×

我们使用 cookie 帮助改善 LingQ。通过浏览本网站,表示你同意我们的 cookie 政策.

image

Arantik | Science and Technology, جهان های موازی و فیزیک کوانتوم

جهان های موازی و فیزیک کوانتوم

چه واکنشی نشون میدید اگه یکی بتون بگه بیشمار جهان دیگه هست

که توشون یه نفر دقیقا مث شما، داره زندگی میکنه؟

یعنی فرض کنید چندین کپی از من توی جهان‌های مختلف

وجود داره که هرکدومشون مشغول انجام یه کاری هستن.

توی یکیشون من دارم این ویدیو رو ضبط می‌کنم، توی اون یکی قبل از ضبط

ویدیو پشیمون میشم و ادامه نمیدم، توی یکی دیگه، دارم کتاب می‌خونم.

امروز می‌خوایم وارد یه بحث عجیبی بشیم که مغزمونو منفجر میکنه!

فیزیک کوانتوم و جهانای موازی!

چیزایی که حتی دانشمندا هم مخشون سوت میکشه وقتی که ازش

صحبت میکنن، ولی ما در حد توانمون یه نگاهی بهشون میندازیم!‌

پس اگه به این موضوع علاقه داری ادامه‌ی ویدیو رو ببین.

در ضمن اگه از این جور محتواها خوشت میاد

دکمه‌ی سابسکرایب پایین ویدیورم بزن و عضو کانالم شو.

با هر پیشرفت علمی که داشتیم، یه مقدار از واقعیت برامون روشن‌تر شده.

چند هزار سال پیش، خیلی کم از دنیایی که توش زندگی میکردیم اطلاع داشتیم.

کم‌کم با تجربه و آزمایش چیزای خیلی بیشتری یاد گرفتیم و افق دیدمون وسیع‌تر شد.

فهمیدیم که خورشید خدای آفریننده‌ی ما نیست، زمین مرکز جهان نیست،

بعدش با کشفی که ادوین هابل حدود صدسال پیش انجام داد، یه پرش بزرگ داشتیم.

تا قبلش خبری از کهکشانای دیگه نداشتیم و فکر می‌کردیم تمام ستاره‌ها و

سیارات همشون توی یه مجموعه هستن یعنی همین کهکشان راه شیری خودمون.

اما کشفیات هابل ثابت کرد که کهکشان ما فقط یکی از میلیاردها کهکشان دیگه‌ست.

یعنی باز چشمامون کلی بازتر شد نسبت به واقعیت.

این قضیه هنوزم ادامه داره و هر کشف جدیدی

که انجام میشه دیدمون نسبت به دنیا بازتر و بازتر میشه.

شاید یکی دیگه از پرش‌های بزرگی که داره

اتفاق میفته بحث چندجهانی و جهانای موازی باشه.

شاید مثل همون قضیه‌ی کهکشانا، الانم داریم کم‌کم به این نتیجه می‌رسیم که فقط

همین دنیایی که توش هستیم نیست، بیشمار جهان دیگه هم وجود داره.

حدود هفتاد سال پیش یه دانشجوی دکترای فیزیک از دانشگاه پرینستون آمریکا

به نام Hugh Everett یه نظریه‌ای داد که کلیتش اینه:

با هر تصمیمی که ما میگیریم، جهان به دو تا شعبه تقسیم میشه.

مثلا وقتی دوستت بهت زنگ میزنه میگه

بیا بریم بیرون، شما یا میگی آره یا میگی نه.

با تصمیمی که شما میگیری جهان تقسیم میشه به دو جهان دیگه.

توی یکی از این جهانا شما با دوستت میری بیرون و توی اون یکی میمونی تو خونه.

طبق این نظریه ممکنه همین الان جهانی وجود داشته باشه که

انسانا دیگه گونه‌ی هوشمندش نیستیم و منقرض شدیم،

در عوض مثلا سگا تکامل پیدا کردن و شدن گونه‌ی هوشمند.

من می‌خوام از مبحث ترسناک فیزیک کوانتوم شروع کنم

و یه سری به آزمایشای معروفی مث گربه‌ی شرودینگر و دوشکاف یانگ بزنم

و از اینا استفاده کنم برای رسیدن به جهانای موازی.

توی فیزیک کلاسیک ما می‌تونیم خیلی راحت با داشتن

معادله‌ی حرکت یه جسم، وضعیت آینده‌شو پیش‌بینی کنیم.

توی فیزیک کوانتوم ما یه چیزی داریم به نام تابع موج.

تابع موج، رفتار یه جسم کوانتومی مث یه الکترون رو توصیف می‌کنه.

وقتی حالت کوانتومی یه الکترون رو داشته باشیم،

می‌تونیم با استفاده از یه معادله‌ی معروف به نام معادله‌ی

شرودینگر وضعیت آینده‌ی اون الکترونو پیش‌بینی کنیم.

تابع موج یه الکترون طبق معادله‌ی شرودینگر، همچین شکلی داره.

یعنی از نظر علمی و ریاضیاتی باید این شکلی باشه و هستم واقعا.

