×

Ми використовуємо файли cookie, щоб зробити LingQ кращим. Відвідавши сайт, Ви погоджуєтесь з нашими правилами обробки файлів «cookie».

image

Parakandeh Podcast | یادداشت های پراکنده, Role of Religion in History if Iran 1

اونایی که سواد نداشتن ،یکی رو آورده بودن تا براشون اعلامیه های دربار رو بخونه .

هرچی جملات بیشتری براشون خونده می شد ،چهره ها درهم و درهم تر می شد .

با هر خطی، یه فحش نثار شاه و درباری ها می کردن.

بعضیام جمع شده بودن دور هم و داشتن اوضاع رو تحلیل می کردن.

از کنارشون که رد می شدی، صدای یکیشون به گوشت میخورد که می گفت: کار خودشونه!

در و دیوار خیابون و کوچه ها پر شده بود از اعلامیه های همایونی.

بعد از اینکه خبر تو کشور پیچید ،مردم دسته دسته می شدن ،تا بلکه بتونن حق رفته اشون رو پس بگیرن. حتی به قیمت جونشون!

سلام .من محمد کرمی نژاد هستم و اون چه می شنوید قسمت اول از مجموعۀ جایگاه دین ،در تاریخ ایرانه که در اردیبهشت ماه نود و نه منتشر می شه.

ما تو این مجموعه سعی داریم تا تأثیر دین در اتفاقات تاریخی ایران رو بررسی کنیم .

این قسمت اول از ماجرای تحریم توتون و تنباکو با عنوان قرارداد رژی هستش .

پاییز سال 1308هجری قمری بود که ناصرالدین شاه سومین سفر خارجیش رو هم رفت .

تو لندن بود که بعد از کلی خوش گذرونی و تفریح و چرخیدن ،پول جناب ناصرالدین شاه ته کشید و خلاصه کاسۀ چه کنم چه کنم دستش گرفت.

تو همین اوضاع که هی فکر می کرد چجوری پول برای ادامۀ خوش گذرونی هاش جمع کنه ،اعتماد السلطنه، وزیر انطباعات ایران که همون وزیر ارشاد خودمون می شه ،یه پیشنهادی به ناصرالدین شاه داد.

به شاه گفت اگه می خوای پول سفرت جورشه ،بیا امتیاز توتون و تنباکو رو بده به یکی از این شرکتای انگلیسی. چیزی هم نیست .به دردتم که نمی خوره!

شاه هم گفت آره ،راس میگی .

سفیر انگلیس هم که دید جنسش جوره و الان وقتشه تا خودی نشون بده ،گفت آره !اتفاقا فکر خوبیه .منم آدمشو می شناسم می تونه امتیاز رو بخره ازتون.

جناب سفیر هم رفت و به دولت انگلیس پیغام رو رسوند که اگه دنبال گرفتن امتیاز توتون و تنباکویی ،الان وقتشه که بیایی میدون .

خب توتون و تنباکو هم اون موقع تو ایران خیلی مصرف بالایی داشت و واقعا از اون تجارتای پر سود بود.

همه می دونستن که ایران، از سود حاصل توتون و تنباکو، چه لقمه های چربی که نمی گیره !

صادراتش به کشورای دیگه خیلی خوب بود .

یه نقلی تو یکی از کتاب ها می خوندم که میزان مصرف مردم اون زمان رو به نقل از جناب کتابچی رئیس گمرکات اون زمان ایران، نوشته بودن: « هجده میلیون َمن، که تقریبا می شه، دو هزار و دویست و سی ُتن! و خب کم آماری هم نیست!

خلاصه، دولت انگلیس هم که دید الان وقتشه تا از آب گل آلود ماهی بگیره، یه کسی به اسم ماژور تالبوت رو فرستاد برای خرید امتیاز.

ما تو این پادکست بهش میگیم تالبوت.

تالبوت هم برای خرید امتیاز،شیش صد و پنجاه هزار لیره داد و یه شرکت راه انداخت .اسمشم گذاشت «کمپانی رژی» .

خلاصه تالبوت هم رفت و با موافقت شاه، امتیاز توتون و تنباکو رو خرید.

قرار شد انگلستان در مقابل کمکش به شاه برای ادامۀ تفریحات سالم و قشنگش ،امتیاز توتون و تنباکو رو به مدت 50سال تو ایران دستش بگیره .

