×

Мы используем cookie-файлы, чтобы сделать работу LingQ лучше. Находясь на нашем сайте, вы соглашаетесь на наши правила обработки файлов «cookie».


image

Arantik | Science and Technology, زندگی غولها | قسمت ۶ : ماری کوری

زندگی غولها | قسمت ۶ : ماری کوری

این قسمت از سری زندگی غول‌ها می‌ریم سراغ زندگی یکی از بزرگترین

دانشمندان دنیا که از شخصیت‌های موردعلاقه‌ی خودم هم هست: ماری کوری.

زنی که با وجود تمام محدودیت‌ها و تبعیض‌های جنسیتی که وجود داشت

تونست به جاهایی برسه که هیچ مردی نتونسته بود.

اولین دانشمندی که تونست توی دو تا رشته‌ی مختلف

جایزه‌ی نوبل بگیره، یعنی فیزیک و شیمی.

داستان زندگی سخت و پر فراز و نشیب این انسان بزرگ رو با هم بررسی می‌کنیم و

سعی می‌کنیم چیزای مفیدی ازش یاد بگیریم، پس تا آخر ویدیو با من باشید.

سال 1867 تو شهر ورشو لهستان، پنجمین بچه‌ی یه زوج معلم به دنیا اومد،

به نام ماریا اسکلودوفسکا (Marie Skłodowska).

خانواده‌ش وضعیت مالی مناسبی نداشتن، زندگی سختی داشتن،

اما با این حال از همون بچگی توی یه محیط علمی و آموزشی بزرگ شد.

توی ده سالگی مادرش رو از دست داد که ضربه‌ی روحی بزرگی بهش زد.

تو همین سن وارد مدرسه‌ی شبانه‌روزی شد و چند سال بعد با نمرات عالی تمومش کرد.

به خاطر زن بودنش اجازه نداشت وارد دانشگاه بشه برای همین با یکی از

خواهراش توی دانشگاه فلایینگ (Flying University) ثبت‌نام کرد که یه دانشگاه

زیرزمینی بود مخصوص افرادی که امکان تحصیل توی دانشگاه‌های عادی رو نداشتن.

برای تامین هزینه‌های زندگیش مجبور شد کنار تحصیلاتش، معلم سرخونه باشه.

توی یکی از همین خونه‌ها، با پسر خانواده به هم علاقمند شدن

اما چون ماریا از یه خانواده‌ی فقیر بود خانواده‌ی پسره با ازدواجشون موافقت نکردن.

تو این دوره از زندگیش، به خاطر علاقه‌ای که به وطنش لهستان داشت،

که اون زمان تحت تسلط روس‌ها بود،

با گروه‌های مخفی که فعالیت‌های ضد روسی داشتن همکاری می‌کرد.

تا حدود 24 سالگی به همین شغل معلمی ادامه داد و

تحصیلاتشو تموم کرد و وارد یه آزمایشگاه شیمی شد.

خواهرش که قبلا رفته بود فرانسه و اونجا ازدواج کرده بود،

بهش پیشنهاد کرد که اونم بره اونجا.

اولش به خاطر مشکلات مالی قبول نکرد اما سال بعد که

یه مقدار اوضاعش بهتر شد، -اونم رفت پاریس خونه‌ی خواهرش.

بعدش تونست وارد دانشگاه پاریس بشه.

یه مدت بعد، یه اتاق کوچیک برای خودش اجاره کرد و با فقر شدید زندگی می‌کرد

اما علاقه‌ش به علم به حدی بود که هیچ سختی‌ای نمی‌تونست جلوشو بگیره.

برای تامین هزینه‌هاش کنار درسش معلمی هم می‌کرد

تا اینکه توی سن 26 سالگی مدرک فیزیک‌شو از این دانشگاه گرفت.

اینجا برای کار وارد یه آزمایشگاه شد اما تحصیلاتشم

ادامه داد تا اینکه یه سال بعد تونست مدرک شیمی هم بگیره.

یه کم بعد توسط یه فیزیکدان لهستانی با یه استاد فیزیک

به نام پیر کوری (Pierre Curie) آشنا شد.

هدف این بود که پیر بتونه امکانات آزمایشگاهی مناسبی در اختیار ماریا قرار بده

تا تحقیقاتشو شروع کنه، اما این آشنایی مسیر زندگی هردوشون رو عوض کرد.

پیر فارغ‌التحصیل دانشگاه سوربن بود و

داشت تو زمینه‌های الکتریسیته و مغناطیس فعالیت می‌کرد.

علاقه‌ی شدیدی که هردوشون به علم داشتن باعث شد روز به روز به هم نزدیک‌تر بشن

تا اینکه سال 1895 وقتی ماریا 28 ساله بود و پیر 36 ساله، با هم ازدواج کردن.

