×

Używamy ciasteczek, aby ulepszyć LingQ. Odwiedzając stronę wyrażasz zgodę na nasze polityka Cookie.

image

Iran, About Iran

About Iran

امروز می خوام یک سری توضیحات کلی دربارۀ ایران بدم. اول بگم که واژۀ ایران یعنی سرزمین آریایی ها. در گذشته کشور ایران به اسم پارس یا پرشیا هم شناخته می شد. ولی از یه جایی به بعد، اسم کشور به طور رسمی ایران نامیده شد.ایران توی جنوب غربی آسیا و در منطقۀ خاورمیانه قرار داره. کشورهای همسایۀ شمالی، کشورهای جمهوری آذربایجان، ترکمنستان و ارمنستان هستند. افغانستان و پاکستان هم توی قسمت شرقی هستند. و از غرب هم با ترکیه و عراق همسایه است. و جنوب ایران هم به دریای عمان و خلیج فارس محدود می شه. توی قسمت شمالی دریای خزر یا همون دریای کاسپین هست.

پایتخت ایران و پرجمعیت ترین شهرش تهران هست. ایران سی و یکی استان داره. اسم بعضی از استان ها با اسم مرکز استان یکی هست. مثل تهران، کرمان و بوشهر. ولی اسم بعضی از استان ها با اسم مرکز استان فرق داره. مثلاً استان گیلان که مرکزش رشت هست. یا استان فارس که مرکزش شیراز هست. پرجمعیت ترین شهرهای ایران، تهران، اصفهان، شیراز، کرج، تبریز و مشهد هستند. و جمعیت کل کشور هم طبق آخرین سرشماری هشتاد میلیون نفره.

زبان فارسی یا پارسی که توی انگلیسی Persian شناخته می شه، زبان اصلی مردم ایران هست. فارسی و پارسی هیچ فرقی با هم ندارند. در واقع بعد از حملۀ عرب ها به ایران، زبان ما تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر زبان عربی قرار گرفت. و از اونجایی که عرب ها پ رو نمی تونن تلفظ کنن، زبان پارسی شد زبان فارسی. و از اون زمان به بعد هم فارسی کلمۀ جا افتاده تریه تا پارسی. عرب ها علاوه بر تأثیری که روی زبان مردم گذاشتند، توی فرهنگ و نوع پوشش و خیلی چیزهای دیگه هم تأثیر داشتند. تأثیراتی که کم کم توی ایران حل شد و بخشی از ایران شد. امروزه خیلی از واژه ها رو داریم که در واقع عربی هستن، ولی انقدری تو زبان فارسی استفاده شدن که دیگه بخشی از زبان شدن.

حالا جدا از زبان فارسی که زبان رسمی کشور هست، اقوام مختلفی که توی ایران زندگی می کنند هر کدومشون زبان خودشون رو دارن. زبان های ترکی، لری، گیلکی، کردی، بلوچی، مازنی، تالشی، ترکمنی و عربی از جملۀ زبان هایی هستن که تو ایران وجود دارن. بعد از زبان فارسی، تعداد افرادی که ترکی صحبت می کنند از بقیۀ زبان ها بیشتره. که خود ترکی باز گویش های مختلفی تو مناطق مختلف ایران داره. مثل بقیۀ زبان ها. لری، گیلکی. این ها هر کدومشون توی قسمت های مختلف گویش هاشون فرق می کنه. با وجود این تنوع زبانی ای که توی سراسر ایران هست، ولی خب زبانی که بچه ها تو مدرسه باهاش درس یاد می گیرن فقط فارسی هست. که همون زبان اصلی و رسمی کشور هست.