قراردادش رو هم گذاشتن بعد از اینکه ناصرالدین شاه به ایران برگشت با شرکت رژی امضا کنه .

یه نامه ای هم تالبوت به صدر ا دربار نوشت و گفتش که :من متعد می شم ، چهل هزار لیره به شما (ینی صدراعظم) و به شاه پرداخت کنم.

بلاخره ناصرالدین شاه وقتی دید سیبیلای همایونی خوب داره چرب می شه، قبول کرد .

بعد از چند مدتی که از سفر برگشتن ،متن قرارداد رو بردن پیش شاه ، شاه هم قرارداد رو امضا کرد و کار تموم شد .

این قرارداد پونزده فصل داشت. یه فصلش این بود که چه شرکت سود کنه چه شرکت ضرر کنه ،علاوه بر دریافت سالانه 15هزار لیره ، یک چهارم سود خالص شرکت رو هم باید به ناصرالدین شاه بدن،تا بالاخره بیشتر از این بی بهره نمونه!

در مقابلشم 50سال امتیاز توتون و تنباکو رو ُهل بدن سمت انگلیسی ها.

البته صدر اعظم و درباری ها هم که کار چاق کن معرکه بودن از این امتیازات بی بهره نموندن.

بعد از امضای قرارداد، مردم و کشاورزهایی که کشت توتون و تنباکو داشتن ،شروع به اعتراضات گسترده کردن که این چه وضعشه؟ کارگر بیچاره که

تا دیروز یه نون بخور و نمیری سر سفرۀ بچه هاش می ُبرد، حالا باید بیکار باشه؟؟

از اون ور دولت، بهشون وعده داد که آقا ،از این بعد توتون و تنباکو هاتون رو نقدا ازتون میخریم .

اما این وعده هم به سرانجامی نرسید که نرسید. بلاخره همه چی که پول نبود. حالا پول رو اوکی کردین، تکلیف 200هزار کارگر بیچاره چی میشه؟!

موج اعتراضات بیشتر و بیشتر می شد.

از اون طرفم یه روزنامۀ فارسی زبان، به نام اختر هم بود که اون موقع در عثمانی منتشر می شد و دست به دست هم تو ایران می چرخید.

مثل این کتابای ممنوعه بود که نمی شد دستت بگیری! خیلی خوننده داشت این روزنامه.

خلاصه یه مصاحبه ای همین روزنامه با تالبوت کرد که به صورت کامل ماجرای گرفتن امتیاز توتون و تنباکو رو برای مردم شرح می داد.

وقتی تجار توتون و تنباکو فهمیدن که چی قراره سرشون بیاد،گفتن حالا یه سر بریم پیش شاه ،شاید فرجی حاصل شد .

خلاصه با جناب امین الدوله ،رفتن پیش شاه و بهش اعتراض کردن .

حتی به شاه گفتن آقا، شما مبلغ قراردادت چقدره؟ ما حاضریم دو برابر قرارداد بهت بدیم ولی بیخیال این قرارداد شو.

اما مثل همیشه، مرغ شاه یه پا داره !

البته دولت ایران با امضای این قرارداد تو بد باتلاقی افتاده بود که حالا در ادامه خودتون متوجهش می شین.

بعد از اینکه دیدن شاه قبول نمی کنه کوتا بیاد ،گفتن حالا که اینجوریه، ما هم میریم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، َبس می شینیم. تحصن می کنیم.

خلاصه دولت هر چی تلاش کرد تا یه امتیازی به این تجار توتون و تنباکو بده ، تا کوتاه بیان فایده ند اشت که نداشت.

حالا جالب اینجاست که از اون ور، روس ها که تو منطقۀ ساوجبلاغ مشغول کشت تنباکو بودن، وقتی بوی پول به مشام روسیشون خورد ،به شاه گفتن

یاقرارداد رو لغو میکنی ،یا یه قراردادی مثل همین برامون می نویسی .

حالا انگلیس از اون طرف، روس ها هم از این طرف دندوناشونو تیز کرده بودن.

خلاصه تو پایتخت و شهرای دیگه، آشوب و بلوایی به پا شد.

جوری شده بود که، مردم تو خیابون درباری که می دیدن، بهش حمله میکردن.

جالبه که« میرزا رضا کرمانی »همونی که بعدا ناصرالدین شاه رو ترور می کنه ، جزو لیدرهای

اعتراضات بوده که بعدا هم دستگیر می شه.

