×

Ми використовуємо файли cookie, щоб зробити LingQ кращим. Відвідавши сайт, Ви погоджуєтесь з нашими правилами обробки файлів «cookie».

image

Travel Stories, Vipassana Story 3

Vipassana Story 3

سلام. توی دو قسمت قبلی دربارۀ دورۀ ویپاسانایی که توی هند گذروندم حرف زدم و اینجا می خوام ادامۀ تجربه م رو تعریف کنم. پس پیشنهاد می کنم اول دو فایل قبلی رو گوش کنید.

همون طور که گفتم دورۀ ده روزۀ ویپاسانا که بهش دورۀ روزۀ سکوت هم گفته می شه به سه بخش تقسیم می شه. آناپانا، ویپاسانا و بخش سوم که توی روزهای آخر به تکنیک هایی که یاد گرفتیم اضافه می شه، متا هست.

توی این تکنیک تمرین می کنیم که عشق و مهر و صلح برای همه آرزو کنیم. یاد می گیریم که شادی و آرامش و آگاهی برای همۀ موجودات جهان طلب کنیم. تو ذهنمون اعضای خانواده، دوستا، آدم های اطرافمون، آدم هایی که می شناسیم و نمی شناسیم و حتی دشمن هامون و کسایی که ازشون کدورتی به دل داریم یا ازشون خوشمون نمیاد رو مرور می کنیم و به تک تکشون عشق و صلح و دوستی و شادی می فرستیم. یعنی همۀ حس آرامش و سبکبالی ای رو که در حین و بعد از مدیتیشن تجربه می کنیم با دیگران تقسیم می کنیم. توی این ده روز برنامۀ مدیتیشن از چهار و نیم صبح شروع می شه و توی سانس های مختلف توی سالن مدیتیشن به صورت گروهی مراقبه می کنیم و تکنیک ها رو تمرین می کنیم تا نه شب. بین سانس ها که معمولاً یک ساعت و نیمه یا دو ساعته هستن استراحت داریم و می تونیم به اتاقمون برگردیم. صبحانه رو ساعت شش و نیم می خوردیم و ناهار رو ساعت یازده و نیم و یک عصرانۀ سبک هم ساعت پنج بهمون می دادن. البته با غذا هر روز میوه های تازه هم بهمون داده می شد و غذاها هم متنوع و گیاهی و خوشمزه بودن. و البته بسته به اینکه تو کدوم کشور این دوره رو بگذرونید غذاهای محلی همون کشور سرو می شه. توی مرکزی که من دوره رو گذروندم غذاها با اینکه هندی بودن ولی زیاد پرادویه و تند نبودن و همه می تونستن بخورن. غذا رو توی سالن غذاخوری سرو می کنن و هر کس ظرف مخصوص خودش رو داره که بعد از غذا باید بشوره و بذاره سر جای مشخص خودش برای وعدۀ بعد.

علاوه بر اساتید اصلی دو نفر هم از شرکت کننده های دوره های قبلی به صورت داوطلبانه برای دستیاری و کمک به شرکت کننده ها توی مرکز حضور دارن، یکی برای زن ها و کی برای مردها، که می شه سوال ازشون پرسید یا راهنمایی گرفت یا اینکه مثلاً اگر مشکلی یا درخواستی راجع به اتاق و غذا و چیزهای دیگه داریم می تونیم باهاشون در میون بذاریم.

من توی این دوره یاد گرفتم که با تمرکز روی زمان حال و پذیرش هر حسی حالا چه حس خوشایند باشه و چه حس ناخوشایند، می شه یه سبک زندگی متفاوت و یه طرز تفکر جدیدی برای خودمون انتخاب کنیم. من یاد گرفتم که روزهای خوش و روزهای تلخ همه و همه بخشی از واقعیت در حال تغییر و گذرا هستن و ما فقط باید مشاهده کننده باشیم و پذیرا. این به معنای منفعل بودن نیست بلکه به معنای پذیرش گذرا بودن زمان و تمرکز بر حال هست.

ویپاسانا به من یاد داد در شرایط سخت به جای زانوی غم بغل گرفتن و غصه خوردن، به گذرا بودن زندگی و دنیا فکر کنم و تلاش کنم هر کاری از دستم بر میاد رو انجام بدم و اگر کاری از دستم برنمیاد شرایط رو به عنوان واقعیت بپذیرم. شاید این فقط برداشت من باشه و شما اگر این دوره رو شرکت کنید برداشت دیگه ای بکنید. به هر حال این بود ماجرای تجربۀ ویپاسانای من توی هندوستان.

