×

Nós usamos os cookies para ajudar a melhorar o LingQ. Ao visitar o site, você concorda com a nossa política de cookies.

image

B Plus Podcast, The Halo Effect 3

The Halo Effect 3

اسپانسر این اپیزود بی پلاس رهنما کالجه. رهنما کالج کارش اینه که کمک کنه اونایی که می خوان برن سر کار پشت سد سابقۀ کار نداشتن نمونن. اگه می خواین مثلاً برنامه نویسی کنین، طراحی یو آی یو ایکس کنین، یا کار دیجیتال مارکتینگ کنین، رهنما کالج یه سری دوره داره برای شما. که توش هم درس های فنی یاد می گیرین، هم مهارت هایی رو که تو دانشگاه یاد آدم نمی دن، ولی سر کار باید بلد باشیم. مثل چطوری فیدبک بدیم، چطوری گوش بدیم به همکارمون، چطوری تو تیم کار کنیم. از اینا. دوره هاشون رو هم کم کم قراره بیشتر کنن. گسترده تر کنن. محدود به این رشته های فنی نمونن.

کاملاً هم رایگانه. مجانی. تهعدی هم نمی ده کارآموز که بعدش حتماً واسه شرکت رهنما کار کنه. البته سعی می کنن کارآموزها و کارفرماهای خوب رو به هم معرفی کنن. برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام کردن در دوره ها، سایت رهنما کالج رو ببینید. لینک اینستاگرامشون رو هم می ذاریم در توضیحات پادکست.

یه مقدار نزدیکه روش فکری نویسنده و تیغ تندی که داره بر علیه بعضی از این مغالطه ها، به روش فکری نسیم طالب. نویسندۀ کتاب قوی سیاه و بسیار کتاب های خوب و معروف دیگه. اون البته خیلی نگران این ابهام ها و این خطاهاست در دنیای مالی. ایشون در دنیای مدیریت. ولی نسیم طالب هم یه کسی بود که این کتاب رو که خوند، خیلی ازش تعریف کرد. گفت این یکی از بهترین کتاب های مدیریتیه که تا حالا نوشته شده. زیاد مثال داره کتاب. هم از این مغالطه، هم از مغالطه های دیگه. باز دوباره یه مثال دیگه از این اینه که می گه مثلاً نرخ آمد و شد کارکنان یک شرکت رو بررسی کنین. چقدر آدما میان و میرن. اضافه می شن و حذف می شن از شرکت.

بعد نتیجه بگیرین که بله شرکت هایی که نیروی کار پایدارتری دارن عملکردشون هم بهتره. در حالی که خوب ممکنه بشه نتیجۀ برعکس هم گرفت دیگه.ممکنه این طوری باشه که اصلاً شرکته چون پایدارتره مردم دلشون نمیاد برن. و نیروی کار پایدارتر می شه. می دونید چی می گم؟ خیلی باید مواظب باشیم که نتایج تحقیقات رو نندازن بهمون. خودمون بتونیم نگاه کنیم ببینیم که متغیرها چطوری تعریف شدن. یه خطای دیگه ای، یک ابهام دیگری که درباره ش صحبت می کنه، خطای delusion of single explanation . اینکه فکر کنیم یه دلیل هست که یک پدیده رو می تونه توضیح بده. ساده سازی بیش از حد.

این یه دامیه که حتی بعضی از مطالعات دقیق که گرفتار اون اثر خطای تعمیم halo effectنمی شن، گرفتار اون causation و correlation نمی شن، ممکنه تو دام این بیفتن. توی دانشگاه Denver یک مطالعه ای کردن. دیدن که تا چهل درصد نوسانات مالی شرکت می تونه به خاطر پروژه های مسئولیت اجتماعی شرکت ها باشه.corporate social responsibility . عدد بزرگه. چهل درصد نوسانات مالی شرکت خیلی زیاده. و ممکنه که آدم وسوسه بشه بگه آره مسئولیت اجتماعی،سی اس آر، واقعاً مهم ترین عامل موفقیت مالی یک شرکت می تونه بشه. این طوری که این مطالعۀ دانشگاهی نشون می ده.

ما معمولاً واقعاً فکر می کنیم مسئولیت اجتماعی ربطی به عملکرد مالی نباید داشته باشه. یه کار خیره. یه کار فداکارانه است مثلاً . کاری نیست که با انگیزۀ مالی انجام بشه. اما نکته اینه که این نتیجه گیری درست نیست. خطای single explanationداره توش. واقعیت اینه که سی اس آر انقدر در هم تنیده است با فاکتورهای دیگۀ شرکت، مثل جهت یابی بازار، مثل مدیریت خوب، و اینا فاکتورهایی هستن که روی وضعیت مالی شرکت اثر می ذارن. این طوری ایزوله و تکی بهش نگاه کردن خیلی گمراه کننده ممکنه باشه. اگه بیایم به یکی از این فاکتورها تکی نگاه کنیم، حتماً راهمون اشتباهه. اینا خیلی با هم و تودرتو قاطی ان . و رو هم اثر می ذارن.

