع علاقه داری ادامهی ویدیو رو ببین.
اگرم از اینجور محتواها خوشت میاد
دکمهی سابسکرایب پایین ویدیو رو بزن و عضو کانالم شو.
استیون پاول جابز (Steven Paul Jobs)
24 فوریهی 1955 تو شهر سنفرانسیسکوی آمریکا به دنیا اومد.
مادرش یه آمریکایی آلمانیتبار بود به نام جوان کارول شیبل (Joanne Carole Schieble)،
پدرشم یه پناهندهی سیاسی از سوریه بود به نام
عبدالفتاح جَندَلی (Abdul Fattah Jandali).
زمانی که استیو به دنیا اومد پدرومادرش هردوشون
دانشجوی دانشگاه ویسکانسین بودن.
از یه طرف هنوز ازدواج نکرده بودن، از یه طرفم خانوادهی دختره راضی به ازدواجش
با یه عرب مسلمون نمیشد، برای همین وقتی که این بچه به دنیا اومد چارهای نداشتن
جز اینکه خیلی بیسروصدا سرپرستیشو بدن به یه خانوادهی دیگه.
در نهایت یه زوج به نام Paul Reinhold Jobs با زنش Clara
سرپرستی بچه رو قبول کردن و اسمشو گذاشتن ستیونپل.
فامیلیشم که از همین پدرخوندهش یعنی پل جابز گرفته شد.
استیو جابز همیشه از پدرخونده و مادرخوندهش
راضی بود و اونا رو پدرمادر واقعیش میدونست.
قبل از رفتن به مدرسه، آموزشای مختلفو ازشون یاد گرفت و
بعدشم تو همون بچگی مهاجرت کردن به شهر Mountain View
که جزو منطقهی معروف سیلیکون ولی بود.
سیلیکون ولی یا درهی سیلیکون یه منطقهی خیلی معروف اطراف سنفرانسیسکوی
آمریکاست که یه جورایی معدن بزرگترین شرکتای کامپیوتر و تکنولوژی دنیاست.
همین قضیه نقش خیلی زیادی داشت توی شخصیت آیندهی استیو جابز.
استیو جابز با پدرخوندهش که مکانیک یه شرکت تولید لیزر بود،
توی گاراژ خونهشون روی وسایل الکترونیکی کار میکردن.
جدا کردن قطعات وسایل الکترونیکی و دوباره سرهم کردنشون
باعث شد استیو تو کار با این چیزا مهارت خیلی زیادی پیدا کنه.
تو دوران تحصیل دانشآموز بدی نبود اما خیلی هم درخشان نبود.
بعد از تموم شدن دبیرستان، وارد یه کالج هنرهای آزاد
به نام کالج رید (Reed) شد اما یه ترم بیشتر طاقت نیاورد و بعدشم
فقط توی کلاسایی که علاقه داشت شرکت میکرد.
بعضی از هنرایی که توی این کالج یاد گرفت بعدا توی
طراحیهای قشنگ محصولات اپل خودشو نشون داد.
بعدش به کالیفرنیا برگشت و تونست یه شغلی توی شرکت معروف آتاری پیدا کنه.
اینجا تقریبا بیست سالش بود.
اما یه مسیر مهمی تو زندگیش پیدا شد که از نظر خودش
بیشترین تاثیرو داشت توی موفقیتای آیندهش.
تو دورانی که توی کالج رید درس میخوند با یکی دو تا از دوستاش
به مذهب بودایی علاقمند شدن مخصوصا یکی از مکاتب بودایی به نام ذن.
مکتب ذن تاکید زیادی داره روی سادگی و درگیر پیچیدگیهای عقلی و منطقی نشدن.
باز تاثیر همین طرز فکرو میشه روی محصولات اپل که
در آینده تولید کرد دید، که قابلیتهای عالی رو با یه ظاهر
ساده و مینیمال کنار هم گذاشت و یه نتیجهی عالی گرفت.