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

Vipassana Story 3 Vipassana-Geschichte 3 Vipassana Story 3 Historia Vipassana 3 Histoire de Vipassana 3 Vipassana-verhaal 3 História Vipassana 3

سلام. Hello. توی دو قسمت قبلی دربارۀ دورۀ ویپاسانایی که توی هند گذروندم حرف زدم و اینجا می خوام ادامۀ تجربه م رو تعریف کنم. In the previous two sections I have talked about the Vipassana era that I have been through in India and here I am going to describe the continuation of my experience. Dans les deux parties précédentes, j'ai parlé du cours Vipassana que j'ai passé en Inde, et ici je veux continuer mon expérience. Ankstesniuose dviejuose epizoduose kalbėjau apie „Vipassana“ laikotarpį, kurį praleidau Indijoje, ir čia noriu apibūdinti savo patirties tęsimą. In de vorige twee afleveringen had ik het over de Vipassana-periode die ik in India heb doorgebracht, en hier wil ik de voortzetting van mijn ervaring beschrijven. پس پیشنهاد می کنم اول دو فایل قبلی رو گوش کنید. So I suggest listening to the two previous files first. Je vous suggère donc d'écouter d'abord les deux fichiers précédents. Taigi siūlau pirmiausia išklausyti du ankstesnius failus. Dus ik stel voor dat je eerst naar de vorige twee bestanden luistert.

همون طور که گفتم دورۀ ده روزۀ ویپاسانا که بهش دورۀ روزۀ سکوت هم گفته می شه به سه بخش تقسیم می شه. As I said, the ten-day Vipassana period, also called the Day of Silence, was divided into three parts. Comme je l'ai dit, la période de dix jours de Vipassana, également appelée période de jeûne silencieux, est divisée en trois parties. Kaip sakiau, dešimties dienų „Vipassana“ laikotarpis, kuris dar vadinamas tylos dienos periodu, yra padalintas į tris dalis. آناپانا، ویپاسانا و بخش سوم که توی روزهای آخر به تکنیک هایی که یاد گرفتیم اضافه می شه، متا هست. ||||||||||||||||||Meta| Anapana, Vipassana, and the third section that add to the techniques we learned in the last days are meta. Anapana, Vipassana et la troisième partie qui s'ajoute aux techniques que nous avons apprises ces derniers jours est Meta. Anapana, Vipasana en het derde deel dat wordt toegevoegd aan de technieken die we de afgelopen dagen hebben geleerd, zijn meta.