تقدیر و قسمته دیگه، کی می دونست بعدا همین آدم، قراره شاه رو تو حرم عبدالعظیم حسنی ترور کنه؟!

حالا تو همین وانفسای خشم مردم ،اقدامات عملی شرکت رژی ،که گفتیم صاحب امتیاز توتون و تنباکو شده بود، شروع شد.

همون اول کار ،200هزار نفر رو آورد به ایران و تو شهرهای مختلف تقسیمشون کرد .

اما این اتفاق فقط سر تجارت و سود بیشتر و این حرفا نبود.

جالبه بدونید که انگلیس ها فکر اینجاشم کرده بودن و از این تعداد که گفتیم ،100هزار مبلغ مسیحی هم با خودشون آورده بودن ایران.

وقتی پای مبلغای مسیحی به ایران باز شد، شروع کردن به ساخت کلیساهای شیک و مجلسی تو کشور.

از اونا که هیبتش مثل کلیسای نوتردام فرانسه و اینا بود.

از طرفی هم کافه ها و بساط عیش و نوش هم داشت رونق می گرفت.

ولی این کاراشون پایان ماجرا نبود.

انگلیسا حتی وقتی میخواستن جایی برن، اسب و اسب سوار و اسلحه و مزدور و خلاصه همه چی رو با خودشون آورده بودن.

با تجهیزات تمام و کمال. ینی به قول خودمون همون آش و با جاش دیگه.

اما این حرکت ،مثل حرکتی بود که انگلیسا تو هند شرقی پیاده کرده بودن.

ینی نمونۀ قبلی داشت که تونستن با همین کاراشون، هند رو کاملا به دست بگیرن.

مث آب خوردن .خب اینجوری استقلال یه مملکت هم به خطر می افتاد.

همین اتفاقات و تجربۀ ماجرای هند، باعث شد تا علما و مراجع شیعه ،یه تصمیم بزرگ بگیرن.

تصمیمی که تیر خلاصی باشه به این قرارداد ننگین .

از طرفی مردم همچنان خشمگین هم منتظر بودن تا ببینن مرجعیت شیعه ،حرکتی در مقابل فروش این امتیاز می زنه یا نه.

حالا اینکه در ادامه چه اتفاقاتی می افته و مرجعیت و دین چه نقشی این وسط قراره ایفا کنن، بماند برای قسمت دوم.

ممنونم که همراهیمون می کنید .

امیدوارم پادکست ها رو برای دوستانتون هم ارسال کنید تا اون ها هم شنونده باشن .

قسمت دوم رو طبق قراری که داشتیم، دو هفتۀ دیگه خدمتوتون ارائه میدیم .

هفتۀ بعد هم قسمت چهارم مجموعۀ علم و دین رو منتشر می کنیم.

از دوست عزیزم امیر عباس آذر حزین، که طراحی پوسترها راانجام میده و خیلی هم زحمت میکشه ممنونم. تا هفتۀ بعد...

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

اونایی که سواد نداشتن ،یکی رو آورده بودن تا براشون اعلامیه های دربار رو بخونه . diejenigen|||||||||||||| Diejenigen, die nicht lesen konnten, hatten jemanden geholt, um ihnen die Bekanntmachungen des Hofes vorzulesen. Those who were not literate, brought someone to read the announcements of the court for them. Ceux qui n'étaient pas alphabétisés amenaient quelqu'un pour lire à leur place les communiqués du tribunal.

هرچی جملات بیشتری براشون خونده می شد ،چهره ها درهم و درهم تر می شد . كلما تمت قراءة المزيد من الجمل لهم ، أصبحت وجوههم أكثر ارتباكًا. Je mehr Sätze ihm vorgelesen wurden, desto verwirrter und verärgerter wurden die Gesichter. The more sentences were read to them, the more confused their faces became. Plus on leur lisait de phrases, plus leurs visages devenaient confus.

با هر خطی، یه فحش نثار شاه و درباری ها می کردن. مع كل سطر يهينون الملك ورجال الحاشية. Mit jeder Zeile schimpften sie über den Schah und die Mitglieder des Hofes. With each line, they insult the king and the courtiers. À chaque ligne, ils insultent le roi et les courtisans.

بعضیام جمع شده بودن دور هم و داشتن اوضاع رو تحلیل می کردن. يجتمع بعض الناس معًا ويحللون الموقف. Einige Leute hatten sich versammelt und analysierten die Lage. Some people are gathering together and analyzing the situation. Certaines personnes se rassemblent et analysent la situation.

