×

Nós usamos os cookies para ajudar a melhorar o LingQ. Ao visitar o site, você concorda com a nossa política de cookies.


image

B Plus Podcast, A Peace to End All Peace 5

A Peace to End All Peace 5

همۀ این ها دست به دست هم داد تا در نوامبر هزار و نهصد و هفده، در بیانیۀ بالفور، بریتانیا آمد رسماً حمایت خودش رو از ایدۀ صهیونیسم اعلام کرد. که آره ما از این به بعد دنبال اینیم که یهودی ها مهاجرت کنن به سرزمین مقدسشون. به شرطی که مزاحم حقوق بومیان فلسطینی نشن.

این بیانیۀ بالفور جرقۀ شروع این طولانی ترین درگیری منطقه است. یعنی اشغال فلسطین به دست اسرائیل. یا پدیده ای که بعداً اسمش شد اسرائیل. آخرین سال جنگ، بریتانیایی ها و اعراب متحدشون داشتن پیشروی می کردن. و دیگه نفس عثمانی به شماره افتاده بود. و واقعیت های دشوار خاورمیانۀ بعد از جنگ دیگه داشت یکی یکی معلوم می شد. اولین کسی که بریتانیایی ها آمدن بهش خیانت کردن همون خلیفۀ دست نشانده شون بود در عربستان. آقای حسین. گفتن این چموشی می کنه. برش داریم. پسرش فیصل رو بذاریم سر کار. که اون گوش به فرمان تره.

کردن این کار رو. همزمان رفتن، خیلی جالبه، همزمان رفتن سراغ یکی دیگه به اسم ابن سعود که شما بیا بشو رهبر این شبهه جزیرۀ عربستان. که بعداً همینا شدن حاکم عربستان و همون طور که می دونیم اصلاً فامیلیشون رو هم گذاشتن روی کشور که دیگه کسی نتونه ببره زیر سؤال ماجرا رو. عربستان سعودی. ولی خلاصه، اون موقع با چند نفر صحبت می کردن.

این دودره بازی وقتی گندش در اومد که در هزار و نهصد و هجده قوای متفقین آمدن شهر دمشق رو گرفتن. این موقع بود که بریتانیایی ها آمدن به فیصل گفتن آقا ما راستش اینه که سوریه رو قولش رو دادیم به فرانسه. به شما گفته بودیم مثلاً شما شاه اینجا می شی. در واقع به بابات. شاه اینجا می شی . بعد همۀ مناطق عربی میان اینا یادته؟ خوب، سوریه نمی شه. سوریه رو دادیم به فرانسه. بعد لنبان و فلسطین هم راستش اینه که چیزی ازش به شما نمی رسه. بعد یه خرده این اعتراض کرد و اینا. و دید دستش که به جایی نمی رسه. همینه که هست دیگه. بعد یه قرارداد متارکۀ جنگ بست عثمانی با بریتانیا. پایان نبرد رو اعلام کردن.

گفتن دیگه نیروهای اتفاق می تونن قسمت هایی از امپراطوری عثمانی رو بگیرن واسه خودشون. به مردم البته عثمانی ها نمی گفتن که ما تسلیم شدیم. می گفتن شرایط خوبی داشت این قراردادی که امضا کردیم. ما بردیم. از این حرف ها. تفسیر عجیب و غریبی می کردن عثمانی ها از این پایان جنگ. و دروغی می گفتن که ما بردیم و این حرف ها. این بیشتر شعله ور کرد آتش اعتراضات رو. و منجر شد به درگیری های داخلی و جنگ های استقلال ترکیه نهایتاً.

دو هفته بعد از تسلیم عثمانی، آلمان هم دستاش رفت بالا. و نیروهای بریتانیا دیگه وارد قسطنطنیه شدن. جنگ جهانی اول تمام شد. ولی درگیری در خاورمیانه هنوز ادامه داشت. دیگه از اینجاست که قدرت های غربی شروع کردن یکی یکی زدن زیر قول هاشون. و فضا شروع کرد به خیلی ناپایدار شدن.اولین مشکل مقاومت های محلی بود در برابر نیروهای متفقین. بعد از اون طرف در شبهه جزیرۀ عربستان این دو تا عروسک خیمه شب بازی ای که بریتانیایی ها علم کرده بودن، حسین و سعود، ابن سعود، اینا افتادن به جون هم.

گفتیم که به این سعود در طول جنگ کمک کرده بودن یه خرده بریتانیایی ها. ولی یهو به خودشون اومدن دیدن که این خیلی پیشروی کرده و اومده داره مناطق رو از دست حسین و نیروهاش می گیره کم کم، کم کم. و ما اینو دست کم گرفتیم. سال هزار و نهصد و بیست و شش اصلاً این آمد و حسین رو تبعید کرد. و در هزار و نهصد و سی و دو رسماً عربستان سعودی پایه گذاری شد. حالا معلوم نیست دیگه چقدرش رو بریتانیایی ها خودشون هل دادن. چقدرش رو خودشون نظاره گر این بودن که اون آقا اومده این یکی آقا رو هل داده اینا.

توی ترکیه با یک سوتی اطلاعاتی بزرگ باعث شد که بریتانیایی ها نفهمن چی به چیه و اشتباه کنن. در هزار و نهصد و بیست، یک سپاه سی هزار نفری به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، زدن به یک لشکر کوچک فرانسوی در ترکیه و شکستشون دادن. بریتانیا یی ها کلاً متوجه شکل گیری و رشد این گروه نشده بودن. اینو که دیدن، سریع در قسطنطنیه دولت رو گرفتن دست خودشون. حکومت نظامی بر قرار کردن. و ترک ها هم دیدن که اینا دارن از اون طرف با اعراب محلی قول و قرار می ذارن. از این طرف هم که این طور حس ملی گرایی شون تقویت شد بیشتر. می خواستن شورش کنن. دیگه نریم توی جزئیات. آتاتورک تونست این قوای متفقین رو بندازه بیرون. از اون ناحیۀ مرکزی عثمانی یعنی ترکیۀ امروزی. و در هزار و نهصد و بیست و دو رسماً قسطنطنیه رو هم گرفت. و سلطان محمد ششم رو خلع کرد. و شش قرن حکومت عثمانی رو جمع کرد رفت.