اما مساله‌ی دیوانه‌کننده اینه که به محض اینکه ما شروع به

به اندازه‌گیری یا مشاهده می‌کنیم، که خب مشاهده‌ام خودش یه جور اندازه‌‌گیریه.

به محض اینکه ما می‌بینیمش، تابع موج به این شکل درمیاد.

یعنی دیگه اون حالت نرم موجی رو نداره، اصطلاحا میگن فرو میریزه

کلاپس میکنه، تبدیل میشه به یه نقطه‌ی تکی.

دانشمندا وقتی که به این مشکل برخورد کردن، گفتن که پس

اون چیزی که ما توی واقعیت می‌بینیم، از تابع موج درست‌تره.

بعدش یه دانشمند دیگه به نام مکس بورن

متوجه شد که هیچ اشتباهی وجود نداره بلکه ما باید

از مجذور دامنه‌ی تابع موج استفاده کنیم برای تفسیرش.

با این کار می‌تونیم احتمال اینکه اون ذره توی اون نقطه از فضا باشه رو پیدا کنیم.

این روش کاملا با تجربیات واقعی همخونی داره و

الان یه بخش خیلی مهمی از فیزیک کوانتومه.

اما از این نظر خیلی عجیبه که احتمالات اومدن توی قلب واقعیت.

یعنی وقتی خیلی خیلی ریز شدیم توی اجزای سازنده‌ی جهان،

متوجه شدیم که احتمالات یا شانس چه نقش بزرگی داره.

جهان دیگه اونجوری که فکر می‌کردیم کاملا قطعی نبود.

این قضیه بعضی از دانشمندا مثل اینشتین رو خیلی ناراحت کرد.

اینشتین جمله‌ی معروفی داره که میگه خدا تاس نمی‌ریزد.

چون اینشتین نظرش این بود که جهان از قوانین

ثابت پیروی می‌کنه نه اینکه بر اساس احتمالات باشه.

البته با گذشت زمان و آزمایشای زیاد ثابت شد که اینشتین اشتباه میکرده.

استیون هاوکینگ جواب جالبی به این حرف داد و گفت که:

اتفاقا خدا تاس می‌ریزد و تاس را جایی می‌ریزد که نمی‌توان دید.

این قضیه خود شرودینگر هم حسابی گیج کرده بود.

برای همین یه آزمایش فرضی طراحی کرد که الان خیلی معروفه و معمولا ازش

برای نشون دادن این که فیزیک کوانتوم چقد عجیب غریبه استفاده میکنن!

یه گربه رو داخل یه جعبه‌ی در بسته میذاریم.

یه دونه اتم رادیواکتیو هم داخل جعبه داریم که هنوز متلاشی نشده.

اتم‌های رادیواکتیو یا پرتوزا ناپایدارن و هر لحظه ممکنه دچار فروپاشی بشن.

یه آشکارساز رادیواکتیو هم داخل جعبه هست که وقتی اتم متلاشی میشه،

امواج رادیواکتیو رو تشخیص میده و یه شیشه‌ که داخلش گاز سمی هست میشکنه.

در نتیجه گاز آزاد میشه و گربه میمیره.

اما تا زمانی که اتم متلاشی نشه، هیچ امواج رادیواکتیوی

تشخیص داده نمیشه در نتیجه گاز آزاد نمیشه و گربه زنده میمونه.

حالا، چون وضعیت گربه و دستگاه آشکارساز کاملا وابسته به

وضعیت اون اتمه هست، اصطلاحا می‌گیم اینا درهم تنیده شدن.

اما قضیه اونجا عجیب میشه که طبق فیزیک کوانتوم،

اون اتمه لازم نیست یا متلاشی‌شده باشه یا متلاشی‌نشده.

بلکه یه سوپرپوزیشن از هردوی این حالت‌هاست، یعنی

یعنی به طور همزمان هم می‌تونه فروپاشی شده باشه هم نشده باشه.

البته تا زمانی که هیچ اندازه‌گیری‌ای انجام نشده باشه، که خودِ دیدنم یه جور اندازه‌گیریه.

خب همونطور که گفتم، وضعیت اتم با وضعیت گربه و دستگاه آشکارساز،

در هم تنیده شدن، وابسته شدن، پس درواقع تمام چیزای داخل جعبه

توی یه سوپرپوزیشن هستن: یا اتم متلاشی شده، سم آزاد شده،

گربه مرده، یا اتم متلاشی نشده، سم آزاد نشده، گربه زنده‌ مونده.

پس طبق فیزیک کوانتوم، گربه هم زنده‌س هم مرده!

فقط وقتی ما از این قضیه باخبر میشیم که در جعبه رو باز کنیم و داخلشو ببینیم.

وقتی در جعبه رو باز می‌کنیم، تابع موج کلاپس می‌کنه و

گربه روی یکی از دو حالت زنده یا مرده قرار میگیره.

اما هدف شرودینگر از طراحی این آزمایش ذهنی

این نبود که نشون بده فیزیک کوانتوم چقد عجیب غریبه.

