زندگی غولها | قسمت ۲ : جف بزوس
|Giants||Jeff|Bezos
|巨人||ジフ|ベゾス
حياة العمالقة الجزء الثاني: جيف بيزوس
Das Leben der Riesen Teil 2: Jeff Bezos
The life of giants Part 2: Jeff Bezos
La vida de los gigantes. Parte 2: Jeff Bezos
La vie des géants Partie 2 : Jeff Bezos
La vita dei giganti Parte 2: Jeff Bezos
巨人たちの生涯パート 2: ジェフ・ベゾス
Het leven van reuzen Deel 2: Jeff Bezos
Życie gigantów Część 2: Jeff Bezos
A vida dos gigantes Parte 2: Jeff Bezos
Jättarnas liv Del 2: Jeff Bezos
توی این قسمت از سری ویدیوهای زندگی غولها،
|||||videos|||
|||||動画||巨人|
رفتم سراغ کسی که خیلی توی کامنتا پیشنهاد داده بودید، یعنی جف بزوس،
||||||comments||||||
||||||コメント||||||
ذهبت إلى الشخص الذي اقترحته كثيرًا في التعليق، وهو جيف بيزوس.
تاجر بزرگ و کارآفرین آمریکایی، موسس شرکت آمازون و چندتا شرکت دیگه.
|||||founder||Amazon||||
商人|||起業家|アメリカの|創設者||アマゾン||いくつか||
از این به بعد، توی این سری، اگه شماهم موافق باشید،
||||||||you too||
||||||||あなたも|賛成|
From now on, in this series, if you agree,
زندگی هر غولو به چهار قسمت تقسیم میکنم و دربارهش توضیح میدم:
||goblin||||||||||
||ゴルー||四||分ける|する|||||
I will divide each giant's life into four parts and explain about it:
اول میرم سراغ زندگی شخصی، بعد شغلها و منابع درآمدشونو میگم، بعدش ویژگیهای
|I go|||||job|||resources|their income|||features|
||||||||||収入||||
First, I will talk about their personal life, then I will mention their jobs and sources of income, and then the characteristics of
شخصیتیشونو رو میکنم، آخرشم میرم سراغ شکستها و نقاط تاریک زندگیشون.
their personality|||In the end|||||||dark|their lives
彼らの性格|||||||||ポイント||彼らの人生
پس اگه دوس داری اطلاعات خوبی دربارهی زندگی
||好き||||||
جف بزوس به دست بیاری ادامهی ویدیو رو ببین.
Jeff||to||bring|||||see
||に||持ってくる|||||
Get Jeff Bezos in your hands, watch the rest of the video.
در ضمن اگه به محتواهای علمی و جالب هم علاقه داری
||||content||||||
||||コンテンツ||||||
By the way, if you're also interested in scientific and interesting content,
دکمهی سابسکرایب پایین ویدیو رو بزن و عضو کانالم شو.
|||below|||||||become
||サブスクライブ|下の|||||||
press the subscribe button below the video and become a member of my channel.
غیر از محتواهای علمی، هر ماه زندگی یکی از غولهای علم و
تکنولوژی که بیشترین درخواستو داشته باشه میسازم،
||most|request|||will build
|||リクエスト|||作ります
I will build the technology that has the most requests,
پس لطفا غول موردعلاقهی خودتونو این پایین برام بنویسید.
|||||yourself||||Write
|||好きな||||||
So please write your favorite giant for me down here.
قسمت اول، زندگی شخصی:
Part one, personal life:
جفری پرستون بزوس (Jeffrey Preston Bezos) یا جف بزوس،
Jeffrey|Preston||Jeffrey|Preston|Bezos|||
ジェフ|プレストン||ジェフ|プレストン|ベゾス|||
که جف بِیزوس هم تلفظ میکنن، سال 1964 توی شهر
||Bezos||pronunciation|||||
|ジェフ|ビジネス||発音|||||
اَلبوکِرکی (Albuquerque) ایالت نیومکزیکوی آمریکا به دنیا اومد.