همزمان سواحل شرقی مدیترانه یعنی شام هم داشت دستخوش مشکلات دیگری می شد کم کم. بریتانیا از سوریه آمد بیرون. و گفتن که آقا اصلاً این قراداد سایکس پیکو معنیش اینه که در واقع به جز عربستان سعودی هیچ کشور مستقلی در این منطقه وجود نخواهد داشت. فلسطین و عراق و مصر می رسه به بریتانیا. سوریه و لنبان هم مال فرانسه می شه. استقلالی واسه این کشورها در برنامۀ کوتاه مدت گفتن حداقل وجود نداره. بریتانیایی ها که از سوریه رفتن بیرون، فیصل که حاکم اونجا بود به یک توافقی رسید با فرانسوی ها. گفتش که آقا سوریه بیاد بشه مستقل. فرانسه نقش مشاور داشته باشه اینجا.

بعد نخست وزیر فرانسه عوض شد. کار گره خورد. هم در فرانسه مخالفت زیاد شد. نخست وزیر جدیده نمی خواست اون امتیازاتی رو که قبلی ها متعهد شده بودن به فیصل بده. از اون ور در مشق هم ملی گراهای عربی آمدن که می گفتن که همون امتیازاتی که فیصل داده هم زیاده. تو بیخود مذاکره کردی. برای چی نقش مشاور دادی به فرانسه اینجا؟ تا اینکه بعد از اینکه در هزار و نهصد و بیست آتاتورک استقلال ترکیه رو اعلام کرد، سوریه هم یک بیانیۀ استقلال صادر کرد. و گفت نه تنها ما مستقلیم، همۀ لبنان و فلسطین هم مال ماست.

فرانسه خوشش نیومد طبعاً. آمد و حمله کرد. و جنگیدن و نهایتاً فرانسه آمد اشغال کرد دمشق رو. و فیصل رو هم تبعید کرد. مشابه همین مقاومت رو بریتانیایی ها هم از فلسطینی ها دیدن. اونا البته رقابت داخلی شون زیاد بود. نتونستن مثل سوریه ای ها حرکت متحدی بکنن جلوی استعمارگرا. ولی بیشتر نخبه های فلسطینی حداقل سر مخالفت جدی و شدید با صهیونیسم اشتراک نظر داشتن.

صهیونیست ها ولی داشتن قوا جمع می کردن کم کم. درگیری های پراکنده شروع شده بود در بیت المقدس. و بریتانیایی ها فهمیدن که این مقاومت جدیه. و صهیونیست ها برای اینکه اینجا مستقر بشن گرفتاری خواهد داشت. اول سعی کردن منافع اقتصادی نشون بدن به رهبران فلسطینی. که آره برق میاد. درۀ اردن رو آبیاری می کنن. کار زیاد می ش. ما با صهیونیست ها توافق کردیم که این طوری نباشه که سرزمین یهودی ها بیاد به جای سرزمین فلسطینی ها. اونا میان تو دل سرزمین فلسطین.

ولی فلسطینی ها باور نمی کردن. می گفتن که حقوق ما داره نقض می شه. موجودیت فلسطین داره تهدید می شه با این پروژه و از این حرف ها. ادامه دادن ولی کار رو بریتانیایی ها. و سال هزار و نهصد و بیست و دو مجمع ملل، همون چیزی که بعداً شد سازمان ملل، حاکمیت بریتانیا بر فلسطین رو رسماً پذیرفت. و معلوم هم شد که حالا هر چند به شکل محدودی، ولی به هر حال صهیونیسم می شه سیاست رسمی این دولت جدید.

خلاصه اینکه حاکمیت فرانسه و بریتانیا در این سرزمین های جداشده از عثمانی در خاورمیانه از همون اول با کلی مشکل و مقاومت درونی مواجه شد. تا آخر سال بیست و دو، هزار و نهصد و بیست و دو، اینا مرزهای جدید خاورمیانه رو هم کشیدن. که همون مرزهایی هم هست که ما امروز داریم. مثل آمریکا و مثل آفریقا خاورمیانه رو هم به سبک همون کشورهای اروپایی تقسیم کردن. سوال ولی این بود که آیا این چیدمان کشورها، این نقشه ها، این مرزها دوام دارن یا نه؟ این موقع اشتهای زمان جنگ اروپایی هابرای سرزمین های خاورمیانه دیگه فروکش کرده بود. هزینۀ جنگ بالا رفته بود.

اروپایی ها دیگه توان این رو نداشتن که بیان تو خاورمیانه مستعمره داری کنن. اون جوری که قبلاً در آفریقا و آمریکا کرده بودن. مخصوصاً بریتانیایی ها اوضاع دیگه چندان بر وفق مرادشون نبود. اون طوری نبود که معماران سیاسی شون نقشه کشیده بودن. اون حمایت نپخته ای که از حسین و از پسرش فیصل کرده بودن که بشه رهبر خاورمیانۀ بعد از جنگ، نتیجه اش شده بود هرج و مرج. حسین تبعید شده بود. فیصل هم آخرش اصلاً بهش حکومت عراق رسید. نه سوریه. خیلی عجیبه. با اینا بازی کردن. یکی رو بردن اون ور. یکی رو آوردن این ور.

