×

Ми використовуємо файли cookie, щоб зробити LingQ кращим. Відвідавши сайт, Ви погоджуєтесь з нашими правилами обробки файлів «cookie».

image

Iranian Cinema, The Salesman

The Salesman

فیلم «فروشنده» به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی، در سال دوهزار و هفده جایزۀ اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان را کسب کرد. این دومین جایزهٔ اسکار سینمای ایران و اصغر فرهادی بود. و فرهادی توانست نام خود را در کنار برگمان و فلینی و سائورا به عنوان چهارمین کسی که موفق شده دو بار اسکار ببرد، ثبت کند.

اصغر فرهادی در جشنوارۀ فیلم کن جایزۀ بهترین فیلم‌نامه و شهاب حسینی، بازیگر، جایزۀ بهترین بازیگر مرد را به خاطر فیلم «فروشنده» دریافت کرد.

«فروشنده» محصول سال دوهزار و شانزده و هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی است. داستان فیلم دربارهٔ رعنا و عماد، زن و شوهری جوان است که در حال بازی و اجرای نمایشنامۀ «مرگ فروشنده» نوشتۀ آرتور میلر هستند.

عماد (با بازی شهاب حسینی) معلم ادبیات است و همسرش رعنا (با بازی ترانه علیدوستی) همبازی او در تئاتر است.

آن‌ها به علت گودبرداری در محله و نشست زمین خانه شان، مجبور می‌شوند به اجبار ساختمان محل زندگی خود را ترک کنند. این زوج به اصرار یکی از دوستانشان به نام بابک، به خانه‌ای اسباب‌کشی می‌کنند که قبلاً زنی فاحشه در آن ساکن بوده ‌است.

در ابتدا همه چیز خوب پیش می رود، و آن ها در خانۀ جدید ساکن می شوند. یک شب که عماد هنوز به خانه نیامده، رعنا به حمام می‌رود. شخصی ناشناس وارد خانه و حمام می شود، و بعد فرار می‌کند. رعنا از ترس به شیشه برخورد می کند و زخمی می شود. این اتفاق رابطۀ رعنا و عماد را ناخواسته درگیر تنش و التهاب می‌کند.

در ادامه مشخص می‌شود که مرد ناشناس از مشتری‌های فاحشۀ ساکن قبلی خانه بوده. با پی‌گیری‌های عماد و ماشینی که از مرد متجاوز به جا مانده، معلوم می‌شود یک پیرمرد این کار را کرده است.

عماد پیرمرد را پیدا می کند و در خانۀ قبلی خودش حبس می‌کند. و از او می‌خواهد تا به همسرش زنگ بزند، و پیش خانواده‌اش قضیه را اعتراف کند، تا آبرویش برود. در همین بین، رعنا اصرار می‌کند که عماد چنین کاری نکند. و دست از سر پیرمرد بردارد. در آخر، پیرمرد به خاطر فشار روانی و بیماری قلبی اش بیهوش می‌شود. در حالی که خانواده‌اش بالای سرش ایستاده‌اند و دامادش به او ماساژ قلبی می‌دهد، و منتظر آمدن آمبولانس هستند، فیلم تمام می‌شود.

اصغر فرهادی زمانی که فیلمش برندۀ جایزۀ اسکار شد، در مراسم حضور نداشت. او به دلیل سیاست های تبعیض آمیز دولت ترامپ در برابر ایرانیان، به مراسم نرفته بود. انوشه انصاری، اولین زن فضانورد، از طرف اصغر فرهادی به روی صحنه رفت، و بعد از گرفتن جایزهٔ فرهادی نامه ای خواند که پیغام او را به جهان می رساند. فرهادی در بخشی از نامه گفته بود:

«سینماگران می‌توانند با چرخش دوربین‌هایشان به سمت مشترکات انسانی، کلیشه‌هایی که از ملیت‌ها و ادیان مختلف ساخته شده‌ را بشکنند، و زمینهٔ همدلی و همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند. همدلی چیزی است که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم.»