اقوام مختلفی توی ایران زندگی می کنن که هر کدومشون فرهنگ و آئین های خودشون رو دارن. هر کدوم پوشش و غذاها و مراسم های منحصربفرد خودشون رو دارن. مثلاً اگه که شما تو بلوچستان که یه استان توی جنوب شرق ایران هست یه عروسی برید، خیلی این مراسم عروسی فرق داره با عروسی ای که توی اردبیل، که شمال غرب ایران هست می بینید. البته این رو هم باید بگم که به خاطر حرکت به سمت مدرنیته، شاید تفاوت های فرهنگی توی شهرهای بزرگ کمتر دیده بشن. ولی توی شهرهای کوچیک و روستاها سنت ها بیشتر حفظ شدن.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

About Iran About Iran|Iran O Iranie| Über den Iran About Iran Sobre Irán À propos de l'Iran A proposito dell'Iran イランについて Over Iran O Iranie Sobre o Irã Om Iran İran hakkında

امروز می خوام یک سری توضیحات کلی دربارۀ ایران بدم. Aujourd'hui|||||explications|||| today|I|I want||series|explanations|general|about|Iran|give ||||Reihe|Erklärungen|allgemeine||| Dziś||chcę||||||| Today I want to give a series of general explanations about Iran. Hoy quiero dar una serie de explicaciones generales sobre Irán. Aujourd'hui, je veux donner une série d'explications générales sur l'Iran. Vandaag wil ik een reeks algemene uitleg geven over Iran. Hoje quero dar uma série de explicações gerais sobre o Irã. اول بگم که واژۀ ایران یعنی سرزمین آریایی ها. |||mot|||terre|Aryens| first|let's say|that|word|Iran|means|land|Aryans| ||||||Land|| Lassen Sie mich zunächst sagen, dass das Wort Iran das Land der Arier bedeutet. First of all, let me say that the word Iran means the land of the Aryans. Permettez-moi d'abord de dire que le mot Iran signifie le pays des Aryens. در گذشته کشور ایران به اسم پارس یا پرشیا هم شناخته می شد. in|past||Iran||name|Persia|or|Persia||known||was In the past, Iran was also known as Persia or Persia. Dans le passé, l'Iran était également connu sous le nom de Pars ou Perse. ولی از یه جایی به بعد، اسم کشور به طور رسمی ایران نامیده شد.ایران توی جنوب غربی آسیا و در منطقۀ خاورمیانه قرار داره. |||||||||officiellement|officiellement||appelé|||||||||région du|Moyen-Orient|| |from|a|a certain point|to|after|name|||officially|officially|Iran|was named|was|Iran|in|south of|southwest|Asia||in|region of|Middle East|is located|is ||||||||||||||||||Asien|||||| |||||||||||Iran||||||||||||| Aber von irgendwoher hieß der Name des Landes