ژولیوس سزار اولین دیکتاتور تاریخ (1)
تصور می کنید که بعضی داستان ها را می دانید ، اما حقیقت بسیار تاریک و در اعماق آن است و بعضی انسان ها به نحوی زندگی کرده اند که داستان زندگی شان ارزش روایت دوباره را دارد
دقیقاً مانند او
از اسپانیا تا سرزمین قبایل وحشی گال ، از شمال آفریقا تا آسیای غربی ، از رود نیل تا جزایر مدیترانه او در هیچ جنگی شکست نخورد مانند گایوس ژولیوس سزار
روم ٬ یکی از بزرگترین امپراطوری های ثبت شده در صفحات تاریخ و سرزمینی که داستانهای بسیاری را برای آیندگان به جای گذاشته است
اگر آماده هستید به هیجان انگیزترین دوران روم سفری کنیم و مهمان داستان یکی از مهمترین افرادی باشیم که در این عصر زندگی کرده است
....سال صد قبل از میلاد
سزار به عنوان فرزند یکی از اصیل ترین و ثروتمندترین خانوادههای روم یعنی ژولین ها به دنیا آمده و تحصیلات پرباری را پشت سر میگذارد
برای اشراف زادگان روم ، فرزندان آنها سناتور٬ کنسول و ژنرالهای آینده روم بودند و از این رو تحصیل فلسفه٬ ریاضیات و نجوم فرزندانشان اهمیت بسیار ویژه ای داشت
اما شانس زیاد هم با سزار همراه نشد به دلیل توطئههای صورت گرفته توسط دشمنان سیاسی خانواده او تمام ثروت آنها مصادره ٬ تمام اقوام او دستگیر و در۱۶ سالگی ٬ زمانی که پدرش نیز چشم از جهان فروبست مسئولیت اداره خانواده را برعهده گرفت
از آن روز به بعد دیگر زندگی برای ژولیوس مانند گذشته نخواهد بود
پس از تمام این اتفاقات٬ سزار به ارتش روم٬ مستقر در آسیا ملحق می شود زمانی که برای گرفتن درس سخنوری از فیلسوفان بزرگ آن دوران در حال سفر بود ٬ در دریای اژه توسط دزدان دریایی ربوده می شود
دزدان دریایی در مقابل آزادی او درخواست ۲۰ تالنت طلا می کنند اما این موضوع او را عصبانی کرده و میگوید ارزش من ۲۰ تالنت نیست ٬ ۵۰ تالنت طلا درخواست کنید
پس از ارسال ۵۰ تالنت طلا توسط خانواده٬ سزار آزاد شده و سریعاً با تشکیل یک گروه طبق عهدی که با خود بسته بود به دزدان دریایی حمله و تمام آنها را به صلیب می کشد
بد نیست بدانید که در این دوران او تنها ۲۰ سال دارد
سزار که اکنون به روم بازگشت شروع به شغل وکالت می کند. در این بین نیز بعضاً از طرف سنا وظایفی به او محول می شود
در مدت زمان کوتاهی سزار از طرف ثنا مامور شد تا به گال برود، این سفر آغاز یکی از مهم ترین دوران زندگی او و همچنین حلقه اولیه داستان ما را تشکیل می دهد
گال سرزمین هایی است که فرانسه امروزی و قسمتی از اطراف آن را در بر می گیرد، این منطقه پر است از قبیله هایی بربر، خشن، جنگجو و بی رحم. جمعیت زیادی دارند و در جنگ آوری بسیار با استعداد هستند
کشوری ترسناک و تاریک در قلب جنگل ها، در طرف مقابل فرماندهی وجود دارد که تنها ۲۰ هزار سرباز در اختیار اوست
اما قلبش لبریز از حرص و قدرت طلبی است ولی با خرواری از قرض و بدهی، سزار به خوبی میداند که اگر موفق به فتح گال و استعمار آن نشود خیلی سریع از صحنه سیاست روم برای همیشه پاک خواهد شد
اما او در این نبرد به همه اثبات کرد که یک نابغه جنگی است به شکلی که حتی امروزه او را در زمره بزرگترین فرماندهان جنگی تاریخ جای دادهاند و نام او با چنگیز خان مغول، اسکندر مقدونی و هانیبال کارتاژی در یک زمره قرار میگیرد
سزار در جنگ هشت ساله خود برای فتح گال، با سه میلیون سرباز دشمن جنگید. طبق ادعاها یک میلیون گالیایی به دست او کشته و به یک میلیون نفر دیگر توسط او به عنوان برده فروخته شدند
پیروزی ها پشت سر هم میآمدند، به نحوی که سزار با ۳۰۰ قبیله جنگیده، تمام آنها را شکست داده و ۸۰۰ شهر آنها را به آتش کشیده بود
در کنار استعداد بی نظیر فرماندهی، سزار استعداد خوبی نیز در نویسندگی داشت. او در کتابی با نام "دست نوشته هایی از نبرد گال" تمام این سال ها را با جزئیات آن شرح داده است، البته طبق نظر بسیاری از مورخان تا حدودی در آن اغراق کرده است