یعنی حتی تحقیقات دانشگاهی دربارۀ شرکت ها هم اسیر این خطاهای شناختی می شن و نتایج نامعتبر می گیرن. و ما باید حواسمون باشه وقتی داریم یک تحقیقی رو می خونیم. نتیجه اش رو می خونیم. حالا وقتی که زیراب تحقیقات دانشگاهی رو این طوری می زنه، تکلیف کتاب های پرفروش کسب و کار معلومه دیگه احتمالاً. معلومه که نویسنده با اون ها چه برخوردی خواهد داشت. خیلی تیزو برنده نقد می کنه این کتاب ها رو. می گه که حداقل از دهۀ هفتاد، دارن این تحلیلگران بازار و مشاوران کسب و کار کتاب های راهنمای بسیار پرفروش منتشر می کنن واسۀ مدیرها. سال هشتاد و دو دوتا از مشاورهای McKinseyاومدند کتاب نوشتند In Search of Excellence.

می گفتن که ما رفتیم موفق ترین شرکت های آمریکا رو مطالعه کردیم. هشت تا اصل اساسی از توی این ها پیدا کردیم. و اونا رو کردیم کتاب. هشت تا کاری که موفق ترین شرکت ها می کنن. و بلافاصله پرفروش شد تو آمریکا. بقیۀ دنیا هم خیلی خوب فروخت. اصلاً یکی از پرفروش ترین کتاب های بیزنس در طول تاریخ شد. توی ایران هم دهۀ هفتاد شمسی ترجمه شد. هم خودش ترجمه شد هم کتاب ها و تحقیقاتی بر اساس مدل اون کتاب نوشتن. یه سری از buzzwordهایی که buzzwordهای مدیریتی، کلماتی که مدیرها استفاده می کنن و خیلی مد شد استفاده ازشون، از دل همین کتاب در آمد.

بعد از دل همون کلمه ها کتاب های دیگه، ادبیات دیگه درآمد. اصلاً یک سفره ای باز کرد. ادعای نویسنده ها هم اینه که ما این موفق ترین شرکت ها رو با یک روش سیستماتیک و منطقی و خیلی عینی انتخاب کردیم. بعد رفتیم مصاحبه کردیم با مدیراشون. دیدیم که اشتراکات این ها چیه. رسیدیم به این هشت اصل موفقیت. مثلاً نزدیک مشتری موندن. مثلاً productivity through people. یعنی چیکار کنیم که مردم با استفاده از هوششون مولدتر بشن. نه اینکه فقط با کار جسمی بیشتر. همۀ اینا خیلی هم خوب و درسته. ولی مشکل می دونین کجاست؟ دو سال بعد از اینکه این کتاب در اومد، چهارده تا از این شرکت های فوق العاده و استثنایی اینا با سر اومدن پایین.

همین تحقیقات دقیق و موشکافانه ای که نویسنده ها می گفتن کردیم، رو همون نویسندۀ این کتاب دست گذاشته. می گه من رو همون ابهام دارم. مشکلات پایه ای روش تحقیقی دارن تحقیق این ها. از جمله یک خطای بزرگی که تو همین کتاب ها اثرش معلومه، خطای delusion of connecting the winning dots هست. این خطای delusion of connecting the winning dotsمال وقتیه که اون چیزی رو که می خوای بررسی کنی و اندازه بگیری، با یه عینک مشخصی انتخاب می کنی. بر اساس اون نتیجه ای که می خوای بگیری می ری موردهای مطالعه ت رو انتخاب می کنی.

فهمیدین چی شد دیگه؟ مثلاً می خوای ببینی فشار خون بالا از کجا میاد، چی باعثش می شه. بعد می ری فقط اونایی رو که فشارشون بالاست میاری تو مطالعه. این طوری شما هیچ وقت نمی تونی نتیجه بگیری. هیچ وقت نمی فهمی چرا ملت فشارشون بالاست. باید آدم های فشار پایین هم داشته باشی مقایسه شون کنی با اون ها.کیلو کیلو بعد از اون کتاب، کتاب نوشته شد دربارۀ فرمول برنده شدن کسب و کارها. ولی بدون استثنا همۀ اون کتاب ها، کتاب می گه که با روش های ضعیف به نتیجه رسیدن. بدون استثنا.