offiziell Iran.Der Iran liegt im Südwesten Asiens und in der Region des Nahen Ostens. But from then on, the country's name was officially changed to Iran. Iran is located in southwest Asia and in the Middle East. Pero de alguna parte, el nombre del país se llamaba oficialmente Irán. Irán está ubicado en el suroeste de Asia y en la región de Medio Oriente. Mais de quelque part, le nom du pays s'appelait officiellement l'Iran.L'Iran est situé dans le sud-ouest de l'Asie et au Moyen-Orient. Maar ergens vandaan heette de naam van het land officieel Iran, Iran ligt in Zuidwest-Azië en in het Midden-Oosten. کشورهای همسایۀ شمالی، کشورهای جمهوری آذربایجان، ترکمنستان و ارمنستان هستند. |voisins du nord|septentrional|||Azerbaïdjan|Turkménistan||Arménie| countries|neighboring|northern|countries|Republic of|Azerbaijan|Turkmenistan||Armenia| The neighboring countries are the Republic of Azerbaijan, Turkmenistan and Armenia. Les voisins du nord sont la République d'Azerbaïdjan, le Turkménistan et l'Arménie. De noorderburen zijn de Republiek Azerbeidzjan, Turkmenistan en Armenië. افغانستان و پاکستان هم توی قسمت شرقی هستند. |||||partie|| Afghanistan||Pakistan|||part|eastern| Afghanistan and Pakistan are also in the east. L'Afghanistan et le Pakistan sont également dans la partie orientale. و از غرب هم با ترکیه و عراق همسایه است. ||ouest||||||| ||the West|||Turkey||Iraq|neighbor| It is also bordered by Turkey and Iraq to the west. Il borde la Turquie et l'Irak à l'ouest. و جنوب ایران هم به دریای عمان و خلیج فارس محدود می شه. ||||||||||délimité par|| |Süden||||||||||| |the south|Iran|||Sea|Oman Sea||Persian Gulf|Persian Gulf|bounded by||is And the south of Iran is limited to the Oman Sea and the Persian Gulf. Y el sur de Irán se limita al Mar de Omán y al Golfo Pérsico. Et le sud de l'Iran se limite à la mer d'Oman et au golfe Persique. En zuidelijk Iran is beperkt tot de Zee van Oman en de Perzische Golf. توی قسمت شمالی دریای خزر یا همون دریای کاسپین هست. |Teil|nördlichen||||||| ||||Caspian||same||Caspian| Im nördlichen Teil des Kaspischen Meeres liegt das Kaspische Meer. In the northern part of the Caspian Sea or the Caspian Sea. En la parte norte del Mar Caspio se encuentra el Mar Caspio. C'est dans la partie nord de la mer Caspienne ou de la mer Caspienne.