Albuquerque|Albuquerque|state|New Mexico||||
アルバカーキ|アルバカーキ|州|ニューメキシコ||||
پدرش تد جورگنسن (Ted Jorgensen) یه جوون
||Jorgensen|Ted Jorgensen|Jorgensen||
彼の父|テッド|ジョーゲンセン|テッド|ジョーゲンセン||
18 سالهی فقیر بود که توی سیرک کار میکرد.
||poor||||circus|||
||||||サーカス|||
مادرش جَکلین گیس (jacklyn gise) گیسبریده بود که
|Jacklyn|hair|jacklyn|gaze|hair|cut hair||
彼女の母|ジャクリーン|髪|ジャクリン|ギーズ||切り揃えた||
Her mother, Jacklyn Gise, was cut short,
17 سالش بود و توی دبیرستان درس میخوند.
|||||class|was|
歳|||||||
She was 17 years old and was studying in high school.
حاصل ازدواجشون Jeffrey Preston Jorgensen یا همین جف بزوس
offspring|their marriage|||||||
|結婚|||||||
The result of their marriage is Jeffrey Preston Jorgensen, or the same Jeff Bezos.
خودمون بود، اما اینکه چی شد فامیلیش از جورگنسن به بزوس تغیر کرد، الان میگم.
ourselves|was|||||his last name||Jorgensen||||||
私たち||||何||苗字||ジョーゲンセン|||変わる|||
ازدواج پدرومادرش یک سال و نیم بعد، به خاطر
|His parents|||||||
|彼の両親|||||||
مشکلاتی که یکیش دائمالخمر بودن پدرش بود، به طلاق کشید.
problems|||constant|the alcohol||||||led to
問題||一つ|常に|酒||父|||離婚|至った
بعد از طلاق با مادرش زندگی کرد و پدرشم برای همیشه از زندگیش بیرون رفت.
||||||||his father|||||out of|
後|離れて|離婚|と|母|生活|した|そして|父親も|ために||از|彼の人生||
سه سال بعد، مادرش با یه مهاجر کوبایی به نام میگل بزوس (Miguel Bezos)
||||||immigrant|Cuban|||Miguel|||
3||後||と|一人の|移民|キューバ人|名||ミゲル||ミゲル|
که الان با نام مایک بزوس شناخته میشه ازدواج کرد.
||||Mike Bezos|||||
彼は|今|と|名前|マイク|ベゾス||できる||した
ناپدریش جفری رو به فرزندخوندگی قبول کرد و
stepfather||||stepfatherhood|||
|ジェフリー|を|向かって|養子縁組|受け入れ||そして
فامیلی جفری هم به بزوس تغییر کرد.
姓|ジェフリー||も|ベゾス||なった
جالب اینجاست که سال 2012 یعنی تقریبا 45 سال بعد،
interesting|||||||
|ここ|は|年||おおよそ||後
یه نویسندهای که داشت داستان زندگی جف بزوس رو مینوشت،
ある||あの||書いていた||人生|||||書いていた
پدر واقعیشو پیدا کرد و بهش گفت که این میلیاردر معروف پسرته.
|his real||||||||billionaire||your son
父|本当のことを||見つけた||彼に|言った|と|||有名な|お前の息子
بعد از ازدواج مادرش وقتی جفری 4 سالش بود، به شهر میامی مهاجرت کردن.
||||||||||Miami||
後|から|結婚|彼の母|とき||歳|だった||都市|マイアミ|移住|した
توی دوران نوجوونیش، تعطیلات تابستونیشو توی مزرعهی پدربزرگ مادریش میگذروند.
||his adolescence||summer||the farm||grandfather|maternal grandmother's||spent
その|時代|青春|休暇|夏休み|で|農場|の|おじいさん|母方|に|
از همون بچگی علاقهی زیادی به کارای علمی و فنی داشت.
||||||||||technical|
から|その|子供の頃|興味|の||の|仕事|科学的|と|技術的|あった
با کیتهای الکترونیکی زیاد کار میکرد و سعی میکرد چیزای ساده درست کنه.
|kits||||||||||||
با|キット|の|電子の||する|した|そして||した||簡単な||作る
توی دبیرستانم دانشآموز ممتازی بود و تونست بورسیهی تحصیلی بگیره.
|my high school|||outstanding||and||scholarship|||
私の|私の高校|生徒|生徒|優秀な|だった||できた|奨学金|の|奨学金|
بعد از دبیرستان وارد دانشگاه شد و شروع به خوندن فیزیک کرد،
||||||||||physics|
後|から|高校||大学||そして||する||物理|した
اما بعدش رفت سراغ علاقهی اصلیش یعنی کامپیوتر.
