دلیل اصلی نرسیدن به هدف ها، مصاحبه سعید بستانی با رادیو مهربانو
The main reason for not reaching the goals, Saeed Bostani's interview with Mehrabano Radio
La principal razón para no llegar a las metas, la entrevista de Saeed Bostani con Mehrabano Radio
شنوندگان رادیو مهربانو
Mehrabano radio listeners
همینطور بینندگان فایل ویدئویی ما
As well as our video file viewers
فرصت دیگری دست داد که روی تصویر و مکالمه تصویری، در خدمت آقای سعید بستانی
There was another opportunity to have a picture and a video conversation in the service of Mr. Saeed Bostani
مربی تکنیکهای ذهنی، مستقر در سیدنی باشیم
Be a coach of mental techniques, based in Sydney
اقای سعید بستانی، هفتههای گذشته هم در موارد دیگری ما در خدمتشون بودیم در برنامه
Mr. Saeed Bostani, last weeks we were at your service in other cases in the program
و توضیحاتی در مورد تکنیکهای ذهنی و ساختن زندگی بهتر از روی کاربرد تکنیکهای ذهنی، با ما همراه بودند
And explanations about mental techniques and building a better life based on the application of mental techniques were with us
ایشون در مورد ... به دوستان زیادی در هدفگزاریهای زندگی کمک کردند
He helped many friends in life goals
بوسیلهی برگزاری سمینارها و مشاورههای فردی و گروهی
By holding individual and group seminars and consultations
اقای بستانی سلام، و خوشحالیم که شما رو مجددا در برنامه داریم
Hello, Mr. Bustani, and we are happy to have you on the program again
درود بر شما، خیلی من هم خوشحال هستم که فرصتی دست داد -
Greetings to you, I am also very happy that you got a chance -
از طریق تکنولوژی بتونیم این سری با همدیگه یک صحبتی رو داشته باشیم -
Through technology, we can have a conversation with each other in this series -
حالا دفعه پیش در خدمتتون توی استودیو بودم -
Now last time I was at your service in the studio -
ولی تکنولوژی این فاصلههای فیزیکی رو سعی کرده کم بکنه -
But technology has tried to reduce these physical distances -
در خدمتتون هستم -
I am at your service -
خیلی ممنون از شما که به ما زمان دادید تا بعد فاصله رو بهم بزنیم
Thank you very much for giving us time to close the gap
و شما رو مجددا در برنامه داشته باشیم
And we will have you in the program again
موضوعی که امروز میخوام در موردش باهاتون صحبت بکنم
The topic I want to talk about with you today
در مورد هدفگزاری هایی هست که در ابتدای هر سال، دوستان و همه عزیزان انجام میدن
It is about the goals that friends and all loved ones do at the beginning of each year
ضمن اینکه تبریک میگم سال نو میلادی رو به شما و همه عزیزان و بینندگان این فایل ویدئویی
At the same time, I congratulate you and all the dear ones and viewers of this video file on the new year
همونطور که میدونین، خیلی از ماها در ابتدای سال، هدفهایی رو برای خودمون تعیین میکنیم
As you know, many of us set goals for ourselves at the beginning of the year
new year resolutions و لیستی رو تهیه میکنیم به نام
new year resolutions and we prepare a list called
که دوست داریم به تمام این اهداف در پایان سال برسیم
We would like to achieve all these goals by the end of the year
اما بنظر میرسه که بعد از گذشت چند هفته یا چند ماه، مشکلاتی بوجود میاد
But it seems that after a few weeks or months, problems arise
و این اهداف کمکم به فراموشی سپرده میشه یا دستیابی بهشون کمی مشکل میشه
بفرمایید که داستان چیه آقای بستانی؟
Tell me, what is the story, Mr. Bostani?
کاملا نکته خیلی خوبیه -
Absolutely a very good point -
یعنی آمار میگه که کمتر از ده درصد از هدفهایی که ما اول سال میزاریم -
That is, statistics say that less than ten percent of the goals we set at the beginning of the year -
بعدا هنوز دنبالشون میریم و اجرایی میشه -
Later, we will still go after them and it will be implemented -
حالا یکجایی آمار میخوندم که هشتاد درصد هدفهایی که توی ژانویه گذاشته میشه -
Now, I read a statistic somewhere that 80% of the goals set in January -
تا آخر فوریه که میرسیم، هشتاد درصد اونها کاملا حذف میشه و ما دیگه اونها رو دنبال نمیکنیم -
By the end of February, 80% of them will be completely deleted and we will not follow them anymore.