شهردار لندن هم در حمایت از اصغر فرهادی که در مراسم اسکار به دلیل اعتراض به قانون مهاجرتی دونالد ترامپ شرکت نکرده بود، اعلام کرد تصمیم دارد فیلم «فروشنده» را در یکی از میدان‌های لندن برای عموم به‌طور رایگان به نمایش بگذارد. ده هزار نفر این فیلم را در آنجا تماشا کردند، و خود شهردار هم با مردم به تماشای «فروشنده» نشست.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

The Salesman |Le Vendeur |salesman Der Verkäufer The Salesman Le vendeur Sprzedawca Satıcı

فیلم «فروشنده» به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی، در سال دوهزار و هفده جایزۀ اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان را کسب کرد. film|Le Client||scénario||réalisation||||||||prix|Oscar|||étrangère|||a remporté| |||writing||directing|||||||||||||||won| ||||||||||zweitausend||||||||||| Der Film "Der Verkäufer", geschrieben und inszeniert von Asghar Farhadi, gewann im Jahr 2017 den Oscar für den besten fremdsprachigen Film. The film "Seller", written and directed by Asghar Farhadi, won the Academy Award for Best Foreign Language Film in 2017. Le film "Salesman", écrit et réalisé par Asghar Farhadi, a remporté l'Oscar du meilleur film en langue étrangère en 2017. De film "Seller", geschreven en geregisseerd door Asghar Farhadi, won in 2017 de Academy Award voor beste niet-Engelstalige film. این دومین جایزهٔ اسکار سینمای ایران و اصغر فرهادی بود. |deuxième|prix||||||| |||||||Asghar Farhadi|| Dies war der zweite Oscar für das Kino im Iran und für Asghar Farhadi. This was the second Oscar award for Iranian cinema and Asghar Farhadi. Il s'agit du deuxième Oscar pour le cinéma iranien et Asghar Farhadi. Dit was de tweede Oscar van de Iraanse Cinema en Asghar Farhadi. و فرهادی توانست نام خود را در کنار برگمان و فلینی و سائورا به عنوان چهارمین کسی که موفق شده دو بار اسکار ببرد، ثبت کند. ||a réussi||||||||||Saurra||titre|quatrième|||réussi|||||gagner|enregistrer| ||was able||||||||||||||||||||||register| ||||||||Bergman||||||||||||||||| Farhadi konnte seinen Namen neben Bergman, Fellini und Saura als der vierte Mensch eintragen, der es geschafft hat, zweimal einen Oscar zu gewinnen. And Farhadi was able to register his name along with Bergman, Fellini and Saura as the fourth person who managed to win an Oscar twice. Et Farhadi a pu inscrire son nom, avec Bergman, Fellini et Saura, comme la quatrième personne à avoir réussi à remporter deux Oscars. En Farhadi kon zijn naam registreren naast Bergman, Fellini en Saura als de vierde persoon die twee Oscars won.

اصغر فرهادی در جشنوارۀ فیلم کن جایزۀ بهترین فیلم‌نامه و شهاب حسینی، بازیگر، جایزۀ بهترین بازیگر مرد را به خاطر فیلم «فروشنده» دریافت کرد. |||festival|du film||prix||meilleure film|scénario||Shahab|Hosseini|acteur|meilleur acteur||acteur||||pour||Le Client|a reçu| |||festival|||award||||||||award|||||||||received| ||||||||||||Hosseini|||||||||||| Asghar Farhadi erhielt beim Filmfestival von Cannes den Preis für das beste Drehbuch und Shahab Hosseini, der Schauspieler, den Preis für den besten männlichen Darsteller für den Film "Der Verkäufer". At the Cannes Film Festival, Asghar Farhadi received the best screenplay award and actor Shahab Hosseini received the best actor award for the movie "The Salesman". Au Festival de Cannes, Asghar Farhadi a reçu le prix du meilleur scénario et l'acteur Shahab Hosseini a reçu le prix du meilleur acteur pour le film "Le Vendeur". Asghar Farhadi won Beste Scenario op het Filmfestival van Cannes en acteur Shahab Hosseini won Beste Acteur voor "Verkoper".