سزار این را اثبات کرده بود، پیروزیهای بزرگ نه با تعداد سربازان که با هوش و ذکاوت به دست میآید. به نحوی که دیسیبلین نظامی او تاثیر بسیاری بر روی منطق نظامی معاصر دارد
مجازات اعتراض یا عدم اجرای دستورات در ارتش او همواره مرگ بوده است.... همه چیز با عدالت تقسیم میشود و فرقی در کار نیست، اما یک ارتش هیچگاه با خفگان یا مجازات اداره نمیشود
سزار با سربازانش زندگی کرده و وفاداری آنها به خود را به شکلی استادانه برقرار میکرد، تقریباً تمام نفرات ارتش او تا پای جانشان به او وفادار ماندند
حتی در یک نبرد دریایی، زمانیکه سزار دید سربازانش در مورد ادامه جنگ دچار تردید شده اند، دستور داد تا تمام کشتیها را به آتش بکشند و رو به سربازانش گفت دیگر راه بازگشتی وجود ندارد، یا در اینجا کشته خواهیم شد یا پیروزی از آن ما خواهد بود
زمانی که سزار تمام گال را فتح کرده و تا اواسط انگلستان پیش رفته بود، خبرهای بد یکی پس از دیگری شروع به رسیدن کرد
دخترش در حین زایمان فوت کرده بود و یکی از بزرگترین متهدانش به نام کراسوس در جنگ با پارت ها به شدت شکست خورده و اشکانیان، برای نشان دادن قدرت و ثروت، طلای داغ درون جسد او ریخته و به رم بازگردانده بودند
همچنین سناتورها از ثروت و قدرت به دست آمده سزار، از استعمار گال شدیداً ناخشنود بوده و از این رو به او دستور دادند تا سریعاً به روم باز گردد، چون تصویری که از سزار در ذهن مردم و داستان فتوحاتش شکل گرفته بود، بسیار آن ها را می ترساند
دستور بازگشت برای سزار مشکل بزرگی محسوب میشد، او تنها دو انتخاب داشت: یا با ارتشش وارد روم شده، که ورود ارتش به روم ممنوع و به عنوان جنگ داخلی و شورش محسوب میشد یا به صورت شخصی وارد روم شود که در این صورت نیز امکان این که محاکمه شود وجود داشت
سزار به همراه ارتشش به نزدیکی های روم و رود روبیکان آمد
ازاین نقطه به بعد تنها به صورت شخصی میتوانست به راهش ادامه دهد، لحظهای تردید کرد، چون برداشتن یک قدم دیگر با ارتشش می توانست باعث دوپارچه شدن روم شود
اما سرانجام سزار با لژیون سیزدهم از روبیکان گذشت و این جمله معروف را بر زبان آورد
"دیگر تیر از کمان رها شد"
اکنون توپ در میدان سنا بود. یا باید در روم مانده و با سربازان اندک خود با سزار مقابله میکردند، یا باید از روم خارج و پس از تدارک ارتشی برای خود، باز می گشتند
ده ها سناتور و تعداد زیادی از اهالی شهر، تحت رهبری "پمپئوماگنوس" که همه او را با عنوان "فاتح اسپانیا" میشناختند، سریعا از شهر ها خارج شدند. این اتفاق برای اولین بار در تاریخ روم رخ میداد و اکنون جنگ داخلی شروع شده بود
ژولیوس سزار وارد روم شد، خیابان هایی متروک، اجساد به جای مانده از هرج و مرج و رومی ترک شده، سناتور های فراری تحت رهبری پمپئوماگنوس اکنون ارتش های خود را مهیا کرده بودند
اما سزار موفق شد با تعداد کم سربازانی که در اختیار داشت، ارتش ماگنوس را به سختی شکست دهد
چیچرو و بروتوس مجبور به تسلیم شدند، سزار آنها را با آغوش باز پذیرفت؛ چون او باور داشت بخشش یک دشمن شکست خورده، پیروزی دیگری است. یکی از مدافعان سرسخت جمهوریت یعنی "کاتو" با همدستی چند سناتور برای ایجاد یک ارتش دیگر به شمال آفریقا گریخت و پمپئوماگنوس نیز به مصر فرار کرد
" مصر "
در این سفر ایستگاه دوم ما اینجاست کشور فراعنه و اهرام
اما آنجا هم در وضعیت خوبی قرار ندارد
جوانی به نام "بطلمیوس" به عنوان فرعون در تخت نشسته بود، سزار در تعقیب پمپئو به مصر آمده و تنها ۵۰۰ سرباز به همراه اوست
بطلمیوس به او گفت که هدیه ای برای او دارد
"سر پمپئو"
اما این اتفاق شدیدا سزار را عصبانی کرد؛ چون هرچقدر هم که پمپئو دشمن او باشد ، یک ژنرال و از همه مهمتر کنسول روم بود
این حرکتی نبود که سزار آن را ببخشد... اما آنها تنها ۵۰۰ نفر بودند و جمله یا رفتاری اشتباه می توانست به بهای جانشان تمام شود، پس سزار سریعاً نقشهای زیرکانه کشید