||||||main interest||
しかし|||探しに|興味||彼の本当の興味|つまり|コンピュータ
برای همین وارد دانشگاه پرینستون شد و رشتهی علوم کامپیوتر رو انتخاب کرد.
||||Princeton University|||||||||
ために|これのために|入る||プリンストン|行った||専攻|の|科学|コンピュータ|を||選んだ
تا اینکه تو سن 22 سالگی از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
まで|||年齢||から||卒業||
بعدش توی چند تا شرکت مختلف از جمله فیتل (First International Telecom) و
||||||including||Fitl|||Telecom|
|中に||いくつか||異なる||文|フィテル|ファースト|インターナショナル|テレコム|と
Bankers Trust و D.E. Shaw کار کرد و
Bankers|Trust||||Shaw|||
バンカーズ|トラスト|と|D(1)|E|ショー|仕事||と
موقعیت شغلی خوبیم داشتو حسابی هم موفق بود.
|job|we're good|داشتو(1)||||
位置|仕事|私たちは|だった|とても|も|成功|
We had a good job position and were quite successful.
سال 1992 وقتی که معاون رییس شرکت D.E. Shaw بود
|||deputy||||||
年|時|の|副|社長|会社|D|E|ショー|
In 1992 when I was the vice president of D.E. Shaw
با یکی از کارمندای همونجا به نام MacKenzie Tuttle مککنزی تاتل
|||employees||||MacKenzie|Tuttle|MacKenzie|Tuttle
と|||社員|その場所|という||マッケンジー|タトル|マッケンジー|タトル
with one of the employees there named MacKenzie Tuttle
آشنا شد و یه سال بعدش با هم ازدواج کردن.
知り合い|なった|||年||彼||結婚|
سال بعد وقتی ایدهی آمازون به ذهن جف بزوس رسیده بود، خودش و
|||idea||||||||||
年||時|||アマゾン|に||ジェフ||来ていた||彼自身|
خانومش از کار خوب و پردرآمدشون استعفا دادن و به سیاتل مهاجرت کردن.
his wife|||||their lucrative|resigned||||Seattle||
彼女||仕事||||||||||
اولین بچهشون سال 2000 به دنیا اومد که یه پسر بود.
توی سالای بعدی دو تا پسر دیگه به خانوادهشون
|the coming years|next|||||||
اضافه شد و یه دختر چینی هم به سرپرستی گرفتن.
A Chinese girl was added and they took her under their supervision.
پیشرفتا و مایهدارشدنشون با سرعت زیاد ادامه داشت
advancements||substance|their prosperity|with||||
Their progress and enrichment continued at a rapid pace.
که جلوتر توی بخش خودش دربارهش صحبت میکنم.
|later|||||||
I will talk about it in detail later in its section.
ازدواج جفری و مککنزی 25 سال دووم آورد تا اینکه
marriage||||years||lasted||
The marriage of Jeffrey and Mackenzie lasted for 25 years until
سال 2019 اعلام کردن که میخوان طلاق بگیرن.
یه کم بعد، یه خبری منتشر شد که جف بزوس به صورت پنهانی با
||||news||||||||secretly|
A little while later, a news report was released that Jeff Bezos had secretly been in a relationship with
یه گویندهی خبر معروف به نام lauren sanchez لورن سنچز رابطه داشته،
|reporter|||well-known|||Lauren|Sanchez|Lauren|Sanchez||
a famous news anchor named Lauren Sanchez.
دلیل طلاقشم این بوده که زنش از این موضوع باخبر میشه.
|divorce|||||||||
The reason for his divorce was that his wife found out about this.
جالب اینجاست که شوهر لورن سنچز یکی از دوستای جف بزوس بوده
|||husband||||||||
و احتمالا جف بزوس و سنچز اینجوری باهم آشنا شدن.
|||||||together||
بعد از لو رفتن قضیه، سنچز و شوهرش هم از هم طلاق گرفتن.
|||||||her husband|||||
After the issue was leaked, Sanchez and her husband also got divorced.
طلاق جف بزوس اما اصلا براش ارزون تموم نشد.
|||||for him|cheap||
However, Jeff Bezos' divorce did not come cheap for him at all.