این کتاب هایی که میان نتیجۀ استنتاجات شبهه علمی شون رو به عنوان پند و اندرز و advice خیلی محکم و اینا به ما می فروشن، از نظر methodologyخیلی داغون اند. ولی خیلی خوب می فروشن. هنوز هم خیلی خوب می فروشن. مخصوصاً اونایی شون که استعاره های جالب تری دارن. اوناشون که ادعاهاشون بزرگ تره. تصویرهای بهتر و جذاب تری می سازن. چند تا شون رو کتاب بررسی کرده. حالا کتاب های بزرگ زمان خودشن. یکی همون در جستجوی تعالی. یکی Good to Great از خوب به عالی. هر دوی اینا موفق. هر دو خیلی پرفروش. خیلی هم مشترکاتشون زیاده از قرار.

کلی از این تشبیهات معمول و استعارات هم اولین بار توی همین کتاب ها آمده. مثلاً تشبیه می کنن سبک های استراتژی رو به روباه و جوجه تیغی و این چیزی که خیلی buzzwordشد توی صنعت. معمول شد تا سالیان سال. هنوز هم استفاده می کنن ازش. مدیرها هم مخصوصاً چون اینا تو ذهنشون می مونه، از فردا همه راه میفتن که باید جوجه تیغی باشیم. روباه نباید باشیم. اینا. ولی اساس ایدۀ کتاب و روشش آب می ده. اصلاً زیر سواله واقعاً.

جالب هم هست. کتاب های دیگه ای هم هستن که اصل حرفشون همین حرفیه که این کتاب ها می زنن. ولی اصلاً تو بازار موفقیتشون به خوبی اینا نیست. مثل کتاب مثلاً. What Really Works نویسنده می گه فرقش اینه که این کتابه پره از کلماتی که معمولی ان. structure، strategy، business culture. فرهنگ سازمانی. راهبرد. ساختار. مخاطب، مخاطب که می گیم یعنی مدیران. مدیرانی که این کتاب ها رو دنبال جواب، دنبال راه حل می خونن، دنبال مطلب و زبان علمی نیستن. دنبال قصه اند. دنبال روایت اند. دنیال یک good story اند. دنبال بالا پایین های دراماتیک داستان اند.

یه مطالعه ای توی دانشگاه شیکاگو کرده بودن. نشون می داد که اگر شرکتی فلان سبک مدیریتی رو دنبال کنه، چهار درصد عملکردش بهتر می شه. روشش هم علمی بود. اما راهنمایی های منتج از این مطالعه، در برابر وعده های رشد مثلاً چهل درصدی ای که یک کتابی مثل Good to Great می ده، هیچه دیگه. واسه همین مدیر رو جذب نمی کنه. حالا سوال اینه. اگه واقعاً این همه شرکت و این همه مشاور مدیریت و اینا انقدر متوهم و پرت اند، آیا واقعاً هیچ پند و نصیحتی هست که بتونه یک کسب و کاری رو موفق کنه؟ یا اینکه کلاً ماجرا رو باید جمع کرد و ریخت دور؟

این سوال، سوال جالبیه واقعاً. باید یه خرده بهش فکر کرد.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

The Halo Effect 3 Der Halo-Effekt 3 The Halo Effect 3 Het halo-effect 3

اسپانسر این اپیزود بی پلاس رهنما کالجه. The sponsor of this episode is B Plus College Guide. De sponsor van deze aflevering is B-Plus Rahnama Kaljeh. رهنما کالج کارش اینه که کمک کنه اونایی که می خوان برن سر کار پشت سد سابقۀ کار نداشتن نمونن. The college guide is to help those who want to go to work behind the bar have no work experience. De collegegids is bedoeld om diegenen te helpen die achter de bar willen gaan werken zonder werkervaring. اگه می خواین مثلاً برنامه نویسی کنین، طراحی یو آی یو ایکس کنین، یا کار دیجیتال مارکتینگ کنین، رهنما کالج یه سری دوره داره برای شما. If you want to program, for example, design UIUX, or do digital marketing, Rahnama College has a series of courses for you. Als je bijvoorbeeld wilt programmeren, UIU X wilt ontwerpen of aan digitale marketing wilt doen, heeft de collegegids een reeks cursussen voor je. که توش هم درس های فنی یاد می گیرین، هم مهارت هایی رو که تو دانشگاه یاد آدم نمی دن، ولی سر کار باید بلد باشیم. You learn both technical lessons and skills that you do not learn at university, but we must know at work. Je leert zowel technische lessen als vaardigheden die je niet op de universiteit leert, maar die we op het werk moeten kennen. مثل چطوری فیدبک بدیم، چطوری گوش بدیم به همکارمون، چطوری تو تیم کار کنیم. Like how to give feedback, how to listen to our colleague, how to work in a team. از اینا. of these دوره هاشون رو هم کم کم قراره بیشتر کنن. They are going to increase their courses little by little. Ze gaan hun cursussen beetje bij beetje verhogen. گسترده تر کنن. Maak het breder. محدود به این رشته های فنی نمونن. Beperkt tot deze technische disciplines.