ماریا که بعد از ورود به فرانسه، با اسم ماری شناخته میشد، فامیلی شوهرش

رو گرفت و معروف شد به ماری کوری، که مادام کوری هم بهش میگن.

این زن و شوهر هیچ اهمیتی به رسم و رسوماتی که رایج بود نمی‌دادن،

یه جشن ساده بدون مراسم مذهبی برگزار کردن و یه نکته‌ای هم که خیلی معروفه

اینه که ماری کوری به جای اینکه از لباس سفید به عنوان لباس عروس استفاده کنه،

یه لباس تیره خرید تا بعدا بتونه دوباره ازش استفاده کنه.

با یه اشتیاق شدیدی به کارهای آزمایشگاهی خودشون که زیاد هم به هم مرتبط نبود

ادامه می‌دادن تا اینکه یه اتفاقی باعث شد زندگیشون به طور کامل تغییر کنه.

همون سالی که ازدواج کردن، یه دانشمند آلمانی به نام ویلهلم رونتگن

یه پرتوی مرموزی کشف کرده بود که قدرت نفوذ بالایی داشت.

اسمشو گذاشته بود اشعه‌ی مجهول یا همون اشعه‌ی x .

این شروع یه سلسله کشفیاتی در مورد پرتوزایی بود.

یه سال بعد، یه دانشمند فرانسوی به نام هانری بکرل (Henri Becquerel) زمانی که داشت

روی خواص سنگ‌های معدنی حاوی اورانیوم کار می‌کرد، متوجه یه اتفاق عجیبی شد.

بکرل تصادفا یه تیکه از این سنگ‌های معدنی رو کنار یه صفحه‌ی عکاسی گذاشته بود

که این صفحه‌ها به نور حساسن، یعنی وقتی نور بهشون تابیده میشه

تغییر رنگ میدن که از همین خاصیت برای ثبت عکس توی عکاسی استفاده میشد.

چند ساعت بعد دید روی صفحه‌ی عکاسی لکه‌هایی به وجود اومده، مثل اینکه

نور بهش تابیده در صورتی که توی تاریکخونه بود هیچ نوری اونجا نبود.

اولش متوجه دلیل این اتفاق نشد اما وقتی با سنگ‌های مختلف تکرارش کرد

فهمید که اون سنگ‌هایی که مقدار اورانیوم‌شون بیشتره

لکه‌های شدیدتری روی صفحه‌ی عکاسی ایجاد می‌کنن.

اینجا به این نتیجه رسید که اورانیوم به صورت خودبه‌خودی پرتوهایی از خودش

منتشر می‌کنه که شباهت زیادی به پرتوهای ایکس دارن که رونتگن قبلا کشف کرده بود.

با بررسی بیشتر متوجه شد که یکی از سنگ‌های معدنی اورانیوم

به نام پیچ‌بلِند (Pitchblende) یا اورانینیت (Uraninite)،

نسبت به اون مقدار اورانیومی که داخلش هست خیلی بیشتر داره پرتوزایی می‌کنه.

نتیجه‌ی اولیه‌ای که گرفت این بود که این نوع سنگ، غیر از اورانیوم، باید یه نوع ماده‌ی

ناشناخته‌ی دیگه‌‌ای داشته باشه که خاصیت پرتوزاییش چند برابر اورانیومه.

این قضیه رو با ماری کوری که قبلا با استعداد عالیش

در زمینه‌ی تحقیق و آزمایش آشنا شده بود در میون گذاشت.

ماری هم موضوع رو به پیر گفت و یه اشتیاق شدیدی تو هردوشون

به وجود اومد برای کشف این ماده‌ی ناشناخته‌ای که داخل سنگ پیچ‌بلند بود.

طوری که تمام کارای دیگه‌شون رو ول کردن و روی این موضوع تمرکز کردن.

با قرض و وام و مشکلات زیاد تونستن یه مقدار از این سنگ تهیه کنن و

توی یه آزمایشگاه خیلی ضعیف شروع به ساییدن و جوشوندن

این سنگ کردن تا اون ماده‌ی ناشناخته رو استخراج کنن.

همین زمان‌ها بود که اولین بچه‌شون به دنیا اومد که یه دختر بود به نام ایرِن (Irène).

سال 1898 یه عنصر پرتوزای جدید کشف کردن که

به افتخار کشور ماری کوری یعنی لهستان که در واقع اسمش Poland هست،

اسم این عنصر رو گذاشتن پولونیوم (Polonium).

چند ماه بعد موفق شدن یه عنصر پرتوزای دیگه کشف کنن به نام رادیوم (Radium)

که خواص خیلی شدیدتری نسبت به عناصر قبلی داشت.

با اینکه کار سخت و سروکار داشتن با مواد شیمیایی پر ضرر باعث مشکلات

سلامتی زیادی براشون شده بود، اما حسابی از کارشون لذت می‌بردن.