هدفش این بود که نشون بده که احتمالا یه اشتباهاتی توشه.

پس بیایید سه تا مولفه‌ی اصلی آزمایش گربه رو

بررسی کنیم ببینیم کدومشون احتمالا ایراد داشتن.

superposition یا برهمنهی،

enganglement یا در هم تنیدگی،

measurement یا اندازه‌گیری.

1. سوپرپوزیشن:‌ مثلا وقتی که میگیم یه اتم توی یه سوپرپوزیشنه

یعنی در واقع به طور همزمان توی دوتا وضعیت مختلفه.

ما هیچوقت نمی‌تونیم به طور مستقیم جسمی رو که داخل وضعیت سوپرپوزیشنه ببینیم،

اما در عوض با آزمایش یانگ تونستیم به طور غیر مستقیم تجربش کنیم.

آزمایش یانگ با اون نتایج عجیبش میشه گفت نقطه‌ی شروع فیزیک کوانتوم بوده.

قضیه از اینجا شروع شد که نیوتون معتقد بود که

نور از جنس ذره‌هایی هست که این ذره‌ها از منبع نور میان.

اما همون زمان، هویگنس (Christiaan Huygens) معتقد بود که نور موجه.

الان ما میدونیم که نور در اصل هردو خاصیتو با هم داره، یعنی هم موجه هم ذره!

سال 1801 Thomas Young آزمایش دوشکافو طراحی کرد

و تونست نشون بده که نور موجه.

چون وقتی نور از دو تا شکاف عبور میکنه طرح‌های تداخلی بوجود

میاد که شبیه طرح‌های تداخلی هست که دو تا موج روی سطح آب ایجاد می‌کنن.

تا اینجا همه‌چیز اوکی بود تا اینکه دانشمندا تصمیم گرفتن،

همین آزمایشو با الکترونا انجام بدن.

الکترون هم مث نور، کوانتومیه.

اما خب واضحه که یه ذره‌س.

یعنی در واقع الکترون یه تیکه‌ی خیلی خیلی کوچیک از ماده‌س.

وقتی الکترونا به سمت دو شکاف شلیک شدن، اتفاق عجیبی افتاد.

الکترونا باید دو تا نوار روی صفحه ایجاد میکردن چون ذره هستن.

اما در عوض مثل نور، طرح تداخلی ایجاد کردن.

اولش دانشمندا فکر کردن الکترونا به همدیگه برخورد میکنن که اینجوری میشه.

برای همین تصمیم گرفتن الکترونا رو تک تک به سمت

تا اینکه مطمئن بشن که اینا به هم برخورد نمیکنن.

اما بعد از یه مدت طولانی که الکترونا رو تک تک

پرتاب کردن، بازم دیدن که طرح تداخلی ایجاد شد!

ایندفه تصمیم گرفتن یه آشکارساز بذارن کنار دو شکاف

تا اینکه ببینن هر الکترون دقیقا از کدوم شکاف عبور میکنه.

اما یه اتفاق عجیب‌تر افتاد!

وقتی این کارو کردن، دیگه طرح تداخلی ایجاد نشد.

فقط دو تا نوار از الکترونا روی صفحه افتاد.

یعنی به محض اینکه ما شروع به مشاهده یا اندازه‌گیری می‌کنیم، رفتار الکترون عوض میشه.

اینکه ما با چشممون به الکترون نگاه بکنیم یا نکنیم، توی رفتارش تاثیر داره.

وقتی که نگاش می‌کنیم رفتار ذره‌ای از خودش نشون میده

ولی وقتی که نگاش نمی‌کنیم رفتار موجی نشون میده.

بعد از کلی مشقت دانشمندا بالاخره متوجه شدن که

وقتی که کسی نگاه نمیکنه، الکترونا توی چند احتمال مختلف

از دو شکاف عبور میکنن که اون طرح تداخلی از برهم‌نهی این احتمالات، بوجود میاد.

اما به محض اینکه نگاش میکنیم، از بین تمام اون احتمالات،

الکترون فقط یکیشونو انتخاب میکنه، تابع موجش فرو می‌ریزه.

این یعنی الکترون در واقع توی یه سوپرپوزیشن قرار داره.

نگاه ما، یا هر نوع اندازه‌گیری دیگه،

باعث میشه این سوپرپوزیشن به یه حالت تغییر کنه.

پس ایده‌ی سوپرپوزیشن در واقع تجربه شده و آزمایش شده، مشکلی نداره.

2. درهم‌تنیدگی: مفهوم درهم تنیدگی از اون مفاهیم خیلی جالب و عجیب فیزیک کوانتومه.

وقتی دو تا الکترون حداقل یه بار با هم تعامل

داشته باشن، مثلا به هم برخورد کنن، اینا درهمتنیده میشن.

حالا اگه خواص کوانتومی یکیشون تغییر کنه،

خواص کوانتومی اون یکی هم بلافاصله تغییر میکنه.

اصلا مهم نیست یه متر از هم فاصله داشته باشن

یا اینکه یکیشون اینجا باشه اون یکی توی یه کهکشان دیگه.