چون زنش از اولین سهامدارای آمازون هم بود.
||||shareholders|||
Because his wife was one of the first shareholders of Amazon.
از این طلاق چیزی حدود 35 میلیارد دلار
|||||billion|billion dollars
به زنش رسید و شد سومین زن ثروتمند جهان.
||reached|||||wealthy|world
He married his wife and became the third richest woman in the world.
قبل از طلاقشون معروف بود که جف بزوس و زنش پولدارترین زوج کل تاریخن.
||their divorce|||||||||couple||history
Before their divorce, it was famous that Jeff Bezos and his wife were the richest couple in all of history.
الان زنش با یه استاد علوم به نام Dan Jewett داره زندگی میکنه.
||||professor||||Dan|Dan Jewett|||
Now his wife is living with a science teacher named Dan Jewett.
جف بزوس و لورن سنچز هم هنوز به عنوان دوستدختر دوستپسر با همن.
||||||||||||||with each other
Jeff Bezos and Lauren Sanchez are still together as boyfriend and girlfriend.
قسمت دوم، شغلها و منابع درآمد:
||||||income
Part two, jobs and sources of income:
خب گفتم که جف بزوس بعد از دانشگاه، توی چند تا شرکت مختلف کار میکرد و
Well, I said that Jeff Bezos worked at several different companies after college and
اتفاقا موقعیتای شغلی خوبی هم داشت، اما اون موقع،
|positions|||||||
یعنی سال 1994 تب اینترنت خیلی داغ شده بود و کلهها پر از ایدههای نو بود.
||fever||||had become|||||||||new|
جف بزوسم که متوجه این فرصت طلایی، یعنی اینترنت،
|I am Bezos|||||golden opportunity||
شده بود تصمیم گرفت یه کاری توی این زمینه انجام بده.
اونموقع فروشگاههای زیادی بودن که به صورت پستی کار میکردن.
that time||||||||by mail|||
یعنی لیست محصولاتشونو برای مشتری ارسال میکردن
|list|their products|||sending|
They used to send their product list to the customer.
بعد از اینکه مشتری انتخاب میکرد، محصول از طریق پست براش ارسال میشد.
After the customer made a selection, the product would be sent to them via post.
هر چیزی به این روش فروخته میشد غیر از کتاب،
|||||sold||||
Everything was sold this way except for books.
دلیلشم این بود که چون کتابای خیلی زیادی وجود داره،
the reason was|||||books||||
The reason is that there are a lot of books,
عملا امکانش نیست که لیست همهی کتابا رو توی کاتالوگ به مشتریا نشون داد.
practically|it's possible||||||books|||catalog||customers||
it is practically impossible to show a list of all the books in the catalog to the customers.
برای همین جف بزوس تصمیم گرفت از اینترنت برای حل این مشکل استفاده کنه.
That's why Jeff Bezos decided to use the internet to solve this problem.
جف بزوس دقیقا رفته بود سراغ یه فرصت طلایی.
Jeff Bezos had precisely gone after a golden opportunity.
یعنی یه چیزی که احتمالا خیلیا از کنارش گذشته بودن و
|||||many|from||passed by||
That is, he found something that probably many had passed by and
متوجه ارزشش نشده بودن، پیدا کرد و روش کار کرد.
|value||||||||
had not realized its value, and worked on it.
یه دفتر خیلی ساده توی گاراژ خونهش راه انداخت و خانومشم شد اولین حسابدارش.
|||||garage||||started||his wife|||accountant
He set up a very simple office in his garage and his wife became his first accountant.
مادرش و ناپدریش هم پسانداز دوران بازنشتسگیشون که حدود 250 هزار
|||||||their retirement|||
His mother and stepfather also have savings from their retirement, which is about 250 thousand.
دلار بود، بهش قرض دادن و این شد سرمایهی اولیهی کارش.
|||loan|||||||initial||
It was a dollar, they lent it to him and this became the initial capital for his work.
اون زمان که اینترنت چیز جدیدی بود، هنوز خیلیا بهش باور نداشتن،
Back when the internet was something new, many people still didn't believe in it.
اینا خیلی بهش اعتماد داشتن که همچین پولی بهش دادن.
|||||||money||
They had a lot of trust in him to give him that much money.