«فروشنده» محصول سال دوهزار و شانزده و هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی است. Le vendeur|produit||deux mille||||septième||long métrage|Asghar|| |product||||||||||| "Der Verkäufer" ist ein Produkt aus dem Jahr zweitausendsechzehn und der siebte Langfilm von Asghar Farhadi. "Seller" is the product of Asghar Farhadi's seventy-seventh feature film of the year 2016. « Le Vendeur » est un long métrage produit par Asghar Farhadi en 2016. "Seller" is het product van Asghar Farhadi's zeventiende en zeventiende speelfilms. داستان فیلم دربارهٔ رعنا و عماد، زن و شوهری جوان است که در حال بازی و اجرای نمایشنامۀ «مرگ فروشنده» نوشتۀ آرتور میلر هستند. |film||Rana||Emad|||un couple||||||||la représentation|pièce de théâtre|||écrite par|Arthur|Miller| ||||||||Ehepaar|||||||||Theaterstück|||von Arthur Miller|Arthur|Miller| ||||||||||||||||performance|play|||||| Die Geschichte des Films handelt von Rana und Emad, einem jungen Ehepaar, das gerade das Stück "Der Tod eines Verkäufers" von Arthur Miller spielt und inszeniert. The story of the film is about Rana and Emad, a young couple who are acting and performing the play "Death of a Salesman" written by Arthur Miller. L'histoire du film parle de Rana et Emad, un jeune couple qui joue et interprète la pièce "Mort d'un vendeur" écrite par Arthur Miller. De film vertelt het verhaal van Rana en Emad, een jong stel in Arthur Millers 'Death of a Salesman'.

عماد (با بازی شهاب حسینی) معلم ادبیات است و همسرش رعنا (با بازی ترانه علیدوستی) همبازی او در تئاتر است. |||Shahab|Hosseini||||||Rana||||Ali Doosti|coéquipière|||théâtre| Emad||||||literature|||||||||co-actor|||theater| ||||||||||Rana||||||||| Imad (gespielt von Shahab Hosseini) ist Literaturlehrer und seine Frau Rana (gespielt von Taraneh Alidoosti) ist seine Schauspielkollegin im Theater. Emad (played by Shahab Hosseini) is a literature teacher and his wife Rana (played by Taraneh Alidosti) is his co-star in the theater. Emad (joué par Shahab Hosseini) est professeur de littérature et sa femme Rana (jouée par Taraneh Alidosti) est sa co-star au théâtre. Emad (gespeeld door Shahab Hosseini) is literatuurdocent en zijn vrouw Rana (gespeeld door Taraneh Alidosti) is zijn speelkameraadje in het theater.

آن‌ها به علت گودبرداری در محله و نشست زمین خانه شان، مجبور می‌شوند به اجبار ساختمان محل زندگی خود را ترک کنند. ||||excavation||quartier||affaissement|||de leur maison|forcés||sont obligés||sous contrainte||lieu||||| |||reason, cause|excavation||||settlement, subsidence|land|||||||forced necessity||||||| ||||Aushub||||||||||||||||||| Aufgrund von Erdarbeiten in der Nachbarschaft und dem Setzen des Bodens ihres Hauses sind sie gezwungen, ihr Wohngebäude zu verlassen. They are forced to leave the building where they live due to digging in the neighborhood and subsidence of their house. Ils sont contraints de quitter le bâtiment où ils habitent en raison des fouilles dans le quartier et de l'affaissement de leur maison. Door opgravingen in de buurt en aardverschuivingen zijn ze genoodzaakt hun huizen te verlaten. این زوج به اصرار یکی از دوستانشان به نام بابک، به خانه‌ای اسباب‌کشی می‌کنند که قبلاً زنی فاحشه در آن ساکن بوده ‌است. |couple||l'insistance|||leurs amis|||||||de déménagement|||||||prostituée|||résidait|| |the couple||insistence||||||||||furniture|moving||||||prostitute|||resident|| ||||||||||||||||||||Prostituierte||||| Dieses Paar zieht auf Drängen eines Freundes namens Babak in ein Haus, in dem zuvor eine Prostituierte gewohnt hat. At the insistence of one of their friends named Babak, this couple moves furniture to a house where a prostitute used to live. Sur l'insistance d'un de leurs amis nommé Babak, ce couple déménage des meubles dans une maison où vivait autrefois une prostituée. Op aandringen van een vriend genaamd Babak, verhuist het paar naar een huis waar vroeger een prostituee woonde.