مکان خواهر بطلمیوس یعنی "کلوءپاترا" را پیدا و او را ربود، طبق گفته ها کلئوپاترا پیچیده شده در داخل یک فرش به حضورسزار آورده شد
این اولین ملاقات آنها بود، در ادامه با کودتای طراحی شده توسط سزار، بطلمیوس جوان از تخت ، پایین کشیده شد و کلئوپاترا و برادر دیگرش بطلمیوس چهاردهم به تخت نشستند
در حین تمام این اتفاقات در میان کلوپاترا و سزار نیز رابطه ای عاطفی آغاز شد
سزار به این موضوع واقف بود که کلوپاترا، شاهزاده ای معمولی نیست. او بسیار زیبا، باسواد، باهوش و جاه طلب بود. به چندین زبان تسلط کامل داشت و می توانست در مورد فلسفه، با فلاسفه روم ساعتها به مناظره بنشیند
از همه مهمتر او قدرت اغوا کردن مردی مانند سزار را نیز داشت. او جشنی بزرگ برای سزار ترتیب داد و توانست تا او را بسیار تحت تأثیر قرار دهد، به دلیل ناشایست بودن تعدد همسر و همچنین ممنوعیت ازدواج با خارجی ها در روم، آن دو نه به صورت رسمی، که به شکلی غیر رسمی ازدواج کردند و حتی کلوپاترا، فرزندی هم از سزار به دنیا آورد
سزار پس از کسب پیروزی هایی در آناتولی و شمال آفریقا یعنی ارتش کاتو و دیگر سناتورها به روم بازگشت، اکنون سزار دیگر صاحب حاکمیتی تمام، بر روی اعضای سنا بود
ابتدا به مدت یک و سپس چهار سال به عنوان دیکتاتور انتخاب شد. واژه ی دیکتاتور را با مفهوم امروزی آن تعبیر نکنید، در آن دوران دیکتاتور، یک مقام رسمی روم بود. فرد دارای مقام، صاحب قدرتی محدود در بازه زمانی مشخص می شد
به دلیل اینکه سزار به جای قتل عام، تمام مخالفان خود را بخشیده بود، دیگر اپوزیسیونی قوی در مقابل او قرار نداشت. همچنین حمایت مردم را نیز به مقدار زیادی در اختیار داشت
او با مقابله با فساد مالی و نابرابری و تقسیم اراضی در بین مردم، محبوبیت بسیاری را کسب کرد
هرچقدر هم که سزار، سیاستی میانه را مسیر خود قرار دهد، قدرت او روز به روز بیشتر میشد و بسیاری در سنا بر این باور بودند که با ادامه این روند او جمهوریت را به کناری گذاشته و خود را شاه و فرمانروا اعلام خواهد کرد
تعبیه یک تخت در وسط مجلس سنا، این زنگ خطر را برای سناتورها به صدا در آورده بود و طرفداران سرسخت جمهوریت از این موضوع کاملاً ناخشنود بودند
استقبال سزار از سناتورها به صورت نشسته، در حالی که باید ایستاده این کار را انجام میداد، آخرین قطرهای بود که کاسه ی صبر سناتورها را لبریز کرد
به همین دلیل سناتورهای طرفدار جمهوریت با برگزاری جلسات مخفی، در صدد گذاشتن نقطه پایانی بر این موضوع شدند.... سزار باید کشته شود
چند نقشه ی سوءقصد مطرح و در نهایت تصمیم بر کشتن سزار، توسط سناتورها با خنجر در صحن سنا، انتخاب گردید. آنها عهد بستند تا اگر این نقشه برملا شود با همان خنجر ها به صورت شرافتمندانه و قبل از دستگیری به زندگی خود پایان دهند
در تاریخ ۱۵ مارس سال ۴۴ قبل از میلاد، سناتورها از ژولیوس سزار درخواست کردند تا برای تصمیمگیری در خصوص موضوعی به سنا مراجعه کند
سزار بنا بر قرار قبلی که با دوست مورد اعتمادش" بروتوس" گذاشته بود، در سنا حاضر شد. تعدادی از سناتورها لایحه ای را تنظیم کرده بودند که بعضی از اختیارات از او گرفته شده و به سنا بازگردانده شود
زمانی که او به تالار عمومی رسید، گروهی از سناتورها دور او حلقه زدند
طبق روایات، کولیوس سیمبر در برابر سزار زانو زد و ردای ارغوانی او را کشید. سزار از این عمل عصبانی شده و به سیمبر گفت: چرا چنین می کنی؟ این کار بی حرمتی است
کاسکا در همان زمان دشنه ی خود را کشیده و در گردن سزار فرو برد، دیگر اعضای این توطئه به کاسکا کمک کرده و هر یک، ضرباتی به سزار زدند. بروتوس، دوست صمیمی سزارنیز در میان آنها بود
طبق روایات، سزار به مقابله با آن ها برخاسته و سعی داشت تا از جمع خارج شود؛ اما زمانی که چشمانش به بلوتوث و خنجر در دستش افتاد، از حرکت ما مقابله باز ایستاد