از اون طرف هرچند اینا صهیونیسم رو پذیرفتن به عنوان یک ایدۀ سیاسی که برن پیاده کنن. ولی بعد نخست وزیر بریتانیا که عوض شد، اینا هم یه خرده شل شدن در جلو بردن اون پروژه. شرایط در واقع این طوری شده بود که عثمانی این مرد پیر بیمار اروپا رفته بود. از صحنه محو شده بود. و دیگه نبود که این سرزمین های پهناور رو اداره کنه اون طور که قبل ها کرده بود. و سرزمین ها رو این اروپایی ها رندوم اومده بودن تیکه تیکه کرده بودن. و داشتن خود استعمارها اداره ش می کردن به نوعی. همراه با یه پادشاهی های لنگه به لنگه ای که هر کدوم رو از یه جا برده بودن یه جای دیگه نشونده بودن سر تخت. و اون گروه های مخالف به حاشیه رونده شده هم هر کدوم داشتن می جنگیدن. که صداشون رو برسونن وسط این میدون.

امروز هم صد سال بعد از این اتفاقات، منطقه داره از عواقب این جنگ ظاهراً ابدی هنوز می کشه. جنگ اعراب و اسرائیل، جنگ عراق، حتی جنگ داخلی سوریه رو می شه ریشه هاش رو توی همین قضایا دید واقعاً. تا هزار سال بعد از فروپاشی امپراطوری روم، اروپا عرصۀ تاخت و تاز و ویرانی بود. هزار سال. یه قدرت بزرگی رفته بود. اون چیزی که مونده بود داشتن می زدن تو سر هم ببینن چی میشه. اینجا هم به نظر می رسه که متأسفانه این بحران هایی که دهه ها پیش از شکست امپراطوری عثماین ایجاد شده، سال های سال ادامه خواهند داشت.

خلاصۀ ماجرا به یک بیانی اینهکه یک نظم کهنی در این منطقه وجود داشت. این بیان نویسندۀ کتابه توی پیشگفتارش، می گه یک نظم کهنی در این منطقه وجود داشت. بریتانیا آمد در هزار و نهصد و هجده این رو ویران کرد. و در هزار و نهصد و بیست و دو یک نظم جدیدی سعی کرد براش شکل بده. تصمیماتی گرفت برای نظم جدیدی. ولی مشکل اینه که بعداً خودش همون رو هم دنبال نکرد. احتمالاً اصلاً اعتقادش رو بهش از دست داد. می گه من می خواستم کتابی بنویسم. دربارۀ نقش اروپا در تغییرات خاورمیانه. کتاب که تموم شد، دیدم همون قدر که دربارۀ نقش اروپا در تغییرات خاورمیانه هست، دربارۀ تغییرات خود اروپا هم در این دوره هست. و تأثیرات متقابلش با تغییرات در خاورمیانه. این کتاب به قول نویسنده، صفر پیدایش خاورمیانۀ قرن بیستمه.

A Peace to End All Peace 5 A Peace to End All Peace 5 Una paz para acabar con toda paz 5 Une paix pour mettre fin à toute paix 5

همۀ این ها دست به دست هم داد تا در نوامبر هزار و نهصد و هفده، در بیانیۀ بالفور، بریتانیا آمد رسماً حمایت خودش رو از ایدۀ صهیونیسم اعلام کرد. All of this went hand in hand until in November 1917, in Balfour's statement, Britain came to officially declare its support for the idea of Zionism. Dit alles ging hand in hand totdat Groot-Brittannië in november 1917 in de Balfour-verklaring officieel zijn steun betuigde aan het idee van het zionisme. که آره ما از این به بعد دنبال اینیم که یهودی ها مهاجرت کنن به سرزمین مقدسشون. From now on, yes, we are looking for Jews to immigrate to their holy land. Ja, we zijn op zoek naar de Joden om vanaf nu naar hun heilige land te migreren. به شرطی که مزاحم حقوق بومیان فلسطینی نشن. As long as they do not disturb the rights of the Palestinian natives. Op voorwaarde dat ze zich niet bemoeien met de rechten van het Palestijnse volk.

این بیانیۀ بالفور جرقۀ شروع این طولانی ترین درگیری منطقه است. Balfour's statement sparked the start of the region's longest-running conflict. De verklaring van Balfour leidde tot het begin van het langstlopende conflict in de regio. یعنی اشغال فلسطین به دست اسرائیل. That is, the occupation of Palestine by Israel. Dat wil zeggen, de bezetting van Palestina door Israël. یا پدیده ای که بعداً اسمش شد اسرائیل. Or a phenomenon that later became known as Israel. Of het fenomeen dat later bekend werd als Israël. آخرین سال جنگ، بریتانیایی ها و اعراب متحدشون داشتن پیشروی می کردن. In the last year of the war, the British and their allied Arabs were advancing. In het laatste oorlogsjaar rukten de Britten en hun geallieerde Arabieren op. و دیگه نفس عثمانی به شماره افتاده بود. And the Ottoman breath was numbered. En de Ottomaanse ziel was geteld. و واقعیت های دشوار خاورمیانۀ بعد از جنگ دیگه داشت یکی یکی معلوم می شد. And the difficult realities of the Middle East after the war were becoming clear. En de moeilijke realiteiten van het Midden-Oosten na de oorlog werden één voor één onthuld. اولین کسی که بریتانیایی ها آمدن بهش خیانت کردن همون خلیفۀ دست نشانده شون بود در عربستان. The first person to be betrayed by the British was their puppet caliph in Saudi Arabia. De eerste persoon die door de Britten werd verraden, was hun marionettenkalief in Saoedi-Arabië. آقای حسین. Mr. Hussein. گفتن این چموشی می کنه. Saying this is a joke. Dit zeggen doet me huiveren. برش داریم. We have a cut. پسرش فیصل رو بذاریم سر کار. Let's put his son Faisal to work. Laten we zijn zoon Faisal aan het werk laten. که اون گوش به فرمان تره. That ear is more obedient.