از کنارشون که رد می شدی، صدای یکیشون به گوشت میخورد که می گفت: کار خودشونه! وكلما مررت بها تسمع صوت أحدهم يقول: إنها وظيفته! Wenn man an ihnen vorbeiging, hörte man, wie einer von ihnen sagte: Das sind ihre eigenen Probleme! As you passed by them, you heard the voice of one of them saying: It's his job! En passant à côté d'eux, vous avez entendu la voix de l'un d'eux qui disait : C'est son métier !

در و دیوار خیابون و کوچه ها پر شده بود از اعلامیه های همایونی. امتلأت أبواب وجدران الشوارع والأزقة بمنشورات الهمايونى. Die Wände der Straßen und Gassen waren voll von königlichen Bekanntmachungen. The doors and walls of the streets and alleys were filled with Homayuni leaflets.

بعد از اینکه خبر تو کشور پیچید ،مردم دسته دسته می شدن ،تا بلکه بتونن حق رفته اشون رو پس بگیرن. بعد انتشار الأخبار في البلاد ، يتجمع الناس في مجموعات ، حتى يتمكنوا من استعادة حقوقهم المفقودة. After the news spread in the country, people gather in groups, so that they can get back their lost rights. حتی به قیمت جونشون! حتى على حساب حياتهم! Even at the cost of their lives!

سلام .من محمد کرمی نژاد هستم و اون چه می شنوید قسمت اول از مجموعۀ جایگاه دین ،در تاریخ ایرانه که در اردیبهشت ماه نود و نه منتشر می شه. مرحباً ، أنا محمد كرمن نجاد ، وما تسمعه هو الجزء الأول من مجموعة مكانة الدين في التاريخ الإيراني ، والتي ستنشر في مايو 99. Hello, I am Mohammad Karminejad, and what you hear is the first part of the collection of the place of religion in Iranian history, which will be published in May 99.

ما تو این مجموعه سعی داریم تا تأثیر دین در اتفاقات تاریخی ایران رو بررسی کنیم . في هذه المجموعة ، نحاول فحص تأثير الدين على الأحداث التاريخية لإيران. In this series, we are trying to examine the influence of religion on the historical events of Iran.

این قسمت اول از ماجرای تحریم توتون و تنباکو با عنوان قرارداد رژی هستش . This is the first part of the story of the tobacco embargo under the title of Regji contract.

پاییز سال 1308هجری قمری بود که ناصرالدین شاه سومین سفر خارجیش رو هم رفت . It was the fall of 1308 AH when Naseruddin Shah went on his third foreign trip.

تو لندن بود که بعد از کلی خوش گذرونی و تفریح و چرخیدن ،پول جناب ناصرالدین شاه ته کشید و خلاصه کاسۀ چه کنم چه کنم دستش گرفت. It was in London that after a lot of fun and entertainment, Mr. Naseruddin Shah's money ran out, and in short, he took the bowl of what should I do.

تو همین اوضاع که هی فکر می کرد چجوری پول برای ادامۀ خوش گذرونی هاش جمع کنه ،اعتماد السلطنه، وزیر انطباعات ایران که همون وزیر ارشاد خودمون می شه ،یه پیشنهادی به ناصرالدین شاه داد. In this situation, when he was thinking about how to collect money to continue his fun, Etimad al-Sultaneh, the Minister of Impressions of Iran, who will be our own Minister of Guidance, made a proposal to Naseruddin Shah.

به شاه گفت اگه می خوای پول سفرت جورشه ،بیا امتیاز توتون و تنباکو رو بده به یکی از این شرکتای انگلیسی. He said to the Shah, if you want the money for your trip, come and give the tobacco license to one of these English companies. چیزی هم نیست .به دردتم که نمی خوره! There is nothing. It doesn't hurt me!

شاه هم گفت آره ،راس میگی . Shah also said yes, you are right.

سفیر انگلیس هم که دید جنسش جوره و الان وقتشه تا خودی نشون بده ،گفت آره !اتفاقا فکر خوبیه .منم آدمشو می شناسم می تونه امتیاز رو بخره ازتون. The British ambassador also saw that he is good and now is the time to show yourself, he said yes! It's a good idea by the way. I know the person, he can buy the privilege from you.