این قضیه اینقد عجیب بود که اینشتین هیچوقت نتونست قبولش کنه

و اسمشو گذاشته بود حرکت شبح‌وار از فاصله‌ی دور (Spooky Action at a Distance).

چون این قانون رو رد میکرد که هیچ چیزی نمیتونه سریع‌تر از سرعت نور حرکت کنه.

اما الان کاملا ثابت شده که درسته و چندین بارم آزمایش شده.

ایرانم همین چند ماه پیش یعنی بهمن 99

تونست این آزمایش در هم‌تنیدگی رو بین برج میلاد و ساختمان فناوری‌های کوانتومی

که فاصله‌شون تقریبا یک و نیم کیلومتره انجام بده.

اما چه اتفاقی میفته که دو تا الکترون

توی این فاصله‌های خیلی زیاد روی هم تاثیر میذارن اونم به صورت آنی؟

در اصل، دوتا الکترون که در همتنیده شدن، قبل از اینکه روی یکیشون اندازه‌گیری

انجام بشه، توی یه سوپرپوزیشن هستن که قبلا درباره‌ش صحبت کردم.

وقتی یه چیزی، مثلا تکانه‌ی یکیشونو اندازه میگیریم،

غیر از اینکه تابع موج همون الکترون کلاپس میکنه،

تابع موج اون یکی هم بلافاصله کلاپس میکنه.

برای همین با اندازه گیری تکانه‌ی یکیشون تکانه‌ی اون یکی هم بلافاصله مشخص میشه.

الان میدونیم که دلیل این قضیه اینه که وقتی که دوتا

الکترون درهمتنیده میشن، دیگه اینجوری نیست که هرکدومشون یه تابع موج

جداگانه داشته باشه، هردوشون یه تابع موج مشترک دارن.

همینه که باعث میشه اندازه‌گیری خواص یکیشون،

خواص اون یکی رم سریع مشخص کنه.

3. اندازه‌گیری: خیلی عجیبه که سیستم‌های کوانتومی وقتی که ما

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

جهان های موازی و فیزیک کوانتوم world||parallel||Physics 1|quantum Parallel universes and quantum physics Univers parallèles et physique quantique Universi paralleli e fisica quantistica Parallelle universums en kwantumfysica Wszechświaty równoległe i fizyka kwantowa Universos paralelos e física quântica

چه واکنشی نشون میدید اگه یکی بتون بگه بیشمار جهان دیگه هست |reaction|show||||could|say|countless|worlds||exists How would you react if someone told you that there are countless other worlds?

که توشون یه نفر دقیقا مث شما، داره زندگی میکنه؟ |||||like|||| that someone exactly like you is living in them?

یعنی فرض کنید چندین کپی از من توی جهان‌های مختلف ||||copies||||world|| That is, suppose there are several copies of me in different worlds

وجود داره که هرکدومشون مشغول انجام یه کاری هستن. |||each of them|busy|doing||| It is possible that each of them is doing something.

توی یکیشون من دارم این ویدیو رو ضبط می‌کنم، توی اون یکی قبل از ضبط |one||||||record|||||||| In one of them I am recording this video, in that one before recording

ویدیو پشیمون میشم و ادامه نمیدم، توی یکی دیگه، دارم کتاب می‌خونم. |regret||||I won't|||||||my blood I regret the video and do not continue, in another one, I am reading a book.

امروز می‌خوایم وارد یه بحث عجیبی بشیم که مغزمونو منفجر میکنه! ||we want|enter||||||our brains|explode|it will Today we want to enter into a strange discussion that will blow our brains!

فیزیک کوانتوم و جهانای موازی! Physics (1)|quantum||universes|parallel universes Quantum physics and parallel universe!

چیزایی که حتی دانشمندا هم مخشون سوت میکشه وقتی که ازش |||the scientists||mysterious|whistle|puzzled|when|| Things that even scientists whistle when they hear from him

صحبت میکنن، ولی ما در حد توانمون یه نگاهی بهشون میندازیم!‌ |||||level|our ability||glance||we look

پس اگه به این موضوع علاقه داری ادامه‌ی ویدیو رو ببین.

در ضمن اگه از این جور محتواها خوشت میاد |in addition|||||content|like|

دکمه‌ی سابسکرایب پایین ویدیورم بزن و عضو کانالم شو. button||||my video|||join|my channel|become

با هر پیشرفت علمی که داشتیم، یه مقدار از واقعیت برامون روشن‌تر شده. |||scientific||||||||||

چند هزار سال پیش، خیلی کم از دنیایی که توش زندگی میکردیم اطلاع داشتیم. |||||||||||we did||

کم‌کم با تجربه و آزمایش چیزای خیلی بیشتری یاد گرفتیم و افق دیدمون وسیع‌تر شد. |less||experience||experiment|||more||||horizon|perspective|wider||

فهمیدیم که خورشید خدای آفریننده‌ی ما نیست، زمین مرکز جهان نیست، |||God|creator|||||the center||