کردن این کار رو. Doing this. همزمان رفتن، خیلی جالبه، همزمان رفتن سراغ یکی دیگه به اسم ابن سعود که شما بیا بشو رهبر این شبهه جزیرۀ عربستان. At the same time, it is very interesting to go to another person named Ibn Saud at the same time that you come to be the leader of this suspicion on the Saudi island. Het is heel interessant om tegelijkertijd te gaan, om tegelijkertijd naar een andere persoon met de naam Ibn Saud te gaan, zodat je de leider kunt worden van deze verdenking op het eiland Saoedi-Arabië. که بعداً همینا شدن حاکم عربستان و همون طور که می دونیم اصلاً فامیلیشون رو هم گذاشتن روی کشور که دیگه کسی نتونه ببره زیر سؤال ماجرا رو. Later, when he became the ruler of Saudi Arabia and, as we know, his family was put on the country so that no one else could question the story. Later werd hij de heerser van Saoedi-Arabië en, zoals we weten, liet hij zijn familie op het land achter zodat niemand de zaak meer in twijfel kon trekken. عربستان سعودی. ولی خلاصه، اون موقع با چند نفر صحبت می کردن. But in short, they were talking to a few people at the time. Maar kortom, ze waren op dat moment met een paar mensen in gesprek.

این دودره بازی وقتی گندش در اومد که در هزار و نهصد و هجده قوای متفقین آمدن شهر دمشق رو گرفتن. This double-edged sword came into play when the Allied forces captured the city of Damascus. Dit spel van twee games werd vuil toen de stad Damascus werd ingenomen door 1.918 geallieerde troepen. این موقع بود که بریتانیایی ها آمدن به فیصل گفتن آقا ما راستش اینه که سوریه رو قولش رو دادیم به فرانسه. It was then that the British came to Faisal and told him, "Sir, the truth is that we promised Syria to France." به شما گفته بودیم مثلاً شما شاه اینجا می شی. We told you, for example, that you are the king here. در واقع به بابات. Actually to Dad. Eigenlijk naar Babat. شاه اینجا می شی . The king is here. بعد همۀ مناطق عربی میان اینا یادته؟ خوب، سوریه نمی شه. Then do you remember all the Arab regions among them? Well, Syria can't be. Herinner je je alle Arabische regio's ertussen nog? Nou, Syrië kan dat niet. سوریه رو دادیم به فرانسه. We gave Syria to France. بعد لنبان و فلسطین هم راستش اینه که چیزی ازش به شما نمی رسه. Then Lennon and Palestine, to be honest, you can't get anything out of it. بعد یه خرده این اعتراض کرد و اینا. Then he protested a little bit and that's it. Toen protesteerde hij een beetje en dat was het. و دید دستش که به جایی نمی رسه. And he saw that his hand did not reach anywhere. همینه که هست دیگه. That's it. بعد یه قرارداد متارکۀ جنگ بست عثمانی با بریتانیا. Then there was the Ottoman agreement with Britain. پایان نبرد رو اعلام کردن. Announce the end of the battle. Aankondiging van het einde van de strijd.

گفتن دیگه نیروهای اتفاق می تونن قسمت هایی از امپراطوری عثمانی رو بگیرن واسه خودشون. In other words, the forces that happen to be able to take parts of the Ottoman Empire for themselves. Met andere woorden, de krachten van het toeval kunnen delen van het Ottomaanse rijk voor zichzelf innemen. به مردم البته عثمانی ها نمی گفتن که ما تسلیم شدیم. Of course, the Ottomans did not tell the people that we had surrendered. Natuurlijk vertelden de Ottomanen de mensen niet dat we ons hadden overgegeven. می گفتن شرایط خوبی داشت این قراردادی که امضا کردیم. They said that the contract we signed was in good condition. Ze zeiden dat het contract dat we ondertekenden goede voorwaarden had. ما بردیم. We won. از این حرف ها. From these words. تفسیر عجیب و غریبی می کردن عثمانی ها از این پایان جنگ. The Ottomans made a strange interpretation of this end of the war. De Ottomanen gaven een vreemde interpretatie van dit einde van de oorlog. و دروغی می گفتن که ما بردیم و این حرف ها. And they lied that we won and that's it. این بیشتر شعله ور کرد آتش اعتراضات رو. This further fueled the protests. Dit wakkerde het vuur van protesten verder aan. و منجر شد به درگیری های داخلی و جنگ های استقلال ترکیه نهایتاً. And it eventually led to internal conflicts and the wars of Turkish independence.

دو هفته بعد از تسلیم عثمانی، آلمان هم دستاش رفت بالا. Two weeks after the Ottoman surrender, Germany also raised its hand. Twee weken na de Ottomaanse overgave kwam ook Duitsland op de voorgrond. و نیروهای بریتانیا دیگه وارد قسطنطنیه شدن. And the British forces entered Constantinople. En Britse troepen trokken Constantinopel binnen. جنگ جهانی اول تمام شد. World War I is over. ولی درگیری در خاورمیانه هنوز ادامه داشت. But the conflict in the Middle East still continued. دیگه از اینجاست که قدرت های غربی شروع کردن یکی یکی زدن زیر قول هاشون. This is where the Western powers begin to strike at their promises one by one. و فضا شروع کرد به خیلی ناپایدار شدن.اولین مشکل مقاومت های محلی بود در برابر نیروهای متفقین. And the atmosphere began to become very unstable. The first problem was the local resistance against the Allied forces. En de atmosfeer begon erg onstabiel te worden.Het eerste probleem was het lokale verzet tegen de geallieerden. بعد از اون طرف در شبهه جزیرۀ عربستان این دو تا عروسک خیمه شب بازی ای که بریتانیایی ها علم کرده بودن، حسین و سعود، ابن سعود، اینا افتادن به جون هم. After that, on the suspicion of the Arabian Peninsula, the two puppets that the British had planted, Hussein and Saud, Ibn Saud, fell into disrepair. Toen, aan de andere kant van het Arabische schiereiland, vielen de twee marionetten waarover de Britten hadden geleerd, Hussein en Saud, Ibn Saud, op John.