پایتخت ایران و پرجمعیت ترین شهرش تهران هست. |||peuplée|||| Capital city|||most populous|the most|its city|Tehran|is The capital of Iran and its most populous city is Tehran. La capitale de l'Iran et sa ville la plus peuplée est Téhéran. De hoofdstad van Iran en de meest dichtbevolkte stad is Teheran. ایران سی و یکی استان داره. ||||province| |thirty||one|provinces|has ||||Provinz| Iran has thirty-one provinces. Irán tiene treinta y una provincias. L'Iran compte trente et une provinces. Iran heeft 31 provincies. اسم بعضی از استان ها با اسم مرکز استان یکی هست. |some||provinces|||name|capital|province|one|is Der Name einiger Provinzen ist derselbe wie der Name der Provinzhauptstadt. The names of some provinces are the same as the names of the provincial capitals. El nombre de algunas provincias es el mismo que el nombre de la capital provincial. Les noms de certaines provinces sont les mêmes que les noms des capitales provinciales. De namen van sommige provincies zijn dezelfde als de namen van de provinciehoofdsteden. مثل تهران، کرمان و بوشهر. ||||Buschire like|Tehran|Kerman||Bushehr Like Tehran, Kerman and Bushehr. Como Teherán, Kerman y Bushehr. Comme Téhéran, Kerman et Bushehr. ولی اسم بعضی از استان ها با اسم مرکز استان فرق داره. ||||||||||diffère| ||some||provinces||||center|province|difference|is But the names of some provinces are different from the names of the provincial capital. Mais les noms de certaines provinces sont différents des noms des capitales provinciales. مثلاً استان گیلان که مرکزش رشت هست. ||||Hauptstadt|| for example|province|Gilan|which|its center|Rasht| For example, Gilan province, whose capital is Rasht. Por ejemplo, la provincia de Gilan, cuyo centro es Rasht. Par exemple, la province de Gilan, dont le centre est Rasht. یا استان فارس که مرکزش شیراز هست. ||||Hauptstadt|| or|province|Fars||its center|Shiraz| Or Fars province, whose capital is Shiraz. Ou la province du Fars avec son centre à Shiraz. پرجمعیت ترین شهرهای ایران، تهران، اصفهان، شیراز، کرج، تبریز و مشهد هستند. les plus peuplées||||||||||| most populous||cities||Tehran|Isfahan|Shiraz|Karaj|Tabriz||Mashhad| |||||||Karaj|||| The most populous cities in Iran are Tehran, Isfahan, Shiraz, Karaj, Tabriz and Mashhad. Las ciudades más pobladas de Irán son Teherán, Isfahan, Shiraz, Karaj, Tabriz y Mashhad. Les villes les plus peuplées d'Iran sont Téhéran, Ispahan, Shiraz, Karaj, Tabriz et Mashhad. و جمعیت کل کشور هم طبق آخرین سرشماری هشتاد میلیون نفره. |||||selon||recensement|quatre-vingts|| |population|entire|||according to|census|census|eighty million|million|people |||||||Volkszählung|||Personen And the total population of the country, according to the latest census of eighty million people. Et la population totale du pays selon le dernier recensement est de quatre-vingt millions de personnes. En de totale bevolking van het land is volgens de laatste volkstelling tachtig miljoen mensen.