کاملاً هم رایگانه. Helemaal vrij. مجانی. تهعدی هم نمی ده کارآموز که بعدش حتماً واسه شرکت رهنما کار کنه. There is no promise for the trainee to work for Rahnama Company after that. Er is geen belofte voor de stagiair om daarna voor Rahnama Company te werken. البته سعی می کنن کارآموزها و کارفرماهای خوب رو به هم معرفی کنن. Of course, they try to introduce good interns and employers. Natuurlijk proberen ze goede stagiaires en werkgevers voor te stellen. برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام کردن در دوره ها، سایت رهنما کالج رو ببینید. For more information and to register for the courses, visit the Rahnama College website. Ga voor meer informatie en om je aan te melden voor de cursussen naar de website van het Rahnama College. لینک اینستاگرامشون رو هم می ذاریم در توضیحات پادکست. We also put their Instagram link in the podcast description. We hebben ook hun Instagram-link in de podcastbeschrijving geplaatst.

یه مقدار نزدیکه روش فکری نویسنده و تیغ تندی که داره بر علیه بعضی از این مغالطه ها، به روش فکری نسیم طالب. A bit close to the author's way of thinking and the sharp razor he has against some of these fallacies, Nasim Talib's way of thinking. Een beetje dicht bij de manier van denken van de auteur en zijn scherpe scheermes tegen sommige van deze drogredenen, de manier van denken van Nasim Talib. نویسندۀ کتاب قوی سیاه و بسیار کتاب های خوب و معروف دیگه. Author of a strong black book and many other good and famous books. Auteur van een sterk zwartboek en vele andere goede en beroemde boeken. اون البته خیلی نگران این ابهام ها و این خطاهاست در دنیای مالی. Of course, he is very worried about these ambiguities and mistakes in the financial world. Natuurlijk maakt hij zich grote zorgen over deze onduidelijkheden en fouten in de financiële wereld. ایشون در دنیای مدیریت. He is in the world of management. ولی نسیم طالب هم یه کسی بود که این کتاب رو که خوند، خیلی ازش تعریف کرد. But Nasim Talib was also someone who praised this book when he read it. Maar Nasim Talib was ook iemand die dit boek prees toen hij het las. گفت این یکی از بهترین کتاب های مدیریتیه که تا حالا نوشته شده. He said this is one of the best management books ever written. زیاد مثال داره کتاب. The book has many examples. هم از این مغالطه، هم از مغالطه های دیگه. Both from this fallacy and from other fallacies. Zowel van deze drogreden als van andere drogredenen. باز دوباره یه مثال دیگه از این اینه که می گه مثلاً نرخ آمد و شد کارکنان یک شرکت رو بررسی کنین. Again, another example of this is that it says, for example, check the turnover rate of a company's employees. Nogmaals, een ander voorbeeld hiervan is dat er bijvoorbeeld staat: controleer het verloop van de werknemers van een bedrijf. چقدر آدما میان و میرن. How many people die. اضافه می شن و حذف می شن از شرکت. Are added and removed from the company. Worden toegevoegd aan en verwijderd uit het bedrijf.

بعد نتیجه بگیرین که بله شرکت هایی که نیروی کار پایدارتری دارن عملکردشون هم بهتره. Then conclude that yes, companies with a more stable workforce perform better. Concludeer dan dat ja, bedrijven met een stabieler personeelsbestand presteren beter. در حالی که خوب ممکنه بشه نتیجۀ برعکس هم گرفت دیگه.ممکنه این طوری باشه که اصلاً شرکته چون پایدارتره مردم دلشون نمیاد برن. While it may well be the opposite, it may be the other way around. It may be that the company does not like people at all because it is more stable. Het is misschien andersom, maar het kan ook andersom zijn: het kan zijn dat het bedrijf helemaal niet van mensen houdt omdat het stabieler is. و نیروی کار پایدارتر می شه. And the workforce becomes more stable. En het personeelsbestand wordt stabieler. می دونید چی می گم؟ خیلی باید مواظب باشیم که نتایج تحقیقات رو نندازن بهمون. Do you know what I mean? We must be very careful not to get the results of research. Weet je wat ik bedoel? We moeten heel voorzichtig zijn om de resultaten van onderzoek niet te krijgen. خودمون بتونیم نگاه کنیم ببینیم که متغیرها چطوری تعریف شدن. We can see for ourselves how variables are defined. We kunnen zelf zien hoe variabelen worden gedefinieerd. یه خطای دیگه ای، یک ابهام دیگری که درباره ش صحبت می کنه، خطای delusion of single explanation . Another error, another ambiguity he talks about, the delusion of single explanation error. اینکه فکر کنیم یه دلیل هست که یک پدیده رو می تونه توضیح بده. To think that there is a reason that can explain a phenomenon. Te denken dat er een reden is die een fenomeen kan verklaren. ساده سازی بیش از حد. Excessive simplification. Overmatige vereenvoudiging.