نکته ای که وجود داره، باید ببینیم که -
There is a point, we have to see that -
این هدفهایی که ما میزاریم چجوری میشه، چه مرحلهای رو رد میکنه تا به اونجایی برسه که ما بخوایم اون رو اجراییش بکنیم
How do these goals that we set happen, what stage does it pass to reach the point where we want to implement them?
سه تا فیلتر هست، که باید از این سه تا فیلتر، هر هدفی رو که ما میزاریم رد بشه -
There are three filters, which should pass through these three filters, any goal we set -
تا به اونجایی برسه که ما بریم توی مرحله اجرایی شدن -
Until we reach the stage of implementation -
مثل وقتی که شما میرین توی فرودگاه، معمولا سه تا در هست -
Like when you go to an airport, there are usually three doors -
بکنیم Checking یک در اول که وارد سالن میشیم و میخوایم -
Let's check the first door when we enter the hall and want to -
رد میشیم security کردیم یک در دومی هست که از اون در checking بعد از اینکه -
We pass through security, there is a second door from which we are checking after -
و وارد سالن انتظار میشیم -
And we enter the waiting room -
و بعد از اون سالن انتظار حالا از اون در آخر رد میشیم و میخوایم وارد هواپیما بشیم -
And after that waiting room, now we pass through it at the end and we want to enter the plane -
اگر اون سوار هواپیما شدن و اینکه هواپیما شروع کنه به آرومی حرکت کردن -
If he gets on the plane and the plane starts moving slowly -
و بعد حالا پرواز کنه و اوج بگیره -
And then fly and soar -
اون مسیر هدفی باشه که ما میخوایم طی بکنیم -
Let that be the goal path we want to take -
اون سه تا در، سه تا فیلتری هستن که ما میخوایم در موردشون صحبت بکنیم
Those three doors are three filters that we want to talk about
حالا شما اگر یک نمونه، یک مثالی به من بدین -
Now if you give me an example, an example -
که یه هدفی باشه -
to have a goal -
بهتر میتونیم توی مثال در مورد این سه تا در صحبت بکنیم -
We can better talk about these three doors in the example -
سه تا دروازه، شاید بهتر از در باشه، که بخوایم ببینیم اینها چیا هستن -
Three gates, perhaps better than a door, to see what these are -
اگر بخوام مثالی بزنم که این چند وقت، توی این چندروزه باهاش درگیر بودم
If I want to give an example, I was involved with him for a few days
برنامهریزی برای رفتن به جیم و ورزشه
Planning to go to the gym
یکی از چیزهایی که ذهن منو خیلی هردفعه مشغول میکنه، برنامهریزی میکنم براش
One of the things that keeps my mind busy every time, I plan for it
ولی نهایتا نمیتونم و انجام نمیشه
But in the end, I can't and it won't be done
...آره، ورزش کردن جزو اونهاییه که -
...Yes, exercise is one of those that -
تمرین ورزشی بقول معروف جزو تاپ ... پنجتای اول هدفهاییه که آدمها میزارن -
According to the famous saying, exercise is one of the top five goals that people set.
و معمولا بعد یک مدتی رها میکنن -
And usually they let go after a while -
ببینیم این سه تا فیلتر چیا هست -
Let's see what these three filters are -
که ما این سه تا فیلتر رو که رد کنیم، تازه میتونیم سوار هواپیما بشیم -
If we pass these three filters, we can board the plane.