جناب سفیر هم رفت و به دولت انگلیس پیغام رو رسوند که اگه دنبال گرفتن امتیاز توتون و تنباکویی ،الان وقتشه که بیایی میدون . Mr. Ambassador also went and conveyed the message to the British government that if they are looking for concessions on tobacco, now is the time to come, you know.

خب توتون و تنباکو هم اون موقع تو ایران خیلی مصرف بالایی داشت و واقعا از اون تجارتای پر سود بود.

همه می دونستن که ایران، از سود حاصل توتون و تنباکو، چه لقمه های چربی که نمی گیره ! Everyone knows that Iran does not get a lot of fat from the profits of tobacco!

صادراتش به کشورای دیگه خیلی خوب بود . Its export to other countries was very good.

یه نقلی تو یکی از کتاب ها می خوندم که میزان مصرف مردم اون زمان رو به نقل از جناب کتابچی رئیس گمرکات اون زمان ایران، نوشته بودن: « هجده میلیون َمن، که تقریبا می شه، دو هزار و دویست و سی ُتن! I was reading a quote in one of the books that the amount of consumption of the people of that time was quoted by Mr. Kitabachi, the head of Iran's customs at that time, who wrote: "Eighteen million mans, which is approximately two thousand two hundred and thirty tons!" و خب کم آماری هم نیست! And there is no shortage of statistics either!

خلاصه، دولت انگلیس هم که دید الان وقتشه تا از آب گل آلود ماهی بگیره، یه کسی به اسم ماژور تالبوت رو فرستاد برای خرید امتیاز. In short, the British government, seeing that now is the time to fish out of muddy water, sent a person named Major Talbot to buy concessions.

ما تو این پادکست بهش میگیم تالبوت. We call him Talbot in this podcast.

تالبوت هم برای خرید امتیاز،شیش صد و پنجاه هزار لیره داد و یه شرکت راه انداخت .اسمشم گذاشت «کمپانی رژی» . Talbot also paid 150,000 liras to buy a franchise and started a company. He named it "Reggi Company".

خلاصه تالبوت هم رفت و با موافقت شاه، امتیاز توتون و تنباکو رو خرید.

قرار شد انگلستان در مقابل کمکش به شاه برای ادامۀ تفریحات سالم و قشنگش ،امتیاز توتون و تنباکو رو به مدت 50سال تو ایران دستش بگیره .

قراردادش رو هم گذاشتن بعد از اینکه ناصرالدین شاه به ایران برگشت با شرکت رژی امضا کنه . After Naseruddin Shah returned to Iran, he signed his contract with Rezhi Company.

یه نامه ای هم تالبوت به صدر ا دربار نوشت و گفتش که :من متعد می شم ، چهل هزار لیره به شما (ینی صدراعظم) و به شاه پرداخت کنم. Talbot also wrote a letter to the head of the court and told him that: I will pay forty thousand lire to you (the chancellor) and to the king.

بلاخره ناصرالدین شاه وقتی دید سیبیلای همایونی خوب داره چرب می شه، قبول کرد . Finally, Naseruddin Shah agreed when he saw that Sibilla Homayouni was getting fat.

بعد از چند مدتی که از سفر برگشتن ،متن قرارداد رو بردن پیش شاه ، شاه هم قرارداد رو امضا کرد و کار تموم شد . After some time after returning from the trip, he took the text of the contract to the king, the king signed the contract and the work was done.

این قرارداد پونزده فصل داشت. یه فصلش این بود که چه شرکت سود کنه چه شرکت ضرر کنه ،علاوه بر دریافت سالانه 15هزار لیره ، یک چهارم سود خالص شرکت رو هم باید به ناصرالدین شاه بدن،تا بالاخره بیشتر از این بی بهره نمونه! One chapter was that whether the company makes a profit or the company loses, in addition to receiving 15,000 lira annually, a quarter of the company's net profit should be given to Naseruddin Shah, so that in the end, more than this unprofitable example!

در مقابلشم 50سال امتیاز توتون و تنباکو رو ُهل بدن سمت انگلیسی ها.

البته صدر اعظم و درباری ها هم که کار چاق کن معرکه بودن از این امتیازات بی بهره نموندن. Of course, the Prime Minister and the courtiers, who are fat, are not deprived of these privileges.