زبان فارسی یا پارسی که توی انگلیسی Persian شناخته می شه، زبان اصلی مردم ایران هست. |||Persisch|||||||||||| |Persian||Persian|that||English|Persian|is known||||native language||| ||||||angielski|język perski|||||||| Die persische Sprache, auf Englisch als Persisch bekannt, ist die Hauptsprache der Menschen im Iran. Persian or Persian, which is known in English as Persian, is the main language of the Iranian people. El idioma persa, conocido como persa en inglés, es el idioma principal del pueblo de Irán. Le persan ou persan, qui est connu en persan, est la langue principale du peuple iranien. فارسی و پارسی هیچ فرقی با هم ندارند. ||||différence||| Farsi||Persian|none|difference|||they have Es gibt keinen Unterschied zwischen Persisch und Farsi. Persian and Persian are no different. Le persan et le persan ne sont pas différents. در واقع بعد از حملۀ عرب ها به ایران، زبان ما تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر زبان عربی قرار گرفت. |En fait|||l'invasion||||||||grande mesure|très||sous l'influence|influence|||| in|in fact|||the invasion|the Arabs|||||us||extent|very||under the influence|influence||Arabic language|agreement|was affected Tatsächlich wurde unsere Sprache nach dem arabischen Angriff auf den Iran stark von der arabischen Sprache beeinflusst. In fact, after the Arab invasion of Iran, our language was greatly influenced by the Arabic language. De hecho, después del ataque árabe a Irán, nuestro idioma estuvo muy influenciado por el idioma árabe. En fait, après l'invasion arabe de l'Iran, notre langue a été fortement influencée par la langue arabe. In feite werd onze taal na de Arabische invasie in Iran sterk beïnvloed door de Arabische taal. و از اونجایی که عرب ها پ رو نمی تونن تلفظ کنن، زبان پارسی شد زبان فارسی. ||là où|puisque||||pe|||prononcer|||||| ||That place||Arab||p||not|can|pronounce|pronounce||Persian|became||Persian Und da die Araber P nicht aussprechen können, wurde die persische Sprache zur persischen Sprache. And since the Arabs could not pronounce P, Persian became Persian. Y como los árabes no pueden pronunciar la P, el idioma persa se convirtió en el idioma persa. Et comme les Arabes ne savaient pas prononcer le P, le persan est devenu le persan. و از اون زمان به بعد هم فارسی کلمۀ جا افتاده تریه تا پارسی. and|from||time||after||Persian|word|place|fallen|trie||Persian Seitdem ist Farsi ein etablierteres Wort als Persisch. And since then, Farsi is a more established word than Persian. Desde entonces, farsi es una palabra más establecida que persa. A partir de cette époque, le persan est un mot bien établi du persan au persan. Vanaf die tijd is Perzisch een algemeen bekend woord van Perzisch tot Perzisch. عرب ها علاوه بر تأثیری که روی زبان مردم گذاشتند، توی فرهنگ و نوع پوشش و خیلی چیزهای دیگه هم تأثیر داشتند. Arabes||en plus||influence|que||||ont laissé||culture||type de|vêtements||||||influence| Arabs||"in addition to"|besides|influence||on|||they had||culture||style of|clothing|||things|other||influence|they had |||||||||hatten|||||||||||| Neben dem Einfluss, den sie auf die Sprache der Menschen hatten, hatten die Araber auch Einfluss auf die Kultur und Art der Kleidung und vieles mehr. In addition to the influence they had on the language of the people, the Arabs also had an influence on the culture and type of clothing and many other things. Además de la influencia que tuvieron en el idioma de la gente, los árabes también influyeron en la cultura y el tipo de vestimenta y muchas otras cosas. En plus de l'influence qu'ils ont eue sur la langue du peuple, les Arabes ont également influencé la culture et le type de vêtements et bien d'autres choses. Naast hun invloed op de taal van de mensen, beïnvloedden de Arabieren ook de cultuur en het soort kleding en vele andere dingen. تأثیراتی که کم کم توی ایران حل شد و بخشی از ایران شد. Les influences||||||dissous dans|est devenu||une partie de||| influences that gradually||less||||solved|||part of||| Einflüsse, die sich allmählich im Iran ansiedelten und ein Teil des Iran wurden. Influences that gradually settled in Iran and became a part of Iran. Influencias que gradualmente se asentaron en Irán y se convirtieron en parte de Irán. Des influences qui se sont progressivement dissipées en Iran et sont devenues une partie de l'Iran. امروزه خیلی از واژه ها رو داریم که در واقع عربی هستن، ولی انقدری تو زبان فارسی استفاده شدن که دیگه بخشی از زبان شدن. De nos jours|||mots||||qui||||||tant que ça||||||||||| nowadays|||words||||||||are||so much||||||||||language|have become Heutzutage gibt es viele Wörter, die eigentlich arabisch sind, aber sie werden im Persischen so oft verwendet, dass sie Teil der Sprache werden. Today, we have many words that are actually Arabic, but they are used so much in Persian that they become part of the language. Hoy en día, tenemos muchas palabras que en realidad son árabes, pero se usan tanto en persa que se vuelven parte del idioma. Aujourd'hui, nous avons beaucoup de mots qui sont en réalité arabes, mais ils sont tellement utilisés en persan qu'ils font partie de la langue. Tegenwoordig hebben we veel woorden die eigenlijk Arabisch zijn, maar ze worden zo vaak in het Perzisch gebruikt dat ze deel gaan uitmaken van de taal.