توی این تکنیک تمرین می کنیم که عشق و مهر و صلح برای همه آرزو کنیم. |||||||||||peace|||| In this technique, we practice wishing love, affection and peace for everyone. Dans cette technique, nous nous entraînons à souhaiter amour, affection et paix à tous. Bij deze techniek oefenen we met het wensen van iedereen liefde, genegenheid en vrede. یاد می گیریم که شادی و آرامش و آگاهی برای همۀ موجودات جهان طلب کنیم. |||||||||||||we seek| We learn to seek happiness, peace and awareness for all beings in the world. Nous apprenons à rechercher le bonheur, la paix et la conscience pour tous les êtres du monde. We leren geluk, vrede en bewustzijn te zoeken voor alle wezens in de wereld. تو ذهنمون اعضای خانواده، دوستا، آدم های اطرافمون، آدم هایی که می شناسیم و نمی شناسیم و حتی دشمن هامون و کسایی که ازشون کدورتی به دل داریم یا ازشون خوشمون نمیاد رو مرور می کنیم و به تک تکشون عشق و صلح و دوستی و شادی می فرستیم. |||||||||||||||we know|||||||||resentment|||||||||we review||||||each one of them|||||||||we send In our mind, we review our family members, friends, people around us, people we know and don't know, and even our enemies and those we have a bad feeling about them or don't like them, and we send love, peace, friendship and happiness to each one of them. We send Dans notre esprit, nous passons en revue les membres de notre famille, nos amis, les personnes qui nous entourent, les personnes que nous connaissons et ne connaissons pas, et même nos ennemis et ceux que nous avons un mauvais pressentiment ou que nous n'aimons pas, et nous souhaitons que chacun d'entre eux aime , la paix, l'amitié et le bonheur. Nous envoyons یعنی همۀ حس آرامش و سبکبالی ای رو که در حین و بعد از مدیتیشن تجربه می کنیم با دیگران تقسیم می کنیم. |||||lightness||||||||||||||||| It means that we share with others all the sense of peace and lightness that we experience during and after meditation. Cela signifie que nous partageons avec les autres tout le sentiment de paix et de légèreté que nous éprouvons pendant et après la méditation. توی این ده روز برنامۀ مدیتیشن از چهار و نیم صبح شروع می شه و توی سانس های مختلف توی سالن مدیتیشن به صورت گروهی مراقبه می کنیم و تکنیک ها رو تمرین می کنیم تا نه شب. ||||||||||||||||session||||||||||||||||||||| In these ten days, the meditation program starts at 4:30 in the morning and we meditate in groups in different sessions in the meditation hall and practice the techniques until 9 at night. Au cours de ces dix jours, le programme de méditation commence à 4h30 du matin et nous méditons en groupe lors de différentes sessions dans la salle de méditation et pratiquons les techniques jusqu'à 9h du soir. Gedurende deze tien dagen begint het meditatieprogramma om vierenhalf uur 's ochtends, en in verschillende sessies in de meditatiezaal mediteren we in groepen en oefenen we de technieken tot negen uur' s avonds. بین سانس ها که معمولاً یک ساعت و نیمه یا دو ساعته هستن استراحت داریم و می تونیم به اتاقمون برگردیم. |||||||||||||||||||our room| Between sessions, which are usually an hour and a half or two hours, we have a break and we can go back to our room. Entre les séances, qui durent généralement une heure et demie ou deux heures, nous faisons une pause et nous pouvons retourner dans notre chambre. We hebben een pauze tussen de kansen, die meestal anderhalf of twee uur zijn, en we kunnen terug naar onze kamer. صبحانه رو ساعت شش و نیم می خوردیم و ناهار رو ساعت یازده و نیم و یک عصرانۀ سبک هم ساعت پنج بهمون می دادن. |||||||||||||||||afternoon snack|light|||||| We had breakfast at half past six and lunch at half past eleven and a light dinner at five. Nous prenions le petit déjeuner à six heures et demie et le déjeuner à onze heures et demie et un léger repas du soir à cinq heures. We aten om halfzeven ontbijt en lunch om halfzeven en een lichte middag om vijf uur. البته با غذا هر روز میوه های تازه هم بهمون داده می شد و غذاها هم متنوع و گیاهی و خوشمزه بودن. Of course, fresh fruits were given to us every day and the food was varied, vegetarian and delicious. Bien sûr, on nous a donné des fruits frais tous les jours et la nourriture était variée, végétarienne et délicieuse. Bij het eten kregen we natuurlijk elke dag vers fruit en het eten was gevarieerd, vegetarisch en heerlijk. و البته بسته به اینکه تو کدوم کشور این دوره رو بگذرونید غذاهای محلی همون کشور سرو می شه. |||||||||||you pass||||||| And of course, depending on which country you spend this course in, the local dishes of that country will be served. Et bien sûr, selon le pays dans lequel vous passez ce cours, les plats locaux de ce pays seront servis. En natuurlijk, afhankelijk van het land waar je deze cursus volgt, wordt er lokaal eten van dat land geserveerd. توی مرکزی که من دوره رو گذروندم غذاها با اینکه هندی بودن ولی زیاد پرادویه و تند نبودن و همه می تونستن بخورن. ||||||||||||||spicy and flavorful||||||||eat In the center where I took the course, although the food is Indian, it is not too spicy and spicy and everyone could eat it. Dans le centre où j'ai suivi le cours, bien que la nourriture soit indienne, elle n'est pas trop épicée et épicée et tout le monde pourrait en manger. غذا رو توی سالن غذاخوری سرو می کنن و هر کس ظرف مخصوص خودش رو داره که بعد از غذا باید بشوره و بذاره سر جای مشخص خودش برای وعدۀ بعد. ||||dining hall||||||||special|||||||||wash|||||designated|||meal| The food is served in the dining hall and everyone has their own dish that they have to wash after the meal and put it in their designated place for the next meal. La nourriture est servie dans la salle à manger et chacun a son propre plat qu'il doit laver après le repas et le mettre à sa place pour le prochain repas. Het eten wordt geserveerd in de eetzaal en iedereen heeft zijn eigen gerecht dat na de maaltijd moet worden afgewassen en op zijn eigen plaats moet worden gezet voor de volgende maaltijd.