این یه دامیه که حتی بعضی از مطالعات دقیق که گرفتار اون اثر خطای تعمیم halo effectنمی شن، گرفتار اون causation و correlation نمی شن، ممکنه تو دام این بیفتن. This is a trap that even some detailed studies that do not fall into that halo effect generalization error, do not fall into that causation and correlation, may fall into this trap. Dit is een val die zelfs sommige gedetailleerde studies die niet in die halo-generalisatiefout vallen, niet in die oorzakelijkheid en correlatie vallen, in deze val kunnen vallen. توی دانشگاه Denver یک مطالعه ای کردن. Do a study at the University of Denver. Doe een studie aan de Universiteit van Denver. دیدن که تا چهل درصد نوسانات مالی شرکت می تونه به خاطر پروژه های مسئولیت اجتماعی شرکت ها باشه.corporate social responsibility . See that up to forty percent of a company's financial fluctuations can be due to corporate social responsibility projects. Zie dat tot veertig procent van de financiële schommelingen van een bedrijf te wijten kan zijn aan projecten op het gebied van maatschappelijk verantwoord ondernemen. عدد بزرگه. Groot nummer. چهل درصد نوسانات مالی شرکت خیلی زیاده. Forty percent of the company's financial fluctuations are too much. و ممکنه که آدم وسوسه بشه بگه آره مسئولیت اجتماعی،سی اس آر، واقعاً مهم ترین عامل موفقیت مالی یک شرکت می تونه بشه. And one might be tempted to say yes, social responsibility, CSR, can really be the most important factor in a company's financial success. En u komt misschien in de verleiding om te zeggen ja, MVO kan echt de belangrijkste factor zijn in het financiële succes van een bedrijf. این طوری که این مطالعۀ دانشگاهی نشون می ده. As this academic study shows.

ما معمولاً واقعاً فکر می کنیم مسئولیت اجتماعی ربطی به عملکرد مالی نباید داشته باشه. We usually really think that social responsibility should not be related to financial performance. We vinden meestal echt dat maatschappelijke verantwoordelijkheid niet gerelateerd moet zijn aan financiële prestaties. یه کار خیره. یه کار فداکارانه است مثلاً . It is a sacrificial work, for example. Het is bijvoorbeeld een opofferingswerk. کاری نیست که با انگیزۀ مالی انجام بشه. It is not something that can be done with financial motivation. Het is niet iets dat kan worden gedaan met financiële motivatie. اما نکته اینه که این نتیجه گیری درست نیست. But the point is that this conclusion is not correct. خطای single explanationداره توش. There is a single explanation error. واقعیت اینه که سی اس آر انقدر در هم تنیده است با فاکتورهای دیگۀ شرکت، مثل جهت یابی بازار، مثل مدیریت خوب، و اینا فاکتورهایی هستن که روی وضعیت مالی شرکت اثر می ذارن. The fact is that CSR is so intertwined with other factors of the company, such as market orientation, such as good management, and these are the factors that affect the financial condition of the company. Feit is dat MVO zo verweven is met andere factoren van het bedrijf, zoals marktgerichtheid, zoals goed bestuur, en dit zijn de factoren die de financiële toestand van het bedrijf beïnvloeden. این طوری ایزوله و تکی بهش نگاه کردن خیلی گمراه کننده ممکنه باشه. It can be very misleading to look at it in isolation. Het kan erg misleidend zijn om het afzonderlijk te bekijken. اگه بیایم به یکی از این فاکتورها تکی نگاه کنیم، حتماً راهمون اشتباهه. If we look at one of these factors alone, we are definitely wrong. Als we alleen naar een van deze factoren kijken, hebben we het absoluut mis. اینا خیلی با هم و تودرتو قاطی ان . These are very close together and nested. Deze zijn zeer dicht bij elkaar en genest. و رو هم اثر می ذارن. And they affect each other.