حالا جدا از زبان فارسی که زبان رسمی کشور هست، اقوام مختلفی که توی ایران زندگی می کنند هر کدومشون زبان خودشون رو دارن. Maintenant|à part||||qui||officielle|||ethnies|||||||||chacun d'eux||leur propre|| now|apart from|||||||||ethnic groups|different||||||||each of them||themselves|| Heute haben die verschiedenen im Iran lebenden ethnischen Gruppen neben Persisch, der offiziellen Sprache des Landes, jeweils ihre eigene Sprache. Now, apart from Persian, which is the official language of the country, the different ethnic groups living in Iran each have their own language. Ahora, además del persa, que es el idioma oficial del país, los diferentes grupos étnicos que viven en Irán tienen cada uno su propio idioma. Désormais, à part le persan, qui est la langue officielle du pays, les différents groupes ethniques vivant en Iran ont chacun leur propre langue. Afgezien van het Perzisch, dat de officiële taal van het land is, hebben verschillende etnische groepen die in Iran wonen, elk hun eigen taal. زبان های ترکی، لری، گیلکی، کردی، بلوچی، مازنی، تالشی، ترکمنی و عربی از جملۀ زبان هایی هستن که تو ایران وجود دارن. |||||||||||||parmi les|||||||| ||Türkisch||Gilaki||Belutschisch|||Turkmen|||||||||||| ||Turkish|Luri|Gilaki|Kurdish|Balochi|Mazandarani|Taleshi|Turkmen language||Arabic||among|||||||exist| Türkisch, Lori, Gilki, Kurdisch, Belutschi, Mazni, Talshi, Turkmenisch und Arabisch gehören zu den Sprachen, die im Iran existieren. Turkish, Lori, Gilaki, Kurdish, Baluchi, Mazni, Talashi, Turkmen and Arabic languages are among the languages that exist in Iran. Los idiomas turco, lori, gilki, kurdo, balochi, mazni, talshi, turcomano y árabe se encuentran entre los idiomas que existen en Irán. Le turc, le lori, le gilaki, le kurde, le baluchi, le mazani, le talashi, le turkmène et l'arabe sont quelques-unes des langues qui existent en Iran. Turks, Lori, Gilaki, Koerdisch, Baluchi, Mazani, Talshi, Turkmeens en Arabisch zijn enkele van de talen die in Iran bestaan. بعد از زبان فارسی، تعداد افرادی که ترکی صحبت می کنند از بقیۀ زبان ها بیشتره. after|||Persian|number of|people who||Turkish|||speak|of|the rest|||is more After Persian, the number of people who speak Turkish is higher than other languages. Después del persa, la cantidad de personas que hablan turco es mayor que en otros idiomas. Après le persan, le nombre de personnes qui parlent le turc est supérieur aux autres langues. Na Perzisch is het aantal mensen dat Turks spreekt hoger dan andere talen. که خود ترکی باز گویش های مختلفی تو مناطق مختلف ایران داره. |||encore|dialectes||||régions||| that|||again|dialects||varieties|in|regions|||he has ||||Dialekte||||||| Türkisch selbst hat in verschiedenen Regionen des Iran unterschiedliche Dialekte. Turkish itself has different dialects in different parts of Iran. Le turc lui-même a différents dialectes dans différentes parties de l'Iran. Het Turks heeft zelf verschillende dialecten in verschillende delen van Iran. مثل بقیۀ زبان ها. |comme les autres|| |the rest of|| Like other languages. Comme les autres langues. Net als andere talen. لری، گیلکی. |Gilaki Larry, Gilaki. Larry, Gilaki. Larry, Gilaki. این ها هر کدومشون توی قسمت های مختلف گویش هاشون فرق می کنه. |||lequel d'entre eux||parties||différentes|dialectes||diffèrent|| ||each|each of them||part|||dialect|their dialects|difference|I| To|||który z nich||||||||| Jedes davon unterscheidet sich in verschiedenen Teilen seines Dialekts. These are each different in different parts of their dialects. Cada uno de estos es diferente en diferentes partes de sus dialectos. Chacun d'eux diffère dans différentes parties de leurs dialectes. Elk van deze verschilt in verschillende delen van hun dialecten. با وجود این تنوع زبانی ای که توی سراسر ایران هست، ولی خب زبانی که بچه ها تو مدرسه باهاش درس یاد می گیرن فقط فارسی هست. avec|malgré||diversité linguistique||cette diversité linguistique|que||partout|||||||||||avec laquelle||||||| with|||diversity|language||||throughout||||"well"|||children|||school|"with it"|lesson|||learn||| ||||||||überall|||||||||||||||||| Despite the diversity of languages throughout Iran, the only language that children learn in school is Persian. A pesar de la variedad de idiomas que existen en todo Irán, el idioma que aprenden los niños en la escuela es únicamente el persa. Malgré la variété des langues qui existent dans tout l'Iran, mais la langue que les enfants apprennent à l'école n'est que le persan. Ondanks deze verscheidenheid aan talen die in heel Iran bestaan, is de taal die kinderen op school leren alleen Perzisch. که همون زبان اصلی و رسمی کشور هست. Which is the main and official language of the country. Quelle est la langue principale et officielle du pays. Dat is de belangrijkste en officiële taal van het land.