در ابتدا همه چیز خوب پیش می رود، و آن ها در خانۀ جدید ساکن می شوند. |||||||va|||||||s'installent|| |||||go||||||||||| Zu Beginn läuft alles gut, und sie ziehen in das neue Haus ein. At first everything goes well, and they settle in the new house. Au début, tout se passe bien et ils s'installent dans la nouvelle maison. In het begin gaat alles goed en verhuizen ze naar een nieuw huis. یک شب که عماد هنوز به خانه نیامده، رعنا به حمام می‌رود. |||Emad||||ne pas être venu|Rana|||| Eines Nachts, als Imad noch nicht nach Hause gekommen ist, geht Rana ins Bad. One night, when Emad hasn't come home yet, Rana goes to the bathroom. Un soir, alors qu'Emad n'est pas encore rentré à la maison, Rana va aux toilettes. Op een avond als Emad nog niet thuis is, gaat Rana naar de badkamer. شخصی ناشناس وارد خانه و حمام می شود، و بعد فرار می‌کند. une personne|inconnu||||||||||| unknown person|unknown|||||||||escape|| |unbekannt||||Bad||||||| Eine unbekannte Person betritt das Haus und das Bad und flieht dann. An unidentified person enters the house and bathroom, and then escapes. Un inconnu entre dans la maison et dans la salle de bain, puis s'enfuit. Een niet-geïdentificeerde persoon komt het huis en de badkamer binnen en ontsnapt vervolgens. رعنا از ترس به شیشه برخورد می کند و زخمی می شود. Rana||||vitre|frapper||||blessée|| |||||collides||||injured|| Rana stößt aus Angst gegen das Fenster und verletzt sich. Rana hits the glass out of fear and gets injured. Rana frappe la vitre par peur et se blesse. Rana slaat uit angst tegen het glas en raakt gewond. این اتفاق رابطۀ رعنا و عماد را ناخواسته درگیر تنش و التهاب می‌کند. |cet événement||Rana||Emad||involontairement|impliquer dans|tension|||| ||the relationship|||||unintentionally|involved|tension||inflammation|| |||||||unabsichtlich|||||| Dieses Ereignis verstrickt die Beziehung zwischen Rana und Imad ungewollt in Spannungen und Aufregung. This incident unintentionally puts Rana and Emad in tension and inflammation. Cet incident met involontairement Rana et Emad dans des tensions et des inflammations. Dit incident zet onbedoeld de relatie tussen Rana en Emad onder druk.

در ادامه مشخص می‌شود که مرد ناشناس از مشتری‌های فاحشۀ ساکن قبلی خانه بوده. ||il est précisé|||||inconnu||client||la prostituée|résidente||| |continuation|specified|||||anonymous||||prostitute|resident||| |||||||||||Prostituierte|||| Es stellt sich heraus, dass der unbekannte Mann ein Kunde der vorherigen Prostituierten in dem Haus war. In the following, it becomes clear that the unknown man was one of the customers of the prostitute of the previous resident of the house. Dans ce qui suit, il apparaît clairement que l'inconnu était l'un des clients de la prostituée de l'ancien résident de la maison. Het blijkt dat de onbekende man een van de prostituees was die eerder in het huis had gewoond. با پی‌گیری‌های عماد و ماشینی که از مرد متجاوز به جا مانده، معلوم می‌شود یک پیرمرد این کار را کرده است. |suivi|suivi||Emad||||||agresseur||||il est clair||||||||| ||||Emad||||||attacker||||known||||old man||||| ||||||||||Übergriffstäter||||||||||||| Durch Emads Nachforschungen und das Auto, das vom Angreifer zurückgelassen wurde, wird bekannt, dass ein alter Mann dies getan hat. With Emad's follow-up and the car left by the aggressor, it turns out that an old man did this. Avec le suivi d'Emad et la voiture laissée par l'agresseur, il s'avère que c'est un vieil homme qui a fait ça. Na Emad en de auto achtergelaten door de verkrachter, blijkt dat een oude man het heeft gedaan.