که حالا ممکنه هواپیما ما رو به مقصد برسونه، نرسونه، تاخیر داشته باشه یا هر چیز دیگه -
that now our plane may or may not arrive at its destination, may be delayed or anything else -
شما منو قراره ناامید بکنین یا امیدوار بکنین؟ اینو اول بگین
Are you going to disappoint me or make me hope? Say this first
نه میخوام بگم اگه هنوز به گیت هواپیما نرسیدین، انتظار نداشته باشین به مقصد برسین -
No, I want to say that if you haven't reached the plane gate yet, don't expect to reach your destination -
پس گیت هواپیما رو لطفا به من نشون بدین
So please show me the plane gate
شما ممکنه هنوز توی سالن انتظار باشین، خیلی دور نباشین -
You may still be in the waiting room, not too far away -
ممکنه در آخر باشین -
You may be at the end -
بعضیا هنوز در اولی، هنوز توی خیابونن، وارد حتی سالن اول هم نشدن -
Some are still in the first hall, still in the street, not even entering the first hall -
حالا باید ببینین کدوم سالن هستین -
Now you have to see which hall you are in -
این فیلترهایی که ما داریم صحبتش رو میکنیم، یکی فکرهای ما هست -
These filters we are talking about are one of our thoughts -
یکی احساسات ما هست، یکی عمل ما هست -
One is our feelings, one is our action -
توی سنتی میگن که ذهن ما، سر ما، قلب ما و بدن ما هستش -
In tradition they say that our mind, our head, our heart and our body are -
وقتی که این سه تا، با همدیگه هم جهت و در راستای هدف ما باشن -
When these three are in the same direction and in line with our goal -
اون موقع هست که ما تازه رسیدیم به اون پروسهای که میخوایم وارد هواپیما بشیم و هدفگزاری رو انجام بدیم -
That's when we just reached the process where we want to get into the plane and do the targeting -
حالا توی زمینه ورزش، شما ممکنه فکرتون مثبت باشه -
Now in the field of sports, you may think positively -
بگین: آره میخوام برم ورزش -
Say: Yes, I want to go to exercise.
ورزش خوبه برای من، من از ورزش نتیجه میگیرم -
Exercise is good for me, I get results from exercise -
ولی از اونطرف ممکنه حسهای شما، حسهایی منفی باشه -
But on the other hand, your feelings may be negative -
من اینهمه ورزش کردم جواب نمیگیرم -
I exercised so much, I don't get an answer -
اصلا دیگه الآن ورزش کردن روی من جواب نمیده -
Exercising doesn't work for me now.
من اصلا وقتش رو خیلی ندارم که بخوام ورزش بکنم -
I don't have much time to exercise at all.
اگر ورزش بکنم، از کارهای دیگهام میمونم -
If I exercise, I will stay away from other things -
این حسهای منفی که میاد، این همون فیلتره هست -
These negative feelings that come, this is the same filter -
که دیگه این رو خیلی اجازه نمیده بره جلوتر -
which does not allow this to go much further -
از اونور هم اون فیلتر آخر، فیلتر عملیسازیه -
From there, that last filter is an implementation filter.
اون عملیه که ما انجام میدیم -
That's what we do -
خیلیا مثلا میگن که ما میخوایم ورزش بکنیم -
Many say, for example, that we want to exercise -
از اونطرف میره ... میگه میخوام ورزش کنم و وزن کم کنم -
He goes from there... he says he wants to exercise and lose weight -
میره مثلا کلی چیپس و شکلات و اینا میگیره -
He goes, for example, buys a lot of chips, chocolates, etc.
اون عملش با اون کاری که میخواد انجام بده، یکی نیست -
That action is not the same as what he wants you to do -
...حالا ایشالا که شما جزو اون دسته ها نیستین که -
Now, I hope you are not one of those groups who -
حالا دیگه از این بحث بگذریم آقای بستانی
Now let's skip this discussion, Mr. Bostani
برای همین، این مهمه که این سه تا رو ما ردش بکنیم -
Therefore, it is important that we reject these three -
مثلا خیلی از دوستان میگن که ما میخوایم توی سال جدید، کارمون رو عوض بکنیم -
For example, many friends say that we want to change our work in the new year.
و میخوایم یک کاری انجام بدیم با درآمد بالاتر -
And we want to do something with higher income -
از اونطرف وقتی به فکرهاشون میرسه -
On the other hand, when it comes to their thoughts -
توی فکرشون اینه که : نه من اگر برم سر یک کار جدید، مجبورم بیشتر سر اون کار باشم -
They think that: No, if I go to a new job, I have to spend more time on that job.