بعدش با کشفی که ادوین هابل حدود صدسال پیش انجام داد، یه پرش بزرگ داشتیم. ||discovery||Edwin|Hubble|about|a hundred years||did|||leap||

تا قبلش خبری از کهکشانای دیگه نداشتیم و فکر می‌کردیم تمام ستاره‌ها و |before that|news||galaxies||we didn't have|||||all|||

سیارات همشون توی یه مجموعه هستن یعنی همین کهکشان راه شیری خودمون. the planets||||set||||galaxy|||

اما کشفیات هابل ثابت کرد که کهکشان ما فقط یکی از میلیاردها کهکشان دیگه‌ست. |discoveries||fixed||||||||billions|||

یعنی باز چشمامون کلی بازتر شد نسبت به واقعیت. ||our eyes||wider||||

این قضیه هنوزم ادامه داره و هر کشف جدیدی |issue|still||||||new

که انجام میشه دیدمون نسبت به دنیا بازتر و بازتر میشه. |||||||broader|||

شاید یکی دیگه از پرش‌های بزرگی که داره |||of|||||

اتفاق میفته بحث چندجهانی و جهانای موازی باشه. |happens||multiverse|||parallel|

شاید مثل همون قضیه‌ی کهکشانا، الانم داریم کم‌کم به این نتیجه می‌رسیم که فقط |||case|||now||||||conclusion||||

همین دنیایی که توش هستیم نیست، بیشمار جهان دیگه هم وجود داره. ||||||countless|||||

حدود هفتاد سال پیش یه دانشجوی دکترای فیزیک از دانشگاه پرینستون آمریکا |||||student|PhD||||Princeton|

به نام Hugh Everett یه نظریه‌ای داد که کلیتش اینه: |in the name of|Hugh|Hugh Everett|a||a|||its entirety| In the name of Hugh Everett, he proposed a theory that essentially states:

با هر تصمیمی که ما میگیریم، جهان به دو تا شعبه تقسیم میشه. ||decision||||||||branches|divides| With every decision we make, the universe splits into two branches.

مثلا وقتی دوستت بهت زنگ میزنه میگه For example, when your friend calls you, he says

بیا بریم بیرون، شما یا میگی آره یا میگی نه.

با تصمیمی که شما میگیری جهان تقسیم میشه به دو جهان دیگه. ||||you take||division|||||

توی یکی از این جهانا شما با دوستت میری بیرون و توی اون یکی میمونی تو خونه. ||||worlds||||||||||monkey||

طبق این نظریه ممکنه همین الان جهانی وجود داشته باشه که

انسانا دیگه گونه‌ی هوشمندش نیستیم و منقرض شدیم، ||||smart species|||extinct|

در عوض مثلا سگا تکامل پیدا کردن و شدن گونه‌ی هوشمند. |||dogs|evolution|||||species|of| Instead, for example, dogs evolved and became a smart species.

من می‌خوام از مبحث ترسناک فیزیک کوانتوم شروع کنم ||||topic||||| I want to start with the scary topic of quantum physics

و یه سری به آزمایشای معروفی مث گربه‌ی شرودینگر و دوشکاف یانگ بزنم ||||experiments|||the cat||Schrödinger||double slit|| and take a look at famous experiments like Schrödinger's cat and Young's double slit.

و از اینا استفاده کنم برای رسیدن به جهانای موازی. |||||||||parallel and use these to reach parallel universes.

توی فیزیک کلاسیک ما می‌تونیم خیلی راحت با داشتن ||classical||||||| In classical physics, we can easily do so with

معادله‌ی حرکت یه جسم، وضعیت آینده‌شو پیش‌بینی کنیم. equation||||object|||||predicting| The motion equation allows us to predict the future state of an object.

توی فیزیک کوانتوم ما یه چیزی داریم به نام تابع موج. |||||||||function| In quantum physics, we have something called the wave function.

تابع موج، رفتار یه جسم کوانتومی مث یه الکترون رو توصیف می‌کنه. function||||particle|quantum|||||describes|| The wave function describes the behavior of a quantum object like an electron.

وقتی حالت کوانتومی یه الکترون رو داشته باشیم،

می‌تونیم با استفاده از یه معادله‌ی معروف به نام معادله‌ی ||||||equation (1)||||||

شرودینگر وضعیت آینده‌ی اون الکترونو پیش‌بینی کنیم. |||||the electron|||

تابع موج یه الکترون طبق معادله‌ی شرودینگر، همچین شکلی داره.

یعنی از نظر علمی و ریاضیاتی باید این شکلی باشه و هستم واقعا. |||||mathematical|||||||

اما مساله‌ی دیوانه‌کننده اینه که به محض اینکه ما شروع به ||||||||as soon as||||

به اندازه‌گیری یا مشاهده می‌کنیم، که خب مشاهده‌ام خودش یه جور اندازه‌‌گیریه. ||measurement||observation|||||||||||

به محض اینکه ما می‌بینیمش، تابع موج به این شکل درمیاد. |as soon as||||we see it||||||comes out

یعنی دیگه اون حالت نرم موجی رو نداره، اصطلاحا میگن فرو میریزه ||||||||colloquially||frozen|falls apart

کلاپس میکنه، تبدیل میشه به یه نقطه‌ی تکی. collapses||it becomes||||||single

دانشمندا وقتی که به این مشکل برخورد کردن، گفتن که پس

اون چیزی که ما توی واقعیت می‌بینیم، از تابع موج درست‌تره.