طوری که ماری کوری بعدا از اون دوران به عنوان شیرین‌ترین دوران زندگیش یاد می‌کرد.

خلاصه اینکه سال 1902 بعد از پنج سال سعی و تلاش تونستن

از حدود یه تن سنگ معدن، فقط یک‌دهم گرم رادیوم ناخالص تهیه کنن

که مثل ستاره داخل لوله‌های آزمایشگاهی می‌درخشید و خواص عجیب غریبی داشت.

اون زمان هنوز اثرات مخرب مواد رادیواکتیو روی سلامتی انسان مشخص نشده بود،

برای همین ماری کوری و شوهرش و بقیه‌ی دانشمندا بدون اینکه تجهیزات ایمنی

داشته باشن از نزدیک با این مواد سروکار داشتن.

حتی معروفه که ماری یه شیشه‌ی حاوی رادیوم کنار تختش نگه می‌داشت

و از درخششی که داشت لذت می‌برد.

ماری و پیر با اینکه می‌تونستن از این کشف پول خیلی زیادی به دست بیارن،

این کارو نکردن تا بقیه بتونن از فواید این اکتشاف به صورت رایگان استفاده کنن.

همین نشون میده که دنبال شهرت یا ثروت نبودن

دنبال علم واقعی و خدمت به بشر بودن.

حتی بعد از موفقیت‌های بزرگی که بعده‌ها به دست آوردن،

از خیلی از جوایز و مدال‌هایی که بهشون داده میشد چشم‌پوشی می‌کردن.

تنها درخواستی که از دانشگاه‌ها و دولت‌ها داشتن این بود که آزمایشگاه‌های بزرگتر

و مجهزتری بهشون داده بشه تا بتونن تحقیقاتشون رو بهتر و سریع‌تر انجام بدن.

خیلی از موادی که با زحمت زیاد به دست میاوردن هم به صورت رایگان اهدا می‌کردن

به بیمارستان‌ها و مراکز علمی تا تو زمینه‌های مختلف استفاده بشه.

سال بعدش به خاطر کشفیاتی که در زمینه‌ی رادیواکتیویته داشتن،

به طور مشترک با هانری بکرل، سه‌تایی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک شدن.

البته اولش به خاطر تبعیض جنسیتی که وجود داشت قرار بود

این جایزه فقط به پیر کوری و هانری بکرل داده بشه اما پیر وقتی که فهمید،

شدیدا مخالفت کرد و در نهایت باعث شد ماری هم جزو برنده‌ها اعلام بشه.

خیلی جالبه با اینکه اصل کار رو اون انجام داده بود،

فقط به خاطر زن بودنش می‌خواستن کنار بزننش.

خلاصه اینکه اینجا ماری کوری شد اولین زن برنده‌ی جایزه‌ی نوبل.

از پولی که از این جایزه به دست آوردن تونستن قرضاشون رو بدن و تجهیزات بهتری تهیه کنن.

سال 1904 دومین بچه‌شون به دنیا اومد که یه دختر دیگه بود به نام ایو (Ève).

زندگیشون رونقی گرفته بود و کنار هم خوشحال بودن

اما متاسفانه این وضعیت زیاد دوام نیاورد.

دو سال بعد، وقتی که ماری 39 سالش بود، پیر توی یه تصادف خیابونی کشته شد.

این اتفاق ضربه‌ی خیلی بزرگی به ماری زد و باعث ناراحتی و افسردگی شدیدی شد.

بزرگترین حامی خودشو از دست داده بود، کسی که چندین سال کنار هم با سختی زیاد

اما علاقه‌ی شدید تحقیق و آزمایش می‌کردن و رویاهاشونو دنبال می‌کردن.

اما با این حال این ضربه‌ی بزرگ هم نتونست ماری رو متوقف کنه،

دوباره به آزمایشگاه برگشت و کارشو ادامه داد.

بعد از حدود چهار سال تونست برای اولین بار رادیوم خالص رو به دست بیاره.

این کار، به اضافه‌ی موفقیت‌های قبلیش باعث شد سال 1911

دومین جایزه‌ی نوبل خودشو تو رشته‌ی شیمی بگیره و تبدیل بشه به

اولین انسانی که دو تا جایزه‌ی نوبل تو دو تا رشته‌ی مختلف گرفته.

نتیجه‌ی این جایزه این بود که مغزهای کوچیک و دهن‌های بزرگی که

تا قبل از کشته شدن پیر کوری فکر می‌کردن اصل این کشفیات مربوط به

اونه و زن نمی‌تونه همچین کارهای علمی بزرگی انجام بده، دهنشون برای همیشه بسته شد.

سه سال بعد، شروع جنگ جهانی اول باعث شد فعالیت‌های ماری کوری وارد فاز جدیدی بشه.