خیلی دیگه وقت ندارم که با خانوادم وقت بگذرونم -
I don't have much time to spend with my family.
اگه رفتم اونجا... من اینجا کلی سابقه دارم، حالا اگر برم اونجا باید از اول شروع کنم -
If I go there... I have a whole history here, now if I go there I have to start from the beginning -
نکنه با اون محیط نتونم، به قول معروف، اخت بگیرم -
I won't be able to get a job with that environment, as the famous saying goes -
اینجا از یک طرف هدف رو میخواد، میخواد بره کار رو عوض کنه -
Here, on the one hand, he wants the goal, he wants to go and change the job -
ولی وقتی میرسه به فیلتر فکرها، چون این تناقض توی فکرها وجود داره -
این دیگه خیلی اجازه نمیده که بره جلو -
This doesn't allow him to move forward much.
خیلی وقتها ما یک فکری میکنیم، یک حس دیگهای داریم و یک کار دیگهای میکنیم -
Many times we think one thing, have another feeling and do another thing -
و از اونطرف هم انتظار داریم که اون هدف، برآورده بشه -
And from that side, we expect that goal to be fulfilled -
برای همین، نکتهای که وجود داره این هست که ما اول ببینیم که آیا این سه تا هماهنگ هستن -
Therefore, the point is that we first see if these three are in harmony -
در راستای هدفی که میخوایم بهش برسیم یا نه؟ -
In line with the goal we want to achieve or not? -
مثلا یک دوستی اومده بود پیش من و میگفت که من میخوام زبان بخونم و زبانم رو خوب بکنم -
For example, a friend came to me and said that I want to study and improve my language.
فکرش خوب بود، میگفت من باید زبان بخونم و مرتب چندتا لغت در روز یاد بگیرم تا زبانم بهتر بشه -
His idea was good, he said that I should study the language and regularly learn a few words a day to improve my language.
ولی از اونطرف، ترس داشت -
But on the other hand, he was afraid -
میگفت اگر حالا من این زبان رو خوندم ولی لهجهام خیلی قابل فهم نبود چی؟ -
He said, what if I read this language now, but my accent was not very understandable? -
اینکه حالا دیگه از سن من گذشته و من به این راحتی زبان یاد نمیگیرم -
That now it's past my age and I don't learn languages that easily -
یعنی این تناقضه توش بود -
That is, this contradiction was in you -
و برای همین عین ... توی اصفهان یادتونه از این سهچرخهها بود؟ -
And for this reason... did you remember these tricycles in Isfahan? -
یک موتورهایی بود که سه تا چرخ داشت، خب؟ -
It was a motorcycle with three wheels, right? -
بهشون فکر میکنم میگفتن سهپاچه توی اصفهان، خب؟ -
I think they were called three-legged in Isfahan, right? -
این سه تا فیلتری که داریم صحبتش رو میکنیم، عین همون سه تا چرخهان -
These three filters we are talking about are the same three wheels -
اگر همشون باد داشته باشن، اون خوب میره جلو -
If they're all windy, it's going well -
ولی اگر من حسم منفی باشه و ترس داشته باشم -
But if I feel negative and have fear -
حتی اگر سعی کنم عملم هم در اون راستا باشه -
Even if I try to act in that direction -
و فکرمم حالا مثبت باشه -
And I think it's positive now -
چون همون حس، منفیه، من خیلی خوب جلو نمیرم -
Because the same feeling is negative, I am not moving forward very well -
درسته
it's true
پس در واقع هدفی که میزاریم و فکر و عملی که در پی اون هدف دنبال میکنیم
So, in fact, the goal we set and the thought and action we pursue in pursuit of that goal
باید همجهت باشن تا بتونیم به هدف برسیم
They must be in the same direction so that we can reach the goal
دقیقا دقیقا، یعنی شما اگر فکرتون در رابطه با اون مثبت نباشه -
Exactly exactly, that is, if you don't think positively about it -
نه من از ورزشکردن که حالا نتیجه نمیگیرم -
No, I don't get results from exercising now -