یعنی حتی تحقیقات دانشگاهی دربارۀ شرکت ها هم اسیر این خطاهای شناختی می شن و نتایج نامعتبر می گیرن. That is, even academic research on companies is caught up in these cognitive errors and gets invalid results. Dat wil zeggen dat zelfs academisch onderzoek naar bedrijven verstrikt raakt in deze cognitieve fouten en ongeldige resultaten oplevert. و ما باید حواسمون باشه وقتی داریم یک تحقیقی رو می خونیم. And we have to be careful when we read a research. نتیجه اش رو می خونیم. We read the result. حالا وقتی که زیراب تحقیقات دانشگاهی رو این طوری می زنه، تکلیف کتاب های پرفروش کسب و کار معلومه دیگه احتمالاً. Now, when it comes to academic research, the task of the best-selling business books is probably over. Nu, als het gaat om academisch onderzoek, is de taak van de best verkopende zakelijke boeken waarschijnlijk voorbij. معلومه که نویسنده با اون ها چه برخوردی خواهد داشت. It is unknown at this time what he will do after leaving the post. Het is op dit moment niet bekend wat hij gaat doen na het verlaten van de post. خیلی تیزو برنده نقد می کنه این کتاب ها رو. He wins these books very sharply. می گه که حداقل از دهۀ هفتاد، دارن این تحلیلگران بازار و مشاوران کسب و کار کتاب های راهنمای بسیار پرفروش منتشر می کنن واسۀ مدیرها. He says that at least since the 1970s, these market analysts and business consultants have been publishing best-selling manuals for managers. Hij zegt dat deze marktanalisten en bedrijfsadviseurs in ieder geval sinds de jaren zeventig bestsellerhandleidingen voor managers publiceren. سال هشتاد و دو دوتا از مشاورهای McKinseyاومدند کتاب نوشتند In Search of Excellence. In 1982, two McKinsey advisers came and wrote In Search of Excellence. In '82 kwamen twee McKinsey-adviseurs en schreven In Search of Excellence.

می گفتن که ما رفتیم موفق ترین شرکت های آمریکا رو مطالعه کردیم. They said we went and studied the most successful American companies. هشت تا اصل اساسی از توی این ها پیدا کردیم. We found eight basic principles in these. Daarin vonden we acht basisprincipes. و اونا رو کردیم کتاب. And we made them books. هشت تا کاری که موفق ترین شرکت ها می کنن. Eight things that the most successful companies do. و بلافاصله پرفروش شد تو آمریکا. And it immediately became a bestseller in the United States. En het werd meteen een bestseller in Amerika. بقیۀ دنیا هم خیلی خوب فروخت. The rest of the world sold very well. اصلاً یکی از پرفروش ترین کتاب های بیزنس در طول تاریخ شد. It became one of the best-selling business books in history. توی ایران هم دهۀ هفتاد شمسی ترجمه شد. It was also translated in Iran in the 1970s. Het werd ook vertaald in Iran in de jaren zeventig. هم خودش ترجمه شد هم کتاب ها و تحقیقاتی بر اساس مدل اون کتاب نوشتن. Both he himself translated books and researches based on the model of that book. یه سری از buzzwordهایی که buzzwordهای مدیریتی، کلماتی که مدیرها استفاده می کنن و خیلی مد شد استفاده ازشون، از دل همین کتاب در آمد. A series of buzzwords that managerial buzzwords, words used by managers, and it became very fashionable to use them, came from the heart of this book.

بعد از دل همون کلمه ها کتاب های دیگه، ادبیات دیگه درآمد. After the same words, other books, other literature came out. Na dezelfde woorden kwamen andere boeken, andere literatuur uit. اصلاً یک سفره ای باز کرد. He actually opened a tablecloth. ادعای نویسنده ها هم اینه که ما این موفق ترین شرکت ها رو با یک روش سیستماتیک و منطقی و خیلی عینی انتخاب کردیم. The authors claim that we selected these most successful companies in a systematic, logical and very objective way. De auteurs beweren dat we deze meest succesvolle bedrijven op een systematische, logische en zeer objectieve manier hebben geselecteerd. بعد رفتیم مصاحبه کردیم با مدیراشون. Then we went and interviewed their manager. Toen gingen we hun manager interviewen. دیدیم که اشتراکات این ها چیه. We saw what these subscriptions are. We hebben gezien wat deze abonnementen zijn. رسیدیم به این هشت اصل موفقیت. We have reached these eight principles of success. We hebben deze acht succesprincipes bereikt. مثلاً نزدیک مشتری موندن. For example, staying close to the customer. Dicht bij de klant blijven bijvoorbeeld. مثلاً productivity through people. For example, productivity through people. یعنی چیکار کنیم که مردم با استفاده از هوششون مولدتر بشن. That is, what can we do to make people more productive by using their intelligence? Dat wil zeggen, wat kunnen we doen om mensen productiever te maken door hun intelligentie te gebruiken? نه اینکه فقط با کار جسمی بیشتر. Not just with more physical work. همۀ اینا خیلی هم خوب و درسته. All of this is very good and true. ولی مشکل می دونین کجاست؟ دو سال بعد از اینکه این کتاب در اومد، چهارده تا از این شرکت های فوق العاده و استثنایی اینا با سر اومدن پایین. But do you know where the problem is? Two years after the book was published, fourteen of these extraordinary companies have come down. Maar weet u waar het probleem zit? Twee jaar nadat het boek verscheen, vielen veertien van deze bijzondere bedrijven om.

