تاریخ فلسفه ۲: مکتب ملطی
اگر ازتون بپرسیم
دنیا از چی بوجود اومده شما احتمالاً
با دانش امروزی میتونین یه جواب نسبتا منطقی بدین.
میتونین بگین دنیا از اتمها بوجود اومده.
اما حالا بیاید به ۲۶۰۰ سال پیش و
به یونان برگردیم و ببینیم با دانش اون موقع
به این سؤال چطور پاسخ میدادن. یونانی که فلسفه
غرب در اون متولد شد، خیلی عجیب بوده.
یونانیها تو اون زمان از نظر سیاسی
ثباتی نداشتند و هرج و مرج همهجا حاکم بوده.
هدف مردم از زندگی، زنده موندن و
خدمت به حاکمین محلی برای تامین امنیتشون بوده.
یونانیها دین داشتن اما مدل
دین اونها با دینهای امروزی فرق داشته.
خدایان یونان شمایلی انسانی و اخلاقیاتی انسانی داشتن
که تنها تفاوتشون با یه آدم معمولی جاودانگی اونها بوده.
این خدایان خالقین دنیا نبودن بلکه
فقط فاتحان اون بودن و مردم از اونها برای توضیح پدیدههایی
که نمیتونستن درک کنن استفاده میکردن.
توی همین دوران در شرق ادیانی مثل بودیسم
و زرتشت وجود داشته. توی همچین شرایطی در شهر
ملیطه واقع در ترکیه امروزی
سه فیلسوف مهم و تاثیرگذار
تلاش میکردن به سوال ما پاسخ بدن. طالس،
انکسیمندر و انکسیمنس بر خلاف
انسانای امروزی که به لطف پیشرفت
علم و تکنولوژی دانش بالایی دارن، تنها از دو اصل مطمئن بودند.
اینکه همه چیز دائما در حال تغییره
و دیگه اینکه هر چیزی که وجود داره با بقیهی چیزها
و در نوع خودش خاص هست. اندیشمندان ملیطه با
علم به این دو اصل و قبل از تولد فلسفه
مفهومی رو بوجود آوردن و ادعا کردن که همه چیز از اون درست شده.
اونها اسم این چیز رو آرخه گذاشتن.
معنی سادهی این کلمه میشه منشأ، مبدا
و یا فرمانروا. شاید از شنیدن فرمانروا
تعجب کنین اما جلوتر میفهمیم
که چرا فرمانروا هم گفته میشه.
این فلاسفه برای آرخه ویژگیهای خاصی در نظر گرفتن.
اونها ادعا کردن آرخه زندهس. روح داره،
مقدسه و خردمنده. ترجمهی کلمهی
آرخه به معنی فرمانروا یا حاکم به همین
ویژگیهای والای آرخه اشاره داشته.
داستان زندگی طالس که به نظر برتراند راسل اولین فیلسوف
تاریخه بیشتر شبیه به یه افسانهس.
طالس بیشتر از فیلسوف یک ستارهشناس بوده
و ما بر اساس خورشیدگرفتگیای که اون پیشبینی کرده بوده
میدونیم که سال ۵۸۵ قبل از میلاد مسیح زندگی میکرده.
اما بیشتر داستانهایی که در مورد طالس وجود داره چندان
سندیتی نداره چون بیشترشون نقلقولهایی هست
که از فیلسوفای دیگه در مورد طالس شده. اما میشه گفت
که اون توی طول زندگیش به مصر سفر کرده
و میگن قواعد اولیهی هندسه رو از اونجا به یونان آورده.
اون معتقد بود آرخه
یا همون مادهای که همه چیز ازش درست شده، آب هست.
اما آبی که طالس در موردش حرف میزنه یه آب معمولی نبوده
بلکه زنده بوده، روح داشته، همینطور مقدس بوده و آگاه.
میگن چن نفر یه روز به طالس گفتن تو که اینقدر از فلسفه
دم میزنی چطور خودت اینقدر بی پول و محتاجی.
طالسم برای این که قدرت فلسفه رو به اونا نشون بده از روی
ستارهها پیشبینی کرد که زمینای مردم توی فصل
بعد محصول زیتون بیشتری میده.
برای همین تمام کارگاهای روغنگیری رو با گذاشتن یه بیعانهی کم اجاره کرد.
چون رقیبی نداشت با اومدن
فصل برداشت وقتی که مردم برای محصولهای زیادشون دنبال کارخونهی روغنگیری بودن،
اونها رو با قیمت بالاتری به اونها اجاره داد.
رابطه ی فلاسفه ی یونان با هم شبیه به یک زنجیر هستش.