یکی از کاربردهای مفید رادیواکتیویته، عکس‌برداری پرتوی ایکس یا رادیولوژی بود

که مخصوصا توی شرایط جنگی کمک خیلی بزرگی به مجروحان جنگی می‌کرد،

برای کارهایی مثل مشخص کردن محل گلوله توی بدن سربازها یا محل شکستگی‌ها.

با شروع جنگ، ماری از آزمایشگاهش بیرون اومد و شروع کرد

به ساختن واحدهای سیار رادیولوژی که میشد با ماشین

جابه‌جاشون کرد و رسوند به بیمارستان‌های صحرایی.

دخترش ایرن تو این زمینه دستیارش بود،

حدود دویست سیصد تا زن دیگه هم آموزش داد برای این کار.

حتی خودش هم رانندگی بعضی از این واحدهای سیار رو به عهده گرفت.

غیر از رادیولوژی، روش‌های دیگه‌ای هم برای ضدعفونی کردن زخم سربازان

با استفاده از رادیوم ابداع کرد که مجموع این کارها باعث نجات جون میلیون‌ها سرباز شد.

حتی مدال‌ها و جوایزشو به نفع جنگ اهدا کرد و کمک‌های مالی زیادی هم به دولت فرانسه کرد.

بعد از تموم شدن جنگ، همچنان به تحقیقاتش روی رادیوم و پرتوزایی ادامه داد،

مدال‌ها و نشان‌های زیادی از کشورهای مختلف دریافت کرد،

ریاست چند تا موسسه بهش پیشنهاد شد، در کل به عنوان

یه دانشمند معتبر و انسان بزرگ تو کل دنیا شناخته شد.

تا اینکه در نهایت، سال 1934 تو سن 67 سالگی،

بعد از یه عمر رنج و سختی و کمک به انسان‌ها، از دنیا رفت.

دلیل مرگش کم‌خونی آپلاستیک (Aplastic anemia) گفته میشه

که به خاطر پرتوهای مضری بود که از مواد پرتوزا به بدنش رسیده بود.

جسدشو اول تو شهر سو (Sceaux) تو جنوب پاریس کنار شوهرش دفن کردن،

اما سال 1995 بعد از 60 سال به خاطر خدماتی که به بشریت کرده بودن،

هردوشون رو منتقل کردن به معبد پانتئون پاریس

زندگی غولها | قسمت ۶ : ماری کوری Das Leben der Giganten Teil 6: Marie Curie The life of giants Part 6: Marie Curie La vie des géants Partie 6 : Marie Curie La vita dei giganti Parte 6: Marie Curie Życie gigantów Część 6: Maria Curie

این قسمت از سری زندگی غول‌ها می‌ریم سراغ زندگی یکی از بزرگترین

دانشمندان دنیا که از شخصیت‌های موردعلاقه‌ی خودم هم هست: ماری کوری.

زنی که با وجود تمام محدودیت‌ها و تبعیض‌های جنسیتی که وجود داشت Eine Frau, die trotz aller Beschränkungen und Geschlechterdiskriminierung, die es gab

تونست به جاهایی برسه که هیچ مردی نتونسته بود.

اولین دانشمندی که تونست توی دو تا رشته‌ی مختلف

جایزه‌ی نوبل بگیره، یعنی فیزیک و شیمی.

داستان زندگی سخت و پر فراز و نشیب این انسان بزرگ رو با هم بررسی می‌کنیم و Wir werden uns gemeinsam mit der Geschichte des schwierigen und wechselvollen Lebens dieses großen Mannes befassen

سعی می‌کنیم چیزای مفیدی ازش یاد بگیریم، پس تا آخر ویدیو با من باشید. Wir versuchen, etwas Nützliches daraus zu lernen, also bleiben Sie bis zum Ende des Videos bei mir.

سال 1867 تو شهر ورشو لهستان، پنجمین بچه‌ی یه زوج معلم به دنیا اومد، 1867 wurde das fünfte Kind eines Lehrerehepaares in der polnischen Stadt Warschau geboren.

به نام ماریا اسکلودوفسکا (Marie Skłodowska).

خانواده‌ش وضعیت مالی مناسبی نداشتن، زندگی سختی داشتن، Seine Familie hat keine gute finanzielle Situation, sie haben ein hartes Leben.

اما با این حال از همون بچگی توی یه محیط علمی و آموزشی بزرگ شد. Er wuchs jedoch seit seiner Kindheit in einem wissenschaftlichen und pädagogischen Umfeld auf.

توی ده سالگی مادرش رو از دست داد که ضربه‌ی روحی بزرگی بهش زد. Im Alter von zehn Jahren verlor er seine Mutter, was ihn emotional schwer traf.