من ... حالا مثلا طرف میخواد ... یکسری از دوستان خیلی دوست دارن بیزینس خودشون رو بزنن -
I... now, for example, a party wants... a bunch of friends really want to start their own business -
کار خودشون رو داشته باشن و درآمد بالاتری داشته باشن -
have their own work and have a higher income -
از اونطرف حالا میخوان آزادیشون رو هم داشته باشن -
From that side, now they want to have their freedom too -
وقت با خانواده هم داشته باشن -
have time with family
اینها خیلی همجهت با همدیگه نیستن -
These are not very consistent with each other -
برای همین ... بفرمایین -
That's why... let's go -
اقای بستانی، همینجا یک سوال توی ذهن من اومد
Mr. Bostani, here a question came to my mind
و اون اینه که : خب همه کسانی که هدفگزاری میکنن
And that is: Well, all those who set goals
در ذهنشون و فکرشون این هست که خب من میخوام به این هدف برسم
In their mind and thinking is that, well, I want to achieve this goal
و خب مسلما هیچکسی در حین اجرای این هدف، به این فکر نمیکنه که
And of course, no one thinks about this during the implementation of this goal
ذهن من با هدف من همجهت نیست
My mind is not aligned with my goal
پس باید ذهنم رو درست کنم
So I have to make up my mind
آیا نشانه یا کلیدی هست که ما متوجه بشیم که همجهت نیستیم
Is there a sign or key for us to realize that we are not in the same direction
این سه عامل باهم همجهت نیستن
These three factors are not in the same direction
و این فیلترها رو میتونیم تشخیص بدیم با راهکارها وکلیدهایی که شما به ما میدین؟
And can we identify these filters with the solutions and keys that you give us?
از نظر راهکارهای ذهنی
In terms of mental solutions
آره سوال خیلی خوبیه -
Yes, that's a very good question.
حالا یک تکنیکی که توی این راستا میشه استفاده کرد، الآن خدمتتون عرض میکنم -
Now I will present you a technique that can be used in this direction -
که همونطوری که گفتین، خیلی وقتها ما ممکنه آگاه نباشیم که مثلا حسمون مثبت نیست -
As you said, many times we may not be aware that, for example, our feelings are not positive.
یا اصلا فقط داریم میریم به سمتش و خیلی هم میخوایم -
Or at all, we are just going towards it and we really want it -
ولی در درون ما خیلی همراستا نیستن -
But inside us, they are not very aligned -
باب پراکتور میگه که: اگر چیزی رو شما توی ذهنتون میتونین نگهش دارین -
Bob Proctor says that: If you can keep something in your mind -
توی دستتون هم میتونین نگهش دارین -
You can hold it in your hand too -
تکنیکی که میخوایم در موردش صحبت کنیم، تکنیک تصویرسازیه -
The technique we want to talk about is the imaging technique.
حالا احتمالا همه ما در مورد تصویر سازی، زیاد شنیدیم -
By now we've probably all heard a lot about visualization -
ما اگر تصویرسازی انجام بدیم و خودمون رو ببینیم که به اون هدفی که میخوایم رسیدیم -
If we visualize and see ourselves reaching the goal we want -
مثلا کسی که میخواد کارش رو عوض کنه،ببینه خودش رو که داره میره کار جدید رو سر کار هرروز -
For example, a person who wants to change his job should see himself going to work for a new job every day.
و اون موقع با دیدن این تصویر، ببینه چه حسی توش بوجود میاد -
And when you see this picture, see how you feel -
آیا حس مثبتیه؟ -
Is it a positive feeling? -
آیا حس اینو داره که یکمقدار امنیتش داره میاد پایین؟ -
Does he feel that some of his security is going down? -
امنیتش پایین اومده؟ -
Is the security down? -
ببینه فکرهاش چیه -
See what he thinks -
آیا مثبت هستن؟ -
Are they positive? -
چون وقتی شما تصویرسازی انجام بدین -
Because when you visualize -
ذهن شما خیلی تفاوتی بین تصویر و واقعیت نمیدونه -
Your mind does not know much difference between image and reality.