ذهن کنجکاوش باعث شد که با یکی از دوستاش راهی سفر هند بشه
تا بتونن با آدمای بزرگی که تو این مکتب هستن ملاقات کنن.
بعد از اینکه از هند برگشتن، استیو دوباره وارد شرکت آتاری شد و
یه پروژه گرفت که اگر موفق میشدن جایزهی خوبی داشت.
برای همین با یکی از دوستاش به نام استیو وازنیاک (Steve Wozniak) که یه مهندس
الکترونیک بود تصمیم گرفتن این پروژه رو انجام بدن و جایزهشو تقسیم کنن.
این کارو به بهترین شکل انجام دادن و جایزهی خوبی هم به دست آوردن.
بعد از اون استیو جابز و استیو وازنیاک خیلی خوب با هم مچ شدن
و تونستن کارای کوچیک و بزرگ زیادی باهم انجام بدن.
سال 1976 با همین استیو وازنیاک و یکی دیگه از دوستاشون
به نام رونالد وین (Ronald Wayne) شرکت کامپیوتری
اپل رو توی پارکینگ خونهی استیو جابز تاسیس کردن.
این خونه در اصل مال پدرخونده و مادرخوندهی استیو جابز بود که
تو شهر Los Altos کالیفرنیا هست و الانم به عنوان یه جاذبهی گردشگری ثبت شده.
کمتر از یه سال بعد، این دو تا خورهی تکنولوژی،
اولین کامپیوتر شخصیشونو معرفی کردن به نام اپل 1 .
یه کامپیوتر ساده و دستساز بود که وازنیاک طراحیش کرد و
استیو جابزم بیشتر روی بحث فروشش تمرکز داشت.
یه سال بعد اپل 2 رو معرفی کردن که خیلی موفق و پرفروش بود.
سال 1978 وقتی که استیو 23 سالش بود اولین بچهش
به دنیا اومد که یه دختر بود به نام Lisa Brennan-Jobs
که حاصل ارتباطش با دوستدخترش Chris Ann Brennan بود که ازدواجم نکرده بودن.
دو سال بعد یعنی سال 1980 اپل 3 رو معرفی کردن که
به خاطر مشکلاتی که داشت نتونست خیلی موفق باشه.
اما حالا میخوام برم سراغ یه بخشی از زندگی استیو جابز
که به نظرم نکات زیادی واسه یاد گرفتن داره.
حداقل برای خود من که خیلی جالب و آموزنده بود.
ماجرای اخراج استیو جابز از شرکت خودش یعنی اپل!
قضیه از اینجا شروع شد که مایک مارکولا (Mike Markkula) که یکی از
اولین و بزرگترین سرمایهگذارای اپل بود، نظرش این بود که
استیو جابز و استیو وازنیاک زیاد برای مدیریت اپل مناسب نیستن.
برای همین یه شخصی به نام مایکل اسکات (Michael Scott)
که تجربههای مدیریتی زیادی داشتو به عنوان مدیرعامل اپل پیشنهاد کرد.
اسکات شد اولین مدیرعامل رسمی اپل، اما زیاد طول نکشید که از پستش استعفا داد.
حالا مایک مارکولا، یعنی همونی که زیاد نظر خوبی
نسبت به استیو جابز نداشت، خودش شد مدیرعامل.
سال 1983 استیو جابز سعی کرد خودش مدیرعامل بشه اما هیئت مدیره موافقت نکرد.
برای همین رفت سراغ مدیرعامل اون موقع پپسی کولا،
که یه شخصی بود به نام جان اسکالی (John Sculley).
هدف استیو جابز این بود که این جان اسکالی رو به عنوان مدیرعامل اپل استخدام کنه.
یه جملهی معروفی هم بهش گفت که:
میخوای بقیهی عمرتو صرف فروختن آب و شکر (یعنی همون نوشابه) بکنی
یا اینکه بیای تو شرکت اپل و مارو تو تغییر دادن دنیا همراهی بکنی!