همین تحقیقات دقیق و موشکافانه ای که نویسنده ها می گفتن کردیم، رو همون نویسندۀ این کتاب دست گذاشته. The same careful and meticulous research that the authors said we did was done by the same author of this book. Hetzelfde zorgvuldige en nauwgezette onderzoek waarvan de auteurs zeiden dat het werd gedaan door dezelfde auteur van dit boek. می گه من رو همون ابهام دارم. He says I have the same ambiguity. مشکلات پایه ای روش تحقیقی دارن تحقیق این ها. These are the basic problems of the research method. Dit zijn de basisproblemen van de onderzoeksmethode. از جمله یک خطای بزرگی که تو همین کتاب ها اثرش معلومه، خطای delusion of connecting the winning dots هست. این خطای delusion of connecting the winning dotsمال وقتیه که اون چیزی رو که می خوای بررسی کنی و اندازه بگیری، با یه عینک مشخصی انتخاب می کنی. This delusion of connecting the winning dots is mine when you choose what you want to check and measure with a certain pair of glasses. Deze waan van het verbinden van de winnende punten is van mij wanneer je kiest wat je wilt controleren en meten met een bepaalde bril. بر اساس اون نتیجه ای که می خوای بگیری می ری موردهای مطالعه ت رو انتخاب می کنی. Based on the result you want to get, you choose the items you study. Op basis van het resultaat dat je wilt behalen, kies je de items die je bestudeert.

فهمیدین چی شد دیگه؟ مثلاً می خوای ببینی فشار خون بالا از کجا میاد، چی باعثش می شه. Do you understand what happened? For example, you want to see where high blood pressure comes from, what causes it. Begrijp je wat er is gebeurd? Je wilt bijvoorbeeld zien waar hoge bloeddruk vandaan komt, waardoor het komt. بعد می ری فقط اونایی رو که فشارشون بالاست میاری تو مطالعه. Then you only study those whose blood pressure is high. Dan bestudeer je alleen degenen met een hoge bloeddruk. این طوری شما هیچ وقت نمی تونی نتیجه بگیری. That way you can never get results. هیچ وقت نمی فهمی چرا ملت فشارشون بالاست. You will never understand why the nation is under so much pressure. Je zult nooit begrijpen waarom de natie zo onder druk staat. باید آدم های فشار پایین هم داشته باشی مقایسه شون کنی با اون ها.کیلو کیلو بعد از اون کتاب، کتاب نوشته شد دربارۀ فرمول برنده شدن کسب و کارها. You should also have people with low blood pressure and compare them with them. Kilo Kilo After that book, a book was written about the formula for winning businesses. Je moet ook mensen met een lage bloeddruk hebben en daarmee vergelijken Kilo Kilo Na dat boek is er een boek geschreven over de formule om bedrijven te winnen. ولی بدون استثنا همۀ اون کتاب ها، کتاب می گه که با روش های ضعیف به نتیجه رسیدن. But without the exception of all those books, the book says that it can be achieved with weak methods. Maar zonder uitzondering van al die boeken, zegt het boek dat het wordt bereikt door zwakke methoden. بدون استثنا. Zonder uitzondering.

این کتاب هایی که میان نتیجۀ استنتاجات شبهه علمی شون رو به عنوان پند و اندرز و advice خیلی محکم و اینا به ما می فروشن، از نظر methodologyخیلی داغون اند. These books, which are very strong among the results of their dubious scientific conclusions as advice, and which they sell to us, are very methodological. Deze boeken, die zeer sterk zijn onder de resultaten van hun dubieuze wetenschappelijke conclusies als advies en ze verkopen aan ons, zijn zeer slecht in termen van methodologie. ولی خیلی خوب می فروشن. But they sell very well. Maar ze verkopen heel goed. هنوز هم خیلی خوب می فروشن. They still sell very well. مخصوصاً اونایی شون که استعاره های جالب تری دارن. Especially those who have more interesting metaphors. Vooral degenen die interessantere metaforen hebben. اوناشون که ادعاهاشون بزرگ تره. The ones whose claims are bigger. Degenen wiens claims groter zijn. تصویرهای بهتر و جذاب تری می سازن. They make better and more attractive images. چند تا شون رو کتاب بررسی کرده. The book has reviewed some of them. حالا کتاب های بزرگ زمان خودشن. Now the big books of their time. Nu de grote boeken van hun tijd. یکی همون در جستجوی تعالی. One is in search of excellence. Men is op zoek naar uitmuntendheid. یکی Good to Great از خوب به عالی. One Good to Great. Eén goed tot geweldig. هر دوی اینا موفق. Both of these are successful. هر دو خیلی پرفروش. Both are very bestsellers. خیلی هم مشترکاتشون زیاده از قرار. They have a lot in common. Ze hebben veel gemeen.