برای همون فکر میکنه داره اون اتفاق میوفته -
That's why he thinks it's happening -
و حالا اون واکنش بدنی و فکری که بخواد انجام بده نسبت به اون واقعه -
And now the physical and mental reaction you want to do to that event -
به همون شکل میتونه اتفاق بیوفته -
It can happen in the same way -
در واقع باور ذهنی داشتهباشیم از اینکه این هدف باید به وقوع بپیونده و انجام بشه
In fact, let's have a mental belief that this goal should happen and be done
دقیقا، و اینو میتونیم چیکارش بکنیم؟ -
Exactly, and what can we do about it? -
یعنی هم تصویرسازی به ما کمک میکنه تا اینرو بهش آگاهی پیدا کنیم -
That is, visualization helps us to become aware of this -
که آیا فیلتر منفی داریم؟ -
Do we have a negative filter? -
چون ممکنه اگر من الآن بشینم و در مورد چیزی فکر کنم،خیلی به این نتیجه نرسم -
Because maybe if I sit down and think about something now, I won't come up with this much -
و خودم رو شاید بخوام گول بزنم که : نه، من همهی حسهام مثبته -
And I might want to deceive myself that: No, I have all positive feelings -
من اینو واقعا میخوام -
I really want this -
ولی وقتی که ما میریم توی این پروسه -
But when we go through this process -
اگر که ترسی باشه و حس منفی باشه -
If there is fear and a negative feeling -
این خودش رو چکار میکنه؟ نشون میده -
What does this do? shows -
و همونجا میتونیم متوجه بشیم که نمیتونه با ذهن و احساس ما همجهت باشه
And there we can realize that it cannot be aligned with our mind and feelings
و میتونیم هدف رو تغییر بدیم یا درواقع، تصحیحش بکنیم یکجورایی
And we can change the goal or actually correct it somehow
درست میگم؟
آره، حالا شاید خیلی وقتها هم نیاز نباشه که هدف رو تغییر بدیم -
Yeah, now maybe we don't need to change the target very often -
هماهنگ میکنیم و ایجاد هارمونی میکنیم بین فکرهامون، احساساتمون و عملمون -
We coordinate and create harmony between our thoughts, feelings and actions.
چون اولین گام اینه که آگاه بشیم -
Because the first step is to be aware -
ببینیمش که یک مشکلی هست -
Let's see if there is a problem -
این چرخ رو اول ببینیم... یک جای این چرخ، یکی از اینا پنچره -
Let's see this wheel first... One place of this wheel, one of these is a window -
اونموقع اون پنچری رو بگیریم -
Then we will take that puncture -
اون موقع هست که برای رسیدن به اون هدف، راحتتر میریم جلو -
That's when we move forward more easily to reach that goal -
یا ممکنه توی یکسری از موارد ببینیم که ارزشهامون، ارزشهای دیگهای هست -
Or we may see in a series of cases that our values are other values -
مثلا میبینی من زمانی رو که میخوام با خانوادهام بگذرونم -
For example, you see that I spend the time I want with my family -
خیلی ارزشش بیشتر از اینه که شرکت خودم رو داشته باشم -
It's worth so much more than having my own company -
که بخوام هفت روز هفته کار کنم -
that I want to work seven days a week -
اونجاست که میتونیم اون تصمیم و انتخابمون رو هم تغییرش بدیم -
That's where we can change our decision and choice.
ما رو در جایگاه آگاهی و قدرت قرار میده -
It puts us in a position of awareness and power.
پس با توجه به صحبتهایی که شما داشتید، من دارم اینجوری برداشت میکنم
So according to what you said, I am taking it like this
که اگر بتونیم این سه عامل، این سه فیلتر رو کنترل بکنیم
If we can control these three factors, these three filters
و هدفمون رو با احساس و فکرمون همجهت بکنیم
And align our goal with our feelings and thoughts
میتونیم به هدفمون برسیم
We can reach our goal
و این به من میرسونه که شما دارید از قانون جذب صحبت میکنید، درست میگم؟
And that tells me that you are talking about the law of attraction, am I right?