گفتیم که به این سعود در طول جنگ کمک کرده بودن یه خرده بریتانیایی ها. We said that a small number of Britons had helped Saudi Arabia during the war. We zeiden dat sommige Saoedi's deze Saud hadden geholpen tijdens de oorlog. ولی یهو به خودشون اومدن دیدن که این خیلی پیشروی کرده و اومده داره مناطق رو از دست حسین و نیروهاش می گیره کم کم، کم کم. But Yahoo has come to see for itself that it has come a long way and is coming to take control of the region from Hussein and his forces, little by little. Maar Yehu kwam met eigen ogen zien dat dit veel gevorderd is en hij komt de gebieden van Hoessein en zijn troepen beetje bij beetje, beetje bij beetje, overnemen. و ما اینو دست کم گرفتیم. And we underestimated this. En dat hebben we onderschat. سال هزار و نهصد و بیست و شش اصلاً این آمد و حسین رو تبعید کرد. In the year one thousand nine hundred and twenty-six, this came at all and exiled Hussein. و در هزار و نهصد و سی و دو رسماً عربستان سعودی پایه گذاری شد. And Saudi Arabia was officially founded in 1323. En in 1332 werd Saoedi-Arabië officieel opgericht. حالا معلوم نیست دیگه چقدرش رو بریتانیایی ها خودشون هل دادن. It is unknown at this time what he will do after leaving the post. Het is op dit moment niet bekend wat hij gaat doen na het verlaten van de post. چقدرش رو خودشون نظاره گر این بودن که اون آقا اومده این یکی آقا رو هل داده اینا. How much they were watching themselves when that gentleman came and pushed this gentleman. Hoeveel van hen keken toe dat de heer kwam en de heer duwde.

توی ترکیه با یک سوتی اطلاعاتی بزرگ باعث شد که بریتانیایی ها نفهمن چی به چیه و اشتباه کنن. In Turkey, with a lot of intelligence, the British did not know what to do and what to do wrong. در هزار و نهصد و بیست، یک سپاه سی هزار نفری به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، زدن به یک لشکر کوچک فرانسوی در ترکیه و شکستشون دادن. In 1929, a 30,000-strong corps led by Mustafa Kemal Ataturk attacked a small French army in Turkey and defeated them. In 1920 viel een 30.000 man sterk leger onder leiding van Mustafa Kemal Ataturk een klein Frans leger in Turkije aan en versloeg het. بریتانیا یی ها کلاً متوجه شکل گیری و رشد این گروه نشده بودن. The British did not notice the formation and growth of this group at all. De Britten merkten helemaal niets van de vorming en groei van deze groep. اینو که دیدن، سریع در قسطنطنیه دولت رو گرفتن دست خودشون. Seeing that, they quickly took control of the government in Constantinople. حکومت نظامی بر قرار کردن. Establish a military government. Vestig militair bewind. و ترک ها هم دیدن که اینا دارن از اون طرف با اعراب محلی قول و قرار می ذارن. And the Turks see that they are making promises to the local Arabs on the other side. En de Turken zien dat ze beloften doen met de lokale Arabieren van de andere kant. از این طرف هم که این طور حس ملی گرایی شون تقویت شد بیشتر. On the other hand, their sense of nationalism was further strengthened. Aan de andere kant werd hun gevoel voor nationalisme verder versterkt. می خواستن شورش کنن. They wanted to revolt. Ze wilden in opstand komen. دیگه نریم توی جزئیات. Let's not go into details. We zullen niet meer in details treden. آتاتورک تونست این قوای متفقین رو بندازه بیرون. Ataturk was able to oust these allied forces. از اون ناحیۀ مرکزی عثمانی یعنی ترکیۀ امروزی. From that central Ottoman region, that is, modern Turkish. Uit die centrale Ottomaanse regio, het hedendaagse Turkije. و در هزار و نهصد و بیست و دو رسماً قسطنطنیه رو هم گرفت. And in the year one thousand nine hundred and twenty-two, he officially took Constantinople. و سلطان محمد ششم رو خلع کرد. And he overthrew Sultan Muhammad VI. En sultan Mohammed verdreef VI. و شش قرن حکومت عثمانی رو جمع کرد رفت. And six centuries of Ottoman rule came together. En hij wierp zes eeuwen lang de Ottomaanse heerschappij omver en vertrok.