کلی از این تشبیهات معمول و استعارات هم اولین بار توی همین کتاب ها آمده. All of these common metaphors and metaphors are first mentioned in these books. Al deze veelvoorkomende metaforen en metaforen worden voor het eerst genoemd in deze boeken. مثلاً تشبیه می کنن سبک های استراتژی رو به روباه و جوجه تیغی و این چیزی که خیلی  buzzwordشد توی صنعت. For example, they liken strategy styles to foxes and hedgehogs, and this has become a big buzzword in the industry. Ze vergelijken bijvoorbeeld strategiestijlen met vossen en egels, en dit is een groot modewoord in de industrie geworden. معمول شد تا سالیان سال. It became common for many years. Het werd jarenlang gemeengoed. هنوز هم استفاده می کنن ازش. They still use it. مدیرها هم مخصوصاً چون اینا تو ذهنشون می مونه، از فردا همه راه میفتن که باید جوجه تیغی باشیم. Managers, especially since these remain in their minds, from tomorrow onwards, we all have to be hedgehogs. Managers, vooral omdat ze in hun gedachten blijven, vanaf morgen moeten we allemaal egels zijn. روباه نباید باشیم. We should not be foxes. اینا. ولی اساس ایدۀ کتاب و روشش آب می ده. But the basis of the idea of the book and its method is water. Maar de basis van het idee en de methode van het boek is water. اصلاً زیر سواله واقعاً. Not really questionable at all. Helemaal niet twijfelachtig.

جالب هم هست. It is also interesting. کتاب های دیگه ای هم هستن که اصل حرفشون همین حرفیه که این کتاب ها می زنن. There are other books whose essence is what these books say. Er zijn andere boeken waarvan de essentie is wat deze boeken zeggen. ولی اصلاً تو بازار موفقیتشون به خوبی اینا نیست. But this is not at all good in their market success. Maar deze zijn helemaal niet zo goed als hun succes in de markt. مثل کتاب مثلاً. Like a book, for example. What Really Works نویسنده می گه فرقش اینه که این کتابه پره از کلماتی که معمولی ان. What Really Works The author says is that the book is full of ordinary words. Wat de auteur zegt is dat het boek vol staat met gewone woorden. structure، strategy، business culture. فرهنگ سازمانی. Organisatiecultuur. راهبرد. ساختار. Structuur. مخاطب، مخاطب که می گیم یعنی مدیران. Audience, the audience I mean the managers. Publiek, het publiek Ik bedoel de managers. مدیرانی که این کتاب ها رو دنبال جواب، دنبال راه حل می خونن، دنبال مطلب و زبان علمی نیستن. Managers who read these books for answers, for solutions, are not looking for scientific content and language. Managers die deze boeken lezen voor antwoorden, voor oplossingen, zijn niet op zoek naar wetenschappelijke inhoud en taal. دنبال قصه اند. دنبال روایت اند. Ze zijn op zoek naar een verhaal. دنیال یک good story اند. دنبال بالا پایین های دراماتیک داستان اند. Follow the dramatic ups and downs of the story. Volg de dramatische ups en downs van het verhaal.

یه مطالعه ای توی دانشگاه شیکاگو کرده بودن. They did a study at the University of Chicago. Ze deden een studie aan de Universiteit van Chicago. نشون می داد که اگر شرکتی فلان سبک مدیریتی رو دنبال کنه، چهار درصد عملکردش بهتر می شه. It showed that if a company follows a certain management style, its performance will improve by 4%. Het toonde aan dat als een bedrijf een bepaalde managementstijl volgt, zijn prestaties met 4% zullen verbeteren. روشش هم علمی بود. His method was also scientific. اما راهنمایی های منتج از این مطالعه، در برابر وعده های رشد مثلاً چهل درصدی ای که یک کتابی مثل Good to Great می ده، هیچه دیگه. But the guidance from this study is nothing short of the promise of a forty percent growth that a book like Good to Great gives. Maar de leidraad van dit onderzoek is niets minder dan de belofte van veertig procent groei die een boek als Good to Great geeft. واسه همین مدیر رو جذب نمی کنه. It does not attract the manager for this reason. Het trekt de manager om deze reden niet aan. حالا سوال اینه. اگه واقعاً این همه شرکت و این همه مشاور مدیریت و اینا انقدر متوهم و پرت اند، آیا واقعاً هیچ پند و نصیحتی هست که بتونه یک کسب و کاری رو موفق کنه؟ یا اینکه کلاً ماجرا رو باید جمع کرد و ریخت دور؟ If there really are so many companies and so many management consultants and these are so delusional, is there really any advice that can make a business successful? Or should the story be collected and thrown away altogether? Als er echt zoveel bedrijven zijn en zoveel managementconsultants en deze zijn zo misleidend, is er dan echt advies dat een bedrijf succesvol kan maken? Of moet het verhaal worden verzameld en helemaal worden weggegooid?

این سوال، سوال جالبیه واقعاً. This is a really interesting question. باید یه خرده بهش فکر کرد. You have to think about it a little bit.