تو همین سن وارد مدرسه‌ی شبانه‌روزی شد و چند سال بعد با نمرات عالی تمومش کرد. Im gleichen Alter kam er ins Internat und schloss einige Jahre später mit hervorragenden Noten ab.

به خاطر زن بودنش اجازه نداشت وارد دانشگاه بشه برای همین با یکی از Weil sie eine Frau war, durfte sie die Universität nicht betreten, also mit einer

خواهراش توی دانشگاه فلایینگ (Flying University) ثبت‌نام کرد که یه دانشگاه Seine Schwester schrieb sich an der Flying University ein, einer Universität

زیرزمینی بود مخصوص افرادی که امکان تحصیل توی دانشگاه‌های عادی رو نداشتن. Es war ein Untergrund für Leute, die nicht an normalen Universitäten studieren konnten.

برای تامین هزینه‌های زندگیش مجبور شد کنار تحصیلاتش، معلم سرخونه باشه. Um seinen Lebensunterhalt bestreiten zu können, musste er neben dem Studium als Lehrer arbeiten.

توی یکی از همین خونه‌ها، با پسر خانواده به هم علاقمند شدن In einem dieser Häuser verliebten sie sich in den Sohn der Familie

اما چون ماریا از یه خانواده‌ی فقیر بود خانواده‌ی پسره با ازدواجشون موافقت نکردن.

تو این دوره از زندگیش، به خاطر علاقه‌ای که به وطنش لهستان داشت، In dieser Zeit seines Lebens, aus Liebe zu seiner Heimat Polen,

که اون زمان تحت تسلط روس‌ها بود،

با گروه‌های مخفی که فعالیت‌های ضد روسی داشتن همکاری می‌کرد.

تا حدود 24 سالگی به همین شغل معلمی ادامه داد و

تحصیلاتشو تموم کرد و وارد یه آزمایشگاه شیمی شد.

خواهرش که قبلا رفته بود فرانسه و اونجا ازدواج کرده بود،

بهش پیشنهاد کرد که اونم بره اونجا.

اولش به خاطر مشکلات مالی قبول نکرد اما سال بعد که

یه مقدار اوضاعش بهتر شد، -اونم رفت پاریس خونه‌ی خواهرش.

بعدش تونست وارد دانشگاه پاریس بشه.

یه مدت بعد، یه اتاق کوچیک برای خودش اجاره کرد و با فقر شدید زندگی می‌کرد

اما علاقه‌ش به علم به حدی بود که هیچ سختی‌ای نمی‌تونست جلوشو بگیره. Aber sein Interesse an der Wissenschaft war so groß, dass ihn keine Schwierigkeit aufhalten konnte.

برای تامین هزینه‌هاش کنار درسش معلمی هم می‌کرد

تا اینکه توی سن 26 سالگی مدرک فیزیک‌شو از این دانشگاه گرفت. Bis er im Alter von 26 Jahren an dieser Universität seinen Abschluss in Physik machte.

اینجا برای کار وارد یه آزمایشگاه شد اما تحصیلاتشم

ادامه داد تا اینکه یه سال بعد تونست مدرک شیمی هم بگیره.

یه کم بعد توسط یه فیزیکدان لهستانی با یه استاد فیزیک

به نام پیر کوری (Pierre Curie) آشنا شد.

هدف این بود که پیر بتونه امکانات آزمایشگاهی مناسبی در اختیار ماریا قرار بده Das Ziel war, dass Pir Maria geeignete Laboreinrichtungen zur Verfügung stellen konnte

تا تحقیقاتشو شروع کنه، اما این آشنایی مسیر زندگی هردوشون رو عوض کرد.

پیر فارغ‌التحصیل دانشگاه سوربن بود و Pir war Absolvent der Universität Sorbonne

داشت تو زمینه‌های الکتریسیته و مغناطیس فعالیت می‌کرد.

علاقه‌ی شدیدی که هردوشون به علم داشتن باعث شد روز به روز به هم نزدیک‌تر بشن

تا اینکه سال 1895 وقتی ماریا 28 ساله بود و پیر 36 ساله، با هم ازدواج کردن.

ماریا که بعد از ورود به فرانسه، با اسم ماری شناخته میشد، فامیلی شوهرش

رو گرفت و معروف شد به ماری کوری، که مادام کوری هم بهش میگن.

این زن و شوهر هیچ اهمیتی به رسم و رسوماتی که رایج بود نمی‌دادن، Dieses Ehepaar achtete nicht auf die üblichen Bräuche und Rituale.

یه جشن ساده بدون مراسم مذهبی برگزار کردن و یه نکته‌ای هم که خیلی معروفه

اینه که ماری کوری به جای اینکه از لباس سفید به عنوان لباس عروس استفاده کنه، Dies ist das, anstatt ein weißes Kleid als Hochzeitskleid zu verwenden, Marie Curie

یه لباس تیره خرید تا بعدا بتونه دوباره ازش استفاده کنه. Er kaufte ein dunkles Kleid, damit er es später wieder benutzen konnte.