ببینید قانون جذب هم در همین راستا بود -
See, the law of attraction was in the same direction -
وقتی که صحبت از این میکرد که شما ببینید اون چیزی که اتفاق افتاده، بهش رسیدین -
When he talked about you seeing what happened, you got it -
و تصویرسازیش بکنین -
And visualize it -
خیلی در مورد این مسئلهای که داریم صحبت میکنیم، همپوشانی داره -
There's a lot of overlap in what we're talking about -
یک نکتهای که گفتین ما به هدفمون میرسیم، این فیلترها تازه مارو میرسونه به اون دری که وارد هواپیما میشه -
One point you said, we will reach our goal, these filters will only lead us to the door that enters the plane -
خب از اونجا دوباره اینکه حالا ما شروع بکنیم در راستای اون هدف برنامهریزی داشته باشیم -
Well, from there again, now we should start planning in line with that goal -
به بهینهترین شکل ممکن اون رو انجام بدیم -
Let's do it in the most optimal way possible -
عین اینه که سوار هواپیما بشیم، هواپیما بره روی باند -
As soon as we get on the plane, the plane goes on the runway -
کم کم سرعت بگیره و بره بالا تا آخر سر ما رو به مقصد برسونه -
He should speed up little by little and go up until he reaches our destination.
یکجورایی شرط لازمه برای اینکه اصلا بیوفتیم توی مسیر رسیدن به هدف -
Some kind of necessary condition for us to fall on the path to reach the goal -
چون پیشبینی که نمیتونیم بکنیم آیندهرو -
Because we cannot predict the future -
خب؟ برای همین، این شانس ما رو زیاد میکنه -
OK? Therefore, this increases our chances -
چون اگر این فیلترهارو رد نکنیم -
Because if we don't reject these filters -
عین این میمونه که طرف دخیل نبسته بود و میگفت که چرا به من حاجت نمیدن -
It remains the same that the involved party did not shut up and said why they don't need me -
رفتهبود یک امامزاده دخیل نبسته بود و میگفت که چرا من هرچی دعا میکنم به من حاجت داده نمیشه؟ -
There was an imamzadeh who was not involved and was saying that why is everything I pray not being granted to me? -
بعد گفتن تو دخیل بستی؟ -
Then you said you were involved? -
گفت نه -
آره ، همین، ما هنوز به اون در نرسیدیم -
Yeah, that's it, we haven't reached that door yet -
بعد حالا میگیم این هواپیما کی میرسه؟ -
Then we say when will this plane arrive? -
من کی وزن کم میکنم، کی من سیکسپک میارم توی شکمم -
When will I lose weight, when will I get a six pack in my stomach -
هنوز به اون اولش هم نرسیدیم -
We haven't even reached the first one yet -
حالا نکته دومی که گفتین در مورد قانون جذب -
Now the second point you said about the law of attraction -
توی قانون جذب هم دقیقا داره از همین تصویرسازی استفاده میکنه -
In the law of attraction, he is using exactly the same imagery -
که شما اگر یکسری جاها ترس دارین و یکسری حسهای منفی دارین -
that if you are afraid in some places and have some negative feelings -
با تصویرسازی مرتب، شما بر اون غالب بشین -
With regular visualization, you will overcome it -
یعنی مثلا فرض کنین کسی رو که میخواد شیرجه بزنه توی آب و از شیرجه زدن توی استخر، ترس داره -
For example, suppose someone who wants to dive in the water and is afraid of diving in the pool -
خب؟-
دیدین که این مربیای شنا هی میگن که بپر -
Did you see that these swimming coaches tell you to jump?