عماد پیرمرد را پیدا می کند و در خانۀ قبلی خودش حبس می‌کند. Emad|||||||||||emprisonne|| |||||||||||locks up|| Emad findet den alten Mann und sperrt ihn in seinem früheren Haus ein. Emad finds the old man and locks him in his previous house. Emad retrouve le vieil homme et l'enferme dans son ancienne maison. Emad vindt de oude man en zet hem op in zijn voormalige huis. و از او می‌خواهد تا به همسرش زنگ بزند، و پیش خانواده‌اش قضیه را اعتراف کند، تا آبرویش برود. ||||||||téléphone||||famille||situation (1)||confession|||son honneur| |||||||||||to|||matter||confession|||his honor| ||||||||||||||||geständig sein|||Ehre| Und er verlangt von ihm, seine Frau anzurufen und der Familie von dem Vorfall zu erzählen, damit er seine Ehre verliert. And he asks him to call his wife, and confess the matter to his family, so that his reputation will go away. Et il lui demande d'appeler sa femme et d'avouer l'affaire à sa famille, afin que sa réputation disparaisse. En hij vraagt haar om haar man te bellen en haar familie te bekennen, zodat haar reputatie wordt aangetast. در همین بین، رعنا اصرار می‌کند که عماد چنین کاری نکند. ||ce temps-là|Rana|insiste||||Emad|||ne pas ||between||insists||||Emad||| In der Zwischenzeit besteht Rana darauf, dass Imad so etwas nicht tut. Meanwhile, Rana insists that Emad not do such a thing. Pendant ce temps, Rana insiste pour qu'Emad ne fasse pas une telle chose. و دست از سر پیرمرد بردارد. |la main||la tête de|le vieil homme|lâche |||||take off Und dass er den alten Mann in Ruhe lässt. And give up on the old man. Et abandonne le vieil homme. En haal zijn hand van het hoofd van de oude man. در آخر، پیرمرد به خاطر فشار روانی و بیماری قلبی اش بیهوش می‌شود. |||||pression|psychologique|||||perd connaissance|| |||||pressure|psychological||||||| |||||||||herzlichen|||| Am Ende wird der alte Mann aufgrund des psychischen Drucks und seiner Herzkrankheit ohnmächtig. In the end, the old man faints due to mental stress and his heart disease. Finalement, le vieil homme s'évanouit à cause du stress mental et de sa maladie cardiaque. Uiteindelijk valt de oude man flauw door stress en hartaandoeningen. در حالی که خانواده‌اش بالای سرش ایستاده‌اند و دامادش به او ماساژ قلبی می‌دهد، و منتظر آمدن آمبولانس هستند، فیلم تمام می‌شود. |alors||la famille||au-dessus|lui|debout||||||massage cardiaque|||||||ambulance||||| ||||||||||Schwiegersohn||||||||||||||| Während seine Familie über ihm steht und sein Schwiegersohn ihm Herzmassage gibt, und auf das Eintreffen des Rettungswagens wartet, endet der Film. The film ends with his family standing over him and his son-in-law giving him CPR, waiting for an ambulance to arrive. Le film se termine avec sa famille debout au-dessus de lui et son gendre lui faisant la RCR, en attendant l'arrivée d'une ambulance. De film eindigt met haar familie die over haar heen staat en haar schoonzoon haar een hartmassage geeft, wachtend op een ambulance.

اصغر فرهادی زمانی که فیلمش برندۀ جایزۀ اسکار شد، در مراسم حضور نداشت. ||||son film|||||||présence| Asghar Farhadi war nicht bei der Zeremonie, als sein Film den Oscar gewann. Asghar Farhadi was not present at the ceremony when his film won the Oscar. Asghar Farhadi n'était pas présent à la cérémonie où son film a remporté l'Oscar. Asghar Farhadi was niet aanwezig bij de ceremonie toen zijn film een Oscar won. او به دلیل سیاست های تبعیض آمیز دولت ترامپ در برابر ایرانیان، به مراسم نرفته بود. |||politique|||discriminatoires||Trump||envers||||| |||||||Regierung|||||||gone to| Er war nicht zur Zeremonie gegangen aufgrund der diskriminierenden Politik der Trump-Regierung gegenüber Iranern. He did not go to the ceremony because of the Trump administration's discriminatory policies against Iranians. Il n'est pas allé à la cérémonie en raison de la politique discriminatoire de l'administration Trump à l'égard des Iraniens. Hij woonde de ceremonie niet bij vanwege het discriminerende beleid van de regering-Trump jegens Iraniërs. انوشه انصاری، اولین زن فضانورد، از طرف اصغر فرهادی به روی صحنه رفت، و بعد از گرفتن جایزهٔ فرهادی نامه ای خواند که پیغام او را به جهان می رساند. Anousheh|Anousheh Ansari|||astronaute|||||||scène||||||le prix||||||message||||||transmet |Ansari|||||||||||||||||||||||||||| ||||astronaut||||||||||||||||||||||||| Anousheh Ansari, die erste Frau im Weltraum, trat im Auftrag von Asghar Farhadi auf die Bühne und las nach dem Erhalt des Preises einen Brief von Farhadi vor, der seine Botschaft an die Welt überbrachte. Anousheh Ansari, the first woman astronaut, went on stage on behalf of Asghar Farhadi, and after receiving Farhadi's award, she read a letter that conveys her message to the world. Anousheh Ansari, la première femme astronaute, est montée sur scène au nom d'Asghar Farhadi, et après avoir reçu le prix Farhadi, elle a lu une lettre qui transmet son message au monde. Anousheh Ansari, de eerste vrouwelijke astronaut, betrad het podium namens Asghar Farhadi en las na ontvangst van de Farhadi Award een brief voor die haar boodschap aan de wereld overbracht. فرهادی در بخشی از نامه گفته بود: Farhadi hatte in einem Teil des Briefes gesagt: Farhadi said in a part of the letter: Farhadi a déclaré dans une partie de la lettre :