با یه اشتیاق شدیدی به کارهای آزمایشگاهی خودشون که زیاد هم به هم مرتبط نبود Mit einer starken Leidenschaft für ihre Laborarbeit, die nichts miteinander zu tun hatte

ادامه می‌دادن تا اینکه یه اتفاقی باعث شد زندگیشون به طور کامل تغییر کنه.

همون سالی که ازدواج کردن، یه دانشمند آلمانی به نام ویلهلم رونتگن

یه پرتوی مرموزی کشف کرده بود که قدرت نفوذ بالایی داشت.

اسمشو گذاشته بود اشعه‌ی مجهول یا همون اشعه‌ی x . Er nannte es den unbekannten Strahl oder Röntgenstrahl.

این شروع یه سلسله کشفیاتی در مورد پرتوزایی بود. Dies war der Beginn einer Reihe von Entdeckungen über Strahlung.

یه سال بعد، یه دانشمند فرانسوی به نام هانری بکرل (Henri Becquerel) زمانی که داشت

روی خواص سنگ‌های معدنی حاوی اورانیوم کار می‌کرد، متوجه یه اتفاق عجیبی شد. Er arbeitete an den Eigenschaften von uranhaltigen Mineralien und bemerkte etwas Seltsames.

بکرل تصادفا یه تیکه از این سنگ‌های معدنی رو کنار یه صفحه‌ی عکاسی گذاشته بود Becquerel ließ versehentlich ein Stück dieser Mineralien neben einer Fotoplatte liegen

که این صفحه‌ها به نور حساسن، یعنی وقتی نور بهشون تابیده میشه

تغییر رنگ میدن که از همین خاصیت برای ثبت عکس توی عکاسی استفاده میشد.

چند ساعت بعد دید روی صفحه‌ی عکاسی لکه‌هایی به وجود اومده، مثل اینکه Ein paar Stunden später sah er, dass auf dem Fotoschirm Flecken waren, als ob

نور بهش تابیده در صورتی که توی تاریکخونه بود هیچ نوری اونجا نبود. Das Licht schien auf ihn, wenn er im dunklen Raum war, war dort kein Licht.

اولش متوجه دلیل این اتفاق نشد اما وقتی با سنگ‌های مختلف تکرارش کرد

فهمید که اون سنگ‌هایی که مقدار اورانیوم‌شون بیشتره

لکه‌های شدیدتری روی صفحه‌ی عکاسی ایجاد می‌کنن.

اینجا به این نتیجه رسید که اورانیوم به صورت خودبه‌خودی پرتوهایی از خودش Hier kam er zu dem Schluss, dass Uran spontan seine eigenen Strahlen aussendet

منتشر می‌کنه که شباهت زیادی به پرتوهای ایکس دارن که رونتگن قبلا کشف کرده بود.

با بررسی بیشتر متوجه شد که یکی از سنگ‌های معدنی اورانیوم

به نام پیچ‌بلِند (Pitchblende) یا اورانینیت (Uraninite)،

نسبت به اون مقدار اورانیومی که داخلش هست خیلی بیشتر داره پرتوزایی می‌کنه.

نتیجه‌ی اولیه‌ای که گرفت این بود که این نوع سنگ، غیر از اورانیوم، باید یه نوع ماده‌ی Die primäre Schlussfolgerung, die er erhielt, war, dass diese Gesteinsart, anders als Uran, eine Art Substanz sein muss

ناشناخته‌ی دیگه‌‌ای داشته باشه که خاصیت پرتوزاییش چند برابر اورانیومه. Es gibt noch eine weitere Unbekannte, deren Radioaktivität ein Vielfaches der von Uran ist.

این قضیه رو با ماری کوری که قبلا با استعداد عالیش Dies ist der Fall bei Marie Curie, die bereits sehr talentiert war

در زمینه‌ی تحقیق و آزمایش آشنا شده بود در میون گذاشت.

ماری هم موضوع رو به پیر گفت و یه اشتیاق شدیدی تو هردوشون Marie erzählte die Sache auch Pir und es war eine starke Leidenschaft in beiden

به وجود اومد برای کشف این ماده‌ی ناشناخته‌ای که داخل سنگ پیچ‌بلند بود. Es entstand, um diese unbekannte Substanz zu entdecken, die sich im Inneren des Pechsteins befand.

طوری که تمام کارای دیگه‌شون رو ول کردن و روی این موضوع تمرکز کردن. Damit sie all ihre andere Arbeit loslassen und sich auf dieses Thema konzentrieren können.