البته خیلی زود به بهترین شکل جواب اعتمادشونو گرفتن و میلیاردر شدن!
||||||answer|their trust||||
Of course, they quickly got the best response to their trust and became billionaires!
اولین اسمی که برای فروشگاه اینترنتیشون انتخاب کرده بودن cadabra بود
|||||their internet||||cadabra|
The first name they had chosen for their online store was cadabra.
که از abracadabra میاد که همون اجیمجیلاترجی خودمونه.
||abracadabra||||magic|magic|don't translate|our own
It comes from abracadabra, which is our own magical phrase.
اما بعدا اسمشو تغییر دادن به آمازون.
||its name||||
چیزی که از همون اول خیلی بهش اهمیت میدادن نظرات مشتریاشون بود.
||||||||||their customers|
From the very beginning, they placed a lot of importance on their customers' opinions.
اولش فقط کتاب میفروختن اما کم کم مشتریا شروع کردن به درخواست چیزای دیگه.
|||were selling||||||||||
At first, they only sold books, but gradually customers started requesting other items.
برا همین سیدی و لوازم خانگی هم یواشیواش به لیست فروششون اضافه شد.
for||||||home||||||their sales||
That's why CDs and household items were slowly added to their sales list.
این پیشرفت همینطور ادامه داشت تا اینکه
آمازون کم کم به جایی رسید که هر چیزی داخلش فروخته میشد.
توی لوگوشم اگه دقت کرده باشید یه فلش زرد از حرف a به حرف z کشیده شده
|logo||||be||flash|yellow|||||letter|z||
If you have noticed in its logo, there is a yellow arrow drawn from the letter a to the letter z.
که یه جور استعارهس از اینکه هرچیزی رو میشه داخل آمازون پیدا کرد،
|||metaphor||||||||||
It's a kind of metaphor for the fact that you can find anything inside Amazon.
از حرف a تا حرف z .
From letter a to letter z.
کمتر از یه سال بعد از تاسیس، آمازون از سراسر
آمریکا و چندتا کشور خارجی دیگه سفارش میگرفت.
|||||||was receiving
سال 1999 آمازون به حدی رشد کرد که جف بزوس
|Amazon|to||||||
طرف مجلهی تایمز به عنوان شخصیت برتر سال انتخاب شد.
|magazine||||||top|||
The Times magazine named the person as the top character of the year.
سال 2008 طبق اعلام مجلهی فوربز، پولش رسید به
|||||Forbes|his money||
In 2008, according to Forbes magazine, his money reached
8 میلیارد دلار و شد صدودهمین مرد ثروتمند جهان.
||||one hundredth|||
8 billion dollars and he became the one hundredth richest man in the world.
هفت سال بعد ثروتش رسید به 60 میلیارد دلار.
|||his wealth||||
دو سال بعدش یعنی سال 2017 بیل گیتس رو جا گذاشت و شد ثروتمندترین مرد جهان!
|||||Bill|Gates||forgot||||the richest||
Two years later, in 2017, he left Bill Gates behind and became the richest man in the world!
درآمد سال 2018 آمازون از کل دنیا، 230 میلیارد دلار اعلام شد.
Amazon's revenue in 2018 from around the world was announced to be 230 billion dollars.
بعد از این همهگیری کرونا که دیگه آمازون ترکوند.
|||all|taking|||||exploded
After this coronavirus pandemic, Amazon exploded.
الان جف بزوس با سرمایهای حدود 200 میلیارد دلار، ثروتمندترین آدم دنیاست.
|||||||||||world
آمازون اینقد موفق بوده که الان ما وقتی کلمهی آمازون رو میشنویم، قبل از اینکه
|so much|||||||word||||we hear|||
یاد بزرگترین جنگلهای دنیا یا طولانی ترین رودخانهی دنیا بیوفتیم
|largest|forests|||long||river|||fall into
که اسمشون آمازونه، یاد شرکت آمازون میوفتیم.
||Amazon|reminds||Amazon|think
Their name is Amazon, which reminds us of the Amazon company.
بزرگترین فروشگاه اینترنتی جهان که توی تمام کشورها ازش کپیبرداری شده.
||||||||countries|||copying|
The largest online store in the world that has been copied in every country.