همزمان سواحل شرقی مدیترانه یعنی شام هم داشت دستخوش مشکلات دیگری می شد کم کم. At the same time, the eastern shores of the Mediterranean, the Levant, were experiencing other problems. Tegelijkertijd kregen de oostelijke oevers van de Middellandse Zee, dat wil zeggen Sham, beetje bij beetje met andere problemen te maken. بریتانیا از سوریه آمد بیرون. Britain came out of Syria. و گفتن که آقا اصلاً این قراداد سایکس پیکو معنیش اینه که در واقع به جز عربستان سعودی هیچ کشور مستقلی در این منطقه وجود نخواهد داشت. And to say that this Sykes-Picot agreement is a sign that there will be no independent state in the region other than Saudi Arabia. فلسطین و عراق و مصر می رسه به بریتانیا. Palestine, Iraq and Egypt reach Britain. سوریه و لنبان هم مال فرانسه می شه. Syria and Lebanon also belong to France. استقلالی واسه این کشورها در برنامۀ کوتاه مدت گفتن حداقل وجود نداره. There is at least no independence for these countries in the short-term plan. Er is op zijn zachtst gezegd geen onafhankelijkheid voor deze landen in het kortetermijnprogramma. بریتانیایی ها که از سوریه رفتن بیرون، فیصل که حاکم اونجا بود به یک توافقی رسید با فرانسوی ها. The British who left Syria, Faisal, who ruled there, reached an agreement with the French. Toen de Britten Syrië verlieten, bereikte Faisal, die daar regeerde, een akkoord met de Fransen. گفتش که آقا سوریه بیاد بشه مستقل. He was told that Mr. Syria should be remembered independently. فرانسه نقش مشاور داشته باشه اینجا. France has a consulting role here. Frankrijk zou hier de rol van adviseur moeten spelen.

بعد نخست وزیر فرانسه عوض شد. Later, the French prime minister was replaced. Toen werd de premier van Frankrijk vervangen. کار گره خورد. The work is tied. Het werk is gebonden. هم در فرانسه مخالفت زیاد شد. In France, too, opposition increased. Ook in Frankrijk was er veel tegenstand. نخست وزیر جدیده نمی خواست اون امتیازاتی رو که قبلی ها متعهد شده بودن به فیصل بده. The new prime minister did not want to give Faisal the concessions he had previously made. De nieuwe premier wilde Faisal niet de concessies doen die hij eerder had gedaan. از اون ور در مشق هم ملی گراهای عربی آمدن که می گفتن که همون امتیازاتی که فیصل داده هم زیاده. On the other hand, Arab nationalists also came to the exercise, saying that the same concessions that Faisal had given were too much. Van daaruit kwamen in de praktijk de Arabische nationalisten en zeiden dat dezelfde privileges die Faisal gaf te veel waren. تو بیخود مذاکره کردی. You negotiated in vain. Je hebt tevergeefs onderhandeld. برای چی نقش مشاور دادی به فرانسه اینجا؟ تا اینکه بعد از اینکه در هزار و نهصد و بیست آتاتورک استقلال ترکیه رو اعلام کرد، سوریه هم یک بیانیۀ استقلال صادر کرد. Why did you give the role of consultant to France here? Until, after Atatورrk declared independence for Turkey in 1929, Syria issued a declaration of independence. Waarom heb je Frankrijk hier geadviseerd? Totdat Ataturk in 1920 de onafhankelijkheid van Turkije uitriep, vaardigde Syrië ook een onafhankelijkheidsverklaring uit. و گفت نه تنها ما مستقلیم، همۀ لبنان و فلسطین هم مال ماست. And he said, "Not only are we independent, but all of Lebanon and Palestine are ours." "We zijn niet alleen onafhankelijk, maar heel Libanon en Palestina zijn van ons", zei hij.

فرانسه خوشش نیومد طبعاً. France didn't like it, of course. Frankrijk vond het natuurlijk niet leuk. آمد و حمله کرد. He came and attacked. و جنگیدن و نهایتاً فرانسه آمد اشغال کرد دمشق رو. And the war, and finally France, came and occupied Damascus. En vechten en uiteindelijk kwam Frankrijk en bezette Damascus. و فیصل رو هم تبعید کرد. He also deported Faisal. Hij verbannen ook Faisal. مشابه همین مقاومت رو بریتانیایی ها هم از فلسطینی ها دیدن. The British saw the same resistance from the Palestinians. De Britten zagen hetzelfde verzet van de Palestijnen. اونا البته رقابت داخلی شون زیاد بود. Of course, they had a lot of internal competition. نتونستن مثل سوریه ای ها حرکت متحدی بکنن جلوی استعمارگرا. Like the Syrians, they could not unite against the colonialists. Ze konden zich niet verenigen tegen de kolonialisten zoals de Syriërs. ولی بیشتر نخبه های فلسطینی حداقل سر مخالفت جدی و شدید با صهیونیسم اشتراک نظر داشتن. But most Palestinian elites, at least, strongly oppose Zionism. Maar de meeste Palestijnse elites hebben in ieder geval een sterke oppositie tegen het zionisme.

صهیونیست ها ولی داشتن قوا جمع می کردن کم کم. The Zionists, however, were gaining strength little by little. درگیری های پراکنده شروع شده بود در بیت المقدس. Scattered clashes had begun in Jerusalem. Verspreide botsingen waren begonnen in Jeruzalem. و بریتانیایی ها فهمیدن که این مقاومت جدیه. And the British understand that this is a serious resistance. En de Britten begrijpen dat dit verzet serieus is. و صهیونیست ها برای اینکه اینجا مستقر بشن گرفتاری خواهد داشت. And the Zionists will have trouble settling here. En de zionisten zullen het moeilijk hebben om zich hier te vestigen. اول سعی کردن منافع اقتصادی نشون بدن به رهبران فلسطینی. First, try to show the economic interests of the body to the Palestinian leaders. Ten eerste om te proberen de economische voordelen aan de Palestijnse leiders te laten zien. که آره برق میاد. Yes, electricity is coming. Dat ja elektriciteit komt. درۀ اردن رو آبیاری می کنن. They irrigate the Jordan Valley. Ze irrigeren de Jordaanvallei. کار زیاد می ش. There is a lot of work. ما با صهیونیست ها توافق کردیم که این طوری نباشه که سرزمین یهودی ها بیاد به جای سرزمین فلسطینی ها. We agreed with the Zionists not to let the land of the Jews come instead of the land of the Palestinians. اونا میان تو دل سرزمین فلسطین. They are in the heart of the land of Palestine. Ze bevinden zich in het hart van het land Palestina.