اینجوری شد که از سال 1983 اسکالی شد مدیرعامل اپل.
همون موقعا بود که اپل کامپیوترای Apple Lisa رو معرفی کرد
که اولین کامپیوتر شخصی با رابط کاربری گرافیکی بود و موسم داشت.
این کامپیوترم به خاطر قیمت خیلی بالا و مشکلات دیگهای که داشت زیاد موفق نبود.
پروژهی بعدی اپل، کامپیوتر مکینتاش بود که یه کم بهتر ظاهر شد.
اینجا مدیرعامل یعنی همین آقای جان اسکالی تصمیم گرفت استیو جابزو از اون تیمی که
روی مکینتاش کار میکردن کنار بذاره برای همین یه اختلافاتی بینشون پیش اومد.
جان اسکالی به هیات مدیره گفت باید بین من یا استیو جابز
یکی رو انتخاب کنید، اینجا یا جای منه یا جای این!
هیئت مدیره هم جان اسکالی رو انتخاب کردن و اینجوری شد که استیو جابز
بعد از حدود ده سال از شرکتی که خودش تاسیسش کرده بود اخراج شد!
اینکه حاصل زحمات بهترین سالای جوونیشو ازش گرفته بودن، اما ناامید نشد.
با سرمایهای که تا اون موقع به دست آورده بود یه شرکت
کامپیوتری دیگه تاسیس کرد اسمشم گذاشت Next یعنی بعدی!
من حس میکنم یه جورایی خواسته بگه درسته اولی رو ازم
گرفتید اما من از رو نمیرم بعدی رو تاسیس میکنم!
شرکت Next تمرکزشو گذاشت روی تولید کامپیوترای شخصی با سختافزار قوی.
البته قویتر بودن باعث میشد قیمتشونم بالاتر باشه.
سال 1986 وقتی جورج لوکاس سازندهی فیلمای معروف جنگ ستارگان و
صاحب کمپانی لوکاسفیلم درگیر یه طلاق پرهزینه بود، استیو جابز تونست
تیم گرافیک کامپیوتریشونو با یه قیمت خوبی بخره و بعد اسمشو گذاشت پیکسار.
شرکت پیکسار انیمیشنای خیلی عالی و موفقی ساخته مثل
مثل داستان اسباببازی، کمپانی هیولاها، در جستوجوی نمو
با کلی انیمیشن دیگه که اکثرا برندهی جایزههای خیلی بزرگ شدن.
البته استیو جابز خودش زیاد تو کار تولید انیمیشنا دخالت نمیکرد.
چند سال بعد سال 2006 شرکت معروف والتدیزنی کمپانی پیکسارو
به قیمت 7 میلیارد دلار خرید و استیو جابز شد بزرگترین سهامدار والتدیزنی.
سال 1991 وقتی 36 سالش بود با Laurene Powell ازدواج کرد و
این ازدواج تا آخر عمر استیو جابز دووم آورد و
نتیجش سه تا بچه بود، یه پسر، دوتا دختر.
اما یه سر بریم ببینیم حال و روز شرکت اپل بعد از استیو جابز چطور بود.
اسکالی که باعث اخراج استیو جابز شده بود داشت زور میزد که یه نوآوریهایی انجام بده.
یکیش یه سیستم عامل بود به نام System 7 که سال 1991 معرفی شد.
System7 میشه گفت که از اجداد سیستمعاملای مکاواسه که
روی کامپیوترای مکینتاش نصب میشد.
یکی دیگه از کارای اپل، معرفی لپتاپهای Powerbook
بود که از خانوادهی کامپیوترای مکینتاش بودن.
اما مدیریت اشتباه جان اسکالی باعث شد که کم کم مسائل و مشکلاتی
برای اپل پیش بیاد که اپلو تا مرز ورشکستگی پیش ببره.
یکی از این اشتباها، تولید پردازندههای PowerPC بود که
باعث میشد هزینههای خیلی زیادی رو دوش اپل بیفته.