بعد از امضای قرارداد، مردم و کشاورزهایی که کشت توتون و تنباکو داشتن ،شروع به اعتراضات گسترده کردن که این چه وضعشه؟ کارگر بیچاره که After signing the contract, the people and the farmers who had tobacco crops started to protest widely that what is this situation? poor worker who

تا دیروز یه نون بخور و نمیری سر سفرۀ بچه هاش می ُبرد، حالا باید بیکار باشه؟؟ Until yesterday, eat a loaf of bread and you won't die.

از اون ور دولت، بهشون وعده داد که آقا ،از این بعد توتون و تنباکو هاتون رو نقدا ازتون میخریم .

اما این وعده هم به سرانجامی نرسید که نرسید. بلاخره همه چی که پول نبود. حالا پول رو اوکی کردین، تکلیف 200هزار کارگر بیچاره چی میشه؟! Now you have made the money OK, what will happen to 200 thousand poor workers?!

موج اعتراضات بیشتر و بیشتر می شد.

از اون طرفم یه روزنامۀ فارسی زبان، به نام اختر هم بود که اون موقع در عثمانی منتشر می شد و دست به دست هم تو ایران می چرخید. On my side, there was a Persian-language newspaper called Akhtar, which was published in Osmani at that time and circulated hand-in-hand in Iran.

مثل این کتابای ممنوعه بود که نمی شد دستت بگیری! It was like a forbidden book that you couldn't get your hands on! خیلی خوننده داشت این روزنامه. This newspaper had many readers.

خلاصه یه مصاحبه ای همین روزنامه با تالبوت کرد که به صورت کامل ماجرای گرفتن امتیاز توتون و تنباکو رو برای مردم شرح می داد. In short, the same newspaper gave an interview to Talbot, which fully explained the story of getting tobacco concessions for the people.

وقتی تجار توتون و تنباکو فهمیدن که چی قراره سرشون بیاد،گفتن حالا یه سر بریم پیش شاه ،شاید فرجی حاصل شد . When the tobacco and tobacco merchants realized what was going to happen to them, they said, "Let's go to the king."

خلاصه با جناب امین الدوله ،رفتن پیش شاه و بهش اعتراض کردن .

حتی به شاه گفتن آقا، شما مبلغ قراردادت چقدره؟ ما حاضریم دو برابر قرارداد بهت بدیم ولی بیخیال این قرارداد شو.

اما مثل همیشه، مرغ شاه یه پا داره !

البته دولت ایران با امضای این قرارداد تو بد باتلاقی افتاده بود که حالا در ادامه خودتون متوجهش می شین. Of course, by signing this contract, the Iranian government got into a bad quagmire, which you will find out later.

بعد از اینکه دیدن شاه قبول نمی کنه کوتا بیاد ،گفتن حالا که اینجوریه، ما هم میریم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، َبس می شینیم. After seeing the king, he does not agree to come to Kota, saying that now that it is like this, we will also go to the shrine of Hazrat Abdulazim Hosni, we will sit down. تحصن می کنیم.

خلاصه دولت هر چی تلاش کرد تا یه امتیازی به این تجار توتون و تنباکو بده ، تا کوتاه بیان فایده ند اشت که نداشت. In short, whatever the government tried to give a concession to these tobacco merchants, it was useless.

حالا جالب اینجاست که از اون ور، روس ها که تو منطقۀ ساوجبلاغ مشغول کشت تنباکو بودن، وقتی بوی پول به مشام روسیشون خورد ،به شاه گفتن Now, it is interesting that from that time, the Russians, who were cultivating tobacco in the Saujblag area, when they smelled the smell of money, they told the Shah.

یاقرارداد رو لغو میکنی ،یا یه قراردادی مثل همین برامون می نویسی . Either you cancel the contract, or you write a similar contract for us.

حالا انگلیس از اون طرف، روس ها هم از این طرف دندوناشونو تیز کرده بودن. Now England on the other side, the Russians have sharpened their teeth on this side.

خلاصه تو پایتخت و شهرای دیگه، آشوب و بلوایی به پا شد. In short, riots broke out in the capital and other cities.

جوری شده بود که، مردم تو خیابون درباری که می دیدن، بهش حمله میکردن. It had become such that the people in the Darbari street would attack him.

جالبه که« میرزا رضا کرمانی »همونی که بعدا ناصرالدین شاه رو ترور می کنه ، جزو لیدرهای It is interesting that Mirza Reza Kermani, the one who later assassinates Naseruddin Shah, is one of the leaders

اعتراضات بوده که بعدا هم دستگیر می شه. There have been protests that will be arrested later.

