نظریه تکامل یا فرگشت
تو تاریخ علم، نظریات انقلابی زیادی وجود داره، اما بعضیاشون خیلی انقلابیترن!
یعنی با اومدنشون باورهای انسان رو زیر و رو کردن.
فرگشت یا تکامل یکی از همیناست.
نظریهای که از حدود صد و شصت سال پیش که اعلام شد،
برای یه عدهای خیلی آزاردهنده بود، هنوزم هست.
خیلی از افرادی که مخالف این نظریه هستن به خاطر اینه که بد فهمیدنش.
حرف کلی این نظریه اینه که موجودات زنده تحت تاثیر محیط زندگیشون
در طول چندین نسل دچار تغییراتی میشن، که
همین تغییرات باعث ایجاد انواع مختلف موجودات زنده شده.
امروز میخوایم این موضوع رو بررسی کنیم که اصلا فرگشت یعنی چی،
چه جوری اتفاق میفته، کجاهاشو مردم اشتباه متوجه شدن،
موافقاش چی میگن، مخالفاش چی میگن، دلیل مخالفتشون چیه؟
پس تا آخر این ویدیو همراه من باشید تا بریم به عمق مطلب.
قبل از شروع، تشکر میکنم از یکی از اعضای خوب کانالمون آقای محسن حشمتی عزیز
از سوئد که لطف کردن برای خرید تجهیزات کمک مالی کردن، ازشون ممنونم،
از تکتک شما ممنونم که با کامنتها و لایکهاتون از کانال خودتون حمایت میکنید.
خب داستان از اونجا شروع شد که سال 1831
یه دعوتنامه رسید به دست چارلز داروین برای سفر به دور دنیا.
داروین 22 ساله تحصیلاتش در زمینهی الهیات بود
اما خب از بچگی علاقهی شدیدی به طبیعت و علوم طبیعی داشت.
کشتی HMS Beagle از نیروی دریایی بریتانیا ماموریت داشت
تا از انگلیس شروع به حرکت کنه، بره به سمت آمریکای جنوبی،
سواحلش رو بررسی کنه، نقشهبرداری کنه، بعدش بره به سمت استرالیا،
بعد جنوب آسیا و آفریقا و بعدشم دوباره برگرده به انگلیس.
سفری که پنج سال طول کشید.
داروین به عنوان طبیعتشناس این کشتی استخدام شده بود.
تو طول این سفر یه مقدار خیلی زیادی گونههای مختلف
گیاهی و حیوانی جمع کرد و دستهبندی کرد.
مشاهداتش دائما باعث تعجبش میشدن.
یکی از مهمترین قسمتهای سفرش، جزایر گالاپاگوس بود.
چند تا جزیرهی آتشفشانی گرمسیری که پر بود از موجودات عجیب غریب.
چیزی که باعث شد اولین ایدههای فرگشت به ذهنش برسه،
ویژگیهایی بود که تو پرندههای این جزایر میدید.
یه تعداد زیادی فنچ یا سهره تو این جزایر زندگی میکردن که
با اینکه همهشون از خانوادهی سهره بودن، اما یه تفاوتهایی با هم داشتن.
مثلا نوک بعضیاشون دراز و باریک بود که بهشون کمک میکرد
راحتتر بتونن کرمها و حشرات رو از داخل شکاف درختها
یا سوراخهای زمین بیرون بکشن و بخورن.
اما بعضیای دیگه، نوکشون کوتاه و کلفت بود که بهشون اجازه میداد
دونهها و میوههای درختها رو راحتتر بشکنن و باز کنن.
ایدهای که این قضیه به اضافهی تمام چیزایی که دیده بود
تو ذهنش کاشت، این بود که شرایط محیطی باعث میشه موجودات زنده
تغییراتی بکنن تا بهتر بتونن با اون وضعیت سازگار بشن.
و اینکه این اتفاق برای تمام موجودات روی زمین افتاده،
همهشون از یه جد مشترک به وجود اومدن و در طول میلیونها سال
کمکم تغییر کردن و گونههای مختلفی ایجاد شدن.
بعد از تموم شدن این سفر طولانی جرات نکرد این قضیه رو
به صورت عمومی مطرح کنه، چون از واکنش طرفداران مسیحیت میترسید.
تا حدود 28 سال بعد این موضوع رو علنی نکرد
اما یه نامه باعث شد شجاعت انجام این کار رو پیدا کنه.
یه دانشمند دیگه به نام آلفرد راسل والاس خودش
به صورت جداگانه به یه نتیجهی مشابهی رسیده بود.
برای همین به داروین نامه زد و برای انتشار کشفیاتش ازش کمک خواست.
اینکه یه نفر دیگه هم به یه همچنین نتایجی رسیده بود
باعث شد داروین هم مصمم بشه که نظراتشو منتشر کنه.
این شد که کتاب معروف منشأ گونهها رو نوشت و منتشر کرد.
تو این کتاب این موضوع رو مطرح کرد که یه چیزی به نام انتخاب طبیعی وجود داره
که باعث میشه موجوداتی که ویژگیهای بهتری دارن زنده بمونن و
بتونن صفاتشون رو به نسل بعدی خودشون منتقل کنن.