با قرض و وام و مشکلات زیاد تونستن یه مقدار از این سنگ تهیه کنن و

توی یه آزمایشگاه خیلی ضعیف شروع به ساییدن و جوشوندن In einem sehr schwachen Labor beginnt es zu mahlen und zu kochen

این سنگ کردن تا اون ماده‌ی ناشناخته رو استخراج کنن.

همین زمان‌ها بود که اولین بچه‌شون به دنیا اومد که یه دختر بود به نام ایرِن (Irène).

سال 1898 یه عنصر پرتوزای جدید کشف کردن که

به افتخار کشور ماری کوری یعنی لهستان که در واقع اسمش Poland هست،

اسم این عنصر رو گذاشتن پولونیوم (Polonium).

چند ماه بعد موفق شدن یه عنصر پرتوزای دیگه کشف کنن به نام رادیوم (Radium)

که خواص خیلی شدیدتری نسبت به عناصر قبلی داشت. die viel stärkere Eigenschaften als die vorherigen Elemente hatte.

با اینکه کار سخت و سروکار داشتن با مواد شیمیایی پر ضرر باعث مشکلات Obwohl harte Arbeit und der Umgang mit schädlichen Chemikalien Probleme bereiten

سلامتی زیادی براشون شده بود، اما حسابی از کارشون لذت می‌بردن. Sie waren sehr gesund, aber sie hatten trotzdem Spaß an ihrer Arbeit.

طوری که ماری کوری بعدا از اون دوران به عنوان شیرین‌ترین دوران زندگیش یاد می‌کرد. Marie Curie bezeichnete diese Zeit später als die süßeste Zeit ihres Lebens.

خلاصه اینکه سال 1902 بعد از پنج سال سعی و تلاش تونستن

از حدود یه تن سنگ معدن، فقط یک‌دهم گرم رادیوم ناخالص تهیه کنن

که مثل ستاره داخل لوله‌های آزمایشگاهی می‌درخشید و خواص عجیب غریبی داشت. der in den Laborröhren wie ein Stern leuchtete und seltsame Eigenschaften hatte.

اون زمان هنوز اثرات مخرب مواد رادیواکتیو روی سلامتی انسان مشخص نشده بود،

برای همین ماری کوری و شوهرش و بقیه‌ی دانشمندا بدون اینکه تجهیزات ایمنی

داشته باشن از نزدیک با این مواد سروکار داشتن.

حتی معروفه که ماری یه شیشه‌ی حاوی رادیوم کنار تختش نگه می‌داشت

و از درخششی که داشت لذت می‌برد. Und er genießt das Leuchten, das er hatte.

ماری و پیر با اینکه می‌تونستن از این کشف پول خیلی زیادی به دست بیارن، Obwohl Marie und Pierre mit dieser Entdeckung viel Geld verdienen könnten,

این کارو نکردن تا بقیه بتونن از فواید این اکتشاف به صورت رایگان استفاده کنن. Tun Sie dies nicht, damit andere die Vorteile dieser Entdeckung kostenlos nutzen können.

همین نشون میده که دنبال شهرت یا ثروت نبودن Dies zeigt, dass Sie nicht nach Ruhm oder Reichtum suchen

دنبال علم واقعی و خدمت به بشر بودن.

حتی بعد از موفقیت‌های بزرگی که بعده‌ها به دست آوردن،

از خیلی از جوایز و مدال‌هایی که بهشون داده میشد چشم‌پوشی می‌کردن.

تنها درخواستی که از دانشگاه‌ها و دولت‌ها داشتن این بود که آزمایشگاه‌های بزرگتر

و مجهزتری بهشون داده بشه تا بتونن تحقیقاتشون رو بهتر و سریع‌تر انجام بدن.

خیلی از موادی که با زحمت زیاد به دست میاوردن هم به صورت رایگان اهدا می‌کردن

به بیمارستان‌ها و مراکز علمی تا تو زمینه‌های مختلف استفاده بشه.

سال بعدش به خاطر کشفیاتی که در زمینه‌ی رادیواکتیویته داشتن،

به طور مشترک با هانری بکرل، سه‌تایی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک شدن. Zusammen mit Henri Becquerel gewann das Trio den Nobelpreis für Physik.

البته اولش به خاطر تبعیض جنسیتی که وجود داشت قرار بود Zunächst lag es natürlich an der Geschlechterdiskriminierung

این جایزه فقط به پیر کوری و هانری بکرل داده بشه اما پیر وقتی که فهمید،

شدیدا مخالفت کرد و در نهایت باعث شد ماری هم جزو برنده‌ها اعلام بشه.

خیلی جالبه با اینکه اصل کار رو اون انجام داده بود،

فقط به خاطر زن بودنش می‌خواستن کنار بزننش.

خلاصه اینکه اینجا ماری کوری شد اولین زن برنده‌ی جایزه‌ی نوبل.