علاوه بر اساتید اصلی دو نفر هم از شرکت کننده های دوره های قبلی به صورت داوطلبانه برای دستیاری و کمک به شرکت کننده ها توی مرکز حضور دارن، یکی برای زن ها و کی برای مردها، که می شه سوال ازشون پرسید یا راهنمایی گرفت یا اینکه مثلاً اگر مشکلی یا درخواستی راجع به اتاق و غذا و چیزهای دیگه داریم می تونیم باهاشون در میون بذاریم. ||the instructors||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||request||||||||||||||between|let's In addition to the main professors, two of the participants of the previous courses are also present in the center as volunteers to assist and help the participants, one for women and one for men, who can be asked questions or get guidance from them. For example, if we have a problem or a request about the room, food and other things, we can discuss it with them. En plus des professeurs principaux, deux des participants des cours précédents sont également présents au centre bénévolement pour assister et aider les participants, l'un pour les femmes et l'autre pour les hommes, qui peuvent être interrogés ou obtenir des conseils de leur part. Par exemple, si nous avons un problème ou une demande concernant la chambre, la nourriture et d'autres choses, nous pouvons discuter avec eux.

من توی این دوره یاد گرفتم که با تمرکز روی زمان حال و پذیرش هر حسی حالا چه حس خوشایند باشه و چه حس ناخوشایند، می شه یه سبک زندگی متفاوت و یه طرز تفکر جدیدی برای خودمون انتخاب کنیم. |||||||||||||||feeling||||||||||||||||||way of|thinking||||| In this course, I learned that by focusing on the present and accepting every feeling now, whether it is a pleasant feeling or an unpleasant feeling, we can choose a different lifestyle and a new way of thinking for ourselves. Dans ce cours, j'ai appris qu'en me concentrant sur le présent et en acceptant chaque sentiment maintenant, qu'il s'agisse d'un sentiment agréable ou d'un sentiment désagréable, nous pouvons choisir un mode de vie différent et une nouvelle façon de penser pour nous-mêmes. من یاد گرفتم که روزهای خوش و روزهای تلخ همه و همه بخشی از واقعیت در حال تغییر و گذرا هستن و ما فقط باید مشاهده کننده باشیم و پذیرا. |||||||||||||||||||transient||||||||||receptive I learned that good days and bad days are all part of the changing and transitory reality and we just have to be observant and receptive. J'ai appris que les bons et les mauvais jours font tous partie de la réalité changeante et transitoire et qu'il suffit d'être observateur et réceptif. این به معنای منفعل بودن نیست بلکه به معنای پذیرش گذرا بودن زمان و تمرکز بر حال هست. |||passive|||||||||||||| This does not mean being passive, but rather accepting the transience of time and focusing on the present. Cela ne signifie pas être passif, mais plutôt accepter la fugacité du temps et se concentrer sur le présent.

ویپاسانا به من یاد داد در شرایط سخت به جای زانوی غم بغل گرفتن و غصه خوردن، به گذرا بودن زندگی و دنیا فکر کنم و تلاش کنم هر کاری از دستم بر میاد رو انجام بدم و اگر کاری از دستم برنمیاد شرایط رو به عنوان واقعیت بپذیرم. Vipassana||||||||||knee|sorrow|hug|||sorrow|||||||||||||||||||||||||||I can do||||||accept Vipassana taught me to think about the transience of life and the world, and try to do everything I can, and if I can't do anything, accept the situation as reality. . Vipassana m'a appris à penser à la fugacité de la vie et du monde, et à essayer de faire tout ce que je peux, et si je ne peux rien faire, accepter la situation comme une réalité. . Vipassana leerde me na te denken over de vergankelijkheid van het leven en de wereld in moeilijke situaties, in plaats van te knielen en te treuren, en te proberen te doen wat ik kan, en als ik niets kan doen, de situatie als realiteit te accepteren. شاید این فقط برداشت من باشه و شما اگر این دوره رو شرکت کنید برداشت دیگه ای بکنید. |||||||||||||||||make Maybe this is just my opinion and if you participate in this course, you will have a different opinion. Ce n'est peut-être que mon opinion et si vous participez à ce cours, vous aurez une opinion différente. به هر حال این بود ماجرای تجربۀ ویپاسانای من توی هندوستان. Anyway, this was the story of my Vipassana experience in India. Quoi qu'il en soit, c'était l'histoire de mon expérience Vipassana en Inde.