اشتباه بعدی یه دستیار دیجیتال به نام MessagePad بود که کارکرد مناسبی نداشت.
این مسایل کمکم باعث شد اسکالی از کار برکنار بشه.
بعد از اسکالی، Michael Spindler که یکی از کارمندای قدیمی اپل بود، مدیر عامل شد.
اما اونم چون نتونست با شرکتهای دیگه به توافق برسه و
اپل رو از هزینههای زیاد نجات بده، از کار برکنار شد.
بعدش یه شخصی به نام Gil Amelio مدیرعامل شد و کاری که کرد این بود که
شرکت نکست استیو جابزو با قیمت 429 میلیون دلار خرید.
همین کار بود که باعث شد پای استیو جابز دوباره به اپل باز بشه.
اما برای اینکه اپل به قدرت امروزش برسه باید تغییرات
بزرگی توش انجام میشد که اینم لازمهش این بود که استیو جابز
مدیرعامل بشه تا قدرت انجام این تغییراتو داشته باشه.
سال 1997 یه شخص ناشناس یک و نیم میلیون از سهام اپل رو
فروخت که این باعث شد سهام اپل به شدت افت کنه.
بعد از این اتفاق مدیرعامل اون موقع یعنی گیل آملیو برکنار شد و
استیو جابز به عنوان مدیرعامل موقت انتخاب شد.
اینجوری شد که استیو جابز بعد از دوازده سال که از اپل
اخراج شده بود دوباره شد همهکارهی اپل.
البته یه کم بعد اعتراف کرد که خودش بوده که
اون یک و نیم میلیون سهم اپلو فروخته و باعث شده که آملیو اخراج بشه.
رشد عجیب اپل از همینجا کمکم شروع شد!
یکی از تغییرات بزرگی که استیو جابز انجام داد تغییر دادن هیات مدیره بود.
بعدش با رقیب قدیمیش یعنی بیل گیتس روابطشو خوب کرد و
مایکروسافتم یه سرمایهگذاری بزرگ روی اپل انجام داد.
سال 1998 معرفی کامپیوترای iMac باعث شد وضعیت مالی اپل خیلی بهتر بشه.
دو سال بعد استیو جابز از مدیرعامل موقت تبدیل شد به مدیرعامل دائم.
سال بعد اپل یه پخشکنندهی موسیقی معرفی کرد به نام آیپاد.
برخلاف برخورد اولیهای که با این محصول شد،
آیپاد تبدیل شد به یکی از بزرگترین موفقیتای اپل که
الان بیست ساله داره تولید میشه و همچنانم پرطرفداره.
سال 2007 اپل یه برگ برندهی دیگه رو کرد، یعنی گوشی آیفون.
صفهای طولانی که از همون روزای اول برای خریدن این گوشی
بوجود اومد نشون میده اپل چقدر موفق عمل کرده بود.
الان آیفون جزو بهترینا و پرفروشترین گوشیای دنیاس.
قدم بزرگ بعدی معرفی تبلتهای آیپد بود.
اولین آیپد سال 2010 معرفی شد و سال به سال بهتر و پیشرفتهتر شد.
آیپدم جزو بزرگترین موفقیتای اپل به حساب میاد
که همچنان پرطرفدار و عالی داره تولید میشه.
الان اپل، بالاتر از مایکروسافت و آمازون، یه شرکت دو تریلیون دلاریه
که جزو باارزشترین شرکتای دنیاس، یعنی در واقع با ارزشترین برند جهانه.
اما برگردیم سراغ خود استیو جابز.
از سال 2003 مشخص شده بود که استیو جابز به یه
نوع نادری از سرطان لوزالمعده یا پانکراس مبتلا شده،
حتی دکترش بهش گفته بود احتمالا چند ماه بیشتر زنده نیست.
پیشنهاد دکترا این بود که غدهی سرطانی رو با جراحی بردارن.