«سینماگران می‌توانند با چرخش دوربین‌هایشان به سمت مشترکات انسانی، کلیشه‌هایی که از ملیت‌ها و ادیان مختلف ساخته شده‌ را بشکنند، و زمینهٔ همدلی و همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند. cinéastes||||rotation|les caméras|leurs caméras|||les points communs|humains|stéréotypes||||nationalités|||religions||construites|||briser||cadre de|empathie||solidarité||||fournir| |||||||||||Klischees|||||||Religionen|||||brechen||Kontext von|||Solidarität||||| „Filmemacher können mit dem Drehen ihrer Kameras auf menschliche Gemeinsamkeiten die Klischees, die über verschiedene Nationalitäten und Religionen entstanden sind, durchbrechen und einen Raum für Empathie und Solidarität unter den Menschen der Welt schaffen.“ By turning their cameras towards human commonality, filmmakers can break the stereotypes made of different nationalities and religions, and provide the basis for empathy and solidarity among the people of the world. En tournant leurs caméras vers les réalités humaines communes, les cinéastes peuvent briser les stéréotypes liés aux différentes nationalités et religions et jeter les bases de l'empathie et de la solidarité entre les peuples du monde. "Cinematografen kunnen de stereotypen van verschillende nationaliteiten en religies doorbreken door hun camera's op menselijke overeenkomsten te richten, en een platform bieden voor empathie en solidariteit tussen de volkeren van de wereld." همدلی چیزی است که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم.» ||||||||||||wir brauchen Empathy is what we need today more than ever."

شهردار لندن هم در حمایت از اصغر فرهادی که در مراسم اسکار به دلیل اعتراض به قانون مهاجرتی دونالد ترامپ شرکت نکرده بود، اعلام کرد تصمیم دارد فیلم «فروشنده» را در یکی از میدان‌های لندن برای عموم به‌طور رایگان به نمایش بگذارد. maire|Londres|||soutien||||||cérémonie||||protestation||loi|immigration||||||a déclaré||de montrer||||||||||||le public||de manière|gratuitement||projection|projeter Bürgermeister||||||||||||||||||Donald Trump|||||||||||||||||||Öffentlichkeit|||kostenlos||| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||the public|||||| Der Bürgermeister von London hat ebenfalls beschlossen, den Film "Der Verkäufer" an einem der Plätze in London kostenlos für die Öffentlichkeit vorzuführen, um Asghar Farhadi zu unterstützen, der aufgrund seines Protests gegen das Einwanderungsgesetz von Donald Trump nicht zur Oscar-Verleihung erschienen war. In support of Asghar Farhadi, who did not participate in the Oscar ceremony due to his protest against Donald Trump's immigration law, the mayor of London announced his decision to screen the movie "The Salesman" in one of London's squares for free. En soutien à Asghar Farhadi, qui n'a pas participé à la cérémonie des Oscars en raison de sa protestation contre la loi sur l'immigration de Donald Trump, le maire de Londres a annoncé sa décision de projeter gratuitement le film "The Salesman" sur l'une des places de Londres. ده هزار نفر این فیلم را در آنجا تماشا کردند، و خود شهردار هم با مردم به تماشای «فروشنده» نشست. ||||||||||||Mayor||||||| Zehntausend Menschen haben den Film dort gesehen, und auch der Bürgermeister setzte sich mit den Menschen zusammen, um "Der Verkäufer" anzusehen. Ten thousand people watched the film there, and the mayor himself sat down to watch The Salesman with the crowd. Dix mille personnes y ont regardé le film, et le maire lui-même a regardé Le Vendeur avec la foule.