اقوام مختلفی توی ایران زندگی می کنن که هر کدومشون فرهنگ و آئین های خودشون رو دارن. |||||||qui||chacun d'eux|culture et traditions||coutumes||leurs propres|| ethnic groups|various||||do||||each of them|||customs|rituals||| ||||||||||||||ihre|| Im Iran leben verschiedene ethnische Gruppen, von denen jede ihre eigene Kultur und Rituale hat. There are different ethnic groups living in Iran, each with its own culture and rituals. Diferentes grupos étnicos viven en Irán, cada uno de los cuales tiene su propia cultura y rituales. Différents groupes ethniques vivent en Iran, chacun ayant sa propre culture et ses propres rituels. In Iran leven verschillende etnische groepen, die elk hun eigen cultuur en rituelen hebben. هر کدوم پوشش و غذاها و مراسم های منحصربفرد خودشون رو دارن. ||||||cérémonies||uniques||| each|each|||foods||ceremonies||unique|themselves|| Each has its own unique clothing, food and ceremonies. Chacun a ses propres vêtements, nourriture et rituels uniques. Elk heeft zijn eigen unieke kleding, eten en rituelen. مثلاً اگه که شما تو بلوچستان که یه استان توی جنوب شرق ایران هست یه عروسی برید، خیلی این مراسم عروسی فرق داره با عروسی ای که توی اردبیل، که شمال غرب ایران هست می بینید. ||||||||Provinz||||||||||||||||||||||||||| for example|||you||Balochistan|||province|||east||||wedding|go||||||||||||Ardabil||north|west||||you see For example, if you go to a wedding in Baluchistan, which is a province in the southeast of Iran, this wedding ceremony is very different from the wedding you see in Ardabil, which is in the northwest of Iran. Por ejemplo, si vas a una boda en Baluchistán, que es una provincia en el sureste de Irán, esta ceremonia de boda es muy diferente a la boda que ves en Ardabil, que está en el noroeste de Irán. Par exemple, si vous allez à un mariage à Tubluchestan, une province du sud de l'Iran, cette cérémonie de mariage est très différente du mariage que vous voyez à Ardabil, qui se trouve au nord-ouest de l'Iran. Als je bijvoorbeeld naar een bruiloft gaat in Tubluchistan, een provincie in het zuiden van Iran, is deze huwelijksceremonie heel anders dan de bruiloft die je ziet in Ardabil, dat in het noordwesten van Iran ligt. البته این رو هم باید بگم که به خاطر حرکت به سمت مدرنیته، شاید تفاوت های فرهنگی توی شهرهای بزرگ کمتر دیده بشن. ||||||||wegen||||Modernität|||||||||| of course||||||||because of|||toward|modernity||differences||cultural||||less frequently|seen| ||||||||||||||différences culturelles|||||grandes|||soient vues Natürlich muss ich auch sagen, dass kulturelle Unterschiede in Großstädten durch den Trend zur Moderne möglicherweise weniger sichtbar sind. Of course, I must also say that due to the move towards modernity, cultural differences may be less visible in big cities. Por supuesto, también debo decir que debido al paso hacia la modernidad, las diferencias culturales pueden ser menos visibles en las grandes ciudades. Bien sûr, je dois aussi dire qu'en raison de l'évolution vers la modernité, les différences culturelles peuvent être moins visibles dans les grandes villes. Natuurlijk moet ik ook zeggen dat door de beweging naar moderniteit, culturele verschillen in grote steden misschien minder te zien zijn. ولی توی شهرهای کوچیک و روستاها سنت ها بیشتر حفظ شدن. |||||Dörfer|Traditionen|||bewahrt| |||small||villages|traditions|||preserved| |||||||||préservées| But in small towns and villages, traditions are more preserved. Pero en los pueblos y aldeas pequeñas, las tradiciones se conservan más. Mais dans les petites villes et villages, les traditions sont plus préservées. Maar in kleine steden en dorpen zijn tradities meer bewaard gebleven.