این کتاب باعث واکنشهای خیلی شدیدی از طرف
جامعهی مسیحی شد که معتقد بودن داروین نمایندهی شیطانه.
آفرینش خدا رو داره زیر سوال میبره.
اگه تمام موجودات از یه جد مشترک به وجود اومدن، پس نقش خالق این وسط چی میشه.
حتی ناخدای اون کشتی که داروین باهاش دور دنیا رو چرخیده بود،
یعنی رابرت فیتزروی که یه مسیحی متعصب بود، به خاطر اینکه توی این سفر کفرآمیز
نقش داشت عذاب وجدان گرفت و در نهایت خودشو کشت.
بهرحال حملههای افراد متعصب به داروین ادامه داشت ولی خب از اون طرف هم
تبدیل شده بود به یکی از بزرگترین و معروفترین دانشمندای جهان.
این شد یه تاریخچهی خیلی خلاصه از به وجود اومدن فرگشت یا تکامل.
حالا یه مقدار از داستان بیاییم بیرون بریم سراغ جزییاتش.
کلمهی فرگشت یا Evolution یعنی تغییر کردن، تحول.
اولین بار که این نظریه به فارسی ترجمه شد کلمهی تکامل رو
براش انتخاب کردن، اما اخیرا میگن فرگشت کلمهی مناسبتریه.
چون تکامل یعنی کامل شدن، در حالی که این اتفاق باعث کامل شدن موجودات نمیشه،
باعث میشه طوری تغییر کنن که با محیطشون سازگارتر بشن.
از چند میلیارد سال پیش که زندگی روی زمین شروع شده،
فرگشت هم شروع شده، تا همین الانم ادامه داره.
فرگشته که به ما میگه این همه گونههای مختلف موجودات
زنده روی زمین چطور به وجود اومدن، چطور شده که هرکدومشون
ویژگیهای دارن که به درد اون محیط زندگیشون میخوره؟
منظور از گونه به صورت ساده، یعنی اون گروهی از جانداران که
میتونن تولید مثل داشته باشن، بچههاشونم باز میتونن تولید مثل کنن.
اولین سوالی که پیش میاد اینه که چطور یه گونه از حیوانات
تبدیل میشن به یه گونهی دیگه.
برای جواب دادن به این سوال باید دو تا نکتهی مهم رو در نظر بگیریم:
نکتهی اول اینکه تمام موجودات زنده منحصربهفردن،
یعنی شما هیچ دو تا موجودی رو نمیتونی پیدا کنی که دقیقا مشابه هم باشن.
نکتهی دوم هم بحث انتخاب طبیعیه. اول بریم سراغ منحصر به فرد بودن موجودات.
وقتی که به اعضای یه گونه نگاه میکنیم میبینیم از نظر ظاهری
خیلی به هم شبیهن اما یه تفاوتهای ریزی با هم دارن.
مثلا یکیشون از بقیه درشتتره، یکیشون ضعیفتره، یکیشون رنگش یه کم فرق میکنه.
دلیل این تفاوتهای جزیی، چیزی نیست جز DNA .
موجودات زنده از سلولهای مختلفی تشکیل شدن که هر کدومشون یه هسته داره.
داخل هسته، رشتههایی وجود داره به نام کروموزوم
که از زنجیرههای مارپیچی از مولکولها تشکیل شده به نام DNA .
روی این رشتههای خیلی دراز دیانای، بخشهایی هست به نام ژن.
این ژنها اطلاعات مربوط به اون موجود رو تو خودشون ذخیره کردن.
پس هر قسمت از دیانای ما یه بخشی از ویژگیهای ما رو ذخیره کرده.
مثلا یه قسمتش قد ما رو تعیین میکنه، یه قسمتش رنگ چشم ما،
یه قسمت دیگهش بیماریهایی که ممکنه دچارشون بشیم،
هوش، قدرت بدنی، خلاصه همه چیز.
هر موجودی هم دیانای مخصوص خودشو داره،
دیانای هر دو تا موجود زنده با هم فرق میکنه. اما اصلا چرا باید اینطور باشه؟
یعنی چرا باید دیانای من با دیانای برادر یا خواهرم متفاوت باشه؟
دلیل اینکه دیانای موجوداتی که از یه پدر و مادر به وجود میان
با هم متفاوته، برمیگرده به روش تولید مثل.
یعنی در مورد جاندارانی که به صورت جفت هستن،
نصف دیانای از پدر میاد نصف دیگهش از مادر.
بعدش این دو تا با هم ترکیب میشن و دیانای فرزند به وجود میاد.
پس بچهشون نصف ویژگیهاشو از پدرش به ارث میبره
نصف دیگهشو از مادرش که به این اتفاق میگن نوترکیبی .
اما مسالهی اصلی اینه که این ترکیب شدن ژنها به صورت تصادفی اتفاق میفته.
یعنی یه تعدادی از ویژگیهای پدر با یه تعدادی از ویژگیهای مادر
به طور تصادفی با هم ترکیب میشن و یه دیانای جدید تشکیل میشه.