جالب اینکه اینقد ایدهی نابی بوده که کپیهاشم موفقیتای آنچنانی داشتن!
||so much|idea||pure|||copies|Hashim|successes||
Interestingly, this idea has been so unique that even the copies have had significant successes!
آمازون الان کنار گوگل و اپل و مایکروسافت و فیسبوک،
|||||||Microsoft||
جزو پنج شرکت اول آیتی توی آمریکاست.
|five||first|is|||is America
اما جف بزوس فقط به آمازون بسنده نکرد.
||||||limited himself|
بحثای مربوط به فضا و سفرای فضایی از همون بچگی جزو علایقش بود.
discussions|||||spacecraft|space|||||his interests|
برای همین سال 2000 شرکت blue origin رو تاسیس کرد.
|||||Origin|||
اهداف این شرکت میشه گفت شبیه اهداف شرکت اسپیسایکس ایلان ماسکه،
goals||||||||Space|||Musk
یعنی پایین آوردن هزینهی سفرهای فضایی با موشکهایی که قابلیت استفادهی مجدد دارن.
|down|bringing down||||||rockets||capability|||reusable|
Blue origin یعنی مبدا آبیرنگ که میشه گفت
|||origin|||||
اشاره به کرهی زمینه که مبدا و منشا ما انساناست.
|||||||and|source||humanity
جف بزوس هر سال یک میلیارد دلار از سهام آمازون
خودشو میفروشه و خرج بلو اوریجین میکنه.
|sells himself|||blue|Blue Origin|
جف بزوس یکی از اولین سرمایهگذارای گوگل هم هست.
||||||investors|||
سال 1998، وبسایت معروف imbd رو خرید که
|website||IMDb|||
یه بانک اطلاعاتی خیلی بزرگ از فیلم و سریال و بازیای ویدیوییه.
|database|information||||||series||games|video game
سال بعدشم وبسایت alexa رو خرید که یکی از
|||Alexa|||||
پرکاربردترین سایتا توی تجزیه و تحلیل صفحات وبه.
most applicable|website||analysis||||and analysis
The most commonly used sites in web page analysis.
خلاصه اینکه کمکم کلی شرکت و سایت دیگه اومدن زیرمجموعهی آمازون.
In summary, gradually many companies and other sites came under Amazon's umbrella.
بعدشم سال 2013 روزنامهی واشنگتن پست رو به قیمت 250 میلیون دلار خرید
Then in 2013, it bought the Washington Post for 250 million dollars.
تا اون امپراطوری عظیم خودشو با یه رسانهی قوی تکمیل کنه.
یکی دیگه از کارای بزرگ جف بزوس شرکت Bezos Expeditions هست که
|||||||||Expeditions||
سرمایهگذاریهای شخصیشو از طریق این شرکت انجام میده.
|||his personal||||||
خیلی از شرکتا و سایتای معروف سرمایهی اولیهشونو از همین Bezos Expeditions
||companies|||||||||||
گرفتن، مثل توییتر و اوبر و بیزنس اینسایدر و ایربیانبی و چند شرکت دیگه.
||||||Business|Business Insider||Airbnb||||||
قسمت سوم، ویژگی های شخصیتی:
جف بزوس کلا مرد خانوادهداریه. البته تا قبل از اینکه گند بزنه به همه چیز!
|||||is||||||||||
Jeff Bezos is generally a family man. Of course, until he ruins everything!
توی خونه ظرفا رو میشوره، زمان زیادی با خانوادهش صرف میکنه،
||dishes||||||||||
He washes the dishes at home, spends a lot of time with his family,
صبحها برای بیدار شدن ساعت کوک نمیکنه و وعدهی صبحانه براش اهمیت خیلی زیادی داره.
|||||||||promise|||||||
In the mornings, he doesn't set an alarm clock to wake up and breakfast is very important to him.
آدم برونگراییه و دوس داره با بقیه آدما ارتباط برقرار کنه.
||is|||||||||
He's an extrovert and likes to connect with other people.
یه قانون عجیبی برای خودش داره به نام قانون دو پیتزا.
||||||||||pizza
He has a strange rule for himself called the two pizza rule.
فقط توی ملاقاتا و جلساتی شرکت میکنه که تمام آدماشو بشه با دو تا پیتزا سیر کرد!
||meetings||||||||||||||
He only attends meetings and sessions where all the people can be fed with two pizzas!