ولی فلسطینی ها باور نمی کردن. But the Palestinians did not believe. Maar de Palestijnen geloofden niet. می گفتن که حقوق ما داره نقض می شه. They said that our rights were being violated. Ze zeiden dat onze rechten worden geschonden. موجودیت فلسطین داره تهدید می شه با این پروژه و از این حرف ها. The existence of Palestine is being threatened with this project and these words. ادامه دادن ولی کار رو بریتانیایی ها. Continue but the British work. و سال هزار و نهصد و بیست و دو مجمع ملل، همون چیزی که بعداً شد سازمان ملل، حاکمیت بریتانیا بر فلسطین رو رسماً پذیرفت. And in the year 1929, the United Nations formally accepted the British sovereignty over Palestine. En in het jaar negentienhonderd tweeëntwintig aanvaardde de Vergadering van Naties, hetzelfde dat later de Verenigde Naties werd, formeel de Britse soevereiniteit over Palestina. و معلوم هم شد که حالا هر چند به شکل محدودی، ولی به هر حال صهیونیسم می شه سیاست رسمی این دولت جدید. And it turned out that now, albeit to a limited extent, Zionism becomes the official policy of this new government. En het bleek dat nu, zij het in beperkte mate, het zionisme het officiële beleid van deze nieuwe regering wordt.

خلاصه اینکه حاکمیت فرانسه و بریتانیا در این سرزمین های جداشده از عثمانی در خاورمیانه از همون اول با کلی مشکل و مقاومت درونی مواجه شد. In short, the rule of France and Britain in these Ottoman-separated territories in the Middle East was faced with a whole lot of internal problems and resistance from the very beginning. Kortom, de heerschappij van Frankrijk en Groot-Brittannië in deze gebieden die vanaf het begin van de Ottomanen in het Midden-Oosten waren gescheiden, had te maken met een algemeen probleem en intern verzet. تا آخر سال بیست و دو، هزار و نهصد و بیست و دو، اینا مرزهای جدید خاورمیانه رو هم کشیدن. By the end of the year, twenty-two, one thousand nine hundred and twenty-two, these are pushing the new borders of the Middle East. Tegen het einde van het jaar 22, negentienhonderd tweeëntwintig, waren dit de nieuwe grenzen van het Midden-Oosten. که همون مرزهایی هم هست که ما امروز داریم. That is the limit we have today. مثل آمریکا و مثل آفریقا خاورمیانه رو هم به سبک همون کشورهای اروپایی تقسیم کردن. Like the United States and Africa, the Middle East is divided in the same European way. سوال ولی این بود که آیا این چیدمان کشورها، این نقشه ها، این مرزها دوام دارن یا نه؟ این موقع اشتهای زمان جنگ اروپایی هابرای سرزمین های خاورمیانه دیگه فروکش کرده بود. The question, however, was whether this arrangement of countries, these plans, these borders would last or not. By this time, the appetite for European warfare for other Middle Eastern lands had waned. Maar de vraag was of deze arrangementen van landen, deze kaarten, deze grenzen duurzaam zijn of niet? Tegen die tijd was de honger naar Europese oorlogvoering voor andere landen in het Midden-Oosten afgenomen. هزینۀ جنگ بالا رفته بود. The cost of the war had risen.

اروپایی ها دیگه توان این رو نداشتن که بیان تو خاورمیانه مستعمره داری کنن. Europeans are no longer able to colonize expression in the Middle East. De Europeanen konden zich niet meer uiten in het Midden-Oosten. اون جوری که قبلاً در آفریقا و آمریکا کرده بودن. As they had done before in Africa and the United States. Zoals ze eerder hebben gedaan in Afrika en de Verenigde Staten. مخصوصاً بریتانیایی ها اوضاع دیگه چندان بر وفق مرادشون نبود. The British, in particular, were no longer in a position to do so. Vooral de Britten vonden de situatie niet leuk meer. اون طوری نبود که معماران سیاسی شون نقشه کشیده بودن. It wasn't like their political architects had planned. Het was niet het geval dat hun politieke architecten dit hadden gepland. اون حمایت نپخته ای که از حسین و از پسرش فیصل کرده بودن که بشه رهبر خاورمیانۀ بعد از جنگ، نتیجه اش شده بود هرج و مرج. The unbridled support for Hussein and his son Faisal to become the post-war Middle East leader has resulted in chaos. De onvolwassen steun die Hussein en zijn zoon hadden gekregen om de leider van het naoorlogse Midden-Oosten te worden, had tot chaos geleid. حسین تبعید شده بود. Hussein was exiled. Hoessein werd verbannen. فیصل هم آخرش اصلاً بهش حکومت عراق رسید. Faisal finally came to power in Iraq. نه سوریه. Not Syria. خیلی عجیبه. Very strange. با اینا بازی کردن. Play with this. یکی رو بردن اون ور. Take one there. یکی رو آوردن این ور. Bringing one here.