از پولی که از این جایزه به دست آوردن تونستن قرضاشون رو بدن و تجهیزات بهتری تهیه کنن.

سال 1904 دومین بچه‌شون به دنیا اومد که یه دختر دیگه بود به نام ایو (Ève).

زندگیشون رونقی گرفته بود و کنار هم خوشحال بودن

اما متاسفانه این وضعیت زیاد دوام نیاورد.

دو سال بعد، وقتی که ماری 39 سالش بود، پیر توی یه تصادف خیابونی کشته شد.

این اتفاق ضربه‌ی خیلی بزرگی به ماری زد و باعث ناراحتی و افسردگی شدیدی شد.

بزرگترین حامی خودشو از دست داده بود، کسی که چندین سال کنار هم با سختی زیاد

اما علاقه‌ی شدید تحقیق و آزمایش می‌کردن و رویاهاشونو دنبال می‌کردن.

اما با این حال این ضربه‌ی بزرگ هم نتونست ماری رو متوقف کنه،

دوباره به آزمایشگاه برگشت و کارشو ادامه داد.

بعد از حدود چهار سال تونست برای اولین بار رادیوم خالص رو به دست بیاره.

این کار، به اضافه‌ی موفقیت‌های قبلیش باعث شد سال 1911

دومین جایزه‌ی نوبل خودشو تو رشته‌ی شیمی بگیره و تبدیل بشه به

اولین انسانی که دو تا جایزه‌ی نوبل تو دو تا رشته‌ی مختلف گرفته.

نتیجه‌ی این جایزه این بود که مغزهای کوچیک و دهن‌های بزرگی که Das Ergebnis dieser Auszeichnung war, dass kleine Köpfe und große Mäuler

تا قبل از کشته شدن پیر کوری فکر می‌کردن اصل این کشفیات مربوط به Bis zum Tod von Pierre Cory wurde angenommen, dass der Ursprung dieser Entdeckungen damit zusammenhängt

اونه و زن نمی‌تونه همچین کارهای علمی بزرگی انجام بده، دهنشون برای همیشه بسته شد. Er und die Frau können so große wissenschaftliche Arbeiten nicht leisten, ihre Münder waren für immer verschlossen.

سه سال بعد، شروع جنگ جهانی اول باعث شد فعالیت‌های ماری کوری وارد فاز جدیدی بشه.

یکی از کاربردهای مفید رادیواکتیویته، عکس‌برداری پرتوی ایکس یا رادیولوژی بود

که مخصوصا توی شرایط جنگی کمک خیلی بزرگی به مجروحان جنگی می‌کرد،

برای کارهایی مثل مشخص کردن محل گلوله توی بدن سربازها یا محل شکستگی‌ها.

با شروع جنگ، ماری از آزمایشگاهش بیرون اومد و شروع کرد

به ساختن واحدهای سیار رادیولوژی که میشد با ماشین

جابه‌جاشون کرد و رسوند به بیمارستان‌های صحرایی. Er verlegte sie in Feldlazarette.

دخترش ایرن تو این زمینه دستیارش بود،

حدود دویست سیصد تا زن دیگه هم آموزش داد برای این کار. Er bildete ungefähr 2300 andere Frauen für diesen Job aus.

حتی خودش هم رانندگی بعضی از این واحدهای سیار رو به عهده گرفت. Er übernahm sogar das Fahren einiger dieser mobilen Einheiten.

غیر از رادیولوژی، روش‌های دیگه‌ای هم برای ضدعفونی کردن زخم سربازان

با استفاده از رادیوم ابداع کرد که مجموع این کارها باعث نجات جون میلیون‌ها سرباز شد.

حتی مدال‌ها و جوایزشو به نفع جنگ اهدا کرد و کمک‌های مالی زیادی هم به دولت فرانسه کرد.

بعد از تموم شدن جنگ، همچنان به تحقیقاتش روی رادیوم و پرتوزایی ادامه داد،

مدال‌ها و نشان‌های زیادی از کشورهای مختلف دریافت کرد،

ریاست چند تا موسسه بهش پیشنهاد شد، در کل به عنوان

یه دانشمند معتبر و انسان بزرگ تو کل دنیا شناخته شد.

تا اینکه در نهایت، سال 1934 تو سن 67 سالگی،

بعد از یه عمر رنج و سختی و کمک به انسان‌ها، از دنیا رفت.

دلیل مرگش کم‌خونی آپلاستیک (Aplastic anemia) گفته میشه

که به خاطر پرتوهای مضری بود که از مواد پرتوزا به بدنش رسیده بود.

جسدشو اول تو شهر سو (Sceaux) تو جنوب پاریس کنار شوهرش دفن کردن،

اما سال 1995 بعد از 60 سال به خاطر خدماتی که به بشریت کرده بودن،

هردوشون رو منتقل کردن به معبد پانتئون پاریس