×

Używamy ciasteczek, aby ulepszyć LingQ. Odwiedzając stronę wyrażasz zgodę na nasze polityka Cookie.

image

Who is She?, درس بیست و سوم

درس بیست و سوم

سوسن : از کی تا حالا مردم می تونن وقتی که خسته هستن بیان داخل خونه یه نفر دیگه و بگیرن بخوابن! نباید اجازه بگیرن؟

روژین : هیچ کس اینجا نبود که از او بپرسم. چرا این قدر ناراحتتون می کنه؟ شما دوست دختر مسعود هستید؟ دلیلش اینه؟

سوسن :من دوست دختر مسعود نیستم. اگه واقعاً لازمه بدونید، من شاگرد زبان اون هستم.

روژین : شوخی می کنید! شما شاگرد مسعود هستین؟ شما نمی تونید منو احمق فرض کنید.

سوسن : خیر. جدی میگم. مسعود در یاد گرفتن زبان فارسی به من کمک می کنه.

روژین : اما شما خیلی خوب فارسی صحبت می کنید. باور نمی کنم که شما شاگرد اون باشید.

سوسن : من واقعاً دانش آموز او هستم، یا بهتره بگم دانش آموز او بودم. وقتی که اول اومدم اینجا نمی تونستم فارسی رو خوب صحبت کنم.

روژین : و فقط با زندگی کردن با مسعود خوب یاد گرفتی؟ اون این قدر به شما کمک کرده؟

سوسن : فقط صحبت کردنم خوب نشد! الان می تونم خوب بنویسم و هیچ مشکلی در خوندن کتاب های سخت ندارم.

روژین : خب، پس چطوری یاد گرفتی؟ رمز یاد گرفتن تو چی بود؟

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

درس بیست و سوم lesson|twenty|and|third Die dreiundzwanzigste Lektion The twenty-third lesson La vingt-troisième leçon A vigésima terceira lição Yirmi üçüncü ders

سوسن : از کی تا حالا مردم می تونن وقتی که خسته هستن بیان داخل خونه یه نفر دیگه و بگیرن بخوابن! Susan|from|when|until|now|people|(verb marker)|can|when|that|tired|are|come|inside|house|a|person|another|and|take|sleep Lily: Since when can people, when they get tired, come inside someone else's house and go to sleep? Susan : Depuis quand les gens peuvent-ils parler à quelqu'un d'autre lorsqu'ils sont fatigués et s'endorment ? 수잔: 언제부터 사람들이 피곤할 때 남의 집에 들어가서 재울 수 있게 됐어요! نباید اجازه بگیرن؟ shouldn't|permission|they take They should not be allowed! Ne devraient-ils pas obtenir l'autorisation ? 허가를 받아야 하지 않나요?

روژین : هیچ کس اینجا نبود که از او بپرسم. چرا این قدر ناراحتتون می کنه؟ شما دوست دختر مسعود هستید؟ دلیلش اینه؟ Rojin|no|one|here|was|that|from|him|I ask|why|this|much|your sadness|||you|girlfriend|of|Masoud|are|the reason| Rogin: Nobody was here for me to ask. Why does this make you so upset? Are you Massoud girlfriend? Is that the reason? Rojin : Personne n'était ici pour lui demander. Pourquoi ça te dérange autant ? Êtes-vous la petite amie de Massoud? Est-ce la raison ?

سوسن :من دوست دختر مسعود نیستم. اگه واقعاً لازمه بدونید، من شاگرد زبان اون هستم. Susan|I|friend|girl|Masoud|am not|if|really|necessary|you know|I|student|language|he|am Lily: I'm not a Massoud girlfriend. If you really need to know, I am a student of his language. Susan : Je ne suis pas la petite amie de Massoud. Si vous avez vraiment besoin de savoir, je suis un apprenant de langues.

روژین : شوخی می کنید! شما شاگرد مسعود هستین؟ شما نمی تونید منو احمق فرض کنید. Rojin|joke||you do||student||are|||||fool|consider|consider Rogin: Are you kidding Are you a student of Massoud? You can not assume me stupid. Rojin : Vous plaisantez ! Êtes-vous l'élève de Massoud? Vous ne pouvez pas m'appeler stupide. 로진: 농담하는 거야! 당신은 마수드의 학생입니까? 나를 바보로 여길 수는 없습니다.

سوسن : خیر. جدی میگم. مسعود در یاد گرفتن زبان فارسی به من کمک می کنه. Susan|no|seriously|I mean|Masoud|in|memory||language|Persian|to|me|helps|| Suzanne: No, I say seriously, Massoud helps me learn Persian language. Suzanne : Non. Je veux dire sérieusement. Massoud m'aide à apprendre le persan.

روژین : اما شما خیلی خوب فارسی صحبت می کنید. باور نمی کنم که شما شاگرد اون باشید. Rojin|but|you|very|well|Persian|speak|present tense marker|you do|believe|not|I do|that|you|student|him|are Rogin: But you are speaking very well in Persian, I do not believe you are your disciple. Rojin : Mais vous parlez très bien le persan. Je ne crois pas que vous soyez son élève.

سوسن : من واقعاً دانش آموز او هستم، یا بهتره بگم دانش آموز او بودم. وقتی که اول اومدم اینجا نمی تونستم فارسی رو خوب صحبت کنم. Susan|I|really|||her|am|or|it's better|to say|||her|was|when|that|first|I came|here|not|could|Persian|(object marker)|well|speaking|I could Lyson: I'm really his student, or I'd rather say I was his student, when I first came here I could not speak Persian well. Susan : Je suis vraiment son élève, ou plutôt j'étais son élève. Quand je suis arrivé ici pour la première fois, je ne parlais pas bien le persan.

روژین : و فقط با زندگی کردن با مسعود خوب یاد گرفتی؟ اون این قدر به شما کمک کرده؟ Rojin|and|only|with|living|to||Masoud|well|learning|you learned|he|this|much|to|you|help|has done Rogin: And just learned how good you lived with Massoud? It has helped you so much. Rojin : Et tu as bien appris rien qu'en vivant avec Massoud ? Vous a-t-il tant aidé ?

سوسن : فقط صحبت کردنم خوب نشد! Susan|only|speaking|my speaking|well|didn't improve Lily: I just did not speak well! Sosane : Je n'ai pas seulement bien parlé ! الان می تونم خوب بنویسم و هیچ مشکلی در خوندن کتاب های سخت ندارم. now|I|can|well|write|and|any|problem|in|reading|book|plural marker|difficult|I don't have Now I can write well and have no difficulty reading hard books. Maintenant, je peux bien écrire et je n'ai aucun problème à lire des livres difficiles.

روژین : خب، پس چطوری یاد گرفتی؟ رمز یاد گرفتن تو چی بود؟ Rojin|well|then|how|||secret|||your|what|was Rogin: Well, so how did you learn? What was the key to learning you? Rojin : Eh bien, alors comment as-tu appris ? Quel était ton secret d'apprentissage ?