یعنی هر ملاقاتی با مدیرای شرکتاش یا آدمای دیگه بخواد
|||||its companies||||
That is, any meeting with the company's managers or other people,
انجام بده اول چک میکنه که این قانون نقض نشه!
he first checks that this rule is not violated!
دلیلشم اینه که فکر میکنه اینجوری فقط مهمترینا و اصلیترین
|||||||the most important|||
The reason is that he thinks this way only the most important and essential ones
آدما توی اون جلسه هستن، اینجوری جلسه پربارتر و مفیدتر میشه.
|||||||more productive|||
People are present in that meeting, this way the meeting becomes more productive and useful.
یه ویژگی دیگهش اینه که شدیدا جزیینگره.
||||||||detail-oriented
Another feature is that he/she is extremely detail-oriented.
توی تمام کارایی که انجام میده اصرار زیادی داره که
In all the tasks he/she performs, there is a strong insistence that
تمام جزییات موضوع رو بدونه و کنترل کاملی روشون داشته باشه.
He/she should know all the details of the subject and have complete control over them.
اینطور که کارمندای قدیمیتر آمازون میگن، یه کمی با کارمنداش بددهنه.
|||||Amazon||||||bad-tempered
According to what older employees of Amazon say, he/she is a bit foul-mouthed with his/her employees.
اگه کسی از استاندارداش عبور کنه ممکنه بهش فحاشی کنه.
|||the governor of Standardash||||||
If someone crosses his/her standards, he/she might curse at them.
یه خصلت دیگهای که داره اینه که حسابی اهل رقابته.
||||||||||competition
Another trait he has is that he is really competitive.
این رقابتو بین کارمنداشم جا میندازه و کاری میکنه که مقابل همدیگه قرار بگیرن.
|||my employees||||||||||
He instills this competition among his employees and makes them face each other.
بخش چهارم یعنی بخش آخر، شکستها و نقاط تاریک زندگی:
The fourth section, which is the last section, covers failures and dark points of life:
خب قبل از هرچیزی باید بگم که جف بزوس اصلا به ریسکهای بزرگ معروفه.
همین آمازونم اولش ریسک خیلی بزرگی بود.
|Amazon|||||
اما اینطوری نیست که چون جف بزوسه، هر پروژهای که شروع میکنه حتما موفق میشه.
||||||Bezos|||||||||
خودش میگه ما هر پروژهای رو که شروع میکنیم 90 درصد احتمال
شکست میدیم و 10 درصد احتمال موفقیت.
یعنی ببینید این جف بزوس با اون همه دبدبه کبکبه ش،
||||||||pomp||
I mean, look at this Jeff Bezos with all his pomp and circumstance,
نود درصد احتمال شکست میذاره برای یه کاری که میخواد شروع بکنه
he puts a ninety percent chance of failure on a project he wants to start.
بعد ما خیلیهامون انتظار داریم کاری که میخوایم شروع بکنیم،
Then many of us expect that the work we want to start,
مثلا نود درصد هشتاد درصد احتمال موفقیت داشته باشه
تا شروعش کنیم اینا همه درسه دیگه باید یاد گرفت از اینا.
اتفاقا این ویژگی جف بزوس باعث شکستهای بزرگیم شده براش
مثل گوشی موبایل fire phone یا سایت رزرو هتل Amazon Destinations
|||||||reservation||Amazon|
اما در عوضش چیزایی مثل amazon web services و تبلتهای Kindle fire
|||||||||||Kindle|
موفقیتهای خیلی بزرگی براش داشتن مخصوصا Amazon Web services.
|||||||||services
ولی شاید یکی از اتفاقای بد زندگیشو بتونیم طلاقش و
||||events|||||
اون ماجراهای بعدش درنظر بگیریم که یه مقدار دربارهش صحبت کردم.
Let's consider those events that I talked about a little.
قضیهی رابطهش با اون مجری معروف خیلی بیخ پیدا کرد و
The issue with his relationship with that famous host escalated a bit and
یه سری پیامهای خصوصی که به اون خانوم داده بود لو رفت.
A series of private messages he had sent to that lady were leaked.
یکی از مجلهها هم اعلام کرد عکسهایی از جف بزوس داره که به دلایل اخلاقی منتشر نمیکنه.