هی تشویقت میکنن بپری -
Hey, they encourage you to jump -
چندبار که بپری، کم کم اون ترست چی میشه؟ میریزه -
How many times do you jump, what will happen to that fear? pours -
توی تصویرسازی هم چون ذهن خیلی تفاوتی قائل نمیشه-
In visualization, because the mind doesn't make much difference-
اون چی میشه؟ شما هی وقتی که اون کار رو انجام میدین، اون ترس کمتر میشه -
what is that Hey, when you do that, that fear is less -
نکتهای که توی قانون جذب هست -
A point in the law of attraction -
همونقدر که قانون جذب و تصویرسازی بسمت اینکه یک چیزی رو مثبتش بکنیم،جواب میده -
As much as the law of attraction and visualization works towards making something positive -
و اون بیشتر قدرتمند میشه -
And it gets more powerful -
حالت منفیش هم هست -
There is also a negative state -
یعنی اگر که من شک داشته باشم روی یک چیزی -
That is, if I have doubts about something -
و هی تصویرسازیش بکنم با همون شک -
And let me visualize it with the same doubt -
و هی بخوام خودمو گول بزنم که این، داره میشه -
And hey, I want to fool myself that this is happening -
ولی ته دلم هنوز اون شک هست -
But I still have that doubt in my heart -
دارم یکجورایی اون شک رو بزرگترش میکنم -
I'm kind of making that doubt bigger -
عین کسی که هی داره میپره توی آب و ترسش رو با پریدن توی آب، بیشتر میکنه -
The same person who jumps into the water and increases his fear by jumping into the water -
برای همین، آفتی که به قانون جذب وجود داره اینه که خیلی وقتها ما آگاهانه اون تصویرسازی رو انجام نمیدادیم -
Therefore, the problem with the law of attraction is that many times we did not consciously do that visualization -
و خیلی وقتها چون یکی از این سه تا فیلتر نبود -
And many times because one of these three filters was not -
اون قانون جذب برای ما جواب نمیداد -
That law of attraction didn't work for us -
و ما میگفتیم که قانون جذب شاید برای ما جواب نمیده -
And we used to say that the law of attraction might not work for us -
ولی مثلا بعضیا میگفتن که برای ما جواب میده -
But for example, some people said that it works for us -
نکتش اینه که برای اونهایی که جواب میداد، این سه تا یا کاملا باهم هماهنگ بود -
The point is that for those who responded, these three were completely in harmony -
یا اگر هم نبود با استفاده از اون تکنیکهای تصویرسازی، اینها هماهنگ میشد -
Or if not, by using those imaging techniques, these would be coordinated -
و از منفی به مثبت تبدیل میشد -
And it turned from negative to positive -
حالا بیشتر از این، باید وارد جزئیاتش بشیم -
Now more than that, we need to get into the details -
ولی در کل اگر بخوایم ببینیم، داستانش به این شکل هستش -
But in general, if we want to see, the story is like this -
خب ... بسیارخب، خیلی ممنون از توضیحات شما
Well... well, thank you very much for your explanation
و امیدوارم که تا دیر نشده و هنوز در اولین ماه سال نو هستیم
And I hope that it is not too late and we are still in the first month of the new year
دوستان بتونن از تکنیکی که شما ارائه دادین،استفاده بکنن
Friends can use the technique you provided
و در مسیر دستیابی به اهداف امسالشون قرار بگیرن
and be on the way to achieving their goals this year
کردن achieve و در پایان سال خوشحال باشن از اینکه هدفهای بیشتری رو
achieve and at the end of the year be happy to have more goals
و بهش دسترسی پیدا کردن
ممنون از شما که یکبار دیگه در برنامه حضور پیدا کردین
Thank you for appearing in the program once again
و اگر صحبت پایانی دارین، بفرمایین وگرنه شما رو به خداوند بزرگ میسپارم
And if you have any final words, say them, otherwise I will leave you to God
ممنون از فرصتی که پیش اومد که بتونیم صحبتی دوباره باهم داشته باشیم -
صحبت آخرم اینه که قبل از اینکه هر هدفی رو بخوایم شروعش بکنیم -
My last point is that before we want any goal, we should start it -
ببریمش ببینیم این سه تا فیلتر رو رد میکنه؟ -
Let's take it to see if it passes these three filters. -
وقتی که رد کرد، اونموقع هست که شانس ما برای رسیدن به این هدفها خیلی بیشتر هستش -
When he refuses, that's when our chances to achieve these goals are much higher -
بسیار هم عالی، ممنون، متشکر -
very good, thank you, thank you -
خیلی ممنون از وقتتون و تا مکالمه بعدی، شما رو به خداوند بزرگ میسپارم
Thank you very much for your time and until the next conversation, I leave you to God
بدرود، خدانگهدار -
Goodbye, God saver -
خدانگهدار
Goodbye