بعدش یه دانشمند دیگه به نام مکس بورن ||||||Max Born|Born

متوجه شد که هیچ اشتباهی وجود نداره بلکه ما باید

از مجذور دامنه‌ی تابع موج استفاده کنیم برای تفسیرش. |square root|||||||| |the square|domain||function|||||its interpretation

با این کار می‌تونیم احتمال اینکه اون ذره توی اون نقطه از فضا باشه رو پیدا کنیم.

این روش کاملا با تجربیات واقعی همخونی داره و ||||experiences||consistency|| This method is completely compatible with real experiences

الان یه بخش خیلی مهمی از فیزیک کوانتومه. |||||||quantum

اما از این نظر خیلی عجیبه که احتمالات اومدن توی قلب واقعیت. |||||||probabilities||||

یعنی وقتی خیلی خیلی ریز شدیم توی اجزای سازنده‌ی جهان، ||||small|||the components of|||

متوجه شدیم که احتمالات یا شانس چه نقش بزرگی داره. |||probabilities||||||

جهان دیگه اونجوری که فکر می‌کردیم کاملا قطعی نبود. ||that way||||||certain|

این قضیه بعضی از دانشمندا مثل اینشتین رو خیلی ناراحت کرد.

اینشتین جمله‌ی معروفی داره که میگه خدا تاس نمی‌ریزد. ||||||||dice||

چون اینشتین نظرش این بود که جهان از قوانین

ثابت پیروی می‌کنه نه اینکه بر اساس احتمالات باشه. constant|following||||||||

البته با گذشت زمان و آزمایشای زیاد ثابت شد که اینشتین اشتباه میکرده. |||||||it was ثابت|||Einstein||

استیون هاوکینگ جواب جالبی به این حرف داد و گفت که:

اتفاقا خدا تاس می‌ریزد و تاس را جایی می‌ریزد که نمی‌توان دید. ||dice||throws|||||||||| By the way, God throws dice and throws the dice in a place that cannot be seen.

این قضیه خود شرودینگر هم حسابی گیج کرده بود. |theory|itself|||really|confused||

برای همین یه آزمایش فرضی طراحی کرد که الان خیلی معروفه و معمولا ازش ||||hypothetical|design|||||famous|||

برای نشون دادن این که فیزیک کوانتوم چقد عجیب غریبه استفاده میکنن! |||||||how||||

یه گربه رو داخل یه جعبه‌ی در بسته میذاریم. ||||||||closed box|put

یه دونه اتم رادیواکتیو هم داخل جعبه داریم که هنوز متلاشی نشده. |one|atom|radioactive atom|||||||has not decayed| We also have a radioactive atom in the box that has not yet decayed.

اتم‌های رادیواکتیو یا پرتوزا ناپایدارن و هر لحظه ممکنه دچار فروپاشی بشن. ||||radioactive|are unstable|||moment||undergo|decay| Radioactive atoms are unstable and may decay at any moment.

یه آشکارساز رادیواکتیو هم داخل جعبه هست که وقتی اتم متلاشی میشه، |detector|||||||||is shattered|

امواج رادیواکتیو رو تشخیص میده و یه شیشه‌ که داخلش گاز سمی هست میشکنه. waves|||detects||||glass||inside it|gas|||breaks

در نتیجه گاز آزاد میشه و گربه میمیره. |result||gas is released|is released|||

اما تا زمانی که اتم متلاشی نشه، هیچ امواج رادیواکتیوی |||||decays||||radioactive waves

تشخیص داده نمیشه در نتیجه گاز آزاد نمیشه و گربه زنده میمونه. diagnosis|||||||||||

حالا، چون وضعیت گربه و دستگاه آشکارساز کاملا وابسته به |||||device|detector||dependent|

وضعیت اون اتمه هست، اصطلاحا می‌گیم اینا درهم تنیده شدن. ||atom||colloquially||||intertwined|entangled|

اما قضیه اونجا عجیب میشه که طبق فیزیک کوانتوم، |the matter|||||||

اون اتمه لازم نیست یا متلاشی‌شده باشه یا متلاشی‌نشده. ||necessary||||||||

بلکه یه سوپرپوزیشن از هردوی این حالت‌هاست، یعنی ||||both||||

یعنی به طور همزمان هم می‌تونه فروپاشی شده باشه هم نشده باشه. |||||||collapse|||||

البته تا زمانی که هیچ اندازه‌گیری‌ای انجام نشده باشه، که خودِ دیدنم یه جور اندازه‌گیریه. ||||||||||||the act of|my seeing|||measurement|measurement

خب همونطور که گفتم، وضعیت اتم با وضعیت گربه و دستگاه آشکارساز، |||||||||||detector

در هم تنیده شدن، وابسته شدن، پس درواقع تمام چیزای داخل جعبه

توی یه سوپرپوزیشن هستن: یا اتم متلاشی شده، سم آزاد شده،

گربه مرده، یا اتم متلاشی نشده، سم آزاد نشده، گربه زنده‌ مونده.