اکثر اونها ارتباطی شاگرد و استادی داشتند و این شامل
طالس و فیلسوف بعدی ای که درباره اش حرف میزنیم هم میشه.
فیلسوف بعدی شهر ملیطه انکسیمندر بود.
اون میگفت آرخه نه آبه، نه خاک، نه آتش
و نه هوا و دلیل منطقی هم برای این حرف داشته.
اومیگفته که اگه هر کدوم از این چهار عنصر بر دیگری
برتری داشت و بینهایت بود، تا الان باید بقیه رو نابود میکرده.
اون اعتقاد داشت که آرخه
یه مادهی تمومنشدنی و جاودانه که با کمک
یه جور حرکت دائمی که توی کائنات وجود داره
همه چیزو خلق میکنه. اون اسم این ماده رو
آپایرون یا بیکران گذاشت که از ترکیب حرف "a"
به معنی «بدون» و ”peras" به معنی
پایان ایجاد شده. اون معتقد بود آرخه،
ترکیبی از همهی چهار عنصر اصلیه و همینطور بیپایان و نامشخصه.
اون معتقد بود آپایرون زمینو احاطه کرده و همزمان یه
چیزایی ازش متولد میشه و یه چیزایی رو نابود میکنه و در نهایت
یه چیزهایی به اون برمیگردن. انکسیمندر
زمین رو یکی از جهانهای متمادی میدونسته و میگن
اولین نقشهی جغرافیا رو هم اون کشیده. او به یه جور
فرگشت یا همون تکامل اعتقاد داشته و میگفته انسان ها
حیواناتی بودن که از دریا به خشکی اومدهن.
آخرین فیلسوف شهر ملیطه
و مکتب ملطی که می خوام بگم انکسیمنس هست.
اونم البته برای آرخه یه تعریف جدید داره.
اون «هوا» رو منشأ هستی میدونسته و میگفته این هوا هست که به
همهچی تبدیل میشه. اون معتقد بود
جهان میز گردیه که دورشو هوا فرا گرفته.
اون تبدیل شدن آب به ابر
و ابر به بارونو دید و ادعا کرد که
هوا میتونه به خاک هم تبدیل بشه. همینطور با مشاهدهی
جوشیدن آب و تبدیل شدنش به بخار هم پیش بینی کرد که
هوا میتونه به آتش هم تبدیل بشه.
انکسیمنس توی فلسفه حاصل تقابل تفکرات طالس
و انکسیمندر هست، یا بهتره به به جای تقابل،
به نقل از هگل بهش بگیم «سنتز» اون دو تا عقیده.
این سه فیلسوف تاریخ فلسفه رو توی مکتب ملیطه
طبقهبندی میکنن. این سه فیلسوف کسایی بودن که برعکس
خیلی از فلاسفهی دیگه
توی طبیعت به دنبال پاسخها میگشتهن
و دیدیم که نگرش اونا در مورد شکلگیری جهان
خیلی با هم تفاوتای زیادی داشته.
نگرش فکریای که اونا برای توضیح جهان به کار بردن توی فلسفه
به هولوزیوم یا «زندهانگاری مواد» شهرت داره
یعنی این که همهچیز از وجودیتی زنده،
آگاه و مقدس شکل گرفته.
اهمیت این سه فیلسوف
نه فقط توی نتایج فلسفهایه که میگیرن بلکه همینطور به خاطر
روشی هست که برای پاسخ دادن به سوالات ابداع کردن.
این سه تن قدم در راهی گذاشتن که
تا قبل از اون هیچ انسانی قدم نگذاشته بود
و راه رو برای فلاسفهی بعد از خودشون روشنتر کردن.
فلسفه در یونان با شروع همین مکانیزم فکری متولد شد.
جلوتر که بریم میبینیم که چطور نگرش فلاسفه
تغییر میکنه و بعضی جاها دینی و بعضی جاها ذهنی میشه.
توی قسمت بعدی از مجموعهی تاریخ فلسفه،
سفرمون رو تو یونان باستان ادامه میدیم و به سراغ فیثاغورس،
گزنوفانس، هراکلیتوس و پارمنیدس میریم.
ما به نظرات شما و فیدبکهایی که از شما میگیریم خیلی اهمیت میدیم.
بر اساس نظرسنجی ای که توی اکانت توییترمون گذاشتیم
فهمیدیم که شما به مباحث فلسفی خیلی علاقه دارین.
برای همین تصمیم گرفتیم علاوه بر روایت تاریخ فلسفه،
مفاهیم فلسفی رو هم بیشتر توضیح بدیم.
مرسی که فیدبک میدید و نظر میدین بر روی ویدیوهای ما.