تقدیر و قسمته دیگه، کی می دونست بعدا همین آدم، قراره شاه رو تو حرم عبدالعظیم حسنی ترور کنه؟! Destiny and another part, who knew that later this same person was going to assassinate the Shah in the shrine of Abdul Azim Hosni?!

حالا تو همین وانفسای خشم مردم ،اقدامات عملی شرکت رژی ،که گفتیم صاحب امتیاز توتون و تنباکو شده بود، شروع شد. Now, in the midst of the anger of the people, the practical actions of the Reghi company, which we said had become the owner of the tobacco concession, began.

همون اول کار ،200هزار نفر رو آورد به ایران و تو شهرهای مختلف تقسیمشون کرد . At the very beginning, he brought 200 thousand people to Iran and distributed them in different cities.

اما این اتفاق فقط سر تجارت و سود بیشتر و این حرفا نبود. But this was not just about business and more profit and so on.

جالبه بدونید که انگلیس ها فکر اینجاشم کرده بودن و از این تعداد که گفتیم ،100هزار مبلغ مسیحی هم با خودشون آورده بودن ایران. It is interesting to know that the British thought of coming here and brought 100,000 Christian missionaries with them to Iran.

وقتی پای مبلغای مسیحی به ایران باز شد، شروع کردن به ساخت کلیساهای شیک و مجلسی تو کشور. When Christian missionaries opened their doors to Iran, they started building elegant churches in the country.

از اونا که هیبتش مثل کلیسای نوتردام فرانسه و اینا بود.

از طرفی هم کافه ها و بساط عیش و نوش هم داشت رونق می گرفت. On the other hand, cafes and restaurants were booming.

ولی این کاراشون پایان ماجرا نبود. But this was not the end of the story.

انگلیسا حتی وقتی میخواستن جایی برن، اسب و اسب سوار و اسلحه و مزدور و خلاصه همه چی رو با خودشون آورده بودن. Even when the British wanted to go somewhere, they brought horses and horsemen, weapons, mercenaries, and in short, everything with them.

با تجهیزات تمام و کمال. With complete equipment. ینی به قول خودمون همون آش و با جاش دیگه.

اما این حرکت ،مثل حرکتی بود که انگلیسا تو هند شرقی پیاده کرده بودن. But this movement was similar to the movement that the British had implemented in East India.

ینی نمونۀ قبلی داشت که تونستن با همین کاراشون، هند رو کاملا به دست بگیرن.

مث آب خوردن .خب اینجوری استقلال یه مملکت هم به خطر می افتاد. Like drinking water. Well, in this way, the independence of a country would also be endangered.

همین اتفاقات و تجربۀ ماجرای هند، باعث شد تا علما و مراجع شیعه ،یه تصمیم بزرگ بگیرن. These events and the experience of the Indian incident made Shia scholars and authorities take a big decision.

تصمیمی که تیر خلاصی باشه به این قرارداد ننگین . A decision to kill this disgraceful contract.

از طرفی مردم همچنان خشمگین هم منتظر بودن تا ببینن مرجعیت شیعه ،حرکتی در مقابل فروش این امتیاز می زنه یا نه. On the other hand, the people are still angry and waiting to see whether the Shiite authority will make a move against the sale of this privilege.

حالا اینکه در ادامه چه اتفاقاتی می افته و مرجعیت و دین چه نقشی این وسط قراره ایفا کنن، بماند برای قسمت دوم. Now, what happens next and what role authority and religion are going to play in the middle, will be left for the second part.

ممنونم که همراهیمون می کنید .

امیدوارم پادکست ها رو برای دوستانتون هم ارسال کنید تا اون ها هم شنونده باشن . I hope you send the podcasts to your friends so that they can listen too.

قسمت دوم رو طبق قراری که داشتیم، دو هفتۀ دیگه خدمتوتون ارائه میدیم . We will present the second part to you in two weeks, according to our appointment.

هفتۀ بعد هم قسمت چهارم مجموعۀ علم و دین رو منتشر می کنیم. Next week, we will publish the fourth part of the science and religion collection.

از دوست عزیزم امیر عباس آذر حزین، که طراحی پوسترها راانجام میده و خیلی هم زحمت میکشه ممنونم. I am grateful to my dear friend Amir Abbas Azar Hazin, who designs the posters and works very hard. تا هفتۀ بعد... Until next week...