تعداد حالتهایی که اینا میتونن ترکیب بشن اینقدر زیاده
که شانس اینکه دو بار به صورت کاملا یکسان با هم ترکیب بشن و
دو تا بچه با دیانای کاملا یکسان به وجود بیاد، تقریبا صفره.
مثلا تولههای یه سگ وقتی دقت میکنی میبینی
بعضیاشون ترسوتر هستن، بعضیاشون چاقترن.
البته این ترکیب تصادفی ژنها تنها عاملی نیست که باعث تفاوتهای جزیی میشه.
یه عامل مهم دیگه هم وجود داره، یعنی جهش.
جهش به صورت ساده یعنی تغییرات تصادفی که توی دیانای به وجود میاد.
زمانی که سلولهای بدن تکثیر میشن، از روی دیانای سلولها کپیبرداری میشه.
اما بعضی وقتا موقع این کپیبرداریها یه خطاهای جزیی پیش میاد.
یعنی مثلا یه مولکول سر جای مناسبش قرار نمیگیره.
دیانای دستورالعمل ساخته شدن یه موجوده، اما حالا توی این دستورالعمل
یه خطای ریزی ایجاد شده، برای همین اون موجود با یه کم ایراد ساخته میشه.
جهش دلایل مختلفی میتونه داشته باشه، مثلا یه سری از مواد شیمیایی و سموم
باعث میشن که جهشهای ژنتیکی اتفاق بیفته، یا مثلا پرتوهای رادیواکتیو.
بیشتر وقتا این جهشها باعث مریضیهای مختلف میشن، مثلا سرطان یه نمونشه،
یعنی یه ایرادی تو دیانای یکی از سلولهای بدن به وجود میاد،
بعد وقتی که این سلول تکثیر میشه، از روی همون دیانای معیوب کپیبرداری میشه.
این سلولهای معیوب که همون سلولهای سرطانی هستن
همینطور تکثیر میشن و رشد میکنن و تبدیل میشن
به تودهای از سلولهای سرطانی به نام تومور.
اما بعضی وقتا هم پیش میاد که این جهشها تاثیر منفی ندارن.
مثلا بعضیاشون باعث مقاومت بیشتر در برابر مریضیهایی مثل ایدز میشن،
بعضیاشون باعث استخونبندی قویتر میشن، یا یه نمونهی معروفش اینه که
رنگ چشم آبی در نتیجهی یکی از همین جهشها بوده، بعد همین جهش
به نسلهای بعدی هم منتقل شده و الان یه تعداد زیادی از آدما چشمای آبی دارن.
پس دو تا عامل باعث میشه که اعضای یه گونه دیانای
متفاوتی داشته باشن، در نتیجه ویژگیهای متفاوتی هم داشته باشن:
یکیش ترکیب تصادفی ژنهای پدر و مادره،
یکیشم جهشهایی که توی این ژنها اتفاق میفته.
حالا این موضوع چه ارتباطی با فرگشت داره.
به موجودات زنده وقتی که دقت میکنیم میبینیم اکثرا
خیلی بیشتر از اون چیزی که برای بقاشون لازمه بچهدار میشن.
حتی بیشتر از اون مقداری که محیط زیستشون کشش داره،
از نظر منابع غذایی و فضای زندگی و اینا.
اما بیشتر این بچهها قبل از اینکه به سن تولید مثل برسن از بین میرن.
یا توسط شکارچیها خورده میشن، یا غذا گیرشون نمیاد،
یا به خاطر رقابت و جنگ با همدیگه از بین میرن.
در نهایت اونایی که ویژگیهایی دارن که برای اون محیط
مناسبتره، شانس بیشتری برای زنده موندن دارن.
برای همین بیشتر زنده میمونن، به سن تولید مثل میرسن، بچهدار میشن،
بعد همین ویژگیهای مثبت خودشونو از طریق دیانای منتقل میکنن به بچههای خودشون.
باز این بچهها هم چون همون ویژگیهای مثبت و بهدربخور رو دارن،
شانس بیشتری برای زنده موندن توی اون محیط دارن.
اتفاق ظریفی که اینجا میفته اینه که هرچقدر تعداد بچهها بیشتر باشه،
اون تفاوتهای ریزی که توی ویژگیهاشون هست بیشتر میشه، وسیعتر میشه.
در نتیجه شانس اینکه یه تعدادیشون دارای ویژگیهایی باشن که
به درد زنده موندن تو اون محیط میخوره، بیشتر میشه.
این یعنی تعداد بیشتری از بچهها زنده میمونن، پس شانس بقای اون گونه بیشتر میشه.
معنای انتخاب طبیعی دقیقا همینه.
تمام موجودات زنده، از جمله خود ما، دائما توسط این فرایند انتخاب طبیعی کنترل میشیم.
عواملی مثل شکارچیها، منابع غذایی، تغییراتی که تو محیط زندگیمون اتفاق میفته،
مثل کمآب شدن یا سردتر یا گرمتر شدن، یا خیلی چیزای دیگه،