پس طبق فیزیک کوانتوم، گربه هم زنده‌س هم مرده! |according to||||||is||

فقط وقتی ما از این قضیه باخبر میشیم که در جعبه رو باز کنیم و داخلشو ببینیم. |||||theory|aware|find out|||box|||||inside it|

وقتی در جعبه رو باز می‌کنیم، تابع موج کلاپس می‌کنه و |||||||function (1)|wave function|collapses|||

گربه روی یکی از دو حالت زنده یا مرده قرار میگیره. |||||states|||dead||

اما هدف شرودینگر از طراحی این آزمایش ذهنی |goal|Schrödinger||design||experiment (1)|thought experiment

این نبود که نشون بده فیزیک کوانتوم چقد عجیب غریبه. |||||||how||strange

هدفش این بود که نشون بده که احتمالا یه اشتباهاتی توشه. his goal|||||||||mistakes|in it

پس بیایید سه تا مولفه‌ی اصلی آزمایش گربه رو |let's|||components|||experiment||

بررسی کنیم ببینیم کدومشون احتمالا ایراد داشتن. let's review|||which one||issue (1)|

superposition یا برهمنهی، superposition||superposition superposition

enganglement یا در هم تنیدگی، ||||entanglement

measurement یا اندازه‌گیری.

1\. سوپرپوزیشن:‌ مثلا وقتی که میگیم یه اتم توی یه سوپرپوزیشنه superposition|||||||||superposition

یعنی در واقع به طور همزمان توی دوتا وضعیت مختلفه. |||||||||different

ما هیچوقت نمی‌تونیم به طور مستقیم جسمی رو که داخل وضعیت سوپرپوزیشنه ببینیم، |||||||object||||||

اما در عوض با آزمایش یانگ تونستیم به طور غیر مستقیم تجربش کنیم. ||||experiment|Yang's experiment||||indirect|directly|its experience|

آزمایش یانگ با اون نتایج عجیبش میشه گفت نقطه‌ی شروع فیزیک کوانتوم بوده. Yang's experiment with its strange results can be said to be the starting point of quantum physics.

قضیه از اینجا شروع شد که نیوتون معتقد بود که

نور از جنس ذره‌هایی هست که این ذره‌ها از منبع نور میان.

اما همون زمان، هویگنس (Christiaan Huygens) معتقد بود که نور موجه. ||||Christiaan|Huygens|||||

الان ما میدونیم که نور در اصل هردو خاصیتو با هم داره، یعنی هم موجه هم ذره! ||||||nature||properties||||||||

سال 1801 Thomas Young آزمایش دوشکافو طراحی کرد ||Young||double-slit|| In 1801, Thomas Young designed the Doschkafo test

و تونست نشون بده که نور موجه.

چون وقتی نور از دو تا شکاف عبور میکنه طرح‌های تداخلی بوجود ||||||slits|passes||||interference|

میاد که شبیه طرح‌های تداخلی هست که دو تا موج روی سطح آب ایجاد می‌کنن.

تا اینجا همه‌چیز اوکی بود تا اینکه دانشمندا تصمیم گرفتن،

همین آزمایشو با الکترونا انجام بدن.

الکترون هم مث نور، کوانتومیه.

اما خب واضحه که یه ذره‌س. ||it's clear||||

یعنی در واقع الکترون یه تیکه‌ی خیلی خیلی کوچیک از ماده‌س. |||||||||||matter|

وقتی الکترونا به سمت دو شکاف شلیک شدن، اتفاق عجیبی افتاد. |||||slits|fired||||

الکترونا باید دو تا نوار روی صفحه ایجاد میکردن چون ذره هستن. ||||strips|||||||

اما در عوض مثل نور، طرح تداخلی ایجاد کردن.

اولش دانشمندا فکر کردن الکترونا به همدیگه برخورد میکنن که اینجوری میشه.

برای همین تصمیم گرفتن الکترونا رو تک تک به سمت

تا اینکه مطمئن بشن که اینا به هم برخورد نمیکنن. ||||||||collide|

اما بعد از یه مدت طولانی که الکترونا رو تک تک

پرتاب کردن، بازم دیدن که طرح تداخلی ایجاد شد! launch||||||||

ایندفه تصمیم گرفتن یه آشکارساز بذارن کنار دو شکاف this time||||detector|||| This time, they decided to put a detector next to two gaps

تا اینکه ببینن هر الکترون دقیقا از کدوم شکاف عبور میکنه. ||||||||slit|passes|

اما یه اتفاق عجیب‌تر افتاد!