از اون طرف هرچند اینا صهیونیسم رو پذیرفتن به عنوان یک ایدۀ سیاسی که برن پیاده کنن. On the other hand, however, they accept Zionism as a political idea to implement. Aan de andere kant accepteren ze het zionisme echter als een politiek idee dat ze zullen uitvoeren. ولی بعد نخست وزیر بریتانیا که عوض شد، اینا هم یه خرده شل شدن در جلو بردن اون پروژه. But then the British Prime Minister, who was replaced, also became a bit loose in advancing that project. شرایط در واقع این طوری شده بود که عثمانی این مرد پیر بیمار اروپا رفته بود. In fact, the Ottomans had gone to this sick old European man. De situatie was in feite dat de Ottomaanse oude man Europa ziek had achtergelaten. از صحنه محو شده بود. He had disappeared from the scene. Hij was van het toneel verdwenen. و دیگه نبود که این سرزمین های پهناور رو اداره کنه اون طور که قبل ها کرده بود. And it was no longer possible to run these vast lands as it had done before. En hij kon deze uitgestrekte landen niet langer besturen zoals hij eerder had gedaan. و سرزمین ها رو این اروپایی ها رندوم اومده بودن تیکه تیکه کرده بودن. And the lands of these Europeans had been torn apart. En deze Europeanen hadden de landen willekeurig verdeeld. و داشتن خود استعمارها اداره ش می کردن به نوعی. And having the colonies themselves managed it somehow. En dat de koloniën het op de een of andere manier zelf regelen. همراه با یه پادشاهی های لنگه به لنگه ای که هر کدوم رو از یه جا برده بودن یه جای دیگه نشونده بودن سر تخت. Along with the kingdoms of Lengeh, they had not moved anywhere else. و اون گروه های مخالف به حاشیه رونده شده هم هر کدوم داشتن می جنگیدن. And those opposing groups have gone to the margins, fighting each one. En die gemarginaliseerde oppositiegroepen waren elk aan het vechten. که صداشون رو برسونن وسط این میدون. They know their voices in the middle of this.

امروز هم صد سال بعد از این اتفاقات، منطقه داره از عواقب این جنگ ظاهراً ابدی هنوز می کشه. Even today, a hundred years after these events, the region is still suffering from the consequences of this seemingly eternal war. جنگ اعراب و اسرائیل، جنگ عراق، حتی جنگ داخلی سوریه رو می شه ریشه هاش رو توی همین قضایا دید واقعاً. The Arab-Israeli war, the Iraq war, even the Syrian civil war can be traced back to these issues. De Arabisch-Israëlische oorlog, de oorlog in Irak, zelfs de Syrische burgeroorlog zijn echt terug te voeren op deze kwesties. تا هزار سال بعد از فروپاشی امپراطوری روم، اروپا عرصۀ تاخت و تاز و ویرانی بود. Until a thousand years after the collapse of the Roman Empire, Europe was a scene of invasion and destruction. Duizend jaar na de ineenstorting van het Romeinse Rijk werd Europa binnengevallen en vernietigd. هزار سال. یه قدرت بزرگی رفته بود. A great power had gone. اون چیزی که مونده بود داشتن می زدن تو سر هم ببینن چی میشه. What was left was to hit each other and see what would happen. Wat restte was slaan en kijken wat er gebeurt. اینجا هم به نظر می رسه که متأسفانه این بحران هایی که دهه ها پیش از شکست امپراطوری عثماین ایجاد شده، سال های سال ادامه خواهند داشت. Here, too, it seems that, unfortunately, these crises, which took place decades before the defeat of the Ottoman Empire, will continue for years to come. Ook hier lijkt het erop dat deze crises, die decennia vóór de nederlaag van het Ottomaanse rijk zijn ontstaan, helaas nog jaren zullen voortduren.

خلاصۀ ماجرا به یک بیانی اینهکه یک نظم کهنی در این منطقه وجود داشت. In short, there was an ancient order in the area. Kortom, er was een oude orde in de buurt. این بیان نویسندۀ کتابه توی پیشگفتارش، می گه یک نظم کهنی در این منطقه وجود داشت. The author of this book, in his foreword, says that there was an ancient order in this area. Deze verklaring van de auteur van het boek in zijn voorwoord zegt dat er een oude orde was in deze regio. بریتانیا آمد در هزار و نهصد و هجده این رو ویران کرد. The British came and destroyed it in the year one thousand nine hundred and eighteen. Groot-Brittannië kwam in het jaar negentienhonderd achttien en vernietigde het. و در هزار و نهصد و بیست و دو یک نظم جدیدی سعی کرد براش شکل بده. And in one thousand two hundred and twenty-two a new order tried to shape it. En in het jaar negentienhonderd tweeëntwintig probeerde hij een nieuwe orde te vormen. تصمیماتی گرفت برای نظم جدیدی. He made decisions for a new order. Hij nam beslissingen voor een nieuwe orde. ولی مشکل اینه که بعداً خودش همون رو هم دنبال نکرد. But the problem is that he didn't follow suit later. Maar het probleem is dat hij later niet volgde. احتمالاً اصلاً اعتقادش رو بهش از دست داد. He probably lost faith in her at all. Waarschijnlijk heeft hij het vertrouwen in haar helemaal verloren. می گه من می خواستم کتابی بنویسم. He says I wanted to write a book. دربارۀ نقش اروپا در تغییرات خاورمیانه. About Europe's role in Middle East change. Over de rol van Europa in de verandering in het Midden-Oosten. کتاب که تموم شد، دیدم همون قدر که دربارۀ نقش اروپا در تغییرات خاورمیانه هست، دربارۀ تغییرات خود اروپا هم در این دوره هست. When the book was finished, I saw that as much as it was about Europe's role in Middle East change, it was about Europe's own change during this period. و تأثیرات متقابلش با تغییرات در خاورمیانه. And its interactions with change in the Middle East. En de interacties met verandering in het Midden-Oosten. این کتاب به قول نویسنده، صفر پیدایش خاورمیانۀ قرن بیستمه. According to the author, this book is the origin of the Middle East in the twentieth century. Volgens de auteur is dit boek de nul-oorsprong van het Midden-Oosten van de twintigste eeuw.