وقتی این کارو کردن، دیگه طرح تداخلی ایجاد نشد. |||||design 1|intervention design|was created|

فقط دو تا نوار از الکترونا روی صفحه افتاد. |||strips||electrons||page (1)|

یعنی به محض اینکه ما شروع به مشاهده یا اندازه‌گیری می‌کنیم، رفتار الکترون عوض میشه. ||as soon as|that||||observation||measurement||||behavior||changes|

اینکه ما با چشممون به الکترون نگاه بکنیم یا نکنیم، توی رفتارش تاثیر داره. |||our eyes||||||||its behavior|impact|

وقتی که نگاش می‌کنیم رفتار ذره‌ای از خودش نشون میده ||we observe it||||particle (1)||||shows|

ولی وقتی که نگاش نمی‌کنیم رفتار موجی نشون میده. |||||||wave||

بعد از کلی مشقت دانشمندا بالاخره متوجه شدن که ||a lot of|struggle|the scientists|finally|||

وقتی که کسی نگاه نمیکنه، الکترونا توی چند احتمال مختلف ||||||||possibilities|

از دو شکاف عبور میکنن که اون طرح تداخلی از برهم‌نهی این احتمالات، بوجود میاد. ||||||||||interference|superposition||probabilities|emerges|

اما به محض اینکه نگاش میکنیم، از بین تمام اون احتمالات، ||as soon as||||||||

الکترون فقط یکیشونو انتخاب میکنه، تابع موجش فرو می‌ریزه. ||||||wave function|falls||

این یعنی الکترون در واقع توی یه سوپرپوزیشن قرار داره.

نگاه ما، یا هر نوع اندازه‌گیری دیگه،

باعث میشه این سوپرپوزیشن به یه حالت تغییر کنه.

پس ایده‌ی سوپرپوزیشن در واقع تجربه شده و آزمایش شده، مشکلی نداره.

2\. درهم‌تنیدگی: مفهوم درهم تنیدگی از اون مفاهیم خیلی جالب و عجیب فیزیک کوانتومه. ||concept|||||concepts||||||quantum

وقتی دو تا الکترون حداقل یه بار با هم تعامل ||||at least|||||interact

داشته باشن، مثلا به هم برخورد کنن، اینا درهمتنیده میشن. ||||||||entangled|

حالا اگه خواص کوانتومی یکیشون تغییر کنه، ||properties||||

خواص کوانتومی اون یکی هم بلافاصله تغییر میکنه. properties|||||immediately||

اصلا مهم نیست یه متر از هم فاصله داشته باشن

یا اینکه یکیشون اینجا باشه اون یکی توی یه کهکشان دیگه. |||||||||galaxy|

این قضیه اینقد عجیب بود که اینشتین هیچوقت نتونست قبولش کنه ||so||||||||

و اسمشو گذاشته بود حرکت شبح‌وار از فاصله‌ی دور (Spooky Action at a Distance). |||||ghost|like a ghost|||||Spooky|Action|at|a|Distance

چون این قانون رو رد میکرد که هیچ چیزی نمیتونه سریع‌تر از سرعت نور حرکت کنه. |||||||||||||speed|||

اما الان کاملا ثابت شده که درسته و چندین بارم آزمایش شده. |||certain||||||||

ایرانم همین چند ماه پیش یعنی بهمن 99 my Iran||||||

تونست این آزمایش در هم‌تنیدگی رو بین برج میلاد و ساختمان فناوری‌های کوانتومی ||||||||the Tower|Milad Tower|||||

که فاصله‌شون تقریبا یک و نیم کیلومتره انجام بده.

اما چه اتفاقی میفته که دو تا الکترون

توی این فاصله‌های خیلی زیاد روی هم تاثیر میذارن اونم به صورت آنی؟ ||||||||effect|they have an effect||||instantly

در اصل، دوتا الکترون که در همتنیده شدن، قبل از اینکه روی یکیشون اندازه‌گیری |in principle|||||entangled||||||||

انجام بشه، توی یه سوپرپوزیشن هستن که قبلا درباره‌ش صحبت کردم.

وقتی یه چیزی، مثلا تکانه‌ی یکیشونو اندازه میگیریم، ||||momentum||one of them|measuring|we measure

غیر از اینکه تابع موج همون الکترون کلاپس میکنه،

تابع موج اون یکی هم بلافاصله کلاپس میکنه. |||||immediately||

برای همین با اندازه گیری تکانه‌ی یکیشون تکانه‌ی اون یکی هم بلافاصله مشخص میشه. |||||momentum|||momentum|||||||

الان میدونیم که دلیل این قضیه اینه که وقتی که دوتا |||||theorem|||||

الکترون درهمتنیده میشن، دیگه اینجوری نیست که هرکدومشون یه تابع موج

جداگانه داشته باشه، هردوشون یه تابع موج مشترک دارن. |||both||function|wave function||

همینه که باعث میشه اندازه‌گیری خواص یکیشون، ||||||properties (1)|

خواص اون یکی رم سریع مشخص کنه. |||RAM||it مشخص|

3\. اندازه‌گیری: خیلی عجیبه که سیستم‌های